Telegram Web Link
احساس همدردی انسانی وقتی شکل می گیرد که یک دقیقه نه بیشتر، نه یک روز و هفته یا ماه، تصور کنیم که آن جوان بیست و چندساله ای که اصلا نمی شناسیمش و ممکن است در سحرگاه یکی از همین روزها اعدام شود، فرزند خودماست، حتی اگر خطایی کرده باشد، با همان نام، با همان چهره و اندام و همان خاطراتی که از او داریم و همان زحمات بیست و چندساله ای که از شیره جانمان برایش کشیده ایم تا بزرگش اش کنیم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمانی ما فکر می کردم که غرب دنیای سرد و بی عاطفه ای است و خود ما الهام بخش گرم ترین روابط انسانی در جهان خواهیم بود.
سخنرانی آینده کنفرانس اطلاعات کوانتومی- ۱۶ مردادماه- پنج بعدازظهر
Forwarded from کانال سلام
♨️ رئیس سابق دانشگاه شریف: هیچ هیات امنایی با بذرپاش تشکیل نشد

🔺«سعید سهراب‌پور» رئیس سابق دانشگاه شریف درباره‌ی حکم هیئت امنایی شدن مهرداد بذرپاش در مقطعی در دانشگاه شریف، گفت:
گویا کامران دانشجو وزیر علوم دولت احمدی نژاد در آخرین لحظات وزارت خود حکمی را برای هیئت امنایی شدن آقای بذرپاش صادر کرده اما پس از آن هیچ هیئت امنایی که ایشان در آن شرکت کند، تشکیل نشد.
🔺هیئت امنا سالی یک الی دو بار تشکیل می‌‌شود، صرفا صدور حکم فایده‌ای ندارد، او باید عضو هیئت امنا شود. البته کار غلطی بوده که به این فرد حکم هیئت امنایی داده‌اند.
🔺اعضای فعلی ترکیبی از وزیر و نماینده‌ی مجلس است. شان دانشگاه صنعتی شریف چیز دیگری است. هر چند وزیر می‌تواند برای کسی حکم هیئت امنایی بزند اما بالاخره دانشگاه هم باید از آن فرد دعوت کند. عضو هیئت امنا باید در شان دانشگاه شریف باشد؛ نمی‌خواهم ایشان را تخریب کنم بالاخره ایشان دانشجوی دانشگاه شریف بود، حتی ضعیف‌ترین دانشجو هم در این دانشگاه بالاخره نسبت به دانشجوهای دانشگاه‌های دیگر خوب است. اما در حد هیئت امنا نیست. این داستان برای سال ۹۲ و آخرین لحظات دولت وقت بود. حالا نمی‌دانم این حکم تقلبی است یا واقعی؛ خبر ندارم!.انصاف
https://www.tg-me.com/joinchat-AAAAAD7HWU_j77v0qCAeOA
Forwarded from Deleted Account
بنام خدا شورای صنفی استادان دانشگاه صنعتی شریف لازم می داند که در باره آنچه که این روزها در رسانه ها و هم چنین فضای مجازی در ارتباط با این دانشگاه و گواهی نامه صادر شده از یکی از پژوهشکده های منتسب به دانشگاه مطرح شده توضیحاتی را به حضور همکاران دانشگاهی، دانشجویان، اصحاب رسانه ها و هم چنین نهادهای قانونی و اجرایی کشور ارائه کند.

یک - سنت دیرپای دانشگاه صنعتی شریف همواره دوری از عرصه رقابت های سیاسی و در عوض تمرکز بر تربیت جوانان در عرصه های علوم و مهندسی برای پیشرفت کشور بوده است. بنابر همین سنت، دانشگاه صنعتی شریف مفتخر است که همواره نهایت دقت را در اعطای مدارک تحصیلی و هم چنین در استخدام اعضای هیئت علمی خود به کار برده است. این سنت که متکی به تلاش های چندین نسل از استادان این دانشگاه است، تا کنون حافظ اعتبار این دانشگاه و به تبع آن موجب اعتلای آموزش عالی کشور بوده و از این به بعد نیز استادان این دانشگاه نهایت همت خود را برای احترام به این سنت و حفظ آن به کار خواهند برد.

دو- مجموعه های آموزشی، پژوهشی و فناوری که بعضا نام شریف را نیز همراه خود دارند، پس از مدت طولانی و حصول ملاک های کیفی دقیق، ممکن است وابستگی رسمی به دانشگاه صنعتی شریف پیدا کنند و تنها پس از طی این مرحله است که مدارک تحصیلی یا اجرایی این مجموعه ها توسط دانشگاه نیز به رسمیت شناخته می شود. بدیهی است هر نوع مدرکی دایر بر فعالیت افراد در این نوع مجموعه ها در سالهای دور که زیر مجموعه رسمی دانشگاه نبوده اند، به معنای وابستگی این مجموعه ها و این افراد به دانشگاه صنعتی شریف نیست.

سه- علیرغم تغییرات ناگزیر در عرصه سیاسی کشور که بعضا منجر به صدور احکام غیرقانونی برای عضویت افرادی در هیئت امنای آن توسط مقامات سیاسی شده است، دانشگاه صنعتی شریف این افتخار را داشته است که همواره جلسات هیئت امنای آن تنها با حضور اعضای قانونی و مقامات برجسته علمی و فرهنگی کشور تشکیل شده است.

در پایان لازم می دانیم تاکید کنیم که همکاران ما در این دانشگاه ضمن داشتن سلایق گوناگون همگی در یک امر هم نظرند و آن اینکه برای پیشرفت و اعتلای کشور احترام به ملاک های دقیق علمی و حرفه ای در همه فعالیت های دانشگاه یک اصل اساسی و خدشه ناپذیر است.


شورای صنفی استادان دانشگاه صنعتی شریف
کانال سلام
♨️ رئیس سابق دانشگاه شریف: هیچ هیات امنایی با بذرپاش تشکیل نشد 🔺«سعید سهراب‌پور» رئیس سابق دانشگاه شریف درباره‌ی حکم هیئت امنایی شدن مهرداد بذرپاش در مقطعی در دانشگاه شریف، گفت: گویا کامران دانشجو وزیر علوم دولت احمدی نژاد در آخرین لحظات وزارت خود حکمی را…
مصاحبه آقای دکتر سهراب پور مصاحبه شجاعانه ای است، اگر چه به نظر من بهتر بود این جمله را نمی گفتند که «حتی ضعیف‌ترین دانشجو هم در این دانشگاه بالاخره نسبت به دانشجوهای دانشگاه‌های دیگر خوب است». اصولا وضعیت رقابت در کنکور سراسری به گونه ای است که نمی توان راه یافتگان به دوره لیسانس یک دانشگاه خاص را حاوی برجستگی خاصی دانست چرا که کسب رتبه در کنکور سراسری به عوامل بسیاری بستگی دارد که عمدتا خارج از اختیار و توانایی خود دانشجو هستند. تنها پس از طی دوران چهارساله لیسانس است که هر دانشجویی فرصت آن را می یابد که با کار و تلاش مستمر جوهره شایستگی های علمی خود را ظاهر کند. در سالهای اخیر که من بیشتر با دانشجویان تحصیلات تکمیلی سروکار داشته ام، دانشجویان زیادی از دانشگاه های دیگر تهران و شهرستان ها دیده ام که بسیار باهوش و با انگیزه بوده اند و به همین سبب به موقعیت های درخشان دست یافته اند، آنقدر زیاد که نمی توانم نام ببرم.
یک خدمت کوچک علم:

تا اوایل قرن بیستم ویروس آبله در اروپا و امریکا ریشه کن شد، اما در همین قرن و در جاهای دیگر، مثل افریقا و آسیا و امریکای لاتین توانست ۳۰۰ میلیون انسان را قربانی کند. سال ۱۹۶۷ سازمان بهداشت جهانی برنامه جامعی را برای ریشه کن کردن آبله در تمام دنیا به اجرا گذاشت و بعد از ۱۳ سال در ۱۹۸۰ مرض آبله را به کلی ریشه کن کرد. امروزه در هیچ کجای دنیا کسی مرض آبله نمی گیرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علم عرصه فروتنی برای آموختن و همکاری های همگانی بین دانشمندان فارغ از ملیت و مذهب و قومیت است. فعالیت های علمی با مسابقه بین دولت ها و رجزخوانی دولت مردان هیچ نسبتی ندارد. اگر این عرصه را به این امور آلوده کنیم، چنانکه دولت مردان ما و وزیر بهداشت کرده اند، سرانجام برای ما شرمندگی باقی خواهد ماند. چهارماه پیش ویروس کرونا در ایتالیا روزانه نزدیک به ۹۰۰ نفر تلفات می گرفت، اکنون این رقم به زیر ده نفر رسیده است. در ایران تعداد تلفات روزانه بالای ۲۰۰ نفر است و آینده هم معلوم نیست.
آیا ایران هم مستعد حادثه ای مثل حادثه لبنان هست؟

انفجار بیروت سهمگین ترین انفجار غیرهسته ای در طول تاریخ لقب گرفته است. این انفجار نه ناشی از حمله خارجی است نه ناشی از اقدام تروریستی، بلکه تنها ناشی از بی مبالاتی و سهل انگاری، روشن نبودن مسئولیت ها، فقدان یک سیستم ارزیابی و نظارت دقیق و سخت گیرانه و بی اعتنایی به اصول و ضوابط ایمنی و استانداردهای شناخته شده بین المللی است، حادثه ای که در آن هیچ فرد خاصی مقصر نیست و در عین حال تک تک افراد به عنوان اجزای یک سیستم ناکارآمد و بی دانش تقصیر و سهم کوچکی از فاجعه را به عهده دارند. آیا این موارد برای ما آشنا نیست؟ اگر حادثه ای با این ابعاد در ایران رخ نداده است تنها می توان آن را به بخت بلند ما ربط داد و نه هیچ چیز دیگر. برای جلوگیری از آن تنها یک راه وجود دارد و آن اقدام همه جانبه و سریع همه دستگاه ها برای تجدید نظر در روندهای نظارتی و ضوابط ایمنی است، آنهم نه برای زمان حال بلکه از بیست سال پیش به این طرف. به یاد بیاوریم که حادثه لبنان تنها ناشی از انبارکردن مقدار زیادی ماده به ظاهر بی خطر یعنی نیترات آمونیوم بوده است که مصرف عمده اش کود شیمیایی است و نه آن چیز های دیگر. آن هم هفت سال پیش.
مقام و جایگاه دانشگاه و رابطه آن با دولت همیشه این چنین نبوده است. این برگی از تاریخ دانشگاه است، آنهم در دولت نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد.


دکتر جهانشاه صالح، بعد از سقوط دکتر مصدق در کابینه سپهبد زاهدی وزیر بهداری شد ولی در همان حال عهده دار ریاست دانشکده پزشکی بود و
به این عنوان در جلسات شورای دانشگاه که روزهای چهارشنبه در دفتر من تشکیل می یافت، حاضر می شد. روزی در باره موضوعی، برای دفاع از نظر خود در برابر نظر مخالف یکی از همکاران دیگر، صدا را از حد معمول بلندتر کرد و داشت اندکی تندی به خرج می داد که سخن اش را قطع کردم و گفتم: « شما می دانید که به عنوان وزیر نمی توانید در این شورا حضور داشته باشید تا چه رسد به این که اظهار نظر کنید. شما عضو شورا هستید و مانند سایر همکاران باید آداب معمول ما را رعایت کنید. بنابراین اگر مایل به ادامه صحبت هستید باید با ملایمت و آرامش حرف بزنید.»
گفت: « مثل این است که شما نمی خواهید من حرف بزنم، پس این جا نمی مانم، می روم» گفتم: «مانعی نخواهد داشت.» از جا برخاست، در تالار را باز کرد و بیرون رفت به این امید که یکی از همکاران با کسب اجازه از من به دنبال او رفته و بازش خواهد گردانید. هیچ کس چنین حرکتی نکرد و دنباله بحث هم چنان گرفته شد، مثل این که کوچکترین اتفاقی نیفتاده باشد. بعد از جلسه شورا، طبق گزارشی که سید آقا پیشخدمت داد، دکتر صالح پس از خروج از تالار شورا، در اتاق انتظار کمی پا به پا می کند مثل اینکه انتظاری دارد، سپس خارج می شود.

برگرفته از کتاب «خاطرات دکتر علی اکبر سیاسی» نشر ثالث، ۱۳۸۶.
یک خیابان در مونپلیه ، فرانسه. در تابلو نوشته شده : مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی.
Statement.pdf
118.7 KB
بیانیه بیش از یکصدتن از استادان دانشگاه صنعتی شریف در باره مدرک گرایی مسئولان
Forwarded from سهام نیوز
همه ارزشهاي واقعي از سواد،استادي دانشگاه و مقاله نويسي را به گند كشيده اند

✍️ شیرزاد عبدالهی

📋 اوایل انقلاب ، مسئولان ، خاکی و متواضع بودند و به هم خواهر و برادر می گفتند و عنوان های دکتر و مهندس را متعلق به طاغوتی ها یا مذهبی های لیبرال و غرب زده می دانستند. عنوان دکتر در رشته های غیرپزشکی چیزی مثل کت و شلوار و کراوات بود. مسئولان انقلابی کمی که جا افتادند شدند حاج آقا و حاج خانم ! اما بعد از جنگ، "حاجی" کم کم از مد افتاد . به لطف دانشگاه آزاد و بعضی دانشگاه های وابسته به نیروهای مسلح، حاج آقاها و حاج خانم ها ی سابق مدرک گرفتند و یک دفعه شدند دکتر! همزمان مسئولان اورکت ها را در آوردند و کت و شلوار پوشیدندو ریش های انبوه آنکادره و کوتاه شد. در تحولی دیگر مسئولان از محلات فقیر نشین و متوسط نشین شهرها به به محلات اعیان نشین مانند خیابان افریقا و سعادت آباد و زعفرانیه و نیاوران کوچ کردند. عنوان دکتری حالا دیگر جزء لوازم اصلی پیشرفت در هرم سیاسی شد. یه عده با رانت سیاسی و بده و بستان بدون کنکور و حضور در کلاس و زحمت درس خواندن شدند دکتر . ابتذال مدرک از همینجا شروع شد. نظامی کودنی که به اظهار نظرهای احمقانه معروف است مدعی شد که از دانشگاه تهران با معدل 18 دکتری اقتصاد گرفته است و آبروی این دانشگاه معتبر را بر باد داد. یک عده زرنگ رفتند به کمک دلال ها ازدانشگاه های درپیت آزربایجان و تاجیکستان و بلاروس و هند و فیلیپین و با چند صد دلار مدرک اصلی خریدند. یک عده هم با شعار "کی به کیه " همینجا مدرک جعلی از اکسفورد و.... با دوسه هزار دلار خریدندو از مزایای مادی و معنوی آن برخوردار شدند. عضویت در هیات علمی دانشگاه ها هم بین مسئولان تبدیل به یک ارزش سیاسی شده است که لازمه آن علاوه بر مدرک دکتری و استفاده از پارتی برای ورود ، مقاله سازی و کتابسازی برای ارتقا است. تهیه مقاله و کتاب سازی تبدیل به یک صنعت شده است. شما وزیر که باشی یا نماینده مجلس می توانی یه عده را اجیرکنی که برای تو مقاله بسازند و کتاب سرهم بندی کنند و مزدشان را هم از کیسه دستگاه بدهی . خانم سوسن کشاورز سه کتاب برای حاجی بابایی ساخته است. خانم سویزیزی یک کتاب و آقای یوسف نوری یک کتاب و بقیه را هم به کمک جمعی از مولفان ساخته است. چقدر رسوا است که فردی به نام مهدی هاشمی با مدرک جعلی مهندسی عمران رییس سازمان نظام مهندسی و نیز رییس کمیسیون عمران مجلس نهم می شود. معمولا در دعواهای جناحی برخی از این مسایل عنوان می شود. همین حالا اگر مدارک فوق لیسانس و دکتری نمایندگان مجلس یازدهم راستی آزمایی شود ، باید انتخابات مجدد برگزار کرد! وضع طوری شده که افراد با سواد و دارای مدرک واقعی که با کوشش علمی به عنوان دکتری دست یافته اند از اینکه به آنها دکتر بگویند خجالت می کشند. دکترهای قلابی و رانتی به آلاف و الوف می رسند در حالی که دکترهای واقعی مخصوصا در رشته های علوم انسانی که اهل ریا و تظاهر نیستند برای پیدا کردن کار این در و آن در می زنند و به نتیجه نمی رسند و اگر هم کاری پیدا کنند حقوقشان تناسبی با سواد و تخصصشان ندارد. حتی برخی مجبورند که برای بقا خودشان را به خنگی بزنند و از تخصصشان استفاده نکنند. ما با یک طبقه حاکم روبرو هستیم که همه ارزشهای واقعی از سواد و مدرک و تحقیق تا استادی دانشگاه و مقاله نویسی و تالیف کتاب را به گند کشیده اند.
@Sahamnewsorg
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ عبدالحمید ضیایی

🖊 چه کسانی پس از مرگ، برای ابد نابود می‌شوند؟

احتمالا چیزی که در حیات بعدی از ما باقی می ماند، اثرآگاهی ماست. حتی خود آگاهی هم از پس از مرگ از دست می رود. من نام آن وجه ماندگار را اثر آگاهی می گذارم چون کاربرد و مفهوم کلماتی مانند ادراک در طول زمان تغییر کرده اند.
اثر آگاهی مثل این است که کسی دستی روی شانه شما بگذارد؛ آن دست برداشته می شود اما اثردست باقی می ماند.
@sokhanranihaa
آگاهی به قدری مهم است که کسی مثل ملاصدرا در اسفار اربعه و ابن عربی در فتوحات مکیه، به این اصل معتقدند که کسانی که در این زندگی به حد نصاب آگاهی دست پیدا نکنند، با مرگ برای همیشه نابود خواهند شد.
در کل، نظر این عارفان بزرگ این است که کسانی که آگاهی ای نسبت به خودشان پیدا نکنند، کسانی که حائز نصاب آگاهی نشوند - آگاهی به خوبیها- اصلا روح ندارند؛ جان ندارند و مثل سنگها یا نباتات با مرگ دچار فروپاشی ابدی می شوند و احتمالا معنی خالدین فیها ابدا در مورد جهنمی ها، همین است. و چه دردی بدتر از این که انسانی بعد از مرگش ، هیچ شکلی از حیات نداشته باشد.
بعضی ها ممکن‌است بگویند هیتلر که اینهمه آدم کشته است، وقتی با مرگ نابود شود، خوش به حالش می شود.
الان چون نسبت به ابدیت آگاهي نداریم و نمی دانیم جاودانگی به چه معنایی ست، این چهار روز زندگی را خیلی مهم می بینیم. ولی بعد که وارد ابدیت شدیم و آن حیات جاودانه را دیدیم، می فهمیم چه آگاهی محضی در عالم هست! چه حیف که دیگر ما نیستیم تا آن همه زیبایی و درخشش و شکوه ابدی را ببینیم؛ می فهمیم که چقدر خوب بود اگر فضلیتهای نظری یعنی آگاهی و فضلیتهای عملی یعنی خیر اخلاقی رو میتوانستیم به دست بیاوریم .
دوستان این مساله دقیقا شبیه سقط جنین است. جنینی که نتواند جان پیدا کند،آن سر و دست و پا به هیچ کارش در این عالم نخواهد آمد.
احتمالا بسیاری از ما هم اگر که نتوانیم استقلال روحی پیدا کنیم، نتوانیم حد نصاب روح را به دست آوریم، با مرگ جسم برای ابد نابود خواهیم شد.
من فکر میکنم هیچ تجسم اعمالی از این زیباتر نخواهد بود. اصلا دخالت خدا یا داور بالا سر را هم نیاز ندارد.
مثلا جهنم در نگاه عین القضات همدانی به معنی وجود فاصله از کانون آگاهی، از نقطه مرکزی هستی یعنی خداوندست.
هر چه فاصله از خداوند بیشتر باشد، این جهنم بیشتر احساس می شود؛ یعنی آگاهی شماست که باعث نزدیکی شما می شود. به همین خاطر اگر ما بپذیریم خداوند محضِ آگاهی و مطلقِ آگاهی ست، احتمالا فقط کسانی به دیدار او راه پیدا می‌کنند که از جنس آگاهی باشند.
آگاهی از جنس پرسش است، آگاهی از جنس شک است؛پرستش یعنی پرسشگری. به هر میزانی که شما سوال داشته باشید- (از) و (درباره) خداوند،
- مشغول پرستشش هستید.
می‌بينيد که این نگاه، نقطه مقابل نگاه شریعت مدار عامیانه قرار می گیرد که مدعی ست باید براساس آن چه که ما ارائه می کنیم، عمل کنید و سوالی نپرسید. اگر هم سوالی به ذهن تان رسید فراموشش کنید یا اسم سوال را شبهه می گذارند و شما را آدم شبه ناکِ شبه داری میدانند. این نگاه کجا و نگاهی که خداوند را آگاهی میداند و پرسش را عین ایمان به خداوند تلقی میکند، کجا؟ به همین خاطر به هر میزانی که پرسشگری در شما نمرده باشد، به همان میزان موحدتر و مومن تر خواهید بود.
از هیچ پرسشی نترسید‌؛ هیچ پرسشی بی آبروتر از تقلید و تعبد نیست. هیچ پرسشی آن اندازه کم اهمیت نیست که مطرح نشود. سوال بپرسید و مطلقا هم توجهی نکنید به اینکه این پرسش مرا به کجا می‌برد . جایی که پرسش شما را خواهد برد، بهتر از ورطه های تسلیم خواهد بود. پرسش، نیازمندِ یک جان آگاه و بصیر و داناست که از بازیهای زبانی و بازیهای ذهنی بیدار شده باشد و بپذیرد که آن چیزی که مهم است، پرسشگری است.
به نظر من حیات پس از مرگ، حیات فردی نیست. در واقع حیاتِ نوعیِ آگاهی هست. اگر تعبیر ابن عربی را بپذیریم، ما در قوس نزول،هبوط کرده ایم و از خیال و آگاهی خداوند، فاصله گرفته ایم و سپس در قوس صعود دوباره به آگاهی خداوند ملحق می شویم.
یکی از معناهای توحید که عارفان ما بسیار بر آن تاکید دارند، یگانگی ما با خداوندست.معنای یگانگی آن نیست که ما یکی هستیم و خدا هم یکی ست؛بلکه معنای آن یکی شدن ما و خدا در قالب آگاهي ست و این آگاهی در واقع به شکل یک آگاهی مطلق جمعی و نوعی عمل میکند نه به شکل فردی.
ممکن است راجع به تداوم روانشناختی هویت پرسش شود. من ضمن احترام و علاقه ای که به کتابهای مقدس دارم و البته رد نمیکنم، حقیقتا برای این پرسش، پاسخی ندارم.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
🍃🌺 به بهانه ی زادروز
دکتر "یوسف ثبوتی" 🌺🍃

#مصطفی_ارفعی
(مدیر مسئول روزنامه زنگان امروز)

"اول آنکس که خریدار شدش من بودم..."
در سال‌های دور، مدیریت ستونی را در یک نشریه محلی به عهده داشتم به نام «دریچه گفت وگو»!
برای همین به دنبال افرادی ویژه بودم تا مصاحبه و گفتگویی خاص، برای مخاطبان آن زمان نشریه داشته باشم. با توجه به فضای بسته ی اوایل دهه هفتاد و محافظه کاری بیش از حد مدیریت آن نشریه، انجام چنین کاری دشوار بود، آن هم با آن سلیقه ای که من در انتخاب افراد داشتم. برای همین انتخاب چهره های آشنای آن زمان را به کناری نهاده و به دنبال افرادی بودم که کمتر کسی به سراغشان رفته باشد.
در غروب یک روز پاییزی در سال ۱۳۷۲ به سراغش رفتم. نشانی ها درست بود، در کوی علوم پایه، ساختمانی با معماری ویژه، بدون نگهبان و حتی پرسنل اداری آنچنانی و فضای سبزی که در هیچ کجای زنجان مانند نداشت. وارد اتاقش شدم، مردی ۶۰ ساله با کت و شلوار و سر و وضعی مرتب که با تیپ مدیران آن زمان تفاوت بسیار داشت و یک پیپ خاموش در دست، رو به رویم نشسته بود. با سلام و احوال پرسی که کردم، دانستم مردی که قرار است با وی به گفتگو بنشینم، متفاوت ترین مرد زمان خودش است با دانش بسیار و تجربه ای فاخر! بی مقدمه و بدون فوت وقت رفت سر اصل مطلب و گفتگوی چند ساعته ی ما شروع شد.
آدم دقیقی بود، منظم و گزیده‌گوی؛ حاشیه نمی‌رفت و صریح و پوست کنده حق مطلب را ادا می نمود. این نخستین گفتگوی دکتر یوسف ثبوتی در کسوت ریاست مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه ی زنجان، با یک رسانه ی محلی بود و به گمانم با هیچ رسانه ی دیگری در گستره ی سراسری نیز، گفتگویی نکرده بود. همان اول کار وقتی پروفسور خطابش کردم، چهره درهم کشید و گفت بگو دکتر!
چند ساعتی با او به گفتگو نشستیم و از هر دری سخن به میان آمد. گفتگوی جالبی شد. از دوران دانش آموزی و تحصیلش در دانشگاه تهران و اینکه چطور شد برای ادامه تحصیل به کانادا رفت تا برگشتنش به ایران و دانشگاه شیراز و بنیانگذاری مرکز تحصیلات تکمیلی در علوم پایه‌ی زنجان سخن ها گفت. و همینطور خیلی چیزهای دیگر. گفتگو با او برایم آموزنده و شیرین بود. حرف های جدید و تازه ای می شنیدم. او گمشده ی من و امثال من بود که پیدا کرده بودم. می‌گفت: «زمان دانشجویی‌اش در دانشگاه تهران، عده ای از اساتید و مسئولان وقت دانشگاه تورنتو برای بازدید از دانشگاه تهران به ایران آمدند. چون دانشجوی زرنگی بودم و به زبان انگلیسی تسلط داشتم، رییس دانشکده وظیفه اسلاید نشان دادن از قسمت های مختلف دانشگاه تهران را بر عهده من گذاشت. عکس ها را با اشتیاق و شور جوانی نشانشان دادم ولی آنها از روی بی میلی نگاه می‌کردند. گویا که دستاوردهای ما در دانشگاه تهران چیز خاصی نبود که مشتاقشان کند. عصبانی شدم و به رییس گروه گفتم: شما غربیها همیشه از بالا به ما نگاه می کنید و به عبارتی پیشرفت های ما را نمی خواهید ببینید. در پاسخم گفت که نه، اینطور نیست و در واقع دانشگاه شما حرفی برای گفتن ندارد. سال ها گذشت و من به ناچار برای ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس به کانادا رفتم و تازه فهمیدم که حق با او بود. دانشگاه تهران کجا و دانشگاه تورنتو کجا!» پرسیدم تفاوتش چقدر بود؟ گفت: «فرق بین یک دبستان در روستای قره بلاغ با دانشگاه تهران!» باز ادامه داد: «مدتی که در دانشگاه تورنتو بودم، تحصیل من رایگان بود حتی مقداری هم پول به من میدادند. برایم سوال شد که این پول از کجا پرداخت می شود و هزینه های تحصیل من در دانشگاه از کجا تامین می گردد. پرسشم را از ریاست دانشکده پرسیدم. گفت: پاسخت پیش من نیست و باید از رییس دانشگاه بپرسید! به رییس دانشگاه نامه نوشتم و پرسشم را مطرح کردم. پس از مدتی مرا به حضور خواست. نزدش رفتم .....

🔰 جهت مطالعه متن کامل، کلید instant view را لمس نمایید 🔰

🆔 @Reza_Qasempour

http://yon.ir/joFYk
چهارمین سخنرانی اطلاعات کوانتومی- پنجشنبه این هفته - ساعت ۱۰
Forwarded from Hossein Cheraghchi
از "رنج" بودا تا "اضطراب درونیِ" هایدگر

اگر بخواهم با شما رو راست باشم باید بگویم که زندگی به شکل گُریز ناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که هستید و جوری که زندگی می کنید ندارد.
من به آن میگویم: "اصل بقای سختی"

یعنی سختی از شکلی به شکل دیگر تبدیل می شود ولی نابود نمی شود...
برای همین هم در يک زندگیِ خیلی خوب و عادی، جایی که هیچ کسی به هیچ کسی به خاطر عقایدش شلیک نمی کند و همه چیز آرام است؛ آدمهای زیادی مشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورند که بتوانند خودشان را هر روز صبح از داخل رختخواب بکشند بیرون.
آدم های پُف کرده، آدم های بد حال، آدم های روی لبه...
خیلی ‌ها معتقدند که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گِلوتِن، ما‌ها را اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت‌تر بودند.
شما بشنوید و باور نکنید
حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌ای هندی به نام سیزارتا یا همان بودا گفت که "زندگی رنج است".
رنج، یا به زبان بودا «دوکا».

هایدگر به این می‌گوید:
«اضطراب وجودی»
این ها را نگفتم که نا امیدتان کنم. چیزهای خوب و دلنشین هم در دنیا کم نیست.
می توانید از آنها در راه کمک بگیرید و هر وقت داشتید در چاه غم فرو می رفتید مثل "رَسَن" به آن چنگ بیندازید و بیایید بیرون.
یکی از این طناب ها؛ موسیقی است
اگر توانستید سازی بزنید؛ اگر نتوانستید به آن گوش کنید.
وقتهایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقتهایی که غمگین بودید بیشتر موسیقی گوش کنید.
آنجا که از هر حرکتی عاجز ماندید؛ برقصید.
رقصیدن بهترین و مفید‌ترین کاری است که می‌توانید برای روحتان بکنید.
هرجا ریتمی شنیدید که می‌شد با آن رقصید، خودتان را تکان بدهید، حتی اگر ریتم چکیدن قطره‌های آب از شیروانی باشد.
(رقص از نظر علمی، هم ارتعاش شدن با جریان هستی است، بی‌مهار و بدون ترس از دیده شدن برقصید.)
راستی اگر صدای خوبی داشتید موقع رقصیدن یک کم هم آواز بخوانید، اما اگر نداشتید هم مهم نیست.

چیز دیگری که می‌توانید بخوانید کتاب است.
خواندن کتاب به شما کمک می‌کند زندگی‌های دیگری را که هیچ وقت نمی‌توانستید تجربه کنید را تجربه کنید.
فیلم هم همین کار را در یک ابعاد دیگری می‌کند اما کتاب همیشه یک سر و گردن بالا‌تر از فیلم است، چون قوهٔ تخیلتان رو به کار می‌گیرد؛ و روند ذهنی‌تر و عمیق تری است. تا می‌تونید کتاب بخوانید. وسط کتابها حتما چند صفحه هم برای مطالعه در مورد ستاره‌ها و کهکشان‌ها وقت بگذارید، چون کمکتان می‌کند که ابعاد چیز‌ها را بهتر درک کنید و یادتان نرود که در کل هستی کجا ایستاده اید.
برای همین، قدیم‌ها بیشتر فیلسوف‌ها ستاره‌شناس هم بودند. شاید نخواهید یا نتوانید منجم بشوید، ولی همیشه می‌توانید وقتهایی که غمگین هستید به آسمان نگاه کنید و ببینید که غم‌هایتان در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچک است...
طناب‌های دیگری هم هست؛ چیزهایی مثل نقاشی کردن، عکاسی، کاشتن یک درخت؛ آشپزی با ادویه‌های جدید، سفر کردن، حرکت...
ما برای نشستن خلق نشده ایم. صندلی یکی از خطرناک‌ترین اختراعات بشریست.
به جای نشستن قدم بزنید؛ بدوید، شنا کنید،
اگر مجبور شدید بنشینید؛ برای خودتان، همنشین‌هایی پیدا کنید و از مصاحبتشان لذت ببرید.
پیدا کردن دوست خوب خیلی هم آسان نیست. اما اگر دوست خوبی باشید؛ دیر یا زود چند تا آدم خوب دورتان جمع خواهند شد.
در ضمن، دایرهٔ دوستهایتان را به آدم‌ها محدود نکنید. شما می‌توانید تقریباً با همهٔ موجودات زندهٔ دنیا دوست باشید؛
گل‌ها، علف‌ها، ماهی‌ها، پرنده‌ها، و بله حتی گربه‌ها.
حیوان‌ها گاهی حتی از آدم‌ها هم دوستهای بهتری هستند.
در زندگی چاه غم زیاد است ولی طناب هم هست؛ سَرِ رَسَن را ول نکنید.
اما مراقب باشید که به طناب های پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی غرور و موفقیت آویزان نشوید، چون از داخل چاه بیرونتان نمی آورد و بدتر ولتان می کند ته چاه...
بگردید و طنابهای خودتان را پیدا کنید و اگر نتوانستید پیدایش کنید؛ «ببافیدش».
آدمهای انگشت شماری طناب بافی بلدند.
دانشمند ها، کاشفها، مربی های فوتبال، کمدین ها، و هنرمندها همه طناب باف هستند و طنابهایی را بافتند که آدمهای دیگر هم می توانند سرش را بگیرند و با آن از داخل چاه بیرون بیایند.
اگر ما امروز از سیاه سرفه نمی میریم برای این است که طنابی را گرفتیم که لویی پاستور سالها پیش بافته است.
"سمفونی شماره پنج" طنابیست که بتهوون با نُت ها به هم پیوند زده است.
"صد سال تنهایی" طنابیست که مارکز با کلمه و خیال به هم بافته است.
بیشتر طناب ها را یک روزی کسی که شاید ته چاه زندانی بوده بافته است...
حتما طناب کرونا هم روزی توسط کسی بافته میشود.
مقاوم باشید و صبور

آه کردم؛ چون رَسَن شد آهِ من؛
گشت آویزان رَسَن در چاهِ من؛
آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم؛
چاق و زَفت و فَربِه و گُلگون شدم.
"مولانا"

کسی چه می داند؛
شاید یک روز شما هم طناب خودت را بافتی...
گروه فلسفه علم شریف و آن مصاحبه ها و نظر یک متخصص فلسفه

سالهاست که دانشجویان علوم و مهندسی به فلسفه علم علاقه نشان می دهند. برای من که بیشتر با دانشجویان فیزیک سر و کار دارم، اشتیاق این دانشجویان بیشتر ناشی از آشنایی اولیه آنها با مکانیک کوانتومی و پیامدهای آن در باره علیت و قطعیت و امثال آنهاست. اما از آنجا که دانشجویان رشته های مهندسی و پزشکی هم به فلسفه علاقه نشان داده و حتی به آن تغییر رشته داده اند، می توان نتیجه گرفت که در فلسفه یا فلسفه علم برای تمام جویندگان دانش های جدید جذابیت و کششی هست که فراتر از خاستگاه فیزیک است. برای کسی که این اشتیاق را همواره در دانشجویان فیزیک دیده ام، همیشه این سوال برایم مطرح بوده که آیا این دانشجویان آموزش درستی در گروه فلسفه علم دانشگاه شریف می بینند یا نه؟‌ از آنجا که این موضوع هر از چندی سوژه مصاحبه های جنجالی و نامناسب در روزنامه های عامه پسند می شود https://www.farsnews.ir/news/13990603000325 برای یافتن پاسخ سوال خود و سنجش درستی این ادعا که ترویج فلسفه تحلیلی این گروه را از هدف اصلی اش یعنی فلسفه علم دور می کند، به سراغ یک متخصص فلسفه یعنی دکتر حمید وحید دستجردی استاد پژوهشگاه دانشهای بنیادی http://www.ipm.ac.ir/personalinfo.jsp?PeopleCode=IP0000043 رفته ام. دکتر وحید دستجردی  فارغ التحصیل رشته  مهندسی مکانیک از  دانشگاه صنعتی شریف است، فوق لیسانس و دکتری خود را به ترتیب در رشته های فلسفه علم و فلسفه تحلیلی در مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن (LSE) که از معتبر ترین مراکز فلسفه علم دنیاست و دانشگاه آکسفورد  گرفته است. وحید در محافل آکادمیک ایران به عنوان یک فیلسوف جدی و مطرح که دارای مقالات پژوهشی در مجلات معتبر بین المللی است شناخته می شود. این انتخاب از دو جهت برایم مهم بوده است. نخست این که نظر محققی را بپرسم که بنا بر معیارهای علمی جهانی می توان او را صاحب نظر شناخت نه با معیارهای افواهی در جامعه ما، و ثانیا نظر کسی را در خارج از دانشگاه صنعتی شریف بپرسم. خواندن پاسخ ایشان برای همه دانشجویانی که یا در این رشته به تحصیل مشغولند یا علاقمند به تحصیل در آن هستند می تواند مفید باشد.

پاسخ دکتر حمید وحید دستجردی:
ممنون از علاقه شما به شنیدن نظر من. در شرایط نرمال می‌توان درباره این با هم گفتگو کنیم که آموزش درست در فلسفه علم چگونه باید باشد. اما متاسفانه کشور ما در زمینه آموزش فلسفه علم فرسنگ‌ها با شرایط نرمال فاصله دارد و درک این امر اولین قدم برای اصلاح وضع موجود است. بگذارید فقط یک مثال ذکر کنم. دپارتمان فلسفه علم دانشگاه شریف برای مدت 23 سال با این ذهنیت اداره می‌شده است که فلسفه علم و فلسفه تحلیلی دو هویت متفاوت بوده و بلکه در تقابل با یکدیگرند. این حرف مثل این است که گفته شود، مثلاً، توپولوژی بخشی از ریاضیات نیست. فلسفه علم شاخه مهمی از فلسفه تحلیلی به شمار می­آید. بزرگان این حوزه از قبیل اعضای حلقه وین (مانند کارنپ، رایکنباخ و همپل) و دیگران همچون پوپر، کوهن، پاتنم و ون فراسن همگی از جمله فیلسوفان تحلیلی به شمار آمده و شهرتشان را مدیون کارهای مهمی که در این حوزه انجام داده­اند می­باشند. اینکه دپارتمانی در مهمترین دانشگاه این کشور برای مدت 23 سال با چنین طرز فکری اداره شود فقط می­تواند یک رسوایی قلمداد شود. این امر البته در دنیا بی­سابقه نیست. وقتی به ایدئولوژی اجازه داده شود که نقشی راهبردی در هدایت فعالیت­های آکادمیک داشته باشد، چنین پیامدهایی بسیار طبیعی خواهد بود. برای دو دهه بیولوژیست روسی، تروفیم لیسنکو، توانست به کمک حزب نظرات خود را در باب وراثت و در مخالفت با علم ژنتیک به کرسی بنشاند و مخالفین خود را از مراکز تحقیقاتی پاکسازی کرده و روانه زندان و تبعید کند. با پشتوانه قدرت شما می­توانید حتی بدیهیات را نیز انکار کنید. سالهاست که ما از شنیدن چنین حرف­هایی در ایران متعجب نمی­شویم. به همه چیز عادت کرده ­ایم!
2025/10/26 08:35:35
Back to Top
HTML Embed Code: