Telegram Web Link
باور کنید،
من با دو چشم مات خودم دیدم
که کودکی،
ز ترس خطر تند می‌دوید،
اما سری نداشت،
لختی دگر به روی زمین غلتید،

و ساعتی دگر،
مردی خمیده پشت و شتابان،
سر را به ترک بند دوچرخه،
سوی مزار کودک خود می­ برد،
چیزی درون سینه ی او کم بود

قیصر امین پور
😢153🕊14🔥5👍4
🔘 قُصورِ مُهمَلِ مَغزی!

برای یک کالای غیرضروری که تولید داخلی هم داشته، بزرگترین تخلف مالی همه دوره‌های تاریخی شکل گرفته است؛ گروه کشت و صنعت دبش، ظرف سه سال، بیش از سه میلیارد دلار ارز دریافت کرده است!
این یک «قصور مدیریتی» است، به جایی برنمی‌خورد.

مخزن الاسرار در ۸۳ سالگی زبان باز می‌کند و حرف‌هایی را می‌زند که اگر  یاشار سلطانی در خواب هم آنها را ببیند، قوه قضاییه برایش اعلام جرم می‌کند! حال فرموده‌اند که جناب مخزن الاسرار چند سال پیش عمل مغز باز!! داشته است و بدین جهت هر چه هم که بگوید از نظر تاریخی و قضایی اعتباری ندارد!
خدا شاهد است همه ما ایرانیان، از نوجوانی تا هم‌اکنون، دستکم چهار پنج بار مغزمان دچار
  Reset to zero
شده، بارها دچار اختلال
Dissociative disorder
شده‌ایم، کم و بیش
Schizophrenic
هستیم!  بلکه به برکت این ماه مبارک، اختلالات مغزی ما را هم در نظر بگیرند و خیلی به حرف‌هایی که می‌زنیم، گیر ندهند!

حال چای دبش به کنار، حرف هم که باد هواست، با این «گزارش‌های مهمل» چه کار کنیم؟!
  یک والامقام همیشه نامزد، در سطح مجمع تشخیص مصلحت و شورای امنیت ملی و رییس جمهور در سایه بیاید و بگوید صنایع پلیمر و پلاستیک با بیست درصد ظرفیت کار می‌کنند؛ بدون اینکه یک ریال هزینه کنیم، ظرفیت را افزایش می‌دهیم،هر یک تن افزایش ظرفیت تولید، دویست هزار شغل ایجاد می‌کند و ده تن که اضافه شود، دو میلیون شغل ایجاد می‌شود، به حضرت عباس!
بنگرید:

تولید مواد اولیه نمیخواد؟! نفت داری؟ گاز چطور؟! برق چی؟! دستگاه‌هایِ خط تولید چه؟!
حالا تولید کردی، کجا می‌خواهی بفروشی؟! به کی بفروشی؟! کالاها را چطور تحویل بدهی؟! پولش را چطور تحویل بگیری؟!
گزارش مهمل یعنی تولیدِ حضرت عباسی! بدون مواد اولیه، بدون انرژی، بدون بازار فروش، و بدون تعاملات مالی بین‌المللی ... 

سرجمع می‌شود:
قصورِ مهملِ مغزی :
Neglectfully Cerebral Insufficiency (N.C.I)

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍224👏25😁10😢106🤯4🤔1👌1
🗿غ ل ط


پزشکیان خطاب به ترامپ:

حالا که تهدید می‌کنی من اصلا نمی‌آیم با تو مذاکره کنم، هر غلطی می‌خواهی بکنی، بکن!


یادداشتِ

غلط کردند که غلطی بکنند!

را خوانده‌اید؟!
👏106😁36😢23👍167👎3🔥3🕊2
🟢 اندیشه تابان

☀️روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر سه بخش گذشت:

ادعای بی‌دلیل

دلیل، همان ادعا

اثبات ناپذیر

و اینک بخش چهارم:

♦️ دلیل، هم‌راستا با ادعا

اندیشه و آدمی گسترده است؛ چشم که به این دنیا باز کرده، پیکر خود را دیده با اعضای بیرونی و درونی‌اش، با ناتوانی‌ها و دردهایش. آدمی تجربه کرد و تجربه‌ها را نوشت، و در تجربه‌های پیشینیان اندیشید، و دانش پزشکی به وجود آمد در همه گونه‌ها و شاخه‌هایش.
و اگر کسی در شناخت درد و درمان ادعایی بکند، باید دلیل و برهانی در همین چارچوب ارائه دهد؛ و به تجربه پرشمار و پرگستره درستی ادعای وی ثابت شود.

آدمی چشم به آسمان گشود،‌سقفی دید پرچلچراغ! چه شب‌ها تا به صبح بیدار ماند تا تک‌تک برآمدن و فروشدن اختران را بنگرد و به رسم و شمار آورد. از بطلیموس، تا کوپرنیک و گالیله. این راه شناخت آسمان و اجرام چرخان در آن است.

آن گاه که مردم کشوری نه به یکدیگر اعتماد دارند و نه به زمامدارشان،  آن گاه که خشم در کوچه و خیابان فریاد می‌زند و ناامیدی از چشم‌ها فرومی‌بارد، باید خرد و کلان رفتارهای اجتماعی را به نیکی دید، به استواری اندیشید و به راستی ریشه‌یابی کرد، و هر جا دیدار و مشاهده کفایت نکرد، پرسش‌نامه و نظرسنجی به کار برد!

آشکار است که با پرگار و گونیا نمی‌توان درصد تورم و شاخص فلاکت و  میزان تولید ناخالص ملی را سنجید و تحلیل کرد!

نباید و نشاید که پرسش‌های کلان درباره هستی و گستره ان، زندگی و معنای آن، آدمی و حقیقت او را به تجربه و مشاهده گره بزنیم.

چهارمین گونه فریب و ناراستی آن است که دلیل و برهان از شاخه‌ای از دانش باشد، و نتیجه مدعا در شاخه دیگری! کسی بگوید چون شاه اسماعیل صفوی در جنگ با سلطان سلیم عثمانی شکست سختی خورد، پس مرد بودن شرط زمامداری نیست!

آری، صفویان در چالدران شکست خوردند. مرد یا زن بودن نیز ربطی به شایستگی برای زمامداری ندارد! ولی این دو گزاره ربطی به هم ندارند! اولی به حوزه تاریخ وابسته است و دومی به فلسفه سیاست و حقوق اساسی!

بگوید: شهرهای بزرگ و پرجمعیت، ترافیک سنگین وقت‌گیر دارند، از این جهت است که نظام آموزشی نتیجه مفید و سزاواری ندارد!

من مسلمان هستم و به قرآن کریم باور دارم،
و بر این باورم که دین و شریعت به پشتیبانی از اخلاق، و به‌هدف به‌روزی و رستگاری آدمی، و خداباوری و خبر از جهان واپسین آمده است؛

پس زلزله و آلودگی هوا و بی آبی و کسادی بازار را باید در زمین‌شناسی و مطالعات شهرسازی و مدیریت آب و اقتصاد سیاسی بررسی کرد و پاسخ جست،
و نه در گزاره‌های دینی،

قانون‌گذاری و توسعه گردشگری و فروش صنایع دستی و شناخت فرهنگ مردمان دور و نزدیک را باید به حقوقدان‌، کارشناس صنعت توریست و بازاریاب و مردم‌شناس سپرد.
این گونه نیست که کسی با آموخته‌های مذهبی، پاسخگوی همه این رشته‌ها و شاخه‌ها باشد!

مگر می‌شود که با کشف و شهود در روابط بین‌المللی  سیاست‌گذاری  کرد، مگر سزا و رواست که با «حدیث» نسخه بیماری پیچید، و با فقه درباره همه چیز تصمیم گرفت؟!

آری، می‌شود! و کرده‌اند! و شده است! مگر نمی‌بینی که آخوند طبابت می‌کند، دانش‌آموخته فیزیک شهردار می‌شود و پزشک اطفال وزیر امور خارجه!

محمد علی‌آبادی،  در راه و ساختمان تحصیل کرده بود، رییس سازمان تربیت بدنی و  کمیته ملی المپیک شد، یک‌شبه به وزارت نفت رفت و سرپرست آنجا شد، بعد هم  شد رییس سازمان شیلات!
به همین درجه بی‌ربطی!

علی‌اکبر صالحی، مهندسی هسته‌ای خوانده، رییس سازمان انرژی اتمی شود، سزاست! وزیر امور خارجه چطور؟! حال رییس بنیاد ایرانشناسی را کجای دلش بگذارد!

بدانیم،

هیچ آدمی همه چیزدان نیست!

در هیچ علم و معرفت و تخصصی، پاسخ همه پرسش‌ها یافت نمی‌شود!


هیچ کتابی همه دانش‌ها و شناخت‌ها را دربر ندارد!

پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و‌ دلیلی در راستا و هم‌سنخ با مدعا...

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏91👍4512
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنها گاو شیرده نیستند!

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍13314👏12🕊7👎6😢3
راز و نیاز

به آنِ گذر سال پیشین
و آمدن سال نوین


دست نیاز به سوی بی‌نیاز پسندیده رفتار برداشته‌ایم؛

پروردگارا،
ما ایرانیان، به گاه نوروز،
از پدرانمان چشم‌روشنی می‌گیریم و شادمانه...

ای پدر آسمانی ما،
ای که نوروز را روز نو نهادی،
روزگار ما را نوین کن؛
اندوه ما را شادی،
بیم ما را آرامش،
چنددستگی ما را یگانگی،
و نابسامانی ما را بسامان نما

ای والا پدر،
سرزمین ما،
و دیگر سرزمین‌ها را از
دشمن و دروغ و خشکسالی
رهایی بخش

ای پایدارِ راستین،
دروغ پردازان و فریبکاران و نیرنگ بازان را برافکن،
زیان باری و ناراستی و فریبکاری آنان را به خودشان واگذار،

ای جان آفرین،
جان تو داده‌ای،
مپسند که دیگری آن را بستاند به ستم؛
بر سر دار،
یا به گلوله آتشین،
یا به جنگ افزاری سهمگین،

ای مهربان‌ترین،
بی‌خردان خشمناک بر ما فرمان نرانند،
ای همه آرامش و آسودگی از تو،
جنگ خواهان همواره بر کنار میدان نشسته،
جوانان ما را پیشمرگ خویش نکنند،

رودخانه‌های خشک شده ما،
چشم به آسمان مهربانی تو‌ دوخته،

زمین کِشت ناشده ما،
لب از تشنگی، ترک برداشته،

آسمان آبی ما،
از آلودگی‌ها، تیره و تار شده،

روشنای امید ما به خاموشی گذاشته،

ما را باران فرهمندی و خردمندی و مهربانی و دانایی و روشنایی ببخش،

ای همه آبادانی از تو،
ایران
ویران
مبادا....


محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
🙏11252👏19👍9👌8😁1
ماه رمضان
روزه‌داری
شب‌های قدر...


برای من،
دینداری،
یک «تعهد به اختیار» است.
از زمانی که خودم را شناختم، از ده یازده سالگی،
به اختیار و اراده آزاد،
بی هیچ ترس و بیم و هشدار،
نماز می‌خواندم و روزه می‌گرفتم،
ماه رمضان که به تابستان افتاد، آن هم به گرمای قم، روزه‌داری دشوار شد، تشنه می‌شدم، نزدیک افطار سرگیجه می‌گرفتم، مفاصل مچ و زانویم درد می‌گرفت، ولی ارزشش را داشت، به حال خوشِ پیش از افطار، به آن «آنی» که از زمین کَنده می‌شوی، به چشم بر هم زدنی که خداوند در آغوشت می‌گیرد، نوازشت می‌کند...  می‌ارزید...
روزه برای من، تجربه‌ای عرفانی بوده و هست، حتی بی‌حالی‌های روزهایِ آخرش، حتی آنجا که می‌رسد به اللهم غَشِّني...

شب‌های قدر، بیدارباش تا سحر بود و هزار بار نامش را زمزمه کنی و بخوانیش، به چه نظم و زیبایی و والایی؛
یا عُدتي عند شِدتي
ای توشه من به گاه دشواریم
یا رجائي عند مصیبتي
ای امید من به گاه مصیبتم
یا مونسي عند وحشتي
ای مونس من به گاه تنهاییم
یا صاحبي عند غربتي
ای همراه من در غربتم
یا وليي عند نعمتي
ای سرور من به گاه بهره‌مندی‌ام
یا غیاثي عند کربتي
ای فریادرس من به گاه گرفتاریم
یا دلیلي عند حیرتي
ای راهنمای من به گاه سردرگمی‌ام
یا غنای عند افتقاري
ای دارایی من به گاه نیازمندیَم
یا ملجأي عند اضطراري
ای پناه من به گاه بیچارگیم
یا معیني عند مفزعي
ای یاور من به گاه درماندگیم

خدای من غافر الخطایا بود؛ و کاشف البلایا، نه آنکه کاشف الخطایا باشد و صانع البلایا...*
اندوه برافکن بود، مُنفّس الهموم؛
نه اندوه افزا...
دلدار دل‌ها بود، أنیس القلوب؛ نه دلخراش جان‌ها...
آشتی و سازگاری بود، سلام؛ نه تنش همواره و جنگ به دوام،

ماه رمضان، روزه روزها، و گاه رازونیاز شب‌ها؛ نردبان ملکوت من است، گاه شهود و شام ربٌانی من است، نزدیکی به جانانِ جان‌آفرین من است،
رمضانم را، روزه‌ام را، افطار آسمانیم را، و نازنین پروردگارم را، نگاه داشته‌ام،
عزیزتر از دیدگانم،
گرانبهاتر از جانم،
نگران از دستبردِ مدعیان
و تاراجِ بر جای خدا نشستگان،

شما نیز نگاه دارید،
پروردگار خویش را،
رازونیاز خویش را،
روزه‌داری و نماز خویش را،

آری، هر کسی و هر چیزی که ارزشمندتر و ارجمندتر باشد،
دغل‌بازان و دزدان بر آن بیشتر خواهند بود... خود،نگاهبان ایمان خویش باشیم...

ساقیا سایهٔ ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

بوی یک‌رنگی از این نقش نمی‌آید خیز
دلق آلودهٔ صوفی به می ناب بشوی

روی جانان طلبی، آینه را قابل ساز
ور نه هرگز گل و نسرین ندمد ز آهن و روی

* غافر الخطایا: آمرزنده خطاها.
کاشف الخطایا: کشف کننده خطاها!
کاشف البلایا: از میان برنده بلاها.
صانع البلایا: سازنده بلاها!

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
156👍46👎11👏5😁2😢2🥱1
سندرمِ قذافی، دردِ لیبی!

معمر قذافی از سال ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۱ بر لیبی حکومت کرد، کشوری که از ایران بزرگ‌تر است، ولی هفت میلیون جمعیت دارد! یکی از ده تولیدکننده نفت در دنیا، صحرایی نشسته بر ساحل مدیترانه.
قذافی
همچون دیگر رییس جمهورهای دروغینِ عربی؛  خودکامگی، جنایت، کشتار و فساد همه‌جانبه و فراگیر را به نمایش گذاشت.
قذافی
دموکراسی را در کردار و گفتار خود به سخره می‌گرفت، او می‌گفت: دموکراسی واژه‌ای عربی است؛ «دوام کراسی»، کرسی ریاست، دائم و همیشگی و تا آخرین نفس!
قذافی
در سال ۱۹۷۷ اعلام کرده بود که از قدرت کناره می‌گیرد و به عنوان رییس شورای انقلاب، تنها یک نماد ملی برای یگانگی ملت لیبی خواهد بود،
قذافی هیچ گاه بدین عهد خود با مردم لیبی وفا نکرد، او همه قدرت و ثروت را برای همیشه می‌خواست، او و خانواده‌اش میلیاردها دلار ثروت اندوختند..
قذافی
به تقلید از مائوتسه که «کتاب سرخ» نوشته بود، «کتاب سبز» نوشت. او کتاب سبزش را همچون کتابی مقدس می‌انگاشت، سال‌ها دانش‌آموزان در لیبی مجبور بودند کتاب سبز وی را در مدارس آموزش ببینند
قذافی
در کنفرانس سران عرب، به سال ۲۰۰۹، خود را «بزرگ خردمندان عرب، شاه شاهان آفریقا و امیرمومنان مسلمانان» نامید!
قذافی
معترضان به حکومت خویش را در خیابان‌ها اعدام می‌کرد، و صحنه اعدام آنها را بارها از تلویزیون پخش می‌کرد.
قذافی
صدامِ آفریقا بود؛ با همان کژرفتارها و تبلیغات پوشالی ضداسراییلی و ادعای اسلام و نزدیکی به بلوک شرق، زندان‌ها و شکنجه‌های هراسناک.
قذافی
به مهمانِ ایرانیِ خود، سیدموسی صدر، رحم نکرد؛ او را کشت و پیکرش را چنان از میان برد که هیچ اثری از وی باقی نماند!*

پس از دستگیری و اعدام صدام، قذافی ترسید و برنامه تسلیحاتی خویش را متوقف نمود، او قطعنامه‌های سازمان ملل را پذیرفت و به شروط آمریکا و هم پیمانانش گردن نهاد!

خوب،چه شد؟! حکومتش ادامه پیدا کرد؟! نه! مخالفان وی بر او شوریدند و در شهر بنغازی شورای انتقال قدرت تشکیل دادند.

قذافی
می‌توانست با درآمد سرشار نفت، آسودگی و رفاه هم وطنان خویش را تأمین کند، لیبی را همچون آفریقای جنوبی، مالزی یا سنگاپور به توسعه و پیشرفت برساند،

می‌توانست  پس از دو دوره ریاست جمهوری، از قدرت کناره‌گیری کند و فریفته کرسی ریاست نشود، می‌توانست نلسون ماندلا یا ماهاتیر محمد بشود.

می‌توانست چنان کند که پادشاه مراکش، ملک محمد، انجام داد؛ قدرت خود را محدود کند، نهادهای منتخب مردم را به رسمیت بشناسد، و برای همیشه مورد احترام مردم قرار بگیرد.

نه، قذافی نمی‌توانست چنین کند و چنان باشد. او با کودتا به قدرت رسیده بود. بر سرنیزه نشسته بود و به شمشیر تکیده زده بود، او جز نوای شلیک، صدای دیگری را نمی‌شناخت!

عمر حکومت ۴۲ ساله قذافی  سرآمده بود، در لیبی نیز همچون دیگر کشورهای عربی، "بهار" شده بود.
قذافی جنگ‌افزارهای خود را به آمریکا تحویل داد، او تنها داشته‌اش را داد. او دیگر هیچ نداشت!

همان مردمی که چند دهه نادیده گرفته شده بودند، همان‌ها که در کشور توانگر خویش، مستمند بودند، همان‌ها که از خشم و خشونت آکنده شده بودند، آنها  سرانجام توانستند رودررو با قذافی سخن بگویند، به اسلحه، یک کلمه: شلیک، گلوله، مرگ. و پایان یکی دیگر از خدایگان پوشالی.

۱۴ سال از مرگ قذافی می‌گذرد، لیبی هنوز دردمند است، کابینه‌های ناپایدار، دولت‌های زودگذر، جنگ داخلی، و گاه تشکیل دو دولت در یک سرزمین.با این همه، هم‌اکنون پنج دینار لیبی برابر با یک دلار آمریکاست!

آری، سقوط قذافی، بیش و پیش از هر چیز، نتیجه یک بدعهدی است، بدعهدی او با مردم کشورش.
سقوط قذافی، پیامدِ نادیده گرفتن رأی و خواست و آسایش مردم لیبی است.

* از مرحوم سیدمرتضی مستجابی، چنین شنیدم.

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍32535👏19👌6🕊6👎3😢1🤝1
ناخن درمانی!

یکی از نزدیکان دچار دیسک کمر شده بود، انواع و اقسام درمان‌ها را تجربه می‌کرد و از سر ناچاری به حضرات طب اسلامی نیز متوسل شد، به او گفته بودند که باید ناخن‌های دودست و دوپای خودش را بچیند و بر محل درد خود بچسباند تا در طی چند روز درد برطرف و بیماری درمان شود.
به او گفتم: چگونه قانع شدی که چنین کاری برای درمان انجام بدهی؟! گفت: به نظرم رسید شاید این کار نوعی درمان با سلول بنیادین باشد!!

پیگیری کردم، دانستم جناب والاطبیب آیة الله تبریزیان این درمان چشمگیر و خردبرافکن را بیان فرموده است. بی‌آنکه درباره اعتبار کتاب "طب الائمه"، وثاقت مولفان آن کتاب و راویان روایت مورد استنادش و یا تجربه و آزمون این شِبه درمان، سخنی بگوید!

این نمونه کوچکی است از سوءاستفاده از "دین"، یک خبط و خطای چندجانبه، نادیده گرفتن اصول و قواعد هم‌زمان علم و تجربه و منطق، خودداناپنداری به دور از هر تعهد و آزمون و پاسخگویی، ادعاهای جزمی و فراگیر و پوچ.

ناخن چیده بر محل درد گذاشتن، هر چند کاری بی‌فایده و به دور از دانش و آزمون است، ولی زیانی هم به جایی نمی‌رساند!

ولی حال اگر تنها به جهت برداشتی ناروا از یک روایت، برای بیش از چهل میلیون زن و دختر ایرانی گواهینامه موتورسواری صادر نشود!

یا به استناد چند حکم و آموزه، چندین دهه، در پی تصور و تصویر یک سامانه و چارچوب اقتصادی باشند که "اقتصاد اسلامی" نام بگیرد و  پول و تجارت و بودجه  یک سرزمین را پوشش دهد!

یا بر اساس یک روایت، قانونی به تصویب برسد تا پدری که فرزندش را به ستم کشته است، قصاص نشود (قاتلان آسوده‌خاطر).

یا آنکه بخواهند بر اساس روایاتی آخرالزمانی، مسیر سیاست خارجی کشور را تعیین کنند!

یا آنکه بنا بر تفسیری ناروا و اجتهادی خونبار، هر گونه اعتراض خیابانی را  بدون محاکمه و حق دفاع، مستوجب اعدام بدانند!

یا آنکه بر پایه برداشتی پندارین و قابل مناقشه از متون دینی، درباره دوگانه جنگ و صلح داوری کنند!
چه خواهد شد؟!!

دین، در جایگاه خویش، برای حفظ و تضمین اخلاق، برای ایجاد رابطه آدمی و پروردگارش، برای پیراستگی و معنویت، به کمال، شایسته و والاست.

ولی آنگاه که کسانی آن را از جایگاه خود خارج کنند، و به دیگر حوزه‌های زندگی سرایتش دهند،
و به ویژه آنکه با سهل انگاری و ساده پنداری، بخواهند متون دینی، حتی ناموثق یا کم اعتبار، را بر همه سامانه‌های علمی-تجربی حاکم سازند؛
آنگاه است که از دین پیراسته و شایسته، سلولی سرطانی ساخته‌اند که بر همه اندام‌های زندگی آدمی چنگ می‌افکند، همه نظام‌های علمی و تجربی را نابسامان کند،
و خود نیز ناتوان از گشایش گره‌ها
و درمانده از پاسخ‌گویی به پرسش‌ها،
روزبه‌روز، ناتوان‌تر می‌شود
و در چشم و دل و اندیشه مردمان،  پوچ‌تر و ناگوارتر پنداشته شود... .

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍228👏268👎3👌3😢1
🟢 اندیشه تابان

☀️ یکشنبه روز خورشید است، مِهرروز.
خطا، ناراستی و فریب را بدانیم تا هم خود راست و استوار بیندیشیم و هم اندیشه دیگران را به راستی و استواری بسنجیم.
پیشتر چهار بخش گذشت:

ادعای بی‌دلیل

دلیل، همان ادعا

اثبات ناپذیر

دلیل، هم‌راستا با ادعا

و اینک بخش پنجم:

♦️ نیمه دلیل، نیمچه حقیقت

ناراستی و فریب پنجم آن است که برای اثبات ادعای خود، تنها آن بخش از حقیقت را ببینند و بگویند که به نفع آنهاست و ادعایشان را پشتیبانی می‌کند،
و آن بخشی از حقیقت که به زیان آنان است و ادعای آنان را نقض می‌کند، نادیده بگیرند و نگویند،

بلکه در برخوردی خشن، اگر کسی شواهد نقیض و آن حقایق دیگر را گفت، برایش پرونده‌سازی و جرم-تراشی کنند و با تهدید و کیفر ساکتش کنند!

این مغالطه در محیط انگلیسی زبانان به
Cherry Picking
(چیدن گیلاس)
معروف است؛ گویی کارگر در یک مزرعه، از میان همه کارها، تنها چیدن گیلاس را به عهده می‌گیرد که هم آسان است، و هم نتیجه شیرین و خوش طعمی دارد!

در فرهنگ ما نیز داستانی نشان‌دهنده این گونه ناراستی و فریبکاری است:
روزی پادشاه هوس خوردن بادنجان کرد و خورد و خوشش آمد. وزیر چاپلوس در باب فواید بادنجان بسیار سخن گفت...
روزی دیگر پادشاه بادنجان خورد و آزرده شد، و وزیر از زیان‌های بادنجان بسیار گفت!
در هر دو نوبت، آن چاپلوس، گوشه و بخشی از حقیقت را گفت که به سود وی باشد ‌و مایه خشنودی قبله عالم او شود! و آن بخش که به زیان وی بود را مسکوت گذاشت...

در عموم نزاع‌های مذهبی و کشمکش‌های سیاسی- رسانه‌ای، این مغالطه جریان دارد، و دو سوی درگیری، تنها آن بخشی از حقیقت را می‌گویند که به نفع آنهاست، حتی اگر آن بخش اندک و کوچک باشد،
و آن بخشی که به زیان اوست نادیده و ناشنیده می‌گیرد، حتی اگر بخش بزرگی از حقیقت را شامل شود! و این گونه است که تصویر ارائه شده، وارونه و دروغین خواهد بود!

یک نمونه نمکین از این گونه مغالطه را بگویم:
برخی از مردان و زنان در گفتگو با دوستان ‌و آشنایان خویش، تنها از دشواری‌های زندگی مشترک یا کژرفتاری‌های همسر خود می‌گویند! بخش شیرینی‌ها و خوشی‌ها را نمی‌گویند! آن بخش، روابط خصوصی است و نباید برای دیگران گفت! ولی سختی‌ها و ناگواری‌ها عمومی است و گفته می‌شود!!

البته شرایط حساس کنونی که همیشه بوده و هست! ولی چندی است که سایه سرد و سهمگین جنگ بر وطن عزیزمان سنگینی می‌کند
و سخن از دوگانه مذاکره (ترک مخاصمه) و جنگ بسیار گفته و شنیده می‌شود...
این ناراستی و فریب است که در پشتیبانی از هر یک از دو گزینه جنگ یا صلح، مذاکره یا درگیری، آن بخش از حقیقت که به سود ماست، بگوییم، و آن بخش که به زبان است، ناگفته باقی بگذاریم.

نباید و نشاید که از تجربه‌های مثبت و نتیجه‌بخش مذاکرات و معاهدات بین‌المللی هیچ نگفت، از کشورهایی که از توافق سود برده‌اند، هیچ نام نبرد؛ گویی که تنها کشور جهان که عهد بست و توافق کرد، لیبی است، و تنها علت سقوط حکومت قذافی نیز توافق با آمریکا بوده است!

و از آن سو، زیان‌های بی‌پایان و رنج‌های روزافزون جنگ را نیز نادیده گرفت و ناگفته گذاشت، این گونه سخن مغالطه است!

جنبش مقاومت اسلامی حماس، در هفت اکتبر ۲۰۲۳ (۱۵ مهر ۱۴۰۲) به اسراییل حمله کرد.
آیا این حمله نظامی، به سود فلسطینیان تمام شد؟!
آورده این حمله برای مردم ستمدیده غزه چه بوده است؟!
و زیان آن چه؟
عملکرد حماس در غزه بیشتر به سود فلسطینیان بوده است یا عملکرد فتح در کرانه باختری؟!

نباید و نشاید که در پشتیبانی یا مردود دانستن این حرکت، بخشی از حقیقت را دید و گفت، و بخش دیگر را نادیده گرفت و نگفت!

لحظه‌ای از بامداد جمعه گذشته (۱۵ فروردین) در غزه را بنگرید....

پس
هر ادعایی، باید دلیل داشته باشد،
دلیلی مستقل و جدا از ادعا،
دلیلی آشکار و روشنا،
و‌ در راستا و هم‌سنخ با مدعا...

و دلیل هر ادعایی باید همه حقیقت را دربرداشته باشد، نه تنها بخشی از آن را!


محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍11011👏6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غزه، بامداد ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
😢164🥱6👍4🤯2👎1🔥1👏1
🔴 دشمنان مردم ایران

ما ایرانیان دشمنانی داریم؛
دشمنانی که می‌خواهند
ما روزبه‌روز تهیدست‌تر باشیم،
می‌خواهند
همه فکر و ذکرمان بشود تأمین حداقل مسکن و خوراک و پوشاک،
می‌خواهند
هر نوروز صدها خانواده ایرانی داغدار بشود، به تصادف در جاده‌ها،
می‌خواهند
هر سال هزاران ایرانی بمیرند به آلودگی هوا و نداشتن دارو و درمان،
می‌خواهند
همه دارایی‌های ایران و ایرانی را مالک باشند؛ نفت و گاز و معادن را، قشم و کیش و مکران را، خوزستان و گیلان و کرمان را،
می‌خواهند
زاینده رود، کینه برآرد و دشنام و برادرکشی،
می‌خواهند
همواره تنش باشد و وضعیت حساس و شیپور جنگ و بیم از فردا،
می‌خواهند
قلم بشکند و دهان حقیقتگو در هم کوفته شود و آزادمرد به زندان پیر شود،
آنان ایران و ایرانی را جز به ناتوانی و ناداری و نادانی نمی‌خواهند...

آنان، همراه و هم‌سخن با
نتانیاهو
نام لیبی و قذافی را می‌برند،
تا ایران و ایرانی روی آرامش نبیند،
آنان از
ویتنام و کره و ژاپن و سنگاپور
و حتی از عراق،
هیچ نام نمی‌برند،
آنان نه شجاعت جنگ دارند، و نه حکمت صلح،
آنان نه مرد میدان نبرد هستند، و نه  میان‌دار آشتی،
آنان در گرگ‌ومیشِ نه جنگ نه صلح، سودهای کلان دارند،
آنان از سیه روزی ما، بهره‌ها می‌برند،
از تحریم ایران و ایرانی، کسب و کاری پررونق دارند،
آنان برای فرزندان ما جز حسرت نمی‌خواهند، و برای فرزندان خودشان، دارایی و برازندگی،

ایرانیان،
دشمنان خود را بشناسید؛
یاورانِ نتانیاهو،
جنگ آوران شنبه،
دلسوزانِ قذافی،
نفت‌خواران بی‌نام و نشان،
سیه رویانِ کیهان،
ویران کنندگان ایران...

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍328👏4228😢7🔥1
😁157👍25😡113👎3👌2🤯1🕊1
⁉️ پرسش و پاسخ

از من پرسیدند:

سلام،
کانال  تلگرامی جناب دکتر محسن رنانی هنوز غیر فعال هست.
لطفاً چرا؟

سلام و سلامتی و شادکامی

یک دادگاه برگزار شده،
دیگر دادگاه‌ها هنوز مانده،
حکمی هم ابلاغ نشده،

استاد بزرگوار،
رنانی نامدار،
کنج عزلت گزیده،
لب فروبسته،
قلم گذاشته،
به تماشا نشسته،
چرخ وارون مدعیان را،
رنگ وارَنگی روزگار را،

آسوده به سرایِ پدری،
در بهار صفاهان،
و سرسبزیِ رنان،
و سایه «صبر شادمانه»

رسم سرای درشت می‌بیند
و گاهِ زین به پشت،
می‌نویسد،
که البته خداوندگار قلم نتواند که ننویسد،

ولی
از آن روی که کار غَمازان* نیفزاید،
و
رنج مُحاسبان بیش نکند ،
و
پرونده مَحکمه افزون ننماید،
و
دل آشوبه رقیبان بکاهد،

آنچه را که نوشته،
نگاه دارد،

تا گاهِ بهنگام
و
هنگامِ به‌روزی
و
سرانجامِ نیکِ بردباری....

زود باشد آن روز
-----------------------------

* غماز: سخن چین

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍17760😢19🕊2
"تهران" غلط کرده!!

سال ۱۳۹۸ بود و اوج همه‌گیری کرونا و هزار حرف و حدیث درباره ویروس و منشأ این بیماری و تئوری‌های توطئه... .
بنا شد مراکز پرجمعیت را قرنطینه کنند، از جمله اماکن مذهبی، و به ویژه حرم امام رضا.
و آشکار است که عده‌ای معترض بودند که اصولا ویروس غلط می‌کند در مجلس امام حسین یا حرم امام رضا پا بگذارد، این مجالس و اماکن نه تنها محل بیماری و گرفتاری نیست، بلکه کانون شفا و رفع بلاست.
شماری از این مومنان، پشت درهای بسته حرم رضوی جمع می‌شوند و یکی دارد توضیح می‌دهد که وزیر بهداشت چنین دستور داده که در حرم را ببندند و رییس جمهور چنین خواسته که...
که یک بزرگوار دستار بر سر، می‌فرماید: وزیر غلط کرده!
و جمعیت حاضر هم با او تکرار می‌کنند!
رییس جمهور غلط کرده!
آن هم که امر مسلمی است و رییس‌جمهورها، یکی نه یکی، غلط می‌کنند!
و در نوبت سوم می‌گوید که:
"تهران" غلط کرده!
ببینید!
تهران؟! این تهران کیست یا چیست که غلط کرده است؟!
وزیر و رییس جمهور را که گفته بود!!
آری، سال‌ها، بلکه چند دهه‌ است که زبان حال و مقتضای گفتار و کردار یک عده‌ای دقیقا همین است که...
که...
وزیر غلط کرده، رییس جمهور غلط کرده، "تهران" غلط کرده!
وقتی وزیر ارشاد مجوز صادر می‌کند که یک خواننده‌ای کنسرت بگذارد و مقام والایِ استانی از برگزاری آن جلوگیری می‌کند، همین است که: "تهران" غلط کرده!
وقتی به یک فیلم مجوز ساخت و اکران داده می‌شود، یک حضرت والامرتبه‌ای سر و پا برهنه می‌کند که من نمی‌گذارم این فیلم پخش شود یعنی که "تهران" غلط کرده!
پس از بیست ماه مذاکرات، معاهده‌ای بسته می‌شود، جمع می‌شوند و یک موشک عبری-نویس هوا می‌کنند، یعنی که "تهران" غلط کرده!
این اندک جمعیتِ بلندفریادِ و همیشه طلبکار، اولا که مهم نیست تحصیلات و دانششان چیست و چه مقدار؛ آنان همه‌چیزدان هستند! از سیاست خارجی گرفته تا فروش نفت، تا انتخابات و مجلس شورا، تا فرهنگ و فیلم و موسیقی، تا دارو و درمان و کرونا، تا تاریخ و مذهب و عرفان، در همه علوم و معارف، رأی و نظر دارند!
دوم آنکه رأی و نظرشان هم قطعی و جزمی است، «لا شکّ دَرَش، و لا شبهة دور و وَرَش»!
سوم آنکه هیچ جایی برای پرسش، نقد، یا مخالفت در برابر آنان وجود ندارد! پرسش از آنان، نامش می‌شود: شبهه! و هر کسی هم که با آنان مخالفت کند: غلط کرده!

آن یکی، باراک حسین اوباما بود و درس‌خوانده و حقوق‌دان. نهایتش شد برجام نافرجام و ظریف ناکام!
این دفعه که طرف حساب ترامپِ کفِ بازار است و
Kissing my ass *
و  یا با هم حال کنیم یا حالیت می‌کنم،...
سه حالت دارد
یا با یک راکتی، موشکی، ترورِ کیهان‌نشانی باز مذاکرات می‌رود روی هوا،
برمی‌گردیم به همان «نه جنگ، نه صلح» و جنابِ هکتور و زیر سایه آقازادگان و گزارش‌های مهمل و آماربافی پوچ،
یا آنکه مراد دل این حضرات حاصل می‌شود و یک جنگ آخرالزمانی درمی‌گیرد و نشان‌های ظهور تکمیل می‌شود، حالا فرض کنید ده دوازده میلیون ایرانی هم بمیرند و ایران ویران شود، البته که به نظر حضرات، ارزشش را دارد!!
یا آنکه خدای ناکرده! مذاکراتِ منحوس به یک نتیجه‌ای برسد و وضعیت حساس کنونی پایان گیرد و آژیر سفید نواخته شود، که در این صورت:
"تهران" غلط کرده!

* البته که اصطلاح است و به معنای پاچه-خواری و ؟؟ مالی!!

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍24621👏10😁7👌7😢3👎2🔥1
دهاتِ «نصفِ جهان»

لبش خندان باشد و دلش آرام، نانش گرم و آبش سرد، روزگارش سپید باشد موی سرش سیاه. او که نوشت اصفهان روستاست و قواعد و قوائم شهر نایافته، با خود گفتم مگر اصفهان چگونه است که شیراز چنان نیست، یا تبریز، یا کرمانشاهان، یا حتی قم که سال‌ها در آن زیسته‌ام؟!!

بعد دیدم الحق و الانصاف اصفهان با جاهای دیگر فرق می‌کند! همه جا هم روستا باشد، اینجا می‌شود دهات!

کدام شهر را در ایران می‌شناسید که یک عده‌ای، البته خیلی اتفاقی و بدون هماهنگی! راه بیفتند در خیابان‌هایش، و البته بدون هیچ قصد و غرضی! به صورت چهار تا زن و دختر، اسید بپاشند! بعد هم بیش از یک دهه بگذرد و سه دولت هم بیاید و حتی کسی جرأت نکند نام این اسیدپاشان را ببرد؟!
خدا شاهد است قم، با تمام قم بودنش! این طوری نیست!!

اصفهان عطسه کند، ایران سرما می‌خورد!

و البته که می‌توان یک کاری بکنند که عطسه کند، تب کند، لرز کند...

گفتن ندارد که تغییر وضعیت همیشه حساس کنونی، به جریان افتادن چرخ تولید و تجارت، برقراری روابط متعادل و متعارف با جهان خارج، مقبول و مطلوب برخی نیست!
«برخی» که تَنِش زی هستند! «برخی» که تنها هنرشان دعوا و درگیری و فحش و ناسزا گفتن به همه افکار و سلیقه‌ها، به جز خودشان، و همه کشورها و حکومت‌ها، الا روسیه، است!

حالا چکار کنند؟! چکار کنند که تنش فروکش نکند و آسمان ایران آبی نشود و زمینش آرام نگیرد و مردمانش آسوده خاطر نشوند!
چکار کنند که تحریم‌ها بماند و بازار سیاه در دستشان باقی باشد و همه را دور بزنند و واردات و صادرات دور سرشان بچرخد؟!

یک جایی شلوغ شود! یک جرقه‌ای بزند! موتور استارت بخورد! آشوب شروع بشود! اغتشاش، «إغَش» جور بشود! کافی است!
شلوغ که شد، جمعیت که ریختند تو خیابان‌ها و چندصد نفری کشته شدند، منطقِ «حالا وسط آتش‌سوزی، وقت این حرف‌ها نیست»، «فعلا حفظ اصل نظام لازم و واجب است» پیش می‌آید و وفاق پزشکیان می‌شود چلاق، و خودِ نهج البلاغه خوانش هم می‌آید وسط میدان و می‌کشد شلاق و می‌خورد چماق!

خوب حالا استارت را چه کسی بزند؟! زغال را چه کسی فوت کند؟!
کی بشود سنگ چخماق؟!

این جاست که نقش بی‌بدیل اصفهان آشکار می‌شود! قانونش که قبلاً نوشته‌ شده! همه عقلای قوم، راست و چپ و میانه‌اش هم بگویند این که نوشته‌ یعنی آشوب، مرغش یک پا دارد! اصلا پا ندارد!
تهران نمی‌گذارد که قانونمان اجرا شود، اصفهان که دست خودمان است! اولش رصد است و پیامک، بعدش لباس شخصی و گشت خودمانی! 
کم‌کم که تنور گرم شد و دوسه بار کنار سی‌وسه‌پل و زیر پل خواجو و دروازه دولت و متروی کاوه و دامنه صفه، چند مشت و لگد زدیم و خوردیم، بالاخره یک‌جا استارت می‌خورد و یکی دنده‌اش می‌شکند یا ضربه مغزی می‌شود یا سکته می‌کند و یا چاقو کبد و طحالش را پیاده می‌کند و آتش شعله می‌گیرد و بساط کوبیده و جوجِ حضرات به راه می‌شود!

هم‌زمان مسأله آب هم هست! ببند، نبند زاینده‌رود و دعوای بالاده و پایین ده، بگومگوی دهکردیها و اصفهانیا و یزدی‌ها هم مزید بر علت! دینامیت نیز در دسترس!

اصفهان هم اسیدپاشش را دارد، هم  زاینده‌رود خشکش دل آشوب می‌کند، قانونش هم که نوشته و همه چیزش را هم گردن گرفته!

بچه‌های بالا! برادران نیم گمنام و تمام گمنام! گفته باشم! فردای اغتشاشات زنگ نزنید به چهارتا مثل من!  که تو در کلاس‌هایت چه گفته‌ای؟! من در کلاسهایم صرف و نحو و بلاغت و اعراب القرآن و تفسیر و قرائت تدریس می‌کنم! بروید جلوی اسیدپاشها را بگیرید! همونها که دنبال جرقه زدن هستند! نشسته‌اند به زغال فوت کردن!
اینها برای آنکه نرسند به مرحله  «تهران غلط کرده»، اصفهان را آتشگیره می‌کنند تا ایران داغ شود، نانشان پخته شود و «تهران» دیگه نتواند هیچ غلطی بکند!

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏168👍59😢1610👎2
زمین؛ سعدی

آسمان؛ حافظ


پا بر زمین داریم و چشم به آسمان،
درگیر اینجا هستیم
و دل در هوای آنجا داریم،
و سعدی برایمان زمین و زندگی در آن را به خردمندی و مهرورزی،
نغز همچون هزاردستان،
زیبا همانند گل،
سروده است.
خُرد و کلان،
سیاست و دین‌ورزی،
جوانی و سالخوردگی-مان را در گلستانش، به داستان و مَثَل، می‌یابیم.
سعدی، آموزگار ما ایرانیان بود، و چه نیک آموزگاری...

و آسمان را حافظ به ما نمود، پیراستگی و راستی را،
آزادگی و سرفرازی را..

امروز، اول اردیبهشت را به سعدی نام کرده‌اند.
سروده‌های او را بخوانیم و بشنویم،
فرزندانمان را با سعدی و اندیشه‌اش،
با گلواژه‌هایش،
با نرم خویی و رواداری‌اش،
با خردورزی همدلانه‌اش،
آشنا کنیم.

و بشنویم این سروده را از او با نوای همایون شجریان و موسیقی سهراب پورناظری،

قُلاب را بنیوشید...

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
59👍24👏5
سوالات شب اول قبر خورخه!

قبر از تاریکی درآمد و دو کارمند؛ خوشخو و ریزبین آمدند و نشستند بالا سرش.
خوشخو: بیدار شو، حضرت والا ، بلند شو.
خورخه بلند شد و نشست و مات و مبهوت، زل زد تو چشمای دوتا کارمند و گفت:
- ای مسیح مقدس، ای یحیی تعمید دهنده، آیا شما هستید دو سرور من!
خوشخو: نه، ما انسان نیستیم، کارمندان ملکوت هستیم، شما آدم‌ها به ما می‌گویید فرشته.
و در فرمش نوشت: علاقه قلبی به دو پیامبر، مسیح و یحیی؛ چرا؟! روی چه حساب؟!
و بعد گفت: آماده‌ای که چند سوال از شما بپرسیم؟
خورخه: اگر بناست اظهارات من در دادگاه مستند قرار بگیرد، بهتر است وکیل داشته باشم، چنین حقی دارم؟!
ریزبین: وکیل؟! نه! اینجا کسی وکیل ندارد، هر کسی خودش حرف‌ِ خودش را می‌زند. خوب، از اسم و عنوان شما شروع می‌کنیم. این لقب آیة الله العظمی را خودت بر خودت گذاشتی؟!
خورخه: آیة الله العظمی؟! نه، من این اسم را اولین بار است می‌شنوم؟!
ریزبین نوشت: مشکوک به دروغگویی و انکار!
و گفت: یعنی در این نود و پنج سال، نشنیدی که تو را آیة الله العظمی لقب بدهند؟!
خورخه: کدام نود و پنج سال؟!
خوشخو در گوش همکارش زمزمه کرد: مسأله دروغگویی نیست، این بنده خدا هنوز گیج است! عوارض پس از مرگ است.
و به خورخه گفت: ببین جناب، آیة الله العظمی یک لقب است که در دنیا به شما می‌گفتند، به معنایِ بزرگ‌ترین نشانه خدا! حالا یادت آمد؟!
خورخه: به پدر آسمانیمان سوگند، من چیزی در باره این آیة الله العظمی نمی‌دانم! من تنها یک لقب برای خودم برگزیدم، گفتم که مرا فرانسیس بنامند!
بزرگترین نشانه خدا من باشم؟!
من می‌توانم نشانه‌ای از خداوند باشم، ولی همانند یک گل مارگاریت، در حد یک مورچه، یا یک گنجشک، من چیزی بیشتر از دیگر آفریده‌ها نیستم!
خوشخو در فرمش نوشت: با معرفت است، اندیشه فلسفی دارد. و فروتن است.
ریزبین: بگذریم. شما چطوری به این مقام و منصب رسیدی؟!
خورخه: وقتی پدر مقدس، جناب بندیکت شانزدهم به خواست خود از مقامش استعفا داد، شورای عالی تشکیل جلسه داد و پس از گفتگوها و بررسی‌ها، مرا به خدمت مسیح درآوردند!
خوشخو در فرمش نوشت: در خدمت مسیح؟! البته اشکالی هم ندارد، مومنان به همه پیامبران الهی ارادت دارند!
ریزبین در فرمش نوشت: باورنکردنی است! بررسی شود! استعفا بدهند؟! حتی اگر عمرشان از صد سال هم بگذرد؟! حتی اگر آلزایمر بگیرند؟!
ریزبین: بیاییم سراغ وجوهات شرعی و اوقاف و درآمدها. بفرمایید که دخل و تصرفات شما در موقوفات چگونه بوده است!
خورخه: موقوفات مسئول ویژه خود را داشت، به دقت حسابرسی می‌شد، اسناد مالی آن هم موجود است!
ریزبین: وجوهات شرعی چطور؟! آیا وکیلان و واسطه‌ها سهمی دارند؟! آیا آقازاده‌های شما هم از این وجوه بهره‌مند می‌شدند؟!
خورخه: وکیل و واسطه که نمی‌خواهد، هر مکان مقدسی حساب بانکی مستقل دارد، مومنانی که می‌خواهند دارایی خود را در ملکوت ذخیره کنند، هدیه خود را به آن حساب واریز می‌کنند. آقازاده را هم نشناختم!
دو تا کارمند همدیگر را نگاه کردند، ریزبین که عصبی شده بود، گفت: نظرت درباره احکامِ اعدام چیست؟!
خورخه: من با اعدام مخالف بودم و تلاش کردم که حکم اعدام در همه کشورها برداشته شود!
ریزبین عصبی‌تر شد و گفت: پس جنابعالی بسیار روشنفکر تشریف داشتی؟! لابد فعالیت‌های انسان دوستانه دیگری هم داشته‌ای؟!
خورخه سرش را زیر انداخت و گفت: مسیح پای حواریانش را شست، او گفت: خوشا به حال فروتنان که آنان مالکان دنیا هستند. من به دیدار پناهجویان و بی‌خانمان‌ها رفتم. پای زندانیان را شستم، به ملاقات والامقامان سیستانی و الطیب در نجف و قاهره رفتم.
ریزبین آمد حرفی بزند که خشخو پیشدستی کرد و گفت:
جناب ریزبین، یک لحظه تامل کنید، ما برای پرس‌وجو از چه کسی آمده‌ایم؟! فکر کنم خطایی روی داده! من و شما اصلا فراموش کردیم نام این بنده خدا را بپرسیم!
-آقا، شما نامت چیست؟! فرزند کیستی؟!
- من خورخه برگولیو هستم، پدرم، ماریو کارگر راه‌آهن بود و مادرم رجینا خانه‌دار. در شهر بوئنوس آیرس آرژانتین به دنیا آمدم، در کودکی به سختی بیمار شدم، ۲۲ ساله بودم که به دین و معنویت اشتیاق پیدا کردم. من با مردم زیستم، با آنها خندیدم و گریستم. ۸۸ سال در دنیا زیستم، دوازده سال آخر، پاپ بودم، پیشوای مسیحیان کاتولیک. در کاخ‌های مجلل نزیستم و در یک مهمانسرا به سر می‌بردم. همواره سخن سرورم مسیح در نظرم بود که بزرگ‌ترین شما باید خدمتگزار شما باشد، زیرا هر که خود را بزرگ سازد، خوار خواهد شد؛ و هر که خود را فروتن سازد، سرافراز خواهد گردید.
من انسان‌های خطاکار، گناه آلوده و حتی منکران خداوند را به رحمت او امید می‌دادم، چگونه خود از بخشش پروردگار بی‌بهره بمانم...

محمد سلطانی رنانی

سر  نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍20863👏27😁8🔥3👎2😢2🤔1
2025/10/22 17:45:43
Back to Top
HTML Embed Code: