Telegram Web Link
سلام، دوستانی که قصد دارند در جلسه‌ی سخنرانی «قدرت چرا؟» شرکت کنند قبل از ورود به جلسه به فایل‌های صوتی کتاب «با چرا شروع کنید» گوش دهید. با سپاس. 🙏
خلاصه کتاب با چرا شروع کنید.pdf
248 KB
📚خلاصه‌ی کتاب با چرا شروع کنید به انگلیسی

📚 Start With Why

https://www.tg-me.com/wikifallacy
پیشنهاد شما برای زمان برگزاری سخنرانی در شب‌های زمستان چیست؟
Anonymous Poll
7%
۱. ساعت ۵
5%
۲. ساعت ۶
8%
۳. ساعت ۷
20%
۴. ساعت ۸
24%
۵. ساعت ۹
37%
۶. ساعت ۱۰
سوگیری قوی سیاه: آیا سقوط بشار اسد یک قوی سیاه است؟

black swan bias

📝 محمدرضا سلیمی

آیا کسانی که ۱۰۰ سال قبل (سال ۱۳۰۳) می‌‌زیستند تصور می‌کردند که در سال ۱۳۵۷ نظام پادشاهی در ایران سقوط کند؟ آیا فروپاشی نظام پادشاهی در ایران یک قوی سیاه بود؟

در طول تاریخ رویدادهای بسیار نادر، پیش‌بینی‌ناپذیر و با احتمال بسیار اندک اما بسیار تاثیرگذار مانند جنگ جهانی دوم، فروپاشی دیوار برلین، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بیماری کرونا اتفاق افتاده‌اند که در چارچوب «نظریه‌ی قوی سیاه» قرار می‌گیرند.

نظریه‌ی قوی سیاه چیست؟

در سال ۲۰۰۷ نسیم نیکلاس طالب، آماردان و تحلیلگر ریسک لبنانی ـ آمریکایی، در کتاب قوی سیاه نظریه‌ی قوی سیاه را مطرح کرد. این نظریه به رویدادهایی اشاره می‌کند که خارق‌العاده و غیرمنتظره‌اند، اما پیامدهای قابل‌توجه و جبران‌ناپذیری درپی دارند، و ما سعی می‌کنیم به گونه‌ای جلوه دهیم که قابل‌پیش‌بینی بودند و آنها را به طور نادرست توجیه می‌کنیم. واقعیت این است که این رویدادها نه پیش‌بینی‌پذیرند و نه نامحتمل.

برای هزاران سال انسان‌‌ها فکر می‌کردند که تمام قوها سفیدند، اما با مشاهده‌ی قوی سیاه در استرالیا باورشان تغییر کرد و دریافتند که قوی سیاه هم وجود دارد؛ پذیرش این پدیده خارج از تصور انسان بود.

قوی سیاه استعاره‌ای‌ است برای توصیف رویدادهای بسیار شگفت‌انگیز و نادر که پیامدهای سهمگینی درپی دارد.

چرا پدیده‌ی قوی سیاه اتفاق می‌افتد؟

نسیم طالب در کتاب قوی سیاه به ما یادآور می‌شود که لزوماً روندهای گذشته از یک رویداد به‌تنهایی نمی‌تواند پیش‌بینی حوادث آینده را آسان کند. او به این موضوع مهم اشاره می‌کند که نادیده گرفتن داده‌های دورافتاده (داده‌های پرت یا خارج از محدوده) می‌تواند فاجعه‌بار باشد و به پدیده‌ی قوی سیاه منجر شود. داده‌های پرت به داده‌هایی گفته می‌شود که در پیش‌بینی رویدادها ناچیز شمرده می‌شوند، اما نقش بسزایی در شکل‌گیری بحران یا قوی سیاه ایفا می‌کنند.

نسیم طالب در این کتاب می‌گوید ما باید همیشه هوشمندانه به رویدادها و مسائل از پیش‌تعیین‌نشده بیندیشیم تا بتوانیم از وقوع بحران پیشگیری کنیم و در بدترین شرایط بهترین تصمیم بگیریم.

چگونه قوی سیاه را تشخیص دهیم؟

نسیم طالب در کتاب خود برای پدیده‌ی قوی سیاه سه ویژگی در نظر می‌گیرد. او می‌گوید قوی سیاه پدیده‌ای است که اولاً، غیرمنتظره، خارق‌العاده، نامحتمل و نادر است؛ ثانیاً، پیامدهای سهمگین و جبران‌ناپذیری درپی دارد؛ و ثالثاً، بعد از وقوع آن پدیده افراد سعی می‌کنند به طور نادرست آن را توجیه کنند.

به‌طورکلی، می‌توان هر نوع جنگ، انقلاب، کودتا یا بلاهای طبیعی مانند بیماری‌های واگیردار، سیل و زلزله که در پیش‌بینی‌ها و برنامه‌ریزی‌های کلان لحاظ نمی‌شوند به عنوان قوی سیاه در نظر گرفت.

آیا پدیده‌‌ی قوی سیاه همیشه پیامدهای منفی درپی دارد؟

قوی سیاه لزوماً شامل رویدادهای منفی نامحتمل و نادر نیست. در طول تاریخ، پدیده‌های مثبت و نادر مانند اختراع اینترنت و کشف پنسیلین هم اتفاق افتاده‌اند که می‌توان آنها را به قوی سیاه نسبت داد.

همه‌‌ی ما نسبت به پدیده‌ی قوی سیاه آسیب‌پذیریم، و درصورتی‌که نتوانیم در مقابل حوادث پیش‌بینی‌ناپذیر به‌موقع و هوشمندانه اقدام کنیم، با آسیب جدی مواجه خواهیم شد. در این وضعیت ما در دام سوگیری قوی سیاه افتاده‌ایم.

سوگیری قوی سیاه چیست؟

سوگیری قوی سیاه زمانی اتفاق می‌افتد که ما تمایل داریم احتمال و تاثیر پدیده‌های پیش‌بینی‌ناپذیر و نادر را که پیامدهای ناگوار و سهمگینی درپی دارند نادیده یا دست‌کم بگیریم. درواقع، سوگیری قوی سیاه یعنی تمایل به نادیده گرفتن یا ناچیز شمردن تاثیر رویدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر و نادر با پیامدهای ناگوار و تاثیرگذار.

ما اغلب تمایل داریم الگوهای پیش‌بینی‌پذیر و منظم را در ذهن‌مان مجسم کنیم و فراموش می‌کنیم که رویدادهای پیش‌بینی‌ناپذیر و نامنظم اتفاق خواهند افتاد. ما معمولاً برنامه‌ها و انتظاراتمان را براساس مشاهدات قبلی و آنچه اتفاق افتاده تنظیم می‌کنیم. سوگیری قوی سیاه سبب می‌شود که نتوانیم خودمان را برای تغییرات و بحران‌های ناگهانی آماده کنیم.

سوگیری قوی سیاه در سیاست

سوگیری قوی سیاه در تمام زمینه‌ها روی می‌دهد. در سیاست این سوگیری زمانی اتفاق می‌افتد که حاکمان سیاسی براساس ریسک‌های شناخته‌شده برنامه‌ریزی و فرض می‌کنند که رویدادهای آینده از الگوهای تاریخی تبعیت می‌کنند. اما ناگهان یک قوی سیاه مانند کودتا، انقلاب یا جنگ از راه می‌رسد و چشم‌انداز سیاسی را یک‌شبه تغییر می‌دهد. به حکومت‌های بیندیشید که در ثبات سیاسی خود اعتماد‌به‌نفس کاذب داشتند، اما با یک آشوب و آشفتگی سیاسی ناگهان غافلگیر شدند و درنهایت همه چیز را از دست دادند!

سوال: آیا سقوط بشار اسد یک قوی سیاه است؟

📚 ۱۰۱ سوگیری در سیاست (در دست تالیف)

@wikifallacy
مغالطه‌ی قوی سیاه

black swan fallacy

📝محمدرضا سلیمی

برای هزاران سال مردم سراسر جهان پذیرفته بودند که همه‌ی قوها سفیدند. این باور چنان انکارناپذیر بود که منطق‌دانان از آن برای توضیح استدلال استنتاجی (قیاس) استفاده می‌کردند. استنتاج به این صورت بود که همه‌ی قوها سفیدند. این پرنده قو است. بنابراین، این پرنده سفید است.

تا اینکه در سال ۱۶۹۷ ویلم دِ فلامینگ، کاوشگر هلندی، برای اولین بار درحین سفر به استرالیا با قوهای سیاه مواجه شد. پس از کشف فلامینگ فیلسوفان از اصطلاح قوی سیاه برای توصیف ناامیدی منطقی به‌ظاهر غیرممکن استفاده می‌کردند که ممکن است در نهایت ممکن بشود.

قوهای سیاه نمادهایی از رویدادهای نامحتمل‌اند که غیرقابل‌تصورند و تاثیر عمیق و شدیدی در زندگی ما برجای می‌گذارند. درواقع، ممکن است زندگی ما را کاملاً دگرگون کنند. هرچند نمی‌توانیم قوهای سیاه زندگی‌مان را «پیش‌بینی» کنیم، می‌توانیم از آنها «پیش‌گیری» کنیم. یکی از راه‌های پیش‌گیری از قوی سیاه آگاهی از مغالطه‌ای‌ است به همین نام: مغالطه‌ی قوی سیاه.

مغالطه‌ی قوی سیاه چیست؟

مغالطه‌ی قوی سیاه زمانی اتفاق می‌افتد که ما تمایل داریم شواهدی که با باورهایمان در تضادند نادیده بگیریم یا آنها را انکار کنیم. به‌عبارت‌دیگر، مغالطه‌ی قوی سیاه به این باور اشاره می‌کند: «چیزی را که هرگز ندیده‌ایم وجود ندارد.» ضرب‌المثل «گشتم نبود، نگرد نیست» مصداق مغالطه‌ی قوی سیاه است‌.

در مغالطه‌ی قوی سیاه استدلال‌کننده شواهدی که ادعایش را نقض می‌کند براساس تجربه‌های گذشته نادیده می‌گیرد. به این استدلال توجه کنید:

الف: هر قویی که تاکنون دیده‌ام سفید بوده است. بنابراین، قوی سیاه وجود ندارد.

ب: ببین! این قو سیاه است.

الف: تمام قوها سفیدند. بنابراین، این پرنده نمی‌تواند قو باشد.

مغالطه‌ی قوی سیاه با مغالطه‌های نورافکن (مغالطه‌ی کانون توجه)، اسکاتلندی واقعی و استدلال از راه جهل (توسل به نادانی) ارتباط تنگاتنگی دارد.

مغالطه‌ی نورافکن زمانی اتفاق می‌افتد که ما فرض می‌گیریم تمام نمونه‌ها در یک گروه ویژگی‌های یکسانی دارند، درحالی‌که یک نمونه‌ی خاص در کانون توجه ماست. درواقع، در این مغالطه ما نورافکن ذهنمان را روی نمونه‌ای خاص که دارای تمام ویژگی‌هاست می‌افکنیم و از نمونه‌های دیگر غافلیم.

مغالطه‌ی اسکاتلندی واقعی زمانی روی می‌‌دهد که فرد ادعایی کلی درباره‌ی گروهی از افراد مطرح می‌کند، و زمانی که مثالی نقض از میان همان گروه ارائه می‌شود، به‌جای اینکه ادعایش را پس بگیرد، سعی می‌کند معنی واژه را تغییر دهد و تفسیری جدید از آن واژه ارائه کند که مورد توافق طرفین نیست.

مثال:

الف: تمام ایرانی‌ها شیعه هستند.

ب: الیاس ایرانی‌ است، اما شیعه نیست.

الف: ایرانی واقعی و اصیل کسی است که شیعه باشد.

بنابراین، اگر بگوییم «قوی واقعی قویی است که سفید باشد»، مرتکب مغالطه‌ی اسکاتلندی شده‌ایم. «سفید‌بودن» نقش ذاتی در «قوبودن» ندارد. همین‌طور، «شیعه بودن» هم «نقش ذاتی» در «ایرانی بودن» ندارد. به‌طورکلی، هرگاه کلمه‌ی «واقعی یا اصیل» در ادعایی بیاوریم، احتمال شکل‌گیری مغالطه‌ی اسکاتلندی واقعی وجود دارد‌.

استدلال از راه جهل یا توسل به نادانی زمانی روی می‌دهد که ما برای اثبات یا انکار ادعایمان شاهدی در دسترس نداریم و با توجه به نبودن شواهد نتیجه بگیریم که آن ادعا صادق یا کاذب است. در پاسخ باید گفت که «نبودن مدرک خودش مدرک نیست». مثال: قاضی: «مدرکی دال بر قاتل بودن متهم در دست نیست. بنابراین، او بی‌گناه‌ است.» یا «چون متهم نمی‌تواند بی‌گناهی‌اش را اثبات کند؛ بنابراین، او مجرم و گناهکار است.»

قوهای سیاه مهمترین مشکل استدلال استقرایی هستند. در استدلال استقرایی ما از تجربه‌های گذشته بیش‌ازحد استفاده می‌کنیم و به آنها زیاد وزن می‌دهیم. باید بدانیم که اعتماد به تجربه‌های گذشته تکرار آن را در آینده تضمین نمی‌کند. درواقع، تجربه‌های گذشته به ‌طور دقیق در آینده تکرار نمی‌شوند. ممکن است قوی سیاهی از راه برسد و همه چیز را کاملا تغییر دهد.

در پایان داستانی را از کتاب هنر شفاف اندیشیدن اثر رولف دوبلی نقل می‌کنیم: «کشاورزی به یک غاز غذا می‌دهد. حیوانِ خجالتی اولش دودل است. تعجب می‌کند که این‌جا دارد چه اتفاقی می‌افتد؟ چرا به من غذا می‌دهد؟ این اتفاق تا چند هفته‌ی بعد هم ادامه پیدا می‌کند تا اینکه درنهایت شک غاز از بین می‌رود. بعد از چند ماه، غاز مطمئن است کشاورز قلباً به او علاقه دارد. هرروز مرد به او غذا می‌دهد. غاز که کاملاً به خیرخواهی او اطمینان دارد، در روز کریسمس سلاخی می‌شود. غاز قربانیِ تفکر استقرایی است و تمایل به نتیجه‌گیری عمومی از مشاهدات جداگانه دارد.»

نتیجه: اعتماد بدون تأمل و بیش‌ازحد به تجربه‌های گذشته یکی از خطاهایی استراتژیک استقراء‌ است.

📚زبان فرییکار: ۶۰۰ مغالطه در استدلال (در دست تالیف)

@wikifallacy
📝 تفاوت نقد و انتقاد (عیب‌جویی)

critique vs. criticism

🖌 محمدرضا سلیمی

بارها شنیده‌ایم که می‌گویند: «فلانی انتقادپذیر نیست، یا شما انتقادپذیر نیستی.» این ادعا به معنای واقعی کاملاً درست است؛ هیچکس «انتقادپذیر» نیست، و نباید هم باشد. اما می‌توان با قاطعیت گفت که همه‌ی ما «نقدپذیر»یم. هیچکس دوست ندارد با لحنی تند، مغرضانه، پیش‌داورانه، تحقیرآمیز و کنایه‌آمیز به او بگویند: «تو آدم نادانی هستی و زود قضاوت می‌کنی!»

اما همه‌ی ما دوست داریم با لحنی آرام، محترمانه، منصفانه، مؤدبانه و مشفقانه به ما بگویند: «شما که انسان محترم، متواضع، مودب و متفکری هستید بهتر است به‌دقت درباره‌ی موضوع موردبحث تحقیق کنید تا به یک قضاوت منطقی و درست دست یابید.»

سوال: کدام شیوه موثرتر است؟

ما همه تصور می‌کنیم که توان اظهار نظر و قضاوت درباره‌ی افراد و موضوعاتی خاص را داریم. اما آنچه تصور نمی‌کنیم ناتوانی در بیان اظهار نظر درست و منطقی درباره‌ی آن موضوعات و افراد است. اظهار نظر ما بیش‌تر «انتقادی» است، نه «نقادانه». ما معمولاً واژه‌های «نقد» و «انتقاد» را به‌جای هم به کار می‌بریم، درحالی‌که هر کدام معانی خاص خود را دارند و در بافت‌های متفاوت به کار می‌روند.

در اینجا می‌خواهم به ۳۰ تفاوت بین نقد و انتقاد به‌اجمال اشاره کنم.

۱. هدف نقد ارتقای کیفیت تفکر است، اما هدف انتقاد صرفاً بیان نارضایتی‌هاست.

۲. نقد مستلزم آموزش و تمرین است، اما انتقاد به آموزش و تمرین نیاز ندارد.

۳. نقد سازنده و مثبت است، اما انتقاد مخرب و منفی.

۴. نقد «تحلیل و ارزیابی» اما انتقاد «پیش‌داوری» می‌کند.

۵‌. نقد هم ستایش می‌کند و هم سرزنش، اما انتقاد فقط سرزنش می‌کند.

۶. هدف نقد حل مشکل و یافتن راه‌حل‌هاست، اما انتقاد صرفاً مشکل را بیان می‌کند و به راه‌حل‌ها توجه نمی‌کند.

۷. در نقد تفکر کند (سیستم ۲) فعال است، اما در انتقاد تفکر سریع (سیستم ۱) عمل می‌کند.

۸. نقد مبتنی بر معیارهای جمعی و عقلی است، اما انتقاد برمبنای معیارهای خودمحورانه صورت می‌گیرد.

۹. رویکرد نقد علمی و منطقی است، اما رویکرد انتقاد احساسی و قضاوتگرایانه است.

۱۰. نقد منصفانه و منطقی اما انتقاد مغرضانه و سوگیرانه قضاوت می‌کند.

۱۱. نقد هم به نقاط ضعف اشاره می‌کند هم به نقاط قوت، اما انتقاد صرفاً روی نقاط ضعف تمرکز می‌کند.

۱۲. نقد به ساختار می‌نگرد، اما انتقاد عیب‌ها را می‌کاود.

۱۳. نقد «شفاف‌سازی» اما انتقاد «ابهام» ایجاد می‌کند.

۱۴. نقد صداقت و تواضع دارد، اما انتقاد طعنه‌آمیز، بی‌رحم و مغرور است.

۱۵. نقد اثر را دقیق تحلیل و ارزیابی می‌کند، اما انتقاد بی‌رحمانه به اثر و خالق آن حمله می‌کند.

۱۶. نقد در پی یافتن داشته‌هاست، اما انتقاد به دنبال یافتن کمبودهاست.

۱۷. نقد لبخند بر لب می‌نشاند، اما انتقاد اشک را جاری می‌کند.

۱۸. نقد «توصیف» می‌کند، درحالی‌که انتقاد «قضاوت» می‌کند.

۱۹. نقد مهربان، منصف و مشفق است؛ اما انتقاد سرشار از تحقیر، تمسخر، طعنه و تهاجم است.

۲۰. نقد به بهترین اثر نویسنده اشاره و او را تحسین می‌کند، اما انتقاد به ضعیف‌ترین اثر نویسنده اشاره و او را تخریب می‌کند.

۲۱. نقد عینی، خاص و ملموس است، اما انتقاد ذهنی، کلی و مبهم است.

۲۲. نقد شفاف‌سازی می‌کند، اما انتقاد آنچه را نمی‌فهمد محکوم می‌کند.

۲۳. نقد بر پایه‌ی دلایل و شواهد استوار است، اما انتقاد به دلایل و شواهد اعتنا نمی‌کند.

۲۴. نقد علمی و تخصصی اما انتقاد عوام‌گرایانه و پوپولیستی است.

۲۵. نقد خوب گوش می‌کند، درحالی‌که انتقاد هیاهو می‌کند.

۲۶. نقد «همدلی» ایجاد می‌کند، اما انتقاد «تفرقه» می‌اندازد.

۲۷. نقد به شوخ‌طبعی توجه می‌کند، اما انتقاد شوخ‌طبعی را برنمی‌تابد.

۲۸. نقد بیش‌تر در زمینه‌‌های هنری (مانند نقد فیلم، نقد ادبی و نقد موسیقی) صورت می‌گیرد، اما انتقاد بیش‌تر در زمینه‌ی سیاست و روابط اجتماعی شکل می‌گیرد.

۲۹. نقد به توسعه‌ی فردی و جمعی کمک می‌کند، اما انتقاد مانعی است در مسیر توسعه‌ی فردی و جمعی.

۳۰. در نقد «دیالوگ» صورت می‌گیرد، اما در انتقاد «مونولوگ».

همه‌ی ما معمولاً در معرض قضاوت شدن یا در مقام قضاوت کردن قرار می‌گیریم. ما همه درباره‌ی موضوعات یا افرادی خاص نظرهایی داریم. اما باید در نحوه‌ی بیان نظرهایمان مراقب باشیم و مسئولانه بیندیشیم. آیا می‌خواهیم با فروتنی، لطافت، محبت و مهربانی نظرمان را بیان کنیم؟ یا اینکه می‌خواهیم سنگدلانه، سختگیرانه و پیش‌داورانه درباره‌ی دیگران قضاوت و اظهار نظر کنیم؟ آیا می‌خواهیم لبخند بر لبانشان بنشانیم یا می‌خواهیم اشکشان را جاری کنیم؟ به عبارت‌دیگر، آیا می‌خواهیم نقد کنیم یا انتقاد؟

سوال ۱: شما کدام‌یک را بیشتر تجربه کرده‌اید: نقد یا انتقاد؟

سوال ۲: اگر بخواهید رفتار دوست‌تان را به‌خاطر بدقولی یا بی‌نظمی‌ نقد کنید، چگونه آن را بیان می‌کنید؟

@wikifallacy
شش کلاه تفکر.pdf
11.7 MB
📚 شش کلاه تفکر

📝 ادوارد دوبونو

تکنیک شش کلاه تفکر چیست؟

در تکنیک شش کلاه تفکر دوبونو به‌طور کلی با استفاده از شش سبک فکری موضوع یا مسئله‌ی مورد نظر را بررسی می‌کند. برای هریک از شش سبک فکری نیز یک کلاه با رنگی مخصوص در نظر گرفته است. درواقع، رنگ کلاه‌ها نمایان‌گر طرز تفکر و نگرش افراد است.
 
دوبونو با ارائه‌ی تکنیک شش کلاه تفکر سعی می‌كند به‌ كسانی كه دور هم جمع می‌شوند بياموزد كه تک‌بعدی فکر نکنند. به تفكر خود وسعت دهند و آنگاه به راه‌های خلاق بينديشند. درنهایت، با یک هماهنگی مدبرانه نتايج را طبقه‌بندی و در تصميم‌گيری و حل مسائل از آن استفاده كنند.
 
در تکنیک شش کلاه تفکر افراد با گذاشتن هر یک از کلاه‌ها بر سرشان سبک فکری‌شان را براساس رنگ کلاه‌شان تغییر می‌دهند. درواقع، این افراد سعی می‌کنند نقش بازی کنند. یکی از مهم‌ترین موانع تفکر در زمینه‌های مختلف عملکرد تدافعی ما است. ما با گذاشتن هریک از کلاه‌ها بر سرمان این فرصت را به خودمان می‌دهیم تا بدون تعصب و پیش‌داوری در نقش خصوصیات فردی آن کلاه درباره‌ی موضوعات مختلف بیندیشیم و تصمیم بگیریم.

آموزش تفکر نقادانه

https://www.tg-me.com/wikifallacy
ادوارد دوبونو، پدر تفکر خلاق

ادوارد دوبونو - پزشک، نویسنده و متفکر - در سال ۱۹۳۳ در کشور مالت به دنیا آمد. او یک روان‌شناس، نویسنده و مشاور بین‌المللی بود که به‌عنوان پدر تفکر خلاق شناخته می‌شود. ادوارد دوبونو در دانشگاه‌های معتبر مانند دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده و کتاب‌های زیادی در زمینه‌ی تفکر و خلاقیت نوشته است.

دوبونو به‌خاطر توسعه‌ی تکنیک‌های مختلفی همچون شش کلاه تفکر شهرت دارد که به افراد و گروه‌ها کمک می‌کند تا دیدگاه‌های متفاوت را بررسی کنند. او همچنین به‌طور گسترده در زمینه‌ی آموزش و مشاوره در سازمان‌ها فعالیت می‌کرد و بر اهمیت تفکر ساختاری و خلاق در حل مسائل تأکید داشت.

او که به عنوان مُبدع نظریه «تفکر جانبی» هم شناخته می‌شود کتابی با عنوان «شش کلاه تفکر» نوشته که به زبان فارسی هم ترجمه شده است.

ادوارد دوبونو در ۹ ژوئن سال ٢٠٢١ به‌خاطر کهولت سن در ۹۱ سالگی درگذشت.

آموزش تفکر نقادانه

https://www.tg-me.com/wikifallacy
⚪️ نقش کلاه سفید در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
🔴 نقش کلاه قرمز در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
⚫️ نقش کلاه سیاه در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
🟡 نقش کلاه زرد در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
🟢 نقش کلاه سبز در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
🔵 نقش کلاه آبی در تفکر

https://www.tg-me.com/wikifallacy
تفاوت قضاوت و تصمیم‌گیری

judgement vs. decision making

📝 محمدرضا سلیمی

در سال ۲۰۲۰، مجمع جهانی اقتصاد «قضاوت و تصمیم‌گیری» را به‌عنوان هفتمین مهارت از بین ده مهارت برتر جهان معرفی کرد.¹ هرچند مجمع جهانی اقتصاد «قضاوت» و «تصمیم‌گیری» را با هم به‌عنوان یک مهارت واحد در نظر می‌گیرد، می‌توان تفاوت‌های متمایزکننده‌ای را بین این دو یافت. این تفاوت‌ها شامل تعریف، ماهیت، فرایند و برآیند (نتیجه‌)ی این دو مهارت مجزاست.

تعریف قضاوت: قضاوت یعنی توانایی تحلیل و ارزیابی اطلاعات، سنجش وضعیت‌ها و شکل دادن نظریه یا نتیجه‌گیری براساس داده‌های موجود. همچنین، قضاوت شامل ارزیابی کیفیت و اهمیت یا ارزش دادن به اشیا، اشخاص و پدیده‌هاست.

ماهیت قضاوت: قضاوت غالباً «ذهنی‌» است و معمولاً تحت تاثیر باورها، تجربه‌ها، تعصب‌ها و احساسات شخصی قرار می‌گیرد.

فرایند قضاوت: فرایند قضاوت شامل جمع‌آوری اطلاعات، تحلیل داده‌ها، ارزیابی گزینه‌ها یا جایگزین‌ها و شکل دادن یک نظریه یا نتیجه‌گیری است.

برآیند یا نتیجه‌ی قضاوت: شکل‌گیری یک باور یا یک نظریه درباره یک وضعیت، یک شخص یا یک شیء نتیجه‌ یا پیامد قضاوت است که ممکن است لزوماً به اقدام فوری منجر نشود.

تعریف تصمیم‌گیری: تصمیم‌گیری فرایندی است که در آن ما از بین دو یا چند گزینه یکی را انتخاب و به دنبال آن اقدام می‌کنیم. درواقع، هدف تصمیم‌گیری «انتخاب» و «اقدام» است.

ماهیت تصمیم‌گیری: برخلاف قضاوت که «ذهنی» است، تصمیم‌گیری معمولاً «عینی» و «عملگرایانه» است که شامل «تعهد» به انجام کار و «انتخاب» براساس «ملاک‌ها»ی مشخص می‌شود.

فرایند تصمیم‌گیری: فرایند تصمیم‌گیری منطقی و سنجیده با شناخت تصمیم و پرسشگری به‌منظور جمع‌آوری اطلاعات و ارزیابی راه‌حل‌ها و گزینه‌های گوناگون آغاز می‌شود و با انتخاب راه‌حل یا گزینه‌ی نهایی و اقدام عملی ادامه می‌یابد.

برآیند (نتیجه)ی تصمیم‌گیری: نتیجه‌ی تصمیم‌گیری «اقدام» یا «انتخاب» است که در پاسخ به یک وضعیت، یک مشکل، یک مسئله، یا شفاف‌سازی یک موضوع صورت می‌گیرد.

خلاصه: قضاوت به شکل‌گیری باور یا نتیجه منجر می‌شود، درحالی‌که تصمیم‌گیری به اقدام یا انتخاب می‌انجامد. البته، قضاوت پیش از تصمیم‌گیری صورت می‌گیرد، زیرا ارزیابی و تحلیل‌های لازم را برای تصمیم‌گیری فراهم می‌کند تا درنهایت انتخاب یا اقدام صورت گیرد. درواقع، تصمیم‌گیری مستلزم قضاوت کردن است.

قضاوت شامل ادراک رویدادها و دستیابی به نتیجه درباره‌ی اینکه رویدادی خوب است یا بد (قضاوت ارزشی یا قضاوت اخلاقی) یا دستیابی به این نتیجه که آیا رویدادی اتفاق می‌افتد یا نه (قضاوت احتمالی یا قصاوت عینی) است. اما تصمیم‌گیری یعنی «تعهد» به انجام کار یا «انتخاب» یک یا چند گزینه از میان گزینه‌های موجود.

«تصمیم‌گیری» با مفاهیم «تعهد»، «انتخاب» و «اقدام» همنشین است، درحالی‌که «قضاوت» با مفاهیم «باور»، «نتیجه» و «نظریه» قرین است.

۱. ۶۶ خطای شناختی در تصمیم‌گیری: پیامدها و راه‌حل‌ها

آموزش تفکر نقادانه

@wikifallacy
تفاوت دیدگاه و پیش‌فرض

point of view vs. assumption

📝 محمدرضا سلیمی

در مدل ریچارد پُل و لیندا اِلدِر، «دیدگاه» و «پیش‌فرض» (مفروض) دو عنصر یا مولفه‌‌ی مهم از میان هشت مولفه‌ی فکری¹ در تحلیل نقادانه‌ی تفکر هستند. البته، تمیز دادن این دو مولفه گاهی اوقات دشوار است، زیرا دیدگاه و پیش‌فرض همپوشانی دارند. بااین‌حال، به‌ طور کلی، دیدگاه با پیش‌فرض فرق دارد.

تعریف: دیدگاه به «نظر» یا «نگرش» افراد درباره‌ی یک موضوع یا یک موقعیت خاص اشاره می‌کند، در‌حالی‌که پیش‌فرض ایده، ادعا یا باوری است که بدون استدلال و بررسی دقیق پذیرفته و بدیهی فرض می‌شود. دیدگاه هم به «نگاه ما» (به چیزی که نگاه می‌کنیم) و هم به «نحوه‌ و نوع نگاه ما» (چگونه به آن چیز نگاه می‌کنیم) اشاره می‌کند، درحالی‌که پیش‌فرض نگاه ما و نحوه‌ی نگاه ما را تلویحاً تعمیم می‌دهد.

شکل‌گیری: تجربه، فرهنگ، جامعه، آموزش، رسانه، تحصیلات، اطلاعات، احساسات، ارزش‌ها، هنجارها، باورها، سوگیری‌ها، تعصب‌ها و تعاملات اجتماعی در شکل‌ دادن دیدگاه‌ها و پیش‌فرض‌ها نقش دارند.

صراحت: دیدگاه‌ها معمولاً با صراحت بیان می‌شوند، درحالی‌که پیش‌فرض‌ها اغلب پنهانند.

تاثیرگذاری: پیش‌فرض‌ها بیش‌تر بر استدلال و تحلیل تاثیر می‌گذارند، درحالی‌که دیدگاه‌ها در رفتار و تصمیم‌گیری تاثیر دارند.

تغییرپذیری: معمولاً پیش‌فرض‌ها به سختی تغییر می‌کنند، زیرا به‌عنوان بنیان تفکر پذیرفته می‌شوند؛ درحالی‌که دیدگاه‌ها باتوجه‌به شرایط و اطلاعات جدید به‌راحتی تغییر می‌کنند.


مثال: اگر کسی ادعا کند که «فقط پول خوشبختی می‌آورد»، «دیدگاه» یا «نگاه»ش به زندگی مادی است و «فرض می‌گیرد» یا «تعمیم می‌دهد» که تمام افراد ثروتمند خوشبخت‌اند.

۱. مولفه‌های هشتگانه‌ی فکری در مدل ریچارد پل و لیندا الدر عبارت‌اند از:

۱. هدف

۲. پرسش

۳. اطلاعات

۴. دیدگاه

۵. پیش‌فرض (مفروض یا انگاشته)

۶. مفاهیم

۷. استلزام (پیامد)

۸. استنتاج (استنباط)

آموزش تفکر نقادانه

@wikifallacy
برگزاری جلسه در گوگل‌میت

موضوع: پاسخ به سوال

سخنران: محمدرضا سلیمی

یکی از علاقه‌مندان به تفکر نقادانه پرسیده‌اند: چگونه مغالطه‌ها و خطاهای شناختی را در استدلال و تصمیم‌گیری شناسایی کنیم؟

🗓 زمان: جمعه، ۱۲ بهمن ۱۴۰۳

🕚 ساعت: ۱۱ صبح

در این جلسه می‌خواهیم به این سوال به تفصیل پاسخ دهیم. از دوستان عزیز و علاقه‌مند دعوت می‌شود در این جلسه شرکت کنند.

لینک ورود به جلسه 👇

http://meet.google.com/qkj-vupz-goi

ساعت ورود: ۱۰:۵۵

https://www.tg-me.com/wikifallacy
مغالطه‌ی خط قرمز

red line fallacy

📙 محمدرضا سلیمی

از دهه‌ی ۱۹۷۰ تاکنون «خط قرمز» در روابط بین‌الملل به‌ معنای هشدار جدی به دشمن یا اپوزیسیون است که نادیده گرفتن آن پیامدها و هزینه‌های در پی دارد. هرچند اصطلاح «خط قرمز» بیش‌تر در ادبیات سیاسی به کار می‌رود، در روابط عاطفی و زناشویی نیز مورد توجه قرار گرفته است. برای مثال، خیانت، فحاشی، بی‌حرمتی، تحقیر و توهین به همسر و خانواده‌ی او از جمله خطوط قرمزی هستند که تاثیر مخرب و فاجعه‌آمیزی بر روابط خانوادگی دارند.

البته، تعیین خطوط قرمز چه در روابط بین‌الملل و چه در روابط عاطفی به این راحتی نیست؛ ممکن است افراد در تعیین خطوط قرمز و واکنش به آن در دام «مغالطه‌ی خط قرمز» بیفتند.

مغالطه‌ی خط قرمز چیست؟

مغالطه‌ی خط قرمز زمانی اتفاق می‌افتد که فرد در فرایند استدلال حدومرزها یا محدودیت‌هایی خاص تعیین کند، و بعد بگوید که عبور از آنها ممنوع است و مجازات در پی دارد. در مغالطه‌ی خط قرمز افراد نمی‌توانند توجیه کافی و منطقی در تعیین خطوط قرمز و اینکه چرا عبور از آنها ممنوع است و مجازات دارد ارائه کنند.

ساختار منطقی مغالطه‌ی خط قرمز عبارت است از: «الف» خط قرمز است؛ بنابراین، عبور از «الف» ممنوع است و مجازات در پی دارد.

چند نکته در‌باره‌ی مغالطه‌ی خط قرمز

۱. ممکن است خطوط قرمز براساس استدلال منطقی و معیارهای درست و عینی تعیین نشوند؛ بااین‌حال، به‌گونه‌ای آنها را تعیین می‌کنیم که مخاطب تصور کند جهان‌شمول‌اند و عبور از آنها عواقب دردناکی به دنبال دارد. درواقع، در این مغالطه افراد به‌طور دلخواه، قراردادی، مبهم و حق‌به‌جانب خطوط قرمز را تعیین می‌کنند.

۲. در مغالطه‌ی خط قرمز، استدلال‌کننده به احساسات متوسل می‌شود و هدفش ایجاد ترس در مخاطب و تهدید اوست، به جای اینکه شواهد منطقی و منصفانه ارائه کند.

۳. در مغالطه‌ی خط قرمز، استدلال‌کننده موضوعات، مسائل و مشکلات را ساده‌سازی می‌کند و مخاطب را بر سر دوراهی کاذب (عبور از خط قرمز یا رعایت خط قرمز) قرار می‌دهد. درواقع، این مغالطه سبب می‌شود که به طیف‌های خاکستری و ظرافت‌ها توجه نکنیم.

۴. در مغالطه‌ی خط قرمز، مغالطه‌‌کننده  به مخاطب القا می‌کند کسانی که از خطوط قرمز عبور می‌کنند گستاخ، نفوذی و بسیار خطرناک‌اند و باید با عواقب آن مواجه شوند.

۵. اصطلاح «خط قرمز» نوعی «ابزار بلاغی» است. ابزارهای بلاغی برای فریب دادن، تحریک کردن یا تشویق کردن مخاطب به کار می‌روند و سبب می‌شوند ذهن مخاطب از موضوع اصلی منحرف شود.

۶. مغالطه‌ی خط قرمز با «مغالطه‌ی مدواژه» ارتباط تنگاتنگی دارد. «مدواژه» به واژه‌ها یا عبارت‌هایی می‌گویند که مدند و بر سر زبان‌ها افتادند و قدرت اقناع‌کنندگی بسیار بالایی دارند، مانند «پرستو» و «احترام به عقاید دیگران». مدواژه‌ها اغلب تبلیغاتی و تزیینی‌اند و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت‌اند.

۷. در بحث‌ها و گفتمان سیاسی ممکن است خطوط قرمزی را در نظر بگیریم که با معیارهای منطقی و روشن و دقیق تعیین نشده باشند و صرفاً هدف آن فریب دادن یا ترساندن مخاطب و قرار دادن او در هاله‌ای از ابهام باشد.

۸. زمانی که در فرایند استدلال با مغالطه‌ی خط قرمز مواجه می‌شوید، از طریق سوال‌های نقادانه صبورانه از مغالطه‌کننده بخواهید که با معیارهای فکری مانند وضوح، درستی، دقت، عمق، اهمیت، مناسبت (ربط‌داری)، انصاف، منطق و مقبولیت ادعایش را ارزیابی کند.

📙 زبان فریبکار: ۶۰۰ مغالطه در استدلال (در دست تالیف)

آموزش تفکر نقادانه

@wikifallacy
2025/06/30 07:03:40
Back to Top
HTML Embed Code: