Telegram Web Link
‌آدم‌هایی که به زندگیمان آمدند
آدم‌هایی که از زندگیمان رفتند
از ما آدم دیگری ساختند
ابتدای آشنایی
آرام و متین و مثبت بودیم
انتهای آشنایی
تلخ و عبوس و زخمی شدیم...
این دستاورد احساسی‌ست که عشق نام نهادیم
و با این شکل عشق را و معشوق را و رابطه را خطرناک و مطرود دانستیم...
حق با ما بود یا تقصیر ما انتخاب‌های غلط ما بود...؟
چه خوب بود اگر دستاورد این احساس تجربه بود
آن آدم دیگر شدن آن آدم بهتر شدن بود!

-پریسا زابلی پور
‹ هرچه زودتر به آنچه از زندگی‌ات باقی مانده بچسب. ^^ ›
صادق هدایت خیلی قشنگ میگه:« دنیا دمدمی است. دو روز دیگر ماها خاک می شویم. چرا سر حرف های پوچ وقتمان را تلف بکنیم؟ چیزی که می ماند همان خوشی است‌. وقت را باید غنیمت شمرد. باقیش پوچ است و بعد افسوس دارد.»
گویی که وجود نداریم.
هستیم اما نیستیم!
چطور من شدم شبیه کافکا؟
کافکا، به‌هرحال، نان و آبش را داشت، نامزدش را داشت، کتاب‌هایش را هم اگر می‌خواست، چاپ می‌کردند…
ولی مسلول بود و مُردنی.
من برعکس‌ام؛نه نان دارم، نه نامزد، و به‌خصوص نه خواننده!
اما بدنم سی‌وهفت درجه حرارت دارد، جانِ سگ دارم؛ هزار و یک بلا سر خودم آورده‌ام، و باز هم روی پا بندم.

-صادق هدایت، آشنای ناکام
اینکه انسان بتواند مایحتاج زندگانی خود را از طریق انجام کاری که دوست دارد کسب کند، یکی از بزرگترین موهبت‌های زندگانی است.

-جوجو مویز
تا حالا شده است، حرف‌هایت با یک نفر تمامی نداشته باشد؟ تا حالا شده است نفهمی زمان با چه سرعتی گذشته؟ و تا حالا شده است با یک نفر فقط بعد از چند کلمه حرف زدن خسته شوی و دیگر دلت نخواهد به حرف زدن ادامه دهی؟ دست خود آدم نیست!
بعضی‌ها عجیب به دل می‌نشینند، اصلا دلت جذب دلش می‌شود! رفیق دلش می‌شود!
به عقیده‌ی من، هرگاه حرف‌هایت با آن یک نفر تمامی نداشت و آفتاب طلوع کرد و شما هنوز مشتاق به حرف زدن بودید، شما فراموش نشدنی‌ترین آدم‌های زندگی هم هستید!

-محسن دعاوی
غریبه‌تر از هر غریبه‌ای زندگی می‌کنم. در این سالهای گذشته، به طور متوسط روزی بیش از بیست کلمه با مادرم حرف نزده‌ام،به پدرم هم جز سلام چیزی نگفته‌ام. با خواهرهای ازدواج کرده و شوهر خواهرهایم که ابداً صحبت نمی‌کنم،و این نه به خاطر آن است که با آنها خصومتی داشته باشم. دلیلش صرفاً این است که چیزی ندارم که با آنها درباره‌اش صحبت کنم.

-یادداشت ها، فرانتس کافکا
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
اینگونه بود ها! که بغل اختراع شد

-حامد عسکری
Migam Tamom Shaera
Migam Tamom Shaera
میگم تموم شاعرا، برای تو غزل بگن‌…
‹ کاشف دلخوشی های کوچک باش! ˘˘ ›
یه جا خدا در نهایت همدردی میگه:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ یعنی:
«و ما میدانیم سینه‌ات تنگ می‌شود از آنچه می‌گویند...»
+یعنی فکر کن اون لحظه هم که دلت از همه ی آدما میگیره خدا حسش میکنه:)
2025/07/14 06:46:12
Back to Top
HTML Embed Code: