97-98.pdf
108 KB
97ـ گروش مردم بَحرَين باسلام
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش یکم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش یکم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش دوم]
ابوسفيان چون از پيش عمر نااميد گرديد ، برخاست و به پيش علي آمد و بسيار گفت ، مگر كه علي بنزد محمد رود و از بهر آشتي و تازه گردانيدن پيمان ميانجيگري كند. علي گفت : « افسوس اي ابوسفيان ، كار از آن بيرون رفته است كه كسي ميانجيگري كند يا تواند يا سخن كسي پذيرفته گردد. زیرا محمد استوار آهنگيده است. و برانگیخته¬های خدا چون استوار آهنگند ايشان را از آن نتوان بازداشت.»
چون علي اينچنين گفت ، فاطمه نشسته بود ...
👇👇👇👇👇👇
ابوسفيان چون از پيش عمر نااميد گرديد ، برخاست و به پيش علي آمد و بسيار گفت ، مگر كه علي بنزد محمد رود و از بهر آشتي و تازه گردانيدن پيمان ميانجيگري كند. علي گفت : « افسوس اي ابوسفيان ، كار از آن بيرون رفته است كه كسي ميانجيگري كند يا تواند يا سخن كسي پذيرفته گردد. زیرا محمد استوار آهنگيده است. و برانگیخته¬های خدا چون استوار آهنگند ايشان را از آن نتوان بازداشت.»
چون علي اينچنين گفت ، فاطمه نشسته بود ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 2.pdf
87.5 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش دوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش سوم]
اُمِّ سَلَمه پيش محمد رفت و گفت : « ای برگزیده¬ی خدا ، ايشان عموزاده و عمهزادهي تواَند. چه باشد اگر ايشان را پيش خود رها گرداني؟»
محمد گفت : « ابوسفيان ابن حارث ـ كه عموزادهي من است ـ آن است كه دربارهي من چنان كارها كرده است و عبدالله كه ـ عمهزادهي من است ـ آن است كه دربارهي من چنان سخنها گفته است. اكنون از بهر چه ايشان را راه بخود دهم؟»
ابوسفيان ابن حارث چون شنيد كه محمد ...
👇👇👇👇👇👇
اُمِّ سَلَمه پيش محمد رفت و گفت : « ای برگزیده¬ی خدا ، ايشان عموزاده و عمهزادهي تواَند. چه باشد اگر ايشان را پيش خود رها گرداني؟»
محمد گفت : « ابوسفيان ابن حارث ـ كه عموزادهي من است ـ آن است كه دربارهي من چنان كارها كرده است و عبدالله كه ـ عمهزادهي من است ـ آن است كه دربارهي من چنان سخنها گفته است. اكنون از بهر چه ايشان را راه بخود دهم؟»
ابوسفيان ابن حارث چون شنيد كه محمد ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 3.pdf
83.8 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش سوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad
همبستگی با ما :
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش چهارم]
محمد گفت : « افسوس ای ابوسفیان!. هنوز هنگام آن نيامد كه خدايي جز خداي يگانه نيست (لا اله الا الله) گويي؟»
ابوسفيان گفت : « پدر و مادرم فداي تو باد. شكيب و جوانمردي تو بيش از آن است. و بيگمان دانستم اگر با خداي بزرگ خدايي ديگر بودي ، اين همه رنج و پتياره بر سر ما نيامدي.»
ديگر محمد باو گفت : « افسوس اي ابوسفيان. آیا هنگام آن نرسيد كه خستوی من برانگیخته¬ی خدايم؟»
ابوسفيان گفت : « مادر و ...
👇👇👇👇👇👇
محمد گفت : « افسوس ای ابوسفیان!. هنوز هنگام آن نيامد كه خدايي جز خداي يگانه نيست (لا اله الا الله) گويي؟»
ابوسفيان گفت : « پدر و مادرم فداي تو باد. شكيب و جوانمردي تو بيش از آن است. و بيگمان دانستم اگر با خداي بزرگ خدايي ديگر بودي ، اين همه رنج و پتياره بر سر ما نيامدي.»
ديگر محمد باو گفت : « افسوس اي ابوسفيان. آیا هنگام آن نرسيد كه خستوی من برانگیخته¬ی خدايم؟»
ابوسفيان گفت : « مادر و ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 4.pdf
87.4 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش چهارم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش پنجم]
محمد ، علي را فرستاد و گفت : « برو و درفش را از سَعد ابن عُباده بازبستان و تو آن را بدرون مكه ببر.» علي رفت و درفش را ازو ستانيد و بدرون مكه رفت.
محمد لشكر با خالد ابن وليد فرستاد و فرمود از زير مكه ببالا آيد. و چون لشكر را بخشيده بود ، فرمود هر گروهي از گوشهاي به مكه درآيند. و خود با گروهي از مهاجران و انصار ، آهسته ميآمد و ابوعُبيدة ابن جَرّاح سپروار از پيش ميآمد و محمد از ...
👇👇👇👇👇👇
محمد ، علي را فرستاد و گفت : « برو و درفش را از سَعد ابن عُباده بازبستان و تو آن را بدرون مكه ببر.» علي رفت و درفش را ازو ستانيد و بدرون مكه رفت.
محمد لشكر با خالد ابن وليد فرستاد و فرمود از زير مكه ببالا آيد. و چون لشكر را بخشيده بود ، فرمود هر گروهي از گوشهاي به مكه درآيند. و خود با گروهي از مهاجران و انصار ، آهسته ميآمد و ابوعُبيدة ابن جَرّاح سپروار از پيش ميآمد و محمد از ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 5.pdf
99.7 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش پنجم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش ششم]
پس از آن ، بار ديگر روي به قریش آورد و گفت : « اي گروه قریش ، مرا چگونه يافتيد ، پس از آنكه بر شما فیروزی و بر كشتنتان توانایی یافتم؟»
گفتند : « ای برگزیده¬ی خدا ، آن شكيب كه از تو ديديم ، از هيچ كس نديديم ـ كه برادر با برادر نكند كه تو با ما كردي. و همچنين هيچكس دربارهي خويشان ...
👇👇👇👇👇👇
پس از آن ، بار ديگر روي به قریش آورد و گفت : « اي گروه قریش ، مرا چگونه يافتيد ، پس از آنكه بر شما فیروزی و بر كشتنتان توانایی یافتم؟»
گفتند : « ای برگزیده¬ی خدا ، آن شكيب كه از تو ديديم ، از هيچ كس نديديم ـ كه برادر با برادر نكند كه تو با ما كردي. و همچنين هيچكس دربارهي خويشان ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 6.pdf
89.1 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش ششم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش هفتم]
از بس که عمیر میگفت ، صفوان را دل نرم شد و برخاست و با عمیر به مکه پیش محمد آمد. چون درآمد ، گفت : « ای محمد ، عمیر چنین میگوید که تو مرا زینهار دادهای.» گفت : آری. صفوان گفت : « اگر چنین است ، مرا در اسلام دو ماه مهلت ده.» محمد گفت : ترا چهار ماه مهلت دادم. پس دیر برنیامد که صفوان ابن امیّه به اسلام درآمد.
همچنین از جمله شاعران که در مکه بودند ...
👇👇👇👇👇👇
از بس که عمیر میگفت ، صفوان را دل نرم شد و برخاست و با عمیر به مکه پیش محمد آمد. چون درآمد ، گفت : « ای محمد ، عمیر چنین میگوید که تو مرا زینهار دادهای.» گفت : آری. صفوان گفت : « اگر چنین است ، مرا در اسلام دو ماه مهلت ده.» محمد گفت : ترا چهار ماه مهلت دادم. پس دیر برنیامد که صفوان ابن امیّه به اسلام درآمد.
همچنین از جمله شاعران که در مکه بودند ...
👇👇👇👇👇👇
98-gow^yewe Makke 7.pdf
91.4 KB
98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش هفتم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش یکم]
چون محمد مكه را گشاد و قريش را همه فرمانبر خود گردانيد ، تيرهاي در عرب بود كه آن را هَوازِن گفتندي و تيرهاي بسيار بزرگ بود و مردم آن تيره همه به دليري و مردانگي شناخته بودند. سر تيرهي هَوازِن مالِك ابن عُوف نَصري بود ، چون شنيد كه محمد مكه را گشاد و قريش و ديگر عرب كه در پيرامون مكه بودند همه را بزير فرمان خود آورد ، او از جان خود ترسيد و با خود گفت : « پيشتر از آنكه لشكر محمد به ما آيد و با ما همان كند كه با قريش و ديگر عرب كرد ، من ...
👇👇👇👇👇👇
چون محمد مكه را گشاد و قريش را همه فرمانبر خود گردانيد ، تيرهاي در عرب بود كه آن را هَوازِن گفتندي و تيرهاي بسيار بزرگ بود و مردم آن تيره همه به دليري و مردانگي شناخته بودند. سر تيرهي هَوازِن مالِك ابن عُوف نَصري بود ، چون شنيد كه محمد مكه را گشاد و قريش و ديگر عرب كه در پيرامون مكه بودند همه را بزير فرمان خود آورد ، او از جان خود ترسيد و با خود گفت : « پيشتر از آنكه لشكر محمد به ما آيد و با ما همان كند كه با قريش و ديگر عرب كرد ، من ...
👇👇👇👇👇👇
99- jange Honayn 1.pdf
83.4 KB
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش یکم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش دوم]
محمد چون شنيد كه مالك ابن عوف و خاندان هَوازِن چنين آهنگيدهاند و از بهر جنگ روانه گرديدهاند ، يكي از ياران كه نامش عبدالله ابن ابي حَدرَد اَسلَمي بود ، فرمود نهاني بميان لشكر هَوازِن رود و ايشان را سنجد و آهنگشان را بازداند و آيد و چگونگي را بازگويد. عبدالله ابن أبي حَدرَد برخاست و به ميان ايشان رفت و ايشان را سنجيد و آهنگ ايشان را به پژوهش بازدانست و آمد و محمد را از آن آگاهي بازداد. آن هنگام ، محمد هر لشكر را كه بود بسيجيد. و دههزار مرد داشت ، چون ...
👇👇👇👇👇👇
محمد چون شنيد كه مالك ابن عوف و خاندان هَوازِن چنين آهنگيدهاند و از بهر جنگ روانه گرديدهاند ، يكي از ياران كه نامش عبدالله ابن ابي حَدرَد اَسلَمي بود ، فرمود نهاني بميان لشكر هَوازِن رود و ايشان را سنجد و آهنگشان را بازداند و آيد و چگونگي را بازگويد. عبدالله ابن أبي حَدرَد برخاست و به ميان ايشان رفت و ايشان را سنجيد و آهنگ ايشان را به پژوهش بازدانست و آمد و محمد را از آن آگاهي بازداد. آن هنگام ، محمد هر لشكر را كه بود بسيجيد. و دههزار مرد داشت ، چون ...
👇👇👇👇👇👇
99- jange Honayn 2.pdf
94 KB
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش دوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش سوم]
آن كمينگاهها استوار بود و لشكر پراكنده بودند. محمد آن روز بر استری سفيدِ سبزگون نشسته بود و عباس فرود آمده و افسار او را بدست فرو گرفته بود. چون محمد آواز بسيار داد و مسلمانان نشنيدند و از گريز خود بازنگرديدند ، به عباس گفت : « اي عباس ، تو آواز بده و انصار و ياران سَمُره را بربخوان.»
عباس مردي سترگ و ستبر بود و آواز بلند داشتي. چون محمد فرمود كه انصار و ياران سَمُره را بربخوان ، آواز برداشت و ايشان را برخواند. و ايشان ...
👇👇👇👇👇👇
آن كمينگاهها استوار بود و لشكر پراكنده بودند. محمد آن روز بر استری سفيدِ سبزگون نشسته بود و عباس فرود آمده و افسار او را بدست فرو گرفته بود. چون محمد آواز بسيار داد و مسلمانان نشنيدند و از گريز خود بازنگرديدند ، به عباس گفت : « اي عباس ، تو آواز بده و انصار و ياران سَمُره را بربخوان.»
عباس مردي سترگ و ستبر بود و آواز بلند داشتي. چون محمد فرمود كه انصار و ياران سَمُره را بربخوان ، آواز برداشت و ايشان را برخواند. و ايشان ...
👇👇👇👇👇👇
99- jange Honayn 3.pdf
91.8 KB
99ـ جنگ بيست و ششم ـ جنگ حُنَين [بخش سوم]
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
✅ @tarikhe_mohammad
📧 [email protected]
🆔 @ahmad_kasravi
100ـ جنگ بيست و هفتم ـ جنگ طايف
چون محمد از جنگ حُنَين بازگرديد و خاندان ثَقيف از طايف بياري مالك ابن عوف و تيرهي هَوازِن آمده بودند و مالك ابن عوف به ايشان پناهيده بود و شهر طايف را دروازهها بسته و به هر گوشهاي از آن منجنیق برافراشته و آمادهي كشتن گرديده بودند ، محمد لشكر خود را بسيجيد و بآهنگ جنگ ثَقيف از مكه بيرون آمد و روي در طايف گزارد.
در راه كه ميرفت ، به دز مالك ابن عوف رسيد و دز او ...
👇👇👇👇👇👇
چون محمد از جنگ حُنَين بازگرديد و خاندان ثَقيف از طايف بياري مالك ابن عوف و تيرهي هَوازِن آمده بودند و مالك ابن عوف به ايشان پناهيده بود و شهر طايف را دروازهها بسته و به هر گوشهاي از آن منجنیق برافراشته و آمادهي كشتن گرديده بودند ، محمد لشكر خود را بسيجيد و بآهنگ جنگ ثَقيف از مكه بيرون آمد و روي در طايف گزارد.
در راه كه ميرفت ، به دز مالك ابن عوف رسيد و دز او ...
👇👇👇👇👇👇