Telegram Web Link
ادامه

مردم می‌خواهند تنها رها شوند ـــ آنان را مختل نکن! ولی بوداها باید آنان را مختل کنند. اگر کسی مسئول باشد، پس بوداها مسئول هستند، زیرا بوداها افرادی آگاه هستند.

و من این را با قدرت مرجعیت خودم می‌گویم: اگر مردم با من مخالف هستند، مسئولش من هستم و نه آنان ـــ آنان کاری طبیعی را انجام می‌دهند. ولی من چه کنم؟ من هم کاری طبیعی را انجام می‌دهم ــ ولی ما در دو سطح متفاوت قرار داریم. و این مبارزه باید که برای همیشه ادامه داشته باشد.

* سه مکتشف ــ یک کشیش، یک تاجر و یک صوفی ـــ در یک جنگل خطرناک گم شده بودند. با گذشت روزها، تعداد حیوانات وحشی و خطرناک در اطراف آنان بیشتر و بیشتر می‌شد. در نهایت مجبور شدند که به بالای درختی رفته و پناه بگیرند.
پس از یک مشورت جنگی تصمیم گرفتند که یکی از آنان باید برای کمک برود، زیرا اگر آنجا بمانند، ترس، گرسنگی و خستگی عاقبت مجبورشان می‌کند طعمه‌ی حیوانات گوشتخوار شوند.
ولی نتوانستند تصمیم بگیرند که کدام‌یک باید برود.
کشیش گفت: “من، نه. چون من مرد خدا هستم و باید هرکس را که باقی بماند تسلی بدهم.”
تاجر گفت: “من، نه. چون تمام خرج سفر را من می‌دهم.”
صوفی چیزی نگفت ولی ناگهان کشیش را از بالای شاخه‌ای که نشسته بود به پایین هل داد. کشیش به زمین افتاد و بی‌درنگ گله‌ای از کفتارها او را از زمین بلند کردند، با بقیه حیوانات مهاجم جنگیدند و او را با احترام روی بزرگترین کفتار در گله‌ی خود نهادند. سپس با مراقبت کامل از او، تا جای امنی او را همراهی کردند.
تاجر بر سر صوفی فریادی کشید و گفت: “یک معجزه! پس از بی‌رحمی تو، رحمت الهی شامل حال این مرد خوب شد. من از این لحظه به بعد زندگیم را وقف کلیسا خواهم کرد!”
صوفی با خنده گفت: “موفق باشی، ولی شاید تفسیر دیگری هم داشته باشد که تو ندیدی!”
تاجر با تلخی و خشونت گفت: “چه تفسیر دیگری ممکن است وجود داشته باشد؟”
صوفی گفت: “فقط این که بیننده باید عاقل باشد! در میان حیوانات، اصلی وجود دارد که همیشه کوچکترین‌ها باید رهبر خود را تشخیص بدهند و به او احترام بگذارند!”

ساروج! از من می‌پرسی “چرا شیادان مورد پرستش مردم هستند و بوداها شکنجه می‌شوند؟”
شیادها به آسانی درک می‌شوند، آنان با همان زبان توده‌ها سخن می‌گویند. شیادان فریبکار درک می‌شوند زیرا آنان به مردم در خوابشان و به چُرت‌زدن آنان خدمت می‌کنند؛ به آنان تریاک تعارف می‌کنند.
شیادان متقلب به این سبب مورد احترام، فهم و پرستش مردم هستند که آنان کسی را مختل نمی‌سازند ــ ابداً ‌چنین کاری نمی‌کنند.

پ. د. آسپنسکی، کتاب بزرگ خودش، “در جستجوی معجزه‌آسا”، که یکی از بزرگترین مکتوبات است را به مرشد خودش "جرج گرجیف" اهدا کرده بود؛ با این کلمات: “تقدیم به مرشدم، جرج گرجیف، که برای همیشه خواب مرا مختل ساخت.”

پایان

#اشو
📚«دامّا پادا / طریق حق»
جلد ۴
مترجم: ‌م.خاتمی / مهرماه ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariro
7🎉5❤‍🔥3
هرآنچه که ذهن هست، تو هستی؛
اسارت یا رهایی در ذهن خود شماست.

اگر احساس می‌کنید محدود هستید، محدود هستید. اگر احساس آزادی می‌کنید، آزاد هستید.

چیزهای بیرون نه شما را گرفتار و اسیر می‌کنند و نه شما را آزاد می‌کنند؛ فقط نگرش شما نسبت به آنها این کار را می‌کند.

Swami Satchidananda Saraswati
@shekohobidariroh
22👍8🙏3
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶

هشیار شو.

عصاره‌ی دیانت بودا هشیاری awareness است. هیچ دعایی در آن وجود ندارد، نمی‌تواند وجود داشته باشد ـــ زیرا دعا همیشه با یک انگیزه است.

دعا نوعی خواسته است. و سبب رنج انسان تخیلات و خواسته‌های اوست. و در دعا تمام این سبب‌ها حضور دارند.

بنابراین در دیانت بودا تنها هشیاری است که کلید است. پس باید درک کنیم که هشیاری چیست.

وقتی هشیار هستی، در وجود خودت مرکزیت داری. هشیاری هیچ موضوعی ندارد؛ یک درون‌بودنِ خالص است. هشیاری یک زمینه و مرکز در وجود تو است. در درون وجودت ایستاده‌ای و می‌درخشی. شعله‌ی تو هیچ دودی ندارد. در آن شعله‌ی تو تمام زندگی روشن است. در آن روشنی، سکوت وجود دارد. در آن روشنی، زمان بازمی‌ایستد. در آن روشنی، دنیا ناپدید می‌شود. زیرا در آن روشنی خواسته‌ای وجود ندارد، تمنایی نیست. تو فقط هستی…

هشیاری، یک حضور خالص است،
یک آگاهی مرکزیت یافته.

تمام تلاش بودا این است که چطور شما را متمرکز، استوار و شعله‌ای نامتزلزل سازد. در آن نور، همه‌چیز روشن می‌گردد و تمام توهمات و رویاها ناپدید می‌گردند. و وقتی ذهنِ رویاباف متوقف شود، حقیقت وجود دارد.

این را به‌یاد بسپارید:
حقیقت فقط وقتی وجود دارد که ذهن رویایی متوقف شده باشد. چرا؟ زیرا ذهنی که پیوسته رویا می‌بافد، همیشه در حال فرافکنی است و هرآنچه که هست را نمی‌بیند. اگر به چیزی با خواسته‌هایت نگاه کنی، هرگز به آن چیز، آنگونه که هست، نگاه نمی‌کنی. خواسته‌هایت شروع می‌کنند به بازی‌کردن با تو.


زن یا مرد زیبایی از کنارت رد می‌شود ـــ ناگهان خواسته‌ای برمی‌خیزد که او را تصاحب کنی. آنوقت نمی‌توانی واقعیت را ببینی. آنوقت خودِ این خواسته رویایی را در اطراف آن فرد خلق می‌کند. آنوقت شروع می‌کنی به دیدن، آنگونه که می‌خواهی ببینی. آنگاه شروع می‌کنی به فرافکنی ـــ دیگری یک پرده‌ی نمایش می‌شود و عمیق‌ترین خواسته‌هایت در آنجا فرافکن می‌شود. شروع می‌کنی به رنگ‌آمیزی آن فرد؛ آنگاه آنچه را که هست نمی‌بینی. شروع به دیدن مناظر خودت می‌کنی، وارد تخیلات و رویابافی می‌شوی.

البته این تخیلات باید که درهم شکسته شوند: وقتی واقعیت افشا شود، ذهن رویایی تو درهم می‌شکند.

بارها اتفاق افتاده است. عاشق زنی می‌شوی: و یک روز ناگهان آن رویا ازبین رفته است. آن زن دیگر مثل سابق زیبا به‌نظر نمی‌رسد. باورت نمی‌شود که چگونه فریب خوردی! شروع می‌کنی به یافتن ایرادها و نقایص در آن زن. شروع می‌کنی به توجیه‌کردن ـــ گویی که او تو را فریب داده و به تو حقّه زده است! گویی که او وانمود کرده که موجودی زیباست ولی نبوده است!

ولی واقعیت این است که هیچکس تو را فریب نداده، کسی نمی‌تواند تو را فریب بدهد ـــ بجز ذهن پر از خواسته و پر از رویای خودت. تو آن توهم را خلق کردی. تو هرگز واقعیت آن زن را ندیدی. دیر یا زود واقعیت برنده خواهد شد.

اینگونه است که روابط عاشقانه با شکست روبرو می‌شوند. و عشاق رفته‌رفته، با دیدن واقعیت، از همدیگر پرهیز می‌کنند. زن از شوهرش دوری می‌کند، شوهر از زنش دوری می‌کند. آنان اکنون دریافته‌اند که آن رویا ازبین رفته است. حالا، تقلاّ نکن؛ حالا فقط می‌توانی دوری کنی.

*مردی در مورد زنش بسیار نگران شده بود. شایعاتی شنیده بود که زنش با مردی دیگر در ارتباط است. طبیعی است که مختل شده بود. پس یک کارآگاه را استخدام کرد تا زنش را تعقیب کند و از او فیلم تهیه کند که با چه کسی رابطه دارد و چه می‌کنند.
چند هفته بعد کارآگاه با یک فیلم بازگشت و آن را به شوهر نشان داد. مرد بارها و بارها آن فیلم را تماشا کرد و سرش را طوری تکان می‌داد که گویی نمی‌توانست باور کند. زنش با مردی در حال شناکردن بود، باهم به سینما می‌رفتند، همدیگر را می‌بوسیدند و باهم عشقبازی می‌کردند…. و شوهر با ناباوری فقط سر تکان می‌داد. کارآگاه بسیار کنجکاو شده بود که چرا این مرد اینهمه سرش را تکان می‌دهد!
عاقبت وقتی مرد فیلم را بارها نگاه کرد گفت “نمی‌توانم باور کنم!”
کارآگاه گفت “شما فیلم را دیدید، حالا چه گواه دیگری می‌خواهید که باور کنید؟”
مرد گفت “اشتباه برداشت نکن. من نمی‌توانم باور کنم که زنم بتواند کسی را اینهمه شاد کند! حالا سعی کن پیدا کنی که آن مرد در زن من چه دیده است، زیرا من با این زن زندگی می‌کنم و ابداً هیچ چیزی نمی‌بینم. این مرد چه چیزی در زن من می‌بیند؟!”

شوهران آن چیزهایی را که قبلاً‌ در زنشان می‌دیدند، دیگر نمی‌بینند! زن‌ها دیگر آن چیزهای سابق را در شوهرانشان نمی‌بینند. چه اتفاقی می‌افتد؟ واقعیت یکسان است؛ فقط نکته در این است که رویاها در برابر واقعیت نمی‌توانند برای همیشه پایدار بمانند. دیر یا زود آن رویا درهم شکسته می‌شود. و این در تمام ابعاد زندگی رخ می‌دهد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤‍🔥66🙏3🏆2
3
«بيدارى»
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶ هشیار شو. عصاره‌ی دیانت بودا هشیاری awareness است. هیچ دعایی در آن وجود ندارد، نمی‌تواند وجود داشته باشد ـــ زیرا دعا همیشه با یک انگیزه است. دعا نوعی خواسته است. و سبب رنج انسان تخیلات و خواسته‌های اوست. و در دعا تمام این سبب‌ها حضور…
ادامه

به دنبال پول هستی؛ در مورد پول رویا می‌بافی؛ ولی هرگز به کسانی که پول دارند نگاه نمی‌کنی، آنها را نمی‌بینی. فقط به دنبال پول هستی.

تو فکر می‌کنی وقتی پول باشد همه چیز قشنگ خواهد بود: آنوقت است که استراحت می‌کنی و لذت می‌بری و می‌توانی جشن بگیری و برقصی و آواز بخوانی و هرکاری را که همیشه می‌خواستی انجام بدهی ولی پولش را نداشتی، انجام خواهی داد!

ولی آیا هرگز به کسانی که پول دارند عمیقاً نگاه کرده‌ای؟ آنان نه می‌رقصند و نه جشن می‌گیرند. آنان حتی خوشحال به‌نظر نمی‌رسند. ممکن هست که گاهی با یک گدا برخورد کنی که به‌نظر خوشحال می‌رسد، ولی برخورد با انسان ثروتمندی که خوشحال باشد تقریباً غیرممکن است. زیرا آن گدا هنوز هم می‌تواند رویا ببیند، برای همین می‌تواند خوشحال باشد. گدا هنوز هم می‌تواند امیدوار باشد، برای همین هنوز هم خوشحال است. او می‌تواند باور کند که فردا اوضاع بهتر خواهد بود.

برای گدا آینده‌ای وجود دارد، ولی برای یک انسان ثروتمند تمام آینده از بین رفته است. او به هرآنچه که می‌خواسته رسیده است و هیچ چیز در آن نبوده. وقتی پول روی هم انباشته شد، او ناگهان احساس ناکامی می‌کند. هرآنچه که او قبلاً‌ در پول می‌دید، اینک دیگر آن را در ثروت خود پیدا نمی‌کند. آن رویا از بین رفته است.

انسان پیوسته در رویای قدرت، اعتبار و احترام به سر می‌برد. و هرگاه اینها را به دست بیاورد، ناکامی برایش وجود دارد.

خوشحال‌ترین مردم کسانی هستند که هرگز به خواسته‌هایشان نرسیده‌اند؛ غمگین‌ترین افراد کسانی هستند که در رسیدن به خواسته‌هایشان موفق شده‌اند ـــ آنگاه ناکامی وجود دارد.

طبیعت خواسته، رویابافی است و تو فقط وقتی می‌توانی رویا ببافی که خواسته‌هایت محقق نشده باشند.
می‌توانی در مورد زن همسایه رویا ببافی ـــ چگونه می‌توانی در مورد زن خودت رویا ببافی؟! آیا کسی هرگز در مورد زن خودش رویابافی کرده است؟! این هرگز اتفاق نمی‌افتد. می‌توانی در مورد زنِ یک مرد دیگر رویا ببافی. او نیز می‌تواند در مورد زن تو رویابافی کند!
هرآنچه در دوردست باشد، به‌نظر زیبا می‌رسد. نزدیک بیا: و چیزها شروع به تغییرکردن می‌کنند. واقعیت بسیار درهم‌شکننده است.

بودا می‌گوید هشیاربودن یعنی رویایی نبودن، هشیاربودن یعنی رهاکردن این خوابِ ناخودآگاه که ما معمولاً‌ در آن زندگی می‌کنیم.

ما در خواب راه می‌رویم. ما به زندگی ادامه می‌دهیم ولی زندگی ما بسیار سطحی است. در عمق، فقط رویاها و رویاها و رویاها هستند. یک جریان زیرین از رویاها ادامه دارد ـــ و همین جریان زیرین همواره دیدگاه ما را فاسد و منحرف می‌سازد. این جریان زیرین همیشه چشم‌هایمان را ابرآلوده و سرهایمان را پر از ازدحامِ افکار می‌سازد.

فردی که در نوعی خواب زندگی می‌کند هرگز نمی‌تواند هوشمند باشد ـــ و هشیاری خالص‌ترین شعله‌ی هوشمندی است.

فردی که در خواب زندگی می‌کند بیشتر و بیشتر احمق می‌شود. اگر در خرفتی و گیجی زندگی کنی، احمق خواهی شد، ابله خواهی شد. این بلاهت باید از بین برود. و فقط با بیشتر هشیارشدن می‌تواند از بین برود.
با هشیاری بیشتر راه برو؛
با هشیاری بیشتر غذا بخور؛
با هشیاری بیشتر حرف بزن.
با هشیاری بیشتر گوش بده.


* روزگاری یک میمون مادر بود که ذهنی فلسفی داشت. این سبب می‌شد که نسبت به فرزندش که چارلی نام داشت کم توجه و فراموشکار شود. مانند بسیاری از مادران امروزی، او توجه و مراقبت کافی نداشت و همیشه توسط افکارش دچار حواس‌پرتی می‌شد. ولی بااین‌حال او مانند مادر خودش به کارهای روزانه‌ی چارلی رسیدگی می‌کرد. او فقط چارلی را به دوش می‌گرفت و کف دست‌های او را تمیز می‌کرد. زندگی اینگونه می‌گذشت. این مادر فیلسوف‌نما وقتی در افکار فلسفی خود غرق می‌شد، چارلی که زندگی خودش را در پیش داشت از بغل او سُر می‌خورد و می‌رفت.
یک روز چارلی که او هم دچار افکار فلسفی شده بود از مادرش پرسید “مادر! ما چرا اینجا هستیم؟”
مادر پاسخ داد “ما اینجاییم تا ول بگردیم!”

ما اینجاییم تا ول بگردیم!
شخص خواب‌زده فقط همین کار را می‌کند. او فقط سعی دارد که ول بگردد ـــ البته با امیدها و رویاها و آینده‌ای که در ذهن دارد! او به نوعی در اطراف آویزان است، گویی که تنها هدف زندگی همین است، گویی که فقط اینجابودن کفایت می‌کند! اما فقط زنده‌بودن کافی نیست ـــ تا وقتیکه درک کنی که زندگی چیست هیچ چیز کفایت نمی‌کند.

فقط بودن در اینجا کافی نیست، مگر اینکه کاملاً‌ هشیار شوی که در این هشیاری، رضایت و شعف و آرامش وجود دارد.

انسان می‌تواند به دو شیوه زندگی کند. یکی اینکه فقط در اطراف بچرخد و ول بگردد. یا اینکه هشیارتر شود: چرا اینجا هستم و کیستم!

بودا می‌گوید تمام دیانت چیزی نیست جز یک تلاش عظیم برای هشیارشدن.


پایان

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
14🕊2🏆2
به‌نظر می‌رسد که چیزی برای فهمیدن وجود ندارد.

پاسخ:
می‌گویی “به‌نظر می‌رسد،” ـــ ولی درواقع چنین است. چیزی برای فهمیدن وجود ندارد. زندگی رازی است فراسوی درک کردن.

تمام فهمیدن‌ها بازی‌های کودکانه است. می‌توانی به بازی ادامه بدهی! انسان واقعاً‌ بالغ به این ادراک می‌رسد که چیزی برای درک کردن وجود ندارد. زندگی یک راز است که باید زندگی شود، نه اینکه درک شود.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
@shekohobidariroh
19🕊3🏆3🤔1
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶

تغییر در جهت

بخش اول

*
زن هشتاد ساله نزد روانکاو رفت تا از ناتوانی جنسی شوهرش شکایت کند.
دکتر پرسید “و شوهرتان چند سال دارد؟”
زن گفت “نود سال.”
- “و اولین بار چه وقت احساس کردید که او میل جنسی به شما ندارد؟”
- “خب؛ اولین بار دیشب بود و دوباره، امروز صبح!”

مرد نود سال دارد و زنش نگران ناتوانی جنسی اوست ــ و این را دیشب و امروز صبح هم متوجه شده! ماجرا ادامه دارد ـــ تمام زندگی وسواس سکس را گرفته: از ابتدا تا انتهایش!

تو با خوردن و تنفس انرژی می‌گیری و با ورزش کردن: با زندگی کردن تولید انرژی می‌کنی. انسان یک مولد است؛ پیوسته تولید انرژی می‌کند. و وقتی این انرژی در تو انباشته شود، راحت نیستی، می‌خواهی آن را به بیرون پرتاب کنی؛ زیرا مانند یک بارِ گران است. سکس فقط بعنوان یک راحتی‌بخش مورد استفاده قرار می‌گیرد. حالا، این احمقانه است. از یک طرف سخت کار می‌کنی تا خوراک بهتر و خانه‌ای بهتر و استراحت بیشتر داشته باشی؛ و باید برای داشتن اینها سخت کار کنی. آنگاه انرژی تولید و انباشت می‌کنی ـــ و آنوقت نگران این هستی که چطور و کجا آن را پرتاب کنی و به هدر بدهی! و وقتی آن را به بیرون پرتاب کردی، دوباره انرژی انباشت می‌کنی. این یک چرخه‌ی باطل است.

انسان از یک سو به انباشت انرژی ادامه می‌دهد و از سوی دیگر همواره آن را به بیرون پرتاب می‌کند. تمام زندگی چنین شده است! ـــ جمع‌آوری انرژی، بیرون‌ریختن انرژی!

و اگر تمامش همین باشد، پس فایده‌ی این زندگی در چیست؟ چرا فرد باید زندگی کند؟ این یک تکرار و یک چرخه‌ی باطل است. وقتی انرژی از بین رفت، برای کسب آن گرسنه هستی؛ وقتی انرژی هست، آماده‌ای تا آن را از دست بدهی! راه‌هایی برای ازدست‌دادن آن پیدا می‌کنی.

بودا می‌گوید که انرژی جنسی قوی‌ترین چیز در زندگی انسان است. ولی اگر زندگی فقط بر این اساس سپری شود، آنگاه زندگی یک اتلاف و هدررفتن است و نه چیزی دیگر.

هیچ‌چیز از این روند حاصل نمی‌شود. دویدنِ بسیار وهرگز به‌جایی نرسیدن! کار و تلاش بسیار، بدون هیچگونه رضایتی. و در انتها مرگ می‌آید و فرد دست‌هایش را خالی می‌یابد. آیا این می‌تواند تنها هدف زندگی باشد؟ اگر تنها هدف زندگی همین باشد، آنگاه خودِ زندگی بی‌معنی است و فقط چیزی تصادفی.

یکی از عمیق‌ترین اندیشمندان غرب، جی کی چسترتُن G.K. Chesterton است. او می‌گفت “انسان یا خدایی سقوط‌کرده است؛ یا حیوانی که کاملاً به‌سرش زده است!”

زندگی باید چیزی بیش از اینها باشد، وگرنه چیزی بی‌معنی است؛ والدین تو برای این زندگی کردند که تو به دنیا بیایی. تو برای این زندگی می‌کنی که چند فرزند به دنیا بیاوری و آنان زندگی خواهند کرد تا به دیگران زندگی ببخشند! و این ادامه دارد و دارد؛ [تولیدمثل و تولیدمثل...]

بودا می‌گوید: “با «هشیارشدن»، تو دری دیگر به انرژی می‌گشایی.
انرژی جنسی به سمت پایین حرکت می‌کند؛ به سمت زمین حرکت می‌کند؛ انرژی سکس تابع قانون جاذبه‌ی ‌زمین است. وقتی هشیار شوی، تغییری ایجاد می‌شود: تغییر در جهت.

هرچه هشیارتر باشی، انرژی جنسی بیشتر به سمت بالا حرکت می‌کند ـــ شروع می‌کند به حرکت برخلاف جاذبه. شروع می‌کند به حرکت به سمت آسمان. شروع می‌کند در مسیر فیض حرکت کردن، نه در مسیر جاذبه‌ی زمین.

اگر انرژی جنسی به سمت پایین حرکت کند، یک اتلاف است. اگر شروع کند به حرکت به سمت بالا، شروع می‌کنی به اکتشاف دنیاهای جدید، فراوانی‌های تازه از وجود، ارتفاعات تازه در آگاهی.

حالا، دو امکان برای حرکت انرژی به سمت بالا وجود دارد. می‌توانی با زور آن را به بالا بفرستی: این کاری است که هاتایوگا می‌کند. و به‌این خاطر است که “ایستادن‌رویِ سر” بامعنی می‌شود. آیا معنی ایستادن روی ‌سر را می‌دانید؟ این یک حقه است برای استفاده از نیروی جاذبه برای فرستادن نیروی جنسی به سَر ــــ ولی بازهم شما تحت نیروی جاذبه زندگی می‌کنید. تو روی سر می‌ایستی؛ انرژی‌ شروع می‌کند به سمت سر حرکت‌کردن. ولی چقدر می‌توانی روی سر بایستی؟ بار دیگر باید روی پاهایت بایستی. تو به ورای نیروی جاذبه نمی‌روی. درواقع، تو به نیروی جاذبه کَلَک می‌زنی! ولی با این کار تو تغییر نمی‌کنی، متحول نشده‌ای؛ همانی که بودی باقی می‌مانی.

هاتا یوگا روش‌های بسیاری برای ممانعت از حرکت به سمت پایین و فرستادن آن با فشار به سمت بالا ابداع کرده است ـــ ولی تمام اینها روش‌های خشونت‌آمیز هستند، نوعی تضاد تحمیلی است. این رشدی طبیعی نیست. می‌توانی این را در صورت یک هاتایوگی ببینی. صورت او همیشه پر از تنش است. هیچ وقار و متانتی در آن نمی‌بینی. هیچ زیبایی و شکوهی در آن نخواهی یافت. الوهیت را در آنجا نخواهی دید ـــ یک نفْس ظریف در صورت او نمایان است. او حقه زده است ـــ طبیعت را گول‌زده است! ولی نمی‌توانی طبیعت را فریب بدهی؛ این کار نمی‌تواند چیزی واقعی باشد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
@shekohobidariroh
16🏆3🙏2🔥1
1
«بيدارى»
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶ تغییر در جهت بخش اول * زن هشتاد ساله نزد روانکاو رفت تا از ناتوانی جنسی شوهرش شکایت کند. دکتر پرسید “و شوهرتان چند سال دارد؟” زن گفت “نود سال.” - “و اولین بار چه وقت احساس کردید که او میل جنسی به شما ندارد؟” - “خب؛ اولین بار دیشب بود…
ادامه

بودا یک روشمندی کاملاً‌ متفاوت ایجاد کرد ـــ روشمندی وقار و متانت. بودا نماد این‌ها شد. آیا تندیس‌های بودا را دیده‌اید؟ ـــ بسیار باوقار، بسیار الهی، بسیار در آرامش؛ حتی یک نقص در آن نیست، حتی یک تنش در صورتش نمی‌بینید ـــ بسیار معصوم. او با انرژی خودش چه کرد؟ او هرگز با فشار آن را تبدیل نکرد؛ هرگز با آن نجنگید و هرگز طبیعت را فریب نداد.

بودا از یک چیز بسیار ظریف آگاه شد ــ اینک علم آن را خوب می‌شناسد ـــ که هر قانون، ضد خودش را نیز دارد؛ چه بدانید و چه ندانید.

اگر الکتریستیه‌‌ی مثبت وجود دارد، باید الکتریستیه‌ی منفی هم وجود داشته باشد؛ وگرنه آن مثبت نمی‌تواند وجود داشته باشد. اگر قانونی هست که آن را جاذبه می‌خوانیم ـــ کشش به سمت زمین؛ پس باید یک قانون دیگر هم وجود داشته باشد ـــ چه آن را بشناسید و چه نشناسید ـــ که برخلاف قانون جاذبه عمل می‌کند.

قوانین با همدیگر در تضاد هستند و فقط به سبب همین تضاد است که تعادل خلق می‌کنند. به‌سبب این مخالفت و ضدیت، آن‌ها موقعیتی را خلق می‌کنند که زندگی در آن ممکن می‌شود.

مرد وجود دارد زیرا زن وجود دارد. مرد به‌تنهایی نمی‌تواند وجود داشته باشد و زن نیز نمی‌تواند به‌تنهایی وجود داشته باشد. سرازیری وجود دارد زیرا سربالایی وجود دارد، و بیرون وجود دارد زیرا درون وجود دارد. زندگی وجود دارد زیرا مرگ وجود دارد. بنابراین اگر سکس وجود دارد، پس باید قانونی هم باشد که بتواند به ورای سکس برود. و اگر سکس به سمت پایین حرکت می‌کند، پس باید قانونی باشد که باید آن را کشف کنیم که به سمت بالا حرکت می‌کند، قانونی که کمک می‌کند آن انرژی به سمت بالا برود.

بودا دریافت که هرچقدر هشیارتر شوی، انرژی بطور خودکار به سمت بالا شروع به حرکت می‌کند.

در بدن انسان مراکز بسیاری وجود دارند و هر مرکز کیفیت انرژی را تغییر می‌دهد. آیا ندیده‌اید که نیروی برق چگونه هر روز به شکل‌های مختلفی می‌تواند تغییر کند؟ گاهی روشنایی است، گاهی پنکه را حرکت می‌دهد و گاهی موتوری را حرکت می‌دهد. فقط نیاز به مکانیسم‌های مختلف دارد و می‌تواند در میلیون‌ها شکل مورد مصرف قرار گیرد.

در بدن انسان نیز مراکز مختلفی وجود دارد. مرکز جنسی از همه پایین‌تر است. وقتی انرژی در این مرکز حرکت می‌کند، یک نیروی تولید مثل می‌شود، می‌تواند به یک نوزاد زندگی ببخشد. این پایین‌ترین مورد استفاده از این انرژی است. اگر این انرژی شروع کند به رفتن به سمت بالا، آنگاه کیفیت‌های دیگری پیدا خواهد کرد. وقتی انرژی به سمت قلب بیاید، به عشق تبدیل می‌شود. و عشق دنیایی کاملاً‌ جدید را به تو می‌بخشد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
14🙏3
«بيدارى»
ادامه بودا یک روشمندی کاملاً‌ متفاوت ایجاد کرد ـــ روشمندی وقار و متانت. بودا نماد این‌ها شد. آیا تندیس‌های بودا را دیده‌اید؟ ـــ بسیار باوقار، بسیار الهی، بسیار در آرامش؛ حتی یک نقص در آن نیست، حتی یک تنش در صورتش نمی‌بینید ـــ بسیار معصوم. او با انرژی خودش…
ادامه

کسی که انرژی‌اش فقط در مرکز سکس حرکت کند هرگز خیلی چیزها را نمی‌تواند بشناسد. اگر زنی از کنارش عبور کند، او فقط شکل جسمانی را می‌بیند.

اما اگر انرژی او در مرکز قلب باشد، با دیدن آن زن قادر خواهد بود تا بدن‌های دیگر آن زن را نیز ببیند ـــ که بسیار برتر هستند و بسیار زیباتر.

اگر زنی از کنار تو رد شود و انرژی در قلب تو حرکت داشته باشد، قادر خواهی بود قلب او را احساس کنی، نه فقط بدن او را. و گاهی اتفاق می‌افتد که یک قلب زیبا در یک بدن بسیار بدشکل وجود دارد. و عکس این نیز صادق است: یک قلب بسیار زشت می‌تواند در یک بدن زیبا وجود داشته باشد.

اگر فقط بدن را ببینی دیر یا زود دچار دردسر خواهی شد ـــ زیرا مرد با بدن زن زندگی نمی‌کند؛ مرد با قلب زن زندگی می‌کند.

زندگی به قلب مربوط می‌شود.
می‌توانی زنی را انتخاب کنی که به‌نظر زیبا می‌آید ولی زشت است؛ در قلبش زیبا نیست، در شکل ظریف خودش زیبا نیست ـــ آنگاه به دردسر خواهی افتاد. می‌توانی مردی را انتخاب کنی که بسیار آراسته و خوش قیافه است، بسیار قدرتمند است: ولی شاید فقط یک حیوان وحشی باشد، شاید زیبایی‌های درون را نداشته باشد، شاید هیچ کیفیت درونی نداشته باشد، شاید فقط یک بدن باشد و نه هیچ چیز دیگر ـــ آنگاه دردسر برایت حتمی است. آنوقت دیریازود با آن حیوان وحشی روبه‌رو می‌شوی و مجبور هستی که با آن حیوان زندگی کنی. و همیشه در حیرت خواهی بود که: “آن مرد زیبا چه شد؟” یا؛ “چه اتفاقی برای آن زن زیبا افتاد؟!”

اگر انرژی تو بازهم بالاتر برود، آنگاه بالاترین اوج، ساهاسرار Sahasrar است ـــ جایی که آن انرژی به نیایش [یا مراقبه] تبدیل می‌شود، جایی که ناگهان چشم درون باز می‌شود و تو فقط بدن را نمی‌توانی ببینی، می‌توانی قلب و روح او را نیز ببینی.

کسی که ساهاسرارِ او باز شده به دنیا نگاه می‌کند ولی آن دنیا کاملاً متفاوت است، زیرا او هرگز فقط ظاهر و جسم را نمی‌بیند. حتی اگر به یک درخت نگاه کند، به روح آن درخت نگاه می‌کند. شکل ظاهری تنها چیزی نیست که وجود دارد ـــ جسم وجود دارد ولی اینک با یک نور درونی می‌درخشد.

کسی که در ساهاسرار زندگی می‌کند، در یک دنیای کاملاً‌ متفاوت زندگی می‌کند. شاید فکر کنی که او با تو در یک خیابان راه می‌رود ـــ او در یک خیابان دیگر راه می‌رود، در یک دنیای دیگر راه می‌رود. شاید او فقط همراه تو راه برود، ولی این هیچ چیزی را نشان نمی‌دهد ـــ زیرا بینش او متفاوت است؛ انرژی او در ارتفاعی دیگر سیر می‌کند؛ او با یک وضوح متفاوت به دنیا نگاه می‌کند.

اگر یک زندگی هشیارانه را زندگی ‌کنی، آن انرژی که در جنسیت حرکت می‌کرد، رفته‌رفته متحول می‌شود. نه اینکه تو باید آن را متحول کنی ـــ فقط با هشیاربودنِ تو، آن [میل افراطی جنسی] ناپدید می‌شود؛ درست مانند وقتی که مشعلی را وارد اتاق تاریک می‌کنی و تاریکی از بین می‌رود. سکس مانند تاریکی در وجودت است. فقط وقتی می‌تواند وجود داشته باشد که تو هشیار نباشی.

پایان

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
16🙏3🏆3👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا معلوم میشه که کی چقدر آگاهه؟!
وقتی که شرایط خوب نیست ولی شما خوبید.

#مزدافر_مومنی
22👍8🏆4😇1
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶

تغییر در جهت

بخش دوم

بودا می‌گوید یک چیز هست که بالاتر از شهوت است و آن تشنگی برای حقیقت است، آن جستجوی حقیقت است. بودا آن را “اشتیاق حقیقت” Passion for Truth می‌خواند ‌ـــ می‌توانید آن را اشتیاق برای خداوند بخوانید ـــ معنا یکی است.

شخصی که فقط زندگی جنسی دارد نمی‌تواند داستان یک میرا، یک چیتانیا، داستان مسیح، بودا یا کریشنا را درک کند ـــ قادر به فهم نیست که اینها چه نوع مردمانی هستند. وقتی مسیح زنده بود بسیاری از مردم تعجب می‌کردند: “این عیسی چطور مردی هست؟ چه نوع آدمی هست؟!” زیرا آنان فقط یک نوع زندگی را می‌شناختند: زندگی شهوانی و سکس را. و این مرد به نظر می‌رسید که در دنیایی کاملاً‌ متفاوت زندگی می‌کند. گویی که تمام انرژی جنسی او به سمت جایی در اوج آسمانها نشانه رفته است. هدف او گویی در جایی دیگر است؛ نه در این دنیا. این چیزی نامریی است؛ قابل دیدن نیست؛ نمی‌توانی آن را لمس کنی، نمی‌توانی آن را اندازه بگیری یا با چشم ببینی. ولی زندگی او پر از شوق و شور فراوان است، زندگی‌اش سراسر ماجراجویی است.

بودا با ترک دنیا موافق نیست، این را به یاد بسپارید. او طرفدار تحول و دگرگونی است. آن انرژی که در سکس حرکت می‌کند باید به سمت حقیقت برود.

مردم بطور معمول فقط می‌خواهند همدیگر را کشف کنند: مرد می‌خواهد زن را کشف کند؛ زن می‌خواهد مرد را کشف کند. به‌نظر می‌رسد که تمام زندگی آنان فقط اکتشاف وجود دیگران است.

تشنگی برای حقیقت یعنی که فرد بخواهد وجود تمامی جهانِ ‌هستی را کشف کند. این یک اشتیاق عظیم است ـــ بزرگترین اشتیاق است. و این باید که از سکس قوی‌تر باشد؛ وگرنه، بودا می‌گوید چطور هرگز کسی به این سمت حرکت می‌کند؟

بگذارید برایتان توضیح بدهم: و اینکه چطور به احساس این تشنگی برای حقیقت برسید بسیار اهمیت دارد. شما می‌توانید با شنیدن سخنان من به این تشنگی برسید، یا با خواندن یک کتاب؛ یا با دیدن فردی که بینش دارد ـــ ولی اینها کمک زیادی نخواهند کرد؛ زیرا اینها استقراضی هستند و تشنگی را هرگز نمی‌توان قرض گرفت. تشنگی یا وجود دارد و یا وجود ندارد ـــ نمی‌توانی تظاهر کنی که تشنه هستی. با وانمودن کردن، تشنگی نمی‌تواند خلق شود.

مردمان بسیاری نزد من می‌آیند و می‌گویند که مایلند حقیقت را جستجو کنند و بشناسند؛ ولی تشنگی در آنان تولید نمی‌شود و این سبب رنج بسیار در زندگیشان می‌شود. من فقط یک چیز از آنان می‌پرسم: آیا زندگی شما، که تاکنون زندگی کرده‌اید، ثابت کرده که یک توهم بوده؟ اگر اثبات نشده باشد که یک توهم بوده، آنگاه تشنگی واقعی برای حقیقت نمی‌تواند ایجاد شود.

فقط وقتی که توهماتِ زندگی خودت را دیده باشی یک تشنگی واقعی می‌تواند برخیزد ـــ تشنگی برای شناخت حقیقت.

اگر هنوز در توهماتِ زندگی باشی، اگر هنوز مسحور آن توهمات باشی، اگر هنوز اسیر رویاها و توهمات خودت باشی، اگر هنوز تحت هیپنوتیزم خواسته‌ها و رویاها قرار داشته باشی، آنگاه صحبت در مورد حقیقت بازهم یک توهم دیگر و یک خواسته‌ی دیگر است. و این کمکی نخواهد کرد.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
10👍2🏆2
3
«بيدارى»
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶ تغییر در جهت بخش دوم بودا می‌گوید یک چیز هست که بالاتر از شهوت است و آن تشنگی برای حقیقت است، آن جستجوی حقیقت است. بودا آن را “اشتیاق حقیقت” Passion for Truth می‌خواند ‌ـــ می‌توانید آن را اشتیاق برای خداوند بخوانید ـــ معنا یکی است.…
ادامه

حقیقت نمی‌تواند یکی از خواسته‌های تو باشد. حقیقت فقط وقتی می‌تواند وجود داشته باشد که تمام خواسته‌ها عبث بودنشان را اثبات کرده باشند و تمام انرژی تو در دسترس باشد و ندانی که کجا بروی. آنوقت است که این انرژی جمع می‌شود و یک تشنگی جدید در تو خلق می‌کند: تشنگی برای شناختن حقیقت. وقتی که دنیا خودش را یک توهم اثبات کرد….. فقط آنوقت.

پس دنیا را تا جایی که ممکن است عمیقاً تجربه کن. از هیچ کجا فرار نکن ـــ نه حتی از سکس. هرگز از هیچ روزنه‌ای فرار نکن. فقط یک کار بکن: هرکجا که هستی و هرکجا که رویاهایت حرکت می‌کنند، با هشیاری و گوش‌به‌زنگ برو. حتی اگر وارد سکس می‌شوی، از آن یک مراقبه بساز، در مورد آنچه رخ می‌دهد هشیار و تماشاگر باش.

و رفته‌رفته قادر خواهی بود تا توهمی بودن آن را، بیهودگی آن را و بی‌معنی‌بودن آن تکرارها را ببینی؛ قادر خواهی بود تا کسالت و گُنگی و مرگی را که با آن نزدیک می‌شود ببینی. هرچه بیشتر انرژی هدر بدهی، به مرگ نزدیک‌تر هستی.


* دوستی داستانی تعریف می‌کرد در مورد یک فروشنده‌ی در سفر، که از یک شهر کوچک و عقب‌مانده در غرب کشور، عبور می‌کرد. پیرمردی را دید که روی صندلی راحتی خود در ایوان منزلش نشسته بود. این پیرمرد چنان راحت و راضی به‌نظر می‌رسید که این فروشنده نتوانست مقاومت کند و جلو رفت تا با این پیرمرد صحبت کند.
سپس به آن پیرمرد گفت: ”به‌نظر می‌رسد که شما هیچ نگرانی در این دنیا ندارید. راز این زندگی طولانی و شاد شما چیست؟”
پیرمرد لبخندی زد و پاسخ داد: “خب، من روزی شش پاکت سیگار می‌کشم، هر چهار ساعت یک بار نیم لیتر ویسکی می‌نوشم و هر هفته شش بسته آبجو می‌نوشم. و هرشب بیرون میروم و با زنان هستم!”
مرد فروشنده بسیار تعجب کرده بود و گفت: “خدای من! ‌باورکردنی نیست: خب چند سال دارید؟”
- “بیست و پنج سال!”

می‌توانی به هدردادن انرژی خود ادامه بدهی….
هر قدم که در توهم برداری، گامی است به سوی مرگ. هر حرکتی که در شهوت انجام بدهی، تو را به سوی مرگ هدایت می‌کند. پس هر قدم خود را با هشیاری و هر حرکت را با احتیاط انجام بده.

هشیار باش که توسط این حرکات واقعاً چه می‌خواهی. آیا فقط یک عادت است؟ آیا فقط یک هیپنوتیزم طبیعی است؟ آیا فقط انجامش می‌دهی چون نمی‌دانی چه کار دیگری می‌توانی بکنی؟ آیا فقط یک مشغولیت است؟ آیا فقط برای فراموش کردن نگرانی‌های زندگی است؟ یا اینکه چه چیز است؟

و هیچ تعصبی نسبت به آن نداشته باش. به گفته قدیسان و مذهبیون گوش نده. شاید گفته باشند که این کار بدی است، ولی گوش نده ـــ شاید حق با آنان باشد، ولی تو باید با تجربه‌ی خودت به بدیِ آن پی ببری. فقط آنوقت، و فقط آنوقت است که شروع می‌کنی به حرکت به سمت حقیقت. فقط تجربه‌ی خودت است که می‌تواند تو را به حقیقت برساند و نه تجربه‌ی هیچکس دیگر.

وقتی که حقیقت آن را دیدی، که چیزی در آن نیست، آنگاه انرژی از الگوهای قدیمی آزاد می‌شود و دیگر احساس گرانباری نداری و سپس انرژی شروع می‌کند به جمع‌شدن در درونت.

ادامه دارد

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
10🏆2👍1🔥1🤔1
«بيدارى»
ادامه حقیقت نمی‌تواند یکی از خواسته‌های تو باشد. حقیقت فقط وقتی می‌تواند وجود داشته باشد که تمام خواسته‌ها عبث بودنشان را اثبات کرده باشند و تمام انرژی تو در دسترس باشد و ندانی که کجا بروی. آنوقت است که این انرژی جمع می‌شود و یک تشنگی جدید در تو خلق می‌کند:…
ادامه

دانشمندان قانونی را کشف کرده‌اند که تغییرات کمّی پس از یک مرحله‌ی خاص به تغییرات کیفی تبدیل می‌شوند.

برای نمونه، وقتی آب را حرارت بدهیم، فقط در صد درجه به بخار تبدیل می‌شود و نه قبل از آن. در نود درجه شاید آب داغ باشد، ولی بخار نمی‌شود؛ در ۹۹ درجه هم باز بسیار داغ است ولی بخار نشده. فقط یک درجه دیگر، صد درجه لازم است تا ناگهان آب تبیدل به بخار شود و شروع به حرکت کند.

و آیا تغییر را مشاهده کرده‌اید؟
آب بطور طبیعی به سمت پایین و سرازیری حرکت می‌کند، ولی وقتی بخار شود شروع می‌کند به جاری‌شدن به سمت بالا ـــ تغییر در جهت می‌دهد.

و تو هیچ کاری نکرده‌ای و فقط آب را تا حد مشخصی گرم کرده‌ای. یک حد مشخص از حرارت که نتیجه‌اش یک تغییر در کیفیت است. آب قابل دیدن است، بخار دیدنی نیست؛ آب به سمت پایین می‌رود؛ بخار به بالا می‌رود.

دقیقاً همین نکته در مورد انرژی جنسی وجود دارد: قبل از اینکه تغییر کیفی رخ بدهد؛ یک مقدار مشخص، یک کمیّت خاص باید جمع شود. باید منبعی از انرژی بشوی و به سبب مقدار مشخصی از انرژی و در لحظه‌ای خاص، آن جهش صورت می‌گیرد و انرژی دیگر به سمت پایین حرکت نمی‌کند و شروع می‌کند به رفتن به سمت بالا ـــ دقیقاً مانند بخار.

وقتی انرژی به سمت پایین حرکت می‌کند، سکس بسیار قابل دیدن است. برای همین است که دانشمندان نمی‌توانند کشف کنند که وقتی انرژی به سمت بالا می‌رود چه اتفاقی می‌افتد ـــ نادیدنی می‌شود. آن انرژی مادّی به انرژی غیرمادی تبدیل می‌شود. البته که حرکت می‌کند ولی گذرگاهی برای آن وجود ندارد. اگر بدن یک بودا را تشریح کنی، یک گذرگاه خاص برای انرژی جنسی پیدا نمی‌کنی که به سمت بالا برود ـــ چنین گذرگاهی وجود ندارد؛ نیازی به آن نیست. اگر آب به سمت پایین حرکت کند، نیاز به یک کانال یا مسیر عبور هست؛ ولی وقتی آب به بخار تبدیل شود، نیازی به کانال نیست، به سادگی حرکت می‌کند و نامریی می‌شود. دقیقاً همین چیز در مورد انرژی جنسی رخ می‌دهد.

«هشیاری» آن حرارت است. در هندوستان ما آن را دقیقاً حرارت Tap خوانده‌ایم: تاپ به معنی گرما و حرارت heat است. تاپ به این معنی نیست که تو زیر آفتاب داغ ایستاده باشی؛ فقط به این معنی است که آتش هشیاری را در درونت افروخته‌ای. آن آتش هشیاری انرژی جنسی تو را گرم می‌‌کند: این همان کیمیاگری درون است ـــ و آنگاه انرژی به سمت بالا حرکت می‌کند.

نخست انرژی جنسی به عشق تبدیل می‌شود و سپس به مراقبه یا نیایش تبدیل می‌شود. اگر از واژگان جانسپاری و پرستش استفاده کنی، می‌توانی آن را نیایش بخوانی؛ اگر از یک واژگان علمی‌تر استفاده کنی، می‌توانی آن را مراقبه بخوانی. و زمانی که انرژی تو به سمت بالا حرکت کرد، آنگاه چیزها را با نوری کاملاً‌ متفاوت می‌بینی.

* پیرمردی در اتوبوس نشسته بود و با خود زمزمه می‌کرد: “دی دی، دام دام، دی دی دام!”
راننده اتوبوس نگاهی به اطراف انداخت و متوجه شد که یک چمدان راه وسط را بند آورده. پس به آن پیرمرد گفت: “می‌توانی آن چمدان را کنار بزنی، لطفاً؟” پیر مرد پاسخ داد: “دی دی، دام دام، دی دی دام!”
راننده که خشمگین شده بود از جای خود بلند شد و چمدان را گرفت و آن را از پنجره به بیرون پرتاب کرد و سپس نگاهی به پیرمرد انداخت و گفت: “حالا چه می‌گویی؟”
پیرمرد نگاهی به او انداخت و با لبخند تکرار کرد: “دی دی، دام دام، دی دی دام! ـــ چمدان من نبود!”

وقتی شروع کردی به حرکت [بسوی حقیقت]، حتی مرگ نیز مرگ تو نیست، حتی بدن نیز بدن تو نیست، حتی ذهن هم ذهن تو نیست. می‌توانی به خواندن ادامه بدهی: “دی دی، دام دام، دی دی دام!”… حتی وقتی مرگ نزدیک می‌شود می‌توانی آواز بخوانی، زیرا آن چمدان مال تو نیست.

انسان هشیار می‌تواند بسیار آسان بمیرد، بسیار آسوده. او در آرامش زندگی می‌کند و با آرامش می‌میرد. انسان جنسیت‌زده زندگیِ بی‌قراری دارد و در بی‌قراری می‌میرد. انتخاب با خودت است.

پایان

#اشو
📚«آموزش فراسو»
تفسیر اشو ‌از ۴۲ سوترای بودا
جلد ۳/۴
مترجم: ‌م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
14👍3🙏2🏆1😇1
سخنرانی ۲۳ اکتبر ۱۹۷۶

«سرکوب‌کردن»

بودا طرفدار سرکوب نیست ـــ نمی‌تواند باشد. علیرغم آنچه که بوداییان در طول قرن‌ها تفسیر کرده‌اند. ولی تفسیر آنان باید اشتباه باشد ـــ زیرا من از تجربه‌ی خودم می‌دانم که سرکوب نمی‌تواند به انسان کمک کند؛ سرکوب هرگز به تحول و دگرگونی منجر نمی‌شود. سرکوب تو را به پایین می‌کشاند.

راه متحول‌شدن هشیاری است و نه سرکوب. البته، از بیرون ممکن است به‌نظر سرکوب برسد. تو به دنبال پول هستی: ناگهان در راه با یک گنج برخورد می‌کنی و فرد دیگری هم از آنجا می‌گذرد. او نیز به آن گنج نگاه می‌کند. در مورد این فرد چه فکر می‌کنی؟ تو می‌ترسیدی که شاید او آن گنج را مطالبه کند و یا درخواست کند که آن را با او تقسیم کنی ـــ ولی او فقط به راه خودش ادامه می‌دهد و اهمیتی نمی‌دهد.

حالا، تو نمی‌توانی درک کنی که فردی نمی‌تواند چیزی را در پول ببیند. تو فکر می‌کنی که این غیرممکن است زیرا خودت همه‌چیز را در پول می‌بینی. به‌نظر تمام زندگی تو در پول خلاصه می‌شود. پس چطور می‌توانی باور کنی که فردی هست که پول برایش بی‌معنی است؟ فقط دو امکان را می‌بینی: یا اینکه آن مرد آنقدر احمق است که تفاوت پول و بی‌پولی را نمی‌داند؛ یا اینکه او خواسته‌اش را سرکوب کرده ـــ طمع و جاه‌طلبی‌اش را سرکوب کرده است.

وقتی انسانی مانند بودا در دنیا پدیدار می‌شود، مردم او را بسته به ذهن‌های خودشان تفسیر می‌کنند.
او چنان دور به‌نظر می‌رسد که مردم فقط دو امکان در او می‌بینند: آنان که با او مخالف هستند خواهند گفت که او دیوانه است؛ آنان که طرفدار او هستند خواهند گفت که او زندگی‌اش را منضبط کرده و با مهارت تمام طمع و شهوت خود را رها کرده است. ولی هر دو در اشتباه هستند زیرا هیچکدام نمی‌توانند یک بودا را درک کنند.

تو فقط وقتی می‌توانی یک بودا را درک کنی که یک بودا باشی؛ راه دیگری برای فهمیدن او وجود ندارد.
اگر مایلی کسی را درک کنی که در قله‌ی هیمالیا ایستاده است، باید به آن اوج بروی ـــ فقط آنوقت است که بینش او بینش تو خواهد شد.

مایلم بگویم که تمام تفسیرها در مورد بودا اشتباه هستند ـــ اشتباه به این معنی که تمامشان بطور ضمنی این را می‌گویند که گویی بودا سرکوب را آموزش می‌داده. او سرکوب را آموزش نداده است. او فقط هشیاری را آموزش داده.

در هشیاری چیزها متحول می‌شوند. توسط سرکوب شاید بتوانی در ظاهر ترتیباتی بدهی ولی در عمق، اوضاع همان که بود باقی می‌ماند.

*
داستانی در مورد یک کشیش می‌خواندم:
دختری با سینه‌های برهنه سعی داشت وارد کلیسا شود. معاون کشیش مانع ورود او شد. دختر اعتراض کرد “ولی شما نمی‌توانید مانع ورود من به کلیسا شوید، این حق الهی من است.”
معاون کشیش گفت “هر دو الهی هستند. ولی موضوع این نیست. شما باید به خانه بروید و طوری لباس بپوشید که محترمانه‌تر باشد!”

حالا دختر می‌گوید “من حق الهی دارم،” و کشیش می‌گوید “هر دو الهی هستند!” این ذهن سرکوب شده‌ی کشیش است ـــ او می‌بایست به سینه‌های دختر نگاه می‌کرده باشد.”

می‌توانی یک خواسته را سرکوب کنی، ولی نمی‌توانی آن را ریشه‌کن کنی؛ به راه‌های ظریفی بازمی‌گردد؛ در شکل‌های مختلفی خودش را نشان می‌دهد. آن خواسته می‌تواند چنان تغییر لباس بدهد تا حتی خودت نتوانی آن را تشخیص بدهی.

انسانی سرکوب‌شده انسانی نیست که دگرگون شده باشد. او همانطور باقی می‌ماند ـــ فقط ترتیبی می‌دهد تا کسی باشد که نیست!

بودا طرفدار سرکوب نیست. بودا طرفدار تحوّل است. سرکوب بسیار آسان است: می‌توانی سکس را سرکوب کنی. این کاری است که مذهبیان انجام داده‌اند؛ می‌توانی از زنان فرار کنی. می‌توانی به غاری در هیمالیا بروی و در آنجا بنشینی و فکر کنی که به زندگیِ بدون سکس رسیده‌ای ـــ ولی این زندگی بدون سکس نیست. وقتی در آن غار نشسته‌ای در مورد زنان رویابافی خواهی کرد ـــ حتی بیشتر از سابق، زیرا از زنان بسیار دور هستی. تخیلات تو تندتر و رنگین‌تر خواهند شد. البته با آن خواهی جنگید، ولی با جنگیدن فقط می‌توانی آن خواسته را به عمق ناخودآگاهت بفرستی ـــ نمی‌توانی آن را از ریشه درآوری.

هیچکس با جنگیدن تغییر نکرده است. فقط با هشیاری است که انسان تغییر می‌کند. هشیاری یک مبارزه نیست. هشیاری چیست؟ هشیاری نه طرفداری است و نه مخالفت.

گفته‌ی مشهوری از تیلوپا Tilopa وجود دارد: “به‌راستی، به‌دلیل مخالفت و طرفداری است که ما این‌چنینیِ امور را درک نکرده‌ایم.”
ما این‌چنینیِ چیزها را از دست داده‌ایم. ما نمی‌توانیم از واقعیت آگاه شویم زیرا یا طرفداریم و یا مخالفیم.

وقتی طرفداریم، زیاده‌روی می‌کنیم؛
وقتی مخالفیم، سرکوب می‌کنیم.

بودا می‌گوید: فقط هشیار بمان، فقط ببین. بدون تعصباتِ هواداری یا مخالفت نگاه کن. اگر بتوانی در چنین هشیاریِ غیرارزش‌گذار و بدون قضاوت بمانی؛ آنگاه چیزها خودشان به‌خودیِ‌ خود تغییر می‌کنند.


#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۳/۴
@shekohobidariroh
10🙏4
4
2025/10/24 19:57:41
Back to Top
HTML Embed Code: