Telegram Web Link
89- jange Hidaybiye 2.pdf
80.6 KB
89ـ جنگ بيست و دوم ـ جنگ حُدَيبيه [بخش دوم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]
89ـ جنگ بيست و دوم ـ جنگ حُدَيبيه [بخش سوم]

پس محمد ، عثمان را خواند و او را به مكه پيش قریش فرستاد. عثمان به مكه رفت و فرستادگي محمد را گزارد و مي‌خواست كه بازگردد. قریش باو گفتند : « اگر مي‌خواهي بربخيز و طواف خانه بكن.»
عثمان گفت : « من طواف خانه نكنم تا نخست محمد طواف كند.»
ایشان از سخنش خشم گرفتند و او را زنداني کردند.
به محمد آگاهي آوردند كه : « عثمان را كشتند.» محمد بسيار دلتنگ گرديد. پس از آن ، گفت : « از اين جا نروم تا آنچه با قریش مي‌بايد كرد كنم.»
پس برخاست و در زير درختي نشست و ياران و لشكر ...

👇👇👇👇👇👇
89- jange Hidaybiye 3.pdf
85.7 KB
89ـ جنگ بيست و دوم ـ جنگ حُدَيبيه [بخش سوم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]
89ـ جنگ بيست و دوم ـ جنگ حُدَيبيه [بخش چهارم]

چون اين سازش‌نامه را نوشتند ، ديدند كه ابوجَندَل ـ پسر سُهَيل ابن عمرو ـ با پايبند آهنين كه بر پا داشت و در پاي او گزارده بودند ، از پيش قریش گريخته و آمده بود. و ابوجَندَل مسلمان بود و قریش او را در مكه زنداني كرده و بند بر پايش گزارده بودند.
از خواهشهاي قریش كه در آن سازش‌نامه نوشته بودند یکی آن بود كه : « هر كس كه از ايشان گريزد و پيش مسلمانان آيد ، او را بازپس فرستند و هر كس كه از پيش مسلمانان گريزد و بپيش ايشان آيد او را بازپس نفرستند.» سُهَيل چون پسر خود را ديد كه ...


👇👇👇👇👇👇
89- jange Hidaybiye 4.pdf
83.6 KB
89ـ جنگ بيست و دوم ـ جنگ حُدَيبيه [بخش چهارم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]
90ـ گروش عمرو ابن عاص باسلام

پسر اسحاق گويد كه عمرو ابن عاص خود از گروشش باسلام بازگفت كه چون قریش و غَطَفان از مدينه تهیدست بازگرديدند و هيچ گشايشي نيافتند و هرگز در میان عرب گروهي چنان گرد نگرديده بود و چنان دست يكي نگردانيده بودند ، مرا بيگمان گرديد كه كار محمد بالايي خواهد گرفت. پس ، به مكه بازرفتم و با گروهي از خويشان خود گفتم : « اي خاندان ، بدانيد كه كار محمد بالايي خواهد گرفت ، چنانكه در عرب ازو بالاتر هيچ كس نباشد. اكنون ، چاره‌ي كار خود را بينديشيد.» ...


👇👇👇👇👇👇
91ـ داستان ابوبَصير

چون محمد از آشتي حُدَيبيه آسوده گرديد و به مدينه آمد ، دير برنيامد كه ابوبَصير عُتبة ابن اَسيد از مكه گريخت و به مدينه آمد. ابوبَصير مسلمان گرديده و در دست بيدينان قریش زنداني بود. چون قریش آگاهيدند كه ابوبَصير گريخت ، نامه‌اي به محمد نوشتند و كس فرستادند تا ابوبَصير را رها گردانند و او را به مكه فرستند.
چون نامه‌ي قریش رسيد ، محمد ابوبَصير ...


👇👇👇👇👇👇
92ـ جنگ بيست و سوم ـ جنگ خَيبَر [بخش یکم]

چون محمد پس از آنكه از حُدَيبيه بازگرديده بود ، بازمانده‌ي ماه ذیحجّه و محرم را در مدينه نشست و در آخر ماه محرم سال هفتم ، بجنگ خَيبَر بيرون رفت ، و نُمَيلۀ ابن عبدالله لَيثي را بجانشيني خود در مدينه بازداشت و درفش خود را به علي ابن ابي¬طالب داد. و چنين گويند كه آن درفش سفيد بود.
شيوه‌ي محمد چنان بود كه چون شبيخون بسر خانداني از بيدينان بردي ، چون در شب بنزديك ايشان رسيدي ، آنجا آراميدي تا بامداد برآمدي. پس اگر بانگ نماز از ميان ايشان شنيدي ، دست از ايشان داشتي و نتاراجيدي. چون بنزديك ...


👇👇👇👇👇👇
92- jange Xaybar 1.pdf
91.2 KB
92ـ جنگ بيست و سوم ـ جنگ خَيبَر [بخش یکم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]

@ahmad_kasravi
92ـ جنگ بيست و سوم ـ جنگ خَيبَر [بخش دوم]

کنانة ابن ربیع را دستگیر کردند و پیش محمد آوردند. گنجهای تیره‌ی بنی‌نضیر بدست او بود که ایشان به گرو نزد او گزارده بودند. محمد از او نشان گنجها را می‌پرسید تا بگوید که کجا پنهان کرده. او پوشیده می¬داشت و می‌گفت : « من از آنها ناآگاهم». هر اندازه محمد با او می¬گفت تا خَستُوَد (اقرار کند) و نشان دهد ، هیچ نمی‌خستوید.
در آن هنگام یکی از یهودیان خیبر پیش محمد آمد ...


👇👇👇👇👇👇
92- jange Xaybar 2.pdf
98.5 KB
92ـ جنگ بيست و سوم ـ جنگ خَيبَر [بخش دوم]

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :
@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :
[email protected]

@ahmad_kasravi
93ـ داستان فََدَك

مردم فَدَك چون شنيدند كه محمد خَيبَر را گشاد و مردم خَيبَر برخي كه زينهار خواستند ايشان را زينهار داد و برخي كه زينهار نخواستند ايشان را كشت ، ترسيدند و كس بنزد محمد فرستادند كه ايشان را بجان زينهار دهد تا روند و بازمانده هر چي ايشان را باشد از داراك و زمين ، محمد را بازگزارند. محمد ايشان را باين نهش زينهار داد تا فَدَك ...


👇👇👇👇👇👇
94ـ داستان حَجّاج ابن عِلاط

حَجّاج ابن عِلاط از شناختگان مكه بود و دير نبود كه آمده و مسلمان گرديده بود ـ مردم مكه از گروش او آگاهي نداشتند ـ و در جنگ خَيبَر نيز بود. محمد چون از گشايش خَيبَر آسود به مدينه بازآمده بود ، حَجّاج ابن عِلاط رفت و گفت : « ای برگزیده¬ی خدا ، اگر پرگي ، بمكه روم و داراكي كه مرا آنجاست برگيرم و آورم.» و پولي كه ازآنِ حَجّاج بود ...


👇👇👇👇👇👇
95ـ جنگ بيست و چهارم ـ جنگ عُمرت‌القَضا

96ـ داستان ياران مؤته

👇👇👇👇👇👇
95-96.pdf
98.5 KB
95ـ جنگ بيست و چهارم ـ جنگ عُمرت‌القَضا

96ـ داستان ياران مؤته

#تاریخ_راست_بنیادگزار_اسلام :

@tarikhe_mohammad

همبستگی با ما :

[email protected]

🆔 @ahmad_kasravi
97ـ گروش مردم بَحرَين باسلام

98ـ جنگ بيست و پنجم ـ گشايش مكه [بخش یکم]

👇👇👇👇👇👇
2025/07/04 06:24:20
Back to Top
HTML Embed Code: