This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دروغ_صوفیه #جعل_تحریف
↪️ پیرو بحث قبل
🚫 مشاهده کنید این صوفیِ معاصر و مُروّج صوفیهٔ سُنیمذهب، چگونه معنای روایتی معروف و کلیدی را تحریف میکند!!! از آن پرچم پشت سرش نیز شرم نمیکند! حیف از آن پرچم نورانی و شریف که برای عوامفریبی به نمایش گذاشته
✅ روشن است که منظورِ روایت، حُبِ خداوند متعال و اولیاء الله است، و منظور از بغض، دشمنی با دشمنان خداوند و دشمنانِ أولياء الله است. اما چه کند این صوفیِ تربیتیافتهٔ مکتب سُنیمحور و صلحکل پرورِ تصوف، که دشمنی و عداوت با کسی را نمیپسندند! ( جز با شیعیان چنانکه گذشت )
لذا بغض را تفسیر عرفانی میکند که منظور غیر خداوند است!!! خیر، منظور از بغض، دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام است.
البته ایشان احتمالا مشغول سِیر در عوالم عرفانی است و فعلا در عالم فناء و نیستی مانده، و هنوز از معنای بغض در فرهنگ شیعه مطلع نیست، و نمیداند یکی از مصادیق پر رنگ بغض، مربوط به همان پرچم پشت سرش میباشد.
@tazvir3
↪️ پیرو بحث قبل
🚫 مشاهده کنید این صوفیِ معاصر و مُروّج صوفیهٔ سُنیمذهب، چگونه معنای روایتی معروف و کلیدی را تحریف میکند!!! از آن پرچم پشت سرش نیز شرم نمیکند! حیف از آن پرچم نورانی و شریف که برای عوامفریبی به نمایش گذاشته
✅ روشن است که منظورِ روایت، حُبِ خداوند متعال و اولیاء الله است، و منظور از بغض، دشمنی با دشمنان خداوند و دشمنانِ أولياء الله است. اما چه کند این صوفیِ تربیتیافتهٔ مکتب سُنیمحور و صلحکل پرورِ تصوف، که دشمنی و عداوت با کسی را نمیپسندند! ( جز با شیعیان چنانکه گذشت )
لذا بغض را تفسیر عرفانی میکند که منظور غیر خداوند است!!! خیر، منظور از بغض، دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام است.
البته ایشان احتمالا مشغول سِیر در عوالم عرفانی است و فعلا در عالم فناء و نیستی مانده، و هنوز از معنای بغض در فرهنگ شیعه مطلع نیست، و نمیداند یکی از مصادیق پر رنگ بغض، مربوط به همان پرچم پشت سرش میباشد.
@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سراب_عرفان #دروغ_صوفیه
📸 واقعیتِ ایشان همین گیسوی بلند پریشان و ظاهر قلندرانه و صوفیانه است، نه آن عبا و عمامه!
❌ بارها گفتهام که این طیف، عبا و عمامه را برای جذب و فریب عوام بکار میگیرند، وگرنه هیچ حوزه علمیهای بجای فقه و اصول و حدیث، تفسیر شعر و کتب صوفيه ندارد تا این صوفیان طلبهنمایِ عوامفریب، خروجی آن باشند، و باید با این دسته افراد برخورد تند و جدی صورت گیرد، تا بیش از پیش با آبرو و اعتبار عبا و عمامه بازی نشود.
👆🏻 چنانکه در تصویر مشاهده میکنید، با القابی چون "حجت الحق" و "علامه و شیخ" آرشیو دزدی را کامل میکنند و تَوهم میزنند که واقعا کسی شدهاند!!! اول عبا و عمامه را میدزدند، بعد القاب و عناوین را، بعد رابط و واسطه با امام میشوند، بعد خودِ امام میشوند، بعد مدعی وحی میشوند، بعد هم وحدتوجود میشود و خدا میشوند!!! ( البته خدایی از جنس خدای بتپرستان )
@tazvir3
📸 واقعیتِ ایشان همین گیسوی بلند پریشان و ظاهر قلندرانه و صوفیانه است، نه آن عبا و عمامه!
❌ بارها گفتهام که این طیف، عبا و عمامه را برای جذب و فریب عوام بکار میگیرند، وگرنه هیچ حوزه علمیهای بجای فقه و اصول و حدیث، تفسیر شعر و کتب صوفيه ندارد تا این صوفیان طلبهنمایِ عوامفریب، خروجی آن باشند، و باید با این دسته افراد برخورد تند و جدی صورت گیرد، تا بیش از پیش با آبرو و اعتبار عبا و عمامه بازی نشود.
👆🏻 چنانکه در تصویر مشاهده میکنید، با القابی چون "حجت الحق" و "علامه و شیخ" آرشیو دزدی را کامل میکنند و تَوهم میزنند که واقعا کسی شدهاند!!! اول عبا و عمامه را میدزدند، بعد القاب و عناوین را، بعد رابط و واسطه با امام میشوند، بعد خودِ امام میشوند، بعد مدعی وحی میشوند، بعد هم وحدتوجود میشود و خدا میشوند!!! ( البته خدایی از جنس خدای بتپرستان )
@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #سراب_عرفان #دروغ_صوفیه
اگر از خرقه، کَس درویش بودی
رئیس خرقهپوشان ميش بودی
اگر مرد خدا آن مردِ چرخیست
به تحقیق آسیا #معروف_کرخی ست
@tazvir3
اگر از خرقه، کَس درویش بودی
رئیس خرقهپوشان ميش بودی
اگر مرد خدا آن مردِ چرخیست
به تحقیق آسیا #معروف_کرخی ست
@tazvir3
#علمای_شیعه
📝 نامه مهم ميرزای قمی رحمه الله، به فتحعلی شاه، و نهی وی از تقویت مذهب صوفیان و سُنیان
🔻يك جا مىشنوم كه مىخواهند لقب «اولوالامر» به شاه بگذارند كه مذهب اهل سنت است و خلاف مذهب شيعه است، و اهل سنت به آن فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد؛ و يك جا مىخواهند كه شاه را به مذهب صوفيه مايل كنند كه مباحى مذهب شود و از دين به در رود كه بدتر از سُنى شدن است و چون اصل مذهب تصوف مقتبس از مذهب نصارى است فرنگى و نصرانى فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد؛ و يك جا منِ خاك بر سر را به بلاى عظيم مبتلا كنند كه به مراسله و پيغام اين مراحل را به انجام بياورم! حق تعالى مفسدين را اگر قابل هدايت هستند هدايت كند و الاّ به دفع ايشان مسلمين را از شر آنها محفوظ دارد.
پس از آنچه نوشته شد اميدوارم كه رفع ابتلا به عقايد فاسدۀ صوفيه بشود و شاه عالميان پناه از شر آن محفوظ باشد. و اما حكايت «أُولِي الْأَمْرِ» بودن پس آن نيز باليقين باطل است و بعضى اجزاء كه به نظر حقير رسيد كه فتواى علماى عصر در آن درج بود هم صريح در اين مطلب نبود. و به هر حال، ما را رجوعى به آن كلمات نيست، زيرا كه نه نسبت به ايشان بر من ثابت است و نه اينكه مقصود ايشان چه چيز است. اما بايد دانست كه مراد از قول حق تعالى كه فرموده است: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» به اتفاق شيعه مراد از اولى الامر، ائمه طاهرين (ع) مىباشند و اخبار و احاديثى كه در تفسير آيه وارد شده بر اينمطلب از حد بيرون است. و امر كردن الهى به وجوب اطاعت مطلق سلطان - هر چند ظالم و بى معرفت به احكام الهى باشد - قبيح است، پس عقل و نقل معاضدند در اين كه كسى را كه خدا اطاعت او را واجب كند بايد معصوم باشد، و عالم به جميع علوم باشد مگر در حال اضطرار و عدم امكان وصول به خدمت معصوم، كه اطاعت مجتهد عادل مثلاً واجب مىشود. و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دين به سلطان شيعيان هر كه خواهد باشد پس آن نه از راه وجوب اطاعت اوست بلكه از راه وجوب دفع و اعانت در رفع تسلط اعادى دين است، بر خود مكلف كه گاه است كه واجب عينى مىشود بر او و گاهى كفايى.
و اما اهل سنت كه قائل به امامت ائمۀ ما نيستند در اين آيه كار برايشان مشكل شده و با وجود اين، با ملاحظۀ حديث صحيح معتبر كه سنى و شيعه همگى آن را از رسول خدا (ص) روايت كردهاند و آن را قطعى مىدانند و آن اين است كه:
«من مات و لم يعرف امام زمانه فقد مات ميتة جاهلية» يعنى: هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، پس مرده است مثل مردن در جاهليت و كفر، و شيعه لله الحمد چون در هر زمان امام زمان خود را شناختهاند و الحال كه امام زمان غايب است باز به ادله و براهين قاطعه معتقدند به اين كه امام زمانى دارند، و او قائم آل محمد (ص) است از تشويش فارغند، ولكن اهل سنت بر فرض كه توانند اثبات كنند امامتخلفاى ثلاث را، آنها امام اين زمان و امثال آن نيستند، پس به اين سبب در اين باب در غايت اضطراب و تشويش مىباشند. و لهذا جمهور آنها بنا را به اين گذاشتهاند كه هر كس را كه مردم به او بيعت كنند او امام زمان مىشود و اولى الامر واجب الاطاعه است هر چند فاسق و فاجر باشند و هر چند معاويه و يزيد و هارون و مأمون باشد و هر عاقلى كه در اين معنى تأمل كند بطلان آن را مىفهمد.
➖ نقل كردهاند كه در زمان ملاّجلال دوانى كه از اعاظم علماى اهل سنت است، علماى اهل سنت مجتمع بودند و اين حديث را مطرح كردند كه آيا مراد از امام زمان چيست؟ بعضى گفتند قرآن است (و بطلان آن واضح است كه قرآن را امام زمان نگويند) و بعضى گفتند امام زمان «أُولِي الْأَمْرِ» يعنى هر كس كه به سبب بيعت سلطان شود و _ در آن وقت پادشاه ايشان شخصى بود مسمّى به ايلدرم بايزيد ملاّجلال دوانى _ روی كرد به آن علما و ريش خود را گرفت و گفت كه: آيا اين خوب است كه حق تعالى در قيامت «جلال الدين محمد» را عذاب كند كه چرا ايلدرم بايزيد را نشناختى؟!
📚 رساله های خطی فقهی، ناشر: مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی، ص ۵٣٩
@tazvir3
📝 نامه مهم ميرزای قمی رحمه الله، به فتحعلی شاه، و نهی وی از تقویت مذهب صوفیان و سُنیان
🔻يك جا مىشنوم كه مىخواهند لقب «اولوالامر» به شاه بگذارند كه مذهب اهل سنت است و خلاف مذهب شيعه است، و اهل سنت به آن فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد؛ و يك جا مىخواهند كه شاه را به مذهب صوفيه مايل كنند كه مباحى مذهب شود و از دين به در رود كه بدتر از سُنى شدن است و چون اصل مذهب تصوف مقتبس از مذهب نصارى است فرنگى و نصرانى فخر كنند كه پادشاه شيعه تابع ما شد؛ و يك جا منِ خاك بر سر را به بلاى عظيم مبتلا كنند كه به مراسله و پيغام اين مراحل را به انجام بياورم! حق تعالى مفسدين را اگر قابل هدايت هستند هدايت كند و الاّ به دفع ايشان مسلمين را از شر آنها محفوظ دارد.
پس از آنچه نوشته شد اميدوارم كه رفع ابتلا به عقايد فاسدۀ صوفيه بشود و شاه عالميان پناه از شر آن محفوظ باشد. و اما حكايت «أُولِي الْأَمْرِ» بودن پس آن نيز باليقين باطل است و بعضى اجزاء كه به نظر حقير رسيد كه فتواى علماى عصر در آن درج بود هم صريح در اين مطلب نبود. و به هر حال، ما را رجوعى به آن كلمات نيست، زيرا كه نه نسبت به ايشان بر من ثابت است و نه اينكه مقصود ايشان چه چيز است. اما بايد دانست كه مراد از قول حق تعالى كه فرموده است: «أَطِيعُوا اللّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» به اتفاق شيعه مراد از اولى الامر، ائمه طاهرين (ع) مىباشند و اخبار و احاديثى كه در تفسير آيه وارد شده بر اينمطلب از حد بيرون است. و امر كردن الهى به وجوب اطاعت مطلق سلطان - هر چند ظالم و بى معرفت به احكام الهى باشد - قبيح است، پس عقل و نقل معاضدند در اين كه كسى را كه خدا اطاعت او را واجب كند بايد معصوم باشد، و عالم به جميع علوم باشد مگر در حال اضطرار و عدم امكان وصول به خدمت معصوم، كه اطاعت مجتهد عادل مثلاً واجب مىشود. و اما در صورت انحصار امر در دفع دشمنان دين به سلطان شيعيان هر كه خواهد باشد پس آن نه از راه وجوب اطاعت اوست بلكه از راه وجوب دفع و اعانت در رفع تسلط اعادى دين است، بر خود مكلف كه گاه است كه واجب عينى مىشود بر او و گاهى كفايى.
و اما اهل سنت كه قائل به امامت ائمۀ ما نيستند در اين آيه كار برايشان مشكل شده و با وجود اين، با ملاحظۀ حديث صحيح معتبر كه سنى و شيعه همگى آن را از رسول خدا (ص) روايت كردهاند و آن را قطعى مىدانند و آن اين است كه:
«من مات و لم يعرف امام زمانه فقد مات ميتة جاهلية» يعنى: هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، پس مرده است مثل مردن در جاهليت و كفر، و شيعه لله الحمد چون در هر زمان امام زمان خود را شناختهاند و الحال كه امام زمان غايب است باز به ادله و براهين قاطعه معتقدند به اين كه امام زمانى دارند، و او قائم آل محمد (ص) است از تشويش فارغند، ولكن اهل سنت بر فرض كه توانند اثبات كنند امامتخلفاى ثلاث را، آنها امام اين زمان و امثال آن نيستند، پس به اين سبب در اين باب در غايت اضطراب و تشويش مىباشند. و لهذا جمهور آنها بنا را به اين گذاشتهاند كه هر كس را كه مردم به او بيعت كنند او امام زمان مىشود و اولى الامر واجب الاطاعه است هر چند فاسق و فاجر باشند و هر چند معاويه و يزيد و هارون و مأمون باشد و هر عاقلى كه در اين معنى تأمل كند بطلان آن را مىفهمد.
➖ نقل كردهاند كه در زمان ملاّجلال دوانى كه از اعاظم علماى اهل سنت است، علماى اهل سنت مجتمع بودند و اين حديث را مطرح كردند كه آيا مراد از امام زمان چيست؟ بعضى گفتند قرآن است (و بطلان آن واضح است كه قرآن را امام زمان نگويند) و بعضى گفتند امام زمان «أُولِي الْأَمْرِ» يعنى هر كس كه به سبب بيعت سلطان شود و _ در آن وقت پادشاه ايشان شخصى بود مسمّى به ايلدرم بايزيد ملاّجلال دوانى _ روی كرد به آن علما و ريش خود را گرفت و گفت كه: آيا اين خوب است كه حق تعالى در قيامت «جلال الدين محمد» را عذاب كند كه چرا ايلدرم بايزيد را نشناختى؟!
📚 رساله های خطی فقهی، ناشر: مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی، ص ۵٣٩
@tazvir3
#علمای_شیعه
✴️ سؤال:
آیا آخوند مُلا #جامی شيعه است يا سُنّى؟
✍🏻 آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله:
ملاّ جامى ظاهرا سُنّى ناصبى صوفى است، زيرا كه مذهب و احوال گذشتگان بر متأخّران ظاهر نمىشود مگر از شهرت و شياع و معروفيّت در ارباع ( چهارگوشه جهان ) و اصقاع ( نواحی )، يا به شهادت مؤلَّفات و مصنَّفات مشهور ايشان، يا شهادت و حكم ثِقات و عدول فريقان به آن، و با تعارض رجوع به ترجيح ميان جارح و معدّل -چنانكه در كتب اصوليه است- لازم و اخذ به اظهر و ارجح متحتّم است، و آنچه در باب ملاّ عبدالرحمن جامى -مشهور- معروف است و مشهور، و بر السنه مذكور، و در مؤلّفاتش مثل «نفحات الانس» و غيره مسطور است، خصوصا از گفتگوئى كه در مرض الموت با بعضى از شاگردان شيعيان خود نموده همان است كه گفتيم و اين کلام نيز از او است:
سگِ كاشى بِه از اكابر قم
با وجود اينكه سگ بِه از كاشى است.
و جمعى از اهل فنّ و ثقات طرفين بر آن شهادت دادهاند و حكم فرمودهاند مثل فاضل متبحّر قاضى نور اللّه تسترى رحمه اللّه كه در «مجالس المؤمنين» از فاضل قاضى مير حسين ميبدى شافعى -شارح ديوان مرتضوى- نقل كرده در طعن او چنين گفته:
آن امام به حق ولىِ خدا
اسد اللّه غالبش نامى
دو كَس او را به جان بيازردند
يكى از ابلهى ديگر خامى
هر دو را نام عبد الرحمن است
آن يكى ملجم و ديگر جامى.
🔹همچنین محقّق متّقى، آخوند ملاّ محمّد تقى مجلسى رحمه اللّه كه در «شرح من لا يحضره الفقيه» فرموده كه: شخصى در مجلس ملاّ جامى نقل كرد كه زنى فرزدق شاعر را در خواب ديد و از حال او پرسيد، فرزدق گفت كه: حق تعالى مرا آمرزيد به سبب آن قصيدهاى كه در حضور هشام در مدح على بن الحسين عليه السّلام گفتم؛ سپس آخوند مجلسى گفته _ به اين مضمون _كه: ملا جامى با آن ناصبيگریاش گفت كه: سزاوار است كه حق تعالى جميع عالميان را به بركت آن بيامرزد. انتهى.
✅ لذا بروز بعضى از مدايح ائمه عليهم السّلام و كلمات موهمه خوبىِ او از قبيل ساير مدايح بلكه بسيارى از عبارات و اعترافاتى است كه بر زبان بسيارى از علماء و اعيان سُنّيان از قبيل فقهاء اربعه و ارباب صحاح ستّه و فخر رازى و ابن حجر و زمخشرى و #غزالى و غيرهم جارى گشته، از جهت اتمام حجّت و كمال لطف و رأفت بر فرقۀ محقّۀ اماميّه و شهادت جماعت مذكوره كه مقارب عصر او و بعضى مؤالف و بعضى مخالف او بودهاند از أدلّ دلائل است بر كمال ظهور نَصب و عداوت او كه قابل توجيه و تأويل نبوده، زيرا كه قاضى نور اللّه نظر به معارضه در مذهب كه با ميرزا مخدوم ناصبى داشت، بنابر مصلحتى كه ديده اكثر اعيان سُنّيان و صوفيان را داخل شيعيان گردانيده و به مفهومات ضعيفه و احتمالات بعيدۀ سخيفه استدلال بر تشيّع ايشان نموده، چنانكه از مطالعه و مراجعۀ كتاب «مجالس» معلوم و مفهوم مىگردد. اما مع ذلك از اعيان صوفيان كسى را كه براى سُنّيان به جا گذاشته #عبدالقادر_گیلانی و جامى است. ( وجهی برای تمایل آنان به تشیع نیافته )
📚 مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴۴٨
@tazvir3
✴️ سؤال:
آیا آخوند مُلا #جامی شيعه است يا سُنّى؟
✍🏻 آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله:
ملاّ جامى ظاهرا سُنّى ناصبى صوفى است، زيرا كه مذهب و احوال گذشتگان بر متأخّران ظاهر نمىشود مگر از شهرت و شياع و معروفيّت در ارباع ( چهارگوشه جهان ) و اصقاع ( نواحی )، يا به شهادت مؤلَّفات و مصنَّفات مشهور ايشان، يا شهادت و حكم ثِقات و عدول فريقان به آن، و با تعارض رجوع به ترجيح ميان جارح و معدّل -چنانكه در كتب اصوليه است- لازم و اخذ به اظهر و ارجح متحتّم است، و آنچه در باب ملاّ عبدالرحمن جامى -مشهور- معروف است و مشهور، و بر السنه مذكور، و در مؤلّفاتش مثل «نفحات الانس» و غيره مسطور است، خصوصا از گفتگوئى كه در مرض الموت با بعضى از شاگردان شيعيان خود نموده همان است كه گفتيم و اين کلام نيز از او است:
سگِ كاشى بِه از اكابر قم
با وجود اينكه سگ بِه از كاشى است.
و جمعى از اهل فنّ و ثقات طرفين بر آن شهادت دادهاند و حكم فرمودهاند مثل فاضل متبحّر قاضى نور اللّه تسترى رحمه اللّه كه در «مجالس المؤمنين» از فاضل قاضى مير حسين ميبدى شافعى -شارح ديوان مرتضوى- نقل كرده در طعن او چنين گفته:
آن امام به حق ولىِ خدا
اسد اللّه غالبش نامى
دو كَس او را به جان بيازردند
يكى از ابلهى ديگر خامى
هر دو را نام عبد الرحمن است
آن يكى ملجم و ديگر جامى.
🔹همچنین محقّق متّقى، آخوند ملاّ محمّد تقى مجلسى رحمه اللّه كه در «شرح من لا يحضره الفقيه» فرموده كه: شخصى در مجلس ملاّ جامى نقل كرد كه زنى فرزدق شاعر را در خواب ديد و از حال او پرسيد، فرزدق گفت كه: حق تعالى مرا آمرزيد به سبب آن قصيدهاى كه در حضور هشام در مدح على بن الحسين عليه السّلام گفتم؛ سپس آخوند مجلسى گفته _ به اين مضمون _كه: ملا جامى با آن ناصبيگریاش گفت كه: سزاوار است كه حق تعالى جميع عالميان را به بركت آن بيامرزد. انتهى.
✅ لذا بروز بعضى از مدايح ائمه عليهم السّلام و كلمات موهمه خوبىِ او از قبيل ساير مدايح بلكه بسيارى از عبارات و اعترافاتى است كه بر زبان بسيارى از علماء و اعيان سُنّيان از قبيل فقهاء اربعه و ارباب صحاح ستّه و فخر رازى و ابن حجر و زمخشرى و #غزالى و غيرهم جارى گشته، از جهت اتمام حجّت و كمال لطف و رأفت بر فرقۀ محقّۀ اماميّه و شهادت جماعت مذكوره كه مقارب عصر او و بعضى مؤالف و بعضى مخالف او بودهاند از أدلّ دلائل است بر كمال ظهور نَصب و عداوت او كه قابل توجيه و تأويل نبوده، زيرا كه قاضى نور اللّه نظر به معارضه در مذهب كه با ميرزا مخدوم ناصبى داشت، بنابر مصلحتى كه ديده اكثر اعيان سُنّيان و صوفيان را داخل شيعيان گردانيده و به مفهومات ضعيفه و احتمالات بعيدۀ سخيفه استدلال بر تشيّع ايشان نموده، چنانكه از مطالعه و مراجعۀ كتاب «مجالس» معلوم و مفهوم مىگردد. اما مع ذلك از اعيان صوفيان كسى را كه براى سُنّيان به جا گذاشته #عبدالقادر_گیلانی و جامى است. ( وجهی برای تمایل آنان به تشیع نیافته )
📚 مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴۴٨
@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #جعل_تحریف
⚠️ شهیدِ #عشق غسل ندارد !!!
🔻 آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله:
احاديثى كه سُنیان در باب جواز غنا و رقص و دف و ساز نقل كردهاند، شيعيان آن را دروغ و موضوع ( جعلی ) مىدانند، مانند حديثى كه در باب عشق روايت كرده است خطيب بغدادى به سند خود از عايشه ( ١ ) و همچنين ابن الماجشون و دارمي و دارقُطني و غيرهم به سندهاى خود از ابن عبّاس روايت كردهاند كه: عايشه و ابن عبّاس - هر دو - از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدهاند كه فرمودند: «مَن عَشِقَ فَعفّ و كَتم فمات و هو شهيد» (٢) يعنى هر كه عاشق شود پس عفّت ورزد و عشق خود را پنهان دارد تا بميرد، پس او شهيد است، و به اين سبب قتيل عشق را شهيد مىدانند. و در «ديوان الصبابه» از رافعى شافعى نقل كرده است كه او شهيد عشق را از جملۀ شهدا شمرده است.
و صفدى شافعى در «شرح لاميّۀ عجم» گفته است كه: شنيدم از بعضى كه نور الدين شهيد را شهيد گفتند به سبب آنكه با غلامى محبّت به هم رسانيد و عفّت ورزيد و عشق را در دل خود پيچيد تا او را كُشت. و محيّالدين نووى مطلق گفته و شرط كتمان و عفّت ننموده است، بلكه از جملۀ شهدائى كه غسل ندارند شمرده است كسى را كه به عشق مُرده باشد، و زنى را كه بر سر زائيدن بميرد.
👈🏻 بلكه حلّيت لواط را به امام مالك - كه از جملۀ فقهاى اربعه است - نسبت دادهاند و از «منظومۀ مالك» نقل كردهاند كه چنين گفته است:
و جايز نيك الغلام الأمرد
و جوّزوا للرجل المجرّد
هذا اذا كان وحيدا في السفر
و لم يجد انثى تقي إلاّ الذكر.
و راغب اصفهانى ( ۳ ) لواط را نسبت به بسيارى داده است از آن جمله يحيى بن أكثم قاضى مشهور. و قاضى ابن خلّكان شافعى در كتاب «وفيات الأعيان ۶: ١۵٢» در ترجمۀ يحيى بن أكثم بعد از آنكه او را مدح بسيار نموده گفته است - به اين مضمون - كه: در او هيچ عيبى نبود مگر همان چيز كه به آن متّهم بود، يعنى: اُبنه !!!
( مطلبی مرتبط درباره این ملعون )
باز راغب اصفهانی ( ۴ ) روايت كرده است كه: جالينوسِ طبيب به مرض لواط و اُبنه مبتلى بود، روزى پسرى در پس ديوارى با او به مباشرت مشغول بود ناگاه درّاجى ( نوعی پرنده ) پريد و آن پسر دست از مباشرت برداشته متوجّه گرفتن درّاج گرديد و جالينوس را چون هنوز مطلوب حاصل نشده بود و به سبب درّاج از اين مطلب محروم گرديد، او را با درّاج عداوتى تمام به هم رسيد، پس گفت: البتّه درّاج را فانى مىسازم و نسلش را بر مىاندازم، بعد از آن روز هر كس كه در آن شهر بيمار مىشد او را به خوردن درّاج امر مىنمود، تا به اندك وقتى در آن مملكت درّاج نماند و از آن وقت درّاج طعام مقرّرى بيماران گشت.
و شايد مراد راغب از نقل اين حكايت رفع شناعت و طعن از خليفه و مقتديان او در اين خصلت كثيفه باشد. به امثال اين حكايات و روايات مذكوره صوفيان متشبّث شوند و با پسران ساده تعشّق مىورزند و خدا را در صورت ايشان ملاحظه مىنمايند و خود را صوفى خدا مىنامند، بلكه هر چيز خوبى را مظهر جمال خدا مىدانند و هر بدى را مظهر جلال خدا، و از شيطان لعين به رئيس الموحدين، و قائد مهجوران و دستگير مردان تعبير مىنمايند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
١: سلسلة الأحاديث الضعیفة و الموضوعة، ج ١ ص ۴٠٢ _ ۴٠٨
٢: کنز العمال، ج ٣ ص ٣٧٢
٣: محاضرات الادباء، ج ٢ ص ٢۵١
۴: محاضرات الادباء، ج ٢ ص ٢۵٣
📚 مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴٨۴
@tazvir3
⚠️ شهیدِ #عشق غسل ندارد !!!
🔻 آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله:
احاديثى كه سُنیان در باب جواز غنا و رقص و دف و ساز نقل كردهاند، شيعيان آن را دروغ و موضوع ( جعلی ) مىدانند، مانند حديثى كه در باب عشق روايت كرده است خطيب بغدادى به سند خود از عايشه ( ١ ) و همچنين ابن الماجشون و دارمي و دارقُطني و غيرهم به سندهاى خود از ابن عبّاس روايت كردهاند كه: عايشه و ابن عبّاس - هر دو - از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله شنيدهاند كه فرمودند: «مَن عَشِقَ فَعفّ و كَتم فمات و هو شهيد» (٢) يعنى هر كه عاشق شود پس عفّت ورزد و عشق خود را پنهان دارد تا بميرد، پس او شهيد است، و به اين سبب قتيل عشق را شهيد مىدانند. و در «ديوان الصبابه» از رافعى شافعى نقل كرده است كه او شهيد عشق را از جملۀ شهدا شمرده است.
و صفدى شافعى در «شرح لاميّۀ عجم» گفته است كه: شنيدم از بعضى كه نور الدين شهيد را شهيد گفتند به سبب آنكه با غلامى محبّت به هم رسانيد و عفّت ورزيد و عشق را در دل خود پيچيد تا او را كُشت. و محيّالدين نووى مطلق گفته و شرط كتمان و عفّت ننموده است، بلكه از جملۀ شهدائى كه غسل ندارند شمرده است كسى را كه به عشق مُرده باشد، و زنى را كه بر سر زائيدن بميرد.
👈🏻 بلكه حلّيت لواط را به امام مالك - كه از جملۀ فقهاى اربعه است - نسبت دادهاند و از «منظومۀ مالك» نقل كردهاند كه چنين گفته است:
و جايز نيك الغلام الأمرد
و جوّزوا للرجل المجرّد
هذا اذا كان وحيدا في السفر
و لم يجد انثى تقي إلاّ الذكر.
و راغب اصفهانى ( ۳ ) لواط را نسبت به بسيارى داده است از آن جمله يحيى بن أكثم قاضى مشهور. و قاضى ابن خلّكان شافعى در كتاب «وفيات الأعيان ۶: ١۵٢» در ترجمۀ يحيى بن أكثم بعد از آنكه او را مدح بسيار نموده گفته است - به اين مضمون - كه: در او هيچ عيبى نبود مگر همان چيز كه به آن متّهم بود، يعنى: اُبنه !!!
( مطلبی مرتبط درباره این ملعون )
باز راغب اصفهانی ( ۴ ) روايت كرده است كه: جالينوسِ طبيب به مرض لواط و اُبنه مبتلى بود، روزى پسرى در پس ديوارى با او به مباشرت مشغول بود ناگاه درّاجى ( نوعی پرنده ) پريد و آن پسر دست از مباشرت برداشته متوجّه گرفتن درّاج گرديد و جالينوس را چون هنوز مطلوب حاصل نشده بود و به سبب درّاج از اين مطلب محروم گرديد، او را با درّاج عداوتى تمام به هم رسيد، پس گفت: البتّه درّاج را فانى مىسازم و نسلش را بر مىاندازم، بعد از آن روز هر كس كه در آن شهر بيمار مىشد او را به خوردن درّاج امر مىنمود، تا به اندك وقتى در آن مملكت درّاج نماند و از آن وقت درّاج طعام مقرّرى بيماران گشت.
و شايد مراد راغب از نقل اين حكايت رفع شناعت و طعن از خليفه و مقتديان او در اين خصلت كثيفه باشد. به امثال اين حكايات و روايات مذكوره صوفيان متشبّث شوند و با پسران ساده تعشّق مىورزند و خدا را در صورت ايشان ملاحظه مىنمايند و خود را صوفى خدا مىنامند، بلكه هر چيز خوبى را مظهر جمال خدا مىدانند و هر بدى را مظهر جلال خدا، و از شيطان لعين به رئيس الموحدين، و قائد مهجوران و دستگير مردان تعبير مىنمايند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
١: سلسلة الأحاديث الضعیفة و الموضوعة، ج ١ ص ۴٠٢ _ ۴٠٨
٢: کنز العمال، ج ٣ ص ٣٧٢
٣: محاضرات الادباء، ج ٢ ص ٢۵١
۴: محاضرات الادباء، ج ٢ ص ٢۵٣
📚 مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴٨۴
@tazvir3
#مشترکات_عرفانی #جعل_تحریف
↪️ مرتبط با مطلب قبل
✅ سؤال و جوابی از فقیه ذوالفنون، آقا محمدعلی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رضوان الله علیه
سؤال:
«دفِ بىحلقه كه فقهاء استثناء كردهاند چه صورت دارد؟»
✍🏻 جواب:
نقل كردهاند كه در عروسى حضرت فاطمه عليها السّلام بوده امّا صحّتش معلوم نيست و ظاهرا از أخبار سُنیان است، يا موافق تقيّه. ( مقامع الفضل، ج ٢ ص ٣۶٠ )
سؤال:
زنان مىگويند كه در حضور حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله غنا و خوانندگى مىكردند و دف مىزدند و رقّاصى مىكردند و حضرت گوش مىداد و منع نمىكرد، شماها چرا منع مىكنيد⁉️
✍🏻 جواب:
اينها در طريق شيعه نيست و در طريق سُنیان است، چنانكه در كتب معتبرۀ خود نوشتهاند و از عايشه روايت كردهاند؛ و از آن جمله در كتاب «صحيح بخارى» بابى قرار داده است «باب استحباب لعب السودان في العيدين» که روايات زیادی در این باره جعل و وضع نمودهاند و شیعه آنها را نمیپذیرد. ( مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴٨۰ )
@tazvir3
↪️ مرتبط با مطلب قبل
✅ سؤال و جوابی از فقیه ذوالفنون، آقا محمدعلی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رضوان الله علیه
سؤال:
«دفِ بىحلقه كه فقهاء استثناء كردهاند چه صورت دارد؟»
✍🏻 جواب:
نقل كردهاند كه در عروسى حضرت فاطمه عليها السّلام بوده امّا صحّتش معلوم نيست و ظاهرا از أخبار سُنیان است، يا موافق تقيّه. ( مقامع الفضل، ج ٢ ص ٣۶٠ )
سؤال:
زنان مىگويند كه در حضور حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله غنا و خوانندگى مىكردند و دف مىزدند و رقّاصى مىكردند و حضرت گوش مىداد و منع نمىكرد، شماها چرا منع مىكنيد⁉️
✍🏻 جواب:
اينها در طريق شيعه نيست و در طريق سُنیان است، چنانكه در كتب معتبرۀ خود نوشتهاند و از عايشه روايت كردهاند؛ و از آن جمله در كتاب «صحيح بخارى» بابى قرار داده است «باب استحباب لعب السودان في العيدين» که روايات زیادی در این باره جعل و وضع نمودهاند و شیعه آنها را نمیپذیرد. ( مقامع الفضل، ج ٢ ص ۴٨۰ )
@tazvir3
Forwarded from خرقهٔ تَزویر ( ۳ )
↪️ پیروِ مطلب قبل
📸 اعتراف دکتر زرینکوب به فضل و علم و نفوذِ آقامحمدعلی بهبهانی ( کرمانشاهی) رحمه الله معروف به "صوفیکُش" و تسلط وی بر سخنان و مبانی صوفیه
@tazvir3
📸 اعتراف دکتر زرینکوب به فضل و علم و نفوذِ آقامحمدعلی بهبهانی ( کرمانشاهی) رحمه الله معروف به "صوفیکُش" و تسلط وی بر سخنان و مبانی صوفیه
@tazvir3
Forwarded from خرقهٔ تَزویر ( ۳ )
#مشترکات_عرفانی #علمای_شیعه
📸 گزارش جالب توجه آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله، از آثار صوفیستیزیِ فقیه ذوالفنون، آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله
✅ اگر شما نبودی، اکثر مردم ایران صوفی میشدند.
@tazvir3
📸 گزارش جالب توجه آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله، از آثار صوفیستیزیِ فقیه ذوالفنون، آقا محمد علی بهبهانی ( کرمانشاهی ) رحمه الله
✅ اگر شما نبودی، اکثر مردم ایران صوفی میشدند.
@tazvir3
#ذکر_جلی_خفی #مشترکات_عرفانی #دروغ_صوفیه
🔷 گزارش عینی و خواندنی شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله، از مجلس صوفیان سامراء
✍🏻 ایشان مینویسد:
در سال هزار و سيصد و چهل و يك كه حقير داخل سامراء شدم و در مدرسه مرحوم آيه الله شيرازی رحل اقامت افكندم، شبهای جمعه و دوشنبه صداهای خلاف متعارف و صيحهٔ لا اله الا الله و صداى طبق و دَف میشنيدم، پرسيدم اين چيست و اين فريادهای كيست؟ گفتند اين جماعت صوفيان سُنی هستند كه در حلقه ذكر خود متعارفِ ايشان است. حقير بسيار مايل بودم كه اين قضيه را به چشم خود ببينم. رفيق مهربانى داشتم، قصه را با او در ميان گذاشتم و او عرب از اهل دجيل بود و با مردم سامراء آشنايی داشت، مرا گفت اگر ميل داشته باشي يك شب جمعه برويم به مجلس آنها، بنده كه نهايت ميل را داشتم چنان ارائه دادم كه مايل نيستم میترسم آقاى ميرزا ملتفت بشود و به ما ايراد بفرمايد، يا طُلاب خبر بشوند و براى ما حرف درآورند، يا اينكه آنها ما را به مجلس خود راه ندهند. گفت من همه را عهدهدار میشوم. در يك وقتى میرويم كه همه طلاب در خواب باشند و آقاى ميرزا مطلع نخواهد شد و امشب جمعه من میدانم مجلس ذكر در كجا است، در جايى است بالاى بام، چون ايام گرما بود و رفيق من گفت بامی است مُشرف بر آنها و راه به مجلس ذكر آنها هم دارد، ما در خارج حلقه مینشينيم. بالاخره رفتيم چون حقير تازه وارد بودم كسی بنده را نمیشناخت، فقط میدانستند از طلاب شیعی هستیم. از قدوم ما مطلع شدند با اينكه در خارج مجلس بوديم كاملاً احترام كردند، قهوه آوردند من نخوردم، رفيق من گفت بخوريد و إلا اينها بدشان مىآيد، ناچار آشاميدم. پس مشغول ذكر خود شدند اول يك نفر مقدارى قرائت قرآن كرد بعد مشغول شد به اشعارى كه مشتمل بر مضامين اشتياق و عدم صبر بر فراق محبوب بود با الحان مختلفه قرائت كرد و مستمعين با گردن كج استماع میكردند، و شخصى در صدر مجلس يك دف در دست داشت حلقهدار و به اصطلاح ايرانیها دايره، و آن را آهسته آهسته به آهنگ مُغَنی آن را مینواخت تا مجلس از جمعيت پر شد و بيشتر پيرمردان هفتاد ساله كه اصلا حظى از معرفت نداشتند، و چند نفر از اين جوانان حَمّال و هيزمكش در ميان آنها بود كه رفيق من آنها را معرفى میكرد. بنده احدى از آنها را نمیشناختم. پس از قرائت اشعار مشغول شدند به گفتن اين ذكر "لا اله الا الله بالهميه الجليه" و در بين ذكر گاهى يك نفر به آواز بلند بسيار بلند میگفت "صل علي ابي ابراهيم محمد." رفته رفته آوازها بلند شد و صداى دف هم بلندتر گرديد، چون مجلس گرم شد ذكر خود را تغيير دادند، دو دسته شدند يك دسته میگفتند "لا اله الا الله" دسته ديگر جواب ميدادند" سيد احمد الرفاعي شيل الله" و معنى شيل الله يعنى بلند كرد سيد احمد رفاعي خدا را! و ظاهر معنى او كفر است، و بعدها چندان كه از ايشان معنى اين عبارت را پرسيدم كسى جواب نگفت، فقط يك نفر از علماى ايشان معروف به مُلاطاها جواب داد گفت اين كلمه مثل اين است كه شما میگوييد به علي بن ابي طالب اسدالله، چون ديدم بيربط سخن میگويد ديگر با او تكلم نكردم. و اين سيد احمد رفاعي ( قطب #رفاعیه ) كه ترجمه او را پیشتر ذکر کردم، از متعصبين و معاصر با #عبدالقادر_گيلانی است. 👇🏻
@tazvir3
🔷 گزارش عینی و خواندنی شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله، از مجلس صوفیان سامراء
✍🏻 ایشان مینویسد:
در سال هزار و سيصد و چهل و يك كه حقير داخل سامراء شدم و در مدرسه مرحوم آيه الله شيرازی رحل اقامت افكندم، شبهای جمعه و دوشنبه صداهای خلاف متعارف و صيحهٔ لا اله الا الله و صداى طبق و دَف میشنيدم، پرسيدم اين چيست و اين فريادهای كيست؟ گفتند اين جماعت صوفيان سُنی هستند كه در حلقه ذكر خود متعارفِ ايشان است. حقير بسيار مايل بودم كه اين قضيه را به چشم خود ببينم. رفيق مهربانى داشتم، قصه را با او در ميان گذاشتم و او عرب از اهل دجيل بود و با مردم سامراء آشنايی داشت، مرا گفت اگر ميل داشته باشي يك شب جمعه برويم به مجلس آنها، بنده كه نهايت ميل را داشتم چنان ارائه دادم كه مايل نيستم میترسم آقاى ميرزا ملتفت بشود و به ما ايراد بفرمايد، يا طُلاب خبر بشوند و براى ما حرف درآورند، يا اينكه آنها ما را به مجلس خود راه ندهند. گفت من همه را عهدهدار میشوم. در يك وقتى میرويم كه همه طلاب در خواب باشند و آقاى ميرزا مطلع نخواهد شد و امشب جمعه من میدانم مجلس ذكر در كجا است، در جايى است بالاى بام، چون ايام گرما بود و رفيق من گفت بامی است مُشرف بر آنها و راه به مجلس ذكر آنها هم دارد، ما در خارج حلقه مینشينيم. بالاخره رفتيم چون حقير تازه وارد بودم كسی بنده را نمیشناخت، فقط میدانستند از طلاب شیعی هستیم. از قدوم ما مطلع شدند با اينكه در خارج مجلس بوديم كاملاً احترام كردند، قهوه آوردند من نخوردم، رفيق من گفت بخوريد و إلا اينها بدشان مىآيد، ناچار آشاميدم. پس مشغول ذكر خود شدند اول يك نفر مقدارى قرائت قرآن كرد بعد مشغول شد به اشعارى كه مشتمل بر مضامين اشتياق و عدم صبر بر فراق محبوب بود با الحان مختلفه قرائت كرد و مستمعين با گردن كج استماع میكردند، و شخصى در صدر مجلس يك دف در دست داشت حلقهدار و به اصطلاح ايرانیها دايره، و آن را آهسته آهسته به آهنگ مُغَنی آن را مینواخت تا مجلس از جمعيت پر شد و بيشتر پيرمردان هفتاد ساله كه اصلا حظى از معرفت نداشتند، و چند نفر از اين جوانان حَمّال و هيزمكش در ميان آنها بود كه رفيق من آنها را معرفى میكرد. بنده احدى از آنها را نمیشناختم. پس از قرائت اشعار مشغول شدند به گفتن اين ذكر "لا اله الا الله بالهميه الجليه" و در بين ذكر گاهى يك نفر به آواز بلند بسيار بلند میگفت "صل علي ابي ابراهيم محمد." رفته رفته آوازها بلند شد و صداى دف هم بلندتر گرديد، چون مجلس گرم شد ذكر خود را تغيير دادند، دو دسته شدند يك دسته میگفتند "لا اله الا الله" دسته ديگر جواب ميدادند" سيد احمد الرفاعي شيل الله" و معنى شيل الله يعنى بلند كرد سيد احمد رفاعي خدا را! و ظاهر معنى او كفر است، و بعدها چندان كه از ايشان معنى اين عبارت را پرسيدم كسى جواب نگفت، فقط يك نفر از علماى ايشان معروف به مُلاطاها جواب داد گفت اين كلمه مثل اين است كه شما میگوييد به علي بن ابي طالب اسدالله، چون ديدم بيربط سخن میگويد ديگر با او تكلم نكردم. و اين سيد احمد رفاعي ( قطب #رفاعیه ) كه ترجمه او را پیشتر ذکر کردم، از متعصبين و معاصر با #عبدالقادر_گيلانی است. 👇🏻
@tazvir3
👆🏻 بالجمله چون صداها بلند شد ديگر لا اله الا الله نمیگفتند، فقط به سرعت و عجله سر خود را حركت میدادند، و میگفتند "شيل الله شيل الله شيل الله." چندان كه كف از دهان آنها جارى مىشد. در آن وقت سرهای خود را به ديوار و به زمين چنان میكوبيدند كه گويا چکُش بر آهن میكوبند، و چشمان ايشان چون كاسه خون سرخ شده بود. در آن حال بعضى به روى زمين مىافتادند و نفس میزدند و چنان ارائه میدادند كه غش كردهاند، پس بعضى از حضار مجلس با چشم گريان میآمدند و "صل علي محمد" میگفتند و سر او را به دامن میگرفتند و او را مالش میدادند، و میگفتند "وصل وصل." من به رفيق خود آهسته گفتم منظورشان چیست؟ گفت: يعنى اين به حق واصل گرديد و مجذوب شد و بين او و خداوند ديگر حائلی ندارد، و معاذالله با حضرت حق تعالى فعلاً هم آغوش است. و از اطراف التماس دعا از او میخواستند. در آن وقت دفها را به شدت هرچه تمامتر مینواختند و نعره هو هو هو بالا میگرفت كه اگر زنى حامله آشنا به اين اطوار نبود و اين وضع را میديد و اين عربدهها میشنيد البته جنين خود را سقط میكرد. در آن وقت مرشد ايشان پایكوبان و رقصكنان از جاى بلند شد و چند مرتبه دور خود چرخيدن گرفت و حركات عرضی و طولى بسيار كرد و سيخی در دست داشت. از رفيق خود پرسيدم اين سيخ را براى چه در دست گرفته؟ گفت اكنون تماشا كن او را در شكم خود فرو میبرَد. پس سر آن سيخ را بر زمين گذاشت و سر ديگر را بر شكم خود متصل گردانيد و چند مرتبه خود را حركت داد، سپس از زير عبا پشت سر او چیزی بیرون آمد. رفيق من گفت اين سر سيخ است كه از پشت سر او بيرون آمده است. او را گفتم شايد از طرف پهلوى خود سر سيخ را به در كرده، گفت نمیدانم من هم هرچه ديدم همين قسم ديدم. تا اين كه بعدها گاهى در نزد بعضي از آنها حقير انكار میكردم. يكى از ايشان پهلوي خود را باز كرد و ارائه داد مواضعي كه سيخ در او فرو برده بودند باز حقير يقين نكردم. بالجمله همان مرشد در ميان مجلس با همان حالتى كه سيخ را از شكم خود بيرون آورد و مجلس از اضطراب آرام گرفت. بعد مقدارى قهوه تناول كردند و متفرق گرديدند.
ادامه در مطلب بعد
@tazvir3
ادامه در مطلب بعد
@tazvir3
↪️ ادامه از مطلب قبل
❇️ و اهل سامراء مجلس ديگر دارند كه آن را مجلس مولودی گويند و در آن مجلس نيز دف مىباشد، وليكن ديگر غش كردن و چرخيدن و سيخزدن ندارد. فقط يك نفر اشعارى میخوانَد و يك سوره از قرآن تلاوت مىشود، بعد يك نفر خبر واقدى را كه در ولادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله مىباشد از روى كتاب قرائت مینمايند، و در اين مجلس بعضى شیعیان حاضر مىشوند و گاه اتفاق مىشود كه براى حضور آنان دو كلمه روضه هم میخوانند. و قاطبه صوفيه سامراء ديوانگان را دوست میدارند ولي به شرط اينكه سُنی باشد. و پیشتر قصه طاها الافرع تحت عناوين مشايخ صوفيه ذكر شد. بالجمله حقير بيست و پنج و سال در سامراء ساكن بودم چون اين اطوار ناپسنديده را ديدم، رفته رفته در خلوات با بعضى از سُنیان معايب اين عمل را ذكر میكرديم، تا اينكه در همسايگي حقير مجلسى به همين اوضاع سر پا شد تا ساعت هفت عربی. آن شب خواب از چشم حقير پريد از جاى برخاستم آمدم درب خانه نشستم، از قضا يكى از اهل آن مجلس بيرون آمد حقير را درب خانه ديد سلام كرد. او را به نزد خود طلبيدم ولى او را نمیشناختم، يك نفر عرب بود كه اصلاً فارسى نمیدانست، حقير هم به عربى لسان ايشان مسلط نبودم، مع ذلك به او فهمانيدم كه قانون رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر خلاف اين مجلس است، در خلال تكلم حقير با اين عرب، چند نفر ديگر از مجلس بيرون آمدند، آنها هم به نزد ما بر سر پا ايستادند. بالاخره جماعتی جمع شدند چون مجلسشان تمام شده بود. سپس آن مرد عرب گفت طريقه ما اقوي از طريقه شما است، چه آن كه در مجلسِ ذكر، بر شكم خود سيخ میزنيم خون بيرون نمىآيد و شما چنين كارى نمیتوانيد بكنيد. حقير گفتم من يك سيخ با دست خود بر شكم تو میزنم اگر خون نيامد من تو را متابعت میکنم و جمعی را هم با خود داخل طريقه شما مینمايم و شهودی در اين باب بايد تهيه بشود كه كسى با حقير كار نداشته باشد. گفت بسيار خوب فردا شب فلان جا مجلس ذكر است بيا تا من سيخ بر شكم تو بزنم كه خون بيرون نيايد. آن مرد عرب مثل اين كه كلام مرا فهم نكرد، بنده به كسى كه در عربى و فارسى مسلط بود گفتم به او بفهمان كه من كار به سيخ تو ندارم و دست به او نمیگذارم، با يك جوالدوز كه سوزن درشتی است فقط بر پشت دست تو فرو میکنم اگر خون بيرون نيامد من تابع تو میشوم، چون اين مطلب را به او فهمانيدند، گفت: اين ديوانه است به سخن او گوش ندهيد بگذاريد از پى كار خود برود و با خشم و غيظ برخاست و رفت. جماعتی كه حاضر بودند گفتهاند اين پسر شيخ بود كه با او چنين عتاب و خطاب كردى پدر او اول مرشد است، چگونه جرأت كردى؟! گفتم من او را نشناختم. چون صبح شد اين خبر منتشر گرديد جماعت بسيارى با حقير موافقت كردند و گفتهاند فلانى درست میگويد، جماعتی هم با حقير عداوت شديد پيدا كردند.
👈🏻 در همان هفته يك نفر ارتشی از حواشی دولت _ ولى فعلا نظر ندارم كه او از اهالى سامراء بود يا از جاى ديگر _ به هر حال او از اين ماجراى بين حقير و پسر مرشد سامرا اطلاع پيدا كرده بود. شب جمعه در حلقه ذكر آنها وارد شده بود، چون نوبت سيخ فروکردن مىشود، او به مرشد میگويد بياور سيخ را بر شكم من بزن. آن مرشد كه به نام سيد محمود و مُلقب به "مُلا گرگم" بود، که لفظ گرگم در نزد اهالى سامرا به معنى زردچوبه است، و من وجه تسميهاش را نمیدانم، بالاخره ملا گرگم در حالى كه ديدههای او سرخ شده و چندان رقصيده و چرخيده بود كه از حال طبيعى خارج بود، چون شنيد كه او میگويد سيخ را بياور بر شكم من بزن، ملا گرگم بلاتأمل با قدرت سيخ را در شكم آن بيچاره فرو میبَرد كه خون مثل ناودان جارى مىشود، مجلس بر هم میخورد، بيچاره را به دوش گرفته هنوز به خانه نبرده كه قبض روح مىشود از كثرت خون كه از او جارى شده بود. صبح خبر به حكومت رسيد، ملاگرگم را به زنجير بستند. حقير در صحن مطهر بودم ديدم دستهای او را با زنجير محكم بسته بودند و دو نفر مستحفظ او بودند، درخواست كرده بود كه بيايد در صحن مقابل عسکريين فاتحه بخواند. حقير به فاصله چند قدم از او ایستاده بودم، صوفيان اهالى سامرا با حزن و اندوه میآمدند، دست بسته او را بوسه میدادند و در حق او دعا میكردند. حكومت سامرا بيست سال حبس او را نوشت و او را به بغداد فرستاد. مردم سامراء با آن پريشانی كه داشتند بنا كردند پول زياد میدادند و حبس او را میخريدند تا پنج سال در حبس بود بعد او را رها كردند. چون وارد سامراء شد ديگر از شيخ بودن ساقط شد. گاهى با دلّالی، گاهی با بقالى، با فقر و پريشانی امرار معاشی مینمود. بعدها حقير با بعضى گفتم چرا اين سيخی كه به او زد خون در آمد؟! اينها كه میگويند خون در نمیآيد! و اين بيچاره را تلف كردند. گفتند او چون جُنُب بود هلاك شد. و به اين دروغ و حيله عوام را فريب دادند.
📗 کشف الإشتباه در کَجرَوی اصحاب خانقاه، ص ٣۵٣ _ ٣۵٨
@tazvir3
❇️ و اهل سامراء مجلس ديگر دارند كه آن را مجلس مولودی گويند و در آن مجلس نيز دف مىباشد، وليكن ديگر غش كردن و چرخيدن و سيخزدن ندارد. فقط يك نفر اشعارى میخوانَد و يك سوره از قرآن تلاوت مىشود، بعد يك نفر خبر واقدى را كه در ولادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله مىباشد از روى كتاب قرائت مینمايند، و در اين مجلس بعضى شیعیان حاضر مىشوند و گاه اتفاق مىشود كه براى حضور آنان دو كلمه روضه هم میخوانند. و قاطبه صوفيه سامراء ديوانگان را دوست میدارند ولي به شرط اينكه سُنی باشد. و پیشتر قصه طاها الافرع تحت عناوين مشايخ صوفيه ذكر شد. بالجمله حقير بيست و پنج و سال در سامراء ساكن بودم چون اين اطوار ناپسنديده را ديدم، رفته رفته در خلوات با بعضى از سُنیان معايب اين عمل را ذكر میكرديم، تا اينكه در همسايگي حقير مجلسى به همين اوضاع سر پا شد تا ساعت هفت عربی. آن شب خواب از چشم حقير پريد از جاى برخاستم آمدم درب خانه نشستم، از قضا يكى از اهل آن مجلس بيرون آمد حقير را درب خانه ديد سلام كرد. او را به نزد خود طلبيدم ولى او را نمیشناختم، يك نفر عرب بود كه اصلاً فارسى نمیدانست، حقير هم به عربى لسان ايشان مسلط نبودم، مع ذلك به او فهمانيدم كه قانون رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر خلاف اين مجلس است، در خلال تكلم حقير با اين عرب، چند نفر ديگر از مجلس بيرون آمدند، آنها هم به نزد ما بر سر پا ايستادند. بالاخره جماعتی جمع شدند چون مجلسشان تمام شده بود. سپس آن مرد عرب گفت طريقه ما اقوي از طريقه شما است، چه آن كه در مجلسِ ذكر، بر شكم خود سيخ میزنيم خون بيرون نمىآيد و شما چنين كارى نمیتوانيد بكنيد. حقير گفتم من يك سيخ با دست خود بر شكم تو میزنم اگر خون نيامد من تو را متابعت میکنم و جمعی را هم با خود داخل طريقه شما مینمايم و شهودی در اين باب بايد تهيه بشود كه كسى با حقير كار نداشته باشد. گفت بسيار خوب فردا شب فلان جا مجلس ذكر است بيا تا من سيخ بر شكم تو بزنم كه خون بيرون نيايد. آن مرد عرب مثل اين كه كلام مرا فهم نكرد، بنده به كسى كه در عربى و فارسى مسلط بود گفتم به او بفهمان كه من كار به سيخ تو ندارم و دست به او نمیگذارم، با يك جوالدوز كه سوزن درشتی است فقط بر پشت دست تو فرو میکنم اگر خون بيرون نيامد من تابع تو میشوم، چون اين مطلب را به او فهمانيدند، گفت: اين ديوانه است به سخن او گوش ندهيد بگذاريد از پى كار خود برود و با خشم و غيظ برخاست و رفت. جماعتی كه حاضر بودند گفتهاند اين پسر شيخ بود كه با او چنين عتاب و خطاب كردى پدر او اول مرشد است، چگونه جرأت كردى؟! گفتم من او را نشناختم. چون صبح شد اين خبر منتشر گرديد جماعت بسيارى با حقير موافقت كردند و گفتهاند فلانى درست میگويد، جماعتی هم با حقير عداوت شديد پيدا كردند.
👈🏻 در همان هفته يك نفر ارتشی از حواشی دولت _ ولى فعلا نظر ندارم كه او از اهالى سامراء بود يا از جاى ديگر _ به هر حال او از اين ماجراى بين حقير و پسر مرشد سامرا اطلاع پيدا كرده بود. شب جمعه در حلقه ذكر آنها وارد شده بود، چون نوبت سيخ فروکردن مىشود، او به مرشد میگويد بياور سيخ را بر شكم من بزن. آن مرشد كه به نام سيد محمود و مُلقب به "مُلا گرگم" بود، که لفظ گرگم در نزد اهالى سامرا به معنى زردچوبه است، و من وجه تسميهاش را نمیدانم، بالاخره ملا گرگم در حالى كه ديدههای او سرخ شده و چندان رقصيده و چرخيده بود كه از حال طبيعى خارج بود، چون شنيد كه او میگويد سيخ را بياور بر شكم من بزن، ملا گرگم بلاتأمل با قدرت سيخ را در شكم آن بيچاره فرو میبَرد كه خون مثل ناودان جارى مىشود، مجلس بر هم میخورد، بيچاره را به دوش گرفته هنوز به خانه نبرده كه قبض روح مىشود از كثرت خون كه از او جارى شده بود. صبح خبر به حكومت رسيد، ملاگرگم را به زنجير بستند. حقير در صحن مطهر بودم ديدم دستهای او را با زنجير محكم بسته بودند و دو نفر مستحفظ او بودند، درخواست كرده بود كه بيايد در صحن مقابل عسکريين فاتحه بخواند. حقير به فاصله چند قدم از او ایستاده بودم، صوفيان اهالى سامرا با حزن و اندوه میآمدند، دست بسته او را بوسه میدادند و در حق او دعا میكردند. حكومت سامرا بيست سال حبس او را نوشت و او را به بغداد فرستاد. مردم سامراء با آن پريشانی كه داشتند بنا كردند پول زياد میدادند و حبس او را میخريدند تا پنج سال در حبس بود بعد او را رها كردند. چون وارد سامراء شد ديگر از شيخ بودن ساقط شد. گاهى با دلّالی، گاهی با بقالى، با فقر و پريشانی امرار معاشی مینمود. بعدها حقير با بعضى گفتم چرا اين سيخی كه به او زد خون در آمد؟! اينها كه میگويند خون در نمیآيد! و اين بيچاره را تلف كردند. گفتند او چون جُنُب بود هلاك شد. و به اين دروغ و حيله عوام را فريب دادند.
📗 کشف الإشتباه در کَجرَوی اصحاب خانقاه، ص ٣۵٣ _ ٣۵٨
@tazvir3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مشترکات_عرفانی
↪️ پیرو مطلب قبل
🎥 این کودکی که چند سیخ در بدن او فرو کردهاند، نه ریاضت کشیده، نه معنای این چیزها را میداند تا تحمل کردنش در اثر ریاضت باشد
✅ در علتِ عدم درد و عدم خونریزی پس از فرو کردن سیخ در بدن صوفیان، مطالب بسیار گفته شده، برخی بسیار سست و بیاساس است. حقیر در این باب بسیار تأمل و فحص نمودم، آنچه فهم کردم را تا بحال منعکس ننمودم تا برخی افراد که در این مسائل آشنایی زیادی ندارند مطلب را إنکار و تکذیب نکنند و برایشان سنگین نباشد، و این مسئله سبب شود تا دیگر مطالب را نیز به همین منوال در ذهن بیاورند، چون شیطان ملعون باب شُبهه را در ذهن برخی افراد از یک جا باز مینماید، و چه موضعی بهتر از جایی که انسان فحص و آشنایی لازم را نداشته باشد! خصوصا جایی که شیطان سرمايهگذاری کردهست
اما پیرو سؤال و شُبهه برخی مخاطبین در این باب، ناچارم مختصری در اینباره توضیح دهم و فهم خود را بیان کنم، و اصراری هم بر پذیرش برداشت خود توسط مخاطبین گرامی ندارم، والله یعلم.
@tazvir3
↪️ پیرو مطلب قبل
🎥 این کودکی که چند سیخ در بدن او فرو کردهاند، نه ریاضت کشیده، نه معنای این چیزها را میداند تا تحمل کردنش در اثر ریاضت باشد
✅ در علتِ عدم درد و عدم خونریزی پس از فرو کردن سیخ در بدن صوفیان، مطالب بسیار گفته شده، برخی بسیار سست و بیاساس است. حقیر در این باب بسیار تأمل و فحص نمودم، آنچه فهم کردم را تا بحال منعکس ننمودم تا برخی افراد که در این مسائل آشنایی زیادی ندارند مطلب را إنکار و تکذیب نکنند و برایشان سنگین نباشد، و این مسئله سبب شود تا دیگر مطالب را نیز به همین منوال در ذهن بیاورند، چون شیطان ملعون باب شُبهه را در ذهن برخی افراد از یک جا باز مینماید، و چه موضعی بهتر از جایی که انسان فحص و آشنایی لازم را نداشته باشد! خصوصا جایی که شیطان سرمايهگذاری کردهست
اما پیرو سؤال و شُبهه برخی مخاطبین در این باب، ناچارم مختصری در اینباره توضیح دهم و فهم خود را بیان کنم، و اصراری هم بر پذیرش برداشت خود توسط مخاطبین گرامی ندارم، والله یعلم.
@tazvir3
#مشترکات_عرفانی
↪️ پیرو مطلب قبل
🔸پیرامون برخی خوارقِ عادات در صوفیه، مانند سیخ در بدن فرو کردن، آتش و سنگ خوردن و امثالهم، چند مسئله وجود دارد که باید در کنار هم مدنظر قرار گیرد، یعنی مجموعه دلایل و قرائتی در میان است، نه فقط یک دلیل؛ یک جهت آن غیرمادی است و یک جهت مادی
1⃣ جهت غير مادی:
گذشت که شیطان ملعون و أعوانش، بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان مرتبط میشوند، شیاطین که مسئول نشر و تقویتِ کفر و شرک بدعت در عالَم هستند، اولیاء خود را به همکاری دعوت میکنند، و برای اینکه این دعوت و آثارش جذاب باشد، کسب قدرتها و خوارقی را به آنان پیشنهاد میکنند، مثلا در قبال نشر بدعت و کفر، إخبار از امور پنهانی يا قدرت بر انجام اعمال عجیب و غریب را به آنان میدهند. شیاطین _ که جنهای غير مؤمن هستند _ به دلیل خلقت عجیبشان قدرتهایی نیز دارند که از عهده بشر عادی خارج است. سرعت عمل بسیار زیاد، وسائط متعدد، تغيیر شکل به أشکال مختلف، طی مسیرهای طولانی در زمانی کوتاه، ورود به بدن إنسان حتی از روزنههای پوست مانند جاری شدن خون در رگها و....، که همه اینها باعث میشود از جهت فیزیکی بر إنسان غالب شوند. ( توجه شود که بحث ما الان در غالب و مغلوب شدن دینی نیست، بلکه فقط جنبه فیزیکی را مدنظر داریم.) لذا وقتی بخواهند از قدرتهای خاص خود به انسان بدهند، إنسان باید مطیع آنان شود، و هرچه اطاعت بیشتر، کسب قدرت بیشتر؛ از طرفی انجام امور خارقالعاده برای مردم جذابیت دارد و از آنجا که عموم مردم با این مباحث بیگانهاند، هر عمل خارقالعادهای را حمل بر کرامت و إعجاز میکنند و جذب میشوند. قطب یا استاد یا شیخ در مکتب تصوف برای جذب افراد نیاز به امور خارقالعاده دارد، او طی یک قرارداد دو طرفه بین خود و شیطان، خدماتی میدهد و سرویسهایی دریافت میکند. خدمت او اطاعت از شیطان است و تقویت کفر و شرک و بدعت به هر نحو ممکن، و سرویسهای شیطان به او، قدرت بر انجام برخی امور خارقالعاده میباشد. پس از تحقق این مسئله، او یک مأمور از طرف شيطان است که باید با همين روش زیردستان را مطیع و جذب کند. شیطان به او قدرت میدهد و او نیز قدری از آن را با تصرف شیطان به زیر دستان منتقل میکند. لذا قطب و شیخ، به زیردستان میگویند که اگر میخواهید به من یقین کنید، طی مراحلی شما را به جایی میرسانم که دیگر آتش و سیخ و برخی ضربات در شما أثر نکند؛ تا بدینجا مهمترین بُعد این مسئله، إطاعت و ولایتمداری نسبت به شيطان است، زیرا پشت پردهٔ تمام این مسائل اوست که خوارق را به انسان منتقل مینماید و سبب میشود که بدن، متحمل برخی مسائل غیرعادی شود
2⃣ عوامل مادی:
➖فرو کردن سیخ و چاقو در همه نقاط بدن ممکن نیست، بلکه در مواضعی است که کمترین احتمال خونریزی و درد را دارد
ادامه در مطلب بعد
@tazvir3
↪️ پیرو مطلب قبل
🔸پیرامون برخی خوارقِ عادات در صوفیه، مانند سیخ در بدن فرو کردن، آتش و سنگ خوردن و امثالهم، چند مسئله وجود دارد که باید در کنار هم مدنظر قرار گیرد، یعنی مجموعه دلایل و قرائتی در میان است، نه فقط یک دلیل؛ یک جهت آن غیرمادی است و یک جهت مادی
1⃣ جهت غير مادی:
گذشت که شیطان ملعون و أعوانش، بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان مرتبط میشوند، شیاطین که مسئول نشر و تقویتِ کفر و شرک بدعت در عالَم هستند، اولیاء خود را به همکاری دعوت میکنند، و برای اینکه این دعوت و آثارش جذاب باشد، کسب قدرتها و خوارقی را به آنان پیشنهاد میکنند، مثلا در قبال نشر بدعت و کفر، إخبار از امور پنهانی يا قدرت بر انجام اعمال عجیب و غریب را به آنان میدهند. شیاطین _ که جنهای غير مؤمن هستند _ به دلیل خلقت عجیبشان قدرتهایی نیز دارند که از عهده بشر عادی خارج است. سرعت عمل بسیار زیاد، وسائط متعدد، تغيیر شکل به أشکال مختلف، طی مسیرهای طولانی در زمانی کوتاه، ورود به بدن إنسان حتی از روزنههای پوست مانند جاری شدن خون در رگها و....، که همه اینها باعث میشود از جهت فیزیکی بر إنسان غالب شوند. ( توجه شود که بحث ما الان در غالب و مغلوب شدن دینی نیست، بلکه فقط جنبه فیزیکی را مدنظر داریم.) لذا وقتی بخواهند از قدرتهای خاص خود به انسان بدهند، إنسان باید مطیع آنان شود، و هرچه اطاعت بیشتر، کسب قدرت بیشتر؛ از طرفی انجام امور خارقالعاده برای مردم جذابیت دارد و از آنجا که عموم مردم با این مباحث بیگانهاند، هر عمل خارقالعادهای را حمل بر کرامت و إعجاز میکنند و جذب میشوند. قطب یا استاد یا شیخ در مکتب تصوف برای جذب افراد نیاز به امور خارقالعاده دارد، او طی یک قرارداد دو طرفه بین خود و شیطان، خدماتی میدهد و سرویسهایی دریافت میکند. خدمت او اطاعت از شیطان است و تقویت کفر و شرک و بدعت به هر نحو ممکن، و سرویسهای شیطان به او، قدرت بر انجام برخی امور خارقالعاده میباشد. پس از تحقق این مسئله، او یک مأمور از طرف شيطان است که باید با همين روش زیردستان را مطیع و جذب کند. شیطان به او قدرت میدهد و او نیز قدری از آن را با تصرف شیطان به زیر دستان منتقل میکند. لذا قطب و شیخ، به زیردستان میگویند که اگر میخواهید به من یقین کنید، طی مراحلی شما را به جایی میرسانم که دیگر آتش و سیخ و برخی ضربات در شما أثر نکند؛ تا بدینجا مهمترین بُعد این مسئله، إطاعت و ولایتمداری نسبت به شيطان است، زیرا پشت پردهٔ تمام این مسائل اوست که خوارق را به انسان منتقل مینماید و سبب میشود که بدن، متحمل برخی مسائل غیرعادی شود
2⃣ عوامل مادی:
➖فرو کردن سیخ و چاقو در همه نقاط بدن ممکن نیست، بلکه در مواضعی است که کمترین احتمال خونریزی و درد را دارد
ادامه در مطلب بعد
@tazvir3
👆🏻➖قبل از انجام این امور، مقدماتی مانند سماع و رقص و حرکاتی خاص انجام میشود، در اثر شدت و تکرار و سرعتِ حرکات برخی اعضاء، یک موادی در بدن کاهش مییابد و یک موادی افزایش یافته، سپس بدن از حالت عادی خارج میگردد. در حالت عادی نیز اگر دقایقی با سرعت دور خود بچرخید، دیگر تعادل و کنترل ندارید، حال این مسئله اگر با وجد و جِدیت و نیتی مشخص _ مانند آداب و رسومی خاص _ انجام شود، هم اثرش بیشتر است و هم تلقين نیز دخيل میشود. نمونه بارزش را در فیلمهائی که از فرقه #قادریه ارسال کردم میتوانید مشاهده فرمائید. با چرخاندن سر با آن موهای بلند و صدای دف، چنان از خود بیخود میشوند که اگر ضربهای به آنان وارد کنید حس نمیکنند. چرخاندن سر یا سرگیجه در حالت عادی هم بخشی از اعضای بدن را از کنترل خارج میکند، آیا ندیدید در دو صورت، شخص در نهایت به زمین میافتد و متوجه اطرافش نمیشود؟ چه بسا در آن لحظه مثلا دستش نیز آسیب دیده باشد، اما او متوجه نمیشود و حس نمیکند. لذا گاهی تکنیکهای مشخصی بدن را بیحس کرده و نوعی تصرف در جسم میباشد. برخی پزشکان یا افرادی که به بحث ماساژ مسلطند یا نقاط خاص بدن را میشناسند، به راحتی قادر به بیحس کردن برخی اعضای بدن هستند آنهم بدون ابزار یا تکنولوژی، زیرا نقاط خاص و تأثیرگذار را میشناسند و مثلا با نگه داشتن انگشت روی یک قسمت یا ماساژ قسمتی از سر یا گردن، بدن را از حالت طبیعی بیرون برده و اگر سوزن و چاقو هم بزنند، بدن حس نمیکند. حقیر یک شخصی را از نزدیک دیدم که با 20 ثانیه ماساژ در ناحیهای از گردن، یک جوانی را بیهوش کرد و گفت هرچهقدر میخواهید به او سیلی و لگد بزنید، و اطرافیان هم چند ضربه به او زدند، پس از چند دقیقه که حالِ آن جوان طبیعی شد، اصلا متوجه نشد که چه بر او گذشته. و جالب اینکه عامل این مسئله معتاد بود و نه سوادی داشت و نه میدانست که خوارق چیست!
➖ چنانکه گذشت، استفاده از مواد مخدّر یا مُرفیندار، در میان صوفیه رواج دارد و مصرف این مواد سبب بیحس شدن و یا تغییر حالت در بدن میشود، زیرا شخص در آن حالت آنقدر گرمِ تَوَهم و خیالپردازی است که اصلا حواسش به جسمش نیست و خیلی کمتر از یک فرد عادی متوجه درد میشود
➖ برخی نقاط بدن در اثر تمرین و ممارست، به کنترل و تسلط انسان در میآید. افرادی هستند که اشیاء محکم و سنگینی را به شکمشان میکوبند، ولی ممکن است مثلا همان چوب بشکند اما ذرهای درد و جراحت در شکم او دیده و حس نشود، یا با ساق پا یا دست، بر اشياء محکم میزنند و آن شیء شکسته میشود ولی دست و پای آنان سالم میمانَد. اینها اثر تمرینهای آمیخته به تکنیک است که برای همه قابل کسب است. لذا این امور برای همه ممکن است، و إعجاز و کرامت نیست
✅ شاید برای شما سؤال شود که اگر افراد عادی نیز گاهی اینچنین میشوند، ديگر چه ربطی به ولایت شیطان دارد؟!
اگر دقت کنید بدنها با يکديگر متفاوت است، مثلا بدن یک نفر به داروی بیهوشی یا بیحسی یا برخی حرکات، خیلی زود واکنش نشان میدهد، ولی همین داروها و حرکات در بدن برخی افراد اصلا کارساز نیست یا خیلی زود اثرش از بین میرود. اما اگر همین شخص نیز خود را به قطب یا شخص صاحب قدرت بسپارد و ولایت او را بپذیرد، با تصرف او اثرپذیری آغاز میشود. اینجاست که فقط قطب یا کسی که از او اجازه دارد باید سیخ و چاقو را در بدن فرو کند، آن هم سیخ و چاقویی که آنجاست و چه بسا تحت تأثیر اموری مانند #طلسم_سحر_جادو قرار گرفته تا بدن را نیازارد، یا اذهان و چشمهای بینندگان را سِحر کند؛ و فقط با اجازه و إذن قطب ( بخوانید شیطان ) این حال از بین میرود و بدن به حالت عادی باز میگردد. غالبا در یک مجلس، فقط چند نفر اجازه دارند این أعمال را انجام دهند، و این تعداد همانهایی هستند که ولایت قطب را پذیرفتهاند و تحت تأثیر قدرت او برخی اعمال را انجام میدهند، آن هم با تکنیکهای خاص و إکتسابی؛ یکی از شواهد در حکایتیست که در مطلب قبل از شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله گذشت. خواندیم که آن مأمور عراقی در سامراء چون ولایت قطب را نداشت، با ضربه سیخ در بدنش بقدری خون از او جاری شد که از دنیا رفت. مرحوم محلاتی هم به آن شیخ صوفی گفت که من در خارج از مجلستان، با سیخ نه، بلکه با یک سوزن به بدنت میزنم، اما او نپذیرفت. که اینها نشان از همان تصرف و ولایتپذیری دارد. در این میان چشمبندی و شعبده نیز نقش مهمی إيفا میکند، و برخی صوفیه و غلات و منحرفین در این مسئله مهارت زیادی داشتهاند، که بعضا ذکر شد.
پینوشت:
الف) بايد توجه داشت که نکات مذکور، یک مجموعه مسائل است که گاهی بصورت کامل و گاهی موردی کاربرد دارد
ب) ذکر مستندات، باعث إطاله کلام میشد و ممکن بود که ذهن مخاطب از اصل مطلب منحرف شود. اما در مطلب بعد به برخی از مستندات به نحو اختصار إشاره میکنم ان شاء الله. ( هرچند برخیش سابقا ذکر شد )
@tazvir3
➖ چنانکه گذشت، استفاده از مواد مخدّر یا مُرفیندار، در میان صوفیه رواج دارد و مصرف این مواد سبب بیحس شدن و یا تغییر حالت در بدن میشود، زیرا شخص در آن حالت آنقدر گرمِ تَوَهم و خیالپردازی است که اصلا حواسش به جسمش نیست و خیلی کمتر از یک فرد عادی متوجه درد میشود
➖ برخی نقاط بدن در اثر تمرین و ممارست، به کنترل و تسلط انسان در میآید. افرادی هستند که اشیاء محکم و سنگینی را به شکمشان میکوبند، ولی ممکن است مثلا همان چوب بشکند اما ذرهای درد و جراحت در شکم او دیده و حس نشود، یا با ساق پا یا دست، بر اشياء محکم میزنند و آن شیء شکسته میشود ولی دست و پای آنان سالم میمانَد. اینها اثر تمرینهای آمیخته به تکنیک است که برای همه قابل کسب است. لذا این امور برای همه ممکن است، و إعجاز و کرامت نیست
✅ شاید برای شما سؤال شود که اگر افراد عادی نیز گاهی اینچنین میشوند، ديگر چه ربطی به ولایت شیطان دارد؟!
اگر دقت کنید بدنها با يکديگر متفاوت است، مثلا بدن یک نفر به داروی بیهوشی یا بیحسی یا برخی حرکات، خیلی زود واکنش نشان میدهد، ولی همین داروها و حرکات در بدن برخی افراد اصلا کارساز نیست یا خیلی زود اثرش از بین میرود. اما اگر همین شخص نیز خود را به قطب یا شخص صاحب قدرت بسپارد و ولایت او را بپذیرد، با تصرف او اثرپذیری آغاز میشود. اینجاست که فقط قطب یا کسی که از او اجازه دارد باید سیخ و چاقو را در بدن فرو کند، آن هم سیخ و چاقویی که آنجاست و چه بسا تحت تأثیر اموری مانند #طلسم_سحر_جادو قرار گرفته تا بدن را نیازارد، یا اذهان و چشمهای بینندگان را سِحر کند؛ و فقط با اجازه و إذن قطب ( بخوانید شیطان ) این حال از بین میرود و بدن به حالت عادی باز میگردد. غالبا در یک مجلس، فقط چند نفر اجازه دارند این أعمال را انجام دهند، و این تعداد همانهایی هستند که ولایت قطب را پذیرفتهاند و تحت تأثیر قدرت او برخی اعمال را انجام میدهند، آن هم با تکنیکهای خاص و إکتسابی؛ یکی از شواهد در حکایتیست که در مطلب قبل از شیخ ذبیح الله محلاتی رحمه الله گذشت. خواندیم که آن مأمور عراقی در سامراء چون ولایت قطب را نداشت، با ضربه سیخ در بدنش بقدری خون از او جاری شد که از دنیا رفت. مرحوم محلاتی هم به آن شیخ صوفی گفت که من در خارج از مجلستان، با سیخ نه، بلکه با یک سوزن به بدنت میزنم، اما او نپذیرفت. که اینها نشان از همان تصرف و ولایتپذیری دارد. در این میان چشمبندی و شعبده نیز نقش مهمی إيفا میکند، و برخی صوفیه و غلات و منحرفین در این مسئله مهارت زیادی داشتهاند، که بعضا ذکر شد.
پینوشت:
الف) بايد توجه داشت که نکات مذکور، یک مجموعه مسائل است که گاهی بصورت کامل و گاهی موردی کاربرد دارد
ب) ذکر مستندات، باعث إطاله کلام میشد و ممکن بود که ذهن مخاطب از اصل مطلب منحرف شود. اما در مطلب بعد به برخی از مستندات به نحو اختصار إشاره میکنم ان شاء الله. ( هرچند برخیش سابقا ذکر شد )
@tazvir3
⤴️ پیرو مطلب قبل
گذشت که یکی از عوامل مهم برای خوارق عادات صوفیان و بدعتگذاران و منحرفین، ولایتپذیری شیطان ملعون به انواع آن است و بنا شد مختصرا مستنداتی ارائه شود. اشاره کردیم که شیاطین بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان ارتباط و گفتگو دارند.
🔸 امام صادق علیه السلام درباره چند تن از غُلات و منحرفین فرمودند: خداوند متعال آنان را لعنت کند! شیطان از سر تا ناف، بصورت زیباترین انسان برای آنان نمایان میشد. ( رجال الكَشي، ط_مشهد، ص ٣٠٤ ) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است: هرکس به گناه آلوده شود از یاد خداوند متعال غافل گردد، و هرکس از حجت خدا اطاعت نکند، شیطانی برایش تعیین شود که پیوسته همراه او باشد. ( الخصال، نشر جامعه مدرسین، ج ٢ ص ٦٣٤ ) طبق برخی روایات، سپاه ابلیس اعم از جن و إنس که (لعنت خدا بر آنان باد) یگدیگر را ملاقات میکنند و به یکدیگر خبر میدهند که ما برای گمراهکردنِ فلانی، از فلان راه استفاده کردیم و نتیجه داد، شما نیز برای گمراه کردن چنین کنید! و برخی به یکدیگر اخبار پنهانی میدهند. (بعنوان نمونه: مجمع البیان، ط_أعلمی، ج ۴ ص ١٤٠ _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٢٥٣)
لذا با توجه به نوع خلقت جنيان (که بسیار انعطافپذیر و لطیف هستند و به هر شکلی درمیآیند) یا بر انسان ظاهر میشوند (مانند برخی گمراهان مشهور در تاریخ که خواهد آمد) یا با وسوسه و تلقين به گمراهکردن و آزار و اذیت میپردازند؛ تا جایی که قادرند به عمق مغز و قلب انسان نفوذ کنند و میتوانند تصویر و صدا بسازند، و حتی اگر شخصی ناشنوا باشد آن وسوسه را میشنود، و اگر نابینا باشد آن تصویرسازی و حروف را میبیند، چون درونی و باطنی است. جالب اینکه برخی از بزرگترین موسیقیدانها ناشنوا یا نابینا بودند و در عین حال تحولی در دنیای موسیقی ایجاد نمودند. (و میدانیم که موسیقی شیطانی است)
👈🏻 پیشتر بیان شد که "کاهن" کسیست که با جن مرتبط است و اخبار پنهانی را به مردم میدهد. حال این نکته قابل توجه است که نوع این ارتباط چگونه میباشد؟ یکی از روایاتی که به نوعِ این ارتباط اشاره کرده، روایتیست که در کتاب "احتجاج _ ط_ مشهد، ج ٢ ص ٣٣٦" نقل شده است. طبق این روایت این نکات جالب توجه و قابل تأمل است:
کاهن بین مردم به منزله حاکم و قاضی بود، و مردم در امور اختلافی به او رجوع میکردند
کاهن برای مردم پیشگوئی میکرد. شیطان چون از حوادث زمین باخبر بود، آنها را به کاهن گزارش میداد و او هم به مردم
تا یک زمانی شیاطین اخبار آسمانها را پنهانی گوش میدادند، و هنوز از این کار منع نشده بودند. در همان استراق سمعها یک مطلب جزئی را میدزدیدند و به کاهن میگفتند، او هم مطالبی از خودش بر آن میافزود، و حق و باطل را به هم میآمیخت. آنچه صحيح از آب در میاد همان سخن حقی بود که شیطان شنیده بود و به کاهن گفته بود، و آنچه دروغ بود همان گفتههای کاهن بود
از يک دورهای به بعد، دیگر شیاطین قادر به استراق سمعِ اخبار آسمانها نبودند و از صعودشان به آسمانها منع شد و با ستارگان تیرباران میشدند، لذا دیگر از همان مقدارِ کمِ اخبار آسمانی هم باخبر نمیشدند و فقط اخبار زمینی را به کاهن میدادند، مانند دزدی و قتل و مسائل ديگر
شیاطین در همين اخبار زمینی هم دروغ و تحریف زیاد دارند و غالبا آنچه به کاهن میگویند واقعیت نیست، و برای همین است که غالب اخبار کاهنان کذب یا نزدیک به کذب است.
✅ نتيجه:
در همان مواردی که شیاطین سخن حقی هم میشنیدند، باز خروجیِ کارِ کاهنان قابل اعتماد نبود، چون حق و باطل با یکدیگر مخلوط میشد. حال که دیگر خبری از همان اخبارِ کمِ حقِ آسمانی نیست و فقط اخبار زمینی را میدهند و در همان هم باز کذب و تحریف وجود دارد، دیگر چه اعتمادی به سخن کاهنان⁉️ تازه اگر تمام اخبار زمینیان را هم بدون ذرهای اشتباه و تحريف به کاهن بگویند، باز فضلی ندارد و امتیازی محسوب نمیشود. زیرا در نتیجه کار شیاطین است، و این دال بر ارتباط آنان با شیاطین میباشد. لذا دانستنِ اخبار پنهانی، دلیل بر حقانیت و ایمان نیست.
اما این تعریف علمی و اصطلاحیِ کاهن است، و در باطن، افرادی که احضار يا تسخیر جن میکنند، خود مطیع شیاطین میشوند تا بتوانند اهدافشان را پیش ببرند، پس این کاهن است که به تسخیر جن در میآید، نه اینکه جن مطیع او شود. (جنی که مؤمن است قابلیت چنین استفادهای ندارد، لذا جنی که در این مسائل فعالیت میکند، کافر و از شیاطین است.) یعنی تا از شیاطین اطاعت نکنند، آنان قدرت و خدماتی نمیدهند. عبادت و پرستش جنیان باعث میشود که آنها تواناییهایی را به انسان عطا کنند، و این درحالیست که خداوند متعال در آیات فراوانی انسان را از انجام چنین کاری منع کرده و او را از عاقبت چنین اعمالی آگاه نموده است. بعنوان نمونه:
گذشت که یکی از عوامل مهم برای خوارق عادات صوفیان و بدعتگذاران و منحرفین، ولایتپذیری شیطان ملعون به انواع آن است و بنا شد مختصرا مستنداتی ارائه شود. اشاره کردیم که شیاطین بر اولیاء خود ظاهر شده و با آنان ارتباط و گفتگو دارند.
🔸 امام صادق علیه السلام درباره چند تن از غُلات و منحرفین فرمودند: خداوند متعال آنان را لعنت کند! شیطان از سر تا ناف، بصورت زیباترین انسان برای آنان نمایان میشد. ( رجال الكَشي، ط_مشهد، ص ٣٠٤ ) و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده است: هرکس به گناه آلوده شود از یاد خداوند متعال غافل گردد، و هرکس از حجت خدا اطاعت نکند، شیطانی برایش تعیین شود که پیوسته همراه او باشد. ( الخصال، نشر جامعه مدرسین، ج ٢ ص ٦٣٤ ) طبق برخی روایات، سپاه ابلیس اعم از جن و إنس که (لعنت خدا بر آنان باد) یگدیگر را ملاقات میکنند و به یکدیگر خبر میدهند که ما برای گمراهکردنِ فلانی، از فلان راه استفاده کردیم و نتیجه داد، شما نیز برای گمراه کردن چنین کنید! و برخی به یکدیگر اخبار پنهانی میدهند. (بعنوان نمونه: مجمع البیان، ط_أعلمی، ج ۴ ص ١٤٠ _ الکافی، ط_الاسلامیه، ج ١ ص ٢٥٣)
لذا با توجه به نوع خلقت جنيان (که بسیار انعطافپذیر و لطیف هستند و به هر شکلی درمیآیند) یا بر انسان ظاهر میشوند (مانند برخی گمراهان مشهور در تاریخ که خواهد آمد) یا با وسوسه و تلقين به گمراهکردن و آزار و اذیت میپردازند؛ تا جایی که قادرند به عمق مغز و قلب انسان نفوذ کنند و میتوانند تصویر و صدا بسازند، و حتی اگر شخصی ناشنوا باشد آن وسوسه را میشنود، و اگر نابینا باشد آن تصویرسازی و حروف را میبیند، چون درونی و باطنی است. جالب اینکه برخی از بزرگترین موسیقیدانها ناشنوا یا نابینا بودند و در عین حال تحولی در دنیای موسیقی ایجاد نمودند. (و میدانیم که موسیقی شیطانی است)
👈🏻 پیشتر بیان شد که "کاهن" کسیست که با جن مرتبط است و اخبار پنهانی را به مردم میدهد. حال این نکته قابل توجه است که نوع این ارتباط چگونه میباشد؟ یکی از روایاتی که به نوعِ این ارتباط اشاره کرده، روایتیست که در کتاب "احتجاج _ ط_ مشهد، ج ٢ ص ٣٣٦" نقل شده است. طبق این روایت این نکات جالب توجه و قابل تأمل است:
کاهن بین مردم به منزله حاکم و قاضی بود، و مردم در امور اختلافی به او رجوع میکردند
کاهن برای مردم پیشگوئی میکرد. شیطان چون از حوادث زمین باخبر بود، آنها را به کاهن گزارش میداد و او هم به مردم
تا یک زمانی شیاطین اخبار آسمانها را پنهانی گوش میدادند، و هنوز از این کار منع نشده بودند. در همان استراق سمعها یک مطلب جزئی را میدزدیدند و به کاهن میگفتند، او هم مطالبی از خودش بر آن میافزود، و حق و باطل را به هم میآمیخت. آنچه صحيح از آب در میاد همان سخن حقی بود که شیطان شنیده بود و به کاهن گفته بود، و آنچه دروغ بود همان گفتههای کاهن بود
از يک دورهای به بعد، دیگر شیاطین قادر به استراق سمعِ اخبار آسمانها نبودند و از صعودشان به آسمانها منع شد و با ستارگان تیرباران میشدند، لذا دیگر از همان مقدارِ کمِ اخبار آسمانی هم باخبر نمیشدند و فقط اخبار زمینی را به کاهن میدادند، مانند دزدی و قتل و مسائل ديگر
شیاطین در همين اخبار زمینی هم دروغ و تحریف زیاد دارند و غالبا آنچه به کاهن میگویند واقعیت نیست، و برای همین است که غالب اخبار کاهنان کذب یا نزدیک به کذب است.
✅ نتيجه:
در همان مواردی که شیاطین سخن حقی هم میشنیدند، باز خروجیِ کارِ کاهنان قابل اعتماد نبود، چون حق و باطل با یکدیگر مخلوط میشد. حال که دیگر خبری از همان اخبارِ کمِ حقِ آسمانی نیست و فقط اخبار زمینی را میدهند و در همان هم باز کذب و تحریف وجود دارد، دیگر چه اعتمادی به سخن کاهنان⁉️ تازه اگر تمام اخبار زمینیان را هم بدون ذرهای اشتباه و تحريف به کاهن بگویند، باز فضلی ندارد و امتیازی محسوب نمیشود. زیرا در نتیجه کار شیاطین است، و این دال بر ارتباط آنان با شیاطین میباشد. لذا دانستنِ اخبار پنهانی، دلیل بر حقانیت و ایمان نیست.
اما این تعریف علمی و اصطلاحیِ کاهن است، و در باطن، افرادی که احضار يا تسخیر جن میکنند، خود مطیع شیاطین میشوند تا بتوانند اهدافشان را پیش ببرند، پس این کاهن است که به تسخیر جن در میآید، نه اینکه جن مطیع او شود. (جنی که مؤمن است قابلیت چنین استفادهای ندارد، لذا جنی که در این مسائل فعالیت میکند، کافر و از شیاطین است.) یعنی تا از شیاطین اطاعت نکنند، آنان قدرت و خدماتی نمیدهند. عبادت و پرستش جنیان باعث میشود که آنها تواناییهایی را به انسان عطا کنند، و این درحالیست که خداوند متعال در آیات فراوانی انسان را از انجام چنین کاری منع کرده و او را از عاقبت چنین اعمالی آگاه نموده است. بعنوان نمونه:
أ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبين. (يس، آیه ۶٠)
بلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون. (سبأ، آیه ٤١)
و جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ. (الأنعام، آیه ١٠٠)
وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا. (سوره جن، آیه ۶) یعنی: "و مردانی از آدميان، به مردانی از جن پناه میبردند و بر سركشی آنها افزوده میشد."
زراره گوید: از امام محمد باقر علیه السلام، درباره این آیه: «وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» (آیه فوق) پرسیدم و ایشان فرمودند: جنّیان بر گروهی از انسانهایی كه به مردانی از جنّیان پناه میبردند، فرود میآمدند و بر سركشی آنان میافزودند. همچنین امام علیه السلام فرمودند: برخی افراد نزد كاهنی كه از شیطان الهام میگرفت میرفتند و میگفتند: به شیطانی که نزدت میآید بگو: فلانی به تو پناه آورده است !!! ( تفسير قمی، ج ٢ ص ٣٧٨ ) لذا این "پناه بردن به جن، و شریک کردن جن با خداوند، و عبادت کردن آن" که در آیات فوق اشاره شد، همان اطاعت است. زیرا وقتی انسان پناهنده بر جایی یا کسی میشود، باید مطیع شود تا خدماتی دریافت کند. از جهتی چون سرعت و قدرت جنیان از انسان بیشتر است، لذا انسان نمیتواند آنان را تسخیر خود کند. در واقع باطنِ این به اصطلاح "تسخیر" همان اطاعت و پناه بردن به جنیان است. اینجاست که ساحر و کاهن، باید طی مقرراتی خاص و برنامهریزی شده جلو رود تا بتواند خدماتی دریافت کند. (مثلا اخبار پنهانی دهد، در چیزی تصرف کند، جابجایی انجام دهد) اگر او بر شیاطین تسلط داشت، نیازی به این همه مقررات برای انجام امور نبود که برخی هم زیربار آن نروند و برخی نیز تکذیبش کنند. بلکه او به دلخواه خود و بدون قانونمندی به جن دستور میداد که کار مراجعه کننده را انجام دهد، تا هم مریدانش بیشتر شوند، هم برخی به شیادی او پی نبرند. اما چون خودش زیردست جنیان شده، لذا آنان میگویند که باید چه کند و چه قانونی تعیین کند. پس تسخیری در کار نیست.
🔹 گاهی برخی افراد، در خواب یا بیداری، فردی نورانی، یا با ظاهری زیبا و معنوی را میبینند که گمان میکنند رسول خدا صلی الله علیه و آله يا أهل بيت عليهم السلام را دیدهاند، و بسیار تحت تاثیر این خواب و دستورات آن شخص نورانی یا معنوی قرار میگیرند. اما فارغ از اینکه:
🔘 در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که ایشان فرمودند، پدرم امام باقر علیه السلام میفرمودند: شیطانی است بنام "مُذهِب" که به هر شکلی در میآید، اما نمیتواند به شکل معصومین در بیاید. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٢٩٣، حديث ٥١٦ )
لذا کسی که در زمان حیات یک معصوم علیه السلام ایشان را ندیده، نمیتواند تشخیص دهد که آیا شخصی که در خواب یا بیداری یا خلسه دیده، چه کسی است! زیرا چهرهٔ معصوم را ندیده که بتواند یقین کند آن شخصی که رؤیت کرده همان نبی یا وصی است. از طرفی با توجه به اینکه شیطان میتواند به هرشکلی ظاهر شود، لذا ممکن است به دروغ خود را نبی يا وصی معرفی کند، و چون آن شخص چهره معصوم را ندیده، فریب میخورد. همچنین امام صادق علیه السلام درباره یکی از منحرفین فرمودهاند: او گمان میکند پدرم امام باقر علیه السلام را میبیند، در حالی که چنین نیست؛ بلکه او شیطانی را میبیند بنام "مُتِکَوِن" که به هرشکل و صورتی ظاهر میشود؛ اما بصورت معصومین نمیتواند ظاهر شود. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٣٠٠، روایت ٥٣٧ ) در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند: اگر در منزلی چهل روز آلات موسیقی نواخته شود، شیطانی بنام قَفَندَر بر صاحبخانه مسلّط میشود و تمام اعضایش را بر اعضای بدن او گذاشته و سپس میدَمد؛ آنگاه غیرت از آن مرد گرفته میشود، بطوری که نامحرمان بر نوامیسش وارد میشوند و او عکسالعملی نشان نمیدهد! ( الکافی، ط_الاسلامیه، ج ۶ ص ۴٣٣ ) همچنین در آیات و روايات فراوانی بیان شده که شیطان بر جسم مؤمنین نیز میتواند مسلط شود، اما بر ایمان آنان تسلطی ندارد. یعنی میتواند وارد جسم شود و مانند خون در رگها جاری گردد و بیماری و درد ایجاد کند، اما نمیتواند ایمانشان را بگیرد. ( تفسیر عیاشی، ج ٢ ص ٢٢٣ و ج ١ ص ٣٠٩، الکافی، ط_الاسلامیه، ج ٨ ص ٣٥ و ج ٢ ص ٢۵۵، علل الشرائع، ج ٢ ص ٥٧٢، بحارالانوار، ج ٣٧ ص ١٦٤ )
ادامه در مطلب بعد
بلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُون. (سبأ، آیه ٤١)
و جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ. (الأنعام، آیه ١٠٠)
وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا. (سوره جن، آیه ۶) یعنی: "و مردانی از آدميان، به مردانی از جن پناه میبردند و بر سركشی آنها افزوده میشد."
زراره گوید: از امام محمد باقر علیه السلام، درباره این آیه: «وَ أَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِّنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا» (آیه فوق) پرسیدم و ایشان فرمودند: جنّیان بر گروهی از انسانهایی كه به مردانی از جنّیان پناه میبردند، فرود میآمدند و بر سركشی آنان میافزودند. همچنین امام علیه السلام فرمودند: برخی افراد نزد كاهنی كه از شیطان الهام میگرفت میرفتند و میگفتند: به شیطانی که نزدت میآید بگو: فلانی به تو پناه آورده است !!! ( تفسير قمی، ج ٢ ص ٣٧٨ ) لذا این "پناه بردن به جن، و شریک کردن جن با خداوند، و عبادت کردن آن" که در آیات فوق اشاره شد، همان اطاعت است. زیرا وقتی انسان پناهنده بر جایی یا کسی میشود، باید مطیع شود تا خدماتی دریافت کند. از جهتی چون سرعت و قدرت جنیان از انسان بیشتر است، لذا انسان نمیتواند آنان را تسخیر خود کند. در واقع باطنِ این به اصطلاح "تسخیر" همان اطاعت و پناه بردن به جنیان است. اینجاست که ساحر و کاهن، باید طی مقرراتی خاص و برنامهریزی شده جلو رود تا بتواند خدماتی دریافت کند. (مثلا اخبار پنهانی دهد، در چیزی تصرف کند، جابجایی انجام دهد) اگر او بر شیاطین تسلط داشت، نیازی به این همه مقررات برای انجام امور نبود که برخی هم زیربار آن نروند و برخی نیز تکذیبش کنند. بلکه او به دلخواه خود و بدون قانونمندی به جن دستور میداد که کار مراجعه کننده را انجام دهد، تا هم مریدانش بیشتر شوند، هم برخی به شیادی او پی نبرند. اما چون خودش زیردست جنیان شده، لذا آنان میگویند که باید چه کند و چه قانونی تعیین کند. پس تسخیری در کار نیست.
🔹 گاهی برخی افراد، در خواب یا بیداری، فردی نورانی، یا با ظاهری زیبا و معنوی را میبینند که گمان میکنند رسول خدا صلی الله علیه و آله يا أهل بيت عليهم السلام را دیدهاند، و بسیار تحت تاثیر این خواب و دستورات آن شخص نورانی یا معنوی قرار میگیرند. اما فارغ از اینکه:
🔘 در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که ایشان فرمودند، پدرم امام باقر علیه السلام میفرمودند: شیطانی است بنام "مُذهِب" که به هر شکلی در میآید، اما نمیتواند به شکل معصومین در بیاید. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٢٩٣، حديث ٥١٦ )
لذا کسی که در زمان حیات یک معصوم علیه السلام ایشان را ندیده، نمیتواند تشخیص دهد که آیا شخصی که در خواب یا بیداری یا خلسه دیده، چه کسی است! زیرا چهرهٔ معصوم را ندیده که بتواند یقین کند آن شخصی که رؤیت کرده همان نبی یا وصی است. از طرفی با توجه به اینکه شیطان میتواند به هرشکلی ظاهر شود، لذا ممکن است به دروغ خود را نبی يا وصی معرفی کند، و چون آن شخص چهره معصوم را ندیده، فریب میخورد. همچنین امام صادق علیه السلام درباره یکی از منحرفین فرمودهاند: او گمان میکند پدرم امام باقر علیه السلام را میبیند، در حالی که چنین نیست؛ بلکه او شیطانی را میبیند بنام "مُتِکَوِن" که به هرشکل و صورتی ظاهر میشود؛ اما بصورت معصومین نمیتواند ظاهر شود. ( اختیار معرفة الرجال، ص ٣٠٠، روایت ٥٣٧ ) در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند: اگر در منزلی چهل روز آلات موسیقی نواخته شود، شیطانی بنام قَفَندَر بر صاحبخانه مسلّط میشود و تمام اعضایش را بر اعضای بدن او گذاشته و سپس میدَمد؛ آنگاه غیرت از آن مرد گرفته میشود، بطوری که نامحرمان بر نوامیسش وارد میشوند و او عکسالعملی نشان نمیدهد! ( الکافی، ط_الاسلامیه، ج ۶ ص ۴٣٣ ) همچنین در آیات و روايات فراوانی بیان شده که شیطان بر جسم مؤمنین نیز میتواند مسلط شود، اما بر ایمان آنان تسلطی ندارد. یعنی میتواند وارد جسم شود و مانند خون در رگها جاری گردد و بیماری و درد ایجاد کند، اما نمیتواند ایمانشان را بگیرد. ( تفسیر عیاشی، ج ٢ ص ٢٢٣ و ج ١ ص ٣٠٩، الکافی، ط_الاسلامیه، ج ٨ ص ٣٥ و ج ٢ ص ٢۵۵، علل الشرائع، ج ٢ ص ٥٧٢، بحارالانوار، ج ٣٧ ص ١٦٤ )
ادامه در مطلب بعد