محصولِ باغِ سبزِ من ارباب میخورد

نان از درون سفره یِ بی تاب میخورد


هیزم شد آن درختِ کهن سالِ پر ثمر

تریاکِ ناب میکشد و تاب میخورد


عاجز زِ نان و گندم و یک لقمه ایم و او

سیمینه جام دارد و زان آب میخورد


دیدم کشیده ضااااایِ نمازش به هر توان

خونِ تمامِ شهر به محراب میخورد


بوی کباب میرسد هر شب زِ منزلش

گویا به بزمِ خویش مِیِ ناب میخورد


ما خسته ایم و جور و ستم برده تابِ ما

این زندگیِ نحس به گرداب میخورد


آهو رمیده ایم به دشتی پر از کمین

آخر گلو به خنجرِ قصّاب میخورد


" دلدار " اگر تفکّرِ جانانه ای کنی

دانی که رنج و غم زِ کجا آب میخورد


#اميراسكندري

1401/5/2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مغزهای کاغذی، نطق‌های آجری
برج‌های آهنی، ایده‌های دکتری

کشته‌مرده‌‌دل شده‌ست، در غبار ول شده‌ست
نقش کاه‌گل شده‌ست، خلق مینیاتوری

آسمان‌ندیده‌ها، چشمشان به اوج‌ها
آسمان‌خراش‌ها، خسته از هواخوری

خاک می‌خورد مدام، مور از گرسنگی
پشت می‌کند به آب، ماهی از شکم‌پری

سرخودانه یک زمان، گرمِ سر بریدنیم
یک زمان در آتشِ، دل‌بَری و دل‌بُری

می‌روند خویشتن، را نظاره‌گر شوند
در برهنگان هرز، هرزگان چادری

ما خراب می‌شویم، استکان به استکان
ما عذاب می‌شویم، استوری به استوری

در هجوم دردها، بین ریزگردها
می‌روی که خویش را، دست باد بسپری


#عباس_باقریه
درگیر خرافه های دینی بودیم
دنبال بت فرازمینی بودیم

سرمایه فنا گشت که تا فهمیدیم
بیهوده پی امر یقینی بودیم

#یوسف_منزوی
مـن از افــتـادن لـکّـه بـه دامـن مـی‌هــراسـم !
من از کـبریت روشـن لای خـرمـن می‌هـراسـم

کشیدم سیـمِ خاردار دورتـادورم ، کـزین پس :
چه‌دوست و آشنا باشد چه دشمن ، می‌هراسم

مـن از دار نــداری و طــنــاب تـنــگــدســتـی :
بیـاویخـت و بپـیچیـد دور گردن ، می‌هراسـم

ندارم بیمی از زشتـروی نیکوطبع و خوشخو :
از آن ماهروی عقرب طین نیش‌زن می‌هراسم

تـفاوت نـیسـت مـیان بی‌تـفاوت با مـترسـک !
من از آن بی‌خـیال شِـبـه مـانکـن ، می‌هراسـم

هــراس از جـنـگ و درگـیـری رو در رو نـباشـد
مـن از تـیغِ بـزن در رو ، ولـیکـن ؛ می‌هـراسـم

خـوشـی مـرد و صـفـا دفنـست در گـور زمـانـه
من از بیـل و کـلنـگِ دستِ گورکن ؛ می‌هراسم

نـدارد بـیـم زبــان رُک ... امّــا ؛ مــغـرضـانــه :
بگیرد خُـرده کـس ، پشت سـر مـن می‌هـراسم

اسیـر بنـد تـنهایی‌ست ، تـن‌ها ؛ واهمـه نیـست
از آن تنها که حصـر گردیده در تن ، می‌هراسم

جواب مـوج ، سیلـی هست با بـرخورد صخـره
سـوا از چک‌خـوری و از گـسـستـن می‌هـراسم

قـفـس هـرقـدر تـگـنـاتـر ، قـنـاری خـوشـنـواتـر
مـن از زاغ رهـا ..؛ دنـبـال ارزن مـی‌هـراسـم !!

هـراس از رویش گل در بـیابـان و کویـر نیست
من از نَـشْـوِ خَـسَک در قلب گلشن ؛ می‌هراسم

به چـالـه چـولـهٔ شهـوت بـیفـتاد ؛ جـادهٔ عـشق
بـرین راه هرکه دارد شـوق رفتـن ؛ می‌هـراسم

سخن کوتاه ، بیان را مختصـر سازم از آنکس :
هراسیده ز پیـرامـون و خـویشتن ، می‌هراسم

#هراس۲
#یزدان_ماماهانی
#مفاعیلن_مفاعیلن_مفاعیلن_فعولن
"مفسدان" چون تکیه بر ابزار قدرت می کنند
با فساد خویش احساس شجاعت می کنند

همچنین با پینه و انگشتر و تسبیح و ریش
ظاهرأ از دین و دینداری حمایت می کنند

گاه "چای دبش" گاهی هم "زمین خواری" کنند
یک زمان با رانت خواری رفع حاجت می کنند

ذهن ما را منحرف کرده به موضوع" حجاب"
خود ولی هر آن چه که داریم غارت می کنند

چون که جیب مفسدان پر شد ز مال مردمان
با شهامت رخنه در ارکان دولت می کنند

تُرک تازی می کنند این قوم بی شرم و زبون
قاضی القضّات را امر ِ به غفلت می کنند

لات های کوچه خلوت، پشت جبهه ماندها
در جوار رانت احساس رشادت می کنند

"مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس"
با چه رویی دست خود در جیب ملت می کنند؟؟

"یارب، این نُو دولَتان را با خَرِ خودْشان نشان"
کاین چنین با" بنز " احساس رفاقت می کنند

تا که لُمباندند مال مردمان را بی حساب
در دیار خویش هم احساس غربت می کنند

پَر کشیده پس به سوی "ونکوور" یا" لاس وگاس"
با خیال تخت در آن جا اقامت می کنند

گفت با "جاوید* رندی تیزهوش و نکته سنج
"صاحبان قدرت" این ها را هدایت می کنند


#محمد_جاوید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به لاشه‌ی وطن و صاحبانِ بی‌وطنش،
که پای صحبتِ من نیست گوشِ مرد و زنش

کجاست پرچمِ پرافتخار؟ تا ببَرم
به جنگِ مُستمر و کشته‌های بی‌کفنش

فریب، بال گرفت و ستم درختی شد
طبیعی اَست که پژمرده است نسترنش

تمامِ منظره‌ها رنگ و ونگِ مصنوعی‌ست
چرا کبوتر و گُل دربیاید از چمنش؟

مگر به غیرِ خرابی چه کرده قبل از این،
که اعتماد کنم بعد از این به ساختنش


#مریم_جعفری_آذرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمین و زمان به تنگ آمده
سیاست برای جنگ آمده

حقوق بشر با ظاهری قشنگ آمده
اسلام به نام عدالت به میدان آمده

کلیسا و مسجد برای نجات انسان آمده
خدا قدرت مطلق به هویت سنگ درآمده

جهل و خرافات برای کنترل انسان آمده
شیخ با داستان امام زمان جلو آمده

امام زمانی که برای فریب انسان آمده
شیخ برای کنترل عده ای نادان آمده

به ظاهر پیامبر ولی با افکار شیطان آمده
برای حذف و نابودی شرافت انسانی آمده

با فاکتور و مدل تربیت شده حیوانی آمده
خدا هم به اسارت و برده گی شیخ درآمده


#علی_آتشبت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتفام
شعر و اجرا شیدای همدانی:

وقت پریشانی تازی شده
خامنه ای مسخ مجازی شده

مردک ماتمزده روضه خوان
عامل کشتار هزاران جوان

روشده ظلم و ستمت بی شرف
آن سر دنیا همه جا هر طرف

خویش و دلت را به چه راضی کنی
بسته فضاهای مجازی کنی؟ !!...

#شیدای_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#شیدای_همدانی فریاد ما بود، فریاد آزادی‌اش باشیم

شد وطن بر باد ای مردم خدارا بس کنید
خنجری تا ته به حلقوم همین ناکس کنید

هموطن آخوند ایران را به یغما بردو رفت
پولهای مملکت را بی شرافت خورد و رفت

نفت و آب و خاک و حتا نان مردم را فروخت
این وطن از جهل دین و مذهب و ملا بسوخت

دیگر از این خواب خرگوشی بپاخیز و ببین
که چه آوردند شیخان بر سر این سرزمین

جای دانشگاه مسجد شد بنا در هر طرف
قاتل علم است و آگاهی، شیخ بی شرف

هموطن بیدارشو بیدارشو بیدارشو
سوخت ایران و نمیبینی چرا هشیارشو

تا بکی به ذلت و این بردگی تن میدهی
خاک و ناموس وطن را دست دشمن میدهی

این سکوت تلختان مُهری به رای بندگیست
لب بلب از وحشت و جهل و شیوع بردگیست

بسکه گفتم بسکه نشنیدید دیگر خسته ام
خسته ام از اینکه دل بر این جماعت بسته ام

چه دلیلی دارد این حجم سکوت تلختان
یادتان آخر نمی آید چرا پیوندتان

کشور ایران که روزی بود خورشید زمان
بود ماه آسمان و آفتاب این جهان

روبه نابودیست ای یاران عزیزان همدمی
«دل ز تنهایی بجان آمد» رفیقان مرهمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقت بیداری و آزادی و مردم‌‌داری است

‏هر کسی خاموش مانَد از شرافت عاری است

#شیدای_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرسیده شده سوال در باب وطن
تو بی‌شرفی شاعر شیدا یا من؟

آن‌کس که دهد بادْ وطن، بی‌شرف است
یا پول وطن داد یمن، بی‌شرف است

آن‌کس که کند بند، زنان را و خودش
صد زن بستاند چو حسن، بی‌شرف است

آن‌کس که به مردان بها داد و شکست
آن حرمت پاکیزه‌ی زن، بی‌شرف است

آن‌کس که خودش مفت سخن گفت و شکست
دندان بزرگان سخن، بی‌شرف است

آن روبه پیری که به زندان افکند
نسرین و صبا و یاسمن، بی‌شرف است

این ظلم در این خاک بدید و خفه شد
او باشد اگر یا تو و من، بی‌شرف است

در اوج وطن‌فروشی و قتل و فساد
بسته‌ست هر آن‌کس که دهن، بی‌شرف است

#شیدای_همدانی
آنان که به نرخ روز نان را بخورند
از آخور و توبره سهم شان را بخورند

از روی محبت ار عسل لقمه کنی
هم لقمه و هم صاحب آن را بخورند

#یوسف_منزوی
به من از چشمانت یک تصویر زیبا بده
احساست را در قاب یک رویا به من هدیه بده

تو با احساس پاکت قلب من را پردازش بده
بذر عشق را در وجودم سازش بده

عشقت را بی آلایش نشان من بده
نگاهم کن به من حرکت انگیزشی بده

تو عشق و محبت و دوستی را یاد من بده
تو با زیبایی زنانه ات به من آرامش بده

شعردوست داشتن را در وجودمن جریان بده
در آغوشم بگیر به من عمر بی پایان بده

#علی_آتشبت
عشق است پریشانی حال خوشش ویرانی
بوسیدن یار در هوای سرد زمستانی

عطش، طعم عشق در ایام جوانی
قول و قرار و وعده های پنهانی

در نبود یار روح و جسم هر دو زندانی
عشق است کلید آرامش، هر زندگانی


#علی_آتشبت
#امیرحسین_خنجی


قوم تسبیح دار دین در ریش
دشمنان علوم انسانی

عاشقان خشونت و تقدیس
مغولانی به رخت ایرانی

از یکیشان اگر  کسی  پرسید
کز علوم جهان چه میدانی

رگ ز گردن برآورد ز خشم
بزند نعره های حیوانی

گوید : این مکتبی که ما داریم
مکتب کامل است و ایمانی

کل فرهنگ و علم و دانش ما
آمدست از علوم قرانی

عاقلی این شنید و گفت افسوس
قسمت ملک ماست ویرانی
#میرزاده‌ی_عشقی

شرم چه ؟ مرد یکی ، بنده و زن یک بنده
زن چه کردست که از مرد شود شرمنده؟
چیست این چادر و روبنده ی نا زیبنده
مرده باد آنکه زنان زنده بگور افکنده

بجز از مذهب هر کس باشد
سخن اینجای دگر بس باشد

با من ار یک دو سه گوینده هم آواز شود
کم کم این زمزمه در جامعه آغاز شود
زن کَنَد جامه ی شرم آر و سرافراز شود
لذت زندگی از جامعه احراز شود

ورنه تا زن به کفن سر برده
نیمی از ملت ایران مرده
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعر جمشید عزیزی، زندانی سیاسی به مناسبت یک می
از راه دور آمده‌ام
خسته‌ام خسته
من پیچم
من مهره‌ام
من چرخ‌دنده‌ام
اندازه تمام کارخانه‌های جهان
عرق ریخته‌ام
خانه‌ام استراحت‌گاهی است
برای بازدهی بیشتر!
برای نان
جان داده‌ام
و برای کار، استثمار...

من کارگرم
یکی از هزارانم
مشتم که گره گشته‌ام
حقم که فریادم
و گاهی به دنبال خود
در زندان می‌گردم
ای جوانان به عبا این همه توهین نکنید
ະ به خدای فقها این همه توهین نکنید
هی نگویید زن و مرد برابر هستند
ະ به نوامیس بقا این همه توهین نکنید
شکم و زیر شکم یعنی که اسلام عزیز
ະ به غرور علما این همه توهین نکنید
چوبه ی دار و تجاوز همه است پایه دین
ະ به قوانین خدا این همه توهین نکنید
حوریان جاکش شان روی زمین آخوندند
ະ به بهشت خطبا این همه توهین نکنید
یاغی و باغی و طاغی به شریعت نشوید
ະ مرتد و سربه هوا این همه توهین نکنید
جمکران منبع پول علما چاه طلا ست
ະ به خرافات و دعا این همه توهین نکنید
به جهان واژه ی آزادی حرام است حرام
ະ به دیانت به قفا این همه توهین نکنید
خون تان گشته مباح و زن تان گشته حلال
ະ به قوانین جزا این همه توهین نکنید
باعث زلزله و قحطی و طاعون نشوید
ະ به جنایت به جفا این همه توهین نکنید
حکم الله بریدن سر بی دینان است
ະ به چنین حکم رسا این همه توهین نکنید


.
دانی علی‌الطلوع چه اعلام می‌کنند
در خون وضو کنید که اعدام می‌کنند

پیرانه‌سر به خون جوانان وضو کنید
دفع بلا به خون فلق‌فام می‌کنند

صبحانه خون تازه بنوشید داغ داغ
صابون به دل زنید که اطعام می‌کنند

باشد که درد دین بنشیند به بوی خون
کز خون تازه چاره‌ی آلام می‌کنند

قربانیان تازه بگیرید دم به دم
کاینگونه حفظ بیضه‌ی اسلام می‌کنند

قربانیان تازه نکوتر که مسلمین
در خون جوش‌آمده حمام می‌کنند

گوید موذن از افق مرگ اذان صبح
تا باز خون کیست که در جام می‌کنند

دیروز خون کهنه و امروز خون نو
خون که را به خون که ادغام می‌کنند


#حامد_احمدی
2024/05/04 11:25:15
Back to Top
HTML Embed Code: