خسته ام دلبر !
اونقدر خسته
که حواسم رفته پیِ رگای دستم !
که زدن بیرون
که یخ زدن !
که دستاتو ندارم ...
خسته ام دلبر !
خواستم برات بنویسم
دیده نشدن را چه لذتیست ؟
اما تو نور بودی !
دیدمت دلبر :)
همیشه و همه جا !
خواستم برات بنویسم
بی‌انصاف ،
کی قده من خون شد تو رگات ؟!
اما دلبر یادمه
بغضِ چشماتو ، چشمای من بارید !
حالا بگو خستگی خاصیتِ آدمه !
خب هـِی خواستن و رسیدن نتوانیم
که چه ؟!
دلبر من میگم خسته‌ام
اما نیگا !
دِ اخه نیگا !
حقارتُ ببین ,
رسیده به استخونم !
به رگم !
به قلبم !
به دستم !
به نبودنت !
ببین دلبر ،
ما خواستیمت‌ها
اما می‌گفتن خواستن کفایت نمی‌کنه !
باس جون بدی !
باس خفه شی !
باس دیوونه شی !
دیوونه ایمااا ...
ولی دلبر خسته ایم از نداشتنت !
میدونی ؟!
داریمت هااا
اما چشمات واسه ما باهاری نمیشه !
برق نمیفته !
نمیخنده !
اون قلبت واسه ما تاپ تاپ نمی‌کنه !
ما میگیم خسته ایم دلبر !
اما بی‌مروت ،
چطو نشستی تو این گزگز سرمایِ پاییز وسطِ زندگیمون
و حواست نیس بهمون ؟!
خستگی خاصیتِ آدمه !
ولی ما خستگیمون از سرِ خواستن و نرسیدنه !
حالا نشستی وسطِ زندگیمون حرفی نیس !
ولی خب دِ آخه نیگا !
پاییز رفت
میگمااا ،
تو چرا نمی‌رَوی زِ خاطرِ من ؟!

#فاطمه_سلمانی
@termenevesht

من دوست دارم گریه کردن را
پیشِ تو را، از گریه مُردن را
پیشِ تو باید مُرد، پس وقتی
سر می‌گذارم بر تو، زانو باش‌.

به عمل است، دورتان بگردم. به حرف اگر باشد، خوش سر زبان‌تر از شما دور و برمان ریخته تا دلتان بخواهد، به همین تنهایی قسم.



Kid

وقتی از همدیگه ناراحتید با هم حرف بزنید.
وقتی حالتون خوبه با هم حرف بزنید.
وقتی غمگین و خسته‌اید با هم حرف بزنید.
همهٔ جدا شدنای جهان از سکوت شروع میشه.
همهٔ سوتفاهمای جهان هم.
همهٔ تنهائیای جهان هم.
سکوت یه دلخوری کوچیک رو که میشه با دو تا استکان چای و چند دقیقه حرف زدن رفع کرد تبدیل به‌ کدورتی می‌کنه که برای پاک کردنش باید چند جلسه تراپی برید و تهش آیا بشه و آیا نشه.
خانواده‌های خوشبخت زیاد با هم حرف میزنن، خوشبختی رو از خودتون دریغ نکنید...

«هیچوقت به کسی اجازه نده که دوبار بهت بگه نمی‌خوامت!»

«‏عمیقاً به کسی نیاز داشت که او را از دست خود بدزدد و با خو‌د به جهانی دیگر ببرد.»

از ی سنی ب بعد شما دیگه وقت نداری بشینی گریه کنی مجبوری همراه با اشک ریختن رانندگی‌کنی، ظرف‌بشوری یا ب بقیه کارای عقب موندت برسی...


Capipilot

تویی که رو نقابتم دوباره صورتک زدی
چجوری بوسه می‌زنی به زخمی که نمک زدی؟:"

شما بیا روزی صد بار با خودت مرور کن که صدتو گذاشتی واسه طرف و اون محبتت رو نخواسته، باز تا به خودت میای می‌بینی عه این فکر تو سرته که: «حتما من کم گذاشتم که رفت»…


Mahan

من چیزهایی رو درک کردم و بخشیدم،
که اگه من میکردم دیگه تو روم نگاه نمی‌کردی…

دیدی؟
حتی آدمایی‌ که امن بودن هم رهامون کردن.


TEEN

گریه دارم، می‌ترسم، مضطرب و عجیبم.

برای زندگی کردن زیادی خستم و
برای خسته بودن زیادی زنده.

"جانم خسته‌است."
خستگی‌ای که نه جسمی و نه روحیه. انگار بیشتر از این حرف‌هاست. شبیهِ وقت‌هایی که از همه‌چی بُریدی. یه‌جور تهی شدن، از همه‌چیز ...

سَرِ غم‌و میگیری من میمونه، تَـهِ غم‌و میگیری، غم میمونه.

همه‌ی آدم‌هایی که تو نیستند، حوصله‌ام را سر می‌برند.

«آدم می‌تواند عاشق باشد، امیدوار باشد، دنیا را دوست بدارد، ولی افسرده هم باشد. مثل من عزیزم.»

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌نوشته بود دلم می‌خواد رو کنم سمتِ خدا و
مثلِ آقای خاقانی بگم :
" چه کرده‌ام که مرا پایمالِ غم کرده‌ای ؟ ‌" ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌

متوجه شدم من به عنوان یک فرد اصلا برای اطرافیانم مهم نیستم. فقط آدمی ام که کمکشون میکنه از بحران های زندگی شون عبور کنن بعدش هم خیلی راحت یکی دیگه رو جایگزین من میکنن.

• کوالا •