Forwarded from ( ( آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ ))
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۵ سوره مائده
💠 وَلَوْ : و اگر
💠 أَنَّ : همانا
💠 أَهْلَ : اهل
💠 الْكِتَابِ : کتاب
💠 آمَنُوا : ایمان می آوردند
💠 وَاتَّقَوْا : و پرهیزگاری می کردند
💠 لَكَفَّرْنَا : البته میزدودیم
💠 عَنْهُمْ : از آنها
💠 سَيِّئَاتِهِمْ : بدیهایشان را
💠 وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ : و هر آینه در میآوردیم آنان را
💠 جَنَّاتِ : به باغهای
💠 النَّعِيمِ : سراسر نعمت
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۶ سوره مائده
💠 وَلَوْ : و تگر
💠 أَنَّهُمْ : همانا آنان
💠 أَقَامُوا : بر پا میداشتند
💠 التَّوْرَاةَ : تورات
💠 الْإِنجِيلَ : و انجیل را
💠 وَ مَا : و آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شد
💠 إِلَيْهِم : به سوی آنان
💠 مِّن : از (جانب)
💠 رَّبِّهِمْ : پروردگارشان
💠 لَأَكَلُوا : البته می خوردند
💠 مِن : از
💠 فَوْقِهِمْ : بالای سرشان (نعمت آسمانی)
💠 وَ مِن : و از
💠 تَحْتِ : زیر
💠 أَرْجُلِهِم ۚ: پاهایشان (= نعمت زمینی)
💠 مِنْهُمْ : از آنان
💠 أُمَّةٌ : امّتی
💠 مُّقْتَصِدَةٌ : میانه رواند
💠 وَ كَثِيرٌ : و بسیاری
💠 مِنْهُمْ : از آنان
💠 سَاءَ مَا: بد است آنچه
💠 يَعْمَلُونَ : می دکنند
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۷ سوره مائده
💠 يَا أَيُّهَا : ای
💠 الرَّسُولُ : ای پیامبر
💠 بَلِّغْ : ابلاغ کن
💠 مَا : آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده است
💠 إِلَيْكَ : به سوی
💠 مِن : از (جانب)
💠 رَّبِّكَ ۖ: پروردگارت
💠 وَإِن : و اگر
💠 لَّمْ تَفْعَلْ : چنین نکنی
💠 فَمَا بَلَّغْتَ : پس نرساندهای
💠 رِسَالَتَهُ ۚ : پیامش را
💠 وَاللَّهُ : و الله
💠 يَعْصِمُكَ : نگاه می دارد تو را
💠 مِنَ : از (گزند)
💠 النَّاسِ ۗ: مردم
💠 إِنَّ : همانا
💠 اللَّهَ : الله
💠 لَا يَهْدِي : هدایت نمیکند
💠 الْقَوْمَ : گروه
💠 الْكَافِرِينَ : کافران را
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۸ سوره مائده
💠 قُلْ : بگو
💠 يَا : ای
💠 أَهْلَ : اهل
💠 الْكِتَابِ : کتاب
💠 لَسْتُمْ : نیستید شما
💠 عَلَىٰ : بر
💠 شَيْءٍ : بر چیزی (پایبند)
💠 حَتَّىٰ : تا آنکه
💠 تُقِيمُوا : برپا دارید
💠 التَّوْرَاةَ : تورات
💠 وَالْإِنجِيلَ : و انجیل را
💠 وَمَا : و آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده
💠 إِلَيْكُم : به سوی شما
💠 مِّن : از (جانب)
💠 رَّبِّكُمْ ۗ: پروردگارتان
💠 وَلَيَزِيدَنَّ : و هر آینه می افزاید
💠 كَثِيرًا : بسیاری
💠 مِّنْهُم : از آنان را
💠 مَّا : آنچه
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده است
💠 إِلَيْكَ: به سوی تو
💠 مِن : از (جانب)
💠 رَّبِّكَ : پروردگارت
💠 طُغْيَانًا : بر سرکشی
💠 وَكُفْرًا ۖ: و کفرشان
💠 فَلَا تَأْسَ : پس اندوه مخور
💠 عَلَى : بر
💠 الْقَوْمِ : گروه
💠 الْكَافِرِينَ : کافران
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۹ سوره مائده
💠 إِنَّ : همانا
💠 الَّذِينَ : کسانی که
💠 آمَنُوا : ایمان آوردند
💠 وَالَّذِينَ : و کسانی که
💠 هَادُوا : یهودی شدند
💠 وَالصَّابِئُونَ : و صابئان
💠 وَالنَّصَارَىٰ : و مسیحیان
💠 مَنْ : هر کس (از آنان) که
💠 آمَنَ : ایمان آوَرَد
💠 بِاللَّهِ : به الله
💠 وَالْيَوْمِ : و روز
💠 الْآخِرِ : واپسین
💠 وَعَمِلَ : و کند
💠 صَالِحًا : کار شایسته
💠 فَلَا خَوْفٌ : پس نه ترسی
💠 عَلَيْهِمْ : بر آنان است
💠 وَلَا : و نه
💠 هُمْ : آنان
💠 يَحْزَنُونَ : اندوهگین می شوند
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۷٠ سوره مائده
💠 لَقَدْ : به درستی که
💠 أَخَذْنَا : گرفتیم
💠 مِيثَاقَ : پیمان استوار را
💠 بَنِي : از بنی
💠 إِسْرَائِيلَ : اسرائیل
💠 وَأَرْسَلْنَا : و فرستادیم
💠 إِلَيْهِمْ: به سوی شان
💠 رُسُلًا ۖ: پیامبرانی را
💠 كُلَّمَا : هرگاه
💠 جَاءَهُمْ : آورد برای ایشان
💠 رَسُولٌ : پیامبری
💠 بِمَا : چیزی را که
💠 لَا تَهْوَىٰ : نمیخواست
💠 أَنفُسُهُمْ : دلهایشان
💠 فَرِيقًا : گروهی را
💠 كَذَّبُوا : دروغگو شمردند
💠 وَ فَرِيقًا : و گروهی را (هم)
💠 يَقْتُلُونَ : می کشتند
📌 ذکر فعل (کَذَّبُوا) به صورت ماضی، و فعل (یَقْتُلُونَ) به صورت مضارع، بیانگر پیشه ناپاک گذشته و حالِ بنیاسرائیل است.
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
💡#لغات_آیه: ۶۵ سوره مائده
💠 وَلَوْ : و اگر
💠 أَنَّ : همانا
💠 أَهْلَ : اهل
💠 الْكِتَابِ : کتاب
💠 آمَنُوا : ایمان می آوردند
💠 وَاتَّقَوْا : و پرهیزگاری می کردند
💠 لَكَفَّرْنَا : البته میزدودیم
💠 عَنْهُمْ : از آنها
💠 سَيِّئَاتِهِمْ : بدیهایشان را
💠 وَلَأَدْخَلْنَاهُمْ : و هر آینه در میآوردیم آنان را
💠 جَنَّاتِ : به باغهای
💠 النَّعِيمِ : سراسر نعمت
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۶ سوره مائده
💠 وَلَوْ : و تگر
💠 أَنَّهُمْ : همانا آنان
💠 أَقَامُوا : بر پا میداشتند
💠 التَّوْرَاةَ : تورات
💠 الْإِنجِيلَ : و انجیل را
💠 وَ مَا : و آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شد
💠 إِلَيْهِم : به سوی آنان
💠 مِّن : از (جانب)
💠 رَّبِّهِمْ : پروردگارشان
💠 لَأَكَلُوا : البته می خوردند
💠 مِن : از
💠 فَوْقِهِمْ : بالای سرشان (نعمت آسمانی)
💠 وَ مِن : و از
💠 تَحْتِ : زیر
💠 أَرْجُلِهِم ۚ: پاهایشان (= نعمت زمینی)
💠 مِنْهُمْ : از آنان
💠 أُمَّةٌ : امّتی
💠 مُّقْتَصِدَةٌ : میانه رواند
💠 وَ كَثِيرٌ : و بسیاری
💠 مِنْهُمْ : از آنان
💠 سَاءَ مَا: بد است آنچه
💠 يَعْمَلُونَ : می دکنند
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۷ سوره مائده
💠 يَا أَيُّهَا : ای
💠 الرَّسُولُ : ای پیامبر
💠 بَلِّغْ : ابلاغ کن
💠 مَا : آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده است
💠 إِلَيْكَ : به سوی
💠 مِن : از (جانب)
💠 رَّبِّكَ ۖ: پروردگارت
💠 وَإِن : و اگر
💠 لَّمْ تَفْعَلْ : چنین نکنی
💠 فَمَا بَلَّغْتَ : پس نرساندهای
💠 رِسَالَتَهُ ۚ : پیامش را
💠 وَاللَّهُ : و الله
💠 يَعْصِمُكَ : نگاه می دارد تو را
💠 مِنَ : از (گزند)
💠 النَّاسِ ۗ: مردم
💠 إِنَّ : همانا
💠 اللَّهَ : الله
💠 لَا يَهْدِي : هدایت نمیکند
💠 الْقَوْمَ : گروه
💠 الْكَافِرِينَ : کافران را
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۸ سوره مائده
💠 قُلْ : بگو
💠 يَا : ای
💠 أَهْلَ : اهل
💠 الْكِتَابِ : کتاب
💠 لَسْتُمْ : نیستید شما
💠 عَلَىٰ : بر
💠 شَيْءٍ : بر چیزی (پایبند)
💠 حَتَّىٰ : تا آنکه
💠 تُقِيمُوا : برپا دارید
💠 التَّوْرَاةَ : تورات
💠 وَالْإِنجِيلَ : و انجیل را
💠 وَمَا : و آنچه را که
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده
💠 إِلَيْكُم : به سوی شما
💠 مِّن : از (جانب)
💠 رَّبِّكُمْ ۗ: پروردگارتان
💠 وَلَيَزِيدَنَّ : و هر آینه می افزاید
💠 كَثِيرًا : بسیاری
💠 مِّنْهُم : از آنان را
💠 مَّا : آنچه
💠 أُنزِلَ : فروفرستاده شده است
💠 إِلَيْكَ: به سوی تو
💠 مِن : از (جانب)
💠 رَّبِّكَ : پروردگارت
💠 طُغْيَانًا : بر سرکشی
💠 وَكُفْرًا ۖ: و کفرشان
💠 فَلَا تَأْسَ : پس اندوه مخور
💠 عَلَى : بر
💠 الْقَوْمِ : گروه
💠 الْكَافِرِينَ : کافران
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۶۹ سوره مائده
💠 إِنَّ : همانا
💠 الَّذِينَ : کسانی که
💠 آمَنُوا : ایمان آوردند
💠 وَالَّذِينَ : و کسانی که
💠 هَادُوا : یهودی شدند
💠 وَالصَّابِئُونَ : و صابئان
💠 وَالنَّصَارَىٰ : و مسیحیان
💠 مَنْ : هر کس (از آنان) که
💠 آمَنَ : ایمان آوَرَد
💠 بِاللَّهِ : به الله
💠 وَالْيَوْمِ : و روز
💠 الْآخِرِ : واپسین
💠 وَعَمِلَ : و کند
💠 صَالِحًا : کار شایسته
💠 فَلَا خَوْفٌ : پس نه ترسی
💠 عَلَيْهِمْ : بر آنان است
💠 وَلَا : و نه
💠 هُمْ : آنان
💠 يَحْزَنُونَ : اندوهگین می شوند
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠﷽ ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
💡#لغات_آیه: ۷٠ سوره مائده
💠 لَقَدْ : به درستی که
💠 أَخَذْنَا : گرفتیم
💠 مِيثَاقَ : پیمان استوار را
💠 بَنِي : از بنی
💠 إِسْرَائِيلَ : اسرائیل
💠 وَأَرْسَلْنَا : و فرستادیم
💠 إِلَيْهِمْ: به سوی شان
💠 رُسُلًا ۖ: پیامبرانی را
💠 كُلَّمَا : هرگاه
💠 جَاءَهُمْ : آورد برای ایشان
💠 رَسُولٌ : پیامبری
💠 بِمَا : چیزی را که
💠 لَا تَهْوَىٰ : نمیخواست
💠 أَنفُسُهُمْ : دلهایشان
💠 فَرِيقًا : گروهی را
💠 كَذَّبُوا : دروغگو شمردند
💠 وَ فَرِيقًا : و گروهی را (هم)
💠 يَقْتُلُونَ : می کشتند
📌 ذکر فعل (کَذَّبُوا) به صورت ماضی، و فعل (یَقْتُلُونَ) به صورت مضارع، بیانگر پیشه ناپاک گذشته و حالِ بنیاسرائیل است.
▒⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟✿⃟💠 ▒⃟💠
📚📙📘📗📕📒📓
احادیث قدسی
96- ترمذی در روایت دیگری در پایان حدیث قبل (شمارهی 95) چنین آورده است: «ثُمَّ أَكْمَلَ اللّهُ تَعَالَى لِآدَمَ أَلْفَ سَنَةٍ وَأَكْمَلَ لِدَاوُدَ مِائَةً» «سپس خداوند متعال برای آدم هزار سال و برای داود صدسال را تکمیل فرمود». 97- «عَنْ مُسْلِمِ بْنِ يَسَارٍ…
ادامه
و عمر و وطن و غیر آن، اما هیچکدام از اینها مورد سؤال نیستند و سبب پاداش یا عذابی نمیشوند و آن قسمت از وجود آدمی که مورد خطاب و سؤال و عذاب قرار میگیرد، اندیشه و باور اوست که عمل هم از آن سرچشمه میگیرد به قول مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی:
بل، قضا حق است و جهد بنده حق
در تردد ماندهایم اندر دو کار
این که گویی: این کنم، یا آن کنم
هین! مباش اَعوَر چو ابلیس خَلَق
این تردد، کی بود بیاختیار؟!
خود دلیل اختیار است، ای صنم!
و این که خداوند فرموده است: «این گروه را برای آتش و آن گروه را برای بهشت آفریدهام»، مطابق پاسخ پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ به آن اعرابی، چنین مقید میشود: «این گروه وقتی به دنیا میروند، اعمال اهل آتش را انجام میدهند و در نتیجه پس از مرگ به دوزخ میروند، پس گویی از هم اکنون آنها را برای آتش آفریدهام و گروه بهشتی نیز به همین صورت» - ویراستار].
و عمر و وطن و غیر آن، اما هیچکدام از اینها مورد سؤال نیستند و سبب پاداش یا عذابی نمیشوند و آن قسمت از وجود آدمی که مورد خطاب و سؤال و عذاب قرار میگیرد، اندیشه و باور اوست که عمل هم از آن سرچشمه میگیرد به قول مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی:
بل، قضا حق است و جهد بنده حق
در تردد ماندهایم اندر دو کار
این که گویی: این کنم، یا آن کنم
هین! مباش اَعوَر چو ابلیس خَلَق
این تردد، کی بود بیاختیار؟!
خود دلیل اختیار است، ای صنم!
و این که خداوند فرموده است: «این گروه را برای آتش و آن گروه را برای بهشت آفریدهام»، مطابق پاسخ پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ به آن اعرابی، چنین مقید میشود: «این گروه وقتی به دنیا میروند، اعمال اهل آتش را انجام میدهند و در نتیجه پس از مرگ به دوزخ میروند، پس گویی از هم اکنون آنها را برای آتش آفریدهام و گروه بهشتی نیز به همین صورت» - ویراستار].
Forwarded from احادیث قدسی
امام مالک، «الموطأ» باب: [النهي عن القول بالقدر]
99- «عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْخَطَّابِ سُئِلَ عُمَرُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُسْأَلُ عَنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ آدَمَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ بِيَمِينِهِ، حَتَّى فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّةِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَعْمَلُونَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلنَّارِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ يَعْمَلُونَ، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَفِيمَ الْعَمَلُ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّةِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَإِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ النَّارَ».
99. از زید بن خطاب روایت شده است که در بارهی این آیه: ﴿ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ [الأعراف: 172] «هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری گواهی میدهیم، تا روز قیامت نگویید ما از این غافل و بیخبر بودهایم»، از حضرت عمر سؤال شد. حضرت عمر فرمود: شنیدم که از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ در بارهی این آیه سؤال میشد، فرمودند: «خداوند آدم را آفرید، سپس با دست راستش بر پشت او مسح کشید و از آن گروهی از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای بهشت آفریدهام و به عمل اهل بهشت عمل خواهند کرد (اعمال اهل بهشت را انجام خواهند داد و به بهشت خواهند رفت)، سپس با دستش بر پشت آدم مسح کشید و گروه دیگری از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای جهنم آفریدهام و به اعمال اهل آتش عمل خواهند کرد (اعمال اهل آتش را انجام خواهند داد و به آتش خواهند رفت)؛ آنگاه مردی گفت: ای پیامبر خدا! دیگر عمل برای چیست؟ حضرت عمر فرمود: پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: خداوند وقتی کسی را برای بهشت بیافریند، او را به انجام اعمال بهشتیان به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام عملی از اعمال اهل بهشت میمیرد (زمانی میمیرد که در حال انجام اعمال اهل بهشت است)، پس خداوند او را وارد بهشت میکند و وقتی کسی را برای آتش بیافریند، او را به انجام اعمال اهل آتش به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام کاری از کارهای اهل آتش میمیرد، پس خداوند او را به سبب آن به آتش میاندازد».
99- «عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدِ بْنِ الْخَطَّابِ سُئِلَ عُمَرُ عَنْ هَذِهِ الْآيَةِ: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُسْأَلُ عَنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ آدَمَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ بِيَمِينِهِ، حَتَّى فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّةِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ يَعْمَلُونَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّيَّةً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلنَّارِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ يَعْمَلُونَ، فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! فَفِيمَ الْعَمَلُ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّةِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّةِ حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَإِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى يَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ، فَيُدْخِلُهُ بِهِ النَّارَ».
99. از زید بن خطاب روایت شده است که در بارهی این آیه: ﴿ وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ﴾ [الأعراف: 172] «هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری گواهی میدهیم، تا روز قیامت نگویید ما از این غافل و بیخبر بودهایم»، از حضرت عمر سؤال شد. حضرت عمر فرمود: شنیدم که از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ در بارهی این آیه سؤال میشد، فرمودند: «خداوند آدم را آفرید، سپس با دست راستش بر پشت او مسح کشید و از آن گروهی از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای بهشت آفریدهام و به عمل اهل بهشت عمل خواهند کرد (اعمال اهل بهشت را انجام خواهند داد و به بهشت خواهند رفت)، سپس با دستش بر پشت آدم مسح کشید و گروه دیگری از فرزندان [ـش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای جهنم آفریدهام و به اعمال اهل آتش عمل خواهند کرد (اعمال اهل آتش را انجام خواهند داد و به آتش خواهند رفت)؛ آنگاه مردی گفت: ای پیامبر خدا! دیگر عمل برای چیست؟ حضرت عمر فرمود: پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فرمودند: خداوند وقتی کسی را برای بهشت بیافریند، او را به انجام اعمال بهشتیان به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام عملی از اعمال اهل بهشت میمیرد (زمانی میمیرد که در حال انجام اعمال اهل بهشت است)، پس خداوند او را وارد بهشت میکند و وقتی کسی را برای آتش بیافریند، او را به انجام اعمال اهل آتش به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام کاری از کارهای اهل آتش میمیرد، پس خداوند او را به سبب آن به آتش میاندازد».
Forwarded from احادیث قدسی
بخاری، کتاب «بدء الخلق» باب: «ذکر الملائکة» و باب: [خلق آدم] و در کتاب «القدر» و کتاب «التوحید» باب: [﴿وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ﴾]
الفاظ حدیث زیر از روایت بخاری در کتاب «التوحید» گرفته شده است:
100- «عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَهُوَ الصَّادِقُ المَصْدُوقُ -: أَنَّ خَلْقَ أَحَدِكُمْ يُجْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا - أَوْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً - ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يُبْعَثُ إِلَيْهِ المَلَكُ، فَيُؤْذَنُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ: فَيَكْتُبُ رِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَعَمَلَهُ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ، حَتَّى لاَ يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُ النَّارَ، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».
100. از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: پیامبر صادق و مصدوق برایمان سخن گفت و فرمودند: «آفرینش هرکدام از شما اینگونه است که چهل روز و چهل شب در شکم مادرش گرد آورده میشود – و یا (شک راوی) چهل شب (به صورت نطفه خواهد بود) – سپس به همان مدت به صورت علقه (خون بسته) درمیآید، سپس به همان مدت به مضغه (گوشت پاره) تبدیل میشود، سپس خداوند فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد و به نوشتن چهار چیز دستور داده میشود: روزیِ او و اجل و عملش و این که سرانجام بدبخت یا خوشبخت خواهد بود، سپس در او روح میدمد و همانا یکی از شما عمل اهل بهشت را انجام میدهد، تا جایی که میان او و بهشت جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل آتش را انجام میدهد و داخل آتش میگردد و همانا یکی از شما عمل اهل آتش (جهنم) را انجام میدهد، تا جایی که میان او و جهنم جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل بهشت را انجام میدهد و داخل آن میگردد».
الفاظ حدیث زیر از روایت بخاری در کتاب «التوحید» گرفته شده است:
100- «عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - وَهُوَ الصَّادِقُ المَصْدُوقُ -: أَنَّ خَلْقَ أَحَدِكُمْ يُجْمَعُ فِي بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِينَ يَوْمًا - أَوْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً - ثُمَّ يَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَهُ، ثُمَّ يُبْعَثُ إِلَيْهِ المَلَكُ، فَيُؤْذَنُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ: فَيَكْتُبُ رِزْقَهُ وَأَجَلَهُ وَعَمَلَهُ وَشَقِيٌّ أَوْ سَعِيدٌ، ثُمَّ يَنْفُخُ فِيهِ الرُّوحَ، فَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ الجَنَّةِ، حَتَّى لاَ يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ فَيَدْخُلُ النَّارَ، وَإِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَعْمَلُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى مَا يَكُونُ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ إِلَّا ذِرَاعٌ، فَيَسْبِقُ عَلَيْهِ الكِتَابُ، فَيَعْمَلُ عَمَلَ أَهْلِ الجَنَّةِ فَيَدْخُلُهَا».
100. از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: پیامبر صادق و مصدوق برایمان سخن گفت و فرمودند: «آفرینش هرکدام از شما اینگونه است که چهل روز و چهل شب در شکم مادرش گرد آورده میشود – و یا (شک راوی) چهل شب (به صورت نطفه خواهد بود) – سپس به همان مدت به صورت علقه (خون بسته) درمیآید، سپس به همان مدت به مضغه (گوشت پاره) تبدیل میشود، سپس خداوند فرشته [ی مأموری] را به سویش میفرستد و به نوشتن چهار چیز دستور داده میشود: روزیِ او و اجل و عملش و این که سرانجام بدبخت یا خوشبخت خواهد بود، سپس در او روح میدمد و همانا یکی از شما عمل اهل بهشت را انجام میدهد، تا جایی که میان او و بهشت جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل آتش را انجام میدهد و داخل آتش میگردد و همانا یکی از شما عمل اهل آتش (جهنم) را انجام میدهد، تا جایی که میان او و جهنم جز ذراعی فاصله نمیماند، ولی این نوشته بر او سبقت میگیرد، پس کار اهل بهشت را انجام میدهد و داخل آن میگردد».
انواع پليديها[1] و نجاسات
1-مردار:
مردار حیوانی است که بدون ذبح شرعی مرده باشد و گوشت بریده شده از حیوان زنده نیز حکم مردار را دارد، زیرا ابو واقد لیثی از پیامبر روایت کرده است: (قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: (ما قطع من البهيمة وهي حية فهو ميتة) [پیامبرگفته است: آنچه از حیوان زنده بریده میشود، حکم مردار را دارد و مردار است]. ابوداود و ترمذی این حدیث را نقل کردهاند و ترمذی آنرا حسن دانسته است وگفته است اهل علم بدان عمل میکنند. از مردار و میتهي حیوانات، چیزهای زیر مستثنی است و پلید نیست:
الف -ماهی مرده و ملخ دریائی مرده، اینها پاكند، زیرا ابن عمر رضی الله عنهما از پیامبر صلي الله عليه و سلم روایت کرده است: (أحل لنا ميتتان و دمان: أما الميتتان فالحوت والجراد، و أما الدمان فالكبد و الطحال) [دو مردار و دو خون برای ما حلال شده است: مردار ماهی و مردار ملخ دریائی و خون کبد و خون اسپرز]. این حدیث را احمد و شافعی و ابن ماجه و بیهقی و دارقطنی روایت کردهاند. این حدیث “ضعیف“ است، لیکن امام احمد و ابوزرعه و ابوحاتم “وقف“ آنرا صحیح دانستهاند. حکم اینگونه احادیث “رفع“ میباشد، زیرا وقتی صحابی بگوید: “اُحل لنا کذا و حرم علینا کذا” مثل اینستکه بگوید به ما امر شد و به ما نهی شد و سابقاً سخن پیامبر را دربارهي دریا نقل کردهایم که فرموده بودند: (هو الطهور ماؤه الحل ميتته) [آب دریا پاک و پاک کننده است و مردار دریا حلال است].
ب -مردار چیزهائی که خون جهنده ندارند، مانند مورچه و زنبور عسل و امثال آنها. اینها پاكند، هرگاه در چیزی بیفتند و بمیرند، آن چیز پلید و نجس نمیشود. ابنالمنذر گفته است: در پاکی اینها خلافی نشنیدهام، جز آنکه از شافعی روایت شده است که بنا به مشهور مذهب او نجسند، ولی وقتی که در مایعی بیفتند و آنرا تغییر ندهند، از آن عفو شده است.
ج -استخوان و شاخ و ناخن و موی و پر و پوست مردار و چیزهائی که از این قبیل باشند، همه پاكند، زیرا اصل دراین چیزها طهارت و پاکی است و دلیلی بر پلیدی آنها نداریم.
زهری دربارهي استخوان فیل مرده و امثال آن گفته است: “محضر چند نفر از
علمای سلف را، دریافتهام که با استخوان فیل موی خود را شانه میکردند و از روغندان ساخته شده از آن، موی خود را روغن میزدند و در آن اشکالی
نمیدیدند”. بخاری این مطلب را نقل کرده است. از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که گفته است: به یکی از کنیزان میمونه، گوسفندی بخشیده بودند که مردار شد، پیامبر صلي الله عليه و سلم که از آنجا میگذشت فرمود: (وهلا أخذتم إهابها فدبغتموه فانتفعم به؟. فقالوا: إنها ميتة، فقال: (إنما حرم أكلها) [چرا پوست آنرا دباغی نکردید تا از آن سود ببرید؟ گفتند: آن مردار شده است، گفت: تنها خوردن آن حرام است]. جماعت محدثین جز ابن ماجه این حدیث را روایت کردهاند. در سنن ابن ماجه این حدیث از میمونه نقل شده است. و در بخاری و نسائی از دباغت آن، ذکری به میان نیامده است. از ابن عباس - رضی الله عنهما -نقل شده است که این آیه را خوانده (قل لا أجد فيما أوحي إلي محرما على طاعم يطعمه إلا أن يكون ميتة)[2] تا آخر آیه، وگفت: (إنما حرم ما يؤكل منها وهو اللحم، فأما الجلد والقد (2) والسن والعظم والشعر والصوف فهو حلال) [بگو در آنچه بر من وحی شده است هیچ غذای حرامی را برای هیچکس نمییابم، مگر اینکه مردار باشد یا ... بعد ابن عباس گفت: از مردار تنها آنچه که خورده میشود، که گوشت است، حرام است، اما پوست و ظرفی که از آن میسازند و دندان و استخوان و مو و پشم آن، همه حلال هستند]. ابن المنذر و ابن حاتم این حدیث را روایت کردهاند. و همچنین شیردان و شیر مردار نیز، پاک است، زیرا اصحاب پیامبر وقتی که عراق را فتح کردند از پنیر مجوسیها = زردشتیان خوردند، در حالیکه پنیر وسیلهي شیردان ساخته میشود[3]. و حیوان. ذبح شدهي زردشتیان، مردار محسوب ميگردد. از سلمان فارسی رضي الله عنه دربارهي پنیر و روغن و پوست، سوال کردند، ایشان جواب داد: “حلال آنست که خداوند در قرآن آن را حلال کرده است، و حرام آنست که خداوند آن را در قرآن
1-مردار:
مردار حیوانی است که بدون ذبح شرعی مرده باشد و گوشت بریده شده از حیوان زنده نیز حکم مردار را دارد، زیرا ابو واقد لیثی از پیامبر روایت کرده است: (قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: (ما قطع من البهيمة وهي حية فهو ميتة) [پیامبرگفته است: آنچه از حیوان زنده بریده میشود، حکم مردار را دارد و مردار است]. ابوداود و ترمذی این حدیث را نقل کردهاند و ترمذی آنرا حسن دانسته است وگفته است اهل علم بدان عمل میکنند. از مردار و میتهي حیوانات، چیزهای زیر مستثنی است و پلید نیست:
الف -ماهی مرده و ملخ دریائی مرده، اینها پاكند، زیرا ابن عمر رضی الله عنهما از پیامبر صلي الله عليه و سلم روایت کرده است: (أحل لنا ميتتان و دمان: أما الميتتان فالحوت والجراد، و أما الدمان فالكبد و الطحال) [دو مردار و دو خون برای ما حلال شده است: مردار ماهی و مردار ملخ دریائی و خون کبد و خون اسپرز]. این حدیث را احمد و شافعی و ابن ماجه و بیهقی و دارقطنی روایت کردهاند. این حدیث “ضعیف“ است، لیکن امام احمد و ابوزرعه و ابوحاتم “وقف“ آنرا صحیح دانستهاند. حکم اینگونه احادیث “رفع“ میباشد، زیرا وقتی صحابی بگوید: “اُحل لنا کذا و حرم علینا کذا” مثل اینستکه بگوید به ما امر شد و به ما نهی شد و سابقاً سخن پیامبر را دربارهي دریا نقل کردهایم که فرموده بودند: (هو الطهور ماؤه الحل ميتته) [آب دریا پاک و پاک کننده است و مردار دریا حلال است].
ب -مردار چیزهائی که خون جهنده ندارند، مانند مورچه و زنبور عسل و امثال آنها. اینها پاكند، هرگاه در چیزی بیفتند و بمیرند، آن چیز پلید و نجس نمیشود. ابنالمنذر گفته است: در پاکی اینها خلافی نشنیدهام، جز آنکه از شافعی روایت شده است که بنا به مشهور مذهب او نجسند، ولی وقتی که در مایعی بیفتند و آنرا تغییر ندهند، از آن عفو شده است.
ج -استخوان و شاخ و ناخن و موی و پر و پوست مردار و چیزهائی که از این قبیل باشند، همه پاكند، زیرا اصل دراین چیزها طهارت و پاکی است و دلیلی بر پلیدی آنها نداریم.
زهری دربارهي استخوان فیل مرده و امثال آن گفته است: “محضر چند نفر از
علمای سلف را، دریافتهام که با استخوان فیل موی خود را شانه میکردند و از روغندان ساخته شده از آن، موی خود را روغن میزدند و در آن اشکالی
نمیدیدند”. بخاری این مطلب را نقل کرده است. از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده است که گفته است: به یکی از کنیزان میمونه، گوسفندی بخشیده بودند که مردار شد، پیامبر صلي الله عليه و سلم که از آنجا میگذشت فرمود: (وهلا أخذتم إهابها فدبغتموه فانتفعم به؟. فقالوا: إنها ميتة، فقال: (إنما حرم أكلها) [چرا پوست آنرا دباغی نکردید تا از آن سود ببرید؟ گفتند: آن مردار شده است، گفت: تنها خوردن آن حرام است]. جماعت محدثین جز ابن ماجه این حدیث را روایت کردهاند. در سنن ابن ماجه این حدیث از میمونه نقل شده است. و در بخاری و نسائی از دباغت آن، ذکری به میان نیامده است. از ابن عباس - رضی الله عنهما -نقل شده است که این آیه را خوانده (قل لا أجد فيما أوحي إلي محرما على طاعم يطعمه إلا أن يكون ميتة)[2] تا آخر آیه، وگفت: (إنما حرم ما يؤكل منها وهو اللحم، فأما الجلد والقد (2) والسن والعظم والشعر والصوف فهو حلال) [بگو در آنچه بر من وحی شده است هیچ غذای حرامی را برای هیچکس نمییابم، مگر اینکه مردار باشد یا ... بعد ابن عباس گفت: از مردار تنها آنچه که خورده میشود، که گوشت است، حرام است، اما پوست و ظرفی که از آن میسازند و دندان و استخوان و مو و پشم آن، همه حلال هستند]. ابن المنذر و ابن حاتم این حدیث را روایت کردهاند. و همچنین شیردان و شیر مردار نیز، پاک است، زیرا اصحاب پیامبر وقتی که عراق را فتح کردند از پنیر مجوسیها = زردشتیان خوردند، در حالیکه پنیر وسیلهي شیردان ساخته میشود[3]. و حیوان. ذبح شدهي زردشتیان، مردار محسوب ميگردد. از سلمان فارسی رضي الله عنه دربارهي پنیر و روغن و پوست، سوال کردند، ایشان جواب داد: “حلال آنست که خداوند در قرآن آن را حلال کرده است، و حرام آنست که خداوند آن را در قرآن
حرام کرده است و آنچه را که مسکوت گذاشته است، از آن صرفنظر فرموده است“. و بدیهی است که از پنیر زردشتیان سوال شده بود، چون سلمان از طرف عمر بن خطاب بر مداین حکومت میکرد. و آنوقت چنین گفته است.
2- خون:
خون پلید است، خواه خون جاری و جهنده باشد، مانند خون حیوان ذبح شده، و خواه خون قاعدگی باشد. لیکن خون كم، مورد عفو است و از آن صرف نظرشده است. از ابن جریج نقل شده که گفته است مراد از (أو دما مسفوحا) (قسمتی ازآیه ١٤٥ سوره انعام)، خونی است که ریخته میشود. و خونی که در رگهای گوشت حیوان ذبح شده میماند، اشکال ندارد. ابن المنذر این مطلب را نقل کرده است. از “ابومجلز“» دربارهي خوني که در محل ذبح حیوان باقی میماند و خونی که روی دیگ میماند، سوال کردند؟ گفت: “اشکال ندارد، فقط از خون جهنده و جاری نهی شده است. عبد بن حمید و ابوالشیخ این مطلب را از او نقل کردهاند. از عایشه -رضی الله عنها -روایت شده که: كنا نأكل اللحم والدم خطوط على القدر [ما گوشت میخوردیم در حالیکه خطوط خون، بر روی دیگ نمایان بود].
و حسن گفته است: “همواره مسلمانان با زخمهای خونین نماز میخواندند”. بخاری این مطلب را ذکر کرده است. حافظ در کتاب “الفتح“ گفته است: “عمر رضي الله عنه نماز خواند، در حالیکه خون از زخمش جاری بود” و ابوهریره رضي الله عنه در یک قطره و دو قطره خون برای نماز خواندن اشکالی نمیدید. و بنا به مفهوم این احادیث، خون “ککها” و خون دمل و جراحت مورد عفو است. از “ابوملجز” دربارهي تراوش چرک، که بدن و لباس را آلوده کند، سوال شد؟ گفت: اینها چیزی نیست، و خداوند تنها خون را ذکر کرده است نه چرک و تراوش زخم را. ابن تیمیه گفته است: شایسته است لباسی را که با چرک و تراوش زخم آلوده شده است بشویند ولی دلیلی بر نجاست و پلیدی آن اقامه نشده است“. بهتر آنست که بقدر امکان، انسان از آن پرهیز کند.
٣-گوشت خوک:
خداوندگوید: (قل لا أجد فيما أوحي إلي محرما على طاعم يطعمه إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزير فإنه رجس...)[4] [بگو درآنچه برمن وحي شده است، هیچ غذای حرامی را، برای هیچکس نمییابم، مگر اینکه مردار باشد، یا خونی که از بدن حیوان بیرون ریخته، یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند...]، اینها همه پلیدند و طبیعت سالم از آنها نفرت دارد. ضمیر “فإنَّه“ به هر سه بر ميگردد. بنا به اظهر اقوال علمای فقه، میتوان از پشم خوک، برای بند دانه تسبیح و غیر آن استفاده کرد.
6-5-4-قی و ادرار و مدفوع آدمی:
پلیدی این سه چیز مورد اتفاق همه است، اما قی اگر اندک باشد، مورد عفو واقع شده و در تطهیر و پاک کردن ادرار بچهای که طعام و خوراکی غیر از شیر نمیخورد، تخفیف داده شده است، و در تطهیر آن با پاشیدن آب بر آن، اکتفا میشود نه شستن آن. و دلیل آن حدیثی است که از ام قیس -رضی الله عنها -نقل شده است که: “او به حضور پیامبر رفت و پسرش را که هنوز خوراک نمیخورد، با خود برد و پسرش در آغوش پیامبر بود، که ادرار کرد، پیامبر صلي الله عليه و سلم آب خواست و بر روی لباس خود، آب پاشید و آنرا نشست“. این حدیث مورد اتفاق همهي محدثین است. از علی رضي الله عنه روایت شده که گفته: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (بول الغلام ينضح عليه، وبول الجارية يغسل) [رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: بر ادرار پسر آب پاشیده میشود و ادرار دختر شسته میشود]. قتاده گفته است که این وقتی است که به غیر از شیر، خوراک نخورند، اما اگر خوراک بخورند هر دو را باید شست. متن این حدیث از امام احمد است و اصحاب سنن بجز نسائی همه این حدیث را روایت کردهاند. حافظ درکتاب “الفتح“ گفته است: اسناد این حدیث “صحیح“ است، آب پاشیدن وقتی صحیح است که بچه تنها شیر بخورد، اما وقتی که بعنوان تغذیه خوراک بخورد، بدون خلاف باید آن
را شست. شاید سبب رخصت اکتفا، به پاشیدن آب، آن باشد، که، مردم به کودکان علاقه دارند و آنها را فراوان بغل میکنند، چنانچه هر بار، آنرا بشویند موجب مشقت و دشوار میگردد، لذا آن تخفیف داده شده است.
٧-وَدِی يا وَذِی
ودی آب سف
2- خون:
خون پلید است، خواه خون جاری و جهنده باشد، مانند خون حیوان ذبح شده، و خواه خون قاعدگی باشد. لیکن خون كم، مورد عفو است و از آن صرف نظرشده است. از ابن جریج نقل شده که گفته است مراد از (أو دما مسفوحا) (قسمتی ازآیه ١٤٥ سوره انعام)، خونی است که ریخته میشود. و خونی که در رگهای گوشت حیوان ذبح شده میماند، اشکال ندارد. ابن المنذر این مطلب را نقل کرده است. از “ابومجلز“» دربارهي خوني که در محل ذبح حیوان باقی میماند و خونی که روی دیگ میماند، سوال کردند؟ گفت: “اشکال ندارد، فقط از خون جهنده و جاری نهی شده است. عبد بن حمید و ابوالشیخ این مطلب را از او نقل کردهاند. از عایشه -رضی الله عنها -روایت شده که: كنا نأكل اللحم والدم خطوط على القدر [ما گوشت میخوردیم در حالیکه خطوط خون، بر روی دیگ نمایان بود].
و حسن گفته است: “همواره مسلمانان با زخمهای خونین نماز میخواندند”. بخاری این مطلب را ذکر کرده است. حافظ در کتاب “الفتح“ گفته است: “عمر رضي الله عنه نماز خواند، در حالیکه خون از زخمش جاری بود” و ابوهریره رضي الله عنه در یک قطره و دو قطره خون برای نماز خواندن اشکالی نمیدید. و بنا به مفهوم این احادیث، خون “ککها” و خون دمل و جراحت مورد عفو است. از “ابوملجز” دربارهي تراوش چرک، که بدن و لباس را آلوده کند، سوال شد؟ گفت: اینها چیزی نیست، و خداوند تنها خون را ذکر کرده است نه چرک و تراوش زخم را. ابن تیمیه گفته است: شایسته است لباسی را که با چرک و تراوش زخم آلوده شده است بشویند ولی دلیلی بر نجاست و پلیدی آن اقامه نشده است“. بهتر آنست که بقدر امکان، انسان از آن پرهیز کند.
٣-گوشت خوک:
خداوندگوید: (قل لا أجد فيما أوحي إلي محرما على طاعم يطعمه إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزير فإنه رجس...)[4] [بگو درآنچه برمن وحي شده است، هیچ غذای حرامی را، برای هیچکس نمییابم، مگر اینکه مردار باشد، یا خونی که از بدن حیوان بیرون ریخته، یا گوشت خوک که اینها همه پلیدند...]، اینها همه پلیدند و طبیعت سالم از آنها نفرت دارد. ضمیر “فإنَّه“ به هر سه بر ميگردد. بنا به اظهر اقوال علمای فقه، میتوان از پشم خوک، برای بند دانه تسبیح و غیر آن استفاده کرد.
6-5-4-قی و ادرار و مدفوع آدمی:
پلیدی این سه چیز مورد اتفاق همه است، اما قی اگر اندک باشد، مورد عفو واقع شده و در تطهیر و پاک کردن ادرار بچهای که طعام و خوراکی غیر از شیر نمیخورد، تخفیف داده شده است، و در تطهیر آن با پاشیدن آب بر آن، اکتفا میشود نه شستن آن. و دلیل آن حدیثی است که از ام قیس -رضی الله عنها -نقل شده است که: “او به حضور پیامبر رفت و پسرش را که هنوز خوراک نمیخورد، با خود برد و پسرش در آغوش پیامبر بود، که ادرار کرد، پیامبر صلي الله عليه و سلم آب خواست و بر روی لباس خود، آب پاشید و آنرا نشست“. این حدیث مورد اتفاق همهي محدثین است. از علی رضي الله عنه روایت شده که گفته: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم (بول الغلام ينضح عليه، وبول الجارية يغسل) [رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمود: بر ادرار پسر آب پاشیده میشود و ادرار دختر شسته میشود]. قتاده گفته است که این وقتی است که به غیر از شیر، خوراک نخورند، اما اگر خوراک بخورند هر دو را باید شست. متن این حدیث از امام احمد است و اصحاب سنن بجز نسائی همه این حدیث را روایت کردهاند. حافظ درکتاب “الفتح“ گفته است: اسناد این حدیث “صحیح“ است، آب پاشیدن وقتی صحیح است که بچه تنها شیر بخورد، اما وقتی که بعنوان تغذیه خوراک بخورد، بدون خلاف باید آن
را شست. شاید سبب رخصت اکتفا، به پاشیدن آب، آن باشد، که، مردم به کودکان علاقه دارند و آنها را فراوان بغل میکنند، چنانچه هر بار، آنرا بشویند موجب مشقت و دشوار میگردد، لذا آن تخفیف داده شده است.
٧-وَدِی يا وَذِی
ودی آب سف
❤1
ید غلیظی است که بعد از ادرار، خارج میشود و این آب بدون خلاف پلید است. عایشه -رضی الله عنها گفته است: "ودی بعد از ادرار میآید، که باید آلت و هر اندامی که به آن آلوده شود شسته گردد، و آنوقت وضو گرفت نه غسل“ یعنی موجب جنابت نیست. ابن المنذر این حدیث را روایت کرده است. و از ابن عباس روایت شده استکه: المني والودي والمذي، أما المني ففيه الغسل، وأما المذي والودي فيهما إسباغ الطهور) [منی، موجب غسل جنابت است، و برای مذی و ودی تمیز شستن و وضوی کامل کافی است]. اثرم و بیهقی این حدیث را نقل کردهاند و متن حدیث را بیهقی بدینصورت نقل کرده است: (وأما الودي والمذي فقال: اغسل ذكرك أو مذاكيرك وتوضأ وضوءك في الصلاة) [اگر مذی و ودی را بخود ديدی آلت و جای آن را بشوی و آنوقت همانطوری که برای نماز وضو میگیری، وضو بگیر].
8- مذی
مذی آبی است سفید رنگ و لزج و چسبناک که بوقت تفکر دربارهي جماع و همبستری، یا بوقت شوخی و ملاعبت با زن، از آلت تناسلی مرد یا زن خارج میشود و گاهی انسان خروج آنرا احساس نمیکند، زن و مرد هر دو آن را دارند لیکن زنان بیشتر دارند، این آب باتفاق علما نجس و ناپاک است، هر گاه به بدن اصابت نماید، شستن آن واجب است، ولی اگر به لباس اصابت کند پاشیدن آب بر آن کافی است، زیرا این نجاستی است که پرهیز از آن برای جوانان مجرد، دشوار است و رخصت برای آن، شایستهتر است، تا ادرار کودک. از علی رضي الله عنه نقل شده است که: (كنت رجلا مذاء فأمرت رجلا أن يسأل النبي صلى الله عليه وسلم، لمكان ابنته فسأل، فقال: توضأ واغسل ذكرك) [من مردی بودم که بسیار مذی به خود میدیدم، خودم بخاطر دختر پیامبر شرم داشتم، از او سوال کنم، لذا مردی را فرستادم که از او سوال کند، ایشان فرمودند: وضو بگیر و آلت خود را بشوی]. بخاری و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. و از سهل بن حنیف رضي الله عنه نقل شده که گفته است: “من از کثرت مذی بتنگ آمده بودم و بعلت وجود آن، فراوان غسل میکردم، تا اینکه آنرا با پیامبر صلي الله عليه و سلم درمیان گذاشتم، فرمودند: (إنما يجزيك من ذلك الوضوء) [تنها وضو گرفتن برایت کافی است و غسل لازم نیست] گفتم: اگر به لباسم اصابت کند چطور؟ فرمودند: (يكفيك أن تأخذ كفا من ماء فتنضح به ثوبك حيث أنه قد أصاب منه) [کافی است که یک کف دست را پر از آب نموده و بر آنجا از جامهات که بدان اصابت کرده است بپاشی]. ابوداود و ابن ماجه و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی گفته است که حدیثی است “حسن“ و “صحیح“ و در میان این حدیث محمد بن اسحاق وجود دارد و او هر وقت بطور معنعن روایت کند “ضعیف“ است چون “مدلس“ است، ولی در این حدیث بشیوه “حدثنی فلان” روایت کرده است. و “اثرم“ عطف متن حدیث را چنین روایت کرده: (كنت ألقى من المذي عناء فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فذكرت له ذلك. فقال: يجزئك أن تأخذ حفنة من ماء فترش عليه.) [از مذی در رنج بودم لذا به خدمت پیامبر صلي الله عليه و سلم رفتم و آنرا با وی در میان گذاشتم، فرمود: یک مشتِ پُر آب بگیرید و بر آن بپاشید، کافی است].
٩-المنی:
بعضی از دانشمندان فقه، به ناپاکی و پلیدی منی رای دادهاند، ولی چنان به نظر ميرسد، که پاک باشد، لیکن مستحب است که اگر تر باشد آنرا بشویند و اگر خشک شده باشد، بر آن دست بمالند و پاکش کنند. حضرت عایشه -رضی الله عنها -گفته است: (كنت أفرك المني من ثوب رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا كان يابسا وأغسله إذا كان رطبا) [هرگاه منی روی لباس پیامبر خشک میشد آنرا با دست میمالیدم و پاکش میکردم و هرگاه تر و نمناک میبود، آنرا میشستم]. دارقطنی و ابوعوانه و بزار آنرا روایت کردهاند. از ابن عباس - رضی الله عنهما -روایت شده است که: “از پیامبر صلي الله عليه و سلم سوال شد دربارهي منی که به لباس اصابت کند، فرمود: (إنما هو بمنزلة المخاط والبصاق، وإنما يكفيك أن تمسحه بخرقة أو بإذخرة[5]) [منی درست مانند آب بینی و آب دهان است، کافی است، که آنرا با کهنه یا علفی پاک نمود]. دارقطنی و بیهقی و طحاوی این حدیث را روایت کردهاند، در “رفع“ و “وقف“ آن اختلاف است.
10-ادار و مدفوع ح
8- مذی
مذی آبی است سفید رنگ و لزج و چسبناک که بوقت تفکر دربارهي جماع و همبستری، یا بوقت شوخی و ملاعبت با زن، از آلت تناسلی مرد یا زن خارج میشود و گاهی انسان خروج آنرا احساس نمیکند، زن و مرد هر دو آن را دارند لیکن زنان بیشتر دارند، این آب باتفاق علما نجس و ناپاک است، هر گاه به بدن اصابت نماید، شستن آن واجب است، ولی اگر به لباس اصابت کند پاشیدن آب بر آن کافی است، زیرا این نجاستی است که پرهیز از آن برای جوانان مجرد، دشوار است و رخصت برای آن، شایستهتر است، تا ادرار کودک. از علی رضي الله عنه نقل شده است که: (كنت رجلا مذاء فأمرت رجلا أن يسأل النبي صلى الله عليه وسلم، لمكان ابنته فسأل، فقال: توضأ واغسل ذكرك) [من مردی بودم که بسیار مذی به خود میدیدم، خودم بخاطر دختر پیامبر شرم داشتم، از او سوال کنم، لذا مردی را فرستادم که از او سوال کند، ایشان فرمودند: وضو بگیر و آلت خود را بشوی]. بخاری و دیگران این حدیث را روایت کردهاند. و از سهل بن حنیف رضي الله عنه نقل شده که گفته است: “من از کثرت مذی بتنگ آمده بودم و بعلت وجود آن، فراوان غسل میکردم، تا اینکه آنرا با پیامبر صلي الله عليه و سلم درمیان گذاشتم، فرمودند: (إنما يجزيك من ذلك الوضوء) [تنها وضو گرفتن برایت کافی است و غسل لازم نیست] گفتم: اگر به لباسم اصابت کند چطور؟ فرمودند: (يكفيك أن تأخذ كفا من ماء فتنضح به ثوبك حيث أنه قد أصاب منه) [کافی است که یک کف دست را پر از آب نموده و بر آنجا از جامهات که بدان اصابت کرده است بپاشی]. ابوداود و ابن ماجه و ترمذی این حدیث را روایت کردهاند و ترمذی گفته است که حدیثی است “حسن“ و “صحیح“ و در میان این حدیث محمد بن اسحاق وجود دارد و او هر وقت بطور معنعن روایت کند “ضعیف“ است چون “مدلس“ است، ولی در این حدیث بشیوه “حدثنی فلان” روایت کرده است. و “اثرم“ عطف متن حدیث را چنین روایت کرده: (كنت ألقى من المذي عناء فأتيت النبي صلى الله عليه وسلم فذكرت له ذلك. فقال: يجزئك أن تأخذ حفنة من ماء فترش عليه.) [از مذی در رنج بودم لذا به خدمت پیامبر صلي الله عليه و سلم رفتم و آنرا با وی در میان گذاشتم، فرمود: یک مشتِ پُر آب بگیرید و بر آن بپاشید، کافی است].
٩-المنی:
بعضی از دانشمندان فقه، به ناپاکی و پلیدی منی رای دادهاند، ولی چنان به نظر ميرسد، که پاک باشد، لیکن مستحب است که اگر تر باشد آنرا بشویند و اگر خشک شده باشد، بر آن دست بمالند و پاکش کنند. حضرت عایشه -رضی الله عنها -گفته است: (كنت أفرك المني من ثوب رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا كان يابسا وأغسله إذا كان رطبا) [هرگاه منی روی لباس پیامبر خشک میشد آنرا با دست میمالیدم و پاکش میکردم و هرگاه تر و نمناک میبود، آنرا میشستم]. دارقطنی و ابوعوانه و بزار آنرا روایت کردهاند. از ابن عباس - رضی الله عنهما -روایت شده است که: “از پیامبر صلي الله عليه و سلم سوال شد دربارهي منی که به لباس اصابت کند، فرمود: (إنما هو بمنزلة المخاط والبصاق، وإنما يكفيك أن تمسحه بخرقة أو بإذخرة[5]) [منی درست مانند آب بینی و آب دهان است، کافی است، که آنرا با کهنه یا علفی پاک نمود]. دارقطنی و بیهقی و طحاوی این حدیث را روایت کردهاند، در “رفع“ و “وقف“ آن اختلاف است.
10-ادار و مدفوع ح
یوانی که گوشت آن حلال نیست:
بنا به حدیث ابن مسعود رضي الله عنه این دو تا ناپاکند: “پیامبر صلي الله عليه و سلم به قضای حاجت رفت (در آنجا آب نبود) و به من فرمود که سه تکه سنگ برایش بیاورم، فقط دو تا پاره سنگ پیدا کردم و بجای سومی، مدفوع خشک شدهي حیوانی را برایش بردم، دو تا پاره سنگ را گرفت و مدفوع را دور انداخت و فرمود: هذا رجسٌ [این یکی ناپاک است...] بخاری و ابن ماجه و ابن خزیمه آنرا روایت کردهاند، و ابن خزیمه در روایتی بر آن افزوده است: (إنها ركس إنها روثة حمار) [بيگمان آن یکی ناپاک است، آن مدفوع الاغ است]. لیکن مقدار اندک از آن مورد عفو است، زیرا پرهیز از آن دشوار است. ولید بن مسلم گفته است: از اوزاعی دربارهي ادرار حیواناتی از قبیل استر و خر و اسب، سوال کردم، ایشان گفتند: “در جنگها بدانها مبتلا بودند و لباس و بدن را از آنها نمیشستند”.
و اما ادرار و مدفوع حیواناتی که گوشتشان حلال است، امام مالک و امام احمد و گروهی از شافعی مذهبان، به پاکی آن رای دادهاند. ابن تیمیه گفته است: هیچیک از یاران پیامبر از ناپاکی آنها حرف نزدهاند، بلکه قول به نجاست آنها، سخنی است جدید که در نزد اصحاب سابقه ندارد.
انس رضي الله عنه گفته است: (قدم أناس من عكل أو عرينه فاجتووا المدينة فأمرهم النبي صلى الله عليه وسلم بلقاح وأن يشربوا من أبوالها وألبانها) [گروهی از قبیلهي عکل یا قبیلهي عرینه به مدینه آمدند و به شکم درد طولانی مبتلا شدند، پیامبر دستور داد که شتران شیر ده بیاورند و از ادرار و شیر آنها بنوشند]، احمد و مسلم و بخاری این حدیث را روایت کردهاند، این روایت دلالت بر آن دارد که ادرار شتر پاک است و ادرار دیگر حیوانات حلال گوشت، بقیاس بر آن پاک است. ابن المنذر گفته است: “کسی که پنداشته است که این حکم اختصاص بدان قوم داشته است، پندارش درست نیست، زیرا ویژگیها، بدون دليل ثابت نمیشوند”، و گفته است: “اینکه اهل علم گذاشتهاند که در بازارهایشان پشکل و فضلهي گوسفندان بفروش برسد و در دواهایشان ادرار شتر را استعمال کنند، بدون اینکه در قدیم یا جدید، با آن مخالفت کرده باشند، دليل است بر پاکی و طهارت آنها”.
شوکانی گفته است: “ظاهر آنست که ادرار و سرگین هر حیوانی که گوشتش خوردنی باشد (حلال باشد) پاک است و علت آن “تمسک به اصل“ و “استصحاب براءت اصلی“ است، و نجاست یک حکم شرعی است که حکم مقتضای “اصل“ و “براءت“ را تغیير میدهد، پس قول مدعی نجاست بدون دلیلی که شایستگی تغییر آن دو حکم را داشته باشد، پذیرفته نمیشود، و حال آنکه برای ادعای قائلین به نجاست “آنها” دليی نيافتیم“.
11-جُلّالة:
از سوار شدن “جلاله“ و خوردن گوشت و نوشیدن شیر آن نهی شده است. از ابن عباس - رضی الله عنهما - نقل شده: (نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن شرب لبن الجلالة) [پیامبر صلي الله عليه و سلم از نوشیدن شیر “جلاله“ نهیکرده است]. پنج نفر از محدثین بجز ابن ماجه، آنرا روایت کردهاند، و ترمذی آن را “صحیح“ دانسته است. و در روایتی دیگر، آمده است: (نهي عن ركوب الجلالة) [ازسوار شدن جلاله نهی فرموده است]. ابوداود آنرا روایت کرده است.
از عمر بن شعيب و او از پدرش و از جدش -رضی الله عنهم - روایتکرده است: نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن لحوم الحمر الاهلية، وعن الجلالة: عن ركوبها وأكل لحومها [پیامبر صلي الله عليه و سلم از خوردن گوشت خر اهلی و از جلاله: از سوار شدنش و خوردن گوشتش، نهی فرموده است]. احمد و نسائی و ابوداود آنرا روایت کردهاند.
جلالة: عبارت است از حیوان حلال گوشتی که بدنبال مدفوع بگردد و آنرا بخورد، مانند شتر و گاو و گوسفند و بز و مرغ و غاز و امثال آنها که آنقدر بخورند تا بویشان تغییر کند. اگر آن حيوان را مدتی از خوردن مدفوع و نجاسات دور نگه دارند و خوراک پاک بدان دهند، در نتیجه گوشت آن، پاک ميگردد و نام جلاله از آن برداشته شود، آنوقتگوشت و شيرشان، حلال میگردد، زیرا علت نهی از آن، تغییری بود که بوسیلهي خوراک ناپاک، در آنها پدید آمده بود و حالا که آن علت برطرف شده است حکم نیز بر طرف میشود.
بنا به حدیث ابن مسعود رضي الله عنه این دو تا ناپاکند: “پیامبر صلي الله عليه و سلم به قضای حاجت رفت (در آنجا آب نبود) و به من فرمود که سه تکه سنگ برایش بیاورم، فقط دو تا پاره سنگ پیدا کردم و بجای سومی، مدفوع خشک شدهي حیوانی را برایش بردم، دو تا پاره سنگ را گرفت و مدفوع را دور انداخت و فرمود: هذا رجسٌ [این یکی ناپاک است...] بخاری و ابن ماجه و ابن خزیمه آنرا روایت کردهاند، و ابن خزیمه در روایتی بر آن افزوده است: (إنها ركس إنها روثة حمار) [بيگمان آن یکی ناپاک است، آن مدفوع الاغ است]. لیکن مقدار اندک از آن مورد عفو است، زیرا پرهیز از آن دشوار است. ولید بن مسلم گفته است: از اوزاعی دربارهي ادرار حیواناتی از قبیل استر و خر و اسب، سوال کردم، ایشان گفتند: “در جنگها بدانها مبتلا بودند و لباس و بدن را از آنها نمیشستند”.
و اما ادرار و مدفوع حیواناتی که گوشتشان حلال است، امام مالک و امام احمد و گروهی از شافعی مذهبان، به پاکی آن رای دادهاند. ابن تیمیه گفته است: هیچیک از یاران پیامبر از ناپاکی آنها حرف نزدهاند، بلکه قول به نجاست آنها، سخنی است جدید که در نزد اصحاب سابقه ندارد.
انس رضي الله عنه گفته است: (قدم أناس من عكل أو عرينه فاجتووا المدينة فأمرهم النبي صلى الله عليه وسلم بلقاح وأن يشربوا من أبوالها وألبانها) [گروهی از قبیلهي عکل یا قبیلهي عرینه به مدینه آمدند و به شکم درد طولانی مبتلا شدند، پیامبر دستور داد که شتران شیر ده بیاورند و از ادرار و شیر آنها بنوشند]، احمد و مسلم و بخاری این حدیث را روایت کردهاند، این روایت دلالت بر آن دارد که ادرار شتر پاک است و ادرار دیگر حیوانات حلال گوشت، بقیاس بر آن پاک است. ابن المنذر گفته است: “کسی که پنداشته است که این حکم اختصاص بدان قوم داشته است، پندارش درست نیست، زیرا ویژگیها، بدون دليل ثابت نمیشوند”، و گفته است: “اینکه اهل علم گذاشتهاند که در بازارهایشان پشکل و فضلهي گوسفندان بفروش برسد و در دواهایشان ادرار شتر را استعمال کنند، بدون اینکه در قدیم یا جدید، با آن مخالفت کرده باشند، دليل است بر پاکی و طهارت آنها”.
شوکانی گفته است: “ظاهر آنست که ادرار و سرگین هر حیوانی که گوشتش خوردنی باشد (حلال باشد) پاک است و علت آن “تمسک به اصل“ و “استصحاب براءت اصلی“ است، و نجاست یک حکم شرعی است که حکم مقتضای “اصل“ و “براءت“ را تغیير میدهد، پس قول مدعی نجاست بدون دلیلی که شایستگی تغییر آن دو حکم را داشته باشد، پذیرفته نمیشود، و حال آنکه برای ادعای قائلین به نجاست “آنها” دليی نيافتیم“.
11-جُلّالة:
از سوار شدن “جلاله“ و خوردن گوشت و نوشیدن شیر آن نهی شده است. از ابن عباس - رضی الله عنهما - نقل شده: (نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن شرب لبن الجلالة) [پیامبر صلي الله عليه و سلم از نوشیدن شیر “جلاله“ نهیکرده است]. پنج نفر از محدثین بجز ابن ماجه، آنرا روایت کردهاند، و ترمذی آن را “صحیح“ دانسته است. و در روایتی دیگر، آمده است: (نهي عن ركوب الجلالة) [ازسوار شدن جلاله نهی فرموده است]. ابوداود آنرا روایت کرده است.
از عمر بن شعيب و او از پدرش و از جدش -رضی الله عنهم - روایتکرده است: نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن لحوم الحمر الاهلية، وعن الجلالة: عن ركوبها وأكل لحومها [پیامبر صلي الله عليه و سلم از خوردن گوشت خر اهلی و از جلاله: از سوار شدنش و خوردن گوشتش، نهی فرموده است]. احمد و نسائی و ابوداود آنرا روایت کردهاند.
جلالة: عبارت است از حیوان حلال گوشتی که بدنبال مدفوع بگردد و آنرا بخورد، مانند شتر و گاو و گوسفند و بز و مرغ و غاز و امثال آنها که آنقدر بخورند تا بویشان تغییر کند. اگر آن حيوان را مدتی از خوردن مدفوع و نجاسات دور نگه دارند و خوراک پاک بدان دهند، در نتیجه گوشت آن، پاک ميگردد و نام جلاله از آن برداشته شود، آنوقتگوشت و شيرشان، حلال میگردد، زیرا علت نهی از آن، تغییری بود که بوسیلهي خوراک ناپاک، در آنها پدید آمده بود و حالا که آن علت برطرف شده است حکم نیز بر طرف میشود.
«عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعودٍ أَنَّ النَّبِيّ ﷺ قَالَ: سِبَابُ الْمُسْلِم فُسُوقٌ وَقِتالُهُ كُفْرٌ»
«عبدالله بن مسعود گوید: پیغمبر ﷺ فرمود: دشنام و توهین به مسلمان باعث فاسق شدن و خارج شدن توهین کننده از قانون و دستور اسلام است. و جنگ با مسلمان از صفات کافران است (و کفرانِ نعمتِ مهر و محبّتى است که به وسیله برادرى و همبستگى اسلامى به وجود آمده است)»
«عبدالله بن مسعود گوید: پیغمبر ﷺ فرمود: دشنام و توهین به مسلمان باعث فاسق شدن و خارج شدن توهین کننده از قانون و دستور اسلام است. و جنگ با مسلمان از صفات کافران است (و کفرانِ نعمتِ مهر و محبّتى است که به وسیله برادرى و همبستگى اسلامى به وجود آمده است)»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَٰذَا ٱلْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍۢ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
#فهد_واصل
#فهد_واصل
نشيد مؤثر بعنوان لنا (الله) يا طغمة الكافرين لنا (الله) يا عصبة..
💠سرود اسلامی به زبان عربی💠
🍂لعنت الله بر کافرین و ظالمین🍂
🍂لعنت الله بر کافرین و ظالمین🍂