Forwarded from 🖋باور🖋Belief/ کانال رسمی هرمز شریفیان/ روزنامهنگار (Hz Sharifian)
X (formerly Twitter)
HzSharifian/هرمز شریفیان (@HzSharifian) on X
اگر بانویی از نظر شما حجاباش را رعایت نکند در چشم برهم زدنی شناسایی و تذکر داده و حتی دستگیرش میکنید اما پیدا کردن کالبد دخترکی بیگناه که مورد سرقت قرار گرفته و بهقتل رسیده چندین روز طول میکشد.
چرا انتظار دارید ملت از شما منزجر و متنفر نباشند؟
چرا انتظار دارید ملت از شما منزجر و متنفر نباشند؟
Forwarded from محمدجواد مظفر | MJ.Mozaffar
🔶️ تأملی در سخنان رهبری
🔶️ در روز ۱۴ خرداد
🖋 محمدجواد مظفر
🎧 (برای شنیدن فایل صوتی این مطلب، به پیج اینستاگرام زیر مراجعه کنید.)
https://www.instagram.com/reel/DKjj7NMAbC4/?igsh=MWo4cHQxZmowaDhrYw==
🔷️ رهبری در بخشی از سخنان مبسوط خود در روز چهاردهم خرداد به نکتهای اشاره کردند که از منظرهای گوناگون قابل تأمل است. ایشان اظهار داشتند: «اولین مطلبی که در باب هستهای به آمریکاییها گفتیم این است که شما چهکاره هستید که ایران غنیسازی داشته باشد یا خیر؟ به شما چه!»
🔷️ این سخن ایشان تأملاتی در پی خواهد داشت؛ زیرا این حرف به خودی خود قابل دفاع و از موضع استقلال و توانمندی است. اما براساس منطق موقعیت پرسش برانگیز است.
🔶️ ۱. اگر موضوع غنیسازی وحد و حدود آن ربطی به آمریکاییها ندارد اساساً چرا ایران وارد مذاکره با آمریکا شد؟!
ایران از قبل از مذاکرات بارها اعلام کرد تنها درباره انرژی هستهای حاضر به مذاکره است.
🔶️ ۲. اگر بیخ گلوی تحریمهای کمرشکن در تمامی بخشها در دستان آمریکا نبود آیا لزومی به مذاکره چه در چارچوب برجام و چه مذاکرات فعلی میبود؟
🔶️ ۳. ایران عضو آژانس بینالمللی انرژی هستهای است، و سالهاست که بازرسان آژانس نسبت به میزان و مراکز غنیسازی ایران اما و چراهای فراوان دارند و تا کنون حتی با تغییر مدیران کل آژانس نیز همچنان موضوع از نگاه آنان لاینحل باقی ماندهاست.
🔶️ ۴. هرچند که در این موارد پیشبینی قطعی کاری است بس دشوار اما من نیز به سهم خود باتوجه به جوانب گوناگون و اهداف ترامپ به عنوان یک سوداگر اقتصادی میتوانم بگویم که رجزخوانی او درمورد حمله نظامی تحقق عملی نخواهد یافت، اما افزایش تحریمها و بستن راههای گوناگون بر روی مراودات اقتصادی برای ایران و فعال شدن مکانیزم ماشه توسط اروپائیان در صورت نرسیدن به یک توافق نسبی و حتی حداقلی محقق خواهدشد.
آن گاه کشور در چه چالهای گرفتار میشود؟!!
🔶️ ۵. آیا میتوانیم دلخوش باشیم که حرفها و مواضع به شدت رادیکال و علنی دوطرف علیه یکدیگر غیر از آن چیزی است که در پشت درهای بسته در جریان است؛ و دو طرف چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند؟!
🔷️ امید که این دور از مذاکرات به سرانجامی منجر شود که به سود منافع ملی ایران باشد.
📢 Telegram: www.tg-me.com/mjmozaffar
•
📱 Instagram: instagram.com/mohammad.javad.mozaffar
🔶️ در روز ۱۴ خرداد
🖋 محمدجواد مظفر
🎧 (برای شنیدن فایل صوتی این مطلب، به پیج اینستاگرام زیر مراجعه کنید.)
https://www.instagram.com/reel/DKjj7NMAbC4/?igsh=MWo4cHQxZmowaDhrYw==
🔷️ رهبری در بخشی از سخنان مبسوط خود در روز چهاردهم خرداد به نکتهای اشاره کردند که از منظرهای گوناگون قابل تأمل است. ایشان اظهار داشتند: «اولین مطلبی که در باب هستهای به آمریکاییها گفتیم این است که شما چهکاره هستید که ایران غنیسازی داشته باشد یا خیر؟ به شما چه!»
🔷️ این سخن ایشان تأملاتی در پی خواهد داشت؛ زیرا این حرف به خودی خود قابل دفاع و از موضع استقلال و توانمندی است. اما براساس منطق موقعیت پرسش برانگیز است.
🔶️ ۱. اگر موضوع غنیسازی وحد و حدود آن ربطی به آمریکاییها ندارد اساساً چرا ایران وارد مذاکره با آمریکا شد؟!
ایران از قبل از مذاکرات بارها اعلام کرد تنها درباره انرژی هستهای حاضر به مذاکره است.
🔶️ ۲. اگر بیخ گلوی تحریمهای کمرشکن در تمامی بخشها در دستان آمریکا نبود آیا لزومی به مذاکره چه در چارچوب برجام و چه مذاکرات فعلی میبود؟
🔶️ ۳. ایران عضو آژانس بینالمللی انرژی هستهای است، و سالهاست که بازرسان آژانس نسبت به میزان و مراکز غنیسازی ایران اما و چراهای فراوان دارند و تا کنون حتی با تغییر مدیران کل آژانس نیز همچنان موضوع از نگاه آنان لاینحل باقی ماندهاست.
🔶️ ۴. هرچند که در این موارد پیشبینی قطعی کاری است بس دشوار اما من نیز به سهم خود باتوجه به جوانب گوناگون و اهداف ترامپ به عنوان یک سوداگر اقتصادی میتوانم بگویم که رجزخوانی او درمورد حمله نظامی تحقق عملی نخواهد یافت، اما افزایش تحریمها و بستن راههای گوناگون بر روی مراودات اقتصادی برای ایران و فعال شدن مکانیزم ماشه توسط اروپائیان در صورت نرسیدن به یک توافق نسبی و حتی حداقلی محقق خواهدشد.
آن گاه کشور در چه چالهای گرفتار میشود؟!!
🔶️ ۵. آیا میتوانیم دلخوش باشیم که حرفها و مواضع به شدت رادیکال و علنی دوطرف علیه یکدیگر غیر از آن چیزی است که در پشت درهای بسته در جریان است؛ و دو طرف چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند؟!
🔷️ امید که این دور از مذاکرات به سرانجامی منجر شود که به سود منافع ملی ایران باشد.
📢 Telegram: www.tg-me.com/mjmozaffar
•
📱 Instagram: instagram.com/mohammad.javad.mozaffar
Forwarded from سایت خبری-تحلیلی کلمه
🔴 بیانیه و هشدار بیش از ۸۰۰ فعال سیاسی و مدنی درباره وضعیت سلامت ابوالفضل قدیانی
▫️ما، امضاکنندگان این نامه، جمعی از شهروندان، فعالان مدنی، سیاسی و فرهنگی کشور، با ابراز نگرانی جدی نسبت به وضعیت سلامت و شرایط جسمی جناب آقای ابوالفضل قدیانی، که در ۸۰ سالگی از بیماریهای مزمن و جدی رنج میبرد، خواستار بازنگری فوری در وضعیت قضایی و آزادی ایشان، دستکم با توجه به ترتیبات قانونی مختلف از جمله توقف، مرخصی و … هستیم. ابوالفضل قدیانی امروز در شرایطی قرار دارد که تداوم حبس میتواند تبعات جبرانناپذیری برای جان و سلامت وی بههمراه داشته باشد.
▫️ما بر این باوریم که ادامه بازداشت ایشان، نهتنها با موازین قانونی و انسانی سازگار نیست، که با حفظ کرامت انسان نیز در تضاد است. بنابراین انتظار میرود با صدور دستورات عاجل و قاطع، زمینه بررسی مجدد وضعیت آقای قدیانی فراهم و با اقدام به موقع، از بروز هرگونه آسیب بیشتر به سلامت ایشان جلوگیری شود.
📎فهرست امضاها .
@Kaleme
▫️ما، امضاکنندگان این نامه، جمعی از شهروندان، فعالان مدنی، سیاسی و فرهنگی کشور، با ابراز نگرانی جدی نسبت به وضعیت سلامت و شرایط جسمی جناب آقای ابوالفضل قدیانی، که در ۸۰ سالگی از بیماریهای مزمن و جدی رنج میبرد، خواستار بازنگری فوری در وضعیت قضایی و آزادی ایشان، دستکم با توجه به ترتیبات قانونی مختلف از جمله توقف، مرخصی و … هستیم. ابوالفضل قدیانی امروز در شرایطی قرار دارد که تداوم حبس میتواند تبعات جبرانناپذیری برای جان و سلامت وی بههمراه داشته باشد.
▫️ما بر این باوریم که ادامه بازداشت ایشان، نهتنها با موازین قانونی و انسانی سازگار نیست، که با حفظ کرامت انسان نیز در تضاد است. بنابراین انتظار میرود با صدور دستورات عاجل و قاطع، زمینه بررسی مجدد وضعیت آقای قدیانی فراهم و با اقدام به موقع، از بروز هرگونه آسیب بیشتر به سلامت ایشان جلوگیری شود.
📎فهرست امضاها .
@Kaleme
Telegram
attach 📎
Audio
شکاف مفهومی در فهم تجاوز: فقه، حقوق، بدن زن و پروندهی ورزشکاران ایرانی
فروغ بهمئی
همین اساس، فقه رایج، رابطهی جنسی را در چارچوبی مالکمحور تعریف کرده و تمکین زن را تکلیفی شرعی و قانونی قلمداد میکند.به باور نویسنده، استقلال بدن زن نهفقط یک خواست اجتماعی، بلکه پیششرط شکلگیری اخلاق جنسی مدرن و نظام حقوقی عادلانه است. تا زمانی که بدن زن، محل نزاع ایدئولوژیک باشد، نه رضایت معنایی خواهد داشت و نه عدالت.
پس از شنیدن پادکست، متن کامل یادداشت را در زیتون میتوانید بخوانید:
https://www.zeitoons.com/115891
فروغ بهمئی
همین اساس، فقه رایج، رابطهی جنسی را در چارچوبی مالکمحور تعریف کرده و تمکین زن را تکلیفی شرعی و قانونی قلمداد میکند.به باور نویسنده، استقلال بدن زن نهفقط یک خواست اجتماعی، بلکه پیششرط شکلگیری اخلاق جنسی مدرن و نظام حقوقی عادلانه است. تا زمانی که بدن زن، محل نزاع ایدئولوژیک باشد، نه رضایت معنایی خواهد داشت و نه عدالت.
پس از شنیدن پادکست، متن کامل یادداشت را در زیتون میتوانید بخوانید:
https://www.zeitoons.com/115891
Forwarded from 🌻🌾ایران تایمز🌽🌻
پدرم، #ابوالفضل_قدیانی ، که به علت عفونت ریه در بیمارستان بستری بود، علیرغم داشتن ۸۰ سال سن و وجود ۵ استنت در قلب، سابقه بیماری خودایمنی حاد، مشکلات گوارشی و مشکل ستون فقرات و پوکی استخوان به زندان بازگردانده شد.
زندانبانان به گواهی پزشکی قانونی، که وابسته به قوه قضاییه خودشان است، نیز وقعی ننهادند.
پیرمرد از راهی که رفته پشیمان نیست. امیدوار است راهی که رفته گام کوچکی باشد برای برقراری آزادی، حکومت قانون و عدالت در ایران و من امیدوارم قانون و عدالت روزی برای آنانکه آزادی را در ایران به بند کشیدند نیز اجرا شود.
@iran_times
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from پژوهشکده تاریخ اسلام (پژوهشکده تاریخ اسلام)
🔔گروه جریانهای فکری پژوهشکده تاریخ اسلام برگزار میکند:
⚜️ نشست علمی بررسی و نقد کتاب با عنوان «اصطلاحشناسی بددینی (معناپژوهی واژههایی از ادبیات تکفیر در جهان اسلام)»
🔻ناقدین:
✅ دکتر حسین خندقآبادی
✅ دکتر زهیر صیامیان
✅ دکتر محمد احمدیمنش
🔻با حضور:
✅ دکتر امین مهربانی (مؤلف کتاب)
🔻دبیر نشست:
✅ دکتر زینب میرزایی
🕰 سهشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ساعت: ۱۶-۱۸
🔹🔸ورود برای عموم علاقهمندان آزاد میباشد.
🏟 لینک ورود به نشست:
🌏 https://www.skyroom.online/ch/a2m/lecture
🆔 https://www.tg-me.com/pajooheshkadeh
⚜️ نشست علمی بررسی و نقد کتاب با عنوان «اصطلاحشناسی بددینی (معناپژوهی واژههایی از ادبیات تکفیر در جهان اسلام)»
🔻ناقدین:
✅ دکتر حسین خندقآبادی
✅ دکتر زهیر صیامیان
✅ دکتر محمد احمدیمنش
🔻با حضور:
✅ دکتر امین مهربانی (مؤلف کتاب)
🔻دبیر نشست:
✅ دکتر زینب میرزایی
🕰 سهشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
ساعت: ۱۶-۱۸
🔹🔸ورود برای عموم علاقهمندان آزاد میباشد.
🏟 لینک ورود به نشست:
🌏 https://www.skyroom.online/ch/a2m/lecture
🆔 https://www.tg-me.com/pajooheshkadeh
Forwarded from فرهیختگان
💠 ذبیح اسحاق بود یا اسماعیل؟ نگاهی تازه به داستانی کهن
🔽مرور مقالهٔ روون فایرستون:
⬇️ دریافت متن کامل مقاله و مطالعۀ نسخۀ پیشنویس ترجمۀ فارسی مقاله
🔊 شنیدن ارائهٔ صوتی مقاله (از دقیقه ۴۴)
داستان قربانیکردن فرزند توسط حضرت ابراهیم، یکی از روایات تکاندهنده و عمیق در ادیان ابراهیمی است؛ روایتی که ایمان ابراهیم را به بوته آزمایش میکشد و به الگویی برای تسلیم و فداکاری در برابر فرمان الهی تبدیل میشود. این قصه در هر دو سنت عهدین و قرآن با جزئیاتی مشابه روایت شده، اما در یک نقطه محوری، اختلافی اساسی به چشم میخورد که برای قرنها محل بحث و تأمل بوده است: هویت فرزندی که قرار بود قربانی شود. آیا او اسحاق بود، آنگونه که در سفر پیدایش تورات آمده، یا اسماعیل، آنچنان که از ظاهر آیات قرآن برمیآید؟
این پرسش، نه تنها یک کنجکاوی تاریخی یا الهیاتی، بلکه دریچهای به سوی فهم عمیقتر ارتباط میان این دو متن مقدس و نحوهی خوانش متقابل آنهاست. در آکادمیای غرب، تا دو دهه قبل (پیش از آنکه رویکرد «مطالعهٔ قرآن در بافتار باستان متأخر» مرسوم شود)، رویکرد غالب این بوده که قرآن را در پرتو کتاب مقدس موجود بخوانند و هرگونه تفاوت را به تأثیرپذیری، یا تغییرات عمدی و سهوی نسبت دهند. یکی از مهمترین نمونههای چنین تفاوتهایی، روایت ذبیح ابراهیم است که نه تنها عهدین، که همهٔ سنتهای مسیحی و یهودی بازمانده از باستان متأخر هم یکصدا او را اسحاق میدانند.
🔵 روون فایرستون، یکی از برجستهترین محققان در زمینه مطالعات تطبیقی قرآن و کتاب مقدس، در مقالهای با عنوان "نگاهی نو به پیدایش ۲۲ در پرتو [روایت ذبیح در] سوره صافات" جسورانه تلاش میکند از روایت قرآنی به عنوان ابزاری برای روشنگری و فهم عمیقترِ لایههای روایت عهدینی بهره برد. او با رویکردی انتقادی و ریزبینانه، به بازخوانی داستان ذبح فرزند ابراهیم در سفر پیدایش ۲۲ (تورات) و سورۀ صافات (آیات ۹۹-۱۱۳) میپردازد و به نکات جدیدی اشاره میکند که میتواند فهم ما را از این داستان کهن متحول سازد.
👤 روون فایرستون از برجستهترین محققان آمریکایی در حوزهٔ مطالعات تطبیقی ادیان، بهویژه مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین است. وی در حال حاضر استاد Hebrew Union College در لسآنجلس و استاد وابسته دانشگاه کالیفرنیای جنوبی محسوب میشود. او اولین رئیس انجمن بینالمللی مطالعات قرآنی (IQSA) و معاون رئیس انجمن مطالعات یهودی (AJS) بوده است و نقش مهمی در توسعهٔ مطالعات قرآنی در جهان داشته است. وی همچنین به عنوان پیشگام مطالعه تطبیقی داستان ابراهیم در اسلام و یهودیت شناخته میشود و با نگارش کتاب «سفرها در سرزمینهای مقدس: تحول داستانهای ابراهیم و اسماعیل در تفسیر» (۱۹۹۰) و چند مقاله مرتبط، نقشی بنیادین در این حوزه ایفا کرده است. این اثر، با بیش از ۲۲۰ ارجاع، مهمترین مرجع آکادمیک دربارهٔ ابراهیم در اسلام محسوب میشود. این مقاله مورد بحث نیز از جمله آثار مهم او محسوب میشود که در سال ۲۰۰۰ در مجموعهٔ مقالات «یهودیت و اسلام: مرزها، ارتباطات و تعاملات» (بریل) منتشر شد و با فاصلهٔ کمی مورد تحسین جان ریوز، محقق پیشروی مطالعات عهدینی قرار گرفت. او از این مقاله به عنوان یکی از نمونههای موفق مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین و مقالهای «حقیقتا شالودهشکن» نام برد.
⭐️ سرنخ اصلی فایرستون
فایرستون کار خود را با تمرکز بر روایت سفر پیدایش ۲۲ آغاز میکند. در این روایت، خداوند به ابراهیم دستور میدهد: "فرزندت را بردار، تنها فرزندت را، اسحاق که او را دوست داری، و او را به سرزمین موریا ببر و در آنجا او را به عنوان قربانی سوختنی بر یکی از کوههایی که به تو خواهم گفت، تقدیم کن." (پیدایش ۲۲: ۲).
نکتهای که فایرستون بر آن انگشت میگذارد، عبارت "تنها فرزندت، اسحاق" است. از دیدگاه او، این عبارت در متن پیدایش ۲۲ با یک ابهام تاریخی روبروست. زیرا زمانی که داستان ذبح رخ میدهد، ابراهیم پیش از اسحاق، فرزندی به نام اسماعیل از هاجر (کنیز ساره) داشت. بنابراین، اسحاق در آن زمان "تنها فرزند" ابراهیم نبوده است. این مسئله از دیرباز مفسران یهودی را نیز به چالش کشیده و برخی از آنها تلاش کردهاند تا آن را توجیه کنند (مثلاً با این تفسیر که منظور از این عبارت "تنها پسر مادر خودش" یا "تنها پسر ساره" بوده یا با این استدلال که اسماعیل در آن زمان از خانواده طرد شده بود و اسحاق "تنها فرزند" مشروع باقی مانده بود). اما فایرستون با نگاهی دقیقتر و با استفاده از روشهای تحلیل متن، به فرضیهای رادیکالتر میرسد.
[ادامه معرفی در اینجا]
@inekas
💠 ذبیح اسحاق بود یا اسماعیل؟ نگاهی تازه به داستانی کهن
🔽مرور مقالهٔ روون فایرستون:
Firestone, Reuven. "Comparative Studies in Bible and Qur’ān: A Fresh Look at Genesis 22 in Light of Sura 37". In Judaism and Islam: Boundaries, Communication and Interaction, (Leiden, The Netherlands: Brill, 2000)
⬇️ دریافت متن کامل مقاله و مطالعۀ نسخۀ پیشنویس ترجمۀ فارسی مقاله
🔊 شنیدن ارائهٔ صوتی مقاله (از دقیقه ۴۴)
داستان قربانیکردن فرزند توسط حضرت ابراهیم، یکی از روایات تکاندهنده و عمیق در ادیان ابراهیمی است؛ روایتی که ایمان ابراهیم را به بوته آزمایش میکشد و به الگویی برای تسلیم و فداکاری در برابر فرمان الهی تبدیل میشود. این قصه در هر دو سنت عهدین و قرآن با جزئیاتی مشابه روایت شده، اما در یک نقطه محوری، اختلافی اساسی به چشم میخورد که برای قرنها محل بحث و تأمل بوده است: هویت فرزندی که قرار بود قربانی شود. آیا او اسحاق بود، آنگونه که در سفر پیدایش تورات آمده، یا اسماعیل، آنچنان که از ظاهر آیات قرآن برمیآید؟
این پرسش، نه تنها یک کنجکاوی تاریخی یا الهیاتی، بلکه دریچهای به سوی فهم عمیقتر ارتباط میان این دو متن مقدس و نحوهی خوانش متقابل آنهاست. در آکادمیای غرب، تا دو دهه قبل (پیش از آنکه رویکرد «مطالعهٔ قرآن در بافتار باستان متأخر» مرسوم شود)، رویکرد غالب این بوده که قرآن را در پرتو کتاب مقدس موجود بخوانند و هرگونه تفاوت را به تأثیرپذیری، یا تغییرات عمدی و سهوی نسبت دهند. یکی از مهمترین نمونههای چنین تفاوتهایی، روایت ذبیح ابراهیم است که نه تنها عهدین، که همهٔ سنتهای مسیحی و یهودی بازمانده از باستان متأخر هم یکصدا او را اسحاق میدانند.
🔵 روون فایرستون، یکی از برجستهترین محققان در زمینه مطالعات تطبیقی قرآن و کتاب مقدس، در مقالهای با عنوان "نگاهی نو به پیدایش ۲۲ در پرتو [روایت ذبیح در] سوره صافات" جسورانه تلاش میکند از روایت قرآنی به عنوان ابزاری برای روشنگری و فهم عمیقترِ لایههای روایت عهدینی بهره برد. او با رویکردی انتقادی و ریزبینانه، به بازخوانی داستان ذبح فرزند ابراهیم در سفر پیدایش ۲۲ (تورات) و سورۀ صافات (آیات ۹۹-۱۱۳) میپردازد و به نکات جدیدی اشاره میکند که میتواند فهم ما را از این داستان کهن متحول سازد.
👤 روون فایرستون از برجستهترین محققان آمریکایی در حوزهٔ مطالعات تطبیقی ادیان، بهویژه مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین است. وی در حال حاضر استاد Hebrew Union College در لسآنجلس و استاد وابسته دانشگاه کالیفرنیای جنوبی محسوب میشود. او اولین رئیس انجمن بینالمللی مطالعات قرآنی (IQSA) و معاون رئیس انجمن مطالعات یهودی (AJS) بوده است و نقش مهمی در توسعهٔ مطالعات قرآنی در جهان داشته است. وی همچنین به عنوان پیشگام مطالعه تطبیقی داستان ابراهیم در اسلام و یهودیت شناخته میشود و با نگارش کتاب «سفرها در سرزمینهای مقدس: تحول داستانهای ابراهیم و اسماعیل در تفسیر» (۱۹۹۰) و چند مقاله مرتبط، نقشی بنیادین در این حوزه ایفا کرده است. این اثر، با بیش از ۲۲۰ ارجاع، مهمترین مرجع آکادمیک دربارهٔ ابراهیم در اسلام محسوب میشود. این مقاله مورد بحث نیز از جمله آثار مهم او محسوب میشود که در سال ۲۰۰۰ در مجموعهٔ مقالات «یهودیت و اسلام: مرزها، ارتباطات و تعاملات» (بریل) منتشر شد و با فاصلهٔ کمی مورد تحسین جان ریوز، محقق پیشروی مطالعات عهدینی قرار گرفت. او از این مقاله به عنوان یکی از نمونههای موفق مطالعات تطبیقی قرآن و عهدین و مقالهای «حقیقتا شالودهشکن» نام برد.
⭐️ سرنخ اصلی فایرستون
فایرستون کار خود را با تمرکز بر روایت سفر پیدایش ۲۲ آغاز میکند. در این روایت، خداوند به ابراهیم دستور میدهد: "فرزندت را بردار، تنها فرزندت را، اسحاق که او را دوست داری، و او را به سرزمین موریا ببر و در آنجا او را به عنوان قربانی سوختنی بر یکی از کوههایی که به تو خواهم گفت، تقدیم کن." (پیدایش ۲۲: ۲).
نکتهای که فایرستون بر آن انگشت میگذارد، عبارت "تنها فرزندت، اسحاق" است. از دیدگاه او، این عبارت در متن پیدایش ۲۲ با یک ابهام تاریخی روبروست. زیرا زمانی که داستان ذبح رخ میدهد، ابراهیم پیش از اسحاق، فرزندی به نام اسماعیل از هاجر (کنیز ساره) داشت. بنابراین، اسحاق در آن زمان "تنها فرزند" ابراهیم نبوده است. این مسئله از دیرباز مفسران یهودی را نیز به چالش کشیده و برخی از آنها تلاش کردهاند تا آن را توجیه کنند (مثلاً با این تفسیر که منظور از این عبارت "تنها پسر مادر خودش" یا "تنها پسر ساره" بوده یا با این استدلال که اسماعیل در آن زمان از خانواده طرد شده بود و اسحاق "تنها فرزند" مشروع باقی مانده بود). اما فایرستون با نگاهی دقیقتر و با استفاده از روشهای تحلیل متن، به فرضیهای رادیکالتر میرسد.
[ادامه معرفی در اینجا]
@inekas
Forwarded from فرهیختگان
ذبیح اسحاق بود یا اسماعیل؟ - بخش دوم (ادامه از اینجا)
فایرستون همچنین به شیوهٔ تکرار نام "اسحاق" در متن پیدایش ۲۲ اشاره میکند (نام اسحاق پنج بار در نیمهٔ اول این فصل ذکر شده اما از آیهٔ ۱۰ به بعد دیگه اسم اسحاق ذکر نشده است و تنها با ضمیر از او نام برده شده). فایرستون این تکرار نام را "زائد" میداند. بخشی از اشکال او به این تکرارها آن است که سه تا از این پنج مورد، همراه با حرف تعریف et آمدهاند که هر چند از نظر گرامری غلط نیست، ولی بر اساس نظریهٔ فیشبین در کتاب مشهورش، نشانهای برای افزودهٔ ویرایشی هستند. فایرستون بر اساس شواهد مختلف، استدلال میکند که حضور مکرر و غیرعادیِ نام اسحاق در این متن، شاید از یک "ویرایش" یا "افزوده شدن" بعدی به روایت اصلی حکایت داشته باشد. به عبارت دیگر، او معتقد است که متن اولیه و کهنتر این داستان در کتاب مقدس، ممکن است هویت ذبیح را مشخص نکرده باشد و کل ارجاعات با ضمیر بوده باشد، یا حتی به ذبیح دیگری غیر از اسحاق اشاره داشته است.
ایدهٔ فایرستون برای کمک گرفتن از روایت قرآنی
اینجاست که فایرستون، با الهامگیری از ایدههای بروس زاکرمن دربارهٔ مرجعهای پیشین روایات عهدینی و بازماندههای آنها در بیرون عهدین، از سوره صافات برای روشن کردن این ابهامات استفاده میکند. در سوره صافات، داستان ذبح با درخواست ابراهیم برای فرزند صالح ("رب هب لی من الصالحین") آغاز میشود و به بشارت "غلام حلیم" (فرزندی بردبار) ختم میشود. پس از پایان ماجرای ذبح، و نجات "غلام حلیم"، خداوند به ابراهیم بشارت "اسحاق، نبی" را میدهد. این توالی داستانی در قرآن، از نظر فایرستون، به شدت دلالت بر این دارد که "غلام حلیم" مورد اشاره در ابتدا، پیش از اسحاق و در واقع همان اسماعیل بوده است. زیرا اگر ذبیح اسحاق بود، بشارت به او در پایان قصه منطقی به نظر نمیرسد.
همانطور که فایرستون اشاره میکند، ویژگیهای منحصر به فرد روایت قرآنی از این ماجرا، از جمله عدم ذکر صریح نام ذبیح و نحوهٔ قرار گرفتن بشارت اسحاق، میتواند سرنخی برای فهم روایات کهنتر باشد. فایرستون معتقد است که در سنتهای شفاهی و نسخههای متقدمتر از داستان ذبح در خاورمیانه باستان، احتمالاً ذبیح همان "فرزند اول" (اسماعیل) بوده است و احتمالا روایت قرآنی، نسخهای قدیمیتر از ماجرای ذبیح را حفظ کرده است. او به این نکته نیز اشاره میکند که در فرهنگهای باستانی، قربانی کردن "فرزند اول" (چه انسان و چه حیوان) یک رسم شناخته شده بوده است. این سنت پیشکش "نخستین فرزند" (first-born) به خدا در برخی آیینهای کهنتر وجود و حتی در نذرهای مذهبی یهودیان نیز، بازتابی از آن دیده میشود.
با توجه به این شواهد و موارد دیگری که در مقاله آمده است، فایرستون این فرضیه را مطرح میکند که متن پیدایش ۲۲، شاید در طول زمان و در فرآیند ویرایشهای متعدد، تغییراتی کرده و نام اسحاق به آن اضافه شده است. او پیشنهاد میکند که اگر نام اسحاق را از متن پیدایش ۲۲ حذف کنیم و مکان این قصه را به بعد از تولد اسماعیل منتقل کنیم، آنگاه با روایتی مواجه خواهیم شد که هم با شواهد فرهنگی باستانی سازگارتر است و هم شباهت بیشتری به روایت قرآن پیدا میکند.
نتیجهگیری فایرستون در این مقاله، نه تنها در بازخوانی یک داستان کهن، بلکه در روششناسی مطالعات تطبیقی میان ادیان ابراهیمی، اهمیت بسزایی دارد. فایرستون در پایان مقاله خود مینویسد: "مطالعۀ حاضر، به باور من، به توقف این تمایل رایج در غرب منجر خواهد شد که قرآن را در پرتو کتاب مقدس [فعلی] بخوانند... بلکه، شاید بتوان خوانش کتاب مقدس را در پرتو قرآن سودمند یافت. هر چند ممکن است برای بسیاری، این غیرقابل قبول باشد." فایرستون معتقد است برای بسیاری از غربیان، پذیرش این ایده که قرآن بتواند نوری بر متن تورات بیفکند، دشوار است. اما او با ارائه شواهد متعدد و تحلیل دقیق متون، نشان میدهد که این رویکرد، حداقل در مورد ماجرای ذبیح ابراهیم، نه تنها ممکن، بلکه ضروری است.
شایسته ذکر است ویژگیهای منحصر به فرد روایت قرآن از ماجرای ابراهیم، اسحاق و اسماعیل، تنها به ماجرای ذبیح محدود نمیشود. پارسال به مناسبت مدرسهٔ تابستانی چهارم انعکاس، این مقاله فایرستون به تفصیل معرفی شد و سپس در ادامه به دو مورد از تفاوتهای دیگری که در روایت قرآن وجود دارد اشاره شد که عبارت بود از: ۱. عهد الهی با ابراهیم: ختنه یا تطهیر کعبه؟ ۲. مکان ذبح: موریا یا بیتالله الحرام؟) و بر اساس آخرین تحقیقات آکادمیک، تبیینهایی برای این تفاوتها بیان شد.
برای شنیدن ارائهٔ صوتی پارسال به اینجا رجوع کنید (از دقیقه ۴۴)
⬇️ دریافت متن کامل مقاله
مطالعۀ نسخۀ پیشنویس ترجمۀ کامل مقاله به زبان فارسی
انعکاس
#فرهیختگان راهی به رهایی
فایرستون همچنین به شیوهٔ تکرار نام "اسحاق" در متن پیدایش ۲۲ اشاره میکند (نام اسحاق پنج بار در نیمهٔ اول این فصل ذکر شده اما از آیهٔ ۱۰ به بعد دیگه اسم اسحاق ذکر نشده است و تنها با ضمیر از او نام برده شده). فایرستون این تکرار نام را "زائد" میداند. بخشی از اشکال او به این تکرارها آن است که سه تا از این پنج مورد، همراه با حرف تعریف et آمدهاند که هر چند از نظر گرامری غلط نیست، ولی بر اساس نظریهٔ فیشبین در کتاب مشهورش، نشانهای برای افزودهٔ ویرایشی هستند. فایرستون بر اساس شواهد مختلف، استدلال میکند که حضور مکرر و غیرعادیِ نام اسحاق در این متن، شاید از یک "ویرایش" یا "افزوده شدن" بعدی به روایت اصلی حکایت داشته باشد. به عبارت دیگر، او معتقد است که متن اولیه و کهنتر این داستان در کتاب مقدس، ممکن است هویت ذبیح را مشخص نکرده باشد و کل ارجاعات با ضمیر بوده باشد، یا حتی به ذبیح دیگری غیر از اسحاق اشاره داشته است.
ایدهٔ فایرستون برای کمک گرفتن از روایت قرآنی
اینجاست که فایرستون، با الهامگیری از ایدههای بروس زاکرمن دربارهٔ مرجعهای پیشین روایات عهدینی و بازماندههای آنها در بیرون عهدین، از سوره صافات برای روشن کردن این ابهامات استفاده میکند. در سوره صافات، داستان ذبح با درخواست ابراهیم برای فرزند صالح ("رب هب لی من الصالحین") آغاز میشود و به بشارت "غلام حلیم" (فرزندی بردبار) ختم میشود. پس از پایان ماجرای ذبح، و نجات "غلام حلیم"، خداوند به ابراهیم بشارت "اسحاق، نبی" را میدهد. این توالی داستانی در قرآن، از نظر فایرستون، به شدت دلالت بر این دارد که "غلام حلیم" مورد اشاره در ابتدا، پیش از اسحاق و در واقع همان اسماعیل بوده است. زیرا اگر ذبیح اسحاق بود، بشارت به او در پایان قصه منطقی به نظر نمیرسد.
همانطور که فایرستون اشاره میکند، ویژگیهای منحصر به فرد روایت قرآنی از این ماجرا، از جمله عدم ذکر صریح نام ذبیح و نحوهٔ قرار گرفتن بشارت اسحاق، میتواند سرنخی برای فهم روایات کهنتر باشد. فایرستون معتقد است که در سنتهای شفاهی و نسخههای متقدمتر از داستان ذبح در خاورمیانه باستان، احتمالاً ذبیح همان "فرزند اول" (اسماعیل) بوده است و احتمالا روایت قرآنی، نسخهای قدیمیتر از ماجرای ذبیح را حفظ کرده است. او به این نکته نیز اشاره میکند که در فرهنگهای باستانی، قربانی کردن "فرزند اول" (چه انسان و چه حیوان) یک رسم شناخته شده بوده است. این سنت پیشکش "نخستین فرزند" (first-born) به خدا در برخی آیینهای کهنتر وجود و حتی در نذرهای مذهبی یهودیان نیز، بازتابی از آن دیده میشود.
با توجه به این شواهد و موارد دیگری که در مقاله آمده است، فایرستون این فرضیه را مطرح میکند که متن پیدایش ۲۲، شاید در طول زمان و در فرآیند ویرایشهای متعدد، تغییراتی کرده و نام اسحاق به آن اضافه شده است. او پیشنهاد میکند که اگر نام اسحاق را از متن پیدایش ۲۲ حذف کنیم و مکان این قصه را به بعد از تولد اسماعیل منتقل کنیم، آنگاه با روایتی مواجه خواهیم شد که هم با شواهد فرهنگی باستانی سازگارتر است و هم شباهت بیشتری به روایت قرآن پیدا میکند.
نتیجهگیری فایرستون در این مقاله، نه تنها در بازخوانی یک داستان کهن، بلکه در روششناسی مطالعات تطبیقی میان ادیان ابراهیمی، اهمیت بسزایی دارد. فایرستون در پایان مقاله خود مینویسد: "مطالعۀ حاضر، به باور من، به توقف این تمایل رایج در غرب منجر خواهد شد که قرآن را در پرتو کتاب مقدس [فعلی] بخوانند... بلکه، شاید بتوان خوانش کتاب مقدس را در پرتو قرآن سودمند یافت. هر چند ممکن است برای بسیاری، این غیرقابل قبول باشد." فایرستون معتقد است برای بسیاری از غربیان، پذیرش این ایده که قرآن بتواند نوری بر متن تورات بیفکند، دشوار است. اما او با ارائه شواهد متعدد و تحلیل دقیق متون، نشان میدهد که این رویکرد، حداقل در مورد ماجرای ذبیح ابراهیم، نه تنها ممکن، بلکه ضروری است.
شایسته ذکر است ویژگیهای منحصر به فرد روایت قرآن از ماجرای ابراهیم، اسحاق و اسماعیل، تنها به ماجرای ذبیح محدود نمیشود. پارسال به مناسبت مدرسهٔ تابستانی چهارم انعکاس، این مقاله فایرستون به تفصیل معرفی شد و سپس در ادامه به دو مورد از تفاوتهای دیگری که در روایت قرآن وجود دارد اشاره شد که عبارت بود از: ۱. عهد الهی با ابراهیم: ختنه یا تطهیر کعبه؟ ۲. مکان ذبح: موریا یا بیتالله الحرام؟) و بر اساس آخرین تحقیقات آکادمیک، تبیینهایی برای این تفاوتها بیان شد.
برای شنیدن ارائهٔ صوتی پارسال به اینجا رجوع کنید (از دقیقه ۴۴)
⬇️ دریافت متن کامل مقاله
مطالعۀ نسخۀ پیشنویس ترجمۀ کامل مقاله به زبان فارسی
انعکاس
#فرهیختگان راهی به رهایی
Forwarded from M
“محمد”(ی) که از نو شناختم
✍️:عبدالله ناصری
قسمت اول
از انسان مجهول القدری سخن
می گویم که با سابقه درخشان در
انقلاب اجتناب ناپذیر ۵۷ و در جنگ
اجتناب پذیر ایران و عراق، از جنبش
دوم خرداد سر برآورد و در مجلس
پرافتخار ششم نماینده مردم اهواز
شد. مجلسی که با ریاست حضرت شیخ مهدی کروبی تکرارناشدنی شد.
پارلمانی که با اکثریت دموکرات نامه تاریخی موسوم به “زهرنوش” را به رهبر حکومت نوشت و هزینه اش را نیز پرداخت.
آری!
منظورم دکتر محمد کیانوش راد استاد بازنشسته(اجباری) دانشگاه شهید چمران است. دکتر محمد(ی) که علاوه بر هزینه مذکور، در جنبش
سبز ۸۸، دو بار زندان رفت. او تا امروز ذره ای از آرمان سبزش فاصله
نگرفت ولی به علت کثرت هم صدایانش راه مستند سازی انقلاب و
جنگ را در قالب “ادبیات داستانی”
یا همان “رمان تاریخی” پیش میبرد.
ا- حاج آقا خرمگس، که نام مستعار یکی از شخصیت های انقلابی عصر پهلوی است نگاهی به مبارزات دههٔ پنجاه در خوزستان( البته بیشتر اهواز) دارد. ولی روابط عاشقی، با محوریت امثال “فرید” و
“شیرین” ، مرزهای سخت ایدئولوژیک را فرو میریزد و عقاید الهام گرفته از سنت تاریخی که با عشق رهاشده در صفحات کتاب متضاد است، را نمودار می کند.
نویسنده روایت وقایع اهواز را حول محور و مدار شکل گیری گروه موحدین و منصورون ، فعالیت های دانشجویان دانشگاه جندی شاپور ، محله لشکر آباد ، بازار و روحانیت و نیز کروه های چپ مارکسیستی و مجاهدین خلق دنبال می کند . روایت کیانوش راد در نوع خود ، جزء اولین نوشته هایی است که بصورت واقع بینانه و بدون جهت گیری ایدئولوژیک و جانبدارانه در مورد خوزستان به رشته تحریر
درآمده است .
حاج آقا خرمگس نگاهی مستند از دید کسی است که خود در گراماگرم حوادث کم و بیش حضور داشته است و در بخش دیگر در قالب رمان و بصورت غیر مستند به روایت روابط میان کنشگران انقلابی می پردازد که در جای خود قابل تامل است .
فرید شخصیتِ بخش داستانی حاج اقا خرمگس از زبان محمود نقل میکنند:”برای هر انقلابی، هر نوع احساسات، عواطف خانوادگی و زنانه، وابستگی به زن و بچه، دوستی،
عشق، در برابر هدف هیچ است. فرد
انقلابی باید از رومانتیسم و عاطفه
پرستی دوری کند.”
کیانوش در کتاب خرمگس، بیانی نو از اعتصاب سراسری کارکنان صنعت
نفت دارد و معتقد است که ترور “پل گریم” کارمند ارشد آمریکایی توسط گروه موحدین، موج اعتصاب سراسری را در پیش داشت. البته کار خبط دیگری نیز، یاران حسین علمالهدی داشتند و آن ترور “شیخ حسین دانشی" نمایندهی آبادان در مجلس شورای ملی بود. تفصیل تکوین دو گروه موحدین و منصورون
حجم اصلی کتاب است. روایت بدیع
دیگری که در این کتاب یافتم اجازه “اجتهاد” زهره صفاتی دزفولی از سوی آیات صافی گلپایگانی و فاضل
لنکرانی بود. پس این بانو اولین زن مجتهد ایران است.خوشبختانه نویسنده با تاریخشناسان منصف و
بیطرف همراه است که سینما رکس
آبادان را بچههای دو آتشه انقلابی و البته “جاهل مقدس” آتش زدند.
از میان دانشجویان انقلابی شهرهای
مهم استان نام ابراهیم شهبازی مرا
جلب کرد، چون تنها دانشجوی دانشگاه اهواز که قبل از ۲۲ بهمن شناختم، همین ابراهیم بود. اگر اشتباه نکنم دانشجوی کشاورزی اهواز بود. من با برادر کوچکترش- علی شهید جنگ- دوست بودم و به همین خاطر در روزگار تعطیلی دانشگاههای کشور در ۵۷، ابراهیم را در منزل پدری(نزدیک میدان ژاله تهران) دیده بودم.
✍️:عبدالله ناصری
قسمت اول
از انسان مجهول القدری سخن
می گویم که با سابقه درخشان در
انقلاب اجتناب ناپذیر ۵۷ و در جنگ
اجتناب پذیر ایران و عراق، از جنبش
دوم خرداد سر برآورد و در مجلس
پرافتخار ششم نماینده مردم اهواز
شد. مجلسی که با ریاست حضرت شیخ مهدی کروبی تکرارناشدنی شد.
پارلمانی که با اکثریت دموکرات نامه تاریخی موسوم به “زهرنوش” را به رهبر حکومت نوشت و هزینه اش را نیز پرداخت.
آری!
منظورم دکتر محمد کیانوش راد استاد بازنشسته(اجباری) دانشگاه شهید چمران است. دکتر محمد(ی) که علاوه بر هزینه مذکور، در جنبش
سبز ۸۸، دو بار زندان رفت. او تا امروز ذره ای از آرمان سبزش فاصله
نگرفت ولی به علت کثرت هم صدایانش راه مستند سازی انقلاب و
جنگ را در قالب “ادبیات داستانی”
یا همان “رمان تاریخی” پیش میبرد.
ا- حاج آقا خرمگس، که نام مستعار یکی از شخصیت های انقلابی عصر پهلوی است نگاهی به مبارزات دههٔ پنجاه در خوزستان( البته بیشتر اهواز) دارد. ولی روابط عاشقی، با محوریت امثال “فرید” و
“شیرین” ، مرزهای سخت ایدئولوژیک را فرو میریزد و عقاید الهام گرفته از سنت تاریخی که با عشق رهاشده در صفحات کتاب متضاد است، را نمودار می کند.
نویسنده روایت وقایع اهواز را حول محور و مدار شکل گیری گروه موحدین و منصورون ، فعالیت های دانشجویان دانشگاه جندی شاپور ، محله لشکر آباد ، بازار و روحانیت و نیز کروه های چپ مارکسیستی و مجاهدین خلق دنبال می کند . روایت کیانوش راد در نوع خود ، جزء اولین نوشته هایی است که بصورت واقع بینانه و بدون جهت گیری ایدئولوژیک و جانبدارانه در مورد خوزستان به رشته تحریر
درآمده است .
حاج آقا خرمگس نگاهی مستند از دید کسی است که خود در گراماگرم حوادث کم و بیش حضور داشته است و در بخش دیگر در قالب رمان و بصورت غیر مستند به روایت روابط میان کنشگران انقلابی می پردازد که در جای خود قابل تامل است .
فرید شخصیتِ بخش داستانی حاج اقا خرمگس از زبان محمود نقل میکنند:”برای هر انقلابی، هر نوع احساسات، عواطف خانوادگی و زنانه، وابستگی به زن و بچه، دوستی،
عشق، در برابر هدف هیچ است. فرد
انقلابی باید از رومانتیسم و عاطفه
پرستی دوری کند.”
کیانوش در کتاب خرمگس، بیانی نو از اعتصاب سراسری کارکنان صنعت
نفت دارد و معتقد است که ترور “پل گریم” کارمند ارشد آمریکایی توسط گروه موحدین، موج اعتصاب سراسری را در پیش داشت. البته کار خبط دیگری نیز، یاران حسین علمالهدی داشتند و آن ترور “شیخ حسین دانشی" نمایندهی آبادان در مجلس شورای ملی بود. تفصیل تکوین دو گروه موحدین و منصورون
حجم اصلی کتاب است. روایت بدیع
دیگری که در این کتاب یافتم اجازه “اجتهاد” زهره صفاتی دزفولی از سوی آیات صافی گلپایگانی و فاضل
لنکرانی بود. پس این بانو اولین زن مجتهد ایران است.خوشبختانه نویسنده با تاریخشناسان منصف و
بیطرف همراه است که سینما رکس
آبادان را بچههای دو آتشه انقلابی و البته “جاهل مقدس” آتش زدند.
از میان دانشجویان انقلابی شهرهای
مهم استان نام ابراهیم شهبازی مرا
جلب کرد، چون تنها دانشجوی دانشگاه اهواز که قبل از ۲۲ بهمن شناختم، همین ابراهیم بود. اگر اشتباه نکنم دانشجوی کشاورزی اهواز بود. من با برادر کوچکترش- علی شهید جنگ- دوست بودم و به همین خاطر در روزگار تعطیلی دانشگاههای کشور در ۵۷، ابراهیم را در منزل پدری(نزدیک میدان ژاله تهران) دیده بودم.
Forwarded from M
قسمت دوم
۲- کتاب دوم، “حتة ، نغمههای غروب” رمان تاریخی دیگری از محمد کیانوش است. حتة(با كسر نون و فتح حا) نام جوانی پرشور با سری داغ از روستای “دبات”(تشدید
باء) شوش دانیال است. زمان تاریخی داستان دهه ۱۳۴۰ است.
عصری که به رغم خلع سلاح عشایر و روستائیان، هنوز ستمدیده هستند.
کیانوش معلوم است قلم پژوهشگران عصر پهلوی را دیده است، مثل کاوه بیات و هما کاتوزیان. نخستین دیالوگ حتة با “عَبِد” نامی است که به دروغ خود را سید جا زده است و جوان شورشی
دبات او را با به بیشرفی و ناجوانمردی وصف میکند و به برادر خودش توصیه میکند ، به همسرش « ام شجاع » بگوید که به فرزندش شجاعت را بیاموزد ، زیرا شجاعت مادر ِ ر حقیقتی است .
بالاخره ظلم و زیادهستانی مأمور مالیات، مردم دبات را علیه دولت
میشوراند و طبعا حتة رهبر این قیام است و با ناپدیدشدنش از دست
گزمهها میرهد. بدیهی است که زندگی تاریخی وی از اینجا آغاز شده
است. ژاندارمهای پاسگاه ولکنش نیستند و با وعدهی عفو، به دامش میاندازند و با چشمک دولت مرکزی
او را در دادگاه نظامی اهواز محاکمهاش میکنند. بعد از محکمهی اول تصمیم گرفت از زندان زند اهواز فرار کند، موفق شد جسورانه دوباره به دبات بازگردد.
فصل جدید زندگیاش با مشاهده
دختر خوشگل و سبزینه پوش شوشی به نام “بَلوده”، رقم خورد. به فرموده صائب تبریزی :
“از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل و دل، خراب چشم”
حتة با اينكه به توصيه دوستاش به جنوب عراق و از دست ژاندارمری دچار “خودتبعیدی” شده ، زن و پسرش را در العماره گذاشته و به شوش مراجعت میکند.قصه چیست؟ نمیدانیم!
ولی مسلم است بلوده خانم دلش را
برده و به محض ورود از مادرش، احوال آن عشوهی پر کرشمه را میپرسد. امحتة خبر خاطرخواهی
پسر عموی بلوده را داد و شد آن چه نباید. تعجب نکنید!
اصلا برای بلوده این سنت عرب بادیه که عموزادگان برای هماند همان “رسم نهوه”، یعنی نهی خواستگاری دیگری، مطرح نبود. دخترک زیبای دباتی، خیلی زودتر از حتة عاشق شده بود.
همه امور به سرعت پیش رفت تا
بلوده شد “هوو”ی زن اول حتة- جبريه- و تند، تاخت به سوی العماره.
ولی ژاندارمری و شیوخ طایفه ها هر دو صنف دنبال رام کردن جوان عاصی شوشی هستند. حتة در برابر امان شاهنشاه قصد دارد به ایران برگردد و به صورت آدم عادی زندگی
کند. نقشهها کشیدند تا او را توقیف کنند، ولی به همان مقدار که عاشق
بلوده است، زیرک هم هست، چون
دوز و کلکهای حکومتی را خنثی
میکند. نهایتا آخرین غروب با نظارت آهویی زیبا که پیامی هم
دارد فرا میرسد و همان دوستان دیروز که اکنون مأمور دولتاند، جوان سرسخت دباتی شوش را میزنند در محدوده العماره. ولی آخر داستان، خوش است. جسدش را گروهی بازرگان آشنا با خود به نجف برده و دفنش میکنند.
حقیقتا این کتاب، نسبت به خرمگس
نزدیکتر است به ”تاریخ مردم”.
۲- کتاب دوم، “حتة ، نغمههای غروب” رمان تاریخی دیگری از محمد کیانوش است. حتة(با كسر نون و فتح حا) نام جوانی پرشور با سری داغ از روستای “دبات”(تشدید
باء) شوش دانیال است. زمان تاریخی داستان دهه ۱۳۴۰ است.
عصری که به رغم خلع سلاح عشایر و روستائیان، هنوز ستمدیده هستند.
کیانوش معلوم است قلم پژوهشگران عصر پهلوی را دیده است، مثل کاوه بیات و هما کاتوزیان. نخستین دیالوگ حتة با “عَبِد” نامی است که به دروغ خود را سید جا زده است و جوان شورشی
دبات او را با به بیشرفی و ناجوانمردی وصف میکند و به برادر خودش توصیه میکند ، به همسرش « ام شجاع » بگوید که به فرزندش شجاعت را بیاموزد ، زیرا شجاعت مادر ِ ر حقیقتی است .
بالاخره ظلم و زیادهستانی مأمور مالیات، مردم دبات را علیه دولت
میشوراند و طبعا حتة رهبر این قیام است و با ناپدیدشدنش از دست
گزمهها میرهد. بدیهی است که زندگی تاریخی وی از اینجا آغاز شده
است. ژاندارمهای پاسگاه ولکنش نیستند و با وعدهی عفو، به دامش میاندازند و با چشمک دولت مرکزی
او را در دادگاه نظامی اهواز محاکمهاش میکنند. بعد از محکمهی اول تصمیم گرفت از زندان زند اهواز فرار کند، موفق شد جسورانه دوباره به دبات بازگردد.
فصل جدید زندگیاش با مشاهده
دختر خوشگل و سبزینه پوش شوشی به نام “بَلوده”، رقم خورد. به فرموده صائب تبریزی :
“از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد
چشم من، خراب دل و دل، خراب چشم”
حتة با اينكه به توصيه دوستاش به جنوب عراق و از دست ژاندارمری دچار “خودتبعیدی” شده ، زن و پسرش را در العماره گذاشته و به شوش مراجعت میکند.قصه چیست؟ نمیدانیم!
ولی مسلم است بلوده خانم دلش را
برده و به محض ورود از مادرش، احوال آن عشوهی پر کرشمه را میپرسد. امحتة خبر خاطرخواهی
پسر عموی بلوده را داد و شد آن چه نباید. تعجب نکنید!
اصلا برای بلوده این سنت عرب بادیه که عموزادگان برای هماند همان “رسم نهوه”، یعنی نهی خواستگاری دیگری، مطرح نبود. دخترک زیبای دباتی، خیلی زودتر از حتة عاشق شده بود.
همه امور به سرعت پیش رفت تا
بلوده شد “هوو”ی زن اول حتة- جبريه- و تند، تاخت به سوی العماره.
ولی ژاندارمری و شیوخ طایفه ها هر دو صنف دنبال رام کردن جوان عاصی شوشی هستند. حتة در برابر امان شاهنشاه قصد دارد به ایران برگردد و به صورت آدم عادی زندگی
کند. نقشهها کشیدند تا او را توقیف کنند، ولی به همان مقدار که عاشق
بلوده است، زیرک هم هست، چون
دوز و کلکهای حکومتی را خنثی
میکند. نهایتا آخرین غروب با نظارت آهویی زیبا که پیامی هم
دارد فرا میرسد و همان دوستان دیروز که اکنون مأمور دولتاند، جوان سرسخت دباتی شوش را میزنند در محدوده العماره. ولی آخر داستان، خوش است. جسدش را گروهی بازرگان آشنا با خود به نجف برده و دفنش میکنند.
حقیقتا این کتاب، نسبت به خرمگس
نزدیکتر است به ”تاریخ مردم”.
Forwarded from M
قسمت سوم
۳- رمان ِ مستند “بهترین وقت مردن” عنوان
کتاب سوم محمد کیانوشراد است.
فصل یکم مربوط است به ماجرای منطقه باسکول یا همان روسپیخانه ای
در شهر اهواز. محلی که مردم انقلابی ۵۷ بر خلاف سینما و شرابخانهها کمتر به آن تعرض داشتهاند. شهر اهواز در سیمای
قدیماش، همه جور ایرانی به خود
دیده، یزدی، اصفهانی، لر، کرد، ملایری، بروجردی.
دو جوان، یکی خسرو در هوای شیرین
خودش(عاطفه) و دیگری، امیر در فضای انقلاب که خسرو گلسرخی را
مقتدای خودش کرده است. تعجب نکنیم اگر شیرین خسرو به نوعی کارمند باسکول است . خسرو ژتون آبیرنگ را ویژهی عاطفه است خریده ولی کاری نکردهاست. یعنی پول نکرده را پیشتر پرداخت کرده.
خسرو قصد ازدواج رسمی با عاطفه
و رهاکردن او را دارد و این شیرین دهها آقابالاسر. اکنون انقلاب نضج گرفته ، و خسرو خود را بتدریج از عاطفه دور می کند . اما حالا عاطفه که خسرو را رد می کنم ، اکنون برای یافتن خسرو و به دنبال او در تظاهرات شرکت می کند اما مجروح می شود .
وقتی انقلابیون برای پاکسازی باسکول میروند خسرو نیز یکی از انهاست . تغییر قیافه داده ، ریش بلند و عینک افتابی زده است تا اهل باسکول و خصوصا عاطفه او را نشناسند . اما عاطفه او را می شناسد و به رو نمی آورد .
در این داستان مثبت ترین شخصیت از آن عاطفه ی روسپی است و امیر و خسرو پس از انقلاب هر دو مسیری بر خلاف ادعاهای ظاهری و فرصت طلبانه شان را به نمایش می گذارند .
داستان های دیگر کتاب« بهترین وقت ِ مردن » به دفاع و جنگ اختصاص دارد . در اینجا شاهد روایتی غیر رسمی وغیر حکومتی ، انهم از زبان بسیجیان خط حمله را شاهد هستیم . روایتی متفاوت و متفاوت با آنچه از جبهه و جنگ تا کنون وصف شده است .
تصویر جنگ ایران و عراق که روزگاری بچههای ایران و عراق کنار هم در شط شنا میکردند و بعضا فامیل بودند برای یک آدم خوزی
کار سادهای نیست.این دفعه، محور تاریخ جنگ، سعید است که شخصیت جالبی دارد. شخصیتی « دو قطبی » . نماز نمیخواند ، یک بار خودکشی کرده است ، اما عاشق دعای جوشن کبیر است . یاد اوین و بند وزا
اطلاعات افتادم که مهر و قرآن بود
ولی دربدر دنبال یک مفاتیح میگشتم. سعید علاوه بر کتاب دعا، قرآن، اوستا، انجیل، مزامیر داوود،
سفر ایوب و غیره میخواند. دیگر جنگ تمام شده و صورتاش پر چروک، اما هنوز در عشق زنی است که به وی نرسیده است.سعید داستانها هر چند از زندگی و عمر سپریشده خودش راضی است ولی
کاملا نیهیلیست روزهای آخر عمر را
طی میکند. داستان «دشت درّاج ها » و شخصیت تروماتیک ِعدنان که زخم جدایی از هور و عروسش را در دل دارد و برای وطن حاضر به رها کردن بسیجیان نیست جالب توجه است
۳- رمان ِ مستند “بهترین وقت مردن” عنوان
کتاب سوم محمد کیانوشراد است.
فصل یکم مربوط است به ماجرای منطقه باسکول یا همان روسپیخانه ای
در شهر اهواز. محلی که مردم انقلابی ۵۷ بر خلاف سینما و شرابخانهها کمتر به آن تعرض داشتهاند. شهر اهواز در سیمای
قدیماش، همه جور ایرانی به خود
دیده، یزدی، اصفهانی، لر، کرد، ملایری، بروجردی.
دو جوان، یکی خسرو در هوای شیرین
خودش(عاطفه) و دیگری، امیر در فضای انقلاب که خسرو گلسرخی را
مقتدای خودش کرده است. تعجب نکنیم اگر شیرین خسرو به نوعی کارمند باسکول است . خسرو ژتون آبیرنگ را ویژهی عاطفه است خریده ولی کاری نکردهاست. یعنی پول نکرده را پیشتر پرداخت کرده.
خسرو قصد ازدواج رسمی با عاطفه
و رهاکردن او را دارد و این شیرین دهها آقابالاسر. اکنون انقلاب نضج گرفته ، و خسرو خود را بتدریج از عاطفه دور می کند . اما حالا عاطفه که خسرو را رد می کنم ، اکنون برای یافتن خسرو و به دنبال او در تظاهرات شرکت می کند اما مجروح می شود .
وقتی انقلابیون برای پاکسازی باسکول میروند خسرو نیز یکی از انهاست . تغییر قیافه داده ، ریش بلند و عینک افتابی زده است تا اهل باسکول و خصوصا عاطفه او را نشناسند . اما عاطفه او را می شناسد و به رو نمی آورد .
در این داستان مثبت ترین شخصیت از آن عاطفه ی روسپی است و امیر و خسرو پس از انقلاب هر دو مسیری بر خلاف ادعاهای ظاهری و فرصت طلبانه شان را به نمایش می گذارند .
داستان های دیگر کتاب« بهترین وقت ِ مردن » به دفاع و جنگ اختصاص دارد . در اینجا شاهد روایتی غیر رسمی وغیر حکومتی ، انهم از زبان بسیجیان خط حمله را شاهد هستیم . روایتی متفاوت و متفاوت با آنچه از جبهه و جنگ تا کنون وصف شده است .
تصویر جنگ ایران و عراق که روزگاری بچههای ایران و عراق کنار هم در شط شنا میکردند و بعضا فامیل بودند برای یک آدم خوزی
کار سادهای نیست.این دفعه، محور تاریخ جنگ، سعید است که شخصیت جالبی دارد. شخصیتی « دو قطبی » . نماز نمیخواند ، یک بار خودکشی کرده است ، اما عاشق دعای جوشن کبیر است . یاد اوین و بند وزا
اطلاعات افتادم که مهر و قرآن بود
ولی دربدر دنبال یک مفاتیح میگشتم. سعید علاوه بر کتاب دعا، قرآن، اوستا، انجیل، مزامیر داوود،
سفر ایوب و غیره میخواند. دیگر جنگ تمام شده و صورتاش پر چروک، اما هنوز در عشق زنی است که به وی نرسیده است.سعید داستانها هر چند از زندگی و عمر سپریشده خودش راضی است ولی
کاملا نیهیلیست روزهای آخر عمر را
طی میکند. داستان «دشت درّاج ها » و شخصیت تروماتیک ِعدنان که زخم جدایی از هور و عروسش را در دل دارد و برای وطن حاضر به رها کردن بسیجیان نیست جالب توجه است
Forwarded from M
قسمت چهارم
۴ - “گرگها و گرازها” تازه ترین کتاب و در موضوع اعتصابهای نیشکر هفت تپه است، مفصلتر از سه کتب دیگر.
شروع ماجرا با “رمضان”ی است بازنشسته نیشکر هفت تپه که شش کلاس فقط خوانده اما مردی اهل فکر و تأمل در هستی. یک خداباور سنتی که بنا دارد با نخوردن، مرگ
خودخواسته را تجربه کند. ولی پسرش یوسف خداناباور مخالف
تصمیم پدر. رمضان در عین موحد
بودنش نمیداند بعد از این دنیا چی
میشه؟ علیالدوام این بیت “شیون
فومنی” را زمزمه میکند:
“دو خلسه مانده تا ژرفای خواب
پشت خلوتهاست آری پرسه اجدادیام”
شعر بالا، آواز خوش زندگی رمضان بود و با همین ترنم به استقبال مرگ
خودخواه رفت.
حالا یوسف خان که مرگ ناگهانی
زنش، پروین، او را آزرده و به علاوه پسرکی بیمادر روی دستش مانده،
ظاهرا کمکم به یک “نیهیلیسم کمرنگ” دچار شده به حدی که از فلسفه خوانیهایش پشیمان است.
به خاطر رسیدگی بیشتر به پسرش-طالب- با پرستار پسر ازدواج میکند و پسری هم از او دارد. اما اعتراف میکند زندگی جدید تهی از عشق است.
زمانه، زمان جنگ ایران و عراق است که به ناگاه داستاننویس ما میپرد
به سال ۹۲ و دولت جدید تدبیر و امید. رخداد مهم در این فصل ، ازدواج “اسماعیل” پسر دوم یوسف از اکرم که با مادرش هوس کردند
عروس دزفولی(دژپل قدیم) به خانه
بیاورند. نویسنده از زبان دفتردار ازدواج ، حاجی بنینجار، کمی به حال و هوای تاریخ و فرهنگ دزفول
اشاره دارد که به نظرم باید بیشتر به آن پردازد. اتفاق خوب حالا اینه که
یوسف و اکرم واقعا عاشق هم
شدهاند. به قول وحشی بافقی:
“پی الهامی از وحی و سروشم…
سروش آمد; به جانم عشق درافتاد.
خروش آمد; در این خم جوشش افتاد”
ولی حمیت و غیرت مردم خوزی “مثالزد” است. واقعهی قتل خان به دست سید جعفر در روستای خدر شوش، که قصد تجاوز به به زنی از
روستا داشت رخدادی از تاریخ شبه مردهای “گرگ و گراز” است در شوش دانیال. در فصل دیگری، کیانوشراد، با عنوان “عشق استالین”، مردی را نشان میدهد به نام شهابی که برای حقوق ببشتر مستخدم منطقه آزاد اروند است و اما برای کارنکردن مأمور به استانداری است. همین که با رانت
دانشجوی دکتری شده دوست دارد
به او بگویند دکتر! به قول شاعری
عرب در سده سوم:
"ألقاب مملكة في غير موضعها
كالحر يحكي انتفاخا صورة الاسد"
آری!
این رذیلت نفسانی در جمهوری اسلامی، پر مشتری بوده که بعضی از
آدمهای زیادی مثل گربه ادای سلطان جنگل را درآوردهاند.دکتر کردان. دکتر رحیمی، و … .
البته بعضی هم هستند که مدرک
دکتریشون کم از فیگور گربهها نیست. خلاصه دکتر! شهابی هم به پشتوانه جهالت بعضی از مردم، قاتل
فراری و بعد تبرئه هم شده است. همین دکتر به امداد پول زیادی که
دارد، شهردار اهواز شده است.
اتفاقا شهابی یکی از گرازهای “بیشهی دز” است. چون وقتی با طالب پسر اسماعیل پسر یوسف به شکار گراز به همان بیشه رفته، علاوه بر نداشتن مجوز، طالب جوان
را طعمه گراز و وی را گذاشته فرار کرده و حالا قاتل آن پسر مظلوم محسوب و مجبور به کنارهگیری از سمت شهردار چند روزه میشود.
دکتر کیانوش در لابهلای قصه از موضوع مهم کارخانه نیشکر هفت تپه جدا نشده است. حالا با فرمان خصوصی سازی رهبر حکومت، این شرکت بزرگ به خصولتیها واگذار
شده البته بعدها یعنی سال ۹۴ که به گفتهی اسماعیل (بخشی) وضع کارگران بدتر شده است. نویسنده داستان متناسب با وقایع کتاب، اشعار استاد شفیعی
کدکنی را آورده و معلوم است خیلی
“کدکنفیل” است. من در کتب چهارگانه این علاقه را میبینم. البته
جاهایی اگر از شاعرانی چون سه مرحوم، حسین منزوی، حمید مصدق و قیصرخان دزفولی(امینپور) بیاورد دلنشینتر است. ماجرای شیخ شبیر خاقانی و خلق عرب و آتش زدن کابارهی میترا در آبادان و در بحبوحهی انقلاب از قلم نویسنده دور نمانده است.
این نکته را یادآوری کنم که جنگ و
پس از جنگ دو فصل آخر کتاب است.
چهار رمان تاریخی کیانوش واقعا خواندنش برای نسل ما زیبا و ارزشمند است. واقعا فاز جدید قلم
گردی وی بعد از سالها سیاست
ورزی تماموقت، لطف پنهان خداست. حتما نویسنده، داستانهای
هزار و یک شب را با حوصله خوانده
است که اگر نه، بر او واجب عینی است. او به “تاریخ مردم” خیلی نزدیک است و در همین موضع از همکار و دوست شفیقم، دکتر داریوش رحمانیان که این مصطلح
“آنالی” را به خوبی در ایران جا انداخت تقاضا دارم که بیشتر این
چهار تاریخنامهی مردم را نقد و بررسی کنند.
۴ - “گرگها و گرازها” تازه ترین کتاب و در موضوع اعتصابهای نیشکر هفت تپه است، مفصلتر از سه کتب دیگر.
شروع ماجرا با “رمضان”ی است بازنشسته نیشکر هفت تپه که شش کلاس فقط خوانده اما مردی اهل فکر و تأمل در هستی. یک خداباور سنتی که بنا دارد با نخوردن، مرگ
خودخواسته را تجربه کند. ولی پسرش یوسف خداناباور مخالف
تصمیم پدر. رمضان در عین موحد
بودنش نمیداند بعد از این دنیا چی
میشه؟ علیالدوام این بیت “شیون
فومنی” را زمزمه میکند:
“دو خلسه مانده تا ژرفای خواب
پشت خلوتهاست آری پرسه اجدادیام”
شعر بالا، آواز خوش زندگی رمضان بود و با همین ترنم به استقبال مرگ
خودخواه رفت.
حالا یوسف خان که مرگ ناگهانی
زنش، پروین، او را آزرده و به علاوه پسرکی بیمادر روی دستش مانده،
ظاهرا کمکم به یک “نیهیلیسم کمرنگ” دچار شده به حدی که از فلسفه خوانیهایش پشیمان است.
به خاطر رسیدگی بیشتر به پسرش-طالب- با پرستار پسر ازدواج میکند و پسری هم از او دارد. اما اعتراف میکند زندگی جدید تهی از عشق است.
زمانه، زمان جنگ ایران و عراق است که به ناگاه داستاننویس ما میپرد
به سال ۹۲ و دولت جدید تدبیر و امید. رخداد مهم در این فصل ، ازدواج “اسماعیل” پسر دوم یوسف از اکرم که با مادرش هوس کردند
عروس دزفولی(دژپل قدیم) به خانه
بیاورند. نویسنده از زبان دفتردار ازدواج ، حاجی بنینجار، کمی به حال و هوای تاریخ و فرهنگ دزفول
اشاره دارد که به نظرم باید بیشتر به آن پردازد. اتفاق خوب حالا اینه که
یوسف و اکرم واقعا عاشق هم
شدهاند. به قول وحشی بافقی:
“پی الهامی از وحی و سروشم…
سروش آمد; به جانم عشق درافتاد.
خروش آمد; در این خم جوشش افتاد”
ولی حمیت و غیرت مردم خوزی “مثالزد” است. واقعهی قتل خان به دست سید جعفر در روستای خدر شوش، که قصد تجاوز به به زنی از
روستا داشت رخدادی از تاریخ شبه مردهای “گرگ و گراز” است در شوش دانیال. در فصل دیگری، کیانوشراد، با عنوان “عشق استالین”، مردی را نشان میدهد به نام شهابی که برای حقوق ببشتر مستخدم منطقه آزاد اروند است و اما برای کارنکردن مأمور به استانداری است. همین که با رانت
دانشجوی دکتری شده دوست دارد
به او بگویند دکتر! به قول شاعری
عرب در سده سوم:
"ألقاب مملكة في غير موضعها
كالحر يحكي انتفاخا صورة الاسد"
آری!
این رذیلت نفسانی در جمهوری اسلامی، پر مشتری بوده که بعضی از
آدمهای زیادی مثل گربه ادای سلطان جنگل را درآوردهاند.دکتر کردان. دکتر رحیمی، و … .
البته بعضی هم هستند که مدرک
دکتریشون کم از فیگور گربهها نیست. خلاصه دکتر! شهابی هم به پشتوانه جهالت بعضی از مردم، قاتل
فراری و بعد تبرئه هم شده است. همین دکتر به امداد پول زیادی که
دارد، شهردار اهواز شده است.
اتفاقا شهابی یکی از گرازهای “بیشهی دز” است. چون وقتی با طالب پسر اسماعیل پسر یوسف به شکار گراز به همان بیشه رفته، علاوه بر نداشتن مجوز، طالب جوان
را طعمه گراز و وی را گذاشته فرار کرده و حالا قاتل آن پسر مظلوم محسوب و مجبور به کنارهگیری از سمت شهردار چند روزه میشود.
دکتر کیانوش در لابهلای قصه از موضوع مهم کارخانه نیشکر هفت تپه جدا نشده است. حالا با فرمان خصوصی سازی رهبر حکومت، این شرکت بزرگ به خصولتیها واگذار
شده البته بعدها یعنی سال ۹۴ که به گفتهی اسماعیل (بخشی) وضع کارگران بدتر شده است. نویسنده داستان متناسب با وقایع کتاب، اشعار استاد شفیعی
کدکنی را آورده و معلوم است خیلی
“کدکنفیل” است. من در کتب چهارگانه این علاقه را میبینم. البته
جاهایی اگر از شاعرانی چون سه مرحوم، حسین منزوی، حمید مصدق و قیصرخان دزفولی(امینپور) بیاورد دلنشینتر است. ماجرای شیخ شبیر خاقانی و خلق عرب و آتش زدن کابارهی میترا در آبادان و در بحبوحهی انقلاب از قلم نویسنده دور نمانده است.
این نکته را یادآوری کنم که جنگ و
پس از جنگ دو فصل آخر کتاب است.
چهار رمان تاریخی کیانوش واقعا خواندنش برای نسل ما زیبا و ارزشمند است. واقعا فاز جدید قلم
گردی وی بعد از سالها سیاست
ورزی تماموقت، لطف پنهان خداست. حتما نویسنده، داستانهای
هزار و یک شب را با حوصله خوانده
است که اگر نه، بر او واجب عینی است. او به “تاریخ مردم” خیلی نزدیک است و در همین موضع از همکار و دوست شفیقم، دکتر داریوش رحمانیان که این مصطلح
“آنالی” را به خوبی در ایران جا انداخت تقاضا دارم که بیشتر این
چهار تاریخنامهی مردم را نقد و بررسی کنند.
Forwarded from Amirhossein
َﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻣﺘﺎﻫﻞ ﻫﺴﺘﻢ "
ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ...
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺳﻬﺮﻭﺩﯼ ﺷﻤﺎﻟﯽ ...
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻭﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻧﺎﻥ ...
ﻧﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﻧﻪ ﻟﺒﺎسى كه جلب توجه كند ....
ﺣﻠﻘﻪ ﺍﻡ ﻫﻢ ﺑﺮﻕ ﻣﯿﺰﻧﺪ ...
ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻤﻴﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽﺳﺖ
ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﺎﯾﻢ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ....
ﺁﺧﺮﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ،
ﻣﻨﻢ ﺳﯿﺮ ﮐﻦ،
ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﻣﯿﺮﯾﺰﻡ ...
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻭ ﻧﻴﻢ به نانوائى مى رسم ....
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﻣﻮﻗﻊ دادن نان و گرفتن پول
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﺴﺎﯾﺪ ....
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻬﺮﺍﻥ ...
ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﻣﻮﺗﻮﺭﺳﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﺪ و مى گويد: شبی چند؟
بالاخره ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ...
ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ...
ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺑﻦ ... ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻠﺘﻮﻥ ﺧﻮﺑﻦ؟
بَه ﺑَﻪ ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ؟ ﺧﻮﺷﯽ؟ ﮐﻢ ﭘﯿﺪﺍﯾﯽ؟
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﻧﻪ اﻣﻮﻥ ...
ﺍﮔﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﯿﺎ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ يادت نره
ﻭ ﻣﻦ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ....
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿن ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﻫﺎست...
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺍﺳﻼم ﺟﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﻨﺴﯽ ﺗﺨﻢﺭﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ
ﭼﻬﺎﺭ ﺯﻥ ﻋﻘﺪﯼ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﮐﻨﺪ
ﻭ ﭼﻬﻞ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯿﺒﺮﺩ
ﻭ ﻋﻄﺮ ﺗﻨﻢ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ
ﺑﺎﺯ مى دﺍﺭﺩ ..
ﻫﯿﭻ ﺩﺍﺩﮔﺎﻫﯽ شهادت ﻣﺮﺍ نمى پذﯾﺮﺩ
ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﻃﻼﻕ ﺩﻫﺪ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺕ ﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻃﻼﻕ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ، ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺯﯾﺮ ﺳﺮﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪه ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺍﻣﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻟﺰﺍﻣﯿﺴﺖ ...
ﻫﺮ ﺩﻭ ﮐﺎﺭ مى ﮑﻨﯿﻢ،
ﺍﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ،
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺗﺎ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ....
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ من
ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ هم ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﯿﻔﺘﺪ
ﻫﺮﺯه ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﻡ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺘﻬﺎ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎﺕ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ؟
روياهايم
آرزوهايم
فكرم و آينده من
حتى جسم من را يك مرد
با ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ عمامه
ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻛﻠﻤﻪ ﻋﺮﺑﻲ مشخص مى كند ....
ﮐﺘﺎﺑﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺭﺍ ...
ﯾﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺣﺒﺲ ﺷﻮﻡ ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻣﻦ ﺟﺎى بدى ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ
ﯾﺎ زمان بدى ......
🎀حق حضانت برای تو 👉
درد زایمان برای من 👌
🎀 نام خانوادگی برای تو 👉
زحمت خانواده برای من 👌
🎀 سند خانه برای تو 👉
بیگاری خانه برای من👌
🎀 چهار عقدى برای تو👉
حسرت عشق برای من👌
🎀 هزارصیغه برای تو 👉
حکم سنگسار برای من👌
🎀 هوس برای تو👉
عفاف برای من 👌
این مفهوم آزادی
و برابری حقوق زن و مرد است
در اينجا
🎀 🎀 ارام بمير بانو
كه حتي عكست را پس از مردن
بر روي اگهي ترحيمت نميزنند!!!!
ﻧﺎﻣــــــــــﻢ ﺯﻥ ﺍﺳــــــــــــــــــــﺖ 💙
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ 💙
ﮔﺎﻩ ﺳﻨﮕـــــﺴﺎﺭ 💙
ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺍ ﺿﻌﯿﻔﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ 💙
ﮔﺎﻩ ﻟﭽﮏ ﺑﻪ ﺳﺮ 💙
ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ " ﻣﺮﺩی" ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ💙
⇦ ﻣﺮﺩﺗــــــــــﺮﻡ ⇨ 💙
ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ 💕
ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺁﺑﺮﻭﺩﺍﺭﯼ 💛
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ 💛
ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐـــــﺸﻢ
ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ …
ﻭ ﺑﺮﺍﯾـــــــﺶ ﻧﺎﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
من ﺩﺭﺩ مى ﮑﺸم …
ﻭ ﺗﻮ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﭽﻪ ﺩﺧـــــﺘﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ … !
من بیخوابی ﻣﯽ ﮐﺸم
ﻭ ﺗﻮ خواب حوریان بهشتی میبینی !
با تمام اين رنجها و دردها من مادر میشوم
اما همه جا میپرســـــند: نام پدر؟
اگر مرد بودن افتخارست
خود مى دانم كه از تو مردترم
آرى اینجا سرزمینیست
به نام جمهوری اسلامی ایران
واقعا غم انگیزه 😰😰😰 در قرن ۲۱
ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ...
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺳﻬﺮﻭﺩﯼ ﺷﻤﺎﻟﯽ ...
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻭﻡ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻧﺎﻥ ...
ﻧﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﻧﻪ ﻟﺒﺎسى كه جلب توجه كند ....
ﺣﻠﻘﻪ ﺍﻡ ﻫﻢ ﺑﺮﻕ ﻣﯿﺰﻧﺪ ...
ﺍﯾﻦ ﻫﻔﺘﻤﻴﻦ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽﺳﺖ
ﮐﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﭘﺎﯾﻢ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ ....
ﺁﺧﺮﯼ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ:
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ،
ﻣﻨﻢ ﺳﯿﺮ ﮐﻦ،
ﻫﺮﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﺕ ﻣﯿﺮﯾﺰﻡ ...
ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻭ ﻧﻴﻢ به نانوائى مى رسم ....
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﻣﻮﻗﻊ دادن نان و گرفتن پول
ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﺴﺎﯾﺪ ....
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﻬﺮﺍﻥ ...
ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﻣﻮﺗﻮﺭﺳﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻮﯾﻢ ﻣﯿﺎﯾﺪ و مى گويد: شبی چند؟
بالاخره ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ...
ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ...
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻃﺒﻘﻪ ﺑﺎﻻ ﺑﺎ ﺯﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...
ﺳﻼﻡ ﺁﻗﺎﯼ ﻣﻬﻨﺪﺱ ...
ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺧﻮﺑﻦ ... ؟
ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻠﺘﻮﻥ ﺧﻮﺑﻦ؟
بَه ﺑَﻪ ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ؟ ﺧﻮﺷﯽ؟ ﮐﻢ ﭘﯿﺪﺍﯾﯽ؟
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺍﻣﺸﺐ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﻧﻪ اﻣﻮﻥ ...
ﺍﮔﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺑﯿﺎ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ ...
ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ يادت نره
ﻭ ﻣﻦ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ ....
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺳﺮﺯﻣﯿن ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﻫﺎست...
ﺍﻳﻨﺠﺎ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺍﺳﻼم ﺟﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ...
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﺟﻨﺴﯽ ﺗﺨﻢﺭﯾﺰﯼ ﮐﺮﺩﻥ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ
ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ
ﭼﻬﺎﺭ ﺯﻥ ﻋﻘﺪﯼ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﮐﻨﺪ
ﻭ ﭼﻬﻞ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ؟
ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﻨﻢ ﻣﯿﺒﺮﺩ
ﻭ ﻋﻄﺮ ﺗﻨﻢ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ
ﺑﺎﺯ مى دﺍﺭﺩ ..
ﻫﯿﭻ ﺩﺍﺩﮔﺎﻫﯽ شهادت ﻣﺮﺍ نمى پذﯾﺮﺩ
ﺍﮔﺮ ﻣﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﻃﻼﻕ ﺩﻫﺪ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺕ ﻧﺎﻣﯿﺪه ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﻃﻼﻕ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ، ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺯﯾﺮ ﺳﺮﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪه ...
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﻦ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖ،
ﺍﻣﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻟﺰﺍﻣﯿﺴﺖ ...
ﻫﺮ ﺩﻭ ﮐﺎﺭ مى ﮑﻨﯿﻢ،
ﺍﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﯾﺪ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﺪ،
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﺗﺎ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ....
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺣﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ من
ﺍﮔﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ هم ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﯿﻔﺘﺪ
ﻫﺮﺯه ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﻡ ...
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺪﻭﺩﯾﺘﻬﺎ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺎﺕ
ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ؟
روياهايم
آرزوهايم
فكرم و آينده من
حتى جسم من را يك مرد
با ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ عمامه
ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﻛﻠﻤﻪ ﻋﺮﺑﻲ مشخص مى كند ....
ﮐﺘﺎﺑﻢ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ
ﯾﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﺭﺍ ...
ﯾﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺞ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺣﺒﺲ ﺷﻮﻡ ...
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﻣﻦ ﺟﺎى بدى ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ
ﯾﺎ زمان بدى ......
🎀حق حضانت برای تو 👉
درد زایمان برای من 👌
🎀 نام خانوادگی برای تو 👉
زحمت خانواده برای من 👌
🎀 سند خانه برای تو 👉
بیگاری خانه برای من👌
🎀 چهار عقدى برای تو👉
حسرت عشق برای من👌
🎀 هزارصیغه برای تو 👉
حکم سنگسار برای من👌
🎀 هوس برای تو👉
عفاف برای من 👌
این مفهوم آزادی
و برابری حقوق زن و مرد است
در اينجا
🎀 🎀 ارام بمير بانو
كه حتي عكست را پس از مردن
بر روي اگهي ترحيمت نميزنند!!!!
ﻧﺎﻣــــــــــﻢ ﺯﻥ ﺍﺳــــــــــــــــــــﺖ 💙
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺭﻡ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ 💙
ﮔﺎﻩ ﺳﻨﮕـــــﺴﺎﺭ 💙
ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺍ ﺿﻌﯿﻔﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯽ 💙
ﮔﺎﻩ ﻟﭽﮏ ﺑﻪ ﺳﺮ 💙
ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ " ﻣﺮﺩی" ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ💙
⇦ ﻣﺮﺩﺗــــــــــﺮﻡ ⇨ 💙
ﻫﻤﺎﻥ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻋﺮﺑﺪﻩ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ 💕
ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﮑﻢ ﺁﺑﺮﻭﺩﺍﺭﯼ 💛
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﻡ 💛
ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐـــــﺸﻢ
ﺗﻮ ﭘﺪﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ …
ﻭ ﺑﺮﺍﯾـــــــﺶ ﻧﺎﻡ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !
من ﺩﺭﺩ مى ﮑﺸم …
ﻭ ﺗﻮ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﭽﻪ ﺩﺧـــــﺘﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ … !
من بیخوابی ﻣﯽ ﮐﺸم
ﻭ ﺗﻮ خواب حوریان بهشتی میبینی !
با تمام اين رنجها و دردها من مادر میشوم
اما همه جا میپرســـــند: نام پدر؟
اگر مرد بودن افتخارست
خود مى دانم كه از تو مردترم
آرى اینجا سرزمینیست
به نام جمهوری اسلامی ایران
واقعا غم انگیزه 😰😰😰 در قرن ۲۱
به یاد “استاد" سازمان
✍️:عبدالله ناصری
این روزگاران به “پیر مجاهد” بیشتر شناخته میشود، به علت آزارهای
سنگین رهبر بر او طی شانزده سال و
زندانهای سخت و ظالمانه. از سالهای دور و زودتر از خیلی از کنشگران سیاسی باور داشت که
“ابوالمصائب” ایران یک نفر و او
هم “علی خامنهای” است. اکثر بزرگان سازمان بعد از حوادث کوی
دانشگاه تهران-۱۳۷۸- به این مهم
رو کردند. “آقای سلیمانی” اسم
مستعار رهبر جمهوری اسلامی بود در سازمان(مجاهدین انقلاب اسلامی
ایران/سازمان دوم). به خاطر شنود
شورای سیاسی سازمان توسط واج و ساس عبارت «آقای سلیمانی» پر
پسامد بود. “ابوالفضل قدیانی” مشهور بود به استاد و بعد از “چریک پیر” مسنتر از همه بود.
اطلاعاتیها پس از چند سال فهمیدند منظور سازمانیها از سلیمانی، علی خامنهای دیکتاتور حاکم بر ایران بود. استاد نخستین عضوی بود که از سلیمانیگویی شیفت کرد به “مستبد” و “دیکتاتور” و اکنون هزینهی آن را
پرداخت میکند. پیرمرد هشتاد ساله با کلکسیونی از بیماریها به جای زیر
نگاه مستمر پزشک، در زندان است.
نگارنده باور عمیق دارد آقای خامنهای در حیاتش برای مرگ سه نفر روزشماری میکند؛ میرحسین، تاجزاده و قدیانی. با تمام وجود به این، معتقدم. دلیل آن هم، اثرگذاری بیشتر این سه عزیز در حبس و حصر
است.
✍️:عبدالله ناصری
این روزگاران به “پیر مجاهد” بیشتر شناخته میشود، به علت آزارهای
سنگین رهبر بر او طی شانزده سال و
زندانهای سخت و ظالمانه. از سالهای دور و زودتر از خیلی از کنشگران سیاسی باور داشت که
“ابوالمصائب” ایران یک نفر و او
هم “علی خامنهای” است. اکثر بزرگان سازمان بعد از حوادث کوی
دانشگاه تهران-۱۳۷۸- به این مهم
رو کردند. “آقای سلیمانی” اسم
مستعار رهبر جمهوری اسلامی بود در سازمان(مجاهدین انقلاب اسلامی
ایران/سازمان دوم). به خاطر شنود
شورای سیاسی سازمان توسط واج و ساس عبارت «آقای سلیمانی» پر
پسامد بود. “ابوالفضل قدیانی” مشهور بود به استاد و بعد از “چریک پیر” مسنتر از همه بود.
اطلاعاتیها پس از چند سال فهمیدند منظور سازمانیها از سلیمانی، علی خامنهای دیکتاتور حاکم بر ایران بود. استاد نخستین عضوی بود که از سلیمانیگویی شیفت کرد به “مستبد” و “دیکتاتور” و اکنون هزینهی آن را
پرداخت میکند. پیرمرد هشتاد ساله با کلکسیونی از بیماریها به جای زیر
نگاه مستمر پزشک، در زندان است.
نگارنده باور عمیق دارد آقای خامنهای در حیاتش برای مرگ سه نفر روزشماری میکند؛ میرحسین، تاجزاده و قدیانی. با تمام وجود به این، معتقدم. دلیل آن هم، اثرگذاری بیشتر این سه عزیز در حبس و حصر
است.
Forwarded from کانال نو اندیشی دینی کیان
چاپ اول کتاب «درآمدی به فلسفۀ اخلاق اسلامی» منتشر شد
نویسنده: محسن جوادی
ناشر: نشرهرمس
برشی از متن:
در جهان اسلام کمتر نمونهای از برهانهای اخلاقی برای اثبات وجود خدا و یا موجه کردن اعتقاد به وجود او دیده میشود. بنابراین، کمتر از نقش اخلاق در دین صحبت شده است، هرچند در دوران معاصر برخی از بزرگان شیعی از نوعی نقش اخلاق در دین صحبت میکنند که میتوان آن را بهعنوان نقش حیات اخلاقی در امکان و پویایی حیات دینی دانست. کسانی مانند علامه طباطبایی و مرتضی مطهری معتقدند حیات اخلاقی پیششرط استفاده از هدایت الهی و دینی است. به بیان دیگر، اگر کسانی فهم و زیست اخلاقی نداشته باشند، استفاده از شریعت و آموزههای وحیانی هم برای آنها دشوار است و حتی ممکن است خواستههای نفسانی خود را به نام شریعت و به اسم قانون الهی بگیرند و گرفتار ضرر و زیان شوند.
سویۀ دیگر بحث، یعنی نقشهای ممکن و یا ضروری دین در اخلاق، موضوع تأملات اخلاقی و بهویژه فلسفۀ اخلاق است. مسئله در اینجا این است: آیا اخلاق بدون دین ممکن است یا نه؟ به صورت جزئیتر، کدام یک از عناصر اخلاقی وابستگی تام به امور دینی دارند؟ این موضوع اصلی مناقشات مربوط به دین و اخلاق در تاریخ اندیشۀ اخلاقی است.
دربارهٔ کتاب:
اسلام بهعنوان یک دین بیش از آنکه در صدد نظریهپردازی دربارۀ اخلاق باشد، متضمن هشدارهای اخلاقی است تا با اغتنام فرصت اندکی که داریم، مقصد را دریابیم و گرفتار حسرت در روز حسرات نشویم. اما این آموزهها و هشدارها آنگاه که موضوع تأمل دانشوران در علوم مختلف قرار گرفته است، به اقتضای روش و غایت آن علوم به صورتهای مختلف تبیین شده است. یکی از مهمترین رویکردها عبارت است از استخراج و استنباط مبانی و اصول کلی اخلاق اسلامی که گاهی در خود متن این هشدارها به صراحت بیان نشده است.
این کتاب برای بیان جزئیات آموزههای اخلاقی اسلام نیست، بلکه بیشتر به بیان مبانی نظری و قالب و ساختار مناسب برای آن آموزهها و رویکرد کلی هنجاری اسلامی میپردازد و میتوان گفت کتاب درآمدی بر فلسفۀ اخلاق اسلامی است، زیرا مسائلی که طرح میکند مشابه همان مسائلی است که در یک کتاب مقدماتی فلسفۀ اخلاق معمولاً مطرح است، اما اسلامی است، زیرا اولاً کوششی است برای درک مفروضات متافیزیکی و ارزششناسانۀ اخلاق اسلامی و ثانیاً تبیینی است در دفاع از این مبانی و ارزشهای بنیادین اسلامی.
نویسنده: محسن جوادی
ناشر: نشرهرمس
برشی از متن:
در جهان اسلام کمتر نمونهای از برهانهای اخلاقی برای اثبات وجود خدا و یا موجه کردن اعتقاد به وجود او دیده میشود. بنابراین، کمتر از نقش اخلاق در دین صحبت شده است، هرچند در دوران معاصر برخی از بزرگان شیعی از نوعی نقش اخلاق در دین صحبت میکنند که میتوان آن را بهعنوان نقش حیات اخلاقی در امکان و پویایی حیات دینی دانست. کسانی مانند علامه طباطبایی و مرتضی مطهری معتقدند حیات اخلاقی پیششرط استفاده از هدایت الهی و دینی است. به بیان دیگر، اگر کسانی فهم و زیست اخلاقی نداشته باشند، استفاده از شریعت و آموزههای وحیانی هم برای آنها دشوار است و حتی ممکن است خواستههای نفسانی خود را به نام شریعت و به اسم قانون الهی بگیرند و گرفتار ضرر و زیان شوند.
سویۀ دیگر بحث، یعنی نقشهای ممکن و یا ضروری دین در اخلاق، موضوع تأملات اخلاقی و بهویژه فلسفۀ اخلاق است. مسئله در اینجا این است: آیا اخلاق بدون دین ممکن است یا نه؟ به صورت جزئیتر، کدام یک از عناصر اخلاقی وابستگی تام به امور دینی دارند؟ این موضوع اصلی مناقشات مربوط به دین و اخلاق در تاریخ اندیشۀ اخلاقی است.
دربارهٔ کتاب:
اسلام بهعنوان یک دین بیش از آنکه در صدد نظریهپردازی دربارۀ اخلاق باشد، متضمن هشدارهای اخلاقی است تا با اغتنام فرصت اندکی که داریم، مقصد را دریابیم و گرفتار حسرت در روز حسرات نشویم. اما این آموزهها و هشدارها آنگاه که موضوع تأمل دانشوران در علوم مختلف قرار گرفته است، به اقتضای روش و غایت آن علوم به صورتهای مختلف تبیین شده است. یکی از مهمترین رویکردها عبارت است از استخراج و استنباط مبانی و اصول کلی اخلاق اسلامی که گاهی در خود متن این هشدارها به صراحت بیان نشده است.
این کتاب برای بیان جزئیات آموزههای اخلاقی اسلام نیست، بلکه بیشتر به بیان مبانی نظری و قالب و ساختار مناسب برای آن آموزهها و رویکرد کلی هنجاری اسلامی میپردازد و میتوان گفت کتاب درآمدی بر فلسفۀ اخلاق اسلامی است، زیرا مسائلی که طرح میکند مشابه همان مسائلی است که در یک کتاب مقدماتی فلسفۀ اخلاق معمولاً مطرح است، اما اسلامی است، زیرا اولاً کوششی است برای درک مفروضات متافیزیکی و ارزششناسانۀ اخلاق اسلامی و ثانیاً تبیینی است در دفاع از این مبانی و ارزشهای بنیادین اسلامی.
بیژن اشتری مترجم برتر درگذشت
🖤🖤🖤🏴🏴🏴
«بیژن اشتری» «مترجم کتابهای سرخ» عصر دیروز به دلیل ایست قلبی در ۶۵ سالگی درگذشت.
«بیژن اشتری یکی از تاثیرگذارترین مترجمان سه دههی اخیر ایران بود. اشتری یکی از نمادهای ترجمه متونی بود که به کمونیسم، توتالیتاریسم و شکلهای گوناگون دیکتاتوری در جهان ارتباط داشت.»
وی که یادداشت های فضای مجازی اش از او یک چهره رسانهای ساخت دانش آموخته رشته میکروبشناسی از دانشگاه تهران؛ اما علاقهاش به تاریخ او را به دنیای ترجمه کشانده بود.
اشتری از میانههای دهه هشتاد پروژه بزرگ ترجمه زندگینامهها و رخدادهای مربوط به اتحاد شوروی و بلوک شرق را آغاز کرد. کتابهایی مانند «لنین»، «تروتسکی، کاهن معبد سرخ»، زندگینامههایی از «برژنف»، «بوخارین»، «استالین» و «چائوشکسو» و «انور خوجه مشت سرخ آهنین»، «امید علیه امید»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو»، «شوروی ضد شوروی» و «حرمسرای قذافی» تنها بخشی از ترجمههای او در حوزه دیکتاتوریها و ادبیات بود.
آخرین اثر چاپشده او «سکوت همچون سلاح» که به زندگی و مرگ «ایساک بابل» میپرداخت، انتهای اسفند ۱۴۰۳منتشر شد. کانال تاریخنوشت این فقدان بزرگ را به ملت ایران، جامعه نویسندگان و مترجمان و به طور ویژه به خوانندگان و دنبال کنندگان آثارش تسلیت عرض می کند.
🖤🖤🖤🏴🏴🏴
«بیژن اشتری» «مترجم کتابهای سرخ» عصر دیروز به دلیل ایست قلبی در ۶۵ سالگی درگذشت.
«بیژن اشتری یکی از تاثیرگذارترین مترجمان سه دههی اخیر ایران بود. اشتری یکی از نمادهای ترجمه متونی بود که به کمونیسم، توتالیتاریسم و شکلهای گوناگون دیکتاتوری در جهان ارتباط داشت.»
وی که یادداشت های فضای مجازی اش از او یک چهره رسانهای ساخت دانش آموخته رشته میکروبشناسی از دانشگاه تهران؛ اما علاقهاش به تاریخ او را به دنیای ترجمه کشانده بود.
اشتری از میانههای دهه هشتاد پروژه بزرگ ترجمه زندگینامهها و رخدادهای مربوط به اتحاد شوروی و بلوک شرق را آغاز کرد. کتابهایی مانند «لنین»، «تروتسکی، کاهن معبد سرخ»، زندگینامههایی از «برژنف»، «بوخارین»، «استالین» و «چائوشکسو» و «انور خوجه مشت سرخ آهنین»، «امید علیه امید»، «دستنوشتهها نمیسوزند»، «ادبیات علیه استبداد: پاسترناک و ژیواگو»، «شوروی ضد شوروی» و «حرمسرای قذافی» تنها بخشی از ترجمههای او در حوزه دیکتاتوریها و ادبیات بود.
آخرین اثر چاپشده او «سکوت همچون سلاح» که به زندگی و مرگ «ایساک بابل» میپرداخت، انتهای اسفند ۱۴۰۳منتشر شد. کانال تاریخنوشت این فقدان بزرگ را به ملت ایران، جامعه نویسندگان و مترجمان و به طور ویژه به خوانندگان و دنبال کنندگان آثارش تسلیت عرض می کند.
رونمایی دکتر محسن خزعلی، فرزند ارشد و وصی آیتالله خزعلی از دروغها و کرامتسازیهای کاظم صدیقی
آقای صدیقی بهقدری دروغ به امام زمان بسته که دیگر مراجع ایشان را راه نمیدهند!
من بارها مچ ایشان را گرفتهام و ایشان جلو جمع عذرخواهی کرده. یک مورد ایشان روی منبر به دروغ گفت: مرجع عالیقدر اعلم گفتند امام زمان خودشان زیر تابوت آیتالله خزعلی بودند!
من در جلسهای که اعضای بنیاد غدیر و مسوولان آستان قدس آقای رئیسی بودند برای اینکه مچ ایشان را باز کنم گفتم: آن مرجع اعلم کیست؟
گفت: آیتالله وحید خراسانی!
گفتم: اتفاقا ایشان برای تسلیت زنگ زدند، من پرسیدم: حضرتعالی چنین چیزی به آقای صدیقی گفتید؟
گفتند اصلا. من از کجا بفهمم امام زمان کجا هستند؟!
ایشان سرش را پایین انداخت و دیگران هم نگاه تمسخرآمیزی به او انداختند!
آقای صدیقی، شما متهم به کارچاقکنی و نجات قاچاقچی بزرگ چای و حامی فریدون احمدی و محمد عزیزی نماینده و پسرخالهات هستی که ۶۰۰۰ پراید را دولتی گرفتند و آزاد فروختند!
چرا به دروغ میگویی من در جایی که خون صدیقه طاهره ریخته بود قسم دادم همان زمان امام زمان رفت بیت رهبری؟!
🆔 @rahmatollahbigdeli
عبدالله ناصری:
خدا رحمت کند آیتالله شیخ هادی
مروی را. بعد از دریافت پول شهرام
جزایری توسط شیخ دروغگو-صدیقی- اراده کرد به عنوان قاضي
القضاة اين شيخ ابليسي را عزل کند،
علی خامنهای مانع شد. مرحوم شیخنا مروی خیلی غمگین شد. و این واقعه یکی از عوامل قهر آن عزیز
با رهبر شد.
شیخ صدیقی به علت نان حرام،
جلادیت و جزاریت اینگونه هیولا و
شیطان شد. هیولاتر، کسی که او را
نگاه داشته است. باید به آقای محسن خزعلی احترام کنیم.
آقای صدیقی بهقدری دروغ به امام زمان بسته که دیگر مراجع ایشان را راه نمیدهند!
من بارها مچ ایشان را گرفتهام و ایشان جلو جمع عذرخواهی کرده. یک مورد ایشان روی منبر به دروغ گفت: مرجع عالیقدر اعلم گفتند امام زمان خودشان زیر تابوت آیتالله خزعلی بودند!
من در جلسهای که اعضای بنیاد غدیر و مسوولان آستان قدس آقای رئیسی بودند برای اینکه مچ ایشان را باز کنم گفتم: آن مرجع اعلم کیست؟
گفت: آیتالله وحید خراسانی!
گفتم: اتفاقا ایشان برای تسلیت زنگ زدند، من پرسیدم: حضرتعالی چنین چیزی به آقای صدیقی گفتید؟
گفتند اصلا. من از کجا بفهمم امام زمان کجا هستند؟!
ایشان سرش را پایین انداخت و دیگران هم نگاه تمسخرآمیزی به او انداختند!
آقای صدیقی، شما متهم به کارچاقکنی و نجات قاچاقچی بزرگ چای و حامی فریدون احمدی و محمد عزیزی نماینده و پسرخالهات هستی که ۶۰۰۰ پراید را دولتی گرفتند و آزاد فروختند!
چرا به دروغ میگویی من در جایی که خون صدیقه طاهره ریخته بود قسم دادم همان زمان امام زمان رفت بیت رهبری؟!
🆔 @rahmatollahbigdeli
عبدالله ناصری:
خدا رحمت کند آیتالله شیخ هادی
مروی را. بعد از دریافت پول شهرام
جزایری توسط شیخ دروغگو-صدیقی- اراده کرد به عنوان قاضي
القضاة اين شيخ ابليسي را عزل کند،
علی خامنهای مانع شد. مرحوم شیخنا مروی خیلی غمگین شد. و این واقعه یکی از عوامل قهر آن عزیز
با رهبر شد.
شیخ صدیقی به علت نان حرام،
جلادیت و جزاریت اینگونه هیولا و
شیطان شد. هیولاتر، کسی که او را
نگاه داشته است. باید به آقای محسن خزعلی احترام کنیم.
Forwarded from دین از نگاهی دیگر
چهار نکته پترایی
.
پژوهشهایی که در سالهای اخیر پیرامون فرضیهٔ موسوم به «دو کعبهای» یا «فرضیهٔ پترایی» شکل گرفتهاند، پرسشهای بنیادینی را در باب تاریخمندی مکان مقدس کعبه در اسلام برانگیختهاند.
اما یکی از مهمترین اقتضائات این دست بررسیها، دقت روشمند در فهم تاریخی و تطبیقی مفاهیم «مکانی، روایی و جغرافیایی» است.
.
در ادامه، چهار نکتهی بنیادین در این زمینه با تأکید بر لزوم رویکرد علمی و انتقادی به این فرضیه ارائه میشود:
نکته اول:
اگر بپذیریم کعبهای تاریخی در حجاز شمالی (نظیر منطقهٔ پترا یا حوالی آن) به عنوان «کعبه ابراهیمی» وجود داشته، و پیامبر اسلام(ص) در دوران حیات خود در مکانی دیگر (مثلاً حجاز جنوبی) اقدام به تأسیس یک «کعبهٔ جدید» کردهاند، این امر فینفسه هیچ اختلالی در اصول دین اسلام وارد نمیسازد.
زیرا از منظر کلامی و فقهی، پیامبر اسلام دارای جایگاه تشریعی است؛ و این امکان وجود دارد که در بستر وحی، مکانهای مقدسی را بازتعریف یا تعیین کند.
به عبارت دیگر، همانگونه که در سیر تاریخی اسلام، تغییر قبله از بیتالمقدس به مکه به عنوان امری مشروع و الهی پذیرفته شده است، تغییر در موقعیت کعبه نیز اگر در زمان حیات پیامبر(ص) و بهدست ایشان صورت گرفته باشد، با اشکال اسلامی مهمی مواجه نمیشود.
بنابراین در چنین حالتی، اگر کعبهٔ جدید در مکه، از سوی خود پیامبر(ص) ساخته شده باشد و بهعنوان قبلهٔ عبادات مسلمانان تعیین گشته باشد، تداوم مشروعیت اعمال عبادی مبتنی بر آن، به قوت خود باقی خواهد بود.
.
نکته دوم:
نقطهٔ چالشبرانگیز در فرضیهٔ دوکعبهای، زمانی پدید میآید که ساخت کعبهٔ جدید یا کنونی، نه در زمان حیات پیامبر(ص)، بلکه در دورهای متأخر – نظیر عصر عبدالله بن زبیر (دههٔ ۶۰ هجری) یا حجاج (دههٔ ۸۰ هجری) – انجام گرفته باشد.
در چنین سناریویی، این اشکال بنیادین پیش میآید که پیامبر(ص) در طول حیات خود عبادات و مناسک خویش را در مکانی انجام دادهاند که با مکان فعلی کعبه «همهویت» نیست.
این امر به معنای آن است که کعبهٔ جدید یا موجود، نه تنها جایگزینی برای کعبهٔ پیشین نیست، بلکه اصلاً از جانب پیامبر تأسیس نشده است.
در این صورت، انتقال قبله به مکانی دیگر توسط فرد یا گروهی غیر از پیامبر(ص)، مشروعیت دینی و تاریخی کعبهٔ جدید را زیر سؤال میبرد.
بنابراین، در چارچوب پژوهشهای تاریخی و اعتقادی، توجه به زمانبندی تأسیس کعبهٔ جدید از اهمیت حیاتی برخوردار است.
.
نکته سوم:
در تحلیل تاریخی فرضیه دو کعبهای و پترایی، نکتهٔ بسیار مهمی که باید به آن التفات داشت، دامنهٔ زمانی منابع مورد استفاده است.
چراکه اختلاف اساسی در این فرضیه، ناظر به یک فاصلهٔ زمانی تقریباً ۶۰ ساله است؛ یعنی از زمان وفات پیامبر (۱۱ هجری) تا تأسیس احتمالی کعبهٔ جدید در دورهٔ زبیریان یا حجاج.
از این منظر، استدلال به منابعی که پس از این بازهٔ زمانی تولید شدهاند – نظیر سفرنامههای قرون سوم، چهارم هجری و متأخر – برای حل این مسئلهٔ خاص، کفایت نقضی نمیکنند.
چرا؟ زیرا در صورت صحت فرضیهٔ تأسیس متأخر کعبه، تمامی منابع و گزارشهای پس از این تحول، اطلاعاتشان مبتنی بر کعبهٔ جدید خواهد بود؛ و در نتیجه، بازتابدهندهٔ وضعیت پس از تغییر هستند، نه وضعیت محل اختلاف مسأله.
بنابراین، برای تحلیل دقیق، باید صرفاً بر منابع متقدم (مخصوصاً غیر اسلامی) که مربوط به نیمقرن نخست تاریخ اسلاماند، تمرکز نمود.
همچنین بهرهگیری از دادههای «تاریخی، جغرافیایی و باستانشناسی معاصر با دورهی پیامبر»، اولویت اساسی دارد.
.
نکته چهارم:
آخرین نکتهٔ بنیادین در پژوهشهای پیرامون فرضیهٔ دوکعبهای، تأکید بر تمایز میان اشتراک اسمی و «اینهمانی مکانی» است.
در بسیاری از منابع، به اسامیای چون «مکه»، «مدینه»، «احد»، «خندق» و نظایر آنها اشاره میشود؛ اما صرف وجود این اسامی، به معنای آن نیست که مکانهای مورد اشاره در منابع، «اینهمان» با موقعیتهای جغرافیایی کنونی هستند.
برای اثبات یا رد فرضیهٔ دو یا چند کعبهای، پژوهشگران باید از دادههایی استفاده کنند که امکان «تطبیق دقیق جغرافیایی» را فراهم سازند. یعنی، دادههایی که تنها اسامی را ذکر میکنند، اما فاقد توصیفهای «مکانی، طول و عرض جغرافیایی، اقلیم، مسیرها و فاصلهها» هستند، نمیتوانند مبنای استدلال قوی این مسأله واقع شوند.
چراکه اگر فرض کنیم در دورهای، کعبهای جدید در مکانی جدید تأسیس شده، طبیعی است که مؤسسان آن، برای استمرار سنت و مشروعیتبخشی، همان نامها را بر مکانهای جدید تعبیه کنند. بنابراین، اسامی بدون تطبیق جغرافیایی، بهتنهایی راهگشا نیستند.
.
نتیجه این که، پژوهش پیرامون فرضیهٔ دوکعبهای نیازمند رویکردی بهشدت «نقادانه، جغرافیایی-تاریخی»، و محدود به «منابع خاص زمانی» هستند.
.
پژوهشهایی که در سالهای اخیر پیرامون فرضیهٔ موسوم به «دو کعبهای» یا «فرضیهٔ پترایی» شکل گرفتهاند، پرسشهای بنیادینی را در باب تاریخمندی مکان مقدس کعبه در اسلام برانگیختهاند.
اما یکی از مهمترین اقتضائات این دست بررسیها، دقت روشمند در فهم تاریخی و تطبیقی مفاهیم «مکانی، روایی و جغرافیایی» است.
.
در ادامه، چهار نکتهی بنیادین در این زمینه با تأکید بر لزوم رویکرد علمی و انتقادی به این فرضیه ارائه میشود:
نکته اول:
اگر بپذیریم کعبهای تاریخی در حجاز شمالی (نظیر منطقهٔ پترا یا حوالی آن) به عنوان «کعبه ابراهیمی» وجود داشته، و پیامبر اسلام(ص) در دوران حیات خود در مکانی دیگر (مثلاً حجاز جنوبی) اقدام به تأسیس یک «کعبهٔ جدید» کردهاند، این امر فینفسه هیچ اختلالی در اصول دین اسلام وارد نمیسازد.
زیرا از منظر کلامی و فقهی، پیامبر اسلام دارای جایگاه تشریعی است؛ و این امکان وجود دارد که در بستر وحی، مکانهای مقدسی را بازتعریف یا تعیین کند.
به عبارت دیگر، همانگونه که در سیر تاریخی اسلام، تغییر قبله از بیتالمقدس به مکه به عنوان امری مشروع و الهی پذیرفته شده است، تغییر در موقعیت کعبه نیز اگر در زمان حیات پیامبر(ص) و بهدست ایشان صورت گرفته باشد، با اشکال اسلامی مهمی مواجه نمیشود.
بنابراین در چنین حالتی، اگر کعبهٔ جدید در مکه، از سوی خود پیامبر(ص) ساخته شده باشد و بهعنوان قبلهٔ عبادات مسلمانان تعیین گشته باشد، تداوم مشروعیت اعمال عبادی مبتنی بر آن، به قوت خود باقی خواهد بود.
.
نکته دوم:
نقطهٔ چالشبرانگیز در فرضیهٔ دوکعبهای، زمانی پدید میآید که ساخت کعبهٔ جدید یا کنونی، نه در زمان حیات پیامبر(ص)، بلکه در دورهای متأخر – نظیر عصر عبدالله بن زبیر (دههٔ ۶۰ هجری) یا حجاج (دههٔ ۸۰ هجری) – انجام گرفته باشد.
در چنین سناریویی، این اشکال بنیادین پیش میآید که پیامبر(ص) در طول حیات خود عبادات و مناسک خویش را در مکانی انجام دادهاند که با مکان فعلی کعبه «همهویت» نیست.
این امر به معنای آن است که کعبهٔ جدید یا موجود، نه تنها جایگزینی برای کعبهٔ پیشین نیست، بلکه اصلاً از جانب پیامبر تأسیس نشده است.
در این صورت، انتقال قبله به مکانی دیگر توسط فرد یا گروهی غیر از پیامبر(ص)، مشروعیت دینی و تاریخی کعبهٔ جدید را زیر سؤال میبرد.
بنابراین، در چارچوب پژوهشهای تاریخی و اعتقادی، توجه به زمانبندی تأسیس کعبهٔ جدید از اهمیت حیاتی برخوردار است.
.
نکته سوم:
در تحلیل تاریخی فرضیه دو کعبهای و پترایی، نکتهٔ بسیار مهمی که باید به آن التفات داشت، دامنهٔ زمانی منابع مورد استفاده است.
چراکه اختلاف اساسی در این فرضیه، ناظر به یک فاصلهٔ زمانی تقریباً ۶۰ ساله است؛ یعنی از زمان وفات پیامبر (۱۱ هجری) تا تأسیس احتمالی کعبهٔ جدید در دورهٔ زبیریان یا حجاج.
از این منظر، استدلال به منابعی که پس از این بازهٔ زمانی تولید شدهاند – نظیر سفرنامههای قرون سوم، چهارم هجری و متأخر – برای حل این مسئلهٔ خاص، کفایت نقضی نمیکنند.
چرا؟ زیرا در صورت صحت فرضیهٔ تأسیس متأخر کعبه، تمامی منابع و گزارشهای پس از این تحول، اطلاعاتشان مبتنی بر کعبهٔ جدید خواهد بود؛ و در نتیجه، بازتابدهندهٔ وضعیت پس از تغییر هستند، نه وضعیت محل اختلاف مسأله.
بنابراین، برای تحلیل دقیق، باید صرفاً بر منابع متقدم (مخصوصاً غیر اسلامی) که مربوط به نیمقرن نخست تاریخ اسلاماند، تمرکز نمود.
همچنین بهرهگیری از دادههای «تاریخی، جغرافیایی و باستانشناسی معاصر با دورهی پیامبر»، اولویت اساسی دارد.
.
نکته چهارم:
آخرین نکتهٔ بنیادین در پژوهشهای پیرامون فرضیهٔ دوکعبهای، تأکید بر تمایز میان اشتراک اسمی و «اینهمانی مکانی» است.
در بسیاری از منابع، به اسامیای چون «مکه»، «مدینه»، «احد»، «خندق» و نظایر آنها اشاره میشود؛ اما صرف وجود این اسامی، به معنای آن نیست که مکانهای مورد اشاره در منابع، «اینهمان» با موقعیتهای جغرافیایی کنونی هستند.
برای اثبات یا رد فرضیهٔ دو یا چند کعبهای، پژوهشگران باید از دادههایی استفاده کنند که امکان «تطبیق دقیق جغرافیایی» را فراهم سازند. یعنی، دادههایی که تنها اسامی را ذکر میکنند، اما فاقد توصیفهای «مکانی، طول و عرض جغرافیایی، اقلیم، مسیرها و فاصلهها» هستند، نمیتوانند مبنای استدلال قوی این مسأله واقع شوند.
چراکه اگر فرض کنیم در دورهای، کعبهای جدید در مکانی جدید تأسیس شده، طبیعی است که مؤسسان آن، برای استمرار سنت و مشروعیتبخشی، همان نامها را بر مکانهای جدید تعبیه کنند. بنابراین، اسامی بدون تطبیق جغرافیایی، بهتنهایی راهگشا نیستند.
.
نتیجه این که، پژوهش پیرامون فرضیهٔ دوکعبهای نیازمند رویکردی بهشدت «نقادانه، جغرافیایی-تاریخی»، و محدود به «منابع خاص زمانی» هستند.
Telegram
دین از نگاهی دیگر