Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
موسیقی و هنر برای من چیزی است شبیه دریا ..
بر من چیره میشود، مجذوبم میکند، شیفته‌ام میکند. حتی در عین حال ترس در دلم مینشاند.
از بی‌حدی‌اش واهمه دارم.چاره‌ای نیست. چون شناگر خوبی نیستم.

#فرانتس_کافکا
دیگر نه دل می‌بندم، نه امیدوار می‌شوم، نه توقع دارم همه چیز خوب پیش برود. دیگر جهان و اتفاقاتش را به حال خود رها کرده‌ام و بدون هیچ احتمال و پیش‌فرضی فقط اقدام می‌کنم، کنار می‌ایستم و منتظر می‌مانم و آمادگیِ این را دارم که نتیجه، کاملا خلاف آنچه انتظار داشته‌ام پیش برود!
حس می‌کنم نهایت تلاش‌هایم را کرده‌ام و بیش از این تقلا نمی‌کنم و بیش از این امید ندارم با اصرار کردن و جنگیدن چیزی درست بشود.
شده‌ام شبیه به مادری که ۱۰۰۰ فرزند سقط کرده و هیچ اشتیاق و امیدی به تولد فرزندی که در شکم دارد، ندارد و احتمال این را می‌دهد که هر لحظه اتفاق ناخوشایندی بیفتد و عادت دارد از آرزوهایش دست بردارد و به ناملایمتی‌های تکراری روزگار، اعتراضی نکند.
آدم‌ها از یک جایی به بعد خسته می‌شوند و ترجیح می‌دهند عقب‌نشینی کنند، گوشه‌ای دست به سینه بایستند و فقط نگاه کنند.

#نرگس_صرافیان_طوفان
💔4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ببینید این دختر با وجود اینکه یک دستش از مچ قطع شده، چه زیبا می‌نوازد!
هيچ محدوديتی نميتواند شمارا از آنچه آرزو داريد، منع كند. 😍👌🏻
6👍1
خدایا من که می‌دانم
حواست هست
حواست هست غمگینم، گرفتارم، صبوری می‌کنم اما...
حواست هست دلتنگم
حواست هست جز دستان گرم تو؛
امید از هیچکس، از هیچ انسانی
ندارم من!
پناهم باش معبودا!
تو می‌دانی که مغرور و صبور و بی‌حواسم من...

👤 #نرگس_صرافیان_طوفان‌
2
می‌دانی الآن دلم چه می‌خواهد؟ پاییز!
مشکلاتم جوری‌ست که هیچ‌کس توان حل کردنشان را ندارد و می‌دانم که این وسط تنها کسی که باید سخت تلاش کند، خودم هستم و از طرفی این تنها بودن و تنهایی جنگیدن دارد آزارم می‌دهد.
سخت است با سپاه عظیمی از مشکلات و رنج‌ها تنها باشی و به این مسئله هم واقف باشی که چاره‌ای جز تنها ادامه دادن نداری و واقف باشی که این مسیری‌ست که خودت انتخاب کرده‌ای و راه بازگشتی هم نداری و حالا که پا روی این پل مخروبه‌ی مرتفع گذاشته‌ای و مسیر پشت سرت هم تخریب شده و نمی‌توانی برگردی، جز بااحتیاط به پیش رفتن و به پایانِ مسیر فکر کردن، هیچ چاره‌ی دیگری نداری!!!
می‌دانی الآن دلم چه می‌خواهد؟ پائیز باشد و من شال‌گردنم را محکم کنم، دست توی جیبم بگذارم و تمام خیابان‌های خیس و نارنجی را قدم بزنم و یادم برود چقدر درگیری ذهنی و مشغله‌های فراتر از تاب و توانم دارم و چقدر فرصت ندارم به چیزی جز سخت جنگیدن و تلاش برای زمین نخوردن فکر کنم!
می‌دانی الآن دلم چه می‌خواهد؟ عزمی راسخ‌تر برای جنگیدن و تلاش کردن و ادامه دادن! دلم می‌خواهد پاییز که تمام شد، اندوه و مشکلات هم تمام شده باشد...

👤#نرگس_صرافیان_طوفان
1
دنیا مرا شکست داده‌بود و تو کنار من بودی! این واقعا برایم ارزشمند بود؛ این‌که هنوز هم کسی دوستم داشت و برایم ارزش قائل بود آن‌هم در شرایطی که فکر می‌کردم دیگر دوست‌داشتنی و ارزشمند نیستم و از جهان فاصله می‌گرفتم و حس می‌کردم حضورم بار اضافه‌ای‌ست روی دوش آدم‌ها!
طبیعت جهان را خوب می‌شناختم و هرگز از آن گله‌مند نبودم، از اینکه آدم‌ها فقط زمانی که بی‌غصه و سرخوش و آرام باشی تو را دوست دارند و چهره‌ی گرفته و مشکلات لاینحل تو، فقط حال آنان را بد می‌کند و می‌شوی یک لکه‌ی سیاه، وسط صفحه‌ی سفید خوشبختی‌های‌شان.
تو در شرایطی که هیچ‌کس نبود، بودی و تو وقتی هیچ‌کس هوایم را نداشت، داشتی و من چه کسی را به جز تو "رفیق" صدا بزنم؟!
کِی دوباره بشکنم و ببینم به جز تو چه کسی شکسته و غمگین و ویران شده‌ی مرا هم دوست خواهد داشت؟!

#نرگس_صرافیان_طوفان
4
شاید گاهی کمی دیر بلند شوم و خودم را جمع و جور کنم اما می‌دانم که بلند می‌شوم، خودم را محکم می‌تکانم، سرم را بالا می‌گیرم و جوری ادامه می‌دهم که هیچ‌کس باور نکند همین چند لحظه‌ی قبل، با چه رنج و اندوهی به زمین افتاده‌بودم و چقدر غمگین بودم!

شاید دیر، شاید سخت؛ اما می‌دانم که به اهدافی که در ذهنم دارم خواهم‌رسید، چرا که دارم سخت تلاش می‌کنم و قطعا فرق است میان رودی که به قصد اقیانوس به راه افتاده با مردابی که ایستاده و آرزوی دریا شدن دارد!
چیزی که مشخص بود این بود که من اجازه نمی‌دادم اوضاع همین‌طور بماند و هرطور شده، یک کاری می‌کردم.

#نرگس_صرافیان_طوفان
8👍1
ولی موهایت که شروع به سفید شدن کرد تازه می‌فهمی که زندگی شوخی‌بردار نیست و تو جدی جدی داری پیر می‌شوی!
در ذهنت هنوز یک کودک شادابی اما هربار مقابل آینه می‌ایستی و چهره‌ی جاافتاده‌تری از خودت می‌بینی و مسئولیت‌های بیشتری روی شانه‌های خودت حس می‌کنی، ناخواسته از کودک هیجان‌خواه درونت فاصله می‌گیری.
هرچه بیشتر پیش می‌روی، احساس می‌کنی باید با جهان و آدم‌ها جدی‌تر برخورد کنی و لبخندهایت کوتاه‌تر می‌شود و سقف آرز‌وهایت بلندتر و در فکر فرو رفتن‌ها و سکوت‌کردن‌هایت بیشتر...
گاهی از موهای سپیدت بیزار می‌شوی و گاهی دوستشان داری و گاهی دنبال راهی برای بازگشت به روزهایی می‌گردی که موهایت هنوز سیاه بود و لبخندهایت هنوز عمیق و شانه‌هایت هنوز سبک!
می‌ترسی از سی ساله شدن و می‌ترسی از چهل ساله شدن و می‌ترسی از پنجاه و شصت و هفتاد ساله شدن و به مرور می‌پذیری که از تو سن و سالی گذشته و باید رفتارهایت را با میزان تجربه‌ای که از زیستن داری، تنظیم کنی.
تمام عمرت دلت می‌خواهد بازگردی به گذشته‌های دور و کودکی کنی، ولی از یک جایی به بعد، منطقت به احساست پیروز می‌شود و با طبیعت جهان کنار می‌آیی و طبق قواعد نانوشته و گریزناپذیر جهان پیش می‌روی.
روزی همه چیز را می‌پذیری و متقاعد می‌شوی که فارغ از سال‌های گذشته و سال‌های باقیمانده و میزان موهای سیاه و سپیدت و شرایط و سن و سالت و هرچیز که هست، باید زندگی کنی، باید خوب زندگی کنی...

#نرگس_صرافیان_طوفان
3
من تو را داشتم و همیشه تو بوده‌ای که حال مرا خوب کنی و به لحظات بی‌رنگم رنگ بپاشی و جانی باشی که در نهایت بی‌جانی، به جان‌هایم اضافه می‌شود.
همیشه تو بوده‌ای و هوای اندوه و بی‌حوصلگی و کم‌ آوردن‌های مرا داشته‌ای و بودنت با تمام بودن‌های جهان فرق داشته. چطور می‌توانی اینقدر خوب باشی؟ چطور می‌توانی اندازه‌ی خودت برای من ارزش قائل باشی؟ چطور می‌توانی نگرانی و اندوه و حتی شادی من را بیشتر از خودم حس کنی و برای مشکلات و رنج‌های من، زودتر از خودم دست به کار شوی؟
تو را با کدام واژه‌ها صدا بزنم که برازنده‌ی تو باشند؟ تویی که هم‌راه و هم‌راز و هم‌ذوقِ منی!
کاش واژه‌ی بی‌نظیر و تازه‌ای می‌ساختم که بالاتر از رفیق باشد و آن را فقط به تو اختصاص می‌دادم. تویی که از رفیق خیلی بیشتری و از هرکسی که با من نسبتی ندارد، بسیار بسیار عزیزتر! چطور می‌توانی اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب به دل بنشینی و اینقدر خوب آدم را دوست داشته‌باشی؟
چطور می‌توانی آدمِ محافظه‌کار و گریزان از صمیمیتی مثل من را این‌طور دلبسته‌ی خودت کنی؟!
از کجا یاد گرفته‌ای اینقدر خوب باشی و اینقدر خوب شکستگی‌ها و زخم‌های کهنه‌ی وجود آدم را ترمیم کنی؟!
اصلا از کدام سیاره برای نجات من آمده‌ای که حس می‌کنم زمینی نیستی؟

#نرگس_صرافیان_طوفان
5
💠زن از دیدگاه عرفانی

استاد الهی قمشه ای درباره خانم‌ها نظرات خاص عرفانی خاصی دارد از جمله اینکه زن در مقام معشوقی قرار دارد و مظهر معشوقیت و محبوبیت خداوند در روی زمین است. و به همین سبب در ادب تغزلی عرفانی پارسی همه جا معشوق مطلق که خداست در صورت زن وصف می‌شود و مقصود از دختر پادشاه چین و بت چینی یا دختر چینی جلوه و جمال الهی است:

گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از گردش او گردش این پرده نبینی؟

🔺مولانا
🌺🌺🌺🌺🌺

https://www.tg-me.com/woman_artists
👏93
نمایشگاه  نقاشی خانم لیلا خدری بازدید
گشایش: آدینه ۶ تیر
ادامه تا چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۴
بازدید: ساعت ۱۸ تا ۲۱
مکان: خیابان فرشادی کوچه شماره ۴(سام میرزا ) ساختمان آرین گالری آرین هنر معاصر  طبقه اول
👏1
زنان و درختان چقدر بهم شبيه اند،
هر دو ريشه دارند و برگ و بار می دهند.
هر دو بهارهای بسيار دارند
و زمستان های بسيارتر.
هر دو به نور محتاجند و هر دو
نفس می بخشند و زندگی.
و در كمين هر دويشان تبرهای بسيار است.
برای بريدن ها، برای شكستن ها،
برای قطع اميد ها؛
اما هنر زن بودن،
جوانه زدن های پی در پی است،
حتی وقتی شاخه هايت را شكستند،
حتی وقتی ساقه هايت را زدند،
حتی وقتی بی رحمی تبر، تنت را،
تنه ات را از ته بريد،
تو اما ريشه ات را نگه دار،
دستهايت را به آسمان بلند كن،
تو دوباره سبز خواهی شد...

👤عرفان نظر آهاری
👏7
Channel photo updated
سرکار خانم مرضیه فقیهی
دارای مدرک ممتاز از انجمن خوشنویسان تهران
تجربه خوشنویسی از سال ۸۳
همچنین نقاشیخط و کالیگرافی روی بوم و پارچه و دیوار
#مرضیه_فقیهی
https://www.tg-me.com/woman_artists
4👍1👏1💩1
⁨۶۰×۶۰ بوم
با ورق طلا و رنگ اکرولیک و پودر مخمل⁩

#مرضیه_فقیهی
https://www.tg-me.com/woman_artists
6👏4🤮1
کارگاه آموزش خوشنویسی
Photo
در دوره قاجار، بر خلاف آنچه بعضی از پژوهشگران نوشته‌اند، نستعلیق زیبای میرعماد در دو جریان گسترش و تداوم می‌یابد:

نخست نستعلیقی اغراقی و دربارپسند و دوم نستعلیقی اعتدالی و مردم‌پسند، اولی دارای بزرگی و فخامت، دومی دارای شیرینی و ملاحت.

ذوق معیار جامعه که در فضای مشروطه نفس می‌کشد، جریان دوم را یعنی جریانی را که میرزای کلهر پیش‌آهنگی می‌کند، می‌پسندد و بدین گونه، این جریان، گسترش بی‌نظیری می‌یابد.

سخن و پرسش اصلی اینجاست که آیا با پدید آمدن خط کلهر، از نستعلیق میرعماد و یا خوشنویسان جریان اول و یا خوشنویسان قبل از میر عماد به تمامی بی‌نیاز می‌شویم؟

این پرسش و صد البته پاسخ آن، بسیار مهم است. 

به نظر بنده خوشنویسانی که در امتداد میرزای کلهر، خط می‌نویسند باید ضمن تداوم ساختار متعادل و ملیح نستعلیق کلهر، همواره نوع خیال‌پردازی‌های خوشنویسانه میرعماد و دیگران را با تحقیق و پژوهشی دقیق و ریزبینانه دنبال کنند و راه‌های خیال‌پردازی را در قالب‌های مختلف خوشنویسی تجربه کنند.

اما این تحقیق و پژوهش ریزبینانه، به معنی《بازگشت》نیست، و منطقا چطور امکان دارد با وجود ساختارهای دقیق میرزای کلهر، به فکر بازگشت بود؟

برای جلوگیری از خطای چشم و درک درست ساختارهای دقیق و سالم نستعلیق کلهر باید صافی ناشی از پرداخت‌های خوشنویسانه را که در خط دیگران یافت می‌شود کنار نهاد و تنها ساختارها را با هم مقایسه نمود.

خوشنویس حرفه‌ای باید بتواند در ذهن خود، گرد و غبار اضافات طبیعی قلم را که ناشی از  بداهه‌نویسی‌های سریع و بدون پرداخت میرزای کلهر است، از روی خط او بردارد و آنگاه به مقایسه آن‌ها با خط پرداخت شده دیگر خوشنویسان بپردازد.

بی‌گمان اگر خوشنویسی چنین توانی را داشته باشد در قیاس‌های خود به ساختارهای معتدلتر و دقیق‌تر کلهر خواهد رسید.

میرزای کلهر گرچه خودبزرگ‌بین نبود اما به حقیقت بزرگ بود.

بر این اساس، نه تنها نباید نظر برخی از پژوهشگران و خطشناسان گذشته و همعصر او را مبنی بر این که کلهر نستعلیق میرعماد را به تکامل رسانده، اغراقی در حق کلهر دانست، بلکه باید گفت در حق بزرگی کلهر باید بیش‌تر گفت و نوشت تا واقعیت‌ها چنان که هست، خود را نشان داده و در اختیار مخاطبان قرار گیرد.


       آزاد محمودی      mahmoudi.azad@
💐💐💐💐💐
https://www.tg-me.com/amozeshkhosneivisi
1🔥1
2025/10/21 22:09:09
Back to Top
HTML Embed Code: