شاید در یک جهان موازی....
مرحوم آقای سیدمحسن چاووشی حسینی. وی را آیة الله یا حجةالاسلام لقب ندادیم، بنا بر وصیت خود اوست که راضی نیستم هیچگاه مرا به الله یا اسلام نسبت دهید، من خطا و گناهی کنم و پای خدا و دین نوشته شود.
همیشه و همهجا با مردم بود، آن وقت که خوزستان را طوفان سرخ برداشت و خاک همه جا را گرفت و همه حکومتیها و اشراف رفتند شیراز و خرمآباد و اصفهان، او اهواز ماند و گفت: حق نیست مردمی که پشت سر من نماز میخوانند، خاک بخورند و من بروم ییلاق و خوش بگذرانم. همان وقتها بود که در میان مردم ایستاد و گفت: امروز روضه و زیارت و گنبد و بارگاه و مسجد و حسینیه ما خوزستان است. با اینکه صدای خوش و دلنشینی داشت، منبر نمیرفت، میگفت از خدا شرم میکنم که بالای سر مردم بنشینم، آنان را به تقوا فرمان دهم، ولی خودم آلوده گناه باشم.
از او ایراد میگرفتند که زنان سرلخت به او سلام میکنند و او جواب سلامشان بهتر و بیشتر میدهد و گاه دعایشان میکند که خدا به شما برکت دهد. گفته بود جواب سلام واجب است، و باید بهتر و برتر هم باشد. گفته بودند: اینها گناهکارند! گفته بود: چه کسی گناهکار نیست. گفتند: برایشان دعا به برکت میکنی؟! گفته بود: برکت خداوند، رحمت است، هدایت است، مغفرت است، خداوند به شما هم برکت دهد!
مردم خیلی برایش پول میآوردند، خمس و زکات، نذر و صدقه، یک ریال برای خودش یا بچههایش برنمیداشت. میگفت من چهارستون بدنم سالم است، آزاد هستم و خانه دارم. پس هر کسی در بند زندان است، یا مریض است، یا که خانه ندارد، بر من و خانواده من، اولویت دارد. هر سال چندصد بدهکار زندانی با این پولها آزاد میشدند، چندصد بیمار دوا و درمان میشدند، چندصد مستاجر عیالوار خانهدار میشدند. قاتل اگر پشیمان شده بود، پیشقدم میشد که از خانواده مقتول رضایت بگیرد، مردم به احترام او از خونخواهی عزیزانشان میگذشتند. میگفت خون ریختن، نکبت میآورد، کاش سالی بیاید و بگذرد و جان یک نفر را هم نگیرند. خودش در خانه پدریش میزیست، خط خوبی داشت، قرآن و نهجالبلاغه و گلستان و بوستان و دیوان حافظ به خط خوش مینوشت و از این راه درآمد داشت.
یک کسی آمده بود پیش ایشان که میخواهم یک باغ ۴۲۰۰ متری را به نام شما بزنم!
گفته بود ۴۲۰۰ متر باغ میخواهم چه کنم؟!
گفته بود: برای گذران زندگی خودتان و آقازادهها. گفته بود روزی من از قلم و دواتم جاری است، بچهها هم باید کار کنند و زندگی خودشان را بچرخانند، مثل همه مردم! گفته بود که باغ را بگیرید و حوزه برای طلبهها تاسیس کنید! گفته بود طلبه به اندازه نیاز در قم و مشهد و نجف تربیت میشود، اهواز آب و هوا میخواهد، مردم خانه و کار و دلخوشی میخواهند.
بعد معلوم شده بود که جریان باغ، پولشویی است و خواستهاند به نام آقا، توبره خودشان را پر کنند. کامران نامی بود رییس قماربازها، یکبار آقا را دیده بود و سلام علیک کرده بود، آقا دستش را در دست گرفته بود و تو چشماش نگاه کرده بود و خوانده بود:
خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش،
بِنَماند هیچش الّا هوس قمار دیگر.
کامران همان جا روی زمین نشسته بود و مثل ابر بهار گریه کرده بود و با خودش میگفت هوس قمار دیگر...
کامران توبه کرد و هر چه از قمار بُرده بود به صاحبانش برگردانده بود. کامران دیگر نه پول داشت و نه رفیق. روزها میرفت کارگری و همه دلخوشیش این بود که شب به شب بیاید نماز جماعت آقا. یک شب دست کامران را گرفت و گفت: آقاکامران، با من بگو: پروردگارا، هر آن خیری که بر من بفرستی، بدان نیاز دارم! کامران گفته بود و آقا او را برده بود به خانه خودش. شام که خورده بودند دخترش را آورده بود و به او گفته بود: این مرد از من به خدا نزدیکتر است، بهتر از او برای همسری تو ندیدهام. دختر آقا هم بله را گفته بود و کامران شد داماد آقا... .
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
مرحوم آقای سیدمحسن چاووشی حسینی. وی را آیة الله یا حجةالاسلام لقب ندادیم، بنا بر وصیت خود اوست که راضی نیستم هیچگاه مرا به الله یا اسلام نسبت دهید، من خطا و گناهی کنم و پای خدا و دین نوشته شود.
همیشه و همهجا با مردم بود، آن وقت که خوزستان را طوفان سرخ برداشت و خاک همه جا را گرفت و همه حکومتیها و اشراف رفتند شیراز و خرمآباد و اصفهان، او اهواز ماند و گفت: حق نیست مردمی که پشت سر من نماز میخوانند، خاک بخورند و من بروم ییلاق و خوش بگذرانم. همان وقتها بود که در میان مردم ایستاد و گفت: امروز روضه و زیارت و گنبد و بارگاه و مسجد و حسینیه ما خوزستان است. با اینکه صدای خوش و دلنشینی داشت، منبر نمیرفت، میگفت از خدا شرم میکنم که بالای سر مردم بنشینم، آنان را به تقوا فرمان دهم، ولی خودم آلوده گناه باشم.
از او ایراد میگرفتند که زنان سرلخت به او سلام میکنند و او جواب سلامشان بهتر و بیشتر میدهد و گاه دعایشان میکند که خدا به شما برکت دهد. گفته بود جواب سلام واجب است، و باید بهتر و برتر هم باشد. گفته بودند: اینها گناهکارند! گفته بود: چه کسی گناهکار نیست. گفتند: برایشان دعا به برکت میکنی؟! گفته بود: برکت خداوند، رحمت است، هدایت است، مغفرت است، خداوند به شما هم برکت دهد!
مردم خیلی برایش پول میآوردند، خمس و زکات، نذر و صدقه، یک ریال برای خودش یا بچههایش برنمیداشت. میگفت من چهارستون بدنم سالم است، آزاد هستم و خانه دارم. پس هر کسی در بند زندان است، یا مریض است، یا که خانه ندارد، بر من و خانواده من، اولویت دارد. هر سال چندصد بدهکار زندانی با این پولها آزاد میشدند، چندصد بیمار دوا و درمان میشدند، چندصد مستاجر عیالوار خانهدار میشدند. قاتل اگر پشیمان شده بود، پیشقدم میشد که از خانواده مقتول رضایت بگیرد، مردم به احترام او از خونخواهی عزیزانشان میگذشتند. میگفت خون ریختن، نکبت میآورد، کاش سالی بیاید و بگذرد و جان یک نفر را هم نگیرند. خودش در خانه پدریش میزیست، خط خوبی داشت، قرآن و نهجالبلاغه و گلستان و بوستان و دیوان حافظ به خط خوش مینوشت و از این راه درآمد داشت.
یک کسی آمده بود پیش ایشان که میخواهم یک باغ ۴۲۰۰ متری را به نام شما بزنم!
گفته بود ۴۲۰۰ متر باغ میخواهم چه کنم؟!
گفته بود: برای گذران زندگی خودتان و آقازادهها. گفته بود روزی من از قلم و دواتم جاری است، بچهها هم باید کار کنند و زندگی خودشان را بچرخانند، مثل همه مردم! گفته بود که باغ را بگیرید و حوزه برای طلبهها تاسیس کنید! گفته بود طلبه به اندازه نیاز در قم و مشهد و نجف تربیت میشود، اهواز آب و هوا میخواهد، مردم خانه و کار و دلخوشی میخواهند.
بعد معلوم شده بود که جریان باغ، پولشویی است و خواستهاند به نام آقا، توبره خودشان را پر کنند. کامران نامی بود رییس قماربازها، یکبار آقا را دیده بود و سلام علیک کرده بود، آقا دستش را در دست گرفته بود و تو چشماش نگاه کرده بود و خوانده بود:
خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش،
بِنَماند هیچش الّا هوس قمار دیگر.
کامران همان جا روی زمین نشسته بود و مثل ابر بهار گریه کرده بود و با خودش میگفت هوس قمار دیگر...
کامران توبه کرد و هر چه از قمار بُرده بود به صاحبانش برگردانده بود. کامران دیگر نه پول داشت و نه رفیق. روزها میرفت کارگری و همه دلخوشیش این بود که شب به شب بیاید نماز جماعت آقا. یک شب دست کامران را گرفت و گفت: آقاکامران، با من بگو: پروردگارا، هر آن خیری که بر من بفرستی، بدان نیاز دارم! کامران گفته بود و آقا او را برده بود به خانه خودش. شام که خورده بودند دخترش را آورده بود و به او گفته بود: این مرد از من به خدا نزدیکتر است، بهتر از او برای همسری تو ندیدهام. دختر آقا هم بله را گفته بود و کامران شد داماد آقا... .
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍69❤8🔥6😭2👎1👏1
یادداشت
شاید در یک جهان موازی....
در واقع بزرگداشت جناب آقای محسن چاوشی، خواننده پاپ، و نقش پررنگ وی در آزاد کردن صدها زندانی و درمان بیماران بسیار، است...
ولی چرا مدعیان چنین نیستند؟! در یک جهان سزا و بجا، یک پیشوای دینی این چنین است: درد مردم دارد، به دنبال ثروت و قدرت نیست، و حیات و آزادی و سربلندی همه مردم را خواهان است....
شاید در یک جهان موازی....
در واقع بزرگداشت جناب آقای محسن چاوشی، خواننده پاپ، و نقش پررنگ وی در آزاد کردن صدها زندانی و درمان بیماران بسیار، است...
ولی چرا مدعیان چنین نیستند؟! در یک جهان سزا و بجا، یک پیشوای دینی این چنین است: درد مردم دارد، به دنبال ثروت و قدرت نیست، و حیات و آزادی و سربلندی همه مردم را خواهان است....
👍65❤9
در یادداشت
شاید در یک جهان موازی....
نام آقای محسن چاوشی به میان آمد و البته اشعار زیبای مولوی:
همه صیدها بکَردی، هِله میر بارِ دیگر،
سگِ خویش را رها کن، که کند شکارِ دیگر
همه غوطه ها بخوردی، همه کارها بکَردی
منشین ز پای یک دَم، که بماند کار دیگر
تو به مرگ و زندگانی، هِله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب، کشد او به یارِ دیگر
تو بسی سمن بران را، به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا، بنگر کنارِ دیگر
همه نقدها شمردی، به وکیل درسپردی
بشِنو از این محاسب، عدد و شمارِ دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
چاوشی به زیبایی تمام این سروده را خوانده است، بنیوشید:
شاید در یک جهان موازی....
نام آقای محسن چاوشی به میان آمد و البته اشعار زیبای مولوی:
همه صیدها بکَردی، هِله میر بارِ دیگر،
سگِ خویش را رها کن، که کند شکارِ دیگر
همه غوطه ها بخوردی، همه کارها بکَردی
منشین ز پای یک دَم، که بماند کار دیگر
تو به مرگ و زندگانی، هِله تا جز او ندانی
نه چو روسپی که هر شب، کشد او به یارِ دیگر
تو بسی سمن بران را، به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا، بنگر کنارِ دیگر
همه نقدها شمردی، به وکیل درسپردی
بشِنو از این محاسب، عدد و شمارِ دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
چاوشی به زیبایی تمام این سروده را خوانده است، بنیوشید:
👍34❤18
قانون کُنوز و اُروز
یک بزرگواری فرمایش کردند که ملت ایران سی میلیارد دلار ارز و معادل چهل میلیارد دلار طلا در خانهها ذخیره کردهاند. دولت باید جاذبه ایجاد کند تا مردم سرمایههایشان را از پستوی خانهها بیرون بیاورند و به ما بدهند.
من دقیقا با حضرت ایشان موافقم. چه معنا دارد که مردم پول و دلار در خانه ذخیره کنند. بیایند به دولت بدهند؛ اگر میخواهند داراییشان از بیخ خاکستر شود، پیشنهاد ما بورس است.
اگر این قدرها اخلاص ندارند و میخواهند که اصل پول به آنان بازگردد، بگذارند در حسابهای قرض الحسنه. خیلی ثواب دارد. ولی متاسفانه عموم مردم طمع دارند و اضافه بر اصل پولشان، توقع سود هم دارند! والعیاذ بالله!
باز برای آنها هم جاذبه فراهم شده، میتوانند پولشان را در حسابهای بانکی خودمان بگذارند و ۱۸ تا ۲۳ درصد سود! بگیرند. ولی ملت ناشکر به این مقدار سود هم قانع نمیشوند، باز دولت جاذبه درست کرده و اوراق قرضه با ۳۰ درصد سود انتشار میدهد!
واقعا نمیدانم چرا این همه جاذبه، این ملت را جذب نمیکند. من فکر میکنم سیاست ایجاد جاذبه دیگر جواب نمیدهد، باید کمی هم برویم سراغ دافعه! میتوانیم از تجربه موفق قانون حجاب و عفاف استفاده کنیم و یک قانون کنوز و اُروز (گنجها و ارزها) هم بنویسیم:
- نگاه داشتن طلا و دلار در هر مکان غیردولتی جرم است.
- هر مقدار طلا و دلار که در خانه، شرکت یا دفتر کسی پیدا شد، مصادره میشود.
- هر کسی به مراجع ذیربط و بیربط اطلاع دهد که در خانه همسایه، فامیل، دوست، همکار و غیره، طلا و ارز نگاه داشته میشود، ده درصد از اموال مصادرهای به وی اهداء میشود.
- نیروهای مردمی خودجوش میتوانند برای کشف و ضبط طلا و دلار جستجوی خانه به خانه به راه بیندازند. بیست درصد از اموالی که در طی این جستجو کشف میشود به نیروهای خودجوش اختصاص مییابد.
- اگر در طی ثبت و ضبط و مصادره اموال مکشوفه، کسی مقاومت کرد، به جرم کارشکنی در برابر اجرای قانون، از ده تا بیست و پنج سال حکم حبس خواهد داشت.
-کسانی که پنجاه سکه تمام، یا پنجاه مثقال طلا یا بیست هزار دلار و مقادیر بیشتر، در خانه داشته باشند، به جرم اخلال در نظام اقتصادی و افساد فی الارض اعدام خواهند شد.
-اگر کارگران و تعمیرکارانی که به خانهها میروند، مطلع شوند که در آن خانهها طلا و ارز نگهداری میشود، و به نیروهای دولتی، نیمه دولتی و خودجوش اطلاع ندهند، در مرتبه نخست، پروانه کار آنان سه ماه تعلیق، و در مرتبه دوم نه ماه تعلیق و در مرتبه سوم باطل خواهد شد.
دولت موظف است این قانون را ابلاغ کند، نکرد خودمان ابلاغ و اجرا میکنیم....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
یک بزرگواری فرمایش کردند که ملت ایران سی میلیارد دلار ارز و معادل چهل میلیارد دلار طلا در خانهها ذخیره کردهاند. دولت باید جاذبه ایجاد کند تا مردم سرمایههایشان را از پستوی خانهها بیرون بیاورند و به ما بدهند.
من دقیقا با حضرت ایشان موافقم. چه معنا دارد که مردم پول و دلار در خانه ذخیره کنند. بیایند به دولت بدهند؛ اگر میخواهند داراییشان از بیخ خاکستر شود، پیشنهاد ما بورس است.
اگر این قدرها اخلاص ندارند و میخواهند که اصل پول به آنان بازگردد، بگذارند در حسابهای قرض الحسنه. خیلی ثواب دارد. ولی متاسفانه عموم مردم طمع دارند و اضافه بر اصل پولشان، توقع سود هم دارند! والعیاذ بالله!
باز برای آنها هم جاذبه فراهم شده، میتوانند پولشان را در حسابهای بانکی خودمان بگذارند و ۱۸ تا ۲۳ درصد سود! بگیرند. ولی ملت ناشکر به این مقدار سود هم قانع نمیشوند، باز دولت جاذبه درست کرده و اوراق قرضه با ۳۰ درصد سود انتشار میدهد!
واقعا نمیدانم چرا این همه جاذبه، این ملت را جذب نمیکند. من فکر میکنم سیاست ایجاد جاذبه دیگر جواب نمیدهد، باید کمی هم برویم سراغ دافعه! میتوانیم از تجربه موفق قانون حجاب و عفاف استفاده کنیم و یک قانون کنوز و اُروز (گنجها و ارزها) هم بنویسیم:
- نگاه داشتن طلا و دلار در هر مکان غیردولتی جرم است.
- هر مقدار طلا و دلار که در خانه، شرکت یا دفتر کسی پیدا شد، مصادره میشود.
- هر کسی به مراجع ذیربط و بیربط اطلاع دهد که در خانه همسایه، فامیل، دوست، همکار و غیره، طلا و ارز نگاه داشته میشود، ده درصد از اموال مصادرهای به وی اهداء میشود.
- نیروهای مردمی خودجوش میتوانند برای کشف و ضبط طلا و دلار جستجوی خانه به خانه به راه بیندازند. بیست درصد از اموالی که در طی این جستجو کشف میشود به نیروهای خودجوش اختصاص مییابد.
- اگر در طی ثبت و ضبط و مصادره اموال مکشوفه، کسی مقاومت کرد، به جرم کارشکنی در برابر اجرای قانون، از ده تا بیست و پنج سال حکم حبس خواهد داشت.
-کسانی که پنجاه سکه تمام، یا پنجاه مثقال طلا یا بیست هزار دلار و مقادیر بیشتر، در خانه داشته باشند، به جرم اخلال در نظام اقتصادی و افساد فی الارض اعدام خواهند شد.
-اگر کارگران و تعمیرکارانی که به خانهها میروند، مطلع شوند که در آن خانهها طلا و ارز نگهداری میشود، و به نیروهای دولتی، نیمه دولتی و خودجوش اطلاع ندهند، در مرتبه نخست، پروانه کار آنان سه ماه تعلیق، و در مرتبه دوم نه ماه تعلیق و در مرتبه سوم باطل خواهد شد.
دولت موظف است این قانون را ابلاغ کند، نکرد خودمان ابلاغ و اجرا میکنیم....
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏70👍27😁21😢6❤1
به مناسبت آغاز سال نو میلادی
برگهای از دفتر خاطرات مریم مجدلیه
نخستین بار که او را دیدم، در میدان عوران بود، همان میدانچه که میان بازار یهودیه ساخته بودند تا زنانی همچون من، آنجا بایستند و منتظر اشارهای باشند و بستری چرکین و نفسهایی بویناک و تنی به خُردسکهای...
جوانی بود سی ساله، بلندقامت و خوبروی، و چشمانی که... نتوانستم هیچگاه چشمانش را بنگرم. او را ملامت کردند که تو گویی پیامآور خدایی و نزد روسپیان آمدهای؟! گفت: بیمار اگر نزد طبیب نیاید، طبیب باید نزد او برود.
او ما را فراخواند که روحمان را آلوده نکنیم به خواستههای پلشت این و آن. نامردمانِ هوسران را طعمه و متاع نباشیم. خود را آزاد کنیم، از بند هوس دیگری. اگر بنا بر دادوستد است، خود را بخریم به ارجمندی و مهربانی. و اگر به آغوش گرفتیم، همراه یکدل باشد، نه همخوابه بددل.
آنگاه یک رِبّی* با شاگردانش بر مسیح فریاد زدند: ای پیامبرِ تنفروشان، ای پیشوایِ فاحشهگان.
مسیح گفت: کسی تن خود بفروشد زشتتر باشد یا آنکه ملکوت خداوند را بفروشد؟! به هوسی لگدکوب شدن، پلشتی است؛ به طمع پایمال کردن پلشتی نیست؟! اگر اینان دامان خود آلودهاند، بگویید کیست که ایمان خود و مردمان را تباه کرده است؟!
* رِبّی: روحانی یهودی.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
برگهای از دفتر خاطرات مریم مجدلیه
نخستین بار که او را دیدم، در میدان عوران بود، همان میدانچه که میان بازار یهودیه ساخته بودند تا زنانی همچون من، آنجا بایستند و منتظر اشارهای باشند و بستری چرکین و نفسهایی بویناک و تنی به خُردسکهای...
جوانی بود سی ساله، بلندقامت و خوبروی، و چشمانی که... نتوانستم هیچگاه چشمانش را بنگرم. او را ملامت کردند که تو گویی پیامآور خدایی و نزد روسپیان آمدهای؟! گفت: بیمار اگر نزد طبیب نیاید، طبیب باید نزد او برود.
او ما را فراخواند که روحمان را آلوده نکنیم به خواستههای پلشت این و آن. نامردمانِ هوسران را طعمه و متاع نباشیم. خود را آزاد کنیم، از بند هوس دیگری. اگر بنا بر دادوستد است، خود را بخریم به ارجمندی و مهربانی. و اگر به آغوش گرفتیم، همراه یکدل باشد، نه همخوابه بددل.
آنگاه یک رِبّی* با شاگردانش بر مسیح فریاد زدند: ای پیامبرِ تنفروشان، ای پیشوایِ فاحشهگان.
مسیح گفت: کسی تن خود بفروشد زشتتر باشد یا آنکه ملکوت خداوند را بفروشد؟! به هوسی لگدکوب شدن، پلشتی است؛ به طمع پایمال کردن پلشتی نیست؟! اگر اینان دامان خود آلودهاند، بگویید کیست که ایمان خود و مردمان را تباه کرده است؟!
* رِبّی: روحانی یهودی.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍90👏16❤12
پانوشت:
* بنا بر گزارش انجیل، مریم مجدلیه، زنی روسپی بود که توبه کرد و در پی مسیح روانه شد.
* آنچه به عنوان گفتار حضرت مسیح در این یادداشت نوشته شده، برگرفته از سخنان وی در جایجای انجیل است.
* بنا بر گزارش انجیل، مریم مجدلیه، زنی روسپی بود که توبه کرد و در پی مسیح روانه شد.
* آنچه به عنوان گفتار حضرت مسیح در این یادداشت نوشته شده، برگرفته از سخنان وی در جایجای انجیل است.
👍33
اکسیزوفرنی! سرتاسری
اینترنت گوشی را که فعال میکنی، صدها پیام خصوصی و عمومی شُرّه میکند! از اول دی تا امروز این مبارکبادها و تسلیتها برایم آمده است؛
مبارکباد برای شب یلدا، تولد حضرت زهرا، روز مادر / زن، کریسمس، تولد حضرت مسیح، آغاز سال نوی میلادی، حلول ماه رجب المرّجب، تولد امام محمد باقر، فرارسیدن لیلة الرغائب، جشن باستانی دیگان، سالروز اعلام لغو بردهداری...
یک سری هم تسلیت است به مناسبت شهادت امام هادی, درگذشت اشو زرتشت پیامبر آیین مزدیسنا، شهادت جناب علی بن محمد باقر (مشهد قالی)، درگذشت ام کلثوم دختر امام علی...
جریان به تبریک و تسلیت ختم نمیشود: هم محرم و عاشورا داریم با سیاه پوشیدن و قیمه نجفی و سینهزنی. نوروز داریم نه یک روز و دو روز، دوهفته! جشن عشق و عاشقی داریم هم در نسخه اروپاییش، ولنتاین، هم ایرانیش را داریم: سپندارمذگان! هالیوون هم داریم که در مقابل شب چهارشنبه سوزی یک شوخی بیمزه است!
در طول سال، چهار دسته تعطیلات داریم: ملی، مذهبی، سیاسی، آلودگی!
خدا رحمت کند داریوش شایگان را، شاید او نخستین کسی بود که در ایران این پدیده را نام گذاشت: اسکیزوفرنی فرهنگی!
بلاتکلیفی و چندشخصیتی فرهنگ یک مردم که خودشان هم نمیدانند چه هستند و در پی چه بروند! البته این پدیده فقط به مراسم و تعطیلات سالانه و فرهنگ خلاصه نمیشود، بلکه ما همه جایمان اکسیزوفرنی گرفته است:
هم میخواهیم با دنیای امروز تعامل کنیم و سازمان ملل و یونسکو و فائو و یونیدو و شانگهای و دیوان بین المللی لاهه و آژانس انرژی هستهای را داشته باشیم، هم امت واحده و آرمان آزادی بیت المقدس و برفراشتن پرچم اسلام در سرتاسر جهان و دفاع از همه حرمها و حسینیه کردن کاخ سفید! البته با حفظ منافع ملی و آرزوی ایران مقتدر. هم قوانین بینالمللی دریانوردی را امضا کردیم، هم آرزو به دل ماندهایم که این تنگه هرمز را ببندیم! یا حداقل از کشتیهای عبوری باج سبیل بگیریم!
رُستمِ چفیه بر دوشِِ کراوات به گردن!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
اینترنت گوشی را که فعال میکنی، صدها پیام خصوصی و عمومی شُرّه میکند! از اول دی تا امروز این مبارکبادها و تسلیتها برایم آمده است؛
مبارکباد برای شب یلدا، تولد حضرت زهرا، روز مادر / زن، کریسمس، تولد حضرت مسیح، آغاز سال نوی میلادی، حلول ماه رجب المرّجب، تولد امام محمد باقر، فرارسیدن لیلة الرغائب، جشن باستانی دیگان، سالروز اعلام لغو بردهداری...
یک سری هم تسلیت است به مناسبت شهادت امام هادی, درگذشت اشو زرتشت پیامبر آیین مزدیسنا، شهادت جناب علی بن محمد باقر (مشهد قالی)، درگذشت ام کلثوم دختر امام علی...
جریان به تبریک و تسلیت ختم نمیشود: هم محرم و عاشورا داریم با سیاه پوشیدن و قیمه نجفی و سینهزنی. نوروز داریم نه یک روز و دو روز، دوهفته! جشن عشق و عاشقی داریم هم در نسخه اروپاییش، ولنتاین، هم ایرانیش را داریم: سپندارمذگان! هالیوون هم داریم که در مقابل شب چهارشنبه سوزی یک شوخی بیمزه است!
در طول سال، چهار دسته تعطیلات داریم: ملی، مذهبی، سیاسی، آلودگی!
خدا رحمت کند داریوش شایگان را، شاید او نخستین کسی بود که در ایران این پدیده را نام گذاشت: اسکیزوفرنی فرهنگی!
بلاتکلیفی و چندشخصیتی فرهنگ یک مردم که خودشان هم نمیدانند چه هستند و در پی چه بروند! البته این پدیده فقط به مراسم و تعطیلات سالانه و فرهنگ خلاصه نمیشود، بلکه ما همه جایمان اکسیزوفرنی گرفته است:
هم میخواهیم با دنیای امروز تعامل کنیم و سازمان ملل و یونسکو و فائو و یونیدو و شانگهای و دیوان بین المللی لاهه و آژانس انرژی هستهای را داشته باشیم، هم امت واحده و آرمان آزادی بیت المقدس و برفراشتن پرچم اسلام در سرتاسر جهان و دفاع از همه حرمها و حسینیه کردن کاخ سفید! البته با حفظ منافع ملی و آرزوی ایران مقتدر. هم قوانین بینالمللی دریانوردی را امضا کردیم، هم آرزو به دل ماندهایم که این تنگه هرمز را ببندیم! یا حداقل از کشتیهای عبوری باج سبیل بگیریم!
رُستمِ چفیه بر دوشِِ کراوات به گردن!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍142❤19😁11👎2👏2🤔1
پی نوشت:
اسکیزوفرنی(یا شیزوفرنی) یک بیماری روانی-شخصیتی است.
ولی عادت قدیمی ما اصفهانیهاست که حروف را جابهجا کنیم، مثلا به جای صبح بخیر بگوییم صحب به خیر!
دوم آنکه همین اسکیزوفرنی ما هم به هم ریخته، شده: اکسیزوفرنی!!
اسکیزوفرنی(یا شیزوفرنی) یک بیماری روانی-شخصیتی است.
ولی عادت قدیمی ما اصفهانیهاست که حروف را جابهجا کنیم، مثلا به جای صبح بخیر بگوییم صحب به خیر!
دوم آنکه همین اسکیزوفرنی ما هم به هم ریخته، شده: اکسیزوفرنی!!
❤32😁27👍10👏2🤔1
آزادسازی کویت
از آنجا که من سالها پیش فهمیده بودم خداوند تبارک و تعالی، ما ایرانیان را آفریده که همه دنیا را آزاد کنیم و این باید تنها هدف ما در زندگی باشد، و البته باید هر کار خیری را اول برای همسایهها انجام دهیم، رفتم تو نخِ کویت. ظرف ده سال گذشته، سه سفر رفتم کویت، تا زمینه را برای آزاد کردن آن دیار فراهم کنم!
یک کشور مینیاتوری، حدوداً ۱۴۰ کیلومتر در ۱۴۰ کیلومتر. خاکش رمل است، آب و آبادانی هم ندارد، حوصله تجارت و توریست و دبی شدن هم ندارند.
فکر کردم برای آزادسازی کویت، بروم سراغ یک اقلیت قوی و فعال: شیعیان.
با چندتا از بزرگان شیعه کویت صحبت کردم، خواستم نظرشان را درباره حکومت آل صباح بدانم و اگر شد تحریکشان کنم تا انقلاب کنند تا آزاد شوند! ولی همه آنها از امیر کویت راضی بودند؛ چشمانشان برق میزد و خاطرهای را که با امیر داشتند، با آب و تاب تعریف میکردند. ارتشی و معلم و استاد دانشگاه و قاضی و آخوند و دفتردار ازدواج و نماینده مجلس و کاسب و تاجر، همه صنفی را نشستم و باشون حرف زدم.
تهش فهمیدم کویتیها، حتی این اقلیت شیعه، اصلا مایل نیستند که آزاد بشوند!! پول نفتشان به جیب خودشان میرود، هر چه که بخواهند دارند. هر یک دینارشان، ۳/۲ دلار است. به هر جا که میلشان بکشد، سفر میکنند. میان سه کشور عراق، ایران و عربستان، خودشان را با تدبیر و سیاست نگه داشتند. نه نوکر کسی هستند، نه دشمن کسی.
دلم برای کویتیها میسوزد، آنها نتوانستهاند مثل ما ایرانیها مزه آزادی را بچشند! کسی که نه گشت ارشاد دیده، نه فیلترشکن خریده، نه پشت کنکور مانده و نه شهریه دانشگاه آزادش سه برابر شده، نه از کارش تعلیق و نه حقوقش قطع شده، نه تورم دارد، نه اختلاس چای دبش شنیده؛ چه زندگی کسالت باری دارند این کویتیها!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
از آنجا که من سالها پیش فهمیده بودم خداوند تبارک و تعالی، ما ایرانیان را آفریده که همه دنیا را آزاد کنیم و این باید تنها هدف ما در زندگی باشد، و البته باید هر کار خیری را اول برای همسایهها انجام دهیم، رفتم تو نخِ کویت. ظرف ده سال گذشته، سه سفر رفتم کویت، تا زمینه را برای آزاد کردن آن دیار فراهم کنم!
یک کشور مینیاتوری، حدوداً ۱۴۰ کیلومتر در ۱۴۰ کیلومتر. خاکش رمل است، آب و آبادانی هم ندارد، حوصله تجارت و توریست و دبی شدن هم ندارند.
فکر کردم برای آزادسازی کویت، بروم سراغ یک اقلیت قوی و فعال: شیعیان.
با چندتا از بزرگان شیعه کویت صحبت کردم، خواستم نظرشان را درباره حکومت آل صباح بدانم و اگر شد تحریکشان کنم تا انقلاب کنند تا آزاد شوند! ولی همه آنها از امیر کویت راضی بودند؛ چشمانشان برق میزد و خاطرهای را که با امیر داشتند، با آب و تاب تعریف میکردند. ارتشی و معلم و استاد دانشگاه و قاضی و آخوند و دفتردار ازدواج و نماینده مجلس و کاسب و تاجر، همه صنفی را نشستم و باشون حرف زدم.
تهش فهمیدم کویتیها، حتی این اقلیت شیعه، اصلا مایل نیستند که آزاد بشوند!! پول نفتشان به جیب خودشان میرود، هر چه که بخواهند دارند. هر یک دینارشان، ۳/۲ دلار است. به هر جا که میلشان بکشد، سفر میکنند. میان سه کشور عراق، ایران و عربستان، خودشان را با تدبیر و سیاست نگه داشتند. نه نوکر کسی هستند، نه دشمن کسی.
دلم برای کویتیها میسوزد، آنها نتوانستهاند مثل ما ایرانیها مزه آزادی را بچشند! کسی که نه گشت ارشاد دیده، نه فیلترشکن خریده، نه پشت کنکور مانده و نه شهریه دانشگاه آزادش سه برابر شده، نه از کارش تعلیق و نه حقوقش قطع شده، نه تورم دارد، نه اختلاس چای دبش شنیده؛ چه زندگی کسالت باری دارند این کویتیها!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏316👍104😁31❤24💔11👎4🙏3💯3😢2🤨2
در وصفِ «برادرِ بزرگتر»
فرزند اول خانواده که باشی، باید خودت «اولین بارها» را تجربه کنی؛ اولین خانه پیدا کردن و مستأجری، اولین اسبابکشی، اولین وام گرفتن و ضامن چک دار پیدا کردن، اولین ابلاغیه و دادگاه و «پرونده محرمانه»!
البته اولین بار نبود که دادگاه میرفتم با پروندهای که اجازه نداشتم آن را بخوانم. سالها پیش که کتاب «از ستایش تا پرستش» را نوشتم و چاپ کردم، پایم به دادگاه باز شد و سه جلسه بازپرسی.
آخر تیرماه ۴۰۲ بود. از کارگزینی دانشگاه مرا خواسته بودند و نامهای محرمانه که از کار تعلیق شدهای به دو اتهام توهین به مقدسات و ارتکاب اعمال مخالف مصالح نظام. تا ده روز هم فرصت دفاع داری!
گفتم: مستندات و شواهد اتهام؟!
گفتند: محرمانه است! جرم شما محرَز است!
سرم شلوغ شد و دلم درگیر و قلبم پرتپش... خرجی خانه و اجاره سر ماه و چک چاپخانه و دفاعیه نوشتن و قطع حقوق.
مراسم رونمایی از تفسیر افنان، پس از سخنرانی اساتید مهمان، پشت تریبون رفتم و چند دقیقهای حرف زدم. اینکه قرآن چهارده قرن پیش، بر محمد مصطفی نازل شده است، و چه بسا هر روز و هر ساعت آیه و نشانهای از آن بر من و شما هم «نازل» شود و اندیشهمان را استوار کند و قلبمان را آرام.
آقای دکتر تماس گرفت و کوه صُفه قرار گذاشتیم. یک جلیقه کوهنوردی پوشیده بود و چالاک میرفت، و من برایش گفتم.
و گاه آدمیزاد چقدر نیاز پیدا میکند که بگوید و یک دل مهربان بشنود و یک زبان دلجو پاسخش گوید. گویی که شانه زیر بار بر دوشت گذاشته، تا سنگینیاش کمرت را خم نکند.
آقای دکتر حرفهایم را که شنید، پرسید: معیشتت را چه میکنی؟!
سرم را پایین انداختم، به شرم گفتم: نه صدقه میپذیرم، نه قرض میگیرم، کار میکنم...
آری، من هم یک ایرانی هستم، با همه دشواریهایِ ایرانی بودن! من برتر از آن کارگر نیستم که شش ماه حقوق نگرفته است، یا آن راننده که دیگر سرویس ندارد، یا آن کارخانه داری که برق ندارد، یا آن زندانی که هیچ ندارد...
مگر من کیستم، حال بگویند استاد، دکتر، عضو هیئت علمی، حجةالاسلام، آیةالله... نه، من هم یکی هستم مثل همه این آدمها که اثاث خانهشان را حراج میکنند، که اسنپ کار میکنند، که سر ساختمانهای نیمهکاره نگهبانی میدهند، که دست آخر کلیه میفروشند....
آقای دکتر، نامه به رییس دانشگاه نوشت و هزاران مهربان همانند او، پای نامهاش را امضا کردند. جناب رییس هم حقوق تیرماه را بازپس گرفت!! از کوزه همان ترآود که در اوست!
هفده ماه از آن روزها میگذرد، و آقای دکتر، «برادرِ بزرگتر» من است. برادری از یک پدر: اندیشمندی، و از یک مادر: مهربانی. بیش از هر چیز، هنوز هم گوش شنوا دارد و زبان دلجو، در پی گشایش گره و بر کنار زدن کینهها و کینهتوزها...
دیشب که یادداشت «شیخ محمد» را برایم فرستاد، شیرینی داشتن یک «برادر بزرگتر» را بیش از همیشه چشیدم...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
فرزند اول خانواده که باشی، باید خودت «اولین بارها» را تجربه کنی؛ اولین خانه پیدا کردن و مستأجری، اولین اسبابکشی، اولین وام گرفتن و ضامن چک دار پیدا کردن، اولین ابلاغیه و دادگاه و «پرونده محرمانه»!
البته اولین بار نبود که دادگاه میرفتم با پروندهای که اجازه نداشتم آن را بخوانم. سالها پیش که کتاب «از ستایش تا پرستش» را نوشتم و چاپ کردم، پایم به دادگاه باز شد و سه جلسه بازپرسی.
آخر تیرماه ۴۰۲ بود. از کارگزینی دانشگاه مرا خواسته بودند و نامهای محرمانه که از کار تعلیق شدهای به دو اتهام توهین به مقدسات و ارتکاب اعمال مخالف مصالح نظام. تا ده روز هم فرصت دفاع داری!
گفتم: مستندات و شواهد اتهام؟!
گفتند: محرمانه است! جرم شما محرَز است!
سرم شلوغ شد و دلم درگیر و قلبم پرتپش... خرجی خانه و اجاره سر ماه و چک چاپخانه و دفاعیه نوشتن و قطع حقوق.
مراسم رونمایی از تفسیر افنان، پس از سخنرانی اساتید مهمان، پشت تریبون رفتم و چند دقیقهای حرف زدم. اینکه قرآن چهارده قرن پیش، بر محمد مصطفی نازل شده است، و چه بسا هر روز و هر ساعت آیه و نشانهای از آن بر من و شما هم «نازل» شود و اندیشهمان را استوار کند و قلبمان را آرام.
آقای دکتر تماس گرفت و کوه صُفه قرار گذاشتیم. یک جلیقه کوهنوردی پوشیده بود و چالاک میرفت، و من برایش گفتم.
و گاه آدمیزاد چقدر نیاز پیدا میکند که بگوید و یک دل مهربان بشنود و یک زبان دلجو پاسخش گوید. گویی که شانه زیر بار بر دوشت گذاشته، تا سنگینیاش کمرت را خم نکند.
آقای دکتر حرفهایم را که شنید، پرسید: معیشتت را چه میکنی؟!
سرم را پایین انداختم، به شرم گفتم: نه صدقه میپذیرم، نه قرض میگیرم، کار میکنم...
آری، من هم یک ایرانی هستم، با همه دشواریهایِ ایرانی بودن! من برتر از آن کارگر نیستم که شش ماه حقوق نگرفته است، یا آن راننده که دیگر سرویس ندارد، یا آن کارخانه داری که برق ندارد، یا آن زندانی که هیچ ندارد...
مگر من کیستم، حال بگویند استاد، دکتر، عضو هیئت علمی، حجةالاسلام، آیةالله... نه، من هم یکی هستم مثل همه این آدمها که اثاث خانهشان را حراج میکنند، که اسنپ کار میکنند، که سر ساختمانهای نیمهکاره نگهبانی میدهند، که دست آخر کلیه میفروشند....
آقای دکتر، نامه به رییس دانشگاه نوشت و هزاران مهربان همانند او، پای نامهاش را امضا کردند. جناب رییس هم حقوق تیرماه را بازپس گرفت!! از کوزه همان ترآود که در اوست!
هفده ماه از آن روزها میگذرد، و آقای دکتر، «برادرِ بزرگتر» من است. برادری از یک پدر: اندیشمندی، و از یک مادر: مهربانی. بیش از هر چیز، هنوز هم گوش شنوا دارد و زبان دلجو، در پی گشایش گره و بر کنار زدن کینهها و کینهتوزها...
دیشب که یادداشت «شیخ محمد» را برایم فرستاد، شیرینی داشتن یک «برادر بزرگتر» را بیش از همیشه چشیدم...
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
❤407👍117👏24💔22💩2👎1
نصیحت گوش بده برادر جان!
برادر بزرگتری، درست؛ استاد دانشگاه و اقتصاددان هستی، بجا، دنیا دیده و تجربه داری صحیح، معقول و مهربان و دوست داشتنی هستی، بله. ولی جناب آقای دکتر محسن رنانی، این نصیحت را از من کوچکتر و استاد قبل از این و مدرس تعلیق شده، به قول جنابتان، شیخ محمد، بشنو، عزیز برادر.
از این مطالبی که در کانالت مینویسی، البته به جز معرفی من، دست بردار و ابراز توبه و برائت و ندامت کن، جانم!
آخر، توسعه دیگر چیست؟ شما چه چیز و کجا را میخواهی توسعه بدهی؟ آن مراد پیران، آن یگانه در سرتاسر
به جای آنکه بیایی و علائم ظهور را یک به یک بگویی و بر احمد و محمود و سعید و مسعود تطبیق بدهی، آمدهای نشانهای سقوط را میشماری! الله اکبر!
عزیز من، چشم باز کن، بزرگوارانی همچون امیرحسین ثابتی، نصف تو عمر دارند، ببین چه میگوید و چه مینویسد که بر کرسی مجلس تکیه زده و برای شخص رییس جمهور هم میتواند خط و نشان بکشد.
اصلا چرا راه دور برویم، امیرحسین بانکی پور که در همین گروه معارف دانشگاه اصفهان تدریس میکرد، ببین به کجا رسیده است! ماشاء الله! اول آمد یک تنه، یک دانشکده در درون دانشگاه زد، به نام اهل بیت! توجه داری که عزیزم، اهل بیت! خوب، مگر کسی میتواند با اهل بیت دربیفتد؟! چقدر موفق بود، بحمدالله ظرف چند سال، برای خشنودی اهل بیت، این همه رشته ارشد آورد و تصویب کرد. بعدش هم که شد نماینده مجلس و عضو شورای انقلاب فرهنگی! حالا چنان قانون مینویسد که عالم و آدم دهان به انگشت میگیرند!
تصدق موهای فرفری ات، آن یکتای عرصه طبابت و معنویت، را ببین کتاب هاریسون را آتش زد و دل همه برادران را خنک کرد. خوب چه میشود شما هم بیایی کتاب آدام اسمیت ، جان کینز، منکیو یا تیاسون، یا احتیاطا همه این دست کتب ضلال! را آتش بزنی، هیچ کسی هم علیه ات اعلام جرم نمیکند...
به پیوست منتخبی از آثار استاد معظم و اندیشمند مکرم دکتر علی اکبر رائفی پور را برایتان ارسال میکنم تا بلکه چراغ راهتان و راهنمای شبهای تارتان باشد.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
برادر بزرگتری، درست؛ استاد دانشگاه و اقتصاددان هستی، بجا، دنیا دیده و تجربه داری صحیح، معقول و مهربان و دوست داشتنی هستی، بله. ولی جناب آقای دکتر محسن رنانی، این نصیحت را از من کوچکتر و استاد قبل از این و مدرس تعلیق شده، به قول جنابتان، شیخ محمد، بشنو، عزیز برادر.
از این مطالبی که در کانالت مینویسی، البته به جز معرفی من، دست بردار و ابراز توبه و برائت و ندامت کن، جانم!
آخر، توسعه دیگر چیست؟ شما چه چیز و کجا را میخواهی توسعه بدهی؟ آن مراد پیران، آن یگانه در سرتاسر
کیهان، را ببین، او میخواهد همین «تنگه» را هم ببندد، آن وقت شما بر خلاف چنین شخصیت والایی، حرف از توسعه میزنی!به جای آنکه بیایی و علائم ظهور را یک به یک بگویی و بر احمد و محمود و سعید و مسعود تطبیق بدهی، آمدهای نشانهای سقوط را میشماری! الله اکبر!
عزیز من، چشم باز کن، بزرگوارانی همچون امیرحسین ثابتی، نصف تو عمر دارند، ببین چه میگوید و چه مینویسد که بر کرسی مجلس تکیه زده و برای شخص رییس جمهور هم میتواند خط و نشان بکشد.
اصلا چرا راه دور برویم، امیرحسین بانکی پور که در همین گروه معارف دانشگاه اصفهان تدریس میکرد، ببین به کجا رسیده است! ماشاء الله! اول آمد یک تنه، یک دانشکده در درون دانشگاه زد، به نام اهل بیت! توجه داری که عزیزم، اهل بیت! خوب، مگر کسی میتواند با اهل بیت دربیفتد؟! چقدر موفق بود، بحمدالله ظرف چند سال، برای خشنودی اهل بیت، این همه رشته ارشد آورد و تصویب کرد. بعدش هم که شد نماینده مجلس و عضو شورای انقلاب فرهنگی! حالا چنان قانون مینویسد که عالم و آدم دهان به انگشت میگیرند!
تصدق موهای فرفری ات، آن یکتای عرصه طبابت و معنویت، را ببین کتاب هاریسون را آتش زد و دل همه برادران را خنک کرد. خوب چه میشود شما هم بیایی کتاب آدام اسمیت ، جان کینز، منکیو یا تیاسون، یا احتیاطا همه این دست کتب ضلال! را آتش بزنی، هیچ کسی هم علیه ات اعلام جرم نمیکند...
به پیوست منتخبی از آثار استاد معظم و اندیشمند مکرم دکتر علی اکبر رائفی پور را برایتان ارسال میکنم تا بلکه چراغ راهتان و راهنمای شبهای تارتان باشد.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍426😁160👏57❤46😢7
سه پرسش مهم (اصولگرا)
اینکه میگویند یک عدهای از حضرات جلیلالقدر «اصول گرا» هستند، این اصول چیست که این حضرات به آنها گرایش دارند؟
آیا همان اصول دین را میگویند؟ یعنی این حضرات به توحید و یکتاپرستی خیلی گرایش دارند و جز پرودگار، بنده هیچ کس و هیچ چیز نیستند؟!
یا مثلاً به اصل عدل خیلی وابستهاند و هیچ ظلمی را در هیچ جا و از هیچ کس، تایید و تصدیق نمیکنند؟
یا زبانم لال، دور از محضر شریفشان، آخرت و قیامت و بهشت و جهنم باورشان شده است؟!
یا آنکه خیلی زیاد پیرویِ اصول اخلاقی هستند؛ اصلا دروغ نمیگویند، حتی در وعدههای انتخاباتی! حتی درباره دیدار سیدمحمد خاتمی با جرج سوروس؟! به هیچ وجه خیانت در امانت نمیکنند؟ حتی اگر ۱۴۰ هزار میلیارد باشد؟!
یک استاد بزرگوار ادبیات داریم، یکبار از او پرسیدم به نظر شما، اصولگرا چه معنا دارد؟
گفت: اصول جمع اصل است یعنی بیخ و بن. گَرا را مرحوم دهخدا نوشتهاند آن است که حجامت میکند و خون میگیرد! گفتم: پس اصولگراها همان از خدا بیخبرهایی هستند که از بیخ و بن، خون ملت را میگیرند؟!
استاد چشم بست و لب گزید و به انگشت در خروجی را نشانم داد! بنده خدا حق داشت، چند سال بود که منتظر پاسخ استعلامات! مانده بود که استاد تمام بشود!
یکبار هم کسی به من گفت که اصولگرا، همان جناح راست است!
رفتم در فکر که راست سه معنا دارد: راست در برابر دروغ، راست در برابر چپ، و راست در برابر کج!
تازه مشکل من دوتا شد، خدای من، یعنی اینها همیشه به سمت راست میپیچند؟ اینطوری که آخرش میافتند به درّه!
یا در پرسشنامهها، فقط گزینههای سمت راستی را تیک میزنند؟ پس به همین علت است که همهشان از دم دکترا گرفتهاند؟!
نکند همینها هستند که ناغافل* از سمت راست سبقت میگیرند؟! خدا مرا ببخشد، همیشه به اینها میگفتم: احمقِ بیشعور!
یک کسی در دانشگاه ما میخواست سی چهل استاد را اخراج کند، همه را محکوم میکرد و برایشان نامههای تهدیدآمیز میفرستاد!
از استاد علوم سیاسی پرسیدم این یارو چرا این طوری میکند؟ گفت: راست افراطی است! گفتم: یعنی چطوری است؟ لبخند ملیحی زد و گفت: خیلی شق و رَق و سیخکی است و اصلا انعطاف ندارد!
فکر کنم راه رفتنش را میگفت، همین طور راست-راست در دانشگاه راه میرفت و میگفت تعلیق میکنم، اخراج میکنم، منفصل میکنم! آخر سر هم فقط زورش به من بیکس و کار رسید!
تبصره: حالا اصلاحطلبها خیلی ذوق نکنند، پرسش دومم درباره آنهاست، فردا نوبتشان میشود...
ادامه دارد....
* ناغافل اصطلاح اصفهانی هاست به معنی: ناگاه!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
اینکه میگویند یک عدهای از حضرات جلیلالقدر «اصول گرا» هستند، این اصول چیست که این حضرات به آنها گرایش دارند؟
آیا همان اصول دین را میگویند؟ یعنی این حضرات به توحید و یکتاپرستی خیلی گرایش دارند و جز پرودگار، بنده هیچ کس و هیچ چیز نیستند؟!
یا مثلاً به اصل عدل خیلی وابستهاند و هیچ ظلمی را در هیچ جا و از هیچ کس، تایید و تصدیق نمیکنند؟
یا زبانم لال، دور از محضر شریفشان، آخرت و قیامت و بهشت و جهنم باورشان شده است؟!
یا آنکه خیلی زیاد پیرویِ اصول اخلاقی هستند؛ اصلا دروغ نمیگویند، حتی در وعدههای انتخاباتی! حتی درباره دیدار سیدمحمد خاتمی با جرج سوروس؟! به هیچ وجه خیانت در امانت نمیکنند؟ حتی اگر ۱۴۰ هزار میلیارد باشد؟!
یک استاد بزرگوار ادبیات داریم، یکبار از او پرسیدم به نظر شما، اصولگرا چه معنا دارد؟
گفت: اصول جمع اصل است یعنی بیخ و بن. گَرا را مرحوم دهخدا نوشتهاند آن است که حجامت میکند و خون میگیرد! گفتم: پس اصولگراها همان از خدا بیخبرهایی هستند که از بیخ و بن، خون ملت را میگیرند؟!
استاد چشم بست و لب گزید و به انگشت در خروجی را نشانم داد! بنده خدا حق داشت، چند سال بود که منتظر پاسخ استعلامات! مانده بود که استاد تمام بشود!
یکبار هم کسی به من گفت که اصولگرا، همان جناح راست است!
رفتم در فکر که راست سه معنا دارد: راست در برابر دروغ، راست در برابر چپ، و راست در برابر کج!
تازه مشکل من دوتا شد، خدای من، یعنی اینها همیشه به سمت راست میپیچند؟ اینطوری که آخرش میافتند به درّه!
یا در پرسشنامهها، فقط گزینههای سمت راستی را تیک میزنند؟ پس به همین علت است که همهشان از دم دکترا گرفتهاند؟!
نکند همینها هستند که ناغافل* از سمت راست سبقت میگیرند؟! خدا مرا ببخشد، همیشه به اینها میگفتم: احمقِ بیشعور!
یک کسی در دانشگاه ما میخواست سی چهل استاد را اخراج کند، همه را محکوم میکرد و برایشان نامههای تهدیدآمیز میفرستاد!
از استاد علوم سیاسی پرسیدم این یارو چرا این طوری میکند؟ گفت: راست افراطی است! گفتم: یعنی چطوری است؟ لبخند ملیحی زد و گفت: خیلی شق و رَق و سیخکی است و اصلا انعطاف ندارد!
فکر کنم راه رفتنش را میگفت، همین طور راست-راست در دانشگاه راه میرفت و میگفت تعلیق میکنم، اخراج میکنم، منفصل میکنم! آخر سر هم فقط زورش به من بیکس و کار رسید!
تبصره: حالا اصلاحطلبها خیلی ذوق نکنند، پرسش دومم درباره آنهاست، فردا نوبتشان میشود...
ادامه دارد....
* ناغافل اصطلاح اصفهانی هاست به معنی: ناگاه!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👌338👍69😁63❤37👏27🥰5👎1🔥1🤔1
سه پرسش مهم (اصلاحطلب)
هر کسی را که اصولگرا نباشد، اصلاحطلب گویند. و اگر راههای رسیدن به خدا به شمار نفسهایِ مخلوقات است؛ شمارِ گروههایِ اصلاحطلب به اندازه خمیازههایِ خلایق است!
دیدهام که برخی از این گروهها، فقط یک نفر است، در منطق به این پدیده میگویند: کُلّی منحصر بِفَرد!
شکرخدا هیچ کدامشان هم آن یکی را قبول ندارد، حتی در حد معرفی یک فرماندار برای میمه و مورچه خورت!
از آنان میپرسم: دقیقا چه کسی فاسد شده که شما میخواهید اصلاحش کنید؟
برخی خیره نگاهم میکنند و مرا یک مُخبِر نفوذی میبینند و سکوتی بیپایان....
برخی دیگر حرف را عوض میکنند و در باب آلودگی هوا، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر و روابط دیپلماتیک با مصر حرف میزنند!
یک اصلاحطلب هم دست به کمر گرفت و گویی مرحوم فردین در فیلم سلطان قلبها، گفت: با همان فرد فاسد همدل میشیم و وفاق میکنیم!
من که از رو نرفتم، گفتم: خوب اگر آن فرد فاسد، نخواست وفاق کند، یا شما و اصلاحاتتان را قبول نداشت، چه؟!
گفت: آن وقت دیگر ما تکلیفی نداریم، در نهجالبلاغه آمده که هر کسی به اندازه توانش وظیفه و تکلیف دارد!
بنده خدا از بس سرش شلوغ شده بود، قرآن و نهجالبلاغه را یک کاسه کرده بود...
در یک جلسه خصوصی به یکی از رهبران اصلاحات گفتم: اگر با یک فاسدی بر بخورید که قابل اصلاح نباشد، حاضر هستید آن را قطع کنید؟!
صدایش را مثل الهی قمشهای کرد و گفت: ما برای وصل کردن آمدیم، نی برای فصل کردن آمدیم!
خیلی روی حرفش فکر کردم، ولی آخرش نه وصلش را فهمیدم، نه فصلش را!
اصلاحطلبان اصفهان مرا به جلسه خودشان دعوت کردند. سی چهل نفر بودند و هر یکی شان نماینده یک گروهی بود. تریبون که به من رسید، گفتم: یک سادهدلی پرسیده بود: این که میگویند به افتخار کسی دست زدند، دقیقا به کجای او دست زدهاند! حالا من از شما میپرسم شما دقیقا کجایتان اصلاحطلب است؟!
سوال من را نشنیده گرفتند، دیگه هم مرا به جلسه شان دعوت نکردند!
در نسبت اصلاحطلبی و کرسی قدرت هم سوال بسیار است.
سید اصلاحات فرموده باشد که طبیعی است که سیاست ورزان به دنبال کسب قدرت باشند.
پرسیدم از بزرگواری که اصلاح کردن مقدم است یا کسب قدرت؟ فرمود:
تو اصلاح گیتی در آن کس مجوی
که بر تخت و بخت نیستش اقتدار!*
دقیقا به همین جهت است که هر اصلاحطلبی سه دوره کاملا متفاوت دارد: پیشاکرسی، رویِ کرسی، پساکرسی!
هر چه که باشد، باید یکدوره اصولگرا بیاید و هر چه که هست و نیست را به باد فنا بدهد؛ یکدوره هم اصلاحطلب بیاید یک کمی لای در را باز بگذارد، ملت یک نفسی بکشند!
ادامه دارد....
تبصره: یادداشت دیروز درباره اصولگراها بود. نقد بالسویه عدل است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
هر کسی را که اصولگرا نباشد، اصلاحطلب گویند. و اگر راههای رسیدن به خدا به شمار نفسهایِ مخلوقات است؛ شمارِ گروههایِ اصلاحطلب به اندازه خمیازههایِ خلایق است!
دیدهام که برخی از این گروهها، فقط یک نفر است، در منطق به این پدیده میگویند: کُلّی منحصر بِفَرد!
شکرخدا هیچ کدامشان هم آن یکی را قبول ندارد، حتی در حد معرفی یک فرماندار برای میمه و مورچه خورت!
از آنان میپرسم: دقیقا چه کسی فاسد شده که شما میخواهید اصلاحش کنید؟
برخی خیره نگاهم میکنند و مرا یک مُخبِر نفوذی میبینند و سکوتی بیپایان....
برخی دیگر حرف را عوض میکنند و در باب آلودگی هوا، استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر و روابط دیپلماتیک با مصر حرف میزنند!
یک اصلاحطلب هم دست به کمر گرفت و گویی مرحوم فردین در فیلم سلطان قلبها، گفت: با همان فرد فاسد همدل میشیم و وفاق میکنیم!
من که از رو نرفتم، گفتم: خوب اگر آن فرد فاسد، نخواست وفاق کند، یا شما و اصلاحاتتان را قبول نداشت، چه؟!
گفت: آن وقت دیگر ما تکلیفی نداریم، در نهجالبلاغه آمده که هر کسی به اندازه توانش وظیفه و تکلیف دارد!
بنده خدا از بس سرش شلوغ شده بود، قرآن و نهجالبلاغه را یک کاسه کرده بود...
در یک جلسه خصوصی به یکی از رهبران اصلاحات گفتم: اگر با یک فاسدی بر بخورید که قابل اصلاح نباشد، حاضر هستید آن را قطع کنید؟!
صدایش را مثل الهی قمشهای کرد و گفت: ما برای وصل کردن آمدیم، نی برای فصل کردن آمدیم!
خیلی روی حرفش فکر کردم، ولی آخرش نه وصلش را فهمیدم، نه فصلش را!
اصلاحطلبان اصفهان مرا به جلسه خودشان دعوت کردند. سی چهل نفر بودند و هر یکی شان نماینده یک گروهی بود. تریبون که به من رسید، گفتم: یک سادهدلی پرسیده بود: این که میگویند به افتخار کسی دست زدند، دقیقا به کجای او دست زدهاند! حالا من از شما میپرسم شما دقیقا کجایتان اصلاحطلب است؟!
سوال من را نشنیده گرفتند، دیگه هم مرا به جلسه شان دعوت نکردند!
در نسبت اصلاحطلبی و کرسی قدرت هم سوال بسیار است.
سید اصلاحات فرموده باشد که طبیعی است که سیاست ورزان به دنبال کسب قدرت باشند.
پرسیدم از بزرگواری که اصلاح کردن مقدم است یا کسب قدرت؟ فرمود:
تو اصلاح گیتی در آن کس مجوی
که بر تخت و بخت نیستش اقتدار!*
دقیقا به همین جهت است که هر اصلاحطلبی سه دوره کاملا متفاوت دارد: پیشاکرسی، رویِ کرسی، پساکرسی!
هر چه که باشد، باید یکدوره اصولگرا بیاید و هر چه که هست و نیست را به باد فنا بدهد؛ یکدوره هم اصلاحطلب بیاید یک کمی لای در را باز بگذارد، ملت یک نفسی بکشند!
ادامه دارد....
تبصره: یادداشت دیروز درباره اصولگراها بود. نقد بالسویه عدل است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👍274❤32👏30😁17👎5
* پینوشت
اصل این سروده از آنِ رشیدالدین وطواط، شاعر قرن دوازدهم است:
تو اصلاح گیتی در آن کس مجوی
که بر نفسِ خود نیستش اقتدار!
البته این نظر ایشان بوده است!!
اصل این سروده از آنِ رشیدالدین وطواط، شاعر قرن دوازدهم است:
تو اصلاح گیتی در آن کس مجوی
که بر نفسِ خود نیستش اقتدار!
البته این نظر ایشان بوده است!!
👍194❤25🙏9😁7👏5
جناب آقای دکتر جعفر نکونام پیشنهاد کرد که یادداشتهای خود را پیش از انتشار برای تحلیل و بررسی و خطرزدایی به هوش مصنوعی بسپرم.
من نیز برای آن هوش دستآموز نوشتم:
با توجه به اوضاعِ همیشه حساس کنونی! و خطوط قرمز در همه طیفهای آن، و اذهان عمومیِ تشویشگار*، و رعایت منافع ملی و میلی و مالی، و حفظ حرمت جمیع مقدسات و حوالی و نواحی و حواشی آنها، و دوری از مَطامع دُوَل متخاصم و متعارض و متعاند، و توجه اکید به مواضع ثَوابت عِلِیّه و آباء سَبعه و اُمَّهات اَربَعه*، و دیگر موارد، متن بنده را تحلیل کند و پاسخ دهد که انتشار آن به صلاح هست یا نه؟!
پاسخ هوش مصنوعی نسبت به سومین بخش یادداشتِ
سه پرسش مهم
از این قرار آمد.
ChatGPT:
با اسلحه شوخی نباید کرد، از اسلحه به دست هم پرسش نباید کرد!
از فخر رازی یاد بگیر، آدم عاقل که در برابر برهان قاطع دیگر حرفی نمیزند، چه برسد به اینکه سوال هم بپرسد!
سَرَت به تَنَت سنگینی کرده است! اصلا جواب سوالت یک کلمه است: زدند، خوب هم کردند که زدند!
تو چه کار داری به فروش نفت؟! مگر آن زمان که محرمانه نبود و دست وزارت نفت بود، مثلا پولش در جیب تو میرفت؟!
در همه جا دخالت میکند؟! خوب میتواند که میکند! تونِسِس کَردِس!*
در این اوضاع، پرسش از قیمت دلار، پاسخی ندارد؛ چه به رسد به این سوالها و جسارتها!
اگر هم قانع نشدی، شماره تلفن علی معینی را برایت میفرستم تا با او هم یک مشورتی بکنی تا حساب کار دستت بیاید و بدانی کجا و از کی بپرسی!
من هم حرف هوش مصنوعی را گوش کردم و پرسش سوم را منتشر نکردم!
* تشویشگار، همانند پرهیزگار، آنچه که همواره و بهدوام دچار تشویش میشود.
* ثَوابت عِلِیّه: والاتبارانِ همواره پایدار
آباء سَبعه: پدرانِ هفتگانه
اُمَّهات اَربَعه: مادران چهارگانه
* هوش مصنوعی لهجهها را نیز میداند. به لهجه اصفهانی: توانسته است، کرده است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
من نیز برای آن هوش دستآموز نوشتم:
با توجه به اوضاعِ همیشه حساس کنونی! و خطوط قرمز در همه طیفهای آن، و اذهان عمومیِ تشویشگار*، و رعایت منافع ملی و میلی و مالی، و حفظ حرمت جمیع مقدسات و حوالی و نواحی و حواشی آنها، و دوری از مَطامع دُوَل متخاصم و متعارض و متعاند، و توجه اکید به مواضع ثَوابت عِلِیّه و آباء سَبعه و اُمَّهات اَربَعه*، و دیگر موارد، متن بنده را تحلیل کند و پاسخ دهد که انتشار آن به صلاح هست یا نه؟!
پاسخ هوش مصنوعی نسبت به سومین بخش یادداشتِ
سه پرسش مهم
از این قرار آمد.
ChatGPT:
با اسلحه شوخی نباید کرد، از اسلحه به دست هم پرسش نباید کرد!
از فخر رازی یاد بگیر، آدم عاقل که در برابر برهان قاطع دیگر حرفی نمیزند، چه برسد به اینکه سوال هم بپرسد!
سَرَت به تَنَت سنگینی کرده است! اصلا جواب سوالت یک کلمه است: زدند، خوب هم کردند که زدند!
تو چه کار داری به فروش نفت؟! مگر آن زمان که محرمانه نبود و دست وزارت نفت بود، مثلا پولش در جیب تو میرفت؟!
در همه جا دخالت میکند؟! خوب میتواند که میکند! تونِسِس کَردِس!*
در این اوضاع، پرسش از قیمت دلار، پاسخی ندارد؛ چه به رسد به این سوالها و جسارتها!
اگر هم قانع نشدی، شماره تلفن علی معینی را برایت میفرستم تا با او هم یک مشورتی بکنی تا حساب کار دستت بیاید و بدانی کجا و از کی بپرسی!
من هم حرف هوش مصنوعی را گوش کردم و پرسش سوم را منتشر نکردم!
* تشویشگار، همانند پرهیزگار، آنچه که همواره و بهدوام دچار تشویش میشود.
* ثَوابت عِلِیّه: والاتبارانِ همواره پایدار
آباء سَبعه: پدرانِ هفتگانه
اُمَّهات اَربَعه: مادران چهارگانه
* هوش مصنوعی لهجهها را نیز میداند. به لهجه اصفهانی: توانسته است، کرده است!
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏216😁112👍49❤26👎5
تبلیغ به نفع نظام
به استناد ماده ۵۰۰ قانون مجازاتهای اسلامی، فعالیت تبلیغی علیه نظام جرم است و از سه ماه تا یکسال حبس کیفر دارد.
من حقوق دان نیستم، علوم سیاسی هم نخواندهام، دقیقا هم نمیدانم نسبت این ماده قانونی با اصل ۲۴ قانون اساسی چه میشود؟! ولی میدانم به استناد این اتهام برای بسیاری پرونده تشکیل شده و افراد زیادی هم محکوم به حبس یا جریمه شدهاند!
خردمندان گفتهاند هر چیزی را میتوان به ضد آن شناخت؛ادب را از بیادبان آموخت و معنایِ بیادبی را از ادیبان!
پس برای جلوگیری از محکومیت و کیفرِ هموطنان همین اصل حکیمانه را پیروی کنیم: اگر بدانیم تبلیغ به نفع نظام چیست، آن وقت خواهیم دانست که تبلیغ علیه نظام کدام است. و به جای آنکه به دادگاه و دادرس و داد و بیداد گرفتار شویم، چه بسا مدال و جایزه و ارتقای شغلی و کرسی سبز مجلس را هم به ما بدهند!
برای تبلیغ به نفع نظام نمونههای چشمگیری وجود دارد مثلا مجموعه عواملی که قیمت دلار را ظرف سه سال گذشته، بیش از سه برابر کردهاند.*
صدا و سیما با چند ده هزار نفر کارکن! و ۲۴ هزار میلیارد تومان بودجه در یکسال، همواره یکی از موفقترین نمونههای تبلیغ به نفع نظام است! از تبلیغات تجاری و اخبار گفتن و عرض و طول سانسورش گرفته تا داستان عادل خان!
از این دانه درشتها هم که بگذریم، این بزرگوارانی که از خجالت سران کشورهای آذربایجان، ترکیه، فرانسه، انگلیس، آلمان، اردن، عربستان و... درمیآیند و خواستار حمله نظامی به اینجا و آنجا میشوند... واقعا اینها چقدر به نفع نظام تبلیغ میکنند!
آن هوشمندی که به فکر شریفش رسید برای نسق گیری و ایجاد آینه عبرت، حدود صد تا استاد دانشگاه را دادگاهی و تعلیق و اخراج و انفصال کنند تا بقیه درس بگیرند، سبب شد صدها هزار یادداشت و مقاله و مصاحبه و کمپین و خبر و تحلیل و نوحهخوانی برای این اساتید، در داخل و خارج کشور ایجاد شود! تبلیغ به نفع نظام از این بهتر هم میشود؟!
خوب که دقت بفرمایید میبینید که هر سه قوه نظام، به شدت و حدّت! در حال تبلیغ به نفع نظام هستند!
شما فکر کردهاید همین قانون حجاب و عفاف، تازه هنوز اجرا نشدهاش، چقدر تبلیغ به نفع نظام بود و درصد محبوبیت نظام را نزد عموم مردم چندین برابر کرد!
بیشک مدال طلای این رشته، همراه با لوح تقدیر و حقوق مادام العمر و مصونیت فراگیر، به برترین مبلغ به نفع نظام: مرد بهاران و بهارِ مردان، معجزه هزاره سوم، نابغه دهر، پرچمدار مدیریت جهانی، نویدهنده ظهور، استاد دکتر محمود احمدی نژاد اعطا میگردد! تکتک کلمات و حرکات این قهرمان، از خس وخاشاک گفتنش گرفته تا عکسهای دونفری دلبرانه در ترکیه، چقدر تبلیغ به نفع نظام بوده و هست!
خوب دیگر کسی بهانه نیاورد که من نمیدانستم تبلیغ به نفع نظام چطور انجام میشود، همین نمونههای عملی را مد نظر قرار بدهید، ان شاء الله موفق و موید باشید...
* یک دلار ۲۶ هزار ت. در دیماه ۱۴۰۰ تا بیش از ۸۰ هزار ت. هم اکنون.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
به استناد ماده ۵۰۰ قانون مجازاتهای اسلامی، فعالیت تبلیغی علیه نظام جرم است و از سه ماه تا یکسال حبس کیفر دارد.
من حقوق دان نیستم، علوم سیاسی هم نخواندهام، دقیقا هم نمیدانم نسبت این ماده قانونی با اصل ۲۴ قانون اساسی چه میشود؟! ولی میدانم به استناد این اتهام برای بسیاری پرونده تشکیل شده و افراد زیادی هم محکوم به حبس یا جریمه شدهاند!
خردمندان گفتهاند هر چیزی را میتوان به ضد آن شناخت؛ادب را از بیادبان آموخت و معنایِ بیادبی را از ادیبان!
پس برای جلوگیری از محکومیت و کیفرِ هموطنان همین اصل حکیمانه را پیروی کنیم: اگر بدانیم تبلیغ به نفع نظام چیست، آن وقت خواهیم دانست که تبلیغ علیه نظام کدام است. و به جای آنکه به دادگاه و دادرس و داد و بیداد گرفتار شویم، چه بسا مدال و جایزه و ارتقای شغلی و کرسی سبز مجلس را هم به ما بدهند!
برای تبلیغ به نفع نظام نمونههای چشمگیری وجود دارد مثلا مجموعه عواملی که قیمت دلار را ظرف سه سال گذشته، بیش از سه برابر کردهاند.*
صدا و سیما با چند ده هزار نفر کارکن! و ۲۴ هزار میلیارد تومان بودجه در یکسال، همواره یکی از موفقترین نمونههای تبلیغ به نفع نظام است! از تبلیغات تجاری و اخبار گفتن و عرض و طول سانسورش گرفته تا داستان عادل خان!
از این دانه درشتها هم که بگذریم، این بزرگوارانی که از خجالت سران کشورهای آذربایجان، ترکیه، فرانسه، انگلیس، آلمان، اردن، عربستان و... درمیآیند و خواستار حمله نظامی به اینجا و آنجا میشوند... واقعا اینها چقدر به نفع نظام تبلیغ میکنند!
آن هوشمندی که به فکر شریفش رسید برای نسق گیری و ایجاد آینه عبرت، حدود صد تا استاد دانشگاه را دادگاهی و تعلیق و اخراج و انفصال کنند تا بقیه درس بگیرند، سبب شد صدها هزار یادداشت و مقاله و مصاحبه و کمپین و خبر و تحلیل و نوحهخوانی برای این اساتید، در داخل و خارج کشور ایجاد شود! تبلیغ به نفع نظام از این بهتر هم میشود؟!
خوب که دقت بفرمایید میبینید که هر سه قوه نظام، به شدت و حدّت! در حال تبلیغ به نفع نظام هستند!
شما فکر کردهاید همین قانون حجاب و عفاف، تازه هنوز اجرا نشدهاش، چقدر تبلیغ به نفع نظام بود و درصد محبوبیت نظام را نزد عموم مردم چندین برابر کرد!
بیشک مدال طلای این رشته، همراه با لوح تقدیر و حقوق مادام العمر و مصونیت فراگیر، به برترین مبلغ به نفع نظام: مرد بهاران و بهارِ مردان، معجزه هزاره سوم، نابغه دهر، پرچمدار مدیریت جهانی، نویدهنده ظهور، استاد دکتر محمود احمدی نژاد اعطا میگردد! تکتک کلمات و حرکات این قهرمان، از خس وخاشاک گفتنش گرفته تا عکسهای دونفری دلبرانه در ترکیه، چقدر تبلیغ به نفع نظام بوده و هست!
خوب دیگر کسی بهانه نیاورد که من نمیدانستم تبلیغ به نفع نظام چطور انجام میشود، همین نمونههای عملی را مد نظر قرار بدهید، ان شاء الله موفق و موید باشید...
* یک دلار ۲۶ هزار ت. در دیماه ۱۴۰۰ تا بیش از ۸۰ هزار ت. هم اکنون.
محمد سلطانی رنانی
سر نوشت
https://www.tg-me.com/soltanirenani600
👏226👍70❤14💯6😢4👎3
