Telegram Web Link
101ـ بخشش غنیمتها [بخش یکم]

محمد چون از جنگ طايف بازگرديد و به مكه آمد و در جِعرانه نشست ـ و غنیمتها را كه از جنگ حُنين آورده بودند ، همه را فرمود تا آنجا بازداشته بودند و مسعود ابن عمروِ غِفاري را بر سر آن گمارده بود و آنچه از جنگ حُنَين بدست آمده بود ، ششهزار مرد و زن و كوچك و بزرگ بودند و چندان شتر و گوسفند كه كمتر در شمار آيد و كالاها و داراک ديگر از هر گونه هم بر همين اندازه ـ و چون محمد خواست كه آن غنیمتها را بخشد ، خاندان هَوازِن كه بجنگ محمد ...


👇👇👇👇👇👇
101- baxwewe qanimath^ 1.pdf
85.8 KB
101ـ بخشش غنیمتها [بخش یکم]


@tarikhe_mohammad


📧 [email protected]

🆔 @ahmad_kasravi
101ـ بخشش غنیمتها [بخش دوم]

پس از آن ، محمد خواست تا گروهي از سران قريش كه بتازگي باسلام درآمده و گروهي ديگر از سرداران عرب كه هنوز در اسلام نيامده ليكن با محمد در جنگهاي حُنَين و طايف بودند را ، نگاهداشتی بیشتر كند تا برخي از ايشان كه باسلام درآمده بودند ، چون آن نگاهداشت بينند ، ايشان را دوستي اسلام در دل جا گيرد و برخي كه باسلام نيامده بودند ، چون آن جوانمردی و نوازش بينند ، بيشتر گرايند و باسلام درآيند. پس نخست فرمود ابوسفيان ابن حرب ...


👇👇👇👇👇👇
101- baxwewe qanimath^ 2.pdf
89.3 KB
101ـ بخشش غنیمتها [بخش دوم]


@tarikhe_mohammad


📧 [email protected]

🆔 @ahmad_kasravi
101ـ بخشش غنیمتها [بخش سوم]

پس از آن محمد گفت : « اين خود نيكست كه گفتيد. ليكن پاسخ سخن مرا بازبدهيد.»
انصار گفتند : « اي برگزیده‌ی خدا ، پاسخ سخن تو را چه بازدهيم؟ بيش از اين نمي‌توانيم گفت كه بزرگی و منت خدا و برانگیخته¬اش در همه سان بيشتر است.»
محمد گفت : « نه ، بلكه اگر خواهيد پاسخ سخن من توانيد گفت ، چنانكه در آن پاسخ راستگو باشيد و هيچ ناراستی در آن نكرده باشيد.»
انصار خاموش گرديدند و گفتند : « برانگیخته¬ی خدا بهتر داند.»
آن هنگام ، محمد گفت : « ای خاندان انصار ، مرا پاسخ ...


👇👇👇👇👇👇
101- baxwewe qanimath^ 3.pdf
83.1 KB
101ـ بخشش غنیمتها [بخش سوم]


@tarikhe_mohammad


📧 [email protected]

🆔 @ahmad_kasravi
102ـ سرانجام کَعب ابن زُهَیر

چون محمد از جنگ طائف به مکه بازآمد و گشایش مکه و غنیمت حنین بدست مسلمانان آمده بود ، برادر کَعب ابن زُهَیر که او را بُجَیر ابن زُهَیر گفتندی ، نوشته‌ای ببرادر خود نوشت و باو فرستاد بدینسان : « ای برادر ، بدان که محمد ، گروهی از شاعران که در مکه او را رنجانیده و هجو او گفته بودند ، همه را نابود گردانید و از شاعران که ماند‌ه‌اند ابن زِبَعرا و هُبَیرَة ابن أبی وَهَب که ایشان نیز گریخته‌ و روی در سرزمینهای دور گزارده‌اند. اکنون اگر تو رستگاری خود میخواهی ، بشتاب و نزد محمد بیا و مسلمان بشو و توبه بکن که محمد هر کس که پیش ...


👇👇👇👇👇👇
102- saranj^me ka'bIbneZohayr.pdf
80.4 KB
102ـ سرانجام کَعب ابن زُهَیر


@tarikhe_mohammad


📧 [email protected]

🆔 @ahmad_kasravi
104ـ درگذشت عبدالله مزنی

105ـ داستان مسجد ضِرار

👇👇👇👇👇👇
104-105.pdf
83.3 KB
104ـ درگذشت عبدالله مزنی
105ـ داستان مسجد ضِرار

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
📧 [email protected]

🆔 @Ahmad_Kasravi
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش یکم]

از میان مسلمانانی که با محمد به جنگ تبوک نرفتند ، سه تن بودند كه توانايي داشتند ، ليكن از جنگ تبوك سر پیچیدند و نرفتند. بازمانده كه بازپس ايستادند ناتوانان و بهانه‌تراشان بودند و ايشان با همديگر آميخته بودند.
چون محمد از جنگ تَبوك بازگرديد ، گروه دورويان كه سر پیچیده بودند ، سوگندها بدروغ آغازيدند و بهانه‌هاي پوچ آوردند و گفتند ای برگزیده‌ی خدا ، بخدا كه ...


👇👇👇👇👇👇
106- d^st^ne Ka'bIbneM^lek 1.pdf
86 KB
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش یکم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :

@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :

📧 [email protected]

🆔 @Ahmad_Kasravi
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش دوم]

چون محمد به مدينه درآمد و شيوه‌ي محمد چنان بودي كه چون از سفر بازآمدي ، پيشتر در مسجد رفتي و دو ركعتی گزاردي و اندی نشستي و لم دادی تا از پرسشهای مردم آسودي و سپس برخاستي و بخانه رفتي. و من گزاردم تا به مسجد درآمد و از نماز آسود و لم داد و مردم همگي آمدند و پرسش کردند. و آن دسته‌ی دورويان كه از جنگ تَبوك بازپس ايستادند ، درآمدند و درود گفتند و نشستند و پس از آن ، سوگندهاي دروغ آغازيدند و بهانه‌هاي پوچ آوردند ...


👇👇👇👇👇👇
106- d^st^ne Ka'bIbneM^lek 2.pdf
87.2 KB
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش دوم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :

@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :

📧 [email protected]

🆔 @Ahmad_Kasravi
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش سوم]

آن هنگام آن كس پيش من آمد و نامه‌اي را از سوي شاه غَسّان به من داد. و چون آن نامه را باز كردم ، پاره‌اي ابريشم سفيد ديدم كه در آن پيچيده و در آن ابريشم نوشته بود : « پس از درود و ستایش ،‌ ای كعب ابن مالك ، بدان كه ما شنيديم كه یار تو ـ یعنی محمد ـ سر بر تو گران داشته و تو را از خود رانده و جدا كرده است و يارانش با تو بي‌مهريها مي‌كنند. و تو مرد آن نيستي كه جايي نشيني كه چندين بي‌مهري بر تو رود و تو را جدا افتاده و رانده دارند. بايد ...


👇👇👇👇👇👇
106- d^st^ne Ka'bIbneM^lek 3.pdf
85.2 KB
106ـ داستان كَعب ابن مالِك [بخش سوم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :

@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :

📧 [email protected]

🆔 @Ahmad_Kasravi
107ـ گروش بني‌ثَقيف باسلام [بخش یکم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]

👇👇👇👇👇👇
107- geravewe BaniSaqif beEsl^m 1.pdf
93 KB
107ـ گروش بني‌ثَقيف باسلام [بخش یکم]


#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :

@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :

📧 [email protected]

🆔 @Ahmad_Kasravi
107ـ گروش بني‌ثَقيف باسلام [بخش دوم]

مُغيره بازايستاد تا ابوبكر بدرون رفت و محمد را از بهر فرستاده‌هاي ثقيف بازآگاهانيد. و سخني كه مي‌بايست گفت ، در كار ايشان گفت. و سپس مُغيره بدرون رفت و چگونگي را گفت.
آن هنگام محمد ، مُغَيرة ابن شُعبه را با گروهي ديگر در پيش ايشان فرستاد تا ايشان را به مدينه درآورند و فرمود از بهر ايشان در گوشه‌ي مسجد سراپرده‌اي زدند. مُغَيرة ابن شُعبه با آن گروه به قُبا رفت و ايشان را برگرفت و با بزرگي و پاسداري به مدينه آورد. و ...


👇👇👇👇👇👇
2025/07/04 06:25:11
Back to Top
HTML Embed Code: