Telegram Web Link
چه چیز می تونه مهم تر از این باشه که یاد بگیری ترس از مرگ رو تعدیل کنی؟ همین چند روز پیش مطلبی از فیلسوف رومی به نام سنکا خوندم که می گفت : هیچ ترسی جرات ندارد وارد قلبی شود که وجودش را از ترس مرگ پاک کرده است. به عبارت دیگه ، همین که بر ترس از مرگ غلبه کنی ، بر ترس های دیگه هم غلبه می کنی .
📖مساله اسپینوزا ، یالوم ، ص ۳۰۱
#یالوم_خوانی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#مساله_اسپینوزا
#اروین_یالوم
@ExistentialAcademia
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#کلینیک_راه_سوم

رضایت درونی

دکتر رزگار محمدی
درمانگر اگزیستانسیال کلینیک راه سوم

26740893- 22378283
09909469092
http://thirdwayclinic.com
[email protected]
https://www.instagram.com/thirdwayclinic
http://www.tg-me.com/thirdwayclinic
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تعریف، نشانه ها و مراحل سوگواری
بهراز سیاهپوشها
درمانگر کلینیک راه سوم

شاید خیلی از ما ندونیم که سوگواری به هر نوع فقدان و از دست دادنی گفته میشه که تاثیرش مثل فوت یک عزیز دردناکه...

پایان یک رابطه عاشقانه، از دست دادن شغل، دارایی، سلامتی و امنیت. طلاق، سقط جنین، فوت حیوان خانگی و در آخر فوت یک عزیز و ....

#کلینیک_راه_سوم

26740893- 22378283
09909469092
http://thirdwayclinic.com
[email protected]
https://www.instagram.com/thirdwayclinic
http://www.tg-me.com/thirdwayclinic
تروما وهستی : چگونه یک فرد عادی در مقام یک فیلسوف استعلا می یابد
این هفته که گوش سپار چند مراجع بودم که با سوگ مادر درگیر بودند ، همه آن ها پرسش هایی صورت بندی می کردند که عمیق ترین پرسش هایی بودند که در فلسفه اگزیستنس شنیده بودم . آن ها همانند هایدگر می پرسیدند: چرا باید هستی باشد بجای آنکه نباشد؟ یا همانند کامو در افسانه سیزیف می پرسیدند: چرا باید خودکشی نکنیم؟ یا زمانی که افق زمان، تمام شدن هست ارزش اکنون و زیستن چیست ؟. در موقعیتی مشابه از همه روان درمانگرانی علاقمند به اگزیستانسیال که بهم مراجعه می کنند وقتی می پرسم: چه چیزی شما را به این رویکرد متمایل کرد؟ همه آنها بلااستثنا به تجربه تروما در زندگی خود اشاره می کنند.
در تجربه این انسان ها مشاهده می کنیم که دانش انتزاعی از جنبه تروماتیک هستی به دانش انضمامی تبدیل شده است. بدین معنا که اگر قبلن آنها در صف های آخر نشسته بودند و سخنرانی مرگ را می شنیدند ؛ اکنون در اول صف قرار دارند و صدایش را می شنوند.
بدین گونه است که آن فرد عادی در این موقعیت در مقام یک فیلسوف استعلا می یابد .من به آن ها موقعیت مرزیشان را یادآوری می کنم، یک موقعیت هستی شناسانه که آن ها را از موقعیت روزمره که همه چیز طبق روال معمول پیش می رفت بیرون آورده است . به آن ها می گویم: دیگر نمی توان با ترومای مرگ برخوردی دم دستی ، انتیک و ابزاری داشت و ما نیازمند یک جهت گیری فرادستی ، هستی شناسانه و تعمقی هستیم.
بقول بلانشو تروما : دانش به مثابه فاجعه است. اینگونه هست که تروما آسیب می بخشد و اعتقاد به جهان پایدار و قابل پیش بینی را از بین می برد که در آن سعادت بشری یک قاعده بود. بقول جودیت هرمان (۲۰۰۱) در کتاب کلاسیک تروما و بازیابی : وقایع تروماتیک فرضیات بنیادین قربانی را در مورد نظم معنادار آفرینش به چالش می کشد و او را به یک فیلسوف تبدیل می کند.
اگر روانشناسی یک برخورد دم دستی و آسیب شناسانه با تروما داشته باشد محکوم به شکست است بخصوص آنجا که تلاش دارد آن را از جنبه هستی شناسانه تهی بکند . هر چند که در روانشناسی امروز حوزه رشد پس از آسیب (PTG) بسیار گسترش یافته است و جنبه هستی شناسانه تروما را در درون خود دارد ؛ اما با یک نام دیگر و تقلیل یافته تر ، همانند اینکه ترجیح می دهد اراده را در قالب مفاهیمی مانند خودکنترلی ، کنترل درونی یا خود تنظیمی قلب کند ؛ اما تروما ما را به ذات توضیح ناپذیر و نام ناپذیر هستی می کشاند آنجاست که بیشتر از پاسخ ، پرسش سر بر می کشد.
تروما پلی هست که رنج های شخصی انسان را به رنج های هستی بشری پیوند می دهد . مراجعین من همانند موراکامی در "کافکا در کرانه" به من می گویند : ما دیگر به طوفان گام نهاده ایم حتی اگر با همراهی شما از طوفان بیرون بیاییم دیگر آن آدم قبل طوفان نیستیم دیگر ما یک آدم طوفان زده خواهیم بود. من هم به آنها وعده بهشتی نخواهم داد و می گویم : دقیقا دیگر آن آدم قبلی نیستید ؛ اما دیگر آدمی هستید که از تروما گذشته است و جنبه تراژیک زندگی را لمس کرده است.
#یادداشت_درمانگر
#دکتر_رزگار_محمدی
#تروما
#هستی
#مرگ
#هستی_شناسانه
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#تحلیل_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مشق شب
آثار مخرب تنبیه بر روان
محصول سال ۱۳۶۷
عباس کیارستمی



#کلینیک_راه_سوم

26740893- 22378283
09909469092
http://thirdwayclinic.com
[email protected]
https://www.instagram.com/thirdwayclinic
http://www.tg-me.com/thirdwayclinic
اضطراب و قصدیت پارادوکسیکال
اگر بگویم از کیرکگور و هایدگر بیشتر نه ، اما هم اندازه فروید و یالوم در مورد روان بشر فهم کسب کرده ام گزاف نگفته ام . زمانی که از مراجعین می خوام با اضطرابشان بمانند تا آن را با هم بفهمیم ، همه آن چیزهایی که در مورد اضطراب می بینیم بصورت شوکه کننده ای آن ها را در بینش های کیرکگور در مورد اضطراب پیدا میکنم. بویژه آنکه هنگامی اضطراب را می فهمیم بزرگترین دانش را به مراجعین هدیه می دهیم.
کیرکگور در کتاب ارزشمند مفهوم اضطراب می گوید: "اضطراب یک حالت پارادوکسیکال است که در آن بشر به سمت چیزی حرکت می کند یا میل می ورزد که از آن نیز می ترسد". من این بینش کیرکگور را با مفهوم قصدمندی در پدیدارشناسی ترکیب می کنم و استدلال میکنم انسان در هنگام اضطراب در قصدیت و به سمت چیزی معطوف شدن ، یک حالت متناقص را تجربه می کند . پس زمان اضطراب بشر از چیزی آگاهی کسب می کند که نسبت به آن میلی پارادوکسیکال دارد.
در این نقطه ما از پدیدارشناسی به سمت اگزیستانسیال حرکت می کنیم و بینش کیرکگور را تصدیق می کنیم که اضطراب سرگیجه آزادی است و نقطه اوج اضطراب ترس از مرگ است . یعنی ما از جیزی آگاه می شویم که برای ما هراس آور است . یا اینکه انتخاب توام با مسئولیت است پس در هنگام انتخاب نیز ما از چیزی آگاه می شویم که در عین آزادی از آن نیز می ترسیم . این نابغه بزرگ(کیرکگور) چه کوبنده اشاره می کند: "حق انتخاب و آزادی هولناک ترین چیزی است که به بشر داده شده است".
موتور حرکت جلسات روان درمانی اگزیستانسیال اضطراب است نه دغدغه های اگزیستانسیال . از دیدگاه من اضطراب است که ما را به سمت دغدغه های اگزیستانسیال گشوده می کند نه بصورت بالعکس ، و اینجا نیز از هایدگر می آموزم که باید با اضطراب یک برخورد هستی شناسانه ، اگزیستانسیال و فرا دستی داشته باشم نه اینکه آن را به عنوان یک امر انتیک ، آسیب شناسانه و تو دستی ببینم به این معنا که اضطراب باید فهمیده شود بجای اینکه تسکین داده شود چون ما را به سمت امکان هایمان فرا می خواند.
اینجا مثالی از قصدیت پارادوکسیکال را در موقعیت اضطراب می زنم . مراجعی که از شدت اضطراب موقعیت خود را فلج کننده توصیف می کند و در حالی که پوست کنده شده کنار ناخن هایش را نشان می دهد و می گوید : می خواهد به خانه پدری برگردد بعد از چند ماه ، در حالی که بلیط رزرو کرده از شدت اضطراب سرگیجه گرفته است. زمانی که با اضطراب ماندیم و آن را فهم کردیم به قصدیت متناقص او در مورد خانه پی بردیم ، خانه ای که در عین آنکه دلتنگ و آرزوی بازگشت به آن را دارد اما به شدت از آن نیز متنفر و می ترسد چرا که در آن احساس محدودیت و توامان شدت تنش را دارد. اضطراب او ما را به سمت دغدغه آزادی و انتخاب برد . اضطراب آشکار کننده امکان محروم شدن او از امکان ها و انتخاب هایش در آن بافت بود هر چند که ناگریز به بازگشت به خانه به عنوان ماوای عاطفی هم بود .
#اضطراب
#قصد_مندی
#تناقص
#پدیدارشناسی
#اگزیستانسیال
#کیرکگور
#هایدگر
#دلواپسی_اگزیستانسیال
#مرگ
#آزادی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#یادداشت_درمانگر
#دکتر_رزگار_محمدی
انسان فقط زمانی خواهد توانست با استفاده از توانایی های ذاتی خود خلاقانه عمل کند و از محدودیت های خود فراتر برود که محدودیت های خود را بشناسد و فروتنانه و صادقانه آن را بپذیرد (رولومی، انسان در جستجوی خویشتن).
#رولومی_خوانی
#نقل_قول_اگزیستانسیال
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#محدودیت_آزادی
@ExistentialAcademia
هراس از مرگ در تداوم هراس از زندگی است. انسانی که زندگیش را تماما زیسته باشد برای مرگ در هر زمانی آماده هست(مارک تواین).
#هراس_از_مرگ
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#نقل_قول_اگزیستانسیال
#مارک_تواین
@ExistentialAcademia
#کلینیک_راه_سوم
هومن خشندیش
درمانگر تحلیلی وجودی

26740893- 22378283
09909469092
http://thirdwayclinic.com
[email protected]
https://www.instagram.com/thirdwayclinic
Forwarded from پیوست
‌‌حفره
آه، ای جسم من
ای زیست گاه دیرینه ام
تو مرا به خود فرو می بری
آری
شکافت را می گویم
همان شکاف اشتیاق را می گویم
آه، ای جسم من
ای زیست گاه تاریخی من
آنجا که تو با جسم معشوقه ای پر می شوی و بعد از آن خالی ترین جسمی می شوی که در خلأ می مانی
خلأ معشوقه ای که هیچ وقت با تو پر نمی شود
شکاف را می گویم
همان شکافی که بدنم را، به میل هر اشتیاقی پر و خالی می کند
چه دردناک است
این پر شدن ها و این خالی شدن ها
و هر بار
این تو هستی که با تمام هستی ات خلأ را می فهمی
خلأ معشوقه ای که هیچ وقت با تو پر نمی شود
آه، ای جسم من
ای فلسفی ترین فاصله، شکاف،خلأ
آه ای جسم اندیشمند زخم آگین من
اگر بگویم تمام اندیشه ها آنجا پوچ می شوند
لابد دروغ نگفته ام
آه، ای جسم من
ای جسم عاشق من
اگر بگویم تمام شورها آنجا پوچ می شوند
لابد دروغ نگفته ام
آه ای زیست گاه تاریخی من
ای شکاف اشتیاق شورها
برای تو می گویم
ای که با مرگ هم رهایم نمی کنی
و با استخوان هایت بودنم را به رخ تاریخ می کشی
آه، ای جسم رها شده ی من در خلأ، در فاصله، در اشتیاق
برای تو می نویسم، ای معشوقه ای که در میان این شکاف هستی
برای تو می گویم
از جسمم، که بدانی شکاف می ماند و از دست تو هم کاری بر نمی آید...
💬توضیح: تصویر متعلق به فیلم اشک ها و نجواها از کارگردان سوئدی اینگاربرگمان می باشد.
#شعر_ادبیات_اگزیستانسیال
#نوشته_شهلا_سليماني
#درمانگر_وجودی
#بدن_زیسته
#شکاف_خلائ
@ExistentialAcademia
انسان نمی تواند طولانی مدت با احساس پوچی سرکند.اگر به سوی چیزی رشد نکند کاملا راکد ومنفعل نمی ماند بلکه استعدادهای فروخورده اش به ناخوشی ، نومیدی و در نهایت فعالیت های ویرانگر تبدیل می شود.
#رولومی_خوانی
#رولومی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#عشق_اراده
#پوچی
@ExistentialAcademia
Forwarded from پیوست
‌‌سکوت به مثابه سخن
طبق نظر هایدگر دو نوع پوشیدگی وجود دارد. نوع نخست صرفا کشف ناشده است به عبارتی نه شناخته شده و نه ناشناخته. حالت دوم پوشیدگی مدفون شده بودن است، بدان معنا که پدیدار زمانی مکشوف شده ولی دوباره پوشیده شده است. نتیجه وضع دوم انکار این امر است که اصلا چیزی پوشیده و مستور بوده است. هایدگر این نوع پوشیدن را تحریف می نامند تا نشان دهد که از عدم تمایل برای دیدن ناشی می شود ( دریفوس، در جهان بودن ۱۹۹۰).
در سمت دیگر شاید برای گشودگی این مکشوف بتوان به گوش دادن فیلسوفانه اشاره کرد. گوش دادنی که شاید ارتباط مهمی با جلسه درمان و درمانگری داشته باشد گوش دادن به منزله ساکت ماندن است. وظیفه فیلسوف گوش سپردن به متن و فرا رفتن از مفروضات پیشین خود به منظور تعمق در متن است. فیلسوف باید در انتظار چیزی باشد که گفته می شود و با پرسش از متن به آن اجازه دهد تا خود به سخن آید. به عبارتی این گوش دادن اجازه دادن به متن است تا چیزهایی را به ما بنمایاند که قبلا بیان نشده یا مغفول مانده است.
جمله معروف هایدگر که "زبان حرف می زند" ( Die Sprache spricht) به این مفهوم اشاره میکند که زبان مستقل از ما، وابسته به هستی ما و حاکم بر ما است( بابک احمدی، هایدگر و تاریخ هستی، ۱۳۹۸). می توان گفت زبان است که جهان را می گشاید و بر ما حاضر می کند. این حاضر کردن جهان یا به عبارتی فهم این گشودگی نیاز به گوش سپردن فیلسوفانه دارد. سکوت وجه دیگر زبان است. در واقع فقط کسی که می تواند حرف بزند می‌تواند سکوت کند.سکوت به معنای حرف نزدن یا پنهان کردن نیست بلکه یکی از راه های هستی برای حرف زدن است.
اگر در این الگو درمانگر و مراجع را مد نظر قرار دهیم شاید بتوان گفت وظیفه درمانگر این است که گوش بسپارد و به مراجع اجازه دهد هستی خود را از طریق زبان نمایان کند. تاکید بر پدیدارشناسی در درمان وجودی به کنار گذاشتن پیش فرض ها و چهارچوب های ذهنی برای اجازه دادن به ظهور آنچه پنهان یا مغفول مانده اشاره دارد.
قرار دادن مراجع در چهارچوب های نظری و گوش دادن به مراجع در قالب پیش فرض های درمانی مانع اصلی ورود به هستی پدیداری فرد است. در گفتار هر فرد مقولات ثانویه ای مستتر است که تعین هستی شناختی شی را نشان می دهد. به عبارتی هستنده ضمن آنکه چیزی به ما می‌گوید چیزی را به ما نشان میدهد و آن هستی هستنده است. شاید گوش دادن فیلسوفانه ورای پیش فرض ها، همان رفتن به سوی خود چیزها است.
خلاصه آنکه درمانگر وجودی باید ورای مفاهیم اصلی مرگ، تنهایی و غیره بتواند گوش سپردن فیلسوفانه را بیاموزد تا از طریق آن، هستی مراجع را آن گونه که خود را به ما نشان میدهد همراه با تمام مستتراتش دریابد و با نگاه پدیدارشناختی وارد دنیای پدیداری مراجع شود.
امیر صفری (درمانگر اگزیستانسیال)
#یادداشت_درمانگر
#امیر_صفری
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#فلسفه
#روان_درمانی
#هایدگر
#گوش_سپاری
#زبان
#شنیدن
#سکوت
#بودن_در_جهان
#هستی
#پوشیدگی_گشودگی
@ExistentialAcademia
انسان پیش از آنکه از مرگ بهراسد، از انزوای محضی که مرگ را همراهی می کند می ترسد .ما می کوشیم زندگی را دو نفری تجربه کنیم ولی هر یک از ما مجبوریم تنها بمیریم . کسی قادر نیست با ما با به جای ما بمیرد. تصوری که یک انسان زنده از مردن دارد ، به خود رها شدنی مطلق و بی چون و چراست
#یالوم_خوانی
#اروین_یالوم
#مامان_و_معنی
#مرگ
#تنهایی
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
@ExistentialAcademia
Forwarded from پیوست
‌‌رقص مرگ
مرگ نقطه پایان گذشته و اکنون ماست. تصورات ما درباره آینده همواره با مرگ مهر می خورد. مرگ شخصی ترین امر ممکن است. هیچ کس نمیتواند مرگ دیگری را تجربه بکند یا جای دیگری بمیرد. در مرگ هیچ امر اشتراکی ای وجود ندارد. پس مرگ در هر مورد امری فردی است. من یک شخص خاص میشوم نه به خاطر هویت کلی که دیگران از من میسازند بلکه به این خاطر که مرگ من فقط از آن من است ( بابک احمدی; هایدگر و پرسش بنیادین، 1397) مرگ هرکس فقط مال اوست. "من ناگزیرم تنها بمیرم".(هایدگر;هستی و زمان )
مرگ راهی است که از طریق آن هستی ما از سوی عدم تهدید می شود. اضطراب مرگ بنیادیترین اضطراب است که هیچ راه چاره ای برای رهایی از آن وجود ندارد. اضطراب مرگ اضطراب از عدم و نیستی است یا به عبارتی اضطراب از هیچ چیز بودن است. اضطراب از مرگ عامل تایید کننده ترس از هر چیزی است. به عبارتی اضطراب عریان مرگ به ترس های محدودی تبدیل می شود که شخص شجاعت مبارزه با آن را داشته باشد. دازاین بنا به فهم Das man ( هرکس) می کوشد موضعی غیر اصیل در برابر مرگ اتخاذ کند. مرگ همواره به چشم او برای دیگران است یا امکانی مربوط به آینده و یا شیوه های بودن غیر اصیل دیگری.
اگر برگمان را در فیلم مهر هفتم دازاینی در نظر بگیریم که با اضطراب مرگ دست پنجه نرم می کند، این اضطراب را به عریان ترین حالت رودرویی با مرگ نشان می دهد. در سکانس خانه شوالیه و ورود ملک الموت، واکنش تمامی افراد در لحظه برخورد ابتدایی با فرشته مرگ کاملا در در قالب امر شخصی به نمایش در می آید. دوربین بر چهره افراد زوم می شود: شوالیه لابه میکند، همسر شوالیه پذیرای مرگ است، زن دیگری که همراه است در مقابل فرشته مرگ زانو می زند و تسلیم میشود، دستیار شوالیه شروع به پوچ انگاری میکند و مرد آهنگر خود را با عنوان شغلی خود معرفی میکند و از همسر خود می خواهد که زانو بزند انگار هیچ ادراک فرادستی از مرگ برای وی ایجاد نشده است. اینجا شاید نقطه اوج یک دازاین در تصور صحنه مرگ خود باشد: ورود فرشته مرگ و نگریستن به آن قطعی ترین امکان وجودی دازاین را بالفعل ( بسیاری از نظریه پردازان فعلیت را امکان نابود شده می پندارند اما از دیدن کیرکگور فعلیت امکان به کمال رسیده است) می کند. پس از آن و در صحنه پایانی، برگمان (دازاین) بار دیگر برای دفاع از این اضطراب عریان دست به تصویر یکی از مشهور ترین قاب های تاریخ سینما می زند: رقص مرگ.
ملک الموت به همراه 6 فرد دیگر در حال رقصیدن و ساز زدن از تپه ای بالا می روند. اینجاست که گویی برگمان در تلاش است تا شخصی ترین امر دازاین را به تجربه ای اشتراکی تبدیل کند. تبدیل امر شخصی به امر اشتراکی شاید پیرو ترس از انزوای محض مرگ است و دازاین تاب تحمل این امکان را ندارد؛ امکانی که همیشه آن را به وسیله هرکس بودن دور میکرده است و اکنون که حکم هرکس بودن بی فایده است برگمان مجددا در مواجهه با مرگ آرزوی هرکس بودن میکند. شاید نکته اینجا باشد که اضطراب مرگ در جوامع جمع گرا نسبت به جوامع فرد گرا کمتر است البته نه به معنای این که وجود ندارد بلکه نوعی شجاعت در دل خود دارد که مشخصه جوامع جمع گرا است ( پل تلیش،شجاعت بودن 1387).
دوگانگی انتهایی فیلم برگمان می تواند به زندگی فردی ما اشاره کند. لحظاتی که با آگاهی از این امکان قطعی به جای تیمارداری هستی و شجاعت بودن خویش، از تحمل اضطراب ناتوان می شویم و با سرعت هرچه تمام تر تلاش میکنیم به طرق مختلف همچون درگیر روابط شدن، رفتن زیر حکم هرکس و به طور کلی انتخاب شیوه های نااصیل بودن بر این اضطراب فائق آییم. در حالی که امکان قطعی شخصی به سوی مرگ بودن منجر به تیمار( نگهداری و دلواپسی) هستی می شود. دازاین میداند می تواند نباشد پس به تیمار داری هستی خویش می پردازد.
امیرصفری (روان درمانگر اگزیستانسیال)
#یادداشت_درمانگر
#امیر_صفری
#هایدگر
#مرگ
#اضطراب_مرگ
#هستی
#تنهایی
#اینگمار_برگمان
#مهر_هفتم
#شجاعت_بودن
#پل_تیلیش
#روان_درمانی_اگزیستانسیال
#فلسفه_روان_درمانی
@ExistentialAcademia
2025/10/27 15:14:06
Back to Top
HTML Embed Code: