تو هرگز زیباتر از آن شبی نبودی
که گفتی خوشحالی
به شکلهای زیادی دوستت دارم
امّا بیش از همه اینطور:
با چهرهای شاد
و پر از برق زندگی
که همیشه مرا زیر و زبر میکند
#آلبرکامو
که گفتی خوشحالی
به شکلهای زیادی دوستت دارم
امّا بیش از همه اینطور:
با چهرهای شاد
و پر از برق زندگی
که همیشه مرا زیر و زبر میکند
#آلبرکامو
❤2
سالها بعد وقتی که گرد پیری
موهایم را سپید میکند
و حافظهی خستهام همه چیز را از یاد میبرد
زمانی که روزهای آخر زندگی را در تنهاییهای درونم سر میکنم
و هیچ چیز
حتی نام خودم را به درستی به یاد نمیآورم
هر جای این کرهی خاکی که باشم
باز هم تو را به یاد خواهم آورد
تو، جایی را در قلبم گرفتهای که فراموشی در آن راه ندارد🌱
هرگاه که امواج دریا به سینهی سرد ساحل میکوبند
هرگاه صدای خرد شدن برگی را زیر پایم بشنوم
حسی عجیب بی آن که بدانم چیست
وجودم را پر میکند
حسی که تنها با تو تجربه کردم🌱
هزار سال میگذرد
نه اثری از من هست
نه نشانهای از تو
بدنهامان زیر خاک پوسیده
و هیچ کس، هیچ جای این کرهی خاکی
ما را به یاد نمیآورد
هیچ جا، نشانی از بودن ما نمانده
ولی
آن هنگام هم، زمین ما را به یاد خواهد آورد
ما را و احساس ما را
احساسی که باهم آفریدیم
و بیدریغ به جهان بخشیدیم
-
با هر برگ پاییزی که به زمین میافتد
و هر موجی که به سینهی سرد ساحل میکوبد
زمین، دوباره و دوباره و دوباره
ما را به یاد خواهد آورد
آری
من میمیرم
تو میمیری
ولی ما زنده میماند
احساس ما
و عشقمان
ما چیزی به این دنیا بخشیدیم
که پیش از ما نداشت🌱
#رهاصابر
موهایم را سپید میکند
و حافظهی خستهام همه چیز را از یاد میبرد
زمانی که روزهای آخر زندگی را در تنهاییهای درونم سر میکنم
و هیچ چیز
حتی نام خودم را به درستی به یاد نمیآورم
هر جای این کرهی خاکی که باشم
باز هم تو را به یاد خواهم آورد
تو، جایی را در قلبم گرفتهای که فراموشی در آن راه ندارد🌱
هرگاه که امواج دریا به سینهی سرد ساحل میکوبند
هرگاه صدای خرد شدن برگی را زیر پایم بشنوم
حسی عجیب بی آن که بدانم چیست
وجودم را پر میکند
حسی که تنها با تو تجربه کردم🌱
هزار سال میگذرد
نه اثری از من هست
نه نشانهای از تو
بدنهامان زیر خاک پوسیده
و هیچ کس، هیچ جای این کرهی خاکی
ما را به یاد نمیآورد
هیچ جا، نشانی از بودن ما نمانده
ولی
آن هنگام هم، زمین ما را به یاد خواهد آورد
ما را و احساس ما را
احساسی که باهم آفریدیم
و بیدریغ به جهان بخشیدیم
-
با هر برگ پاییزی که به زمین میافتد
و هر موجی که به سینهی سرد ساحل میکوبد
زمین، دوباره و دوباره و دوباره
ما را به یاد خواهد آورد
آری
من میمیرم
تو میمیری
ولی ما زنده میماند
احساس ما
و عشقمان
ما چیزی به این دنیا بخشیدیم
که پیش از ما نداشت🌱
#رهاصابر
❤5
با تو ایمنم
و با تو سرشارم
از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانههایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم
#محمدرضاعبدالملکیان
و با تو سرشارم
از هرچه زیبایی است
پناهم باش
تا سنگینی غربت از شانههایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم
#محمدرضاعبدالملکیان
تردید نکن که نوری هست،
شاید چندان نباشد که گفتهاند، امّا آنقدر هست که از پس تاریکیات برآید... ☀️
چارلز بوکوفسکی
شاید چندان نباشد که گفتهاند، امّا آنقدر هست که از پس تاریکیات برآید... ☀️
چارلز بوکوفسکی
❤5
هنوز در سفرم
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من - مسافر قایق- هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم.
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشانِ قدم
ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
#سهراب_سپهری
خیال میکنم
در آبهای جهان قایقی است
و من - مسافر قایق- هزارها سال است
سرود زندهی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنههای فصول میخوانم
و پیش میرانم.
مرا سفر به کجا میبرد؟
کجا نشانِ قدم
ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
#سهراب_سپهری
اسکناسهای کهنه را نوارهای چسب حمایت میکنند، سربازان را سنگرها.
هلیای من، ما را هیچکس نخواهد پایید و هیچکس مدد نخواهد کرد.🌱
#نادر_ابراهیمی
هلیای من، ما را هیچکس نخواهد پایید و هیچکس مدد نخواهد کرد.🌱
#نادر_ابراهیمی
❤1
در سالهای خیلی خیلی دور؛ آسمان خالی از ستاره بود و شب هنگام که خورشید کنار میرفت و تاریکی همه جا را فرا میگرفت؛ آسمان تنها ماه را داشت که تاریکی شبهاش را روشن کند و اگر ماه هم پشت ابرها میماند؛ تیرگی و سیاهی همه جا را پر میکرد.
آدمهای آن دوره و زمانه خیلی دلخور بودند. اصلا حالِ دلشان هوب نبود. هیچ کس به روی دیگری لبخند نمی.زد. همیشه چهرههاشان عبوس و درهم بود. اصلا خندیدن را بلد نبودند. تا اینکه روزی، زنی برای اولین بار چهرهی خودش را توی آب زلال چشمه دید و با دیدن صورت زیبای خودش در زلال چشمه لبخند زد.
زن لبخند زد و لبخندش چنان زیبا بود که خداوند به پاداش زیبایی لبخندش چراغ ستارهای را در آسمان روشن کرد.
آدمها لبخند را آفریدند و به دنیای تاریک رابطه ها نور پاشیدند و خداوند به پاداش زیبایی لبخندشان چراغ ستارهها را در آسمان روشن کرد و به تاریکی شبهاشان نور پاشید.
انگار خدا میخواست به آدمها بگوید لبخندشان به اندازه ستارهای در آسمان زیباست...🌱
#رها_صابر
📚#ردپایی_روی_برفها
آدمهای آن دوره و زمانه خیلی دلخور بودند. اصلا حالِ دلشان هوب نبود. هیچ کس به روی دیگری لبخند نمی.زد. همیشه چهرههاشان عبوس و درهم بود. اصلا خندیدن را بلد نبودند. تا اینکه روزی، زنی برای اولین بار چهرهی خودش را توی آب زلال چشمه دید و با دیدن صورت زیبای خودش در زلال چشمه لبخند زد.
زن لبخند زد و لبخندش چنان زیبا بود که خداوند به پاداش زیبایی لبخندش چراغ ستارهای را در آسمان روشن کرد.
آدمها لبخند را آفریدند و به دنیای تاریک رابطه ها نور پاشیدند و خداوند به پاداش زیبایی لبخندشان چراغ ستارهها را در آسمان روشن کرد و به تاریکی شبهاشان نور پاشید.
انگار خدا میخواست به آدمها بگوید لبخندشان به اندازه ستارهای در آسمان زیباست...🌱
#رها_صابر
📚#ردپایی_روی_برفها
❤4
شاید هنوز هم در پشت
چشمهای له شده در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بیرمقش میخواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها
شاید ولی چه – خالی بیپایانی–
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمیدانست
که نام آن
کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته – ایمانست –
آه ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
#فروغ_فرخزاد
چشمهای له شده در عمق انجماد
یک چیز نیم زنده مغشوش
بر جای مانده بود
که در تلاش بیرمقش میخواست
ایمان بیاورد به پاکی آواز آبها
شاید ولی چه – خالی بیپایانی–
خورشید مرده بود
و هیچ کس نمیدانست
که نام آن
کبوتر غمگین
کز قلبها گریخته – ایمانست –
آه ای صدای زندانی
آیا شکوه یأس تو هرگز
از هیچ سوی این شب منفور
نقبی به سوی نور نخواهد زد؟
آه ای صدای زندانی
ای آخرین صدای صداها
#فروغ_فرخزاد
❤2
فضا، دیوانهتر از آن بود که کلمهیی باشد نزد –او
انگشتانی را میان موهایم میآفرید
که من بیسپاسگزاری گریه کنم
انگشتانی که ریتم شعرهای مرا آهسته میکرد🌱
.. با زحمت شبی از شانهی کوهستانیت
برای دیدن نومیدیم
سرک میکشیدم و دو عشر مهتاب
در رگهای من بالا میرفت
گردن من در برج باروت میتپید
اما براقترین فلسم بروی نومیدی میافتاد.
#بیژن_الهی
انگشتانی را میان موهایم میآفرید
که من بیسپاسگزاری گریه کنم
انگشتانی که ریتم شعرهای مرا آهسته میکرد🌱
.. با زحمت شبی از شانهی کوهستانیت
برای دیدن نومیدیم
سرک میکشیدم و دو عشر مهتاب
در رگهای من بالا میرفت
گردن من در برج باروت میتپید
اما براقترین فلسم بروی نومیدی میافتاد.
#بیژن_الهی
❤2🥰1
سینهام دکان عطاریست، دردت چیست؟
شنبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز
اهل آویشن، نبیذِ سرخِ شورانگیز
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است، اما جان تو پاییز
راه را گم کردهای
عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو
من برای عاشق بیکس
برای عاشق بیچیز
راه رفتن، گریه کردن، زیر باران میکنم تجویز
نازبوها، بوی نعناع، بوی یاس، پیرهن چاکی، درآمیدنْ لباس
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه، سیب حوا، صبر زرد و نیش زنبور میکنم تجویز
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
#محمد_صالحعلاء
شنبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز
اهل آویشن، نبیذِ سرخِ شورانگیز
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
تو اگر جسمت بهاران است، اما جان تو پاییز
راه را گم کردهای
عازم مسجد سلیمانی ولیکن میرسی تبریز
عاشقی تو
عاشقی تو
من برای عاشق بیکس
برای عاشق بیچیز
راه رفتن، گریه کردن، زیر باران میکنم تجویز
نازبوها، بوی نعناع، بوی یاس، پیرهن چاکی، درآمیدنْ لباس
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
من برای دشمن عاشق
سنگ سرمه، سیب حوا، صبر زرد و نیش زنبور میکنم تجویز
سینهام دکانِ عطاریست، دردت چیست؟
#محمد_صالحعلاء
😍4❤3
آن دو مرواریدِ تر
یادم میاید
چشمهایش بودهاند...🌱
ت. س. الیوت / برگردانِ بیژن الهی
یادم میاید
چشمهایش بودهاند...🌱
ت. س. الیوت / برگردانِ بیژن الهی
❤2
❤3
❤2
چیزی به من بگو
فراتر از حرف باشد
چیزی بگو که زیبا شوم
مثلاً بگو کنارت هستم...🌱
تومریس اویار
ت: سیامک تقیزاده
فراتر از حرف باشد
چیزی بگو که زیبا شوم
مثلاً بگو کنارت هستم...🌱
تومریس اویار
ت: سیامک تقیزاده
❤2
هیچ نمیدانی که چه خاطرهی دلربایی برای من هستی...🌱
نیچه / نامه به مادام لوئیز
نیچه / نامه به مادام لوئیز
😢3