Telegram Web Link
هی فکر می‌کنم
مخصوصا به تو فکر می‌کنم
آنقدر فکر می‌کنم
که یادم می‌رود به چه فکر می‌کنم

به تو فکر می‌کنم
مثل مومنی که به ایمانِ باد و به تکلیف بید
به تو فکر می‌کنم
مثل مسافر به راه
مثل علف به ابر
مثل شکوفه به صبح و مثل واژه به شعر

به تو فکر می‌کنم
مثل خسته به خواب و نرگس به اردیبهشت
به تو فکر می‌کنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به نی
مثل خدا به کافر خویش و مثل زندان به زندگی


به تو فکر می‌کنم
مثل کلید به قفل
مثل قصه به کودک
به تو فکر می‌کنم
مثل آسمان به ستاره و ستاره به شب

به تو فکر می‌کنم
مثل نقطه به خط
مثل حروف الفباء به عین
مثل حروف الفباء به شین
مثل حروف الفباء به قاف

همین
هر چه گفتم
انگار انتظارِ آسان رسیدن به همین سه حرف آخر بود

حالا باید بخوابم
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دریا به ادامه ی خویش

#سید_علی_صالحی

🌾@sheresepid 🌾
پنج شنبه ؛
عشقِ یواشکیِ هفته است ...

آن قدر شیطنت می کند ؛
که آخرش رسوا می شود ...

من ؛
عاشقِ این رسواشدن های عاشقانه ام ...

#نرگس_صرافیان_طوفان

🌾@sheresepid 🌾
دو به شَکَّـــــم
از تو بنویسم؟
یا نه از چشم ِ بَد‌ تو را پنهان کنم !

گیریم از تو نوشتم , معروف شدی ...
فقط مانده
من ِ بی دست و پا
از لابه لای ِ چرکنویس ِ شاعران تو را جمع کنم

اصلا” نفوس بد نمیزنم
مینویسم ,ولی
جای تو....
جای خالی می گذارم
حالا
پر کردنش با شما
با کسی
که شبیه به من
یک (تو) داشته باشد فقط.

#آرزوحاجی_طاهروردی

🌾@sheresepid 🌾
ڪَاهے ببوس مرا و بڪَو عاشق منی
در ڪار خیر حاجت
هیچ استخارہ نیست...




#حسین_شفیع_زاده

🌾@sheresepid 🌾
غم
باش و
به من
خو کن و
از غیر
جدا شو ...


#زهرا_سرکارراه

🌾 @sheresepid 🌾
تو
عطر
کدام خوشبوترین
گل جهانی
که هر جا می نویسمت
شکوفه می دهی ...؟!

#کامران_رسول_زاده

🌾@sheresepid 🌾
در حیات ِ پیشین
شایـــد با تو همسایه بودم
شایـــد از پشت پنجره
تورا دیده بودم
و این رابطه را تــــا پشت در
تــــا کاسه آش ِ نذری
پیش برده بودم

شایــــد تو پادشاه بودی
من در آرزوی
ملکه شدن مُردم

شاید عشق ممنوعه بودی
دچار وَهم و ترس بودم
دچار سوءتعبیر هایی شبیه به
عشق محال بودم
شاید به هزارویک دلیل
از تو
دور افتادَم
و شاید
شایــــد که نه , من حَتم دارم
قبل از تولد عاشق ات بودم

#آرزوحاجی_طاهروردی

🌾@sheresepid 🌾
گاهی بی صدا نگاهت می کنم
مرا ببخش که پنهانی دوستت دارم
و با نگاهم
از فاصله ها
دورآ دور
یواشکی می بوسمت.

#امید_آذر


🌾@sheresepid 🌾
تو زخم مى زنى و
شیوه ات لطافت نیست
بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نیست ؟
نگو به تلخى
این اتفاق عادت کن
که عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست
پر از گلایه ام
اما به جبر خندانم
همیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست
برو سفر بسلامت
ولى بدان از عشق
اگر که خیر ندیدى بدون علت نیست ....!!

#سیدتقی_سیدی

☀️@sheresepid ☀️
هر چقدر بیشتر می‌گذرد
می‌فهمم برای این حجم از دلتنگی برنامه ریزی نکرده بودم، تسکینی کنار نگذاشته بودم
حسابش را نمی‌کردم این قدر بیشتر از توقعم ظاهر شود.
به گمانم آدم از تنها چیزی که در خودش خبر ندارد همین است؛ زور بازوی دوست داشتنش...


#مريم_قهرمانلو

☀️@sheresepid ☀️
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند،
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…

خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم،
عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...

#کیوان_شاهبداغی

☀️@sheresepid ☀️
من همان پیراهنی ام
که قرار بوده
یک روز ِ خاص
مرا به تن کنی
تا ببیند به تو من آمده اَم
هزار الله اکبر بگوید
آینه ی اتاق ِ تو

من بازتاب ِ چشمان ِ تو در
آینه ی اتومبیلی ام
که با آن
لایی میکشی , جلب توجه میکنی
و در هر خیابان و بزرگ راهی که مرا یاد ِ تو انداخت
سرعتت زیاد شده
ناخودآگاه خطر میکنی

من اِشتیاق ِآینه ی آسانسورم برای هر بار دیدن ِ تو
همان فضای دلگیر که دوست دارد
بگیرد عطر از تن ِ تو...

من خود ِ تو اَم وَ باور ِ تو
فرقی ندارد راست یا دروغ گفتن ِ تو
پس به من نگاه کن
حرف که میزنی
دوست دارم ببینم چشمان ِ تو را
و این مُقَدَر نیست
وقتی
دست به مغلطه میزنی…

#آرزوحاجی_طاهروردی

☀️@sheresepid ☀️
یا رب،
ما مشقِ غمِ عشق
تو را خوش ننوشتیم؛
اما تو بڪش
خط بہ خطاے همہ‌ٔ ما...!!

#فاضل‌نظرے

☀️@sheresepid ☀️
☀️ @Sheresepid ☀️

#تفال_حضرت_حافظ

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی
خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کف غصه دوران دل حافظ خون شد
از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

#حافـــــظ

#تعــــبـیر

زمانی به گنج و ثروت می رسی که قناعت داشته باشی. در آن صورت است که خداوند هم کرمش را بیشتر خواهد کرد. حاجتی داری که خیلی زود به آن می رسی به شرط اینکه حق دیگران را ضایع نکنی و بدان جوانی و زیبایی همیشه ماندنی نیست پس جمالت مغرور نباش.

☀️ @Sheresepid ☀️
💫

تو در من زنده ای
من در تو
ما هرگز نمی ميريم

#هوشنگ_ابتهاج

💞 @Sheresepid 💞
از باد مرا
بوی تو آمد امروز
شکرانه ی آن
به باد دادم دل را...

#مولانا

☀️@sheresepid ☀️
🌷🦋 @Sheresepid 🦋🌷

#تفال_حضرت_حافظ
#دوشنبه ۱۴۰۲/۵/۲۳

کنون که می‌دمد از بوستان نسیم بهشت
من و شراب فرح بخش و یار حورسرشت

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت

چمن حکایت اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت

به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت

وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت

#حافـــــظ

#تعــــبـیر

حالا که همه چیز دارد درست می شود پشت پا به آن نزن و کارها را خراب نکن زیرا به زودی پشیمان شده و بعد می فهمی که چه گوهری را از کف داده ای. از دشمن دیرین خود کمک نخواه چون تیشه به ریشه ات می زند. هر چند که همه چیز بهم ریخته است ولی سر و سامان گرفته و مشکلاتت حل می شود.

🌷🦋 @Sheresepid 🦋🌷
دستم
به بودنت
نمی‌رسد...
اما بڪَـذار سر بسته
از دلم برایت بڪَـویم......
طورے دوستت می‌دارم،
ڪـه هر شبانه‌روز،
بی آنڪـه ببینمت
بی آنڪه ببوسمت
بی آنڪـه لمست ڪـنم
بودنی‌ترین ، بودنیِ شخصِ
جهانم شده‌ا ے....!!

#امید_آذر

☀️@sheresepid ☀️
سراغم را بگیر
که دلم برای شنیدنِ صدای تو
و شنیدنِ اسمم از زبان تو
تنگ شده
با من حرف بزن
از حالت
از روزمرِگی هایت
اصلا از خبرهایِ روز بگو
اما بگو
اما باش...
که بدونِ تو،
چیزی شبیه زندگی
تویِ گلویم گیر می‌کند ...!

#نرگس‌_صرافیان‌_طوفان

☀️@sheresepid ☀️
دلبرا در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب ندارد
قلمم گوشه‌ی دفتر
غزل ناب ندارد!

همه گویند به انگشت اشاره
مگر این عاشق دل سوخته
ارباب ندارد؟!

در گذرگاه زمان
خیمه‌شب‌بازی دهر
با همه تلخی وُ
شیرینی خود می‌گذرد

عشق‌ها می‌میرند
رنگ‌ها، رنگ دگر می‌گیرند
و فقط خاطره‌هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می‌مانند!

#مهدي_اخوان_ثالث

☀️@sheresepid ☀️
2024/05/15 16:37:05
Back to Top
HTML Embed Code: