پیشنهاد
شورای اجرایی شاخه علوم و فناوری اطلاعات کوانتومی انجمن فیزیک ایران، به عنوان نمایندگان منتخب جامعه علمی کشور در این رشته، پیشنهاد می‌کند که برای پرهیز از آفات پنج‌گانه فوق و در عین حال برای پیشبرد صحیح این رشته در کشور، یک مؤسسه پژوهشی با همین عنوان تأسیس شود.
می‌توان برای تأسیس چنین مؤسسه‌ای، از مرکز فناورهای کوانتومی که در کشور سنگاپور تأسیس شده الگوبرداری کرد. ما قویاً مدیران نهادهای تصمیم‌گیری را به مطالعه جزییات ساختاری مؤسسه فوق فرا می‌خوانیم. چنین مرکزی، هم‌چنان که در همه مؤسسات بزرگ دنیا مرسوم است، می‌بایست از یک هیئت مشاوران بین‌المللی کمک بگیرد و در رأس آن نیز یک شخصیت برجسته علمی بین‌المللی و مستقل قرار بگیرد. تجربه کشورهای دیگر و هم چنین تجربه کشور ما در زمینه های غیرعلمی نشان داده که با اعتماد به مدیران مجرب از ملیت های دیگر می توان به پیشرفت های فوق العاده ای رسید. هیچ دلیلی وجود ندارد که با تکرار چنین تجربه ای در زمینه علم و فناوری نتوانیم گام های بلند و استوار برداریم. موسسه ای با مشخصات فوق می‌تواند محلی برای انجام پژوهش‌های مشترک، بین اعضای هیئت علمی داخل کشور و پژوهشگران بین‌المللی شود؛ فارغ‌التحصیلان زبده ایرانی را از داخل و خارج کشور جذب کند و ظرف مدت کوتاهی، موقعیت کشور ما را به عنوان یک قطب برجسته در نقشه علوم و فناوری کوانتومی در دنیا تثبیت کند. ما با توجه به تجربیات خود و همکاران و دانشجویان خود در سراسر کشور، به نهادهای تصمیم‌گیری در کشور اطمینان می‌دهیم که چنین پتانسیلی برای هم‌افزایی تلاش‌های محققان داخل و خارج کشور وجود دارد.

بدیهی است که پیشنهادهای مندرج در این بیانیه مثل هر نقشه راه دیگری که در کشور تدوین شود، نیازمند نقادی در مجامع علمی، توسط صاحب‌نظران رشته‌های مختلف و مدیران نهادهای تصمیم‌گیری در کشور است. مسلماً بحث و گفتگوی گسترده در این مورد، نهایتاً به بهترین تصمیم ممکن برای جامعه علمی و کشور خواهد انجامید.
درسی برای دانشگاهیان


«از نظر مصریان آن چه آنها را عقب نگه می دارد، دولتی فاسد و ناکارآمد، و جامعه ای است که نمی تواند از استعداد، همت، خلاقیت و آموخته های مردم بهره بگیرد. در عین حال آنها معتقدند که ریشه این مشکلات، سیاسی است. تمامی موانع اقتصادی که با آن روبرو هستند از نحوه اعمال قدرت سیاسی ریشه می گیرد. مردم به این درک رسیده اند که تغییر این وضعیت مهم ترین مسئله است.

با این حال نظریات بیشتر دانشگاهیان و کارشناسان در مورد علت اصلی فقر در کشورهایی چون مصر، با نظر معترضان میدان التحریر مغایر است. از نظر آنان،‌ قسمت عمده سرزمین مصر، کویری و فاقد بارش کافی است و این کشور خاک حاصلخیز وآب و هوای مناسب برای کشاورزی ندارد….. برخی دیگر بر منش فرهنگی مصریان انگشت می گذارند…. آنها معتقدند که مردم مصر فاقد آن نوع از اخلاق کاری و خصلت های فرهنگی هستند که به سایر ملل اجازه موفقیت اقتصادی داده است، و به جای آن باورهایی زاهدانه را پذیرفته اند که با بهروزی اقتصادی ناسازگار است. به عقیده سومین گروه از اقتصاددانان، حکمرانان مصر نمی دانند برای ثروتمند کردن کشورشان به چه چیز نیازمندند و همواره سیاست هایی نادرست را دنبال کرده اند.

در این کتاب تصریح می شود که حق با مصریان حاضر در میدان التحریر است، و نه اکثریت دانشگاهیان و صاحبنظران ….»

همه متن نقل شده از کتاب زیر است: «چرا ملت ها شکست می خورند؟» نوشته دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون
💥یک آمریکایی دوست داشتنی...
✍️
علی مرادی مراغه ای

فروردین ماه مصادف با حوادث تاریخی زیادی است مانند اعدام قاضی ها در مهاباد یا درگذشت محمدعلی شاه در غربت، یا مرگ آیت الله شریعتمداری و یا اعدام امیرعباس هویدا و...
اما در فروردین ماه، من همیشه به یاد و خاطره ی یک آمریکایی می افتم یک آمریکایی دوست داشتنی و محبوب که در روزهای سیاه و دردناک این مرز و بوم در کنار ایرانیان قرار گرفت و جانش را فدای مشروطه ایرانی کرد:
یعنی هوارد باسکرویل که در ۳۰ فروردین در کنار مشروطه خواهان تبریز قرار گرفت و کشته شد.

♦️رفته بودم موزه مشروطه تبریز. سری به گور هوارد باسکرویل در گورستان ارامنه تبریز زدم.
براستی انسانیت فراتر از هر قوم، نژاد، تخمه و تبار...است!
در میان مجاهدین شهیدی که برای آزادی ایران جنگیده و اینک در خاک خفته اند قبری به چشم میخورد که نام صاحب آن به کل متفاوت از بقیه است نه تنها نامش، که شکل و شمایل و لباسش نیز با بقیه فرق میکند.
در کنار قبرش می نشینم و با خود میگویم این جوان ۲۴ ساله با این اسم متفاوت(باسکرویل) و با این کت و شلوار و کراوات در میان این مردان چاروق پوش و دستار به سر چه میکند!؟
وقتی از نامها، لباسها و حتی از زبان و مذهب میگذرم و به عمق و معنا میروم می بینم همه اینها که در این قبرستانِ ساکت در کنار هم دراز کشیده اند چقدر به همدیگر شبیه اند چرا که همگی آنان برای آزادی ملت ایران از بند استبداد تا ابد اینجا دراز کشیده اند!

♦️از فراز هزاران کیلومتر مرزهای جغرافیایی و تفاوتهای بی شمار زبانی، فرهنگی، نژادی و حتی دینی، پیوندی عمیق آنان را به هم وصل داده و در کنار هم قرار داده و این پیوند همانا عشق به تبار انسانیت، آزادی و برابریست، این پیوند همانا دشمنی و نفرت آنها از حکومت استبدادی محمدعلی شاه، دشمنان آزادی و هر آنچه موافق با اسارت انسانها است بوده...
خود باسکرویل در وقت پیوستن اش به اردوی آزادیخواهان تبریز در مقابل هشدارهای کنسول آمریکا که بر طبق ملاحظات شغلی اش، سعی میکرده او را منصرف کند به بهترین نحو به این پیوند عمیق انسانی اشاره کرده:
«تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست».

♦️او قرار بود در مدرسه‌ آمریکایی«مموریال» تاریخ عمومی تدریس کند اما راهی را انتخاب کرد که خود بخشی از تاریخِ مردمِ رنجدیده ایرانی گردید بخشی از تاریخ یک ملتی که قریب به ۱۲۰سال پیش می خواستند زنجیرهای استبداد کهن را بگسلند و آزاد زندگی کنند اما ملتی که ناکام مانده و چیزی نصیب شان نشده!
باسکرویل، پس از ورود به ایران، تصمیم گرفت به‌جای تدریس تاریخ، به مجاهدین تبریز پیوسته و خود قدم به تاریخ بگذارد و این درست زمانی بود که مجلس مشروطه در تهران به توپ بسته شده، برخی سرداران بر سرِ دار شده و قیام تبریز آغاز شده و مردم تبریز در محاصره غذایی کارد به استخوانشان رسیده و با آمدن بهار برای سدجوع و مبارزه با ابلیس گرسنگی و مرگ، به رُستنی های طبیعت پناه آورده بودند!
باسکرویل در این زمان به جنبش ستارخان می پیوندد!
او از یک خانواده مذهبی و اصیل بر می آید، فارغ التحصیل دانشگاه پرینستون بود یعنی برای خوشبختی اش همه چیز مهیا بود اما گویی دست تقدیر چنان میخواست که او نه متعلق به یک خانواده آمریکایی بلکه متعلق به کل ایران و حتی کل آزادیخواهان جهان باشد!
در طول این بیش یکصد سالی که از شهادتش می گذرد همیشه در قلب ایرانیان بویژه مردم آذربایجان جایگاه ویژه ای داشته حتی در بدترین شرایط و تیرگی روابط دو کشورِ ایران و آمریکا و حوادث تلخی چون کودتای ۲۸ مرداد و یا بحران گروگانگیری نیز نتوانسته کوچکترین خللی بر محبوبیت اش وارد سازد.

♦️هوا رو به تاریکی می نهد و شب کم کم از راه می رسد و من باید گورستان را ترک کنم. یاد داستانی از خانم «اورسولا کی لاژوان» همشهری خود باسکرویل می افتم داستانی بنام «کسانی که از خیر املاس گذشتند».
نویسنده در داستان خود یک آرمانشهری را توصیف کرده به نام «املاس» که همه‌ جای آن غرق در نور، رقص، موسیقی و شادی است، تمام اهالی شهر خوشحال و خوشبخت هستند اما در کنار این مردم شاد و خوشبخت، در زیرزمین کثیف و بی‌نورِ یکی از خانه‌های املاس، یک کودک معصوم، بی گناه، رنجدیده و گرسنه ای وجود دارد که در بدترین شرایط بسر می برد، این کودک در واقع، بهای خوشبختیِ مردم املاس است!
یعنی هیچ آزادی بدون پرداختِ بهایی مشخص، نمی‌تواند بدست بیاید!
قبل از ترک گورستان یکبار دیگر مجاهدین مشروطه را از خاطر می گذرانم و برای آخرین بار نگاهی به گور باسکرویل این آمریکایی دوست داشتنی می اندازم، با خودم می گویم:
اینان که اکنون اینچنین خاموش در کنار هم دراز کشیده اند همان کودک بی گناه، رنجدیده و محبوس شهر املاس هستند که بخاطر آزادی ما تا ابد اینجا در کنار هم خفته اند...!

⏹️لینک کانال:
@Ali_Moradi_maragheie
◀️فیلم زیر مربوط به زندگی و شهادت باسکرویل است:
عربستان و Quantum Valley این روزها همه جا سخن از پیشرفت های کشورهای جنوب خلیج فارس و سکون یا عقب گرد ایران است. این سکون دامان علم به طور کلی و علوم و فناوری کوانتومی را بطور خاص،‌ که تا چند سال پیش کشور ما در آن سرآمد همه کشورهای منطقه بود ،‌ نیز گرفته است.
عاقبت مسابقه مراکز و موسسات گوناگون در ایران که همگی به یاری چند دانشجوی کارشناسی ارشد و جستجو در اینترنت به نوشتن سند و نقشه راه کوانتومی در ایران پرداختند، این شد که این روزها شاهد برگزاری سمینارهای رنگارنگ در زمینه کوانتومی هستیم که در آن افرادی که احتمالا هیچگونه آشنایی با پیچیدگی های این علم ندارند در باره کاربردهای گوناگون آن داد سخن می دهند. کافی است کلمه کوانتوم را به همراه هر کلمه دیگری در اینترنت جستجو کنید. مثلا (کوانتوم و روابط عمومی)، یا ( کوانتوم و مدیریت کسب و کار)‌ یا (کوانتوم و ماموریت های پلیسی)، یا ( جنگ کوانتومی)‌ یا (حوزه علمیه و کوانتوم)‌. نتیجه این هیاهوی همگانیِ نهادها و دستگاه ها و بخصوص گره زدن یک موضوع علمی که نیازمند همکاری با همه دانشمندان است، به مسئله غرور ملی و امنیت ملی، تشدید تحریم دانشگاه های ایران بوده است. دیگر کمتر پژوهشگری از طرف دولت متبوع خود اجازه حضور در ایران و شرکت در کنفرانسی در این زمینه را دارد.

در همین حال و در حالی که فارغ التحصیلان کشور یک به یک مهاجرت می کنند، عربستان به آرامی و در چارچوب برنامه توسعه خود تا سال ۲۰۳۰ در حال برنامه ریزی اصولی و وسیع برای رهبری این حوزه از علم و فناوری است. برنامه ای که به عنوان بخشی از شهر علم و با الهام از سیلکن ولی آمریکا به ساخت Quantum Valley می پردازد اساس خود را بر جذب استعدادها، آموزش، پژوهش و از همه مهم تر همکاری با جامعه علمی دنیا و شرکت های بزرگ دنیا مثل آی- بی- ام قرار داده است. دیگر کار از هشدارهای متعدد گذشته است. فقط باید سکوت کرد تا به سخره گرفتن هر چیزی به سرانجام بایسته خود برسد.
https://thequantuminsider.com/2025/01/06/saudi-arabia-lays-out-its-strategic-vision-for-the-quantum-era/
فوتبال، انزوا و کوانتوم….


سالهاست که کشور ما برای پیشرفت ورزش فوتبال از مربیان خارجی بهره می برد، آنهم با پرداخت حقوقی که قطعا ده ها و شاید هم صدها برابر حقوق یک استاد دانشگاه است. اما در زمینه های علمی اصراری وجود داشته و دارد که از این نوع کمک ها بهره نبریم. این اصرار در عرصه عمل حاصل سالها انزوا و تحریم است، اما در عرصه نظر حاصل یک نوع ترس از بهره بردن خارجی ها و اطلاع یافتن آنها از پیشرفت های علمی کشور است. چنین نظری را جسته و کریخته موقع انتقاد انتشار مقالات در مجله های به اصطلاح ISI شنیده ایم. این در حالی است که فایده ارتباط علمی بین المللی همواره دو سویه است و در وضعیتی که ما در آن هستیم، سودی که کشور ما و موسسات تحقیقاتی و دانشگاهی ما از ارتباط بین المللی برده و خواهند برد صدها برابر بیشتر از سود طرف مقابل است.

این انزوا به خصوص در عرصه پژوهشهای آزمایشگاهی مربوط به فناوری کوانتوم،‌ دیر یا زود آثار زیان بار خود را نشان خواهد داد. تحقیقات تجربی بسیار بیش از پژوهش های نظری نیازمند ارتباط دو طرفه است. آزمایشگاه های خوب تنها حاصل جمع وسایل گرانقیمت نیستند، بلکه نتیجه و برایند همفکری متخصصانی هستند که سالها در آزمایشگاه های مختلف کار کرده و تجربیات شان را با یکدیگر به اشتراک می گذارند. تشریح آزمایشها بر روی کاغذ بسیار آسان ولی پیاده کردن آنها در آزمایشگاه بسیار سخت است و گاه ماه ها زمان می برد. چنین کاری قطعا نیازمند استفاده از دانش و تجربه وسیع انباشته شده توسط پژوهشگرانی است که سالها قبل از ما به فناوری کوانتومی پرداخته اند.

در این حوزه از فناوری هم درست مثل ورزش فوتبال می توان با بهره بردن از متخصصان با تجربه از دیگر کشورها به پیشرفت قابل ملاحظه ای حد اقل در سطح منطقه نایل شد. در غیاب این ارتباط کشور ما مواجه با مجموعه ای از آزمایشگاه ها و مراکز مختلف خواهد شد که هر کدام از آنها اگر چه ممکن است تحقیقات ارزنده ای انجام داده باشند،‌ اما حاصل سرمایه گذاری کلان در آنها را نمی توان به صورت عینی و با دستاوردها و محصول های مشخص سنجید.

ارزیابی دقت و درستی این که آیا یک وسیله واقعا کوانتومی است یا نه کاری است بسیار دشوار که نیازمند آزمون های مکرر در دیگر آزمایشگاه هاست. در غیاب ارتباط با دیگر مراکز علمی، چه بسا آزمایشگاه های ما راه هایی را طی کنند که دیگران قبلا بی حاصل بودن آن را سنجیده اند و چه بسا صادقانه ولی به اشتباه محصولاتی را به عنوان محصولات کوانتومی معرفی کنند که واقعا کوانتومی نیستند. نمی توان از نهادهایی که یک دستگاه ویروس یاب را به عنوان یک اختراع می پذیرند، انتظار داشت که ارزیابی صحیحی از یک دستاورد کوانتومی داشته باشند. ارزیابی های متقابل بین موسسات و گروه های داخل کشور نیز به دلیل غلبه ملاحظات فرهنگی مثل دوستی و تعارفات به پدیده هایی مثل «خودارزیابی» می انجامد که حاصل اش برای همگان خوشایند ولی تهی از اعتبار واقعی است.

امروزه همه موسسات تحقیقاتی بزرگ و معتبر دنیا، از هیئت مشاوران علمی Science Advisory Board استفاده می کنند، هیئتی از همکاران برجسته از کشورهای مختلف که کارش نه تنها ارزیابی مستقل و سالانه تحقیقات انجام شده است، بلکه راه آینده موسسه را نیز ترسیم می کند تا از سرمایه های مادی و انسانی آن موسسه به بهترین وجهی بهره برداری شود.

و بالاخره حداقل فایده ارتباط با جامعه علمی بین المللی این است که ما را با معیارهای صحیح در موسسات تحقیقاتی آشنا می کند. به ما می آموزد که چگونه برای دانش پژوهان احترام قایل شویم، چگونه آنها را تشویق به کار پژوهشی کنیم، و چگونه برای آنها انگیزه ایجاد کنیم. به عنوان کمترین فایده به ما می آموزد که نمی توان یک محقق پسادکتری را با وعده ناهار و میان وعده برای پیوستن به یک موسسه تحقیقاتی ترغیب کرد، چرا که این کار یک نوع بی احترامی به جامعه علمی کشور است.
فرزندان ده ها هزار خانواده ایرانی به دلیل نداشتن آینده شغلی روشن از ایران رفته و در خارج از کشور زندگی می کنند. با قطع اینترنت، این فرزندان چگونه باید از حال والدین خود با خبر شده و از اضطراب و نگرانی رها شوند؟
درسهایی از تاریخ: «من اشکهایم را در درون خودم می ریزم....» از پیام امپراطور ژاپن در ژوئن ۱۹۴۵. اپیزود هفتاد و نهم با نام «تسلیم بی قید و شرط» از پادکست داکس، جزییات آموزنده ای در باره جنگ آمریکا و ژاپن و پایان آن بیان می کند که اغلب زیر سایه ماجرای بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی ناگفته و ناشنیده باقی مانده است. شنیدن این اپیزود و چگونگی تسلیم ژاپن و ماجراهای درون این دولت درسهایی دارد که شنیدنش برای خیلی ها آموزنده است. https://tehranpodcast.ir/doxpodcast/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Shattered Dreams
Just a few years ago, European visitors attending our conferences (http://iicqi.sharif.edu/), would explore the city’s vibrant soul: the Bazaar’s labyrinthine alleys, the Carpet Museum, the Tabiat Bridge’s soaring curves, the lively hum of Tajrish Square and the mountain trails of Darband. These places told a story that headlines ignored: Tehran was a city of warmth, color, and humanity. Here, the Iranian people revealed their shared dream of an ordinary life, unburdened by conflict.
Tajrish Square pulsed with life. Visitors could see shops and cozy cafés, and families all winding their way toward Darband’s fresh air.
That pulse has now been replaced with the unbearable weight of loss. How many young lives, lives that rejected political enmity, that hoped for a future, have been erased by indiscriminate bombing?.
These are not battlefields, but streets where students dreamed, where people cherished the fragile beauty of life.

Vahid Karimipour, Sharif University of Technology.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«ایران من»
آوازخوانی در شبم، سرچشمه‌ی خورشید تو
یار و دیار و عشق تو، سرچشمه‌ی امید تو
ای صبح فروردین من، ای تکیه‌گاه آخرین
ای کهنه سرباز زمین، جان جهان ایران‌زمین
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد
صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد
از خون سربازان تو، گلگون شده رویت وطن
ای سرو سبز بی‌خزان، ای مهر تو در جان و تن
ای مادرم ایران‌زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
در چشم من، تابان تویی
ایران من ایران من
آن مهر جاویدان تویی
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
در ظلمت جانکاه شب، مرغ سحر خوان منی
در حصر هم آزاده‌ای، تنها تو ایران منی
اینجا صدای روشنت در آسمان پیچیده است
گویی لبانت را خدا روز ازل بوسیده است*
ای مرغ حق در سینه‌ات
با شور خود بیداد کن
آوازخوان شب شکن
بار دگر فریاد کن

ای مادرم ایران زمین
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
در چشم من، تابان تویی
ایران من ایران من
آن مهر جاویدان تویی
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
یک تجربه شخصی که ممکن است برای دانشجویان و همکارانی که قصد سفر دارند،‌ مفید باشد.

من معمولا در این کانال تجربه های شخصی ام را نمی نویسم، اما این بار از این قاعده تخطی می کنم چون فکر می کنم توجه به آن ممکن است برای دانشجویان و همکارانی که قصد سفردر داخل یا خارج ایران را داشته باشند فایده ای در بر داشته باشد. یک جنبه اجتماعی این تجربه هم این است که نشان می دهد چگونه بعضی از موسسات آشکارا از اوضاع نابسامان اقتصادی به نفع خود و بدون توجه به منافع مردم استفاده می کنند. .

تجربه من مربوط به خرید بلیط رفت و برگشت یک پرواز خط هوایی امارات از تهران به مقصد ورشو برای شرکت در یک کنفرانس است. بلیط رااز یک آژانس هواپیمایی به نام فلایتیو در تهران خریدم. بعد از سفر رفت، جنگ دوازده روزه رخ داد و پرواز برگشت از طریق شرکت امارات لغو شد. مطابق روال معمول در همانموقع أژانس فلایتیو متعهد شد که مبلغ بلیط برگشت را که مقدار کمی هم نیست بازپرداخت کند. متاسفانه از آن موقع تا کنون یعنی بعد از گذشت بیش از دو ماه و نیم، تمامی مکاتبات و تماسهای تلفنی من با أژانس فلایتیو برای باز گرداندن این مبلغ بی نتیجه باقی مانده و هر بار این آژانس از انجام تعهد خود طفره رفته است. لااقل دو همکار دیگر من هم تجربه مشابهی منحصراً با همین آژانس داشته اند.


بنابراین، اگر به عنوان دانشجو یا همکار قصد سفر هوایی به داخل یا خارج از کشور را داریم، بهتر است بلیط سفر خود را آز شرکت های اصلی خریداری کنیم. تکرار تجربه ای همانند من، آنهم با توجه به اختلالات احتمالی در پروازها نتیجه اش این خواهد بود که استرداد وجه بلیط کنسل شده توسط آژانس مسافرتی نظیر فلایتیو وقتی صورت بگیرد که ارزش واقعی آن به شدت کاهش یافته باشد.


برای آنکه با این نوشته خسرانی را ناخواسته متوجه دیگر اژانس ها نکرده باشم، باید اضافه کنم که همکارانم تجربه مشابهی با دیگر آژانس ها نداشته اند.
این فیلم کوتاه چند دقیقه ای، پنج جاذبه گردشگری غزه را قبل از هفت اکتبر نشان می دهد، از جمله ساحل غزه، مسجدحسینیه، قبرستان سربازان بزرگ و زیبای سربازان کشته شده در جنگ جهانی اول، بازار غزه ، و نهایتا دانشگاه اسلامی غزه. تهیه کننده این فیلم که اشتیاق فراوانش برای معرفی جاذبه های غزه از لحظه لحظه این فیلم پیداست، خود دانشجوی سابق دانشگاه غزه است که در صحن دانشگاه با چند دانشجوی خوشحال که در حیاط دانشگاه مشغول درس خواندن اند گفتگو می کند. یکی از آنها که شاگرد اول شده با غرور و افتخار می گوید که دانشگاه غزه بهترین دانشگاه جهان است. مصاحبه کننده از او می پرسد، یعنی حتی از آکسفورد و کمبریج هم بهتر است که دانشجو می گوید: بله، این جا زیباترین دانشگاه جهان است. در بازار غزه، یک فروشنده زیورآلات طلا می گوید که مشتریانش عروس و دامادهایی هستند که در آستانه ازدواج هستند، و دانشجو با او در باره ازدواج و شرایط آن شوخی می کند. نهایتا تهیه کننده فیلم بر بالای درخت کهنسالی می رود که از آنجا چشم انداز شهر غزه با خیابانها، خانه ها، و درختانش پیداست، و دریایی که در افق می درخشد.

اکنون غزه با خاک یکسان شده، ساکنانش آواره شده و ده ها هزار نفر بخصوص زنان و کودکان بسیار کشته شده اند. نه اثری از آن مسجد باشکوه و آرامش بخش هست نه اثری از آن دانشگاهی که به گمان دانشجویش زیباترین دانشگاه جهان بود، و نه اثری از آن بازار پرجنب و جوش طلافروشان و دختران و پسران جوانی که می توانستند زندگی خود را با جشنی در کنار فامیل آغاز کنند.

شکی نیست که مسئول اصلی همه این ویرانی و کشتار و جنایت سازمان یافته و نسل کشی شرم آور دولت و ارتش اسراییل است. اما این وضعیتِ غم انگیز و دردناک مقصرانی هم دارد، آن گروه هایی که فکر می کردند برای پیش بردن آرمان هایشان ذخیره ارزانی از جان های بیشمار در اختیار دارند، و شهروندانی غیر مسئول همچون ما، هزاران کیلومتر دورتر که بدون مشاهده واقعیت عینی آن شهر، با تکرار طوطی وار عبارت هایی چون «غزه، بزرگترین زندان روباز جهان» بر آتش این تلخکامی و نفرت دمیدند. براستی که غزه بزرگترین زندان روباز جهان نبود، اما اینک بزرگترین ویرانه جهان شده است.
راهنما برای دانشجویانی که از مهرماه در کلاس رایانش و اطلاعات کوانتومی یک و دو در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف شرکت می کنند:

از آنجا که در سال جدید،‌ و در کلاس درس تاکید بیشتری روی بحث و گفتگو و هم چنین حل مسایل جدید خواهد شد، لازم است که دانشجویان این درس قبل از شرکت در کلاس درسنامه مربوطه را مطالعه کنند.


درسنامه های این درس را می توانید از اینجا پیاده و مطالعه کنید:

https://physics.sharif.edu/~vahid/teachingQC.html

در طول درس البته درسنامه ها اصلاح شده و گسترش خواهند یافت.

برای دیدن فیلم های این درس از سال گذشته،‌ می توانید به اینجا مراجعه کنید:‌

https://maktabkhooneh.org/course/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C-mk2866/


https://maktabkhooneh.org/course/%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%B4-%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%85%DB%8C-2-mk11368/
راهنما برای آن دسته از دانشجویان که به تازگی به دوره فوق لیسانس شریف راه یافته اند و از مهرماه در کلاس ترمودینامیک و مکانیک آماری ۳ شرکت می کنند:


برای همگام شدن با آنچه که در درسهای گذشته گفته شده توصیه می شود که درسنامه های ترمودینامیک و مکانیک آماری ۱ و ۲ را مرور کنند.
درسنامه های این درس ها را می توانید از اینجا پیاده و مطالعه کنید:

https://physics.sharif.edu/~vahid/teachingThermoSM.html

در طول درس البته درسنامه ها اصلاح شده و گسترش خواهند یافت.

برای دیدن فیلم های این درس از سال گذشته،‌ می توانید به اینجا مراجعه کنید:‌


https://maktabkhooneh.org/course/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%85%D9%88%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%DA%A9-%D9%88-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-mk8708/


https://maktabkhooneh.org/course/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%B1%D9%85%D9%88%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%DB%8C%DA%A9-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C%DA%A9-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1%DB%8C-2-mk11369/
گزارش روزنامه هم میهن: اساتید در اسنپ
«اگر سراغ اسنپ نروم، پای زندگی‌ام لنگ می‌زند.» این را علیرضا آقایی، استاد فیزیک دانشگاه سیستان‌و‌بلوچستان می‌گوید که تحصیلکرده دانشگاهی در پاریس بوده و حالا برای امرارمعاش، راننده اسنپ شده است: «گاهی ما از تهیه نیازهای ابتدایی زندگی درمی‌مانیم و این یک مشکل جدی است. من یادم نیست آخرین‌باری که گوشت قرمز خریدم، چه زمانی بوده است.»
علیرضا آقایی، تحصیلکرده دانشگاه پیرماری کوری پاریس و نایب‌رئیس انجمن فیزیک ایران است اما این روزها برای تامین معاش زندگی، در اسنپ کار می‌کند: «اگر قدرت خرید حقوق دریافتی فعلی هیئت‌علمی را با حقوقی که ۱۰ یا ۲۰ سال پیش می‌گرفتند مقایسه کنیم، تفاوت فاحش است. اساتید دانشگاه با حقوق‌شان نمی‌توانند از پس هزینه‌های زندگی بر بیایند.» او به «هم‌میهن» می‌گوید، برای اینکه به یک نیروی متخصص بدل شود، ده‌ها هزار یورو برایش هزینه شده: «کسانی که کاری از دست‌شان برمی‌آید، دغدغه مسائل دیگری را دارند و به این مسئله که من به‌عنوان یک نیروی متخصص نباید در چنین شرایطی زندگی کنم، توجهی نمی‌کنند و برای آنها اهمیتی ندارد.»
ابتدایی‌ترین مرحله نیازها در هرم مازلو، نیازهای زیستی است. این همان موضوعی است که به گفته آقایی، دغدغه امروز اساتید دانشگاه در ایران است: «زمانی‌که یک عضو هیئت‌علمی دغدغه ذهنی‌اش در پایین‌ترین سطح هرم مازلو باشد و نتواند از پس هزینه‌های زندگی خانوادگی‌اش بربیاد، در عرصه آموزشی هم انگیزه‌های خودش را از دست می‌دهد و بدون شک در بلندمدت این مسائل روی کیفیت آموزش او تاثیر می‌گذارد.»
او می‌گوید استادان دانشگاه انتخاب کردند که عمرشان را وقف تحصیل کنند: «آنها به‌دنبال پول نرفتند و مانند بسیاری از همسالان خودشان سرمایه‌دار نیستند. اندوخته آنها تخصص و دانش آنهاست، اما زمانی که دغدغه نان شب خودش و خانواده‌اش را داشته باشد، نمی‌تواند به‌شکل ایده‌آل به وظایف آموزشی و پژوهشی خودش بپردازد.» آقایی چندین دوره عضو هیئت‌مدیره انجمن فیزیک و انجمن نجوم ایران بوده، او یک دوره رئیس انجمن نجوم ایران بوده و درحال‌حاضر نایب‌رئیس انجمن فیزیک ایران است: «اما اگر سراغ اسنپ نروم، زندگی برایم لنگ می‌ماند.»
او ۱۵ سال پیش توانسته برای خانواده‌اش سرپناهی تهیه کند: «اگر من همین سرپناه را هم نداشتم و باید کرایه خانه می‌دادم، شرایط به‌مراتب سخت‌تر و بدتر می‌شد.» اما بسیاری از جوانانی که به‌تازگی پا به میدان استادی گذاشتند و در دانشگاه استخدام شدند، از امکان داشتن همین سرپناه محرومند: «اساتید جوانی که جزو نخبگان کشور بودند، تازه در دانشگاه‌ها استخدام شدند، ۳۰ سال از عمرشان گذشته و تازه وارد محیط کار شدند با حقوق‌شان از پس اجاره خانه‌ای در تهران برنمی‌آیند؛ چه رسد به هزینه‌های دیگر زندگی.»
او خودش را بازنشسته پیش از موعد کرده و یکی از دلایل‌اش برای انجام این کار مشکلات اقتصادی بوده: «برای ضروریات زندگی مانند هزینه تحصیل فرزندان‌ یا خرید کولری، مجبور به گرفتن وام هستیم اما برای پرداخت قسط‌هایش، با مشکل مواجه می‌شویم.» 
او معتقد است مسئله حقوق اساتید به مرز بحران رسیده: «استاد جوانی که با هزار امید تشکیل زندگی داده، نمی‌تواند از پس هزینه‌های زندگی بربیاید، اوضاع از مرز فجیع گذشته و تبدیل به بحرانی برای اساتید دانشگاه شده که تنها می‌خواهند ملزومات اولیه زندگی را داشته باشند، اما برای تهیه همان هم با چالش‌های جدی مواجه‌اند.» به گفته آقایی، جوانانی که به‌تازگی پا در راه استادی گذاشته‌اند، نمی‌توانند هیچ چشم‌انداز امیدبخشی داشته باشند: «مهاجرت اساتید به این معنی نیست که کشورشان را دوست ندارند، شرایط زندگی برای آنها وحشتناک است.
زمانی‌که فقر از یک در وارد می‌شود، ایمان از در دیگری خارج می‌شود. زمانی‌که فرد نمی‌تواند ملزومات زندگی را برای خودش و خانواده‌اش تامین کند، راهی جز مهاجرت برای او نمی‌ماند. من به آنها حق می‌دهم که بروند؛ چون اینجا، هم کسی قدر آنها را نمی‌داند، هم اوضاع هر روز بد و بدتر می‌شود.» او می‌گوید قدرت خریدش به‌عنوان یک استاد دانشگاه، کاهش معناداری داشته و حتی به اندازه ۱۵ درصد قدرت خریدش در ۲۰ سال پیش نیست: «من به‌طور متوسط حدود ۸ ساعت روزانه در اسنپ کار می‌کنم تا شاید بتوانم چرخ زندگی را بچرخانم.
این در حالی است که جایگاه استاد دانشگاه نباید چنین باشد و اگر تدبیری اندیشیده نشود، اوضاع از این هم بدتر می‌شود.»
آقایی در جامعه علمی و جامعه خانوادگی «با افتخار» اعلام کرده که در اسنپ کار می‌کند، اما می‌داند که او تنها کسی از جامعه اساتید نیست که به این کار روی آورده است: «برخی به‌دلیل شرایط‌شان نمی‌توانند به‌شکل علنی بگویند اما به مشاغل اینچنینی برای گذران زندگی‌شان روی آوردند. من مسافری داشتم که می‌گفت، شنیده است استاد دانشگاه در اسنپ کار می‌کند و نمی‌دانست که خودش مسافر یک استاد دانشگاه است.»
البته دکتر آقایی نگفته اند که دانشگاه زاهدان بعد از سال ۱۴۰۱، لیاقت نگهداشت ایشان را نداشته و او را با درخواست بازنشستگی زودهنگام مواجه کرده است.
وقتی که هیچ چیز سرجای خودش نیست.

در گزارشی که این روزها در باره وضع زندگی استادان دانشگاه منتشر شده
https://tinyurl.com/3zt33u74
رئیس دانشگاه صنعتی شریف و هم چنین دبیر کانون صنفی استادان دانشگاه ها از وضع بد اقتصادی استادان دانشگاه گفته اند و تاکید کرده اند که دانشگاه ها به خاطر از دست دادن استادان جوان در آستانه بحران قرار گرفته اند. در مصاحبه ای که سایت هم میهن با دکتر علیرضا آقایی،‌ نایب رئیس انجمن فیزیک ایران کرده ، او می گوید که گذران زندگی حداقلی برای فارغ التحصیلان جوانی که به شوق خدمت به وطن برمی گردند، تا چه اندازه دشوار شده است. دکتر علیرضا آقایی را در سال ۱۴۰۱ به دلیلی همچون بسیاری دیگر به اجبار بازنشسته کرده اند،‌ اما او به جای ترک وطن و گله و شکایت، در ایران مانده و نهایتا مجبور شده برای گذران زندگی به کار در اسنپ روی آورد. وقتی که کسانی چون او و صدها استاد جوان دیگر از تدریس در دانشگاه منع می شوند و هزاران دانشجوی تشنه علم بدون معلم و راهنما رها می شوند، طبیعی است که جا برای کسانی باز می شود تا به تدریس فیزیک ولایی بپردازند
https://tinyurl.com/y6md2jwe
و مدعی تفسیر جدیدی از دوگانگی موج و ذره نیز شوند که «نور وقتی از روبرو به آن نگاه کنیم،‌ ذره است و وقتی از بغل به آن نگاه کنیم،‌ موج است». کشور و نظامی که در آن هیچ چیز در جای خود نباشد، نه تنها پیشرفت نمی کند و روز به روز سرمایه های خود را از دست می دهد،‌ بلکه تاب آوری خود در مقابل دشمنان را نیز از دست می دهد. تنها وقتی که وزارت علوم صدها نفر چون آقایی را دعوت به کار کند،‌ از آنان عذرخواهی کرده و به آنها غرامت نیز بپردازد، می توان امیدوار بود که این کشور و این نظام بر دشمنان خود نیز می تواند غلبه کند، چرا که این دشمنان علیرغم جنایت کاری و تجاوزگری، وقتی که پای تخصص در میان است، هیچ نوع تسامحی را مجاز نمی شمارند.
این مشکل شماست، نه آنها.

چه در سال ۱۴۰۱ و چه قبل و بعد از آن کمیته های گزینش باعث شدند که دانشگاه ها بسیاری از استادان جوان خود را عملا از دست بدهند. شماری از آنها برای همیشه به خارج از کشور رفتند و بسیاری هم به فرصت های مطالعاتی در کشورهای غربی رفتند که معلوم نیست راه بازگشت را طی کنند. مدتی است که دانشگاه ها به صرافت افتاده اند و کمیته هایی برای نگهداشت اساتید تاسیس کرده اند تا از خسران بیشتر جلوگیری کرده و همکاران جوانی را که بعضا به خاطر امضای یک بیانیه ی مدنی از تدریس محروم شده اند به دانشگاه برگردانند. اما از ادبیاتی که در گفتگوهای مربوطه به کار می رود معلوم است که هنوز عمق و گستردگی این فاجعه به خوبی درک نشده است: جمله ای که به کرات شنیده می شود این است که « از فلان استاد جوان خواسته شده که نامه ای بنویسد تا مشکل اش حل شود.» باید به اولیای امور گفت که این مشکل آن استاد جوان نیست. مشکل شما و دانشگاه شما و وزارت علوم و دولت شماست. بروید مودبانه عذرخواهی کنید،‌ ضرر و زیان وارد شده به آن استاد را جبران کنید و تقاضای بازگشت این سرمایه های گرانبها را کنید.
2025/10/18 04:04:12
Back to Top
HTML Embed Code: