📍ابتذال شر
یحیی قائدی
📝 یادداشتی در بارهٔ جلسهٔ برگزارشده در تاریخ یکم خرداد ۱۴۰۲
تا پیش از آنکه دعوت شوم تا در نشستی در بارهٔ «ابتذال شر» سخن بگویم و حتا در کودکی هم این پرسش برایم مطرح بود که چگونه میتواند کسی کس دیگر را کتک بزند؟! بعدها که اخبار کشتن را شنیدم، ضمن شگفتزدهترشدن، باز هم این پرسش برایم مطرح بود که چگونه آدمی میتواند آدمی را بکشد؟!
خب با دستهای خالی و راههای نیاموخته در دوران کودکی، چطوری باید به این پرسش پاسخ میدادم؟ مجبور شدم تجربهٔ زیستهٔ خود را در نظر آورم و چون نمونه ببینم حجم تنفرم از چه کسانی آنقدر هست که میخواهم سر به تنشان نباشد و بعد در همان کودکی و نوجوانی نمونههایی پیدا میشد. وقتی کاملا خودم را در شرایطی قرار دادم که بتوانم سر از تنشان جدا کنم، دیدم که نمی توانم.
گرچه من تجربهٔ شرکت در جنگ را دارم ولی همواره از این وحشت داشتم که کسی را بکشم، به همین سبب در قسمتهایی مشغول میشدم که مجبور نباشم رودرو کسی را بکشم.
اما به نظر این کافی نیست! بخشی از ابتذال شر به همین جا مربوط است. انگار وجدانمان راضی میشود اگر خودمان مستقیما در کشتار، دزدی اختلاس و شکنجه مشارکت نداشته باشیم ولی خب اگر دیگران مشارکت داشته باشند به ما مربوط نیست!
گرچه رعایت حدود اخلاقی نسبی است و هر مقدار که بتوانیم خوب است اما واقعا در این میانه، گیجی و گنگی و سردرگمی وجود دارد و طرح این پرسش مهم است که چه چیزی به ما مربوط است و چه چیزی نیست؟
این «به ما مربوط نیست» گاهی اینقدر سخیف و سطحی میشود که دیگر هر رذیلت اخلاقی که رخ بدهد به ما مربوط نشود.
نقش مشاهدهگران و ناظران بدون اینکه واکنش جدی و درخوری به جنایتهای پیشِچشمشان نشان بدهند، چه تفاوتی دارد با کسانی که خود انجامش میدهند؟!
اینکه چرا مردم شر را چون امری پیشِپاافتاده انجام داده یا در نظر میآورند، یک سری پاسخهای قدیمی داشت: هیولابودن، خبیثبودن یا ذاتیبودن. بهنظر میرسید تا مدتها این پاسخها قانعکننده بود. به همین سبب است در داستانها و فیلمها شخصیتهای منفی داستان، در نهایتِ پستی و رذالت تصور میشدند؛ چونان شمر و یزید.
اما در همان دنیای کودکی باز هم برای من این پرسش پیش میآمد که این فرد قاتل چگونه با زن و فرزندان خود مواجه میشود و آنها با او چگونه مواجه میشوند و همان دور و بر خودم چندتایی بودند، بعد میدیدم چقدر مهربان و چقدر انسانند و تازه نماز و روزهشان هم ترک نمیشود.
خب مانده بودم در گِل مثل خر! انگار پاسخ هیولاوَشبودن یا پستیِ ذاتی دیگر کار نمیکرد. کمی که بزرگتر شدم و چشمم به خباثت و دنائت و پلشتیها بیشتری باز شد و بهویژه شرکت در جنگ دوباره مرا یاد آن پرسشهای قدیمی میانداخت.
بهنظر حالا پای دولتها و شرهای سازمانیافته در میان بود؛ میشد بکشی، شکنجه کنی، ساچمه در چشم فرو کنی و نه تنها از هرگونه تعقیبی در امان باشی، بلکه جایزه و ترفیع هم بگیری! میشد اختلاس کنی و سُر و مُر و گنده راستراست در اوتاوا بگردی! میشد کودکان نگونبخت را مورد تعدی قرار دهی و هنوز مقرّب درگاه خاقان بزرگ باشی و از آنسو اگر جنایت سامانیافته و تحت حمایت قانون را انجام ندهی، مجازات میشوی اساسی و اگر شما باشی چه میکنی؟
چیزی که شاید آرنت فرصت نکرد آن را تحلیل موشکافانه کند این بود که پس از مدتی این شرها و نابهنجاریها دیگر صرفا به ارکان حکومت محدود نمیشود بلکه تکتکِ افراد جامعه بر آن میشوند که از خیرِ هیچ شری نگذرند؛ وضعی که ما اکنون در آن گرفتاریم!
یحیی قائدی
📝 یادداشتی در بارهٔ جلسهٔ برگزارشده در تاریخ یکم خرداد ۱۴۰۲
تا پیش از آنکه دعوت شوم تا در نشستی در بارهٔ «ابتذال شر» سخن بگویم و حتا در کودکی هم این پرسش برایم مطرح بود که چگونه میتواند کسی کس دیگر را کتک بزند؟! بعدها که اخبار کشتن را شنیدم، ضمن شگفتزدهترشدن، باز هم این پرسش برایم مطرح بود که چگونه آدمی میتواند آدمی را بکشد؟!
خب با دستهای خالی و راههای نیاموخته در دوران کودکی، چطوری باید به این پرسش پاسخ میدادم؟ مجبور شدم تجربهٔ زیستهٔ خود را در نظر آورم و چون نمونه ببینم حجم تنفرم از چه کسانی آنقدر هست که میخواهم سر به تنشان نباشد و بعد در همان کودکی و نوجوانی نمونههایی پیدا میشد. وقتی کاملا خودم را در شرایطی قرار دادم که بتوانم سر از تنشان جدا کنم، دیدم که نمی توانم.
گرچه من تجربهٔ شرکت در جنگ را دارم ولی همواره از این وحشت داشتم که کسی را بکشم، به همین سبب در قسمتهایی مشغول میشدم که مجبور نباشم رودرو کسی را بکشم.
اما به نظر این کافی نیست! بخشی از ابتذال شر به همین جا مربوط است. انگار وجدانمان راضی میشود اگر خودمان مستقیما در کشتار، دزدی اختلاس و شکنجه مشارکت نداشته باشیم ولی خب اگر دیگران مشارکت داشته باشند به ما مربوط نیست!
گرچه رعایت حدود اخلاقی نسبی است و هر مقدار که بتوانیم خوب است اما واقعا در این میانه، گیجی و گنگی و سردرگمی وجود دارد و طرح این پرسش مهم است که چه چیزی به ما مربوط است و چه چیزی نیست؟
این «به ما مربوط نیست» گاهی اینقدر سخیف و سطحی میشود که دیگر هر رذیلت اخلاقی که رخ بدهد به ما مربوط نشود.
نقش مشاهدهگران و ناظران بدون اینکه واکنش جدی و درخوری به جنایتهای پیشِچشمشان نشان بدهند، چه تفاوتی دارد با کسانی که خود انجامش میدهند؟!
اینکه چرا مردم شر را چون امری پیشِپاافتاده انجام داده یا در نظر میآورند، یک سری پاسخهای قدیمی داشت: هیولابودن، خبیثبودن یا ذاتیبودن. بهنظر میرسید تا مدتها این پاسخها قانعکننده بود. به همین سبب است در داستانها و فیلمها شخصیتهای منفی داستان، در نهایتِ پستی و رذالت تصور میشدند؛ چونان شمر و یزید.
اما در همان دنیای کودکی باز هم برای من این پرسش پیش میآمد که این فرد قاتل چگونه با زن و فرزندان خود مواجه میشود و آنها با او چگونه مواجه میشوند و همان دور و بر خودم چندتایی بودند، بعد میدیدم چقدر مهربان و چقدر انسانند و تازه نماز و روزهشان هم ترک نمیشود.
خب مانده بودم در گِل مثل خر! انگار پاسخ هیولاوَشبودن یا پستیِ ذاتی دیگر کار نمیکرد. کمی که بزرگتر شدم و چشمم به خباثت و دنائت و پلشتیها بیشتری باز شد و بهویژه شرکت در جنگ دوباره مرا یاد آن پرسشهای قدیمی میانداخت.
بهنظر حالا پای دولتها و شرهای سازمانیافته در میان بود؛ میشد بکشی، شکنجه کنی، ساچمه در چشم فرو کنی و نه تنها از هرگونه تعقیبی در امان باشی، بلکه جایزه و ترفیع هم بگیری! میشد اختلاس کنی و سُر و مُر و گنده راستراست در اوتاوا بگردی! میشد کودکان نگونبخت را مورد تعدی قرار دهی و هنوز مقرّب درگاه خاقان بزرگ باشی و از آنسو اگر جنایت سامانیافته و تحت حمایت قانون را انجام ندهی، مجازات میشوی اساسی و اگر شما باشی چه میکنی؟
چیزی که شاید آرنت فرصت نکرد آن را تحلیل موشکافانه کند این بود که پس از مدتی این شرها و نابهنجاریها دیگر صرفا به ارکان حکومت محدود نمیشود بلکه تکتکِ افراد جامعه بر آن میشوند که از خیرِ هیچ شری نگذرند؛ وضعی که ما اکنون در آن گرفتاریم!
👍1
همین دیروز پریروز
یحیی قائدی/۹خرداد۱۴۰۲
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
هیمن هفت هشت قرن پیش مولوی گفته بود و همین دیروز پریروز احمد مسعود کوچک پسر احمد شاه مسعود بزرگ دوباره آن را گفته بود.
و من فکر کردم در هر دهی شاعرانی خفته اند و یا در انتطار خفتن و خیال برم داشت باید در پس و پیش هر دهی تندیس شاعران مرده و زنده را بر افراشت.که برافراشته ماندن نام ایران در طول قرون چقدر مدیون آنان بوده است. و سیف فرغانی که در ازبکستان زاده شده، گفته بود
"گرد سم خران شما نیز بگذرد"
و شاعری(گاهی منسوب به فردوسی) گفته بود :به یزدان که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم.
و به دوستم اسفندیارتیموری که هر از گاهی غزل می سراید همین دیشب گفته بودم بیاییم برای خودمان تا زندهایم مجلس ختم بگیریم و من بر سر مزارت قصه مان را خواهم گفت و تندیست را در آغاز پردنجان برپا خواهم کرد.پیشتر گفته بودم نام دیوان شعرت را بگذار دیوان اسفند.
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
فرهنگ و تربیت از آدم چه میسازد وقتی آدم به این پدر و پسر نگاه میکند .درک می کند، میفهمد که ادب و تربیت بود که از آنها آدمهای متفاوت ساخته و شعر مولوی و حافظ و سعدی آدم را تربیت می کند. هر دو قربانی. هر دو قربانی کتاب نخواندههای ظاهر گرا شدند یکی که شیر دره پنچشیر بود چون پدر اکنون در خاک خفته و دیگری در انتظار در خاک خفته شدن.
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
بهعاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقشجهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان بهسوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
و همین امروز صبح چنان بی تاب بودم که این را بنویسم. یک غزل حتا یک پاره کوچک آن کجاها که آدم را نمی برد چه ها که با آدم نمیکند جاهایی که نمی توان گفت ، چیز هایی که نمی توان نوشت.چون طالبان بر پیش و پس در استادهاند؛ طالبانی در بیرون مرز و طالبانی در درون.
#احمد_مسعود
#احمد_شاه_مسعود
#افغانستان
#تاجیکستان
#ایران
#یحیی_قائدی
#نگفتمت_مرو_آنجا_که_آشنات_منم
#مولوی
یحیی قائدی/۹خرداد۱۴۰۲
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
هیمن هفت هشت قرن پیش مولوی گفته بود و همین دیروز پریروز احمد مسعود کوچک پسر احمد شاه مسعود بزرگ دوباره آن را گفته بود.
و من فکر کردم در هر دهی شاعرانی خفته اند و یا در انتطار خفتن و خیال برم داشت باید در پس و پیش هر دهی تندیس شاعران مرده و زنده را بر افراشت.که برافراشته ماندن نام ایران در طول قرون چقدر مدیون آنان بوده است. و سیف فرغانی که در ازبکستان زاده شده، گفته بود
"گرد سم خران شما نیز بگذرد"
و شاعری(گاهی منسوب به فردوسی) گفته بود :به یزدان که گر ما خرد داشتیم/کجا این سرانجام بد داشتیم.
و به دوستم اسفندیارتیموری که هر از گاهی غزل می سراید همین دیشب گفته بودم بیاییم برای خودمان تا زندهایم مجلس ختم بگیریم و من بر سر مزارت قصه مان را خواهم گفت و تندیست را در آغاز پردنجان برپا خواهم کرد.پیشتر گفته بودم نام دیوان شعرت را بگذار دیوان اسفند.
نگفتمت مرو انجا که آشنات منم
در این سراب فنا چشمه حیات منم
فرهنگ و تربیت از آدم چه میسازد وقتی آدم به این پدر و پسر نگاه میکند .درک می کند، میفهمد که ادب و تربیت بود که از آنها آدمهای متفاوت ساخته و شعر مولوی و حافظ و سعدی آدم را تربیت می کند. هر دو قربانی. هر دو قربانی کتاب نخواندههای ظاهر گرا شدند یکی که شیر دره پنچشیر بود چون پدر اکنون در خاک خفته و دیگری در انتظار در خاک خفته شدن.
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
بهعاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقشجهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهٔ رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی
مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که چو مرغان بهسوی دام مرو
بیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منم
نگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنند
که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند
که گم کنی که سرِ چشمه صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت
نظام گیرد و خلّاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاست
وگر خداصفتی دان که کدخدات منم
و همین امروز صبح چنان بی تاب بودم که این را بنویسم. یک غزل حتا یک پاره کوچک آن کجاها که آدم را نمی برد چه ها که با آدم نمیکند جاهایی که نمی توان گفت ، چیز هایی که نمی توان نوشت.چون طالبان بر پیش و پس در استادهاند؛ طالبانی در بیرون مرز و طالبانی در درون.
#احمد_مسعود
#احمد_شاه_مسعود
#افغانستان
#تاجیکستان
#ایران
#یحیی_قائدی
#نگفتمت_مرو_آنجا_که_آشنات_منم
#مولوی
❤1
ما از طریق مشاوره فلسفی توانمند میشویم: داستان سفر
مشاوره فلسفی چگونه افراد را توانمند میسازد؟ ما در زندگی خود فعالیتهای زیادی انجام میدهیم اما توشه زیادی بر نمیداریم، زیرا همه توانمان را بکار نمیگیریم. گاهی جسممان را به جایی میبریم یا با جسممان جابهجا میشویم، اما ذهنمان را جا میگذاریم. گاهی با ذهنمان به جاهای مختلف سرک میکشیم اما از جسممان غافلایم. گاهی صرفا میخوانیم و نوشتن که هیچ.
از طریقِ مشاوره فلسفی با خود و یا مراجعه به یک مشاور فلسفی، احتمالا به خودمان یا دیگران کمک خواهیم کرد تا سر و سامانی به این نابسامانیها بدهیم
https://humandevelopmentparadise.com
@humandevelopmentparadise
#مشاوره_فلسفی
#مشاوره
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
#فلسفه
#فلسفه_کاربردی
مشاوره فلسفی چگونه افراد را توانمند میسازد؟ ما در زندگی خود فعالیتهای زیادی انجام میدهیم اما توشه زیادی بر نمیداریم، زیرا همه توانمان را بکار نمیگیریم. گاهی جسممان را به جایی میبریم یا با جسممان جابهجا میشویم، اما ذهنمان را جا میگذاریم. گاهی با ذهنمان به جاهای مختلف سرک میکشیم اما از جسممان غافلایم. گاهی صرفا میخوانیم و نوشتن که هیچ.
از طریقِ مشاوره فلسفی با خود و یا مراجعه به یک مشاور فلسفی، احتمالا به خودمان یا دیگران کمک خواهیم کرد تا سر و سامانی به این نابسامانیها بدهیم
https://humandevelopmentparadise.com
@humandevelopmentparadise
#مشاوره_فلسفی
#مشاوره
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
#فلسفه
#فلسفه_کاربردی
داستان یک بشقاب سفالی را در شماره ۱۵۲
ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید:
یک بشقاب سفالی
همه را بیازمودم زتو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
چند روزی به دیوار اتاق خانه بود و پایین آورده شد یعنی پایین اش آوردند .خب نمی شد هم اعتراض کرد.اصلا اشکار نبود که مولوی این را برای کی گفته بود. و نیز معلوم نیست که آن کس چه واکنشی نشان داده بود؟اصلا واکنش نشان داده بود یا نه و یا رسم چنان عاشق و معشوقی این بوده که بشود واکنش نشان داد یا نه؟ مثل این است که به درگاه خداوند دعا کنی و صدایی نشنوی و امیدوار باشی روزی از روزنی پاسخی بگیری و بعد که پاسخی آمد، ندانی این واقعا از سوی در خواست شونده بوده یا نه؟
تو عالم انسانی در خواست باید سر راست باشد،پاسخ هم نیز. ظاهرا نباید مثل این باشد که سمت چپی بزند توی گوشت و تو بزنی تو گوش سمت راستی! " همه را بیازمودم زه تو خوشترم نیامد" , سرگردان بود. از سرِ سرگردانی رفته روی دل دیوار، دل دیوار آن را پس زده بود و افتاده بود آن گوشه. دوسالی میشد که نمیدانست به دل کی بنشیند. به دل من که ننشسته بود.
چو پریدسوی بامت زتنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
اما کافی نبود که به دل من بنشیند باید به دل کسی دیگر هم می نشست و ننشسته بود و سرگردان بود.
بار ها فرو شده بود در دریا و گوهرش را نیافته بود و وقتی یافته بود و گوهر او را نیافته بود.این بود که ایده " زه تو خوشترم نیامد"،چون مثل افلاطون سر گردان بود و هنوز در عالم جسمانی هست نشده بود. می گشت و می گشت تا شاید بر سر یا دل کسی بنشیند. کسی آن را در داراب به سوی من پرت کرده بود.او خود نامش رها بود و آشکار نبود که چقدر به این بشقاب سفالی نگریسته بود. آن را زیبا یافته برای دیوار و یا برای دل کسی و اگر یافته بود برای دل دیوار که آرزویش اکنون بر آورده شده و گرنه هنوز بر دل کسی ننشسته بود. جون در عالم رفاقت بود و هم جنس انسانی و عشق در هم جنس معمولی رخ نمی دهد. ،رفاقت رخ می دهد.عشق در ناهمجنس رخ می دهد .حالا داستان شمس و مولا را را نامعمول یا نادر می توان تلقی کرد و این شد که وقتی آمد روی اتاق دیوار خانه ما هم نتوانست جسمانیت یابد این شد که رفته گوشه ای و پنهان شد. ادامه را در ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید
#بشقاب_سفالی
#انشا_و_نویسندگی
@enshavanevisandegi
#enshavanevisandegi
#یحیی_قائدی
#مولانا
#مولوی
#yahyaghaedi
https://www.instagram.com/p/CtUjheots1-/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید:
یک بشقاب سفالی
همه را بیازمودم زتو خوشترم نیامد
چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
چند روزی به دیوار اتاق خانه بود و پایین آورده شد یعنی پایین اش آوردند .خب نمی شد هم اعتراض کرد.اصلا اشکار نبود که مولوی این را برای کی گفته بود. و نیز معلوم نیست که آن کس چه واکنشی نشان داده بود؟اصلا واکنش نشان داده بود یا نه و یا رسم چنان عاشق و معشوقی این بوده که بشود واکنش نشان داد یا نه؟ مثل این است که به درگاه خداوند دعا کنی و صدایی نشنوی و امیدوار باشی روزی از روزنی پاسخی بگیری و بعد که پاسخی آمد، ندانی این واقعا از سوی در خواست شونده بوده یا نه؟
تو عالم انسانی در خواست باید سر راست باشد،پاسخ هم نیز. ظاهرا نباید مثل این باشد که سمت چپی بزند توی گوشت و تو بزنی تو گوش سمت راستی! " همه را بیازمودم زه تو خوشترم نیامد" , سرگردان بود. از سرِ سرگردانی رفته روی دل دیوار، دل دیوار آن را پس زده بود و افتاده بود آن گوشه. دوسالی میشد که نمیدانست به دل کی بنشیند. به دل من که ننشسته بود.
چو پریدسوی بامت زتنم کبوتر دل
به فغان شدم چو بلبل که کبوترم نیامد
اما کافی نبود که به دل من بنشیند باید به دل کسی دیگر هم می نشست و ننشسته بود و سرگردان بود.
بار ها فرو شده بود در دریا و گوهرش را نیافته بود و وقتی یافته بود و گوهر او را نیافته بود.این بود که ایده " زه تو خوشترم نیامد"،چون مثل افلاطون سر گردان بود و هنوز در عالم جسمانی هست نشده بود. می گشت و می گشت تا شاید بر سر یا دل کسی بنشیند. کسی آن را در داراب به سوی من پرت کرده بود.او خود نامش رها بود و آشکار نبود که چقدر به این بشقاب سفالی نگریسته بود. آن را زیبا یافته برای دیوار و یا برای دل کسی و اگر یافته بود برای دل دیوار که آرزویش اکنون بر آورده شده و گرنه هنوز بر دل کسی ننشسته بود. جون در عالم رفاقت بود و هم جنس انسانی و عشق در هم جنس معمولی رخ نمی دهد. ،رفاقت رخ می دهد.عشق در ناهمجنس رخ می دهد .حالا داستان شمس و مولا را را نامعمول یا نادر می توان تلقی کرد و این شد که وقتی آمد روی اتاق دیوار خانه ما هم نتوانست جسمانیت یابد این شد که رفته گوشه ای و پنهان شد. ادامه را در ماهنامه انشا و نویسندگی بخوانید
#بشقاب_سفالی
#انشا_و_نویسندگی
@enshavanevisandegi
#enshavanevisandegi
#یحیی_قائدی
#مولانا
#مولوی
#yahyaghaedi
https://www.instagram.com/p/CtUjheots1-/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
خب!
که چی؟
من این چند روز هر کاری کردم نتوانستم این رنج،این درد ،این تحقیر و توهین را قورت دهم.
کوبیدن سر دانشجو به دیوار در دانشگاه علامه طباطبایی توسط حراست.
ارج و قربِ علم و دانش و دانشجو و استاد و دانشگاه همه دود شد و رفت به هوا.البته اگر چیزی از آن مانده بود.
که چی؟
من این چند روز هر کاری کردم نتوانستم این رنج،این درد ،این تحقیر و توهین را قورت دهم.
کوبیدن سر دانشجو به دیوار در دانشگاه علامه طباطبایی توسط حراست.
ارج و قربِ علم و دانش و دانشجو و استاد و دانشگاه همه دود شد و رفت به هوا.البته اگر چیزی از آن مانده بود.
Forwarded from فاطمه محمودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قصه های فلسفی برای بچه های فلسفی 💥
عنوان قصه :مجموعه قصه های پرسندو
موضوع:من کیستم
نویسنده :دکتر یحیی قائدی
مترجم: فاطمه محمودی
قصه گو:فاطمه محمودی
موسیقی(Music Azari Yuzbir [ musicmedia.ir
سخنی با اولیا و مربیان: سوالهای کتاب کار فلسفه در آخر قصه اجرا شده لطفاً برای سوالهای مطرح شده با کودکتان گفتگو کنید و هرگز پاسخ خود را به کودک تحمیل نکنید هیچ جواب قطعی وجود ندارد فقط مسیر مهم است اگر پرورش تفکر انتقادی کودکتان برایتان مهم است اجازه دهید در مسیر اندشیدن خود پاسخ را بیابد....💥(قصه
درمانی زیر مجموعه فلسفه است اگر شما این مسیر را درست طی کنید مطمئن باشید در قصه در مانی هم موفق خواهید شد )
لطفاً در صورت امکان مرا هم از باز خورد گفتگویتان مطلع کنید🙏🌹🍀
#قصه_گو_فاطمه_محمودی
#مین_بیر_مثل_۱۰۰۱
#قصه_گو_برایم_قصه_بگو
#با_قصه_شمعها_را_روشن_کنید
#بهقول_دالاییلاما_سياره_ما_ديگر_نيازى_به_آدمهای_موفق_ندارد!
#اين_سياره_به_شدت_نيازمند_افراد_صلح_جو_درمانگر_ناجى_قصهگو_و_عاشق_است
#اگر_به_من_آموزش_بدهی #فراموش_خواهم_کرد
#اگر_به_من_یاد_بدهی #به_یاد_خواهم_آورد
#اگر_مرا_درگیر_کنی #خواهم_فهمید
negarkhaneazin
عنوان قصه :مجموعه قصه های پرسندو
موضوع:من کیستم
نویسنده :دکتر یحیی قائدی
مترجم: فاطمه محمودی
قصه گو:فاطمه محمودی
موسیقی(Music Azari Yuzbir [ musicmedia.ir
سخنی با اولیا و مربیان: سوالهای کتاب کار فلسفه در آخر قصه اجرا شده لطفاً برای سوالهای مطرح شده با کودکتان گفتگو کنید و هرگز پاسخ خود را به کودک تحمیل نکنید هیچ جواب قطعی وجود ندارد فقط مسیر مهم است اگر پرورش تفکر انتقادی کودکتان برایتان مهم است اجازه دهید در مسیر اندشیدن خود پاسخ را بیابد....💥(قصه
درمانی زیر مجموعه فلسفه است اگر شما این مسیر را درست طی کنید مطمئن باشید در قصه در مانی هم موفق خواهید شد )
لطفاً در صورت امکان مرا هم از باز خورد گفتگویتان مطلع کنید🙏🌹🍀
#قصه_گو_فاطمه_محمودی
#مین_بیر_مثل_۱۰۰۱
#قصه_گو_برایم_قصه_بگو
#با_قصه_شمعها_را_روشن_کنید
#بهقول_دالاییلاما_سياره_ما_ديگر_نيازى_به_آدمهای_موفق_ندارد!
#اين_سياره_به_شدت_نيازمند_افراد_صلح_جو_درمانگر_ناجى_قصهگو_و_عاشق_است
#اگر_به_من_آموزش_بدهی #فراموش_خواهم_کرد
#اگر_به_من_یاد_بدهی #به_یاد_خواهم_آورد
#اگر_مرا_درگیر_کنی #خواهم_فهمید
negarkhaneazin
چرا باید سایر حرفههای یاورانه درکی از مشاوره فلسفی داشته باشند؟
یحیی قائدی/۲۹تیر ۱۴۰۲
در دم نباید نتیجه گرفت که مشاوره فلسفی ویژه فیلسوفان است و از این رو دیگران نباید در آن مشارکت و همکاری داشته باشند.همین ادعا را مشاوران و روان درمانگران هم میتوانند داشته باشد:"مشاوره فلسفی نخست مشاوره و روان درمانی است پس به جز آنها نباید کسی در آن مشارکت داشته باشد".مشاوره فلسفی گرچه _چنانکه کوهن در باره انقلاب علمی می گوید_ یک پیش پارادایم است اما به سرعت در حال تعریف هویت خود چون یک دیسیپلین است. مشاوره فلسفی،مشاوره و روان درمانی نیست.مشاوره فلسفی ،به تنهایی فلسفه _آن گونه که در سنت فلسفی مرسوم است_ نیست.مشاوره فلسفی درمان عقلانی هیجانی رفتاری(REBT) الیس نیست.مشاوره فلسفی درمان انسان گرا نیست.مشاوره فلسفی مشاوره مذهبی هم نیست.اما کارکنان همه حرفه های یاورانه باید درکی از مشاوره فلسفی داشته باشند تا بتوانند مراجع خود را در صورت نیاز به مشاور فیلسوف ارجاع دهند.و مشاوره فلسفی نیز باید درکی از سایر رشته های یاورانه داشته باشد تا به جای مشاوره فلسفی،کار آنها را انجام ندهد و به موقع بتواند مراجعش را به آنها ارجاع دهد.
" مشاوره فلسفی حرفهای یاورانه است که فهم انتقادی ایدهها و جهان بینی های وابسته به زندگی حال حاضر یک مراجع را جستجو می کند"
#مشاوره_فلسفی
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
یحیی قائدی/۲۹تیر ۱۴۰۲
در دم نباید نتیجه گرفت که مشاوره فلسفی ویژه فیلسوفان است و از این رو دیگران نباید در آن مشارکت و همکاری داشته باشند.همین ادعا را مشاوران و روان درمانگران هم میتوانند داشته باشد:"مشاوره فلسفی نخست مشاوره و روان درمانی است پس به جز آنها نباید کسی در آن مشارکت داشته باشد".مشاوره فلسفی گرچه _چنانکه کوهن در باره انقلاب علمی می گوید_ یک پیش پارادایم است اما به سرعت در حال تعریف هویت خود چون یک دیسیپلین است. مشاوره فلسفی،مشاوره و روان درمانی نیست.مشاوره فلسفی ،به تنهایی فلسفه _آن گونه که در سنت فلسفی مرسوم است_ نیست.مشاوره فلسفی درمان عقلانی هیجانی رفتاری(REBT) الیس نیست.مشاوره فلسفی درمان انسان گرا نیست.مشاوره فلسفی مشاوره مذهبی هم نیست.اما کارکنان همه حرفه های یاورانه باید درکی از مشاوره فلسفی داشته باشند تا بتوانند مراجع خود را در صورت نیاز به مشاور فیلسوف ارجاع دهند.و مشاوره فلسفی نیز باید درکی از سایر رشته های یاورانه داشته باشد تا به جای مشاوره فلسفی،کار آنها را انجام ندهد و به موقع بتواند مراجعش را به آنها ارجاع دهد.
" مشاوره فلسفی حرفهای یاورانه است که فهم انتقادی ایدهها و جهان بینی های وابسته به زندگی حال حاضر یک مراجع را جستجو می کند"
#مشاوره_فلسفی
#philosophical_counseling
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
Forwarded from فاطمه محمودی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
قصه های فلسفی برای بچه های فلسفی 💥
عنوان قصه :مجموعه قصه های پرسندو
موضوع: هدف
نویسنده :دکتر یحیی قائدی
مترجم: فاطمه محمودی
قصه گو:فاطمه محمودی
موسیقی(Music Azari Yuzbir [ musicmedia.ir
سخنی با اولیا و مربیان: سوالهای کتاب کار فلسفه در آخر قصه اجرا شده لطفاً برای سوالهای مطرح شده با کودکتان گفتگو کنید و هرگز پاسخ خود را به کودک تحمیل نکنید هیچ جواب قطعی وجود ندارد فقط مسیر مهم است اگر پرورش تفکر انتقادی کودکتان برایتان مهم است اجازه دهید در مسیر اندشیدن خود پاسخ را بیابد....💥(قصه
درمانی زیر مجموعه فلسفه است اگر شما این مسیر را درست طی کنید مطمئن باشید در قصه در مانی هم موفق خواهید شد )
لطفاً در صورت امکان مرا هم از باز خورد گفتگویتان مطلع کنید🙏🌹🍀
#قصه_گو_فاطمه_محمودی
#مین_بیر_مثل_۱۰۰۱
#قصه_گو_برایم_قصه_بگو
#با_قصه_شمعها_را_روشن_کنید
#بهقول_دالاییلاما_سياره_ما_ديگر_نيازى_به_آدمهای_موفق_ندارد!
#اين_سياره_به_شدت_نيازمند_افراد_صلح_جو_درمانگر_ناجى_قصهگو_و_عاشق_است
#اگر_به_من_آموزش_بدهی #فراموش_خواهم_کرد
#اگر_به_من_یاد_بدهی #به_یاد_خواهم_آورد
#اگر_مرا_درگیر_کنی #خواهم_فهمید
negarkhaneazin
عنوان قصه :مجموعه قصه های پرسندو
موضوع: هدف
نویسنده :دکتر یحیی قائدی
مترجم: فاطمه محمودی
قصه گو:فاطمه محمودی
موسیقی(Music Azari Yuzbir [ musicmedia.ir
سخنی با اولیا و مربیان: سوالهای کتاب کار فلسفه در آخر قصه اجرا شده لطفاً برای سوالهای مطرح شده با کودکتان گفتگو کنید و هرگز پاسخ خود را به کودک تحمیل نکنید هیچ جواب قطعی وجود ندارد فقط مسیر مهم است اگر پرورش تفکر انتقادی کودکتان برایتان مهم است اجازه دهید در مسیر اندشیدن خود پاسخ را بیابد....💥(قصه
درمانی زیر مجموعه فلسفه است اگر شما این مسیر را درست طی کنید مطمئن باشید در قصه در مانی هم موفق خواهید شد )
لطفاً در صورت امکان مرا هم از باز خورد گفتگویتان مطلع کنید🙏🌹🍀
#قصه_گو_فاطمه_محمودی
#مین_بیر_مثل_۱۰۰۱
#قصه_گو_برایم_قصه_بگو
#با_قصه_شمعها_را_روشن_کنید
#بهقول_دالاییلاما_سياره_ما_ديگر_نيازى_به_آدمهای_موفق_ندارد!
#اين_سياره_به_شدت_نيازمند_افراد_صلح_جو_درمانگر_ناجى_قصهگو_و_عاشق_است
#اگر_به_من_آموزش_بدهی #فراموش_خواهم_کرد
#اگر_به_من_یاد_بدهی #به_یاد_خواهم_آورد
#اگر_مرا_درگیر_کنی #خواهم_فهمید
negarkhaneazin
یک جلسه کوتاه مشاوره فلسفی
با سپاس از جناب اقای حق دوست
#مشاوره_فلسفی
#مشاوره
#philosophical_counseling
#philosophicalcounseling
#فلسفه
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
@nhp_clinic
https://www.instagram.com/reel/CvxWur5NI4e/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
با سپاس از جناب اقای حق دوست
#مشاوره_فلسفی
#مشاوره
#philosophical_counseling
#philosophicalcounseling
#فلسفه
#یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
@nhp_clinic
https://www.instagram.com/reel/CvxWur5NI4e/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
