روزهای جنگ (بخش دوم)
🖋 سپیده موسوی
ساعت شش صبح ۲۴ خرداد که از تهران خارج شدیم خیابانها به طرز غریبی خلوت بود. تهران، شبیه همیشهاش نبود. مردمش نبودند. ماشینهای دودناکش هم کم ولی به سرعت در حرکت بودند. معلوم نبود میخواستند تلافی روزهای ترافیک را دربیاورند یا چاره کار را در سرعت ثانیهها میدانستند. ثانیهها ترکیب شگفتی از فلجی و هروله را داشتند. در خودشان لنگ میزدند اما برای تو شتاب میگرفتند!
این سکوت، چیزی نبود که به دلت بچسبد و با دیدنش شبیه روزهای عید بخواهی یک «آخیش» بلند سر بدهی. آخر، سکوت همیشه قشنگ نیست. ناگفتههایش هم همیشه تازه نیستند. گاهی انگشتانش از چنگال اجل هم تیزتر است. سکوت وقتی که در ادامه هیاهوهای زندگی باشد به دلت میچسبد و آن لحظه چه هیاهویی؟ چه دلچسبیای؟ صدای هیچ بود و هیچ. هیچی که به قول اخوان همچون پوچ عالی نیست!
نهضت سکوت در خارج شهر هم به پا بود و ما نمیدانستیم این پناه امن خداست یا حدفاصل بین دو التهاب!
داشتن یک خواهر خبرنگار در چنین شرایطی هم خوب است و هم بد. خوبیاش این است که خبرها را خوب میفهمد و به قول خودش از سطرهای سفید بین خبرها هم سردرمیآورد. بدیاش هم در این است که اتصالش به خبر بیوقفه است چون برای او ماهیت خبر، یک امر طبیعی است و میشود با بد و خوبش به وضوح مواجه شد. اما برای من ادبیاتی سخت بود. چون هر چند همواره به واقعیات اجتماعی اتصال داشتهام ولی دنیای شخصی من مملو از دلکندن از واقعیات بود. دنیای من، ردپای دلبستگیهایم به ادبیات و موسیقی بود و اینها بخشی از جستجوگریهای متعالی و تا حدودی فانتزی روح انساناند. لذا در چنین شرایطی اگر قرار باشد یک امر بیرونی تو را به یکباره به دنیای واقعیاتی جدی و روشن پرتاب کند سرگیجهات میگیرد. و من میان آسمان و زمین بودم. پخش و پلا بین واقعیت و ناگزیرهایی خیره و عبوس.
وسایل به اصطلاح ضروریام را در دو ساک متوسط جمع کرده بودم. در چنین مواردی است که کلمه «ضرورت» برایت متفاوت تر معنی میشود که اصلا ضرورت یعنی چه و چه کسی مرزهای آن را تعیین میکند؟ مطمئناً در چنین شرایطی هر چقدر هم که تمرکز کنی ممکن است «ضرورت»ی را جا بگذاری و تو بمانی و تعریف دوبارهای از «امر ضروری». حالا بیا و وسط این گیرودار «ضروری» را هم تعریف کن!
هر چه بود عمده چیزهایی را که «آن لحظه» ضروری دانستم برداشته بودم. یک لپتاب و شش جلد کتاب و یک ساک از لباس و لوازم بهداشتی.
انتخاب آن شش جلد کتاب کار سختی بود باید از میان چند صد جلد، بیرون میکشیدمشان. سرنوشت آن بقیه چه میشد هم خدا میدانست و جنگ افروزان!
انتخاب نهایی اینها بود:
در جدال با خویشتن مهدی محبتی، مقدس و نامقدس میرچا الیاده، به خدا که میکشم هر کس که کشتم بهرام حیدری، سیاه بازی رحمت امینی، پنج زن محمد عبدی و شهر فرنگ توفیقالحکیم. دو پی دی اف کتاب هم در گوشیام داشتم یکی جلد اول دیداری با اهل قلم غلامحسین یوسفی و دیگری مناقب اوحدالدین کرمانی....
https://www.tg-me.com/sokhan6
🖋 سپیده موسوی
ساعت شش صبح ۲۴ خرداد که از تهران خارج شدیم خیابانها به طرز غریبی خلوت بود. تهران، شبیه همیشهاش نبود. مردمش نبودند. ماشینهای دودناکش هم کم ولی به سرعت در حرکت بودند. معلوم نبود میخواستند تلافی روزهای ترافیک را دربیاورند یا چاره کار را در سرعت ثانیهها میدانستند. ثانیهها ترکیب شگفتی از فلجی و هروله را داشتند. در خودشان لنگ میزدند اما برای تو شتاب میگرفتند!
این سکوت، چیزی نبود که به دلت بچسبد و با دیدنش شبیه روزهای عید بخواهی یک «آخیش» بلند سر بدهی. آخر، سکوت همیشه قشنگ نیست. ناگفتههایش هم همیشه تازه نیستند. گاهی انگشتانش از چنگال اجل هم تیزتر است. سکوت وقتی که در ادامه هیاهوهای زندگی باشد به دلت میچسبد و آن لحظه چه هیاهویی؟ چه دلچسبیای؟ صدای هیچ بود و هیچ. هیچی که به قول اخوان همچون پوچ عالی نیست!
نهضت سکوت در خارج شهر هم به پا بود و ما نمیدانستیم این پناه امن خداست یا حدفاصل بین دو التهاب!
داشتن یک خواهر خبرنگار در چنین شرایطی هم خوب است و هم بد. خوبیاش این است که خبرها را خوب میفهمد و به قول خودش از سطرهای سفید بین خبرها هم سردرمیآورد. بدیاش هم در این است که اتصالش به خبر بیوقفه است چون برای او ماهیت خبر، یک امر طبیعی است و میشود با بد و خوبش به وضوح مواجه شد. اما برای من ادبیاتی سخت بود. چون هر چند همواره به واقعیات اجتماعی اتصال داشتهام ولی دنیای شخصی من مملو از دلکندن از واقعیات بود. دنیای من، ردپای دلبستگیهایم به ادبیات و موسیقی بود و اینها بخشی از جستجوگریهای متعالی و تا حدودی فانتزی روح انساناند. لذا در چنین شرایطی اگر قرار باشد یک امر بیرونی تو را به یکباره به دنیای واقعیاتی جدی و روشن پرتاب کند سرگیجهات میگیرد. و من میان آسمان و زمین بودم. پخش و پلا بین واقعیت و ناگزیرهایی خیره و عبوس.
وسایل به اصطلاح ضروریام را در دو ساک متوسط جمع کرده بودم. در چنین مواردی است که کلمه «ضرورت» برایت متفاوت تر معنی میشود که اصلا ضرورت یعنی چه و چه کسی مرزهای آن را تعیین میکند؟ مطمئناً در چنین شرایطی هر چقدر هم که تمرکز کنی ممکن است «ضرورت»ی را جا بگذاری و تو بمانی و تعریف دوبارهای از «امر ضروری». حالا بیا و وسط این گیرودار «ضروری» را هم تعریف کن!
هر چه بود عمده چیزهایی را که «آن لحظه» ضروری دانستم برداشته بودم. یک لپتاب و شش جلد کتاب و یک ساک از لباس و لوازم بهداشتی.
انتخاب آن شش جلد کتاب کار سختی بود باید از میان چند صد جلد، بیرون میکشیدمشان. سرنوشت آن بقیه چه میشد هم خدا میدانست و جنگ افروزان!
انتخاب نهایی اینها بود:
در جدال با خویشتن مهدی محبتی، مقدس و نامقدس میرچا الیاده، به خدا که میکشم هر کس که کشتم بهرام حیدری، سیاه بازی رحمت امینی، پنج زن محمد عبدی و شهر فرنگ توفیقالحکیم. دو پی دی اف کتاب هم در گوشیام داشتم یکی جلد اول دیداری با اهل قلم غلامحسین یوسفی و دیگری مناقب اوحدالدین کرمانی....
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤8👍2👌2
با آهنگ «علاج» محسن چاوشی در روزهای جنگ بسیار گریستم. مخصوصا تکهی اولش که میگوید «با تکههای پیکرمان، با گیسوان دخترمان، میخواستید چه کار کنید؟»
یکی از کلمات این آهنگ که در برخی سایتها و حتی پیجهای اینستاگرام، به اشتباه نوشته شده است واژه «جرثومه» است که به صورت نادرست «جرسومه» و «جزسومه» نگارش یافته است.
گفتنی است این واژه، عربی است و به معنای مایه، اصل و ریشهی هر چیز، انگل و میکروب، سرچشمه، لانه و آشیانه است.
https://www.tg-me.com/sokhan6
یکی از کلمات این آهنگ که در برخی سایتها و حتی پیجهای اینستاگرام، به اشتباه نوشته شده است واژه «جرثومه» است که به صورت نادرست «جرسومه» و «جزسومه» نگارش یافته است.
گفتنی است این واژه، عربی است و به معنای مایه، اصل و ریشهی هر چیز، انگل و میکروب، سرچشمه، لانه و آشیانه است.
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤3🙏2💯1😐1
همیشه این بهانه هست که آدم پیش از آنکه بتواند زیستن را آغاز کند باید در درجه اول تعلیم ببیند و این البته یعنی آدم هیچ گاه، وقت نمییابد که زیستن را آغاز کند!!
کییر کگورد
https://www.tg-me.com/sokhan6
کییر کگورد
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤5👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مردم جهان باید خودشان را از دست سیاستمداران جنگطلب نجات دهند. دنیای ما، به اندکجایی برای زیستن و آرامش یافتن آن هم در زیر سایه صلح و برادری نیاز دارد. روح جهان، از دست پسران ناسازگارش به ستوه آمده است. صحبت از جنگ و کشتار، کرامت انسانی را مخدوش کرده است. فریاد مظلومان، فراصوت شده است و دیگر شنیده نمیشود. در پوستهی مدرن امروز، بسیاری از معنویاتمان را از دست دادیم و در دام کشورهای به ظاهر خوشبختی افتادیم که هر بار برای بیچارگی مردمان محروم گستاختر میشوند. جهان اینک به ریخته شدن خون انسانها و بیتفاوتی از کشتار آنها عادت کرده است. جهان را باید نجات داد.
به خدا ایمان آرید
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو...
سپیده موسوی
https://www.tg-me.com/sokhan6
به خدا ایمان آرید
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو...
سپیده موسوی
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤3👏1💯1
👍3❤1👏1🙏1
بدادند سرها را ز بهر کلاه
🖋 سپیده موسوی
در بیت زیر از شاهنامه، یک حسرت و طنز توامان دیده میشود:
به جنگ اندرون بود لشکر سه ماه
بدادند سرها ز بهر کلاه
این بیت، مربوط به آنجای داستان است که افراسیاب، کاووس را در بند شاه هاماوران میبیند و فرصت را برای حمله به ایران غنیمت میشمارد. این نزاع، سه ماه به طول میانجامد. تا اینکه ایرانیان به دامان رستم پناه میبرند و نابسامانی کشور را برای او شرح میدهند. رستم نیز قول میدهد که نخست برای آزادی کاووس قدم بردارد و کشور را از خلأ سرپرست نجات دهد و آنگاه به جنگ با افراسیاب بیندیشد.
فردوسی در بیان اینکه ایرانیان چگونه اوضاع نابسامان کشور را برای تهمتن توضیح میدهند میگوید: آنها سه ماه با هم جنگیدند و برای به دست آوردن کلاه (منظور کلاه پادشاهی است) سرهایشان را از دست دادند!! در حالی که برای داشتن کلاه، فرد نیاز به سر دارد! اما چه سود که همان سر نیز بر باد رفته است! نتیجتاً یعنی یک کار عبث و خندهآور و مصداق هیاهوی بسیار بر سر هیچ!
نگاه حکیمی چون فردوسی به این ماجرا جز حسرت و تسخر به قدرت طلبان کورچشم چه میتواند باشد؟ به آنها که زندگیهای خود و دیگران را برباد میدهند و بر جهالت همیشه انسان مهر محکمتری میزنند.
https://www.tg-me.com/sokhan6
🖋 سپیده موسوی
در بیت زیر از شاهنامه، یک حسرت و طنز توامان دیده میشود:
به جنگ اندرون بود لشکر سه ماه
بدادند سرها ز بهر کلاه
این بیت، مربوط به آنجای داستان است که افراسیاب، کاووس را در بند شاه هاماوران میبیند و فرصت را برای حمله به ایران غنیمت میشمارد. این نزاع، سه ماه به طول میانجامد. تا اینکه ایرانیان به دامان رستم پناه میبرند و نابسامانی کشور را برای او شرح میدهند. رستم نیز قول میدهد که نخست برای آزادی کاووس قدم بردارد و کشور را از خلأ سرپرست نجات دهد و آنگاه به جنگ با افراسیاب بیندیشد.
فردوسی در بیان اینکه ایرانیان چگونه اوضاع نابسامان کشور را برای تهمتن توضیح میدهند میگوید: آنها سه ماه با هم جنگیدند و برای به دست آوردن کلاه (منظور کلاه پادشاهی است) سرهایشان را از دست دادند!! در حالی که برای داشتن کلاه، فرد نیاز به سر دارد! اما چه سود که همان سر نیز بر باد رفته است! نتیجتاً یعنی یک کار عبث و خندهآور و مصداق هیاهوی بسیار بر سر هیچ!
نگاه حکیمی چون فردوسی به این ماجرا جز حسرت و تسخر به قدرت طلبان کورچشم چه میتواند باشد؟ به آنها که زندگیهای خود و دیگران را برباد میدهند و بر جهالت همیشه انسان مهر محکمتری میزنند.
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤3👌2
تقریباً میتوان گفت نومیدی تقلا میکند برای رسیدن به آرامشی که در آن بتواند نومید باشد تا کل شخصیت فرد به نومیدی رضا دهد و بدان تن در دهد. شخصی که در چنین حالتی به سر می برد هیچ چیز و هیچ کس را به اندازه شخصی لعن نمیکند که میکوشد مانع نومید شدن او گردد!
کییر کگورد
https://www.tg-me.com/sokhan6
کییر کگورد
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤3🕊1💯1
رابرت فرگوسن، کتابی دارد با عنوان «درسهای کییر کگورد برای زندگی» یک بخش کتاب درباره این است که «چطور با ناامیدی کنار بیاییم؟» پیشنهاد کگورد شبیه به راهحلهای معمول در این باره نیست و در نوع خود جالب است. آیا مایل به یک فایل صوتی در این باره هستید؟
Anonymous Poll
100%
۱. بله
0%
۲. خیر
❤3👏1
تو آب ِ حیاتی
چو رویت بدیدم
چو می در تن ِ بنده
هر سو دویدی
تو باز ِ سپیدی
که بر من نشستی
ربودی دلم را
هوا برپریدی!
مولانا
https://www.tg-me.com/sokhan6
چو رویت بدیدم
چو می در تن ِ بنده
هر سو دویدی
تو باز ِ سپیدی
که بر من نشستی
ربودی دلم را
هوا برپریدی!
مولانا
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤7👍1
مشغول خواندن کتاب باغ سبز از محمد علی موحد بودم که گذرم به این ابیات دلچسب مولانا افتاد. حیفم آمد شما نیز چون من نخوانید:
بگفتم: عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک! بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم: ای پسندیده! چو دیدی، گیر نادیده
بگفت او: ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم: گرچه شد تقصیر، دل هرگز نگردیدهست
بگفت: آن را هم از من دان که من از دل نگردیدم
بگفتم: هجر خونم خورد، بشنو آه مهجوران
بگفت: آن دام ِ لطف ماست کاندر پات پیچیدم
پ.ن:
بگاهت: پگاهت ( به موقع، صبح)
چو دیدی، گیر نادیده: معادل شتر دیدی ندیدی
از دل نگردیدم: از دل روی برنگرداندهام
https://www.tg-me.com/sokhan6
بگفتم: عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
جوابم داد کای زیرک! بگاهت نیز هم دیدم
بگفتم: ای پسندیده! چو دیدی، گیر نادیده
بگفت او: ناپسندت را به لطف خود پسندیدم
بگفتم: گرچه شد تقصیر، دل هرگز نگردیدهست
بگفت: آن را هم از من دان که من از دل نگردیدم
بگفتم: هجر خونم خورد، بشنو آه مهجوران
بگفت: آن دام ِ لطف ماست کاندر پات پیچیدم
پ.ن:
بگاهت: پگاهت ( به موقع، صبح)
چو دیدی، گیر نادیده: معادل شتر دیدی ندیدی
از دل نگردیدم: از دل روی برنگرداندهام
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤8👌1
عجب دنیایی است این دنیا!
آدمیانش را با حرف میپرورانند
وخوکها را با سیبزمینی!
عجب دنیایی است این دنیا!
ماهیانش قهوه میخورند و کودکانش بیشیرند!
ناظم حکمت
https://www.tg-me.com/sokhan6
آدمیانش را با حرف میپرورانند
وخوکها را با سیبزمینی!
عجب دنیایی است این دنیا!
ماهیانش قهوه میخورند و کودکانش بیشیرند!
ناظم حکمت
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤4👌2💔2💯1
Audio
آموزهای عملی از کلیله و دمنه
(پنج خصیصهای که اگر کسی آنها را سرلوحه خود کند میتواند به هر جای دنیا که برود موفق باشد)
دکتر سپیده موسوی
تیر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/sokhan6
(پنج خصیصهای که اگر کسی آنها را سرلوحه خود کند میتواند به هر جای دنیا که برود موفق باشد)
دکتر سپیده موسوی
تیر ۱۴۰۴
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤6🙏1👌1
میترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبه
له شُم، تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم، مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونهت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
احسان گودرزی
https://www.tg-me.com/sokhan6
له شُم، تو به معماری آوار بخندی
آواره بشُم، مملکتُم دست تو باشه
هیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
میترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشی
هی پست کنُم عمر عزیزُم در خونهت
یک عمر کسی در بزنه خونه نباشی
احسان گودرزی
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤5👏1
Audio
از نگاه کییر کگور چگونه با نومیدی کنار بیاییم؟ (با چشمزدی به کتاب درسهای زندگی کییر کگور)
سپیده موسوی
https://www.tg-me.com/sokhan6
سپیده موسوی
https://www.tg-me.com/sokhan6
❤5👌1
