Telegram Web Link
انگیزه مبرمِ پرداختن به تکوین خودشیفتگی اولیه و معمولی زمانی ایجاد شد که کرپلین کوشید تا دانسته هایمان درباره [بیماری موسوم به] زوال عقل پیش رس را در ذیل فرضیه مربوط به نظریه نیروی شهی بگنجاند، یا [به طریق اولی] بلویلر تلاش کرد تا روانگسیختگی را جزو نظریه یادشده قرار دهد. این قبیل بیماران ــ که من با اصطلاح
«هذیان زده» مشخصشان میکنم ــ دو ویژگی اساسی دارند: خودبزرگ بینی و بی علاقگی به دنیای بیرون از خودشان (یا، به عبارتی،بی علاقگی به انسانها و اشیاء). به سبب این بی علاقگی، بیماران یادشده تحت تأثیر روانکاوی قرار نمی گیرند و تلاشهای ما برای درمانشان بی ثمر میماند. البته بی توجهی هذیان زدگان به دنیای بیرون را باید با ذکر جزئیات بیشتر توصیف کرد. بیمارانی که به هیستری یا روانرنجوری وسواسی مبتلا هستند نیز ــ مادام که بیماريشان ادامه دارد ــ رابطه خود با واقعیت را قطع میکنند. لیکن تحلیل روانکاوانه نشان میدهد که این بیماران به هیچ وجه روابط شهوانی خود با انسانها و اشیاء را خاتمه نداده اند. آنان این روابط را در خیال خود همچنان حفظ کرده اند؛ به بیان دیگر، از یک سو اُبژه هایی خیالی در خاطراتشان را جایگزین اُبژه های واقعی کرده اند یا این دو نوع اُبژه را با هم درآمیخته اند، و از سوی دیگر فعالیت های حرکتی برای نیل به اهدافشان در مورد آن اُبژه ها را کنار گذاشته اند. کاربرد اصطلاح «درونگرایی» ــ که یونگ آن را بسیار نادقیق به کار میبرَد ــ صرفاً در خصوص این وضعیت نیروی شهوی بجاست. وضعیت بیماران هذیان زده فرق دارد. به نظر می آید این بیماران واقعاً نیروی شهوی خود را از انسان ها و اشیاء دنیای بیرون منقطع کرده ولی هیچ انسان یا شیئی را از خیال خود جایگزین آنها نکرده اند. زمانی که بیماران یادشده دست به چنین جایگزینی ای میزنند، فرآیند انجام این کار نوعی فرایند ثانوی و بخشی از کوشش آنها برای بهبود به نظر می آید که هدف از آن بازگرداندن نیروی شهوی به مصداق های امیالشان است.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_دوم
Instagram.com/sigmund1freud1
اکنون باید به این پرسش پاسخ داد: نیروی شهوی ای که در روانگسیختگی از اُبژه های بیرونی منقطع میشود، چه سرنوشتی می یابد؟ ویژگی خودبزرگ بینی در این حالات [روانی] ، ما را به پاسخ رهنمون میشود. بی تردید این خودبزرگ بینی در ازای نیروی شهوی متمرکز بر مصداق امیال پدید آمده است. نیروی شهوی پس از انقطاع از دنیای بیرون به «خود» معطوف میگردد و بدین سان نگرشی را به وجود می آورد که میتوان آن را خودشیفتگی نامید. لیکن خودبزرگ بینی فی نفسه پدیده جدیدی نیست. برعکس، همانگونه که میدانیم، خودبزرگ بینی حکم تشدید و تظاهر آشکارتر وضعیتی را دارد که پیشتر نیز وجود داشته است. این موضوع باعث میگردد که خودشیفتگیِ ناشی از به درون معطوف شدن نیروگذاريِ روانی در مصداق امیال را نوعی خودشیفتگی ثانوي بدانیم که بر خودشیفتگی اولیه (که به دلایل مختلف تحت الشعاع قرار گرفته است) افزوده می شود.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_سوم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
مایلم تأکید کنم که در اینجا قصد تبیین یا بحث بیشتر در باره مسأله روان گسیختگی را ندارم، بلکه صرفاً آنچه را پیشتر در نوشته های دیگر بیان شده است جمع بندی میکنم تا دلیل موجهی برای مطرح شدن مفهوم خودشیفتگی ارائه کرده باشم. این بسط و گسترش نظریه نیروی شهوی را ــ که به اعتقاد من درست است ــ با استناد به دلیل سومی هم میتوان تأیید کرد و آن عبارت است از مشاهدات و دیدگاه هایمان درباره حیات روانی کودکان و مردمان بدوی. در میان مردمان بدوی به ویژگی هایی برمیخوریم که اگر به صورت مجزّا وجود داشت، میشد آنها را در زمره ویژگی های خودبزرگ بینی دانست: مبالغه درباره قدرت آرزوها و اَعمال ذهنیشان، «قدرت مطلق اندیشه»، ایمان به نیروی سحرآمیز کلمات، و شگردی براي برآمدن از پس دنیاي بیرون («جادوگري») که به نظر میرسد نتیجه منطقی این فرض های واهی باشد. در کودکان این دوره و زمانه، که رشدشان برای ما بسیار پرابهام تر است، توقع داریم نگرش کاملاً مشابهی درباره دنیای بیرون بیابیم. بدین سان به این نتیجه میرسیم که «خود»، نیروگذاريِ روانی اولیه ای را به لحاظ شهوانی انجام میدهد که مقداری از آن متعاقباً به مصداق های امیال تعلق میگیرد اما بخش اساسی آن ادامه مییابد و به نیروگذاريِ روانی در مصداق امیال مربوط میشود، درست همانطور که جسم یک آمیب به پاهای کاذبی که از آن بیرون میزنند مربوط میگردد.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_چهارم
Instagram.com/sigmund1freud1
در تحقیقات ما، از آنجا که نشانه های روان رنجوری نقطه آغاز کار بود، این بخش از تقسیم نیروی شهوی در بدو امر ناگزیر از ما پنهان ماند. ما صرفاً متوجه فیضان این نیرو شدیم، یعنی متوجه نیروگذاريِ روانی در مصداق امیال که میتواند به بیرون [از «خود»] گسیل و یا [به آن] بازگردانده شود. همچنین میتوان به طور کلی گفت که تقابلی بین نیروی شهی متمرکز بر «خود» و نیروی شهوی متمرکز بر مصداق امیال وجود دارد: بیشتر شدن هر یک از این دو، به کمتر شدن دیگری می انجامد. عالیترین مرحله ای که نیروی شهوی متمرکز بر مصداق امیال در رشد خود میتواند به آن نائل شود در دلباختگی تبلور مییابد، یعنی در حالتی که به نظر میرسد فرد برای نیروگذاريِ روانی در مصداق امیال از شخصیتش دست برداشته باشد. وارونه این وضعیت را در خیال پردازی بیماران مبتلا به پارانویا(یا ادراك نَفْسشان) درباره «آخر الزّمان» داریم. سرانجام، در خصوص تمایزگذاری بین نیروهای مختلف روانی، به این نتیجه رسیده ایم که در وهله نخست ــ یعنی در وضعیت خودشیفتگی ــ این نیروها با یکدیگر همزیستی دارند و تحلیل ما ناپخته تر از آن است که بتوانیم آنها را از یکدیگر تمیز دهیم. تا زمانی که شخص در مصداق امیالش نیروگذاريِ روانی نکند، نمیتوان بین نیروی جنسی (یا همان نیروی شهوی) و نیروی غرایز «خود» تمایزی قائل شد.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_پنجم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
پیش از هرگونه بحث بیشتر در این زمینه، لازم است دو پرسش را مطرح کنم که ما را به کُنه مطلب رهنمون میشوند. اولاً، بین این خودشیفتگی که در نوشته حاضر مورد بحث قرار میدهیم و خودانگیزيِ جنسی (که حالت ابتدایی نیروي شهوي می دانیمش) چه رابطه ای وجود دارد؟ ثانیاً، اگر بپذیریم که نوعی نیروگذاری شهوی اولیه در «خود» صورت میگیرد، دیگر چه ضرورتی دارد که بین نیروی شهوی جنسی و نیروی غیرجنسی غرایز «خود» تمایز قائل شویم؟ اگر فرض کنیم که صرفاً یک نوع نیروی روانی وجود دارد، آیا با این فرض از تمام مشکلات مربوط به تمایزگذای بین نیروی غرایز «خود» و تمایزگذاری بین نیروی شهوی متمرکز بر «خود» و نیروی شهوی متمرکز بر مصداق امیال رهایی نخواهیم یافت؟ در خصوص پرسش اول، میتوان به این نکته اشاره کرد که ناگزیر باید فرض کنیم وحدتی مشابه [وحدت] «خود» نمیتواند از ابتدا در شخص وجود داشته باشد؛ به سخن دیگر، «خود» می بایست رشد کند. لیکن غرایز خودانگیزيِ جنسی از بدو امر وجود دارند. به همین سبب، لازم است که چیزي به خودانگیزيِ جنسی افزوده شود (یک عمل جدید روانی) تا خودشیفتگی پدید آید.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_ششم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
در هر روانکاوی که از او خواسته شود پاسخی قطعی به پرسش دوم دهد نشانه های تردید آشکار میگردد. دست برداشتن از مشاهده و روی آوردن به مباحثه بیثمر نظری، فکر خوشایندی نیست؛ با این حال، نباید کوشش براي توضیح موضوع را کمتر کرد. درست است که مفاهیمی از قبیل نیروی شهوی متمرکز بر «خود» و نیروی غرایز «خود» به طور خاص مفاهیمی نیستند که بتوان به سهولت درکشان کرد و محتوایی غنی ندارند. هرگونه نظریه گمانپردازانه درباره روابط مورد نظر، ابتدا مفهوم کاملاً دقیقی را میجوید تا آن را شالوده خود قرار دهد. لیکن من معتقدم که تفاوت بین نظریه گمانپردازانه و دانشی که بر پایه تفسیر تجربی استوار است، دقیقاً همین است. برخوردار بودن گمانپردازی از شالوده ای عاری از تناقض و منطقاً انکارناپذیر، مایه رشک دانش مبتنی بر تفسیر تجربی نیست؛ بلکه چنین دانشی با خرسندی به مفاهیم اساسی گنگ وتقریباً تصورناپذیر بسنده میکند، مفاهیمی که امیدوار است در مراحل بعديِ رشد خود آنها را بهتر درک کند یا حتی با مفاهیمی دیگر جایگزینشان سازد. این بدان سبب است که این اندیشه ها بنیان علم نیستند که همه چیز مبتنی بر آنها باشد؛ آن شالوده صرفاً مشاهده است. به عبارتی، اندیشه های یادشده نه قاعده کل این ساختار، بلکه رأس آن هستند و تعویض یا کنار گذاشتنشان هیچ خدشه ای به ساختار موردنظر وارد نمیکند. عین همین اتفاق در زمانه ما در دانش فیزیک در حال رخ دادن است، زیرا مفاهیم اساسی این علم درباره ماده، مرکز نیرو، جاذبه و غیره کمتر از مفاهیم مشابه در روانکاوی مورد مجادله نیستند.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_هفتم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥آیا ما اراده آزاد داریم؟

#اراده_آزاد
آرش افراز، عصب شناس از دانشگاه ام آی تی در کمتر از چهار دقیقه توضیح می‌دهد که آیا ما اراده آزاد داریم؟
#کلیپ
کانال روانشناسی زیگموند فروید 👇🏻
@sigmund1freud1
مفاهیم «نیروي شهوی متمرکز بر "خود"» و «نیروی شهوی متمرکز بر مصداق امیال» از این حیث سودمندند که این دو مفهوم از مطالعه ویژگی های دقیق فرایندهای روان رنجورانه و روان پریشانه استنتاج شده اند. تقسیم نیروی شهوی به دو نوع (یکی نوعی که براي «خود» مناسب است و یکی هم نوعی که به مصداق های امیال تعلق میگیرد)، پیامد اجتناب ناپذیر فرضیه اولیه ای است که بین غرایز جنسی و غرایز «خود» تمایز میگذارد. به هر حال، تحلیل صرف روان رنجوری انتقال (هیستری و روان رنجوری وسواسی) مرا به این تمایزگذاری واداشت و، تا آنجا که من میدانم، تلاش همه روانکاوانی که خواسته اند این پدیده ها را از راه هایی دیگر تبیین کنند ناموفق مانده است. در فقدان کامل هرگونه نظریه درباره غرایز که ما را در این زمینه یاري دهد، شاید مجاز باشیم ــ یا به بیان دقیق تر، ناچاریم ــ ابتدا فرضیه ای را به نتیجه منطقی آن برسانیم تا یا ابطال شود و یا اثبات. این فرضیه که غرایز جنسی از بدو شکل گیری از سایر غرایز (غرایز «خود») جدا هستند، به دلایل مختلف درست است، علاوه بر اینکه چنین فرضیه ی برای تحلیل روان رنجوری های وسواسی میتواند کاربرد داشته باشد.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_هشتم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
می پذیرم که این ملاحظه اخیر به تنهایی خالی از ابهام نیست، زیرا چه بسا یک نیروی روانی بی علاقه صرفاً از طریق معطوف شدن به یک مصداق امیال به نیروی شهوی تبدیل شود. اما اولاً تمایزی که در این مفهوم گذاشته میشود مطابق است با تمایزی که عامه مردم عموماً بین گرسنگی و عشق قائل میشوند. ثانیاً، این تمایز به دلیل ملاحظات زیست شناسانه درست است. هر فردی در واقع دو گونه حیات دارد: یکی حیاتی که فقط مقصودهای خود او را برمی آورد و دیگری حیاتی که حکم حلقه ای واسط در یک زنجیره را دارد. این گونه دوم حیات به رغم میل فرد ــ یا دستکم به طور غیر ارادی ــ انجام میشود. خود فرد، امیال جنسی را از جمله مقصودهای خود میشمارد، حال آنکه از منظری دیگر آن فرد ضمیمه نطفه ـ پلاسمای خود است و تمامی نیروهایش را در ازای برخوردار شدن از لذت در اختیار آن میگذارد. او محمل فانی جوهری (احتمالاً) فناناپذیر است، همچون وارث ملکی وقف شده که صرفاً مالک موقت ملکی است که بعد از مرگ او همچنان وجود خواهد داشت. جدا کردن غرایز جنسی از غرایز «خود» فقط مبین این کارکرد دوگانه فرد است. ثالثاً، باید به یاد داشته باشیم که روزی همه نظرهای موقتمان در روانشناسی قاعدتاً بر شالوده ای انداموار مبتنی خواهند شد. بدین ترتیب امکان دارد که فعالیت های جنسیت ناشی از مواد خاص و فرایندهای شیمیایی باشند و هم این مواد و فرایندها بسط یافتن حیات فرد به حیات نوع را ممکن میسازند. ما این امکان را در جایگزین کردن نیروهای روانی خاص با مواد شیمیایی خاص در نظر میگیریم.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_نهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
من کلاً میکوشم تا روانشناسی را از هر حوزه دیگری که ماهیتی متفاوت با آن دارد ــ حتی طرز فکر زیست شناسانه ــ مبرّا نگه دارم. دقیقاً به همین دلیل، مایلم در اینجا به صراحت اذعان کنم که فرضیه جدا بودن غرایز «خود» و غرایز جنسی (یا به عبارت دیگر، نظریه نیروی شهوی) چندان پایه و اساس روان شناسانه ندارد، بلکه به ویژه زیست شناسی موید آن است. با این حال، چنانچه تحقیقات روانکاوانه خود به فرضیه مفیدتر و دیگری در باره غرایز منجر شود، من [قاعده عام نظریهام را] نقض نخواهم کرد و این فرضیه را مردود خواهم شمرد. البته تاکنون چنین نشده است. چه بسا بعدها معلوم شود که نیروی جنسی (یا همان نیروی شهوی)، از دیدگاهی بسیار عام و در سطحی بسیار بنیانی، صرفاً محصول تفاوت گذاری در نیروی فعال در ذهن باشد. اما این پافشاری نابجاست، زیرا به موضوعاتی مربوط میشود که به سبب فقدان قرابت با مشاهدات ما و کم اطلاعی ما، چون و چرا کردن درباره آنها همانقدر بی فایده است که تأییدکردنشان. این هویت اولیه ممکن است به علائق تحلیلی ما بی ربط باشد،به همان اندازه که خویشاوندی همه نژادهای بشر برای اثبات حق ارث یک فرد خاص نامربوط است.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_دهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
این نظرپردازیها همگی بی ثمرند. از آنجا که نمیتوان منتظر ماند تا دانشی دیگر به نتایج قطعی درباره نظریه غرایز برسد، به مراتب مفیدتر است که بکوشیم معلوم کنیم ترکیب پدیده های روانی چگونه به حل این مسأله اساسی زیست شناسی کمک میکند. بهتر آن است که احتمال خطا را بپذیریم، ولی نباید از بررسی دلالت های فرضیه ای که در ابتدا اختیار کردیم ــ یا در واقع فرضیه ای که از تحلیل روانرنجوری های انتقال ناپذیر حاصل گردید ــ منصرف شویم (یعنی این فرضیه که بین غرایز «خود» و غرایز جنسی، نوعی تقابل وجود دارد). همچنین نباید از بررسی این موضوع منصرف شویم که آیا این فرضیه عاری از تناقض و ثمربخش است و آیا میتوان آن را در مورد سایر بیماریهاــ مانند روانگسیختگی ــ نیز به کار برد یا خیر.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_یازدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
البته اگر ثابت شود که نظریه نیروی شهوی در کوشش برای تبیین این بیماری اخیر ناموفق بوده است، آنگاه صورت مسأله فرق خواهد کرد. یونگ این ادعا را مصرّانه مطرح کرده و به همین سبب است که به رغم میل خودم وارد این بحث آخر شده ام. من شخصاً تمایل داشتم همان مسیری را که در تحلیل بیماری شربر آغاز کردم تا به انتها ادامه دهم و اصلاً به بحث راجع به مفروضات آن نپردازم. لیکن ادعای یونگ، دستکم شتاب زده است. دلایلی که او در اثبات ادعایش مطرح میکند ناکافی اند. اولاً، یونگ به این موضوع متوسل می شود که من خود پذیرفته ام به سبب دشواری های تحلیل شربر مفهوم نیروی شهوی را بسط دهم (به عبارت دیگر، محتوای جنسی این مفهوم را کنار بگذارم) و نیروی شهوی را کلاً مترادف علاقه روانی بدانم. فرنچزی در نقدی جامع بر مقاله یونگ، هر آنچه را برای تصحیح این تفسیر نادرست لازم است بیان کرده است.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_دوازدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
صرفاً میتوانم بر نقد فرانچزی صحه بگذارم و تکرار کنم که [برخلاف ادعای یونگ] هرگز دیدگاه خود درباره نظریه نیروی شهوی را کنار نگذاشته ام. بحث دیگر یونگ ــ یعنی اینکه بازگرداندن نیروی شهوی به خود فی نفسه موجب اختلال در کارکرد واقعیت نمی شود ــ در واقع نوعی اظهارنظر است و نه استدلال. یونگ موضوع را محرز قلمداد میکند و نیازی به ارائه برهان نمی بیند. اینکه آیا چنین موضوعی میتواند ممکن باشد و اینکه چگونه میتواند ممکن باشد، دقیقاً همان نکته ای است که می بایست [در مقاله یونگ] مورد بررسی قرار میگرفت. یونگ در نوشته عمده بعدی اش درست از همان راه حلی که من مدتها قبل مورد اشاره قرار داده بودم غافل می ماند. 
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_سیزدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
او مینویسد: «در عین حال، این نکته را نیز باید ملحوظ کرد (نکته ای که ضمناً فروید در کتابش راجع به نحوه درمان شربر مورد اشاره قرار میدهد) که درونگرایی نیروی شهوی جنسی به نیروگذاریِ روانیِ «خود» منجر میگردد، و اینکه احتمالاً همین موضوع باعث از بین رفتن [کارکرد] واقعیت [در ذهن بیمار] میشود. امکان تبیین روانشناسی از بین رفتن [کارکرد] واقعیت به این شکل، به راستی وسوسه انگیز است.» لیکن یونگ چندان وارد بحث بیشتر درباره این امکان نمیشود. چند سطر بعد، یونگ با اظهار اینکه این عامل تعیین کننده «موجب روانشناسیِ زاهد ریاضتکش میشود و نه روانشناسیِ زوال عقل پیشرس»، امکان یادشده را مردود میشمارد. اینکه این قیاسِ نابجا چه قدر کم میتواند به حل این مسأله کمک کند با در نظر گرفتن این موضوع میتوان دریافت که رفتار زاهدی از این نوع که «میکوشد هرگونه نشانه علاقه جنسی را ریشه کن کند» (البته «جنسی» صرفاً به مفهوم عامیانه این کلمه)، لزوماً نشان دهنده هیچگونه تخصیص بیماری زای نیروی شهوی نیست.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_چهاردهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
چه بسا او به کلی مانع جهت گیری علاقه جنسی خویش به سوی انسانها گردیده، ولی آن را به صورت علاقه ای تشدید شده به امر الهی،  به طبیعت یا به دنیای حیوانات والایش کرده باشد بدون اینکه نیروی شهوی اش از طریق درونگرایی به خیالاتش معطوف شود یا به «خود» بازگردد. به نظر میرسد که این قیاس بر امکان تمایزگذاری بین علاقه سرچشمه گرفته از منبعی شهوت انگیز و سایر علائق خط بطلان میکشد. همچنین به یاد داشته باشیم که محققان مکتب سوئیس فقط دو جنبه از مسأله زوال عقل پیش رس را تبیین کرده اند (یکی وجود عقده هایی در این بیماری که هم در افراد سالم مشاهده کردهایم و هم در افراد روانرنجور، و دیگری مشابهت خیالات افراد مبتلا به این بیماری با اسطوره های عامیانه) که البته ارزشمند است، لیکن نتوانسته اند سازوکارهای این بیماری را روشن تر کنند. لذا این ادعای یونگ را میتوانیم مردود بشماریم که نظریه نیروی شهوی نتوانسته است بیماری زوال عقل پیشرس را تبیین کند و به همین دلیل در بررسی سایر روانرجوری ها نیز کاربردی ندارد.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_پانزدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
من بر این اعتقادم که مطالعه مستقیم درباره خودشیفتگی واجد برخی دشواری های خاص است. عمده ترین راه پی بردن ما به ویژگی های این بیماری، احتمالاً تحلیل بیماران هذیان زده درست همانگونه که از راه بررسی روانرنجوری های انتقال توانسته ایم علت تکانه های غریی نیروی شهوی را بیابیم، با بررسی زوال عقل پیشرس و پارانویا به بصیرت هایی درباره روانشناسیِ «خود» میرسیم. در این مورد نیز برای فهم آنچه در پدیده های معمولی بسیار ساده به نظر می رسد، می بایست از حوزه آسیب شناسی و تحریف ها و مبالغه هایش استفاده کنیم. البته از سایر رهیافت ها که شناخت بهتری راجع به خودشیفتگی به ما میدهند نیز میتوان کمک گرفت. اکنون مایلم این رهیافت ها را به ترتیب زیر مورد بررسی قرار دهم: مطالعه درباره بیماری های عضوی، خودبیمار انگاری و زندگانی شهوانی دو جنس زن و مرد.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_شانزدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
در ارزیابی تأثیر بیماری های عضوی بر توزیع نیروی شهوی، از دیدگاهی پیروی میکنم که ساندور فرنچزی شفاهاً با من در میان گذاشت. این موضوع را همگان میدانند و آن را امری عادی تلقی می کنند که فرد مبتلا به ناراحتی و درد عضوی، نسبت به جلوه های دنیای بیرون بی علاقه میشود، زیرا آن جلوه ها به درد و رنج او ربط پیدا نمی کنند. از راه مشاهده دقیق تر می آموزیم که چنین بیماری همچنین علاقه شهوی خود را نیز از مصداق های عشقش قطع می کند؛ به بیان دیگر، تا زمانی که درد و رنج او ادامه دارد، عشق هم نمی ورزد. بدیهی بودن این حقیقت نباید مانع از بررسی آن برحسب نظریه نیروی شهوی شود. پس باید بگوییم: انسان بیمار نیروگذاری های روانیِ شهوی اش را به "خود" خویشتن معطوف می کند و پس از بهبودی مجدداً آن نیروگذاری شهوی را در مورد اشخاصی غیر از خویش انجام میدهد. ویلهلم بوش درباره نویسنده مبتلا به دندان درد میگوید: «متمرکز است روحش بر حفره کوچک دندان آسیایش». در اینجا، نیروی شهوی و علائق «خود» سرنوشت مشترکی دارند و یک بار دیگر از یکدیگر تمایزناپذیر میشوند.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_هفدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
خودمداری شناخته شده فرد بیمار، هم نیروی شهوی را در بر میگیرد و هم علائق «خود» را. این خودمداری از نظر ما کاملاً طبیعی است، زیرا مطمئنیم که اگر خود ما نیز بیمار شویم همانگونه رفتار خواهیم کرد. اما اینکه کسالت بدنی احساسات فرد عاشق را ــ به رغم قوت و شدت آن احساسات ــ از بین میبرد و ناگاه بی اعتنایی کامل را جایگزین آن میسازد، مضمونی است که طنزنویسان به اندازه کافی به آن پرداخته اند. خواب نیز از این حیث به بیماری شباهت دارد که گویی شخص نیروی شهوی اش را به نَفْسِ خویش بازگردانده، یا ــ اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم ــ تمام آن نیرو را به میل یگانه خوابیدن معطوف کرده است. خودمداری رویاها با این قرائن کاملاً همخوانی دارد. در هر دو حالت، نمونه هایی از تغییراتی در توزیع نیروی شهوی داریم که منتج از دگرگونی «خود» است.
#پیش_درامدی_بر_خودشیفتگی
#زیگموند_فروید
#حسین_پاینده
#قسمت_هجدهم
@sigmund1freud1
Instagram.com/sigmund1freud1
2025/07/03 22:59:58
Back to Top
HTML Embed Code: