#زمین بیش از هر کتابی از ما به ما میآموزد، زیرا دربرابر ما ایستادگی میکند. بشر هرگاه با مانع درگیر شود توان خود را میآزماید اما برای چیره شدن بر مانع به ابزاری نیاز دارد، رندهای یا گاوآهنی میخواهد. برزگر هنگام شخم، رازهای طبیعت را مو به مو بیرون میکشد و حقیقتی که بهدست میآورد حقیقتی کلی است. هواپیما نیز که ابزار کار هوانوردان است انسان را با تمام مسائل کهن درگیر میکند.
من تصوير نخستین شب پروازم را بر فراز آرژانتین پیوسته پیش نظر دارم. شب تاریکی بود که فقط روشناییهای انگشتشمار و پراکندهی دشت همچون ستارگان سوسو میزدند.
هر یک از آنها در این دریای ظلمت بر معجزهی جانی آگاه دلالت میکرد. در این کانون کتاب میخواندند، فکر میکردند و راز دل میگفتند. در آن دیگر چهبسا در پی کاوش کیهان بودند و خود را با محاسبات سحابی آندرومد میفرسودند و در آن یکی عشق آشیان داشت. این آتشها دورادور در پهنهی دشت میدرخشیدند و غذای خود را میخواستند تا محقرترینشان که از شاعر بود یا آموزگار یا درودگر. اما درمیان این اختران جاندار چه بسیار بودند پنجرههای بسته و ستارگان خاموش و انسانهای خواب مانده...
باید کوشید و بههم رسید باید کوشید و با برخی از این آتشها که دور از هم در دامن صحرا فروزانند پیوند پدید آورد.
آنتوان دو سنت اگزوپری
زمین انسانها
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
من تصوير نخستین شب پروازم را بر فراز آرژانتین پیوسته پیش نظر دارم. شب تاریکی بود که فقط روشناییهای انگشتشمار و پراکندهی دشت همچون ستارگان سوسو میزدند.
هر یک از آنها در این دریای ظلمت بر معجزهی جانی آگاه دلالت میکرد. در این کانون کتاب میخواندند، فکر میکردند و راز دل میگفتند. در آن دیگر چهبسا در پی کاوش کیهان بودند و خود را با محاسبات سحابی آندرومد میفرسودند و در آن یکی عشق آشیان داشت. این آتشها دورادور در پهنهی دشت میدرخشیدند و غذای خود را میخواستند تا محقرترینشان که از شاعر بود یا آموزگار یا درودگر. اما درمیان این اختران جاندار چه بسیار بودند پنجرههای بسته و ستارگان خاموش و انسانهای خواب مانده...
باید کوشید و بههم رسید باید کوشید و با برخی از این آتشها که دور از هم در دامن صحرا فروزانند پیوند پدید آورد.
آنتوان دو سنت اگزوپری
زمین انسانها
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقهی مطالعاتی تمنا ⛵️
سلام، با هربار مطالعهی آثاری که به شکلگیری علم در عصر جدید میپردازند، بیشتر به این موضوع پی میبرم که میان «عصر جدید» و «انسان جدید» رابطهای وجود دارد. امروز احساس میکنم علاوهبر اینکه خواندن چنین آثار برای ما ضروریاند، بر این باورم که رازی در این متون…
همخوانی بلومنبرگ 1
حلقه مطالعاتی تمنا
همخوانی بلومنبرگ؛ [کیهان-بهمثابهیکابوس]
+ جلسه اول
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
+ جلسه اول
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
نه هر که حرّاف شد، سخندان محسوب میشود و نه هر که به زعم خود فلسفه بافت، فیلسوف و فلسفهدان. دانشجویان اصلی فلسفه، اعم از جوان یا پیر، این گفته را آویزه گوش خود کنند و از یاد نبرند که فلسفه یک رشته كاملا تخصصی و آن را در درجه اول باید به جد آموخت، چون به هر ترتیب در مکتب فلسفه نمیشود مستمع آزاد بود. متعاطی فلسفه آزاد نیست، ولی ذهن او مقید به آزادگی است، زیرا در هر صورت او آزادی را در گرو آزادگی میداند. تعمق اصولی و فراروی از سهلانگاریهای متداول، از شرایط بنیادی امکان آزادگی در فلسفه است، بهنحوی که تا شخص آزاده نشود، نمیتواند واقعاً به حیطهی فلسفه ورود پیدا کند. اگر با جان و دل قادر نباشیم به فلسفه بپردازیم، بهتر است بالکل از آن صرفنظر کنیم.
کریم مجتهدی
افلاطونیان متأخر
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
کریم مجتهدی
افلاطونیان متأخر
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
خلاصهی مقالهی «نوافلاطونیان و شبهافلاطونیان در کیهانشناسی و مکانیک اوایل عصر جدید»:
۱. افلاطونگرایی بهعنوان نقطهمقابل ارسطوگرایی:
از قرن پانزدهم به بعد، استناد به افلاطون و افلاطونگرایان عمدتاً به منظور تعیین مواضع مخالف ارسطو و پیروان مکتب ارسطویی و حمایت از آنها بر پایهی مرجعیتی قابلمقایسه با ارسطو بوده است.
۲. از دستدادن خصلت و انسجامِ افلاطونگرایی:
چنین استفادهای از افلاطونگرایی منجر به از دست رفتن محتوای خاص فلسفهی افلاطونی و انسجام گزارههای اساسی آن شد.
۳. سه تز ضد ارسطویی:
در سنت مدرَسی، سه تز به افلاطونگرایی نسبت داده میشد که درتقابل با ارسطوگرایی بودند:
۱- تزی که آغاز جهان و خلقت کیهان را تأیید میکند، درمقابل تزی که ازلیّت جهان را مطرح میکند.
۲- تزی که بر جاودانگی روح صحه میگذارد، دربرابر تزی که فقط وحدت عقل فعال را تصدیق میکند.
۳- طرحی که برتری ایدهها و حقیقتِ مطلق را درمقابل نظریهی معرفتی که امکان استخراج مفاهیم از تجربهی حسی و حقایق از دادههای عینی را میپذیرد، قرار میدهد.
۴. تأثیر نوافلاطونگرایی:
این «افلاطونگرایی» با استفاده از عناصری برگرفته از نوافلاطونگرایی توسعه و اصلاح شدند. خلقت جهان بهعنوان «روندِ کائنات» (processus universitatis) درک میشد و به لحظهای در «فرآیند زایشی» تبدیل میگرذد که نوافلاطونگرایی آن را از «احد» استخراج کرده بود و سپس الهیات تثلیثی مسیحی از آن برای نمایش روابط افراد الهی با یکدیگر استفاده کرده بود (به شرطی که هرگونه ایده تبعیت حذف شود). درنتیجه، صفات الهی به خود جهان منتقل شد (مثلاً صفتِ نامتناهی، در اندیشهی نیکلاس کوزایی) و بنابراین تفاوت بین زایش (generatio) و خلق (creatio) بهتدریج از میان رفت.
۵. قدرت مطلق الهی و آفرینش جهان:
این مسئله را میتوان در مسئلهی قدرت مطلق الهی دقیقتر بررسی کرد: آیا خدا همهی آنچه را که میتوانسته خلق کند و آنگونه که میتوانسته خلق کند، خلق کرده است؟ با ارجاع به محاورهی #تیمائوس (E29)، موضعی دربرابر مفهومِ ارادهگرایانه از عملِ خلق شکل گرفت: اگر خالق میخواست همهچیز را شبیه به خود خلق کند، جهان نمیتواند یک انتخاب از میان محصولات ممکن قدرت الهی باشد؛ بلکه باید تمام پتانسیلی را که در مبدأ آن وجود داشت، «تخلیه و خرج» کند. بنابراین، خلقت جهان دیگر نمیتواند از زایشِ پسر خدا متمایز شود و درنهایت به اینهمانی با علتِ الهی خود بازمیگردد. خطی که میتوان از نیکلاس #کوزایی تا #اسپینوزا با گذر از جوردانو #برونو ترسیم کرد، این توالی منطقی را نشان میدهد. جوردانو برونو به ایدهی نیکلاس کوزایی که «یگانگی» (unitas) «برابری» (aequalitas) را تولید میکند، پایبند است؛ اما برای او aequalitas دیگر پسر خدا نیست، بلکه خودِ جهان است. غیرشخصیگراییِ متافیزیکی و تفکرِ کپرنیکی در این راهحل همگرا میشوند: یا جهان بههیچوجه نمیتواند باشد، یا باید نامتناهی باشد.
۶. برتری ایدهها و مکانیک جدید:
ایدهی بنیادی افلاطونگرایی - برتری جهان ایدهها بر جهانِ چیزها - نمیتوانست در چارچوب این کیهانشناسی باقی بماند. وجود اجسام هندسی «کامل» پیشفرض توسعهی مکانیک جدید و آزمایشهای «ایدهآل» آن شد: بهعنوان مثال، رفتار یک کرهی «کامل» بر روی یک سطح «کامل». آنچه کیهانشناسی ارسطویی به حوزهی آسمانی واگذار میکرد، بهوسیلهای برای نمایش مکانیک همهی اجسام موجود در جهان تبدیل شد.
۷. کپرنیک و حرکت زمین:
یک پیامد بسیار مهم این تحول، توضیح کپرنیک از «حرکت زمین» (mobilitas terrae) براساس شکل کروی کامل آن بود. دو فصل نخست کتاب «درباره گردش اجرام آسمانی» معادل تخریب پیشفرضهای ارسطویی با استفاده از سنت نوافلاطونی است.
این خلاصه، سیر فکری را از استفاده از ایدههای افلاطونی برای به چالش کشیدن ارسطوگرایی تا ظهور کیهانشناسی و مکانیک جدید دنبال میکند. این تغییر شامل بازتفسیر صفات الهی و خلقت، محو شدن مرزها بین الوهیت و جهان، و کاربرد مفاهیم هندسی ایدهآل به جهان فیزیکی بود. توضیح کپرنیک از حرکت زمین بر اساس شکل کروی کامل آن، نمونهای از تأثیر عمیق این دگرگونی فلسفی و علمی است.
هانس بلومنبرگ
نوافلاطونیان و شبهافلاطونیان در کیهانشناسی و مکانیک اوایل عصر جدید
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
۱. افلاطونگرایی بهعنوان نقطهمقابل ارسطوگرایی:
از قرن پانزدهم به بعد، استناد به افلاطون و افلاطونگرایان عمدتاً به منظور تعیین مواضع مخالف ارسطو و پیروان مکتب ارسطویی و حمایت از آنها بر پایهی مرجعیتی قابلمقایسه با ارسطو بوده است.
۲. از دستدادن خصلت و انسجامِ افلاطونگرایی:
چنین استفادهای از افلاطونگرایی منجر به از دست رفتن محتوای خاص فلسفهی افلاطونی و انسجام گزارههای اساسی آن شد.
۳. سه تز ضد ارسطویی:
در سنت مدرَسی، سه تز به افلاطونگرایی نسبت داده میشد که درتقابل با ارسطوگرایی بودند:
۱- تزی که آغاز جهان و خلقت کیهان را تأیید میکند، درمقابل تزی که ازلیّت جهان را مطرح میکند.
۲- تزی که بر جاودانگی روح صحه میگذارد، دربرابر تزی که فقط وحدت عقل فعال را تصدیق میکند.
۳- طرحی که برتری ایدهها و حقیقتِ مطلق را درمقابل نظریهی معرفتی که امکان استخراج مفاهیم از تجربهی حسی و حقایق از دادههای عینی را میپذیرد، قرار میدهد.
۴. تأثیر نوافلاطونگرایی:
این «افلاطونگرایی» با استفاده از عناصری برگرفته از نوافلاطونگرایی توسعه و اصلاح شدند. خلقت جهان بهعنوان «روندِ کائنات» (processus universitatis) درک میشد و به لحظهای در «فرآیند زایشی» تبدیل میگرذد که نوافلاطونگرایی آن را از «احد» استخراج کرده بود و سپس الهیات تثلیثی مسیحی از آن برای نمایش روابط افراد الهی با یکدیگر استفاده کرده بود (به شرطی که هرگونه ایده تبعیت حذف شود). درنتیجه، صفات الهی به خود جهان منتقل شد (مثلاً صفتِ نامتناهی، در اندیشهی نیکلاس کوزایی) و بنابراین تفاوت بین زایش (generatio) و خلق (creatio) بهتدریج از میان رفت.
۵. قدرت مطلق الهی و آفرینش جهان:
این مسئله را میتوان در مسئلهی قدرت مطلق الهی دقیقتر بررسی کرد: آیا خدا همهی آنچه را که میتوانسته خلق کند و آنگونه که میتوانسته خلق کند، خلق کرده است؟ با ارجاع به محاورهی #تیمائوس (E29)، موضعی دربرابر مفهومِ ارادهگرایانه از عملِ خلق شکل گرفت: اگر خالق میخواست همهچیز را شبیه به خود خلق کند، جهان نمیتواند یک انتخاب از میان محصولات ممکن قدرت الهی باشد؛ بلکه باید تمام پتانسیلی را که در مبدأ آن وجود داشت، «تخلیه و خرج» کند. بنابراین، خلقت جهان دیگر نمیتواند از زایشِ پسر خدا متمایز شود و درنهایت به اینهمانی با علتِ الهی خود بازمیگردد. خطی که میتوان از نیکلاس #کوزایی تا #اسپینوزا با گذر از جوردانو #برونو ترسیم کرد، این توالی منطقی را نشان میدهد. جوردانو برونو به ایدهی نیکلاس کوزایی که «یگانگی» (unitas) «برابری» (aequalitas) را تولید میکند، پایبند است؛ اما برای او aequalitas دیگر پسر خدا نیست، بلکه خودِ جهان است. غیرشخصیگراییِ متافیزیکی و تفکرِ کپرنیکی در این راهحل همگرا میشوند: یا جهان بههیچوجه نمیتواند باشد، یا باید نامتناهی باشد.
۶. برتری ایدهها و مکانیک جدید:
ایدهی بنیادی افلاطونگرایی - برتری جهان ایدهها بر جهانِ چیزها - نمیتوانست در چارچوب این کیهانشناسی باقی بماند. وجود اجسام هندسی «کامل» پیشفرض توسعهی مکانیک جدید و آزمایشهای «ایدهآل» آن شد: بهعنوان مثال، رفتار یک کرهی «کامل» بر روی یک سطح «کامل». آنچه کیهانشناسی ارسطویی به حوزهی آسمانی واگذار میکرد، بهوسیلهای برای نمایش مکانیک همهی اجسام موجود در جهان تبدیل شد.
۷. کپرنیک و حرکت زمین:
یک پیامد بسیار مهم این تحول، توضیح کپرنیک از «حرکت زمین» (mobilitas terrae) براساس شکل کروی کامل آن بود. دو فصل نخست کتاب «درباره گردش اجرام آسمانی» معادل تخریب پیشفرضهای ارسطویی با استفاده از سنت نوافلاطونی است.
این خلاصه، سیر فکری را از استفاده از ایدههای افلاطونی برای به چالش کشیدن ارسطوگرایی تا ظهور کیهانشناسی و مکانیک جدید دنبال میکند. این تغییر شامل بازتفسیر صفات الهی و خلقت، محو شدن مرزها بین الوهیت و جهان، و کاربرد مفاهیم هندسی ایدهآل به جهان فیزیکی بود. توضیح کپرنیک از حرکت زمین بر اساس شکل کروی کامل آن، نمونهای از تأثیر عمیق این دگرگونی فلسفی و علمی است.
هانس بلومنبرگ
نوافلاطونیان و شبهافلاطونیان در کیهانشناسی و مکانیک اوایل عصر جدید
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
برخلاف شرق، هنر غربی مانند خود زندگی به کاهش، به فشردگی، به تغییر دادن و حتی به شکستن #تقارن، شدیداً گرایش دارد.
هرمان وایل
تقارن
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
هرمان وایل
تقارن
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
Forwarded from علم و سیاست
با بیوطنی چه باید کرد؟ با جهانِ حادثهها، با حادثهٔ جهان چه باید کرد؟ آیا آدمی پای برخاستن بر این زمین گمشده را دارد؟ بیزمینیِ انسان هراندازه وضعی است که با آن مواجه میشود، توصیفی از وجه انسان نیز هست، تا آنجا که هر چه در باب جهان حادثهها گفته شود بهراستی وصفی از رخداد انسان است؛ وصفی از وجه گمشده انسان. هر اندازه نمیدانیم در این جهان - ناوطن به کدام حادثه تکیه باید کرد، همان اندازه و چه بسا بیش از آن نمیدانیم وجه بودن ما چیست.
برای سفارش شمارهٔ جدید و نیز شمارههای قبلی فصلنامه بابِل از طریق لینک زیر سفارش بگذارید:
https://survey.porsline.ir/s/AJmsOEqe
برای سفارش شمارهٔ جدید و نیز شمارههای قبلی فصلنامه بابِل از طریق لینک زیر سفارش بگذارید:
https://survey.porsline.ir/s/AJmsOEqe
Forwarded from علم و سیاست
هوالحق
فصلنامهٔ بابِل را ما از نو مینویسیم و دلمان میخواهد خوانندگانش نیز آن را از نو بخوانند. نه یکبار بلکه همواره. زیرا خواستهایم چیزی بنویسیم که تا قرنی دیگر خواندنی باشد و شاید موفق شده باشیم. ریشههای علم و سیاست اشراق در فصلنامهٔ بابِل با تاریکی زمین میآمیزد؛ پس هرکس میخواهد از ریشههای ما سراغ بگیرد باید به آن تاریکیها رو کند.
این شماره معنون به «تأسیس سیاست» است، اما برخلاف انتظار منحصر در فلسفهٔ سیاسی نیست.
◇◇◇
در نخستین فصل با خوانش نیرومندی از نوشتار «آموزهٔ اساس» اشمیت دیگرگونه به مسالهٔ قانون پرداختهایم اما پس از آن نقیضهگونیِ بنیاد را از خلال رسالهٔ «دربارهٔ حدسها» از نیکولاس کوزانوس مد نظر داشتیم تا پیدا شود که اساس امری مسألهبرانگیز است و نه زمینی مستحکم. در امتداد آن ترجمهٔ مقالهٔ مهم ریاضیدان سترگ ریچارد ددکیند را به انجام رساندیم تا پیدا شود چگونه انسان پس از هزاران سال باز ناچار بود سادهترین و آشناترین عناصر محاسبات عادی یعنی اعداد را از نو پیریزی کند. نام این مقاله «پیوستگی و اعداد گنگ» است. این تحقیق با ترجمهٔ رسالهٔ «تربیع دایره» کوزانوس -بهعنوان تمنای محال ریاضیات در وحدتبخشی به جهان- ادامه یافته است. آنگاه با خطابهای نابهنگام از ماکس وبر فصل یکم به پایان میرسد. خطابهای که میکوشد نشان دهد همین زندگی عادی و همین محاسبات عادی تا چه اندازه نیازمند تصمیمهایی است دربارهٔ همه چیز؛ دربارهٔ معنای انسان و جهان. نام خطابه «دولت ملی و سیاست اقتصادی» است و با سیاقی که از وبر میشناسیم همخوان نیست. خوانش آن متن بدانجا میانجامد که «تنها آنکه تصمیم میگیرد فرصت زندگی مییابد و اقتصاد تنها در این توجه میتواند مدعی زندگی شود». این آخرین پردهٔ فصل نخست این شماره از فصلنامه است.
◇◇◇
اما فصل دوم اینگونه آغاز میشود: با پرسش از داستان و آنچه داستان را شکل داده است. ما عموماً آغاز داستان را آنگونه که ارسطو در گسستی شناسایی کرده بود به یاد نمیآوریم و خصوصاً این روزها که همه دم از داستانمندی میزنند و حد داستان را برداشتهاند، کمتر از برآمدگاه ضروری و انضمامی آن سخن میگوییم. اما اشمیت در متن کمتر خواندهشدهٔ «هملت و هکوبا» نشان داد که داستان نه از سر خلاقیت ذهنی بازیگوش که از واقعیتی سخت که بهسادگی تن به داستان ما نمیدهد، متولد شده است. داستان، همچون آنچه شکسپیر در آثارش تجربه کرده است، بیگمان از ارتباطی اساسی و موثر با واقعیت و سیاست متولد میشود و امکان عمومیت پیدا مییابد.
◇◇◇
در مرکز فصل سوم، رسالهٔ «الانسان قبل الدنیا» است از علامه طباطبایی که جای جای آن را استاد محمدتقی فیاضبخش با بیاناتی مرصع کردهاند. این رساله از نسبت میان امر و خلق، سرآغاز و ادامه گفتوگو میکند:
در ذات آغاز بحرانی هست که بهسادگی امتداد را برنمیتابد؛ یعنی چیزها اگرچه امتداد آغاز هستند، در فاصله و غیریتی از آن ممکن شدهاند. پس چیزها چگونه هماناند که بودهاند بیآنکه همان باشند...؟
این پرسش قبل از آنکه دربارهٔ چیزها باشد، دربارهٔ انسان است. انسان است که در میانهٔ امتداد و آغاز ایستاده و سرنوشت چیزها را میجوید.
◇◇◇
پس از اینهمه بنا بر سنت فصلنامهٔ بابِل نامهای درج شده است:
نامهٔ تشکلهای علمی و سیاسی به دولت جمهوری اسلامی ایران
نامهای که اینجا بازنشر شده است در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ منتشر شد. در آن روزها نه هنوز تشکل انسجام شکل گرفته و انتخابات مجلس اسفند (۱۴۰۲) برگزار شده بود و نه حادثه شهادت رئیس جمهور و انتخابات زودهنگام تیر ۱۴۰۳ رخ داده بود. با این حال پیگیری وضع دولت جمهوری اسلامی از یک دهه قبل برای مؤسسه اشراق روشن نمود که فشارهای توأمان داخلی و خارجی هدفی ندارند جز قرار دادن ایران در تعادلهای امنیتی و اقتصادیِ از پیش معلوم و بهای آن نیست جز دستکشیدن از گفتار سیاسی استقلال و ایستادگی. اما حفظ این گفتار سیاسی که در پی نگهداشتن معنی مردم در سیاست بود جز با ائتلاف نیروهای مولد کشور و اتحاد ارادههای آنان ممکن نمیشد.
فصلنامهٔ بابِل را ما از نو مینویسیم و دلمان میخواهد خوانندگانش نیز آن را از نو بخوانند. نه یکبار بلکه همواره. زیرا خواستهایم چیزی بنویسیم که تا قرنی دیگر خواندنی باشد و شاید موفق شده باشیم. ریشههای علم و سیاست اشراق در فصلنامهٔ بابِل با تاریکی زمین میآمیزد؛ پس هرکس میخواهد از ریشههای ما سراغ بگیرد باید به آن تاریکیها رو کند.
این شماره معنون به «تأسیس سیاست» است، اما برخلاف انتظار منحصر در فلسفهٔ سیاسی نیست.
◇◇◇
در نخستین فصل با خوانش نیرومندی از نوشتار «آموزهٔ اساس» اشمیت دیگرگونه به مسالهٔ قانون پرداختهایم اما پس از آن نقیضهگونیِ بنیاد را از خلال رسالهٔ «دربارهٔ حدسها» از نیکولاس کوزانوس مد نظر داشتیم تا پیدا شود که اساس امری مسألهبرانگیز است و نه زمینی مستحکم. در امتداد آن ترجمهٔ مقالهٔ مهم ریاضیدان سترگ ریچارد ددکیند را به انجام رساندیم تا پیدا شود چگونه انسان پس از هزاران سال باز ناچار بود سادهترین و آشناترین عناصر محاسبات عادی یعنی اعداد را از نو پیریزی کند. نام این مقاله «پیوستگی و اعداد گنگ» است. این تحقیق با ترجمهٔ رسالهٔ «تربیع دایره» کوزانوس -بهعنوان تمنای محال ریاضیات در وحدتبخشی به جهان- ادامه یافته است. آنگاه با خطابهای نابهنگام از ماکس وبر فصل یکم به پایان میرسد. خطابهای که میکوشد نشان دهد همین زندگی عادی و همین محاسبات عادی تا چه اندازه نیازمند تصمیمهایی است دربارهٔ همه چیز؛ دربارهٔ معنای انسان و جهان. نام خطابه «دولت ملی و سیاست اقتصادی» است و با سیاقی که از وبر میشناسیم همخوان نیست. خوانش آن متن بدانجا میانجامد که «تنها آنکه تصمیم میگیرد فرصت زندگی مییابد و اقتصاد تنها در این توجه میتواند مدعی زندگی شود». این آخرین پردهٔ فصل نخست این شماره از فصلنامه است.
◇◇◇
اما فصل دوم اینگونه آغاز میشود: با پرسش از داستان و آنچه داستان را شکل داده است. ما عموماً آغاز داستان را آنگونه که ارسطو در گسستی شناسایی کرده بود به یاد نمیآوریم و خصوصاً این روزها که همه دم از داستانمندی میزنند و حد داستان را برداشتهاند، کمتر از برآمدگاه ضروری و انضمامی آن سخن میگوییم. اما اشمیت در متن کمتر خواندهشدهٔ «هملت و هکوبا» نشان داد که داستان نه از سر خلاقیت ذهنی بازیگوش که از واقعیتی سخت که بهسادگی تن به داستان ما نمیدهد، متولد شده است. داستان، همچون آنچه شکسپیر در آثارش تجربه کرده است، بیگمان از ارتباطی اساسی و موثر با واقعیت و سیاست متولد میشود و امکان عمومیت پیدا مییابد.
◇◇◇
در مرکز فصل سوم، رسالهٔ «الانسان قبل الدنیا» است از علامه طباطبایی که جای جای آن را استاد محمدتقی فیاضبخش با بیاناتی مرصع کردهاند. این رساله از نسبت میان امر و خلق، سرآغاز و ادامه گفتوگو میکند:
در ذات آغاز بحرانی هست که بهسادگی امتداد را برنمیتابد؛ یعنی چیزها اگرچه امتداد آغاز هستند، در فاصله و غیریتی از آن ممکن شدهاند. پس چیزها چگونه هماناند که بودهاند بیآنکه همان باشند...؟
این پرسش قبل از آنکه دربارهٔ چیزها باشد، دربارهٔ انسان است. انسان است که در میانهٔ امتداد و آغاز ایستاده و سرنوشت چیزها را میجوید.
◇◇◇
پس از اینهمه بنا بر سنت فصلنامهٔ بابِل نامهای درج شده است:
نامهٔ تشکلهای علمی و سیاسی به دولت جمهوری اسلامی ایران
نامهای که اینجا بازنشر شده است در تاریخ ۲۶ بهمن ۱۴۰۱ منتشر شد. در آن روزها نه هنوز تشکل انسجام شکل گرفته و انتخابات مجلس اسفند (۱۴۰۲) برگزار شده بود و نه حادثه شهادت رئیس جمهور و انتخابات زودهنگام تیر ۱۴۰۳ رخ داده بود. با این حال پیگیری وضع دولت جمهوری اسلامی از یک دهه قبل برای مؤسسه اشراق روشن نمود که فشارهای توأمان داخلی و خارجی هدفی ندارند جز قرار دادن ایران در تعادلهای امنیتی و اقتصادیِ از پیش معلوم و بهای آن نیست جز دستکشیدن از گفتار سیاسی استقلال و ایستادگی. اما حفظ این گفتار سیاسی که در پی نگهداشتن معنی مردم در سیاست بود جز با ائتلاف نیروهای مولد کشور و اتحاد ارادههای آنان ممکن نمیشد.
آدم خلیفهی خدا بر ارض است و نمیتوان دانسته آورد که این خالفت از چه روی ممکن شده است. هم از آن جهت که نمیدانیم چگونه چیزی میتواند خلَف خدای آید و هم از آن جهت که نمیتوان دانست در تاریکی و پریشانی زمین، چگونه میتوان #عهد و خالفتی را نگاه داشت. اینجا هرچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود.
این دو را میتوان دو روی یک سکه شمرد. هر اندازه ذات ناپایدار انسان برای حمل عهد نامشروط الهی کفایت ندارد، تلوّن ایام و سستیِ خاک هم تناسبی با خالفت و نگهبانی از عهد ندارد.
با این حساب باید گوش تیز کرد به اینکه دَمِ خداوند با کدام «اسم شب» از محدودەی انسان گذر کرده، به حدود او راه یافت: «نفخت فيه من روحی» آینهی عرصهی امانت است؛ و همو فرمود که در آن شبی که نشانش پیدا نیست، روح بر زمین نزول مییابد. محتملا آدمی نیز با همین اسم شب بتواند عهد خود را بر زمین بهجای آورد و اگر این عهدمندی عین ذات او باشد، بایست گفت که زمزمهی این «اسم شب»، رسم زندگی است.
بابِل
تصمیم، یادآوری است؛ سید علی کشفی و علیرضا شفاه
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
این دو را میتوان دو روی یک سکه شمرد. هر اندازه ذات ناپایدار انسان برای حمل عهد نامشروط الهی کفایت ندارد، تلوّن ایام و سستیِ خاک هم تناسبی با خالفت و نگهبانی از عهد ندارد.
با این حساب باید گوش تیز کرد به اینکه دَمِ خداوند با کدام «اسم شب» از محدودەی انسان گذر کرده، به حدود او راه یافت: «نفخت فيه من روحی» آینهی عرصهی امانت است؛ و همو فرمود که در آن شبی که نشانش پیدا نیست، روح بر زمین نزول مییابد. محتملا آدمی نیز با همین اسم شب بتواند عهد خود را بر زمین بهجای آورد و اگر این عهدمندی عین ذات او باشد، بایست گفت که زمزمهی این «اسم شب»، رسم زندگی است.
بابِل
تصمیم، یادآوری است؛ سید علی کشفی و علیرضا شفاه
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
مفهوم علیت در فلسفهی ارسطویی-اسکولاستیک، بهجای اینکه فرآیند را بهعنوان یک حالتِ مستقل و درحالتغییر درنظر بگیرد، هر فاز از حرکت یا تغییر را نیازمند یک عاملِ فعال و مستقیم میداند. این دیدگاه، که میتوان آن را تحت عنوان «علیتِ همراه» نامید، تأثیرات عمیقی بر درک ما از کیهان و پدیدههای آن دارد. در چارچوب کیهانشناسی ارسطویی-اسکولاستیک، «#علیت_همراه» چند پیامد مهم را به دنبال دارد.
اولاً، برخلاف دیدگاههای مدرن که یک فرآیند را پس از شروع، قادر به ادامهی مستقل میدانند، این مفهوم تأکید میکند که حتی یک فرآیند ثابت نیز در هر لحظه نیازمند تولیدِ مجدد و تأثیر مداوم از یک علت است. بهعبارتی، تداوم یک حرکت یا تغییر، نه به دلیل اینرسی یا قوانین طبیعی، بلکه به دلیل حضور مداوم یک عامل فعال است که آن را حفظ میکند. ثانیاً، «علیتِ همراه» مفهوم «#کنش_از_راه_دور» را رد میکند. در این دیدگاه، هر تغییری نیازمند تماس مستقیم بین علت و معلول است و تأثیرگذاری یک عامل بر دیگری بدون وجود یک واسطه فیزیکی ممکن نیست. این مفهوم، در تضاد با برخی نظریههای مدرن فیزیک مانند گرانش نیوتنی است که کنش از راه دور را ممکن میداند.
این دو پیامد در کنار هم، این امکان را که علتِ متافیزیکی همهی حرکات در خارج از کیهان قرار داشته باشد، درحالیکه علت فیزیکی اولیهی پدیدههای حرکت در مرکز یا نزدیک آن باشد، کاملاً رد میکنند. بهعبارتی، اگر یک علتِ اولیه در خارج از کیهان وجود داشته باشد، نمیتواند مستقیماً بر حرکات و تغییرات درونِ کیهان تأثیر بگذارد، مگر آنکه یک سیستم از عوامل واسط وجود داشته باشد که این تأثیر را از بیرون به درون منتقل کنند. این سیستم انتقال حرکت و تغییر، که در قلب فیزیک "علیت همراه" قرار دارد، نشاندهندهی پیچیدگی و انسجامِ جهانِ ارسطویی-اسکولاستیکی است که در آن، هر تغییری نتیجهی مستقیم یک سلسله از علل و معلولات متصل بههم است.
ازآنجایی که خداوند در اندیشهی مسیحیت، جهانِ کیهانِ باستانی را تصاحب کرده بود، استفادهی «نظاممند» از قدرت لایزال خود را به شرایط موجود در این چارچوب فیزیکی محدود کرد. این محدودیت، که در نگاه اول ممکن است عجیب بهنظر برسد، درواقع با آموزههای مسیحیت همخوانی قابلتوجهی دارد. در الاهیات مسیحی، اعمال نجات الهی، مانند رستگاری انسانها، نیازمند ارتباط مستقیم و حضور خداوند در جهان مادی است. این ارتباط، که در قالب تجسد #مسیح به اوج خود میرسد، نشان میدهد که خداوند، علیرغم قدرتِ مطلق خویش، به قوانین جهان فیزیکی احترام میگذارد و برای تعامل با مخلوقات خود، از طریق واسطهها و ابزارهای مادی عمل میکند.
در این چارچوب، فیزیک ارسطویی-اسکولاستیکی، با تأکید بر علیتِ همراه و رد کنش از راه دور، بهخوبی با آموزههای مسیحیت سازگار است. این فیزیک، نه تنها مفهوم تجسد را تبیین میکند، بلکه نشان میدهد که چرا خداوند، برای انجام اعمال نجات الهی، ناگزیر از ورود به جهانِ مادی و پذیرش محدودیتهای آن است. به عبارت دیگر، فیزیک ارسطویی، با ارائه یک مدل کیهانشناختی منسجم و مبتنی بر علیت، به الهیات مسیحی امکان میدهد تا مفهوم تجسد را به شکلی #منطقی و قابلفهم تبیین کند.
ارسطوگرایی، با ارائه این چارچوب، به یکی از پرسشهای بنیادین مسیحیت، یعنی «چرا خدا انسان شد؟»، پاسخ میدهد. این پرسش، که توسط #آنسلم کانتربری مطرح شده بود، بهدنبال درک انگیزهی الهی برای تجسدِ مسیح است. ارسطوگرایی، با تأکید بر علیتِ همراه و محدودیتهای کنش الهی در جهان مادی، نشان میدهد که تجسد، نه یک عمل اختیاری یا تصادفی، بلکه یک ضرورت ناشی از ماهیت جهان و رابطه خداوند با مخلوقاتش است.
هانس بلومنبرگ
پیدایش جهان کپرنیکی
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
اولاً، برخلاف دیدگاههای مدرن که یک فرآیند را پس از شروع، قادر به ادامهی مستقل میدانند، این مفهوم تأکید میکند که حتی یک فرآیند ثابت نیز در هر لحظه نیازمند تولیدِ مجدد و تأثیر مداوم از یک علت است. بهعبارتی، تداوم یک حرکت یا تغییر، نه به دلیل اینرسی یا قوانین طبیعی، بلکه به دلیل حضور مداوم یک عامل فعال است که آن را حفظ میکند. ثانیاً، «علیتِ همراه» مفهوم «#کنش_از_راه_دور» را رد میکند. در این دیدگاه، هر تغییری نیازمند تماس مستقیم بین علت و معلول است و تأثیرگذاری یک عامل بر دیگری بدون وجود یک واسطه فیزیکی ممکن نیست. این مفهوم، در تضاد با برخی نظریههای مدرن فیزیک مانند گرانش نیوتنی است که کنش از راه دور را ممکن میداند.
این دو پیامد در کنار هم، این امکان را که علتِ متافیزیکی همهی حرکات در خارج از کیهان قرار داشته باشد، درحالیکه علت فیزیکی اولیهی پدیدههای حرکت در مرکز یا نزدیک آن باشد، کاملاً رد میکنند. بهعبارتی، اگر یک علتِ اولیه در خارج از کیهان وجود داشته باشد، نمیتواند مستقیماً بر حرکات و تغییرات درونِ کیهان تأثیر بگذارد، مگر آنکه یک سیستم از عوامل واسط وجود داشته باشد که این تأثیر را از بیرون به درون منتقل کنند. این سیستم انتقال حرکت و تغییر، که در قلب فیزیک "علیت همراه" قرار دارد، نشاندهندهی پیچیدگی و انسجامِ جهانِ ارسطویی-اسکولاستیکی است که در آن، هر تغییری نتیجهی مستقیم یک سلسله از علل و معلولات متصل بههم است.
ازآنجایی که خداوند در اندیشهی مسیحیت، جهانِ کیهانِ باستانی را تصاحب کرده بود، استفادهی «نظاممند» از قدرت لایزال خود را به شرایط موجود در این چارچوب فیزیکی محدود کرد. این محدودیت، که در نگاه اول ممکن است عجیب بهنظر برسد، درواقع با آموزههای مسیحیت همخوانی قابلتوجهی دارد. در الاهیات مسیحی، اعمال نجات الهی، مانند رستگاری انسانها، نیازمند ارتباط مستقیم و حضور خداوند در جهان مادی است. این ارتباط، که در قالب تجسد #مسیح به اوج خود میرسد، نشان میدهد که خداوند، علیرغم قدرتِ مطلق خویش، به قوانین جهان فیزیکی احترام میگذارد و برای تعامل با مخلوقات خود، از طریق واسطهها و ابزارهای مادی عمل میکند.
در این چارچوب، فیزیک ارسطویی-اسکولاستیکی، با تأکید بر علیتِ همراه و رد کنش از راه دور، بهخوبی با آموزههای مسیحیت سازگار است. این فیزیک، نه تنها مفهوم تجسد را تبیین میکند، بلکه نشان میدهد که چرا خداوند، برای انجام اعمال نجات الهی، ناگزیر از ورود به جهانِ مادی و پذیرش محدودیتهای آن است. به عبارت دیگر، فیزیک ارسطویی، با ارائه یک مدل کیهانشناختی منسجم و مبتنی بر علیت، به الهیات مسیحی امکان میدهد تا مفهوم تجسد را به شکلی #منطقی و قابلفهم تبیین کند.
ارسطوگرایی، با ارائه این چارچوب، به یکی از پرسشهای بنیادین مسیحیت، یعنی «چرا خدا انسان شد؟»، پاسخ میدهد. این پرسش، که توسط #آنسلم کانتربری مطرح شده بود، بهدنبال درک انگیزهی الهی برای تجسدِ مسیح است. ارسطوگرایی، با تأکید بر علیتِ همراه و محدودیتهای کنش الهی در جهان مادی، نشان میدهد که تجسد، نه یک عمل اختیاری یا تصادفی، بلکه یک ضرورت ناشی از ماهیت جهان و رابطه خداوند با مخلوقاتش است.
هانس بلومنبرگ
پیدایش جهان کپرنیکی
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
همخوانی بلومنبرگ 2
حلقه مطالعاتی تمنا
همخوانی بلومنبرگ؛ [کیهان-بهمثابهیکابوس]
+ جلسه دوم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
+ جلسه دوم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
و خدا تا روز هفتم کار آفرینش را به پایان رسانیده بود، و در روز هفتم دست از کار کشید و استراحت کرد.
سفر پیدایش ۲:۲
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
سفر پیدایش ۲:۲
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقهی مطالعاتی تمنا ⛵️
و خدا تا روز هفتم کار آفرینش را به پایان رسانیده بود، و در روز هفتم دست از کار کشید و استراحت کرد. سفر پیدایش ۲:۲ ✅ حلقهی مطالعاتی تمنا 🌐 @TamanaCircle
آغاز عصر مدرن را میتوان با تأکید فزاینده بر ویژگی کتاب مقدس، که تا حدودی حاشیهای به نظر میرسید، درمورد استراحت خداوند پس از آفرینش مشخص کرد. این ویژگی میبایست با فرض یک خودمختاری اولیه «commissarial» [بهمعنای نیابتی] از سوی نیروهای جهان، امکانپذیر میشد.
هانس بلومنبرگ
پیدایش جهان کپرنیکی
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
هانس بلومنبرگ
پیدایش جهان کپرنیکی
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقهی مطالعاتی تمنا ⛵️
و خدا تا روز هفتم کار آفرینش را به پایان رسانیده بود، و در روز هفتم دست از کار کشید و استراحت کرد. سفر پیدایش ۲:۲ ✅ حلقهی مطالعاتی تمنا 🌐 @TamanaCircle
خدای #لایبنیتس همان ربالارباب #نیوتن نیست که جهان را آنگونه که خواسته برساخته و همچنان کارسازی و کنش خویش در آن را، بهسان خدای انجیل در شش روز آفرینش، پی میگیرد. خدای لایبنیتس در پرتو همین تمثیل همان خدای انجیل است اما در روز هفتم آفرینش: خدایی که کار خویش را به فرجام رسانیده و اینک آن را نهتنها دلپسند و خوب که بهترین جهان ممکن مییابد. و چون هیچ نکتهای را فروگذار ننموده، کار افزونتری در این جهان باقی ننهاده است جز این که بنشیند و شیوه نگاهبانی آن را پیش گیرد.
با این همه این خدا (و باز در تمایز از خدای نیوتنی) هستی عقلانی برین است. خود، تشخص اصل جهت کافی است و از این رو که مشیت و فعل او در همخوانی تام با این اصل است، بیشک در مسیر آفرینشگری نیز بزرگترین کمال و ملإ ممکن را بهجریان میافکند.
بنابراین او نمیخواهد و نمیتواند کیهانی متناهی بیافریند و ننگ و نقص فضای تهیِ بیرون یا درون آن را تاب بیاورد (درست بهسان خدای جوردانو #برونو که بهرغم عالم و ریاضیدان بودن این یک، باز صفتهای مشترک بسیاری با هم دارند.)
الکساندر کویره
گذار از جهان بسته به کیهان بیکران
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
با این همه این خدا (و باز در تمایز از خدای نیوتنی) هستی عقلانی برین است. خود، تشخص اصل جهت کافی است و از این رو که مشیت و فعل او در همخوانی تام با این اصل است، بیشک در مسیر آفرینشگری نیز بزرگترین کمال و ملإ ممکن را بهجریان میافکند.
بنابراین او نمیخواهد و نمیتواند کیهانی متناهی بیافریند و ننگ و نقص فضای تهیِ بیرون یا درون آن را تاب بیاورد (درست بهسان خدای جوردانو #برونو که بهرغم عالم و ریاضیدان بودن این یک، باز صفتهای مشترک بسیاری با هم دارند.)
الکساندر کویره
گذار از جهان بسته به کیهان بیکران
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
همخوانی بلومنبرگ 3
حلقه مطالعاتی تمنا
همخوانی بلومنبرگ؛ [کیهان-بهمثابهیکابوس]
+ جلسه سوم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
+ جلسه سوم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک
از حاشیهی سبز پتو خواب مرا میروبد.
بوی هجرت میآید:
بالش من پُر آواز پَر چلچلههاست.
صبح خواهد شد
وبه اين كاسهی آب
آسمان هجرت خواهد كرد.
بايد امشب بروم.
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفی از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمی، عاشقانه به زمين خيره نبود.
كسی از ديدن يک باغچه مجذوب نشد.
هيچكس زاغچهای را سر يک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازهی يك ابر دلم میگيرد
وقتي از پنجره ميبينم حوری
- دختر بالغ همسايه
پای كميابترين نارون روی زمين
فقه میخواند
چيزهايی هم هست، لحظههایی پر اوج
مثلا شاعرهای را ديدم
آنچنان محو تماشای فضا بود كه در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
و شبی از شبها
مردی از من پرسيد
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟
بايد امشب بروم
بايد امشب چمدانی را كه به اندازهی پيراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
كه درختان حماسی پيداست
رو به آن وسعت بيواژه كه همواره مرا میخواند.
يك نفر باز صدا زد: سهراب!
كفشهايم کو؟
سهراب سپهری
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است
و منوچهر و پروانه و شاید همه ی مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیهها میگذرد
و نسیمی خنک
از حاشیهی سبز پتو خواب مرا میروبد.
بوی هجرت میآید:
بالش من پُر آواز پَر چلچلههاست.
صبح خواهد شد
وبه اين كاسهی آب
آسمان هجرت خواهد كرد.
بايد امشب بروم.
من كه از بازترين پنجره با مردم اين ناحيه صحبت كردم
حرفی از جنس زمان نشنيدم.
هيچ چشمی، عاشقانه به زمين خيره نبود.
كسی از ديدن يک باغچه مجذوب نشد.
هيچكس زاغچهای را سر يک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازهی يك ابر دلم میگيرد
وقتي از پنجره ميبينم حوری
- دختر بالغ همسايه
پای كميابترين نارون روی زمين
فقه میخواند
چيزهايی هم هست، لحظههایی پر اوج
مثلا شاعرهای را ديدم
آنچنان محو تماشای فضا بود كه در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
و شبی از شبها
مردی از من پرسيد
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟
بايد امشب بروم
بايد امشب چمدانی را كه به اندازهی پيراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
كه درختان حماسی پيداست
رو به آن وسعت بيواژه كه همواره مرا میخواند.
يك نفر باز صدا زد: سهراب!
كفشهايم کو؟
سهراب سپهری
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
کپرنیک که آسمان را ساکن ساخت و زمین را به حرکت درآورد از این پرده برمیدارد که «پدیدهای که خود را در حرکات آسمان ستارگان [...] بر ما عرضه میدارد، حقیقی و اصیل نیست». در اصل، نباید گفت که خورشید طلوع میکند، بلکه باید گفت «زمین افول میکند». اما #کپرنیک به ویژه آغازگر فرایندی بود که در آن برساختههای ریاضی جایگزین مشاهدهپذیر بودن آسمان پرستارهای شد که همچون گنبدی بر فراز ما قرار دارد. اینک جهان مرئی صرفاً سطح و پیشزمینهی واقعیت است؛ واقعیتی که فاقد هر گونه خصوصیتِ نشانهبودن است: «فیزیک واحد عالم، که هم فیزیک زمین بود و هم آسمان، نشانه در آسمان را برای همیشه از نشانهبودن برای امری متعالی سلب کرد.»
فرانتس یوزف وتس
درآمدی بر اندیشهی هانس بلومنبرگ
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
فرانتس یوزف وتس
درآمدی بر اندیشهی هانس بلومنبرگ
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم ﴿۲۱﴾
و هیچچیز نیست مگر آنکه گنجینههای آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
قرآن
حجر
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
و هیچچیز نیست مگر آنکه گنجینههای آن نزد ماست، و ما آن را جز به اندازهای معین فرو نمیفرستیم.
قرآن
حجر
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
با توجه به آیات گفته شده، چگونه میشود #ابليس موجب وسوسه #آدم در بهشت گردد با اینکه از ورود به آن ممنوع بود؟ و چگونه آدم مورد وسوسه وی قرار گرفته با این که معصوم بود؟ حل اشکال به نکتهای است که پیشتر یادآور شدیم که قبل از هبوط سعادت از شقاوت متمایز نیست، پس تدبر نما!
و از اینجا ظاهر میشود که عصیان آدم عصیانی نبود که منافی با عصمت وی باشد، بلکه عصیانیِ ذاتی بود و حقیقت آن انتخاب هبوط به دنیا و ترک عالم نور و طهارت و انتهای ظلمت و کدورت است و آیه ﴿فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمين﴾ اشاره بدان دارد و معنی این کلام قرآنی ﴿وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾ به شهادت ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدی﴾ نیز همین است.
چه خداوند سبحان فرمود: ﴿وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين﴾ و اگر معصیت آدم علیه السلام معصیتی از سرِ فسق و مخالفت بود میباید بهشت وی منزلگه اختیار بود که مستلزم ماده و ظلمت است و لازمهی آن تحقق در زمین بود نه در آسمان، کما این که بحثش خواهد آمد.
سید محمدحسین طباطبایی
انسان قبل از دنیا
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
و از اینجا ظاهر میشود که عصیان آدم عصیانی نبود که منافی با عصمت وی باشد، بلکه عصیانیِ ذاتی بود و حقیقت آن انتخاب هبوط به دنیا و ترک عالم نور و طهارت و انتهای ظلمت و کدورت است و آیه ﴿فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمين﴾ اشاره بدان دارد و معنی این کلام قرآنی ﴿وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی﴾ به شهادت ﴿ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدی﴾ نیز همین است.
چه خداوند سبحان فرمود: ﴿وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين﴾ و اگر معصیت آدم علیه السلام معصیتی از سرِ فسق و مخالفت بود میباید بهشت وی منزلگه اختیار بود که مستلزم ماده و ظلمت است و لازمهی آن تحقق در زمین بود نه در آسمان، کما این که بحثش خواهد آمد.
سید محمدحسین طباطبایی
انسان قبل از دنیا
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
همخوانی بلومنبرگ 4
حلقه مطالعاتی تمنا
همخوانی بلومنبرگ؛ [کیهان-بهمثابهیکابوس]
+ جلسه چهارم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
+ جلسه چهارم
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
به میزان فزایندهای کیهانشناسیِ مدرن به ما تحمیل میکند که بیپشتوانه چیزی را تحمل کنیم که بهدشواری میتوانیم در قبال آن تاب آوریم - یعنی همانا بیاهمیت بودن ما برای جهانی که صامت و نسبت به ما بیاعتناست. ما «در ستارگان فاقدِ احساسِ همدردی در قبال انسان را درمییابیم و از بیتفاوتی عالم رنجیدهخاطر میشویم».
فرانتس یوزف وتس
درآمدی بر اندیشهی هانس بلومنبرگ
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
فرانتس یوزف وتس
درآمدی بر اندیشهی هانس بلومنبرگ
📖 #بخوانیم_و_بنویسیم
✅ حلقهی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle