Telegram Web Link
دیل اسپندر فمینیست استرالیایی:

«فمینیسم مایه‌ی هیچ جنگی نبوده. هیچ خصمی را نکشته. هیچ بازداشتگاهی برپا نکرده. به هیچ دشمنی گرسنگی نداده و مرتکب ظلمی نشده. فمینیسم نبردی است برای تحصیلات، برای حق رای، برای شرایط بهتر شغلی، برای امنیت در خیابان‌ها، برای پروای کودکان را داشتن، برای رفاه اجتماعی، برای وجود داشتن مراکز مقابله با بحران تجاوز، خانه‌های امن زنان، اصلاحاتی در قانون. اگر کسی بگوید «اوه، من فمینیست نیستم.» می‌پرسم: «چرا؟ مشکلت چیه؟»
.
👍19👏5👌5
Forwarded from مطالعات زنان
گفت‌وگو با آذر تشکر به مناسبت ۸ مارس
🔻 جست‌وجوی زنانه آزادی در زندگی

🔹برای اولین‌بار در تاریخ، ما زنان ایرانی حرفی برای دنیا در حوزه زنان داشتیم. از آغاز دوره مدرن تاکنون ما همیشه پذیرنده ایده‌های مدرن بوده‌ایم. برای اولین بار بعد از سال ۱۴۰۱ است که ایده «زن، زندگی، آزادی» از ایران به یک گستره جهانی می‌رسد و دامنه نفوذ بالایی پیدا می‌کند. فقط این نیست که نهادهای رسمی را تحت تأثیر قرار دهد بلکه نهادهای غیررسمی گسترده‌ای را هم تحت تأثیر خودش قرار می‌دهد.
متن کامل گفت‌وگوی سامان موحدی راد و آذر تشکر، جامعه‌شناس و لایف‌کوچ را اینجا بخوانید:

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-922271

#مطالعات_زنان

@womenstudies
👍5👎3
ویژه‌نامه هشتم مارس- ۱۴۰۲.pdf
5.2 MB
گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران از زمان تشکیل آن، همواره در پی آشکارسازی مسائل زنان بوده است. ‏آن‌چه این ویژه‌نامه ارائه می‌شود یادداشت‌هایی در رابطه با فمینیسم است که پیش‌تر در صفحه اینستاگرامی گروه ‏منتشر شده‌اند.

تعدادی از این متون، به «مفاهیم و تحلیل فمینیستی» اختصاص یافته و ‏مواردی چون کلیشه‌های جنسیتی؛ مردسالاری؛ کار خانگی زنان و خشونت‌های جنسی را دربرمی‌گیرند. در ‏بخش دوم به «نظریه‌‌ها و نظریه‌پردازان فمینیسم» پرداخته شده و در بخش معرفی کتاب نیز به آثاری با محوریت فمینیسم که به فارسی ترجمه شده‌اند توجه شده است.

گروه ‏مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران از کلیه نویسندگان مطالب این ويژه‌نامه بابت همراهی ایشان سپاسگزاری ‏می‌نماید.‏

@womenstudiesisaorg
4
Forwarded from Critic l مریم نصر
📚

درباره سلیطه و سلیطگی

🔻«جنسیت مجموعه‌ای است از تکرار اعمال در یک چارچوب مستحکم نظارتی که در طول زمان شکل گرفته و ثابت باقی مانده تا ظاهر یک موجود طبیعی تولید شود»
جودیت باتلر

🔻با جمعی از اساتید بسیار خوب فلسفه بحث از این شد که خوشبختانه زبان فارسی مثل بسیاری زبانهای دیگر تفاوتی میان مونث و مذکر نگذاشته و از این بابت جنسیتی نیست پس ما پیش‌تریم. عرض کردم که این بی‌اعتنایی به معنای پیش‌تر بودن نیست، نپذیرفتند و نباید انتظار می‌داشتم بحث پیش‌تر برود.

🔻پیش‌فرضهایی که در حوزه مسائل زنان ذهن ما را انباشته دشوار اجازه دهد در جمع دوستانه بحث جدی شکل بگیرد و آدم عاقل در مواجهه با اینهمه پیش‌فرض و در فرصت کم زیاد پیش نمی‌رود، مبادا متهم به تعصبهای افراطی فمینیستی در حد انکار «سیاهی کلاغ» شود و حالا کو تا پیدا شدن کلاغ سفید!

🔻این روزها بحث داغی پیرامون واژه «سلیطه» در فضای مجازی شکل گرفته است. کسانی زنی را که به فیلمبرداری مخفیانه از خودش در فضای عمومی اعتراض کرده «سلیطه» نامیده‌اند. زنان و مردانی گفته‌اند ما هم به این وضعیت معترضیم و اگر فریاد اعتراض به معنای سلیطگی است پس ما هم «سلیطه‌ایم». مردان دیگری هشدار داده‌اند که چرا خود را «سلیطه» می‌دانید؟ شرم کنید از پذیرفتن این واژه بر خود که دشنام است.

🔻برداشت ما از جهان به نحوه بیان افکارمان رنگ و بو می‌دهد و به همین دلیل است که سه نفر متفاوت با مشاهده یک رفتار واحد از کسی ممکن است او را «شجاع» یا «سلیطه» و یا «کله خر» بنامند. درموردی که به آن اشاره کردم یعنی استفاده از عبارت «سلیطه» برای اشاره به زنی معترض ما با وصفی جنسیت‌زده طرفیم. «سکوت و فرمانبرداری فضیلت زن است». زنی که نافرمانی می‌کند و مایل است از جایگاهی که برایش طبیعی در نظر گرفته‌اند خارج شود بی‌فضیلت است و واژه متناسب با این رذیلت «سلیطه» است.

📚دوتا کتاب خوب در این زمینه تا بیاندیشیم رغم اینکه زبان ما مونث و مذکر ندارد، چه شباهتی با سایر زبان‌ها دارد و تا چه عمقی جنسیت‌زده است:

زبان و جایگاه زن
، رابین تالمک لیکاف، ترجمه مریم خدادادی و یاسر پوراسماعیلی، انتشارات نگاه

درک زبان و جنسیت
، آلیسون جولی، ترجمه ملیحه مغازه‌ای، قصیده سرا.

@neocritic
👍11
برای صدیقه وسمقی؛ زنِ آزاد و شجاع

صدیقه وسمقی برای ما راوی زنی است که با جرأت و شهامتِ نظری و فکری، به جسارت و شجاعتِ عملی و رفتاری رسید. این چیزی است که روشنفکری ایرانی، محتاج آن است. یک زن که با زنانیّتِ آزادِ خویش، در برابرِ مذهبِ اسارت‌بخش و سُنّتِ زن‌ستیز و حکومتِ تبعیض‌گذار، استوار و محکم ایستاده است و حقّ و آزادیِ زنانه‌ی خود و هم‌وطنان و هم‌جنسانِ خود را، نجیبانه و عفیفانه استیفا می‌کند. جرأتِ نظری و معرفتیِ این زن‌ِ آزاد و حقّ‌مدار، در این است که با تبرِ خرد بت‌های ذهنی را شکسته و با تیغِ تجربه مقدّساتِ عقیدتی را شکافته است. با اجتهاد در اصول، مجتهدانه در دین و اندیشه‌ی دینی نظر افکنده و برداشت و تفسیری نو از دیانت درانداخته است. صدیقه وسمقی، با جرأت نظری، جرأت عملی خود را هم نشان داد، این بار با شکستن بت‌های اجتماعی و شکافتن مقدّساتِ سیاسی. با حرکت‌ و کُنشِ سیاسی و مدنی، این بار در برابر حاکمیّتِ بت‌‌پرست و مقدّس‌مآب قدّ علم کرد. و این‌گونه بود که صدیقه وسمقی، زنِ دلیر و جسور، شهامتِ خویش در بیرون جهیدن از انقیاد و تعبّد و تسلیم، و شجاعتِ خود در آزاد شدن از بند و اسارت و تبعیض را رُخ نمایاند. به او آفرین باید گفت، به صد زبان و عمل.

برای حکومتِ مذهبی، که سوار بر قدرتِ دینی است، چیزی بدتر از آن نیست که اهلِ دین و ایمان، در برابر مذهبِ اسارت‌بخش، کیشِ رهایی‌بخش و آزادگذار برداشت و روایت کنند؛ متدیّنان و مؤمنانی پیدا شوند که در دین‌داری و ایمان‌ورزی خود، از قیمومتِ دولتِ دینی و دینِ دولتی خارج شوند، خود را از ولایت و رهبریّتِ مذهبیِ قدرت رها کنند، خویشتن را از تسلیم و اطاعت آزاد سازند و ایمان خود را از انقیادِ حکومت نجات دهند و دین خود را از دولت خلاصی دهند. این تجربه، بسی برای حکومتِ دینی و ولایتِ مذهبی، تلخ و ناگوار است، همان‌قدر که برای سُنّتِ دموکراتیک و فرهنگِ لیبرال، تولّد برداشتِ رهایی‌بخش از دین و تربیتِ دیندارانِ دموکرات و مؤمنانِ آزادمنش، بسی شیرین و گوارا ست. صدیقه وسمقی، یک چهره از دین و دینداریِ آزاد و آزاده است که با کشفِ حجاب، با سکولارها و لائیک‌های آزاد و آزاده همراه شد.

بسیار طبیعی است که حکومتِ مذهبی، که نیروی خود را از دیندارانِ مقیّد و مؤمنان تسلیم به خود می‌گیرد، از جرأت و شهامتِ زنان آزاد و رهایی چون صدیقه وسمقی در هراس و وحشت باشد و به زور و قهر، او را به بند بکشد. بر دینداران است که صدای او باشند.

https://www.tg-me.com/shahrvand_sabz/1416

@shahrvand_sabz
21
آنارکوفاشیسمِ شیعی، اسم رمزی برای نابودی ایران!

#A 442

آرمان امیری @armanparian - برای خواندن متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه‌ی INSTANT VIEW استفاده کنید. برش‌هایی از متن یادداشت:

✍️ این برای نخستین بار است که من با تعبیری مواجه شده‌ام که وضعیت را از دریچه‌ی ذهن یکی از اعضای «داخل حلقه‌ی قدرت» توضیح می‌دهد و تا حدودی مشخص می‌کند چرا آنچه به عقل تمامی ناظران بیرونی غیرمنطقی می‌آید، در منطق نظام متفاوت است و از دستور خارج نمی‌شود: «آنارکوفاشیسم شیعی». این تعبیر عجیب را بهروز افخمی در گفتگوی اخیر خود با موسی غنی‌نژاد به کار برده است و تلاش کرده مبانی نظری و مقاصد و رویه‌های آن را تشریح کند. (متن کامل این گفتگو را می‌توانید از کانال تلگرامی دکتر غنی‌نژاد بخوانید)

✍️ نخست اینکه آنارکوفاشیسمِ شیعی ضددولت است. این ضدیتش با دولت ممکن است در یک خوانش سطحی و ترجمه‌ای به «نولیبرالیسم» تفسیر شود اما تنها چیزی که در این مدل شاهدش نیستیم آزادسازی یا تلاش برای تقویت بازار رقابتی است. کاملا برعکس، در این اندیشه، تلاش می‌شود تا منابع ثروت هرچه بیشتر از دایره‌ی نفوذ دولت خارج شود تا از دست‌رس اغیار دور مانده و به صورت انحصاری در اختیار کانون‌های فرقه قرار گیرد. در واقع، آنارکوفاشیسم شیعی دولت را مثله می‌کند تا اعضا و حلقه‌هایش بتوانند تکه‌های آن را چپاول کنند.

✍️ دوم آنکه آنارکوفاشیسمِ شیعی ضد ملت است. یعنی به ملت، در معنایی که ما می‌شناسیم باور ندارد، بلکه هم‌وطنان خودش را در اعضای شبکه‌ای می‌بیند که ممکن است در هرکجای جهان حضور داشته باشند. گاه این تمایل خود را با اشاراتی صریح مطرح می‌کند و دم از «هلال شیعی» می‌زند، و گاه تلاش می‌کند تا مثل شبکه‌های فراماسونری آن را در بسته‌های رمزگذاری‌شده‌ی دیگری جایگذاری کند و کلیدواژگانی رسمی‌تر همچون «منافع ملی» را به گروگان بگیرد، که در نهایت هیچ نیستند جز منافع اعضای فرقه‌ای که با مرزبندی‌های دولت‌ملت‌های شناخته شده سازگاری ندارد.

از ترکیب دو گزاره‌ی قبلی در می‌یابیم که این آنارکوفاشیسمِ شیعی، ضد دولت/ملت است. دلیل نفرتش از «انقلاب مشروطه» را هم باید با همین گرایش ذاتی‌اش فهمید. مشروطه‌ی ایرانی، نقطه‌ی عطفی در تکامل نسخه‌ی مدرن دولت-ملت ایرانی بود. اگر حکومت ناچار است در روایت رسمی، نفرتش از این نقطه‌ی عطف را با برکشیدن مشروطه‌ستیزانی چون «شیخ‌فضل‌الله نوری» به نمایش بگذارد، بهروز افخمی با صراحتی عریان‌تر افسوس وضعیت ملوک‌الطوایفی پیشامشروطه را می‌خورد و از نفس تشکیل دولت متمرکز مدرن ابراز انزجار می‌کند.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
👍72
دنیای رنگارنگ آرزوهای محترم

فاطمه علمدار


رولو می،وقتی38ساله بود سل گرفت و روی تخت بیمارستان،وقتی نمیدانست میمیرد،فلج میشود یا خوب،به«آرزو داشتن»فکر کرد و بعد که خوب شد از نظریه پردازان اگزیستانسیالیسم شد.از نظر او،آرزو با هدف و برنامه داشتن فرق دارد.وقتی با توجه به وضعیت،محاسبه میکنیم که بهترین گزینه اینست که در این شرایط،دلمان اینرا بخواهد و نه آنرا،داریم برای اهدافمان برنامه ریزی میکنیم.آرزو ولی ریشه در هیجانانهای عاطفی دارد.اینکه چیزی را حس کنی و آن حس کردن باعث شود قلبت به تپش بیفتد و بیقرار شوی و بخواهی اش!فقط بخواهی اش!آرزو از عواطف سانسور نشده و سرکوب نشده جان میگیرد و بالنده میشود و میشود شور زندگی.شوری که آدم را وادار به حرکت و تلاش میکند.رولو می میگفت آرزوست که اراده را فعال میکند و باعث ایجاد تغییر میشود.ایجاد تغییر در زندگی در شرایط فروبستگی عاطفی،وقتیکه آدمها آنقدر با عواطفشان رودربایسی دارند و آنقدر سرکوبش کرده اند که دیگر حتی یادشان نمیآید که دلشان چه میخواهد،ممکن نیست.

انیمیشن«آرزو»(2023)را که دیدم یاد رولو می افتادم.حاکم ظالمی حمله کرد و خانه ها را آتش زد و پدر و مادر بچه ای را کشت.بچه که قلبش شکسته بود،آرزو کرد بتواند شهری بسازد که در آن مردمان آرام و در صلح زندگی کنند و بعد برای رسیدن به آرزویش رفت جادو یاد گرفت و تبدیل شد به جادوگر توانمندی که میتوانست آرزوی دیگران را برآورده کند.او اینطور به آرزویش-ساختن شهری در صلح و آرامش-رسید که شهری ساخت که در آن همه شهروندان و مهاجران باید طی مناسکی شاد و جمعی آرزوهایشان را از قلبشان بیرون میآوردند و به او میسپردند و فراموششان میکردند.شاه مهربان،بارِ آرزو داشتن را از قلب مردم برمیداشت و بیقراری را از زندگیشان میزدود و بهشان مژده میداد که هرگاه صلاح بداند هرکدام از این آرزوها که لازم باشد را برآورده خواهد کرد!درست مثل شاهان مهربان دیگری که بارِ آزادی و به تبع آن اشتباه انتخاب کردن و پشیمانی بعدش را از دوش مردمانشان برمیدارند و بهشان مژده میدهند که هرگاه صلاح بدانند آزادیهایی که لازم باشد را به آنها خواهند داد.اریک فروم،در کتاب«گریز از آزادی»به زیبایی سنگینی بارِ آزادی و لذت واگذار کردنش به دیگری را توضیح میدهد.آرزو داشتن آدم را بیقرار میکند.مثل آزادی داشتن که ما را با هراس کشنده مسئولیت انتخابهایمان که نمیتوانیم آن را به دوش هیچکس دیگری بیندازیم تنها میگذارد.ولی بی آرزویی و اسارت هم انسان را آرام و سبک نمیکند و این وضعیت پیچیده انسان بودن است.

آدمها مجبورند یا عواطفشان را در دست بگیرند و خیره شوند در چشم شادیها و غمها و ترسها و اضطرابها و امیدهایشان و مسئولیت آرزوهایشان را و تلاش برای رسیدن به آنها را برعهده بگیرند و بپذیرند که چون آدمند و همه حق در دست هیچ آدمی نیست،راهی به جز احترام گذاشتن به عواطف و آرزوهای بقیه آدمهایی که دارند در کنارشان زندگی میکنند ندارند و لاجرم باید از قدری از آزادی و رویاهایشان،به نفع تحقق آزادی و رویاهای دیگران چشم بپوشند؛و یا اینکه آزادی آرزو داشتنشان را به نفع برآورده شدن آرزوهای خودشیفته های متوهمی که باور دارند هرگز اشتباه نمیکنند و همیشه درست تشخیص میدهند،کاملا از دست بدهند.

حاکمانی که تنها آرزوهای خودشان را مشروع میدانند و به دنبال حفظ وضع موجودند،راهی به جز یکدست کردن احساسات و عواطف مردمانشان ندارند و این داستان تکراری همه حکومتهای ایدئولوژیک است که فرصت دادن به آشکار شدن تنوع ها و تکثرها را مساوی هرج و مرج و بدبختی میدانند.در حکومتهای تمامیت خواه به دقت برای مردم مشخص میشود که از چه چیزهایی اجازه دارند شاد شوند و چگونه باید شادیشان را بروز دهند و چه شیوه های شاد شدنی غیرمجاز و مستوجب مجازات است و چطور و از چه چیز باید غمگین شوند و کدام غمها مجازات دارد و کدام سوگواریها تبلیغ علیه نظام است!آنها مشخص میکنند کدام مناسک هرقدر هم که تاریخی و ریشه دار در فرهنگ مردمان باشد بیمعناست و باید محدود شود و کدام مناسک معنادار.

رولو می راست میگفت.عاطفه داشتن و آرزو کردن،سرچشمه تغییر است.مردمانی که حتی علرغم هشدارهای امنیتی،خشمگین میشوند و فریاد میکشند؛شاد میشوند و میخوانند و میرقصند؛میترسند و از ترسهایشان به هم میگویند و امیدوار هستند و امیدهایشان را برای هم توضیح میدهند،مردمی که آرزوهای متنوع و غیراستاندارد دارند و به آرزوهای یکدیگر احترام میگذارند،مردمیکه نمیخواهند از بارِ آرزوهایی که بیقرارشان میکند سبک شوند و مسئولیت آزادیشان را میخواهند بر عهده بگیرند،آنها آماده تغییرند.آماده زیستن در دنیای رنگارنگ آرزوهای محترم.
قشنگترین اتفاق۲سال گذشته مان،تمرین برای آزاد کردن احساساتمان و فکر کردن به آرزوهایمان و تلاش برای احترام گذاشتن به آرزوهای متنوع بود.تمرین و فکر و تلاشی که امیدوارم انقدر ادامه پیدا کند که درونی شود برایمان

@fsalamdar63
👍9👏21
تبعیضی که فقط علیه یکتا های سینما نیست

سیمین کاظمی
@drsiminkazemi
🔸هنرپیشه های زن نیز مانند همه زنان از نابرابری جنسیتی رنج می برند، اما آنها به منابع و امکاناتی دسترسی دارند که به طور فردی با این نابرابری ها مقابله کنند. مثل مورد یکتا ناصر و حضانت دخترش. او توانست با یک پست در اینستاگرام توجه مخاطبان را به مشکل حضانت دخترش جلب کند. بعد از آن دادگاه به طور فوق العاده در نوروز برگزار شد و او فعلا فرزندش را در کنارش دارد. مورد یکتا ناصر در صورتی به لحاظ اجتماعی ارزشمند است که بتواند پرسش گری، تأمل و مطالبه گری درباره قانون ناعادلانه حضانت را در جامعه برانگیزد و قانونگذار را ترغیب به بازنگری در چنین قانونی بنماید.
اما مورد یکتا ناصر در حال حاضر از حد فردی فراتر نرفته و به عنوان امر فردی مطرح شده و تلاش دستگاه قضایی هم این بود که این مورد به عنوان مشکل یک چهره سینمایی و همسرش فیصله پیدا کند. این در حالی است که حضانت فرزند مشکلی است که اکثر زنانی که در آستانه طلاق هستند یا طلاق گرفته اند با آن دست به گریبانند و به حکم قانون از دیدار فرزندان شان محرومند یا محدود شده اند.

🔸از این زنان در اطراف ما بسیارند. من زنی را می شناسم که دادگاه حضانت فرزند را به شوهرش داده و او تنها چند روز در ماه حق دیدار فرزندش را دارد اما همسر سابق به لطایف الحیل همین را هم از او دریغ می کند، حالا آرزوی این زن دیدن عکسی جدید از فرزندش است. ماه پیش بیمار زنی را دیدم که در آستانه طلاق بود و دچار اضطراب و افسردگی، اشک هایش سرازیر شد که می ترسد شوهرش بچه ای را که پاره ای از وجود اوست بگیرد. او نمی توانست زندگی بدون فرزندش را تصور کند.

🔸از این زنان و مادران فرزند از دست داده بسیارند اما مانند یکتا ناصر صدایشان به جایی نمی رسد و مشمول مرحمت ویژه قضات نمی شوند. از دست دادن فرزند کابوسی است که آسایش و آرامش را از زندگی زنان می گیرد و همین باعث شده که مردان از آن به عنوان ابزار فشار استفاده کنند. چنانکه بعضی مردان اعطای حضانت فرزند را به صرفنظر کردن زن از مهریه مشروط می کنند و برخی دیگر از حق حضانت استفاده می کنند تا زن در رابطه پرتنش و محیط خشونت بار بماند و فکر طلاق را از سر بیرون کند. این گروکشی از زنان و عاطفه شان به فرزند را قانون برای مردان ممکن کرده است.

🔸قانون مدنی فعلی بر مالکیت پدر بر فرزند استوار است، و برای حضانت هم از زنان سلب صلاحیت کرده  و این حق را به مردان اعطا کرده است. این در حالی است که با رویکردی منصفانه حضانت کودک می تواند به طور عادلانه به هر دو والد اعطا شود نه این که زنان از دیدار و زندگی با فرزند محروم یا محدود شوند.

🔸چنانکه گفته شد، بر خلاف هنرپیشه ها صدای توده های زنان به جایی نمی رسد ولی مورد یکتا ناصر می تواند شروعی باشد برای یک حرکت جمعی که در آن زنانی که از حق حضانت فرزندشان محروم شده اند، تجربه های شان را بازگو کنند. طرح این تجربه های سراسر اندوه می تواند تلنگری باشد بر وجدان جمعی و آگاهی از رنجی که زنان از قانون نابرابر خانواده می برند و شکل گیری مطالبه ی مساوات زن و مرد در برابر قانون.
ششم فروردین ۱۴۰۳
👌9👍4
ایدئال یا فانتزی؟
رضا نساجی

داشتن ایدئالی برای ازدواج، مثل هر ایدئال دیگر در زندگی، طبیعی است و هر کسی با هر نوع سطح و سبک زندگی می‌تواند تصورات و مطالباتی برای خود داشته باشد. حتی اگر این تصورات و مطالبات به فانتزی نامتناسب با سطح و سبک زندگی او بینجامد؛ تفاوتی در جنسیت هم نیست و دلیلی ندارد که مردان چنین حقی برای خود متصور شوند و زنان نه. این امر هم لزوماً مختص دوران جدید نیست، اما عاملیت زنان در این دوران تا حدی اعاده شده است. (حتی در تقویم غیررسمی مسیحی، ۲۱ ژانویه روزی بود که دختران جوان همسر آیندۀ خود را تجسم می‌کردند.) تا بدین‌جا این موضوع قلمروی مشاور و روان‌شناس است. اما تناسب ایدئال‌های ازدواج با طبقۀ اجتماعی یا منزلت اجتماعی موضوعی است که علوم اجتماعی بدان توجه دارد.

برای دیرزمانی، از زمان فوران درآمد نفتی در دهۀ چهل و رایگان شدن تحصیل دانشگاهی در ایران - که برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی حتی پرداخت حقوق هم در پی داشت و برای دانشجویان کارشناسی هم کار دانشجویی تعریف می‌شد - تا حدود یک دهۀ قبل، تحصیل و به‌ویژه تحصیل دانشگاهی، ابزاری بود که می‌توانست تحرک عمودی طبقاتی را در پی داشته باشد. دانشجویی را در نظر بگیرید (به‌ویژه دختران) که از روستا یا شهر کوچکی به شهر بزرگ (مرکز استان یا پایتخت کشور) می‌آمد و ساکن می‌شد؛ محیط بزرگتری را می‌دید و درس زندگی می‌آموخت؛ نه تنها به رایگان تحصیل می‌کرد، که با افراد تحصیلکرده، دانشجو و استاد، آشنا می‌شد؛ شغل و درآمد پیدا می‌کرد؛ و... در یک کلام، دانشگاه جایی بود که فرصت رشد شخصیت، کسب سواد و تخصص، شغل و درآمد و حتی ازدواج می‌یافت.

برای جوان ایرانی، به‌ویژه دختران، که کابوس‌های پدرسالاری در نهاد خانواده، نهاد مدرسه، نهاد مذهب و نهاد حکومت را پیش روی خود می‌دید و می‌بیند، دانشگاه جایی بود که استقلال شخصیت و استقلال مالی به‌آسانی فراهم می‌شد و شخص به‌سرعت می‌توانست جهش طبقاتی داشته باشد؛ تا جایی که با گرفتن بورس تحصیلی در پایان دورۀ کارشناسی، از روستا یا شهر کوچکش به خارج از کشور می‌رفت و همه‌چیز را پشت سر می‌گذاشت. می‌شد پکیج ننگین پدرسالاری و فلاکت در ایران را به‌سرعت وانهاد و رفت.

اما این امکان اکنون دیریاب یا نایاب شده است. تحصیل رایگان در دانشگاه شاید همچنان به قوت خود باقی باشد، اما هیچ چشم‌انداز شغلی وجود ندارد؛ مگر برای دانشجویان پزشکی (موج انصراف دانشجویان کارشناسی بهترین دانشگاه‌های فنی برای کنکور مجدد در علوم تجربی را این‌گونه می‌توان فهمید) و معلمی (گرایش شدید طبقات متوسط به پایین به دانشگاه فرهنگیان از این روست). و البته بورسیه‌های امام صادق، مراکز آموزش نظامی، انتظامی، امنیتی و قضایی هم هستند که بیشتر برای پسران و آن‌هم با روابط و گرایشات خاص منطبق بر حکومت قابل تصور هستند. (برای نمونه، انباشت دانشجویان از روستاها و شهرهای مازندران در دانشگاه علوم قضایی، نمونۀ این روابط رسوب‌کرده از زمان مدیریت لاریجانی‌ها است.)

اکنون افرادی فاقد روابط و خاصه دختران چه کنند؟ راه پیشرفت و تحرک طبقاتی عمودی در جامعه‌ای که ارزش علم و تخصص هم همچون دارایی مردم به‌صورت آسانسوری به پایین سقوط می‌کند، چیست؟ ازدواج.

تمام آن چیزهایی که در مسیر پیشرفت عادی افراد از طریق کسب دانش و تخصص قابل تصور بود، اکنون موکول به ازدواج است. خاصه برای دختران، طبیعی است که تمام تخم‌مرغ‌های شانس خود را در سبد ازدواج بگذارند و توقعات خویش را بالا ببرند: در جست‌وجوی مردی که بتواند آنها را از تمامی ابعاد وضع موجود نجات دهد: از خانوادۀ خودش جدا کند و خانوادۀ بهتری بسازد، درآمد مستقل و خوبی داشته باشد، تحصیلات بالاتر داشته باشد، شخصیت اجتماعی بالاتری داشته باشد و مشابه آن را به همسرش عرضه کند و...

در یک کلام، برای دختران و پسران تحصیلکرده، منزلت اجتماعی بالاتر مقصود اصلی ازدواج است. هرچند برای افرادی با مختصات متفاوت، مسائلی دیگری ممکن است اولویت داشته باشد که شمایل مرد آلفا را می‌نمایاند. (اشتیاق پسران به بدن‌سازی و اشتیاق متقابل دختران به هیکل‌های بدن‌سازی شده، شکل فراگیر این سلیقه است.) اما در گزینش میان مختصات ممکن همسری ایدئال، شرط داشتن ثروت خانوادگی (ثروت مستقل ناشی از شغلی پردرآمد که در وضع کنونی شوخی است یا دست‌کم محدود به گروهی خاص است) یا فرصت مهاجرت به خارج اولویت خواهد بود. زیرا ازدواج تنها راه فرار است؛ فرار از خانواده و طایفه، شهر و روستا، فقر و فلاکت، و خود ایران.

@RezaNassaji
👍201
صبا مدنی، دختر سعید مدنی:
«بابام آدم جالبیه واقعا، نه که چون بچه‌ش باشم این رو بگم.
خیلی معدود دیدم توی مردهای هم‌نسل خودش کسی اینقدر از نقش‌های نرماتیو زندگی خانوادگی سواستفاده نکنه. دوستان و همکارهاش زیاد تعریف کرده‌اند از اینکه من رو توی۲-۳ سالگی همه جا دنبال خودش می‌برد و جلسه‌های تحریریۀ مجله‌شون رو به هم می‌ریختم یا یک خراب‌کاری‌های دیگه توی دفترشون. تقریبا تمام دوران بچگی ما آماده شدن صبحگاهی و راهی کردن ما به مهدکودک و مدرسه (از صبحانه دادن تا اتوکاری لباسهامون) کار بابام بود. مامانم کارمند بود و از صبح زود بیدار شدن همیشه متنفر. دست‌کم و شاید بیشتر از نصف وعده‌های آشپزی خونه رو بابام می‌کرد، به اضافۀ دیکته و نقاشی کشیدن برای مشق‌های ریاضی، و کلاس دوم یک مدتی که خیلی بدخط شده بودم، تمرین اضافۀ خط توی خونه، بعدا کلاس زبان بردنمون، یا کلاس موسیقی بردن خواهرم، کلاس نقاشی بردن من.
خواهرم خیلی خجالتی بود بچگی. هر روز می‌بردش مهدکودک و باهاش شرط کرد اگریک هفته هر روز به مربی بلند سلام کنه، براش یه سری اثاثیۀ کوچولوی عروسک که دلش می‌خواست رو بخره. یه مدت با کلاس موسیقیش بدفاز شده بود، هر دفعه بعدش می‌بردش کافی‌شاپ براش بستنی سان‌شاین می‌گرفت که ولش نکنه.
حتی دبیرستان هندسه رو خیلی می‌شد برم با هم حل کنیم. امتحان نهایی دبیرستان می‌نشست با هم برنامه‌ریزی می‌کردیم ساعت به ساعت و فصل به فصل کتابها رو که برسم تموم کنم. موقعی که دانشجوی معماری بودم می‌نشست باهام ماکت می‌ساخت.
آخرهای دورۀ ارشدم موقعی بود که تبعید شد بندرعباس. سه-چهار ماه رفتم موندم و غیر از مراقبت‌های همیشگی، بغل دستش پایان‌نامه می‌نوشتم و تا گیر میفتادم می‌نشستم با هم درباره‌ش بحث کنیم تا در بیاد.
کلا مدل محبت کردنش از طریق مراقبته. اینکه غذایی که دوست داریم برامون درست کنه، پیگیری کنه که کارهای شخصیمون رو انجام بدیم (پارسال از پشت تلفن زندان هی پیگیری که وقت سفارت گرفتی، دادی ترجمه، بلیت گرفتی، ماشینتو بردی تعمیرگاه، ...). تا همین قبل دورۀ اخیر زندان جمعه به جمعه کل خونه رو شروع می‌کرد جارو کردن و تی کشیدن، تا بلند می‌شد ما هم بدو بدو دنبالش.
یک خرده هم همیشه مایۀ شوخی اطرافیان بود این کارهاش (مثلا هی تأکید به اینکه اینها نقش‌های زنانه‌ست). یک مدتی من هم شروع کردم اون شوخی‌های بی‌مزه رو تکرار کردن، قشنگ دعوام کرد.
مثل همۀ نوجوون‌ها اختلاف‌های بدی باهاش پیدا کردم، دوره‌هایی حتی واقعا رابطه‌مون بد شد، مثل همۀ والدین اشتباه‌هایی داشت. ولی هم خودش رو تصحیح می‌کرد، هم مشورت‌پذیر بود از مثلا عمه‌م که یک دوره‌ای بهش خیلی نزدیک بودم و هوامو داشت. ولی حتی توی این دوره‌ها هم روش‌هاش جالب بود.
برای اینکه ترمیم بشه اختلاف‌هامون بهم مسئولیت‌های واقعی می‌داد، از کارهای خودش. توی دبیرستان یک بار صدها صفحه پرسش‌نامه رو داد که وارد اس‌پی‌اس‌اس کنم براش و در ازاش پول داد. سال ۸۸ که شروع کرد خوندن دربارۀ جنبش‌های اجتماعی، مقدّمۀ یک کتاب چارلز تیلی رو بهم داد که ترجمه کنم. بعد نشستیم با هم تصحیحش کردیم که یاد بگیرم. دورۀ ارشد من از خفن‌ترین دوره‌های موجود در ایران بود. به رغم رشتۀ بی‌ربطم به کارهای بابا، اینقدر اعتماد نشان می‌داد که هر وقت فرصت کافی داشت، یادداشت‌هاش رو بده براش یه خرده ویرایش کنم، یا همچنان ترجمۀ متن‌هایی که برای کارهاش لازم داشت. نه که چون قحطی آدم بود دورش، چون که با تخصص تاریخ معماری کار به‌درد بخوری نداشتم بکنم تا مدتها و در نتیجه درآمد هم نداشتم.
یک عکسی از۲۳-۲۴سال پیش داریم، تو باغ یکی از دوستاش که گاهی کلیدش رو میگرفت آخر هفته همه‌مون رو می‌برد. سر میز نشسته و یک دسته کاغذ جلوی دستشه، خواهرم بغل دستش داره مشق می‌نویسه. عکس رو مامانم گرفته و تصویر کامل نقش باباست و به قول خواهرم عصارۀ بچگی ما.»
.
👍2016👎1
Forwarded from دانشکده
Women-Legal-Reform.pdf
1.5 MB
کتاب نهم دانشکده: زنان و تغییر قانون
بحث‌هایی پیرامون تلاش‌ها و روندهای تاریخی اصلاح وضعیت حقوقی زنان
دبیر مجموعه: دکتر سحر مرانلو
@Daneshkadeh_org
👏3
Forwarded from دانشکده
خشونت خانگی؛ چرا دولت‌های مسلمان کاری نمی‌کنند؟

🔸اگر زن متأهلی در کشوری مسلمان در معرض خشونت خانگی قرار بگیرد و بخواهد از همسرش شکایت کند یا از او طلاق بگیرد، با دردسرهای زیادی مواجه می‌شود. حکومت‌ها در این کشورها هنوز خشونت خانگی را «جرم‌انگاری» نکرده‌اند و زنان در مواجهه با خشونت از حمایت قانونی برخوردار نیستند. احکامِ شریعت هم بسیاری از حقوق زنان را به رسمیت نمی‌شناسد و اطاعت از مردان را وظیفه‌ی زنان قلمداد می‌کند.

🔸اما برای جلوگیری از «خشونت خانگی»، که متداول‌ترین آسیبی است که زنان با آن مواجهند، چه می‌توان کرد؟ لیزا حجار، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه کالیفرنیا در سانتا‌باربارا، می‌نویسد گام اول در جهت رفع خشونت خانگی این است که آن را ذیل عنوان «خشونت» تعریف کنیم؛ یعنی دولت باید این نوع خشونت را به رسمیت بشناسد و آن را جرم‌انگاری کند.

🔸حجار می‌گوید دولت‌مسئولیت حفظ امنیت شهروندان را بر عهده دارد، پس موظف است از انواع خشونت جلوگیری کند. اما خودداری از تلقی خشونت خانگی به‌عنوان خشونت (چون در حوزه‌ی خصوصی رخ می‌دهد)، بهانه‌ای به دولت‌ها می‌دهد که از انجام این مسئولیت شانه خالی کنند و برای مرتکبین مصونیت به‌همراه می‌آورد.

🔸سازمان ملل در راستای تلاش مستمر برای ارتقاء حقوق زنان و به‌رسمیت‌شناختن آن به‌عنوان حقوق بشر، در سال ۱۹۷۹ «کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان» را به اتفاق آراء تصویب کرد و اکثر کشورها نیز آن را امضا کردند. این کنوانسیون در عین حال که اهمیت سنت را در شکل‌دهی روابط جنسیتی به رسمیت می‌شناسد، دولت‌ها را موظف می‌کند که تمامی اقدامات مقتضی را در جهت اصلاح الگوهای رفتار فرهنگی تبعیض‌آمیز علیه زنان اتخاذ کنند.

🔸اما بعضی کشورهای امضا کننده، از جمله کشورهای مسلمان، تنها زمانی حاضر به امضای معاهده شدند که توانستند تبصره‌هایی به آن اضافه کنند؛ از جمله اینکه پذیرش اجتماعی اصلاحات منوط به سازگاری آنها با باورهای دینی است. اما در مواجهه با چنین نسبی‌گرایی فرهنگی، این فرهنگ است که باید اصلاح شود نه اینکه حقوق زنان قربانی شوند.

🔸در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، منتقدان حقوق زنان و حقوق بشر ادعا می‌کنند که این ارزش‌ها ذاتاً غربی هستند. این‌گونه انتقادها حقوق زنان را در چارچوب‌هایی چون امپریالیسم فرهنگی تعریف می‌کنند و نسبت به آنها ابراز دلواپسی می‌کنند. حجار می‌گوید در واقع در حال حاضر حقوق زنان با چنین انگی به یکی از اصلی‌ترین نگرانی کشورهای مسلمان تبدیل شده.

🔸به عقیده حجار، یکی از روش‌های کاربست رویکرد تطبیقی در مواجهه با خشونت خانگی در جوامع مسلمان، برجسته‌کردن تفاوت‌ها در رابطه بین دین و دولت است. این رابطه را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

👈 یک: فرقه‌ای‌سازی (Communalization) - در کشورهایی مانند اسرائیل، هند، و نیجریه که گروه‌های مذهبی مختلف قوانین «احوال شخصیه» جداگانه‌ای دارند. به این ترتیب برای هر فرد دو سطح قانون وجود دارد: قانون دولتی و قوانین فرقه‌ای که فقط بر اعضای گروه خاص حاکم است. فرقه‌ای‌‌سازی قوانین خانواده باعث می‌شود که قربانیان خشونت خانگی از حمایت دولت برخوردار نباشند و نتوانند از قوانین ملی به عنوان اهرم بازدارنده‌ی خشونت استفاده کنند.

👈 دو: ملی‌‌سازی (Nationalization)- دولت در بسیاری از کشورهای جهان عرب، اسلام را به عنوان دین رسمی معرفی کرده و از احکام شریعت برای شکل‌دادن به قوانین و سیاست‌های ملی استفاده می‌کند. این دولت‌ها مذهب را به‌گونه‌ای ملی‌سازی کرده‌اند که مرز میان قوانین مذهبی و اقتدار دولت، کمرنگ شده است. از جمله‌ی این فشارها معافیت از مجازات برای مرتکبین خشونت خانگی است، چراکه برای آنان پایبندی به شریعت بر نگرانی‌در مورد آسیب‌پذیری زنان در برابر خشونت اولویت دارد.

👈 سه: دین‌سالارسازی (Theocratization)- دولت در کشورهایی مانند ایران و پاکستان خود را اسلامی تعریف می‌کند و قانون دینی و قانون دولت یکی است. در این کشورها دفاع از دین برابر با دفاع از دولت است، به نقد و چالش کشیدن دین، کفر و ارتداد تلقی می‌شود و دولت برای آن مجازات در نظر گرفته است.

🔸حجار می‌نویسد اگرچه شریعت در جوامع اسلامی به روش‌های مختلف اجرا، تفسیر و استفاده می‌شود، اما در بسیاری از زمینه‌ها توجیهی قوی برای دولت‌ها درجهت انکار یا محدود‌کردن حقوق زنان فراهم می‌کند. تا جایی که این امر زنان را در برابر خشونت خانگی و خانوادگی آسیب‌پذیر می‌کند.

چکیده‌ای از پژوهش حجار را در زیر بخوانید:

https://daneshkadeh.org/women-legal-reforms/12373/

@Daneshkadeh_org
👍8😢3👌1
Forwarded from جامعه‌شناسی زن روز (Parastu.Z.Farrokhi)
❤️ روایت‌هایی از امنیت نداشته زن*

سالها پیش، من به همراه خانواده ام در جزیره ی کیش زندگی می‌کردیم، جزیره ی کیش اون سالها از مناطقی بود که امنیت نسبتا خوبی داشت، ولی مردان آزارگر همه جا هستند و این امنیت رو ازت میگیرن.

یک مدت صبح های زود میرفتم پیاده روی، ساعت نزدیک شش صبح بود، کاپشن و شلوار سفید و مشکی ورزشیم رو پوشیدم، از زیر کاپشنم یه لباس بلندتر پوشیده بودم که تا پایین باسنم میومد، شال سرم بود و آرایش هم نداشتم، چند متری که از خونه دور شدم یه موتوری اومد تو پیاده رو و افتاد پشت من، سرعتم رو کم کردم که رد بشه، از کنارم رد شد، دستش رو کشید روی بدنم و حرفهای رکیکی زد و با صدای جیغ زدن من و بد و بیراه گفتنم قهقهه زد و رفت، خشکم زده بود، میلرزیدم و فقط به ذهنم رسید که شماره پلاکش رو بردارم که دیدم پلاک نداره!

‏چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا من برای همیشه پیاده روی های صبح زود رو کنار بذارم، چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا من برای همیشه از صدای موتوری که داره نزدیکم میشه وحشت کنم، چند ثانیه بیشتر طول نکشید تا من حس ترس و انزجار و خشم و تهوع و درد و تپش قلب و ناتوانی رو یکجا تجربه کنم، ناتوانی از اینکه نتونستم تا جایی که میشد بزنمش، خشم و عصبانیتم رو روش خالی کنم و بترسونمش از تکرار چنین آزاری. من این چند ثانیه ها رو بارها و بارها در مکان های مختلف تجربه کردم، مکان های خلوت، مکان های شلوغ، ساعات مختلف روز و شب، تنها یا با دوستان و بزرگترهایم، با لباس های کوتاه یا بلند، با آرایش یا بدون آرایش، برای ورزش یا برای تفریح، ما زنان این چند ثانیه های وحشت رو بارها تجربه کردیم و حتی یادآوری و بیان تجربه هامون سخت و دردناکه.

زنان حق دارند به دور از آزارهای جنسی در خیابانها و مکانهای عمومی حضور داشته باشند، مقابله با آزارگران، سکوت نکردن و بی‌تفاوت رد نشدن از کنار آزارگران، باعث میشه به مرور زمان آزارگران احساس امنیت نکنند و دست از آزارگری بردارند.

🖍زینب زمان

شاید ۱۲ ساله بودم شاید کمتر. داشتم می‌رفتم کلاس زبان و غرق توی فکر و خیالای بچگی بودم و نفهمیدم یه مرد داره تعقیبم می‌کنه توی یه کوچه خلوت بهم نزدیک‌تر شد. چنگ زد به کمرم و منو کشید سمت خودش و با دست دیگه‌ش سینه‌مو لمس کرد. با همه زوری که داشتم فرار کردم حتی نمی‌تونستم جیغ بزنم یا گریه کنم. فقط دویدم تا رسیدم به کلاس. کل کلاس بغض کرده بودم و میلرزیدم. بگردمت بچه که به هیچ کس نگفتی چی شده. چون می‌ترسیدی بگن تقصیر خودت بوده!

🖍mina

دوازده سالم بود که برای اولین بار سوار تاکسی شدم تا از سر بلوار کشاورز به سر خیابون حجاب که باشگاه بسکتبالم در اون بود برسم. قبل از اون تاریخ این راه رو با اتوبوس میرفتم اما مسیر اتوبوس‌رانی عوض شده بود.
ساعت هفت صبح بود که سوار تاکسی شدم و چون جا نبود جلو نشستم. بعد ازینکه همه مسافرا پیاده شدن و من فقط برای پنج دقیقه با راننده تنها شدم، اون که یک پیرمرد میانسال و چاق با یک عینک ته استکانی بود، دست گوشتالو و حریصش رو چندین ثانیه روی پا و بدن من کشید! تمام بدنم زیر دستش شروع کرد لرزیدن و مغزم قفل شد! منِِ دوازده ساله، برگشتم و با ترس بهش نگاه کردم، به صورت چاق و چشمهای کثیف و گرد شده‌ش از پشت عینک که دندانهاشو با یک لبخند لجن بهم نشون میداد و این تصویر شد کابوس چند سال من!

عصر که به خونه برگشتم ساعتها زیر دوش بدنم رو میسابیدم تا اون حس لعنتی از وجودم بره بیرون! تا مدتها هم سوار هیچ تاکسی‌ای نمیشدم، حتی اگر با پاهای تاول زده به باشگاه میرسیدم! هیچ وقت اینو به خانواده نگفتم چون نتیجه‌ش فقط گذاشتن محدودیت بیشتر و شاید سرکوفت بیشتر سر بسکتبال رفتن من بود و مثل همیشه هم که مقصر خودم بودم!

🖍الی امیدواری

چندسال پیش اول صبح داشتم میرفتم سرکار یه پراید نگه‌داشت شیشه رو داد پایین آدرس پرسید رفتم جلوتر که بهش آدرس بدم زیپ شلوارش باز بود و الت‌نمایی میکرد زبونم قفل شده بود و حتی توان داد زدن نداشتم.

🖍nasim

داشتم توی پیاده رو راه میرفتم که یه موتوری شروع کرد بهم متلک انداختن و دنبالم اومدن سعی کردم به هر نحوی شده کاری کنم گمم کنه بعد از چند دقیقه احساس کردم گمم کرده داشتم توی پیاده‌رو با گوشی صحبت میکردم که یکهو با موتور از توی پیاده‌رو پشت سرم ظاهر شد ‌‎و با تمام وجودش باسنم رو گرفت من که در حال صحبت با گوشی بودم فکر کردم دزدِ و فریاد میزدم و اون هم خیلی راحت هار هار می‌خندید شماره پلاکش رو برداشتم زنگ زدم پلیس و بهم گفتن باید حتما از طریق دادگاه اقدام کنی گفتم من الان به کمک شما نیاز دارم گفتن باید شکایت کنی که پیگری بشه وگرنه نمی‌تونیم کاری کنیم من اون موقع سیه مانتوی بلند تنم بود و حجاب هم داشتم.

🖍EliRaei

*«امنیت نداشته زن» نام کمپینی است که توسط مرضیه زیاری راه‌اندازی شد.


#امنیت_زنان
#زنان_فضای_شهری


🔮 @Zane_Ruz_Channel
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🤬6👌6😢4
🔹 چرا در شرایط جنگی گشت ارشاد بازگشت؟
✍️ مهران صولتی


بازگشت پررنگ و چشم‌گیر گشت ارشاد به خیابان‌ها شگفتی بسیاری را برانگیخته است. بیشتر از آن‌رو که بعد از حمله پهبادی و موشکی جمهوری اسلامی به اسرائیل در شنبه گذشته که به التهاب فزاینده در منطقه انجامید این تصور در افکار عمومی ایجاد شده بود که در شرایط بحرانی حاکمیت خواهد کوشید تا مدارا پیشه کرده و شکاف‌های اجتماعی موجود را افزایش ندهد.

جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی استثنایی است بنابراین از منطقی متفاوت در حکم‌رانی پیروی می‌کند. لذا عجیب نیست اگر در شرایط بحرانی دست به اقداماتی زند که با سرمشق متعارف سیاست‌ورزی بیگانه باشد. پیش‌تر و در آستانه ظهور جنبش زن، زندگی، آزادی در یادداشتی تصریح کردم که؛ گشت ارشاد به دلیل ماهیت تئوکراتیک، ایدئولوژیک، و هدایت گرانه جمهوری اسلامی برچیده نخواهد شد!

نویسندگان کتاب راه باریک آزادی با الهام از مفهوم لویاتان هابز نوعی گونه شناسی از آن در جهان امروز به دست داده‌اند. در این یادداشت به معرفی انواع لویاتان از سوی عجم اوغلو و رابینسون اشاره کرده و لویاتان انقلابی را حکومتی دانسته‌ام که با توسعه بیگانه است، آگاهانه جامعه مدنی را تضعیف می‌کند، از عادی سازی می‌گریزد، و از مسائل کوچک با بی‌اعتنایی بحران‌های بزرگ می‌سازد.

لویاتان انقلابی چون از انجام وظایف ذاتی دولت مدرن هم‌چون تامین رفاه، امنیت جامع، قانون‌گرایی، و شایسته سالاری ناتوان است در ذهن شهروندان به غیاب دچار شده است، لذا برای جبران وضعیت بی‌دولتی می‌کوشد تا با به کارگیری ابزارهای پیشامدرن مانند آمریت، خشونت و تحقیر هم‌چنان در ذهنیت جمعی جامعه حضور داشته باشد. آمیزه‌ای از فقدان اعتماد به‌نفس و میل به ماندگاری!

لویاتان انقلابی از بحران تغذیه می‌کند و می‌کوشد تا شرایط ناپایدار و پیش‌بینی ناپذیر حکمرانی را ذیل کنش انقلابی تداوم بخشد. لویتسکی و وی در کتاب انقلاب و استبداد خاستگاه‌های خشونت‌آمیز اقتدارگرایی پایدار را در شوروی، چین، ویتنام و... مورد مطالعه قرار داده‌اند. آن‌ها نشان داده‌اند که نظام‌های انقلابی با بحران‌آفرینی‌ های داخلی و خارجی موجبات بسیج و همبستگی هواداران خود را فراهم آورده و بر عمر حکمرانی خود می‌افزایند.

جمهوری اسلامی در هنگامه بحران منطقه‌ای با اسرائیل کوشیده است تا با بازگرداندن گشت ارشاد، خیابان‌ها را دوباره تسخیر نماید. نظام سیاسی که قادر نیست ارتباطی سازنده میان عرصه‌های اقتصاد، سیاست، فرهنگ، و خانواده برقرار نماید نیازمند حضور سیاه‌پوشان و به رخ کشیدن قدرت خود برای آن دسته از شهروندانی است که خودآیینی و حق انتخاب سبک زندگی را باور کرده‌اند.

@solati_mehran

#لویاتان_انقلابی
#گشت_ارشاد
👍18
چندسالی است برای زندان‌های کتاب می‌فرستیم و طبق تجربه‌ام کتاب‌فرستادن برای بندهای زنان خیلی سخت‌تر از بندهای مردان است؛ هم از نظر عنوان‌هایی که قبول می‌کنند و هم از نظر مدتی که طول می‌کشد تا کتاب به دست زندانی برسد (اگر برسد).
تبعیض در همه امور و سطوح
.
👍14
زنان و ادبیات مهاجرت
مرور کتاب «نه مثل دایی یغما»
نوشته قمر تکاوران، پژوهشگر اجتماعی

«زهرا نوری»، نویسندۀ جوان افغانستانی-ایرانی است که قبلاً از او کتاب «نخ قرمز به‌جای لب‌هایش» نیز منتشر شده است. نویسنده در کتاب اولش دغدغۀ مسائل زنان را داشته. مسئلۀ زنان از اصلی‌ترین مسائل جامعۀ افغانستان است و نوری این دغدغه را با تفاوت‌هایی در کتاب جدیدش نیز دنبال کرده که در ادامه دربارۀ آن به تفصیل سخن خواهم گفت.

«نه مثل دایی یغما» قصۀ زن افغانستانی است که به ایران مهاجرت کرده است. نوری در این کتاب علاوه‌بر مسئلۀ زنان، به مسئلۀ مهاجرت نیز می‌پردازد. مهاجرت از مسائل مهم جامعۀ افغانستان است و نوری تجربۀ مهاجر بودن خود را در این قصه جایگذاری کرده است یا بهتر بگویم قصۀ مهاجر افغانستانی‌ای که روایت می‌کند، به تجربۀ زیستهٔ خود او آغشته است و از این جهت بسیار اهمیت دارد.

از چشم‌اندازها و با شیوه‌های مختلفی می‌شود راجع‌به مهاجرت صحبت کرد، ولی به‌نظرم ادبیات مهمترین است؛ چراکه وقتی تجربۀ زیسته به ادبیات بدل می‌شود، در واقع می‌توانیم بگوییم به بلوغ رسیده است. به‌نظر می‌رسد رسیدن به این نقطه نه‌فقط با صرف تجربۀ مهاجرت، بلکه به گذر زمان و پالایش در این گذر هم نیاز دارد. حالا بعد از چهار دهه حضور مهاجرین افغانستانی در ایران، می‌توانیم از ادبیات مهاجرت ویژۀ مهاجرین افغانستانی صحبت کنیم.

نویسنده، قصۀ زنی افغانستانی را روایت می‌کند که از دردهای جامعۀ سنتی افغانستان فرار کرده و حالا در ایران هم درگیر غربت است و در مرداب مشکلات گیر افتاده. داستان به مسئلۀ زن و مهاجرت به‌خوبی پرداخته و سعی کرده نگاهی انتقادی به وضعیت هر دوی اینها داشته باشد. پختگی را اینجا می‌توانیم در قلم نویسنده ببینیم که فقط وجوه منفی را تصویر نکرده است و سعی کرده در خلال داستان توصیف کاملی ارائه دهد. اگر به سختی‌های مهاجرت و مشکلات مهاجر افغانستانی در ایران اشاره می‌کند، فرد ایرانی را هم تصویر می‌کند که پناهگاه و همراه «نازی» (زن مهاجر قصه) شده است.

قصه برای خواننده پرکشش است و خواننده با نویسنده همراه می‌شود و روزمرگی‌های زن مهاجر افغانستانیِ گریزان از جامعۀ سنتی را می‌بیند و مشتاق شنیدن ادامۀ داستان زندگی او می‌شود؛ در واقع مشتاق آنچه او برای آینده تصمیم می‌گیرد. در این داستان زن عاملیت دارد و نوری در این کتاب، برخلاف کتاب قبل خود، زن افغانستانی را جسورتر تصویر کرده است. در کتاب «نخ قرمز به‌جای لب‌هایش» زن افغانستانی منفعل تصویر شده بود؛ اما در این کتاب زن تلاش دارد خود انتخاب کند و زندگی‌اش را بسازد. آنچه به او دیکته می‌شود را نمی‌پذیرد و مداوم با عناصر جامعۀ سنتی و مشکلات کلنجار می‌رود. در آخر قصه هم بازگشت و مواجهه با گذشته را انتخاب می‌کند و به این نتیجه می‌رسد فرار نمی‌تواند قرار به‌همراه داشته باشد.

سبک زبانی نویسنده یکی از ویژگی‌هایی است که این کتاب را منحصربه‌فرد می‌کند. نوری در کتاب قبلی خود نیز از این سبک استفاده کرده است که به‌نوعی دوگانگی اشاره دارد (عامدانه نمی‌خواهم بگویم دوزبانی چرا که هر دو فارسی است). نویسنده از واژگان دری استفاده می‌کند که برای مخاطب ایرانی آشنا نیست و در پاورقی برایمان معنی واژگان را درج کرده است. نوشتار نوری چیزی است که افغانستانی کامل نیست و ایرانی کامل هم نیست، درعین‌حال هر دو هم هست: ایرانی-افغانستانی، درست مثل هویت خود نویسنده. در قصه هم به این نکته اشاره می‌شود: وقتی که «نازی» به افغانستان برمی‌گردد، به او می‌گویند که چرا این‌طور حرف می‌زنی. در واقع این گفتار دوگانه مختص مهاجرین افغانستانی داخل ایران و نوشتار حاصل از آن را می‌توان تأثیر مهاجرت بر ادبیات دانست.

در پایان دوست دارم بگویم، آنجا که ادبیات سربرمی‌آورد (بدل‌شدن تجربه به ادبیات) می‌توان فهمید که اتفاق مهمی در حال‌ رخ‌دادن است و حالا باید از شکل‌گیری ادبیات مهاجرت ویژۀ مهاجرین افغانستانی در ایران صحبت کرد و همینجاست که می‌توان انتظار ارزیابی انتقادی داشت: هم از تجربۀ مهاجرت و هم از شرایط جامعۀ مبدأ (افغانستان)
6👍2
Forwarded from انکار
گفت و گو با نوشین احمدی خراسانی (1).pdf
1.4 MB
💬 نقش پدر وپدرسالاری در بدیل‌های نظم سیاسی

گفت‌و‌گوی انکار با نوشین احمدی خراسانی در رابطه با خیزش «زن، زندگی، آزادی»


@enkarmag
👍4
lahiji-36pages.pdf
6.8 MB
⭕️ویژه‌نامه بزرگداشت شهلا لاهیجی

۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
https://www.tg-me.com/zananepazhoheshgartarikh1396
👌1
در کنار روایت قربانیان بایستیم!

🖊️ عقیل دغاقله


گزارش بی بی سی در مورد نیکا شاکرمی به شدت دهشتناک است، دردآور است. در حقیقت به دشواری می توان آن را خواند و بغض نکرد. تصور اینکه دختری ۱۶ ساله این همه درد را تحمل کرده باشد، و مورد تعرض قرار گرفته باشد و با باتوم و شوکر به قتل رسیده باشد مو بر تن هر انسانی سیخ می کند. ما را از انسان بودن خویش پشیمان می سازد.

با این همه هستند افرادی که هنوز در رسانه های اجتماعی دنبال صحت سنجی آن هستند. بحث عقلی و نقلی می کنند که آیا می توان به آن اعتماد کرد یا خیر. مدعای این نوشته این است که باید گزارش بی بی سی در مورد نیکا شاکرمی را درست و معتبر تلقی کرد و بر اساس حقیقی بودن این گزارش کنشگری کرد. چرا؟

به دلیل شناختی که از روابط قدرت داریم. آنکه صاحب قدرت است توانایی کافی برای جعل حقیقت را دارد. او می تواند در روایت ها دستکاری کند، شاهد بخرد، قاضی را همراه کند و هزار و یک کار دیگر برای بر زمین زدن قربانی و پنهان کردن اصل ماجرا انجام دهد. فرد قربانی اما فاقد همه این ابزارهاست. او از همان لحظه ای که وارد میدان افکار عمومی می شود باخته به میدان می آید.

مثال این رابطه نامتقارن زنی است که ادعا می کند مورد تعرض رئیس اش قرار گرفته است. آن زن هیچ قدرتی ندارد تا ادعای خود را ثابت کند. مردم عادی ممکن است روایتش را مخدوش ببینند. در حالی که آن رئیس این قدرت را دارد که همکارانی را به میدان آورد که به نفع او شهادت دهند، می تواند سند سازی کند، می تواند حامیان آن زن و شاهدان او را نیز تهدید، تطمیع و ساکت کند. در این مثال فرضی نیز ما نمی دانیم که دقیقا چه رخ داده است اما از منظر اخلاقی وظیفه داریم که روایت این زن را بپذیریم، در کنار او بایستیم و آن رئیس را پاسخگو کنیم. به این دلیل که دینامیک قدرت را می شناسیم و از این طریق هم به تعهد اخلاقی خود عمل کرده ایم هم قدمی در مسیر کنترل صاحب قدرتان برداشته ایم.

آیا در چنین فرایندی امکان خطا وجود دارد؟ بالتبع که وجود دارد. اما احتمال خطا بسیار کمتر از زمانی است که در روایت های قربانیان تشکیک کنیم و به دنبال صحت سنجی آنها باشیم. این کار صاحبان قدرت است که خود را تطهیر کنند و کسی نباید بار این گناه تطهیر را به دوش کشد مگر آنکه بخشی از آن ساخت باشد. با پذیرش روایت قربانی ما آن فرد یا گروه مسلط را مجبور به پاسخگویی می کنیم. اما با تشکیک در روایت قربانی آن امکان پاسخگویی را منتفی می سازیم.

ممکن است بگویید که در رخداد اخیر طرف ماجرا نیکا شاکرمی نیست بلکه بی بی سی است. نکته درستی است. پاسخ این است که بی بی سی یک رسانه حرفه ای است که گزارشی درباره یکی از قربانیان اعتراضات اخیر داده است. بی بی سی روایتی از برخوردی می دهد که در یک سوی آن یک حکومت تا بن دندان مسلح قرار دارد و در سوی دیگر یک دختر ۱۵ ساله. درست است که نیکا نیست، اما با همان استدلال قبلی درباره دینامیک قدرت باید بنا را بر صحت این گزارش گذاشت. این حکومت است که باید ثابت کند چنین اتفاقی نیفتاده است. در حقیقت در اینجا ما با یک اصل دیگر نیز روبرو هستیم: حکومت همیشه مظنون به سوء تعامل با شهروندانش است. و این اصل در حکومت های استبدادی و توتالیتر صادق تر است.

برای آنکه موضوع روشن تر شود مثال دیگری بزنم. تصور کنید بی بی سی گزارش مشابهی می داد که پلیس آمریکا در جریان اعتراضات دانشجویی به یک دختر آمریکایی تعرض جنسی کرده و او را کشته است. آیا تشکیک می کنید یا این روایت را می پذیرید تا دولت آمریکا را مجبور کنید به آن اعتراف کند یا ثابت کند غیر از این است؟

شاید بگویید حکومت چگونه می تواند ثابت کند که اینگونه نبوده است؟ به طرق مختلف: سیستم قضایی مستقل و عادل، رسانه های مستقل، کمیته های حقیقت یاب، خبرنگارانی که آزادی تحقیق و نوشتن را دارند. اگر حکومتی اجازه وجود این ابزارها را بدهد در عمل اجازه حقیقت سنجی را می دهد. و در عمل این ابزارها و نهادها تبدیل به معیار حقیقت می شوند.

جمهوری اسلامی فاقد این ابزارهاست. یعنی به شکل عامدانه این ابزارها را از بین برده است. یکی از علل از بین بردن این ابزارها نیز امحاء روایت قربانیان و نا ممکن کردن حقیقت سنجی آن روایت هاست. نتیجه این می شود که وقتی ما با روایتی دهشتناک از قربانیان مواجه می شویم راهی برای اثبات آن نداشته باشیم. حکومت نیز تشکیک ایجاد می کند،‌عده ای نیز با تصور تیزبینی دنبال مخدوش کردن روایت قربانیان می روند. این مکانیسم آشنایی است که از طریق آن قربانی بار دیگر به مسلخ می رود. برای اینکه در این دام نیفتیم باید بی قید و شرط حقیقت را در روایت های قربانیان دید و به آنها متعهد بود. این حکومت است که باید ثابت کند این کار را نکرده است. کار ما چیزی نیست جز ایستادن در کنار قربانیان و روایت های آنان.

https://www.tg-me.com/adagha
👍14👎2👏2
💭 درباره‌ی کارِ خانه

«زن‌های امروزی که کاری نمی‌کنند. نهایتش دو تا بچه داشته باشند. ظرف را که ماشین ظرفشویی می‌شوید. لباس را ماشین لباسشویی. خانه را هم که با جاروبرقی تمیز می‌کنند.»

گوینده‌ی این جملات کارِ خانه را صرفاَ کاری یدی می‌داند که هیچ انرژی ذهنی‌ای نمی‌برد. از این نگاه، کارِ خانه را ماشین می‌تواند انجام بدهد و نهایتِ زحمت یک زن خانه‌دار استفاده از ماشین است؛ اگر مرد خانواده در کارها مشارکت کند، او فقط آن کار یدی را به عهده می‌گیرد؛ کار یدی را به خدمتکار یا پرستار هم می‌شود سپرد.

اما واقعیت زندگی زنان خانه‌دار متفاوت است. آنان برای کارهایشان انرژی ذهنی می‌گذارند. «مسئولیت» (responsibility) امور خانه را دارند، نه اینکه صرفاً کاری (task) را انجام بدهند. یعنی حتی اگر نظافتچی یا پرستار به خانه بیاید، احتمالاً آنها به او زنگ زده‌اند و برای ساعات حضورش برنامه‌ریزی کرده‌اند و بعد هم به پرداختش رسیدگی می‌کنند. وقتی لباس‌ها را در ماشین لباسشویی می‌گذارند (و کنار حوض نمی‌شویند)، برای این کار برنامه‌ریزی کرده‌اند، لباس‌ها را طبق رنگ و جنس و میزان کثیفی دسته‌بندی کرده‌اند، بعد پهن کرده‌اند، لباس‌های خشک را تا کرده و در کمد گذاشته‌اند. ماشین ظرفشویی هم خودش پر و خالی نمی‌شود. بچه‌ها هم حتی اگر تمام مدت در مهد و مدرسه باشند، احتمالاً برای لباس و تغذیه‌شان برنامه‌ریزی‌ای شده و احتمالاً مادر خانه به این فکر کرده که چه ساعتی به خانه برمی‌گردند و چه کسی باید در خانه منتظرشان باشد (حتی اگر همه کارها را کسی دیگر انجام بدهد). اگر هم هر قسمت از این امور دچار اختلال شود، همه‌ی نگاه‌ها به سمت مادر خانه است. به این دغدغه‌ی ذهنی، بار کاری ذهنی یا عاطفی (emotional/mental workload) می‌گویند.

به یاد داشته باشیم که هیچ دلیل زیستی، فلسفی، شرعی و قانونی برای این وجود ندارد که زنان توانایی بیشتری برای دانستن جای لباس بچه‌ها، خرید لباس گرم برای زمستان، به یاد داشتن زمان واکسن یا تهیه لیست خرید مواد غذایی دارند. درست است که در قوانین ایران، مردان مسئول نان‌آوری دانسته می‌شوند، این دلیلی نمی‌شود که وقتی به خانه می‌آیند، لباسشان روی صندلی باشد؛ هنگام آماده کردن کودک برای رفتن به مدرسه بخواهند از مادر بچه‌ها بپرسند چی کجاست؛ یا پس از شستن ظرف‌ها یا گذاشتن آنها در ماشین، سینک را تمیز نکنند و .... (برگرفته از خرده شکایت‌های بعضی زنان گاهی پس از سی سال زندگی مشترک!)

علاوه بر اینها، اکثر زنان دوروبر ما که به ازای کسب مال ترشی می‌اندازند و سبزی پاک می‌کنند، در مترو دست‌فروشی می‌کنند، از بچه‌های خانمِ «موفق» پرستاری می‌کنند، پزشک و معلم و نویسنده و مدیر و کارآفرین‌اند، از سر شکم‌سیری آرامش خانه را کنار نگذاشته‌اند، بلکه درتلاش‌اند با تمام توان یدی یا ذهنی‌شان، پول دربیاورند و برای خانواده‌شان رفاه به ارمغان آورند و قسط‌هایشان را بدهند و .... (البته تأسف‌آور است که در فضای عمومی در جوامع پساصنعتی، به کارِ ذهنی نسبت به کار یدی مزد بیشتری می‌دهند.)

در نقاشی‌های کمیک در این صفحه گاردین، می‌توانید چند صحنه نامرئی از زندگی روزمره خانه‌داری را ببینید!
https://www.theguardian.com/world/2017/may/26/gender-wars-household-chores-comic

چند نمونه:

پدر: شیشه بچه کجاست؟
مادر: ماشین ظرفشویی.
بعد مادر می‌بیند که ماشین ظرفشویی باز شده و فقط شیشه بچه از آن برداشته شده و بقیه چیزها سر جایش مانده است.

زن خانواده برای مرتب کردن میز جلومبلی مسیری طولانی پر از مانع دارد، چون هیچ کس زحمت گذاشتن چیزها سر جایشان را نکشیده است.

در مهمانی، آقا مشغول صحبت کردن با مهمان‌ها و خانم همزمان مشغول مدیریت چند چیز است. در حالی که خانم دارد با بچه‌ها کلنجار می‌رود، غذا سر می‌رود. آقا از جایش بلند می‌شود و می‌گوید «خب چرا از من کمک نخواستی؟»


زنان خانه‌دار شغلی سخت و تمام‌وقت دارند که توان یدی و ذهنی فراوانی می‌برد، شغلی نامرئی. (بله، به همین دلیل در مهمانی‌ها، پس از اینکه همه غذا خوردند، لازم نیست فقط خانم‌ها همه چیز را بشویند و بروبند.) این مسئولیت با مادری و اشتغال بیرون از منزل سنگین‌تر می‌شود. هر بار زنی آرایشگر، خیاط، کارگر، پرستار، معلم، پزشک و نویسنده دیدید، بدانید به احتمال زیاد ذهنشان هم‌زمان مشغول جایی دیگر هم هست و برایش برنامه‌ریزی کرده‌اند. زنان در خانواده مسئولیتی سنگین و نامرئی دارند. مردانشان را به مشارکت در این مسئولیت دعوت می‌کنم!
@ftofighi
👏11👌5
2025/07/09 02:19:00
Back to Top
HTML Embed Code: