Telegram Web Link
در بخش هنر شماره ۵۲ مجلهٔ زنان امروز موضوع عشق با سویه‌های کمتر دیده‌شده دستمایه نگارش دو مقاله شده است. در مقاله اول با عنوان «عشق میان‌‌نسلی و زنان میانسال» به قلم معصومه گنجه‏ای، نویسنده مروری بر روابط میان‌‌نسلی در سینما داشته و با مقدمه‎ای از سینمای دهه‎های اخیر جهان، بر چند فیلم معروف چند سال اخیر با رویکرد روابط عاشقانۀ میان‌‌نسلی زنان با مردان جوان‌تر تمرکز کرده و عنوان نموده که سینمای بدنۀ غرب مسئلۀ «توان زن برای بازشناختن تمنای خود» در کانون توجه قرارداده و نسبت به لزوم آگاه شدن زنان از تمنای واقعی خودشان هشدار می‌‌دهد. در ادامه سینمای ایران نیز از همین منظر مورد بررسی قرار گرفته و به نمونه‌های معدود عشق میان‎نسلی در سینمای ایران پرداخته و نتایج قابل تاملی از مقایسه سینمای ایران و جهان در این زمینه ارائه شده است.
مقاله دوم با عنوان «طرحی نو در سینمای عاشقانۀ ایران» به قلم مهرداد بابادی، نگاهی دوباره دارد به فیلم کیک محبوب من. نویسنده مطلبش را با بررسی رئالیسم در این فیلم آغاز می‌کند و شجاعت فیلمسازان را در ارائۀ تصویری واقع‌گرایانه از تنهایی یک زن پابه‌سن‌گذاشته و میل و عاملیتش برای آشنایی با مردی به منظور برقراری رابطه‌ای صمیمانه، می‌ستاید. او در ادامه با مروری بر تاریخ سینمای ایران مسئله غیبت عشق و رابطه رمانتیک را بررسی می کند. به عقیده نویسنده، کلان‌روایت ادبیات غنایی همواره مسئلۀ‌ فراق و جدایی و تمنای وصال بوده و همین، اساس سینمای رمانتیک ایران را هم شکل داده است.

لینک خرید این شماره:

store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
گفت‌وگو با ناصر صفاریان؛ مستندساز و پژوهشگری که تحقیقات گستردۀ او دربارۀ زندگی فروغ، به‌ویژه مستند سه‌گانه‌اش، وی را به یکی از آگاه‌ترین پویندگان این عرصه تبدیل کرده است. سال‌ها پژوهش، مصاحبه و بررسی اسناد، او را در جایگاهی قرار داده است که بتواند زوایای کمتر دیده‌شدۀ هنر و چالش‌های زندگی شخصی فروغ را روشن کند. در این گفت‌وگو تلاش می‌کنیم از روایت‌های افسانه‌ای و دوگانه‌های مطلق فراتر برویم و به درکی ژرف‌تر از این رابطه برسیم؛ رابطه‌ای که نه‌تنها بر زندگی فروغ و ابراهیم گلستان تأثیر گذاشت، بلکه رد‌پایش در ادبیات و
سینمای ایران نیز بر‌جا ماند.

این گفت‌وگو را در سایت زنان امروز
zananemrooz.com/article/همۀ-زخمهای-او-از-عشق-بود/

و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
فمینیسم و ناسیونالیسم: در میانه نزاع و همبستگی

💬 مناظره ستاره هاشمی و نوشین احمدی خراسانی

ظهور خیزش نا و عدم پاسخگویی حاکمیت به بحران‌ها و مطالبات انباشت‌شده درون جامعه به شکاف میان حاکمیت و مردم، وسعت بی‌سابقه‌ای بخشید و آن ‌را به تَرَکی بزرگ تبدیل کرد. اما حاکمیت، آن‌چنان که به‌سادگی تصور می‌شد، صرفاً در ساختاری مجزا از «جامعه» و «مردم» وجود خارجی نداشت، بلکه بسیاری از تبعیض‌ها و نابرابری‌ها و زخم‌هایی که در جامعه وجود داشت با همدستی‌های «قصدشده یا ناشده» بخش‌ها و گروه‌هایی از مردم در سطح جامعه شکل گرفته بود. ازاین‌رو، با گسترش خواست دگرگونی و «تخیل آینده‌ای بهتر» پس از خیزش ژینا، این ترکِ بزرگ در سطحی عمودی میان مردم و حاکمیت باقی نماند، بلکه در امتداد آن، تَرَک‌های کوچک‌تری را در سطح افقی و میان گروه‌های مختلف مردم به‌وجود آورد و درنتیجه، چالش‌های گوناگونی را میان مردمانی که خواهان تغییرند، تشدید کرد؛ ازجمله شکاف‌های جنسیتی، شکاف میان اقوام/ملل مختلف، شکاف میان نسل‌ها، شکاف میان داخل و خارج، شکاف میان طبقات مختلف اجتماعی و غیره.

رشد فزاینده چنین شکاف‌هایی افزون بر ناهموار کردن مسیر همبستگی میان مردم، همبستگی میان فمینیست‌ها را نیز دچار ابهام می‌‌کند. خلق همبستگی همواره موضوعی پیچیده و منازعه‌آمیز بوده است، به‌ویژه وقتی بحث تفاوت‌های سیاسی، اقتصادی، اتنیکی و غیره مطرح باشد. آیا و چطور می‌توان عاملیت جمعی را به‌رغم اختلافات و تضادها، پرورش داد؟ در این گفت‌وگو می‌کوشیم علاوه‌بر مطرح کردن چالش‌های پیش روی تحقق همبستگی به‌طورکلی، با توجه به مسئله‌مند شدن بیش از پیش رابطه مرکز-پیرامون، درک خود را به‌طور خاص از شکاف اتنیکی و ارتباط آن با مسئله زنان با یکدیگر در میان بگذاریم. حفظ تکثر یکی از اصول مهم الگوی فمینیستی همبستگی بوده است که رویکردی خلاف تعبیر یکسان‌ساز از وحدت را پیش می‌گیرد. ازاین‌روست که به رسمیت شناختن این شکاف‌ها و مورد بحث قرار دادنِ تفاوت‌ها ازجمله پرسش‌های پیش روی آن بخش از فمینیست‌هاست که تغییرات اجتماعی را به‌طور جمعی امکان‌پذیر می‌دانند.

آنچه می‌خوانید مناظره‌ای است میان دو فعال حوزه زنان؛ نوشین احمدی خراسانی و ستاره هاشمی، دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی، درباره فمینیسم، ناسیونالیسم و اتنیک.

منتشر شده در ویژه‌نامه ۸ مارس «زنان امروز»

لینک مطلب: zananemrooz.com/article/فمینیسم-و-ناسیونالیسم-در-میانه-نزاع-و-ه/
🖋️مهشاد شهبازی

خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا، زاده‌ی ۲۸ مارس ۱۹۳۶ در پرو، یکی از برجسته‌ترین رمان‌نویسان، منتقدان و روشنفکران سیاسی است که آثارش تأثیری ژرف بر ادبیات جهان گذاشته‌اند؛ از چهره‌های شاخص «شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین» در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی که نویسندگانی چون گابریلگارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و خولیو کورتاسار نیز در آن نقش داشتند.
او با تلفیقی از روایت‌های چندلایه، صداهای متکثر، تحلیل‌های روان‌شناختی و موضع‌گیری‌هایفلسفی و سیاسی، به نقد ساختارهای قدرت، فساد نهادهای سیاسی و خشونت دولت‌ها پرداخت و تقلای انسان در جست‌وجوی آزادی و معنا در جهانی بی‌ثبات را به تصویر کشید. رمان‌های شاخص بارگاس یوسا همچون خانه‌ی سبز، گفت‌وگو در کاتدرال، سور بز و جنگ آخرالزمان، نه فقط روایاتی از دیکتاتوری و خشونت، بلکه کندوکاوهایی عمیق برای بازشناسی موقعیت انسان در برابر قدرت، وجدان در برابر سرسپردگی و واقعیت در برابر رسانه‌اند.
او در سال ۲۰۱۰ میلادی نوبل ادبیات را از آن خود کرد؛ نشانی که نه تنها برای قدرت قلمش، که برای تعهدش به مقاومت و دفاعش از لیبرالیسم و آزادی فردی، به او تعلق گرفت.
درگذشت خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا، نه پایان یک نویسنده، بلکه پایانی بر فصلی از رمان‌نویسی است که ادبیات را فراتر از عرصه‌ی تخیل و فضایی برای تأملات ژرف سیاسی، اجتماعی و اخلاقی می‌دانست؛ فقدان نویسنده‌ا‌ی متعهد که به قدرت رمان و روایت ایمان داشت و بر این باور بود که ادبیات، به مثابه امکانی برای نقد، بیداری و زنده‌ماندن، می‌تواند جهان را تغییر دهد.
سالیان طولانی مطمئن بودم قدرت عشق ورزیدن ندارم. از مشاور خانواده و تراپیست گرفته تا دوستان و نزدیکان مرا سرزنش می‌کردند که تقصیر خودم است. تراپیستم می‌گفت تو مردها را اخته می‌کنی، نمی‌گذاری نزد تو قدرت و حمایتی را که می‌خواهند تجربه کنند داشته باشند. نه تو به‌قدر کافی زن هستی و نه می‌گذاری آنها مرد باشند. این بحث هر‌بار سر از جدل درمی‌آورد، تا جایی که او می‌پرسید: آهای! چرا این‌قدر عصبانی هستی؟ و من خودم را می‌دیدم که به‌سمت او خم شده‌ام و دستانم را در هوا تکان می‌دهم و نفسم گرفته است. در همۀ سال‌هایی که «دوران جوانی» می‌خوانندش، منتظر عاشق شدن بودم. دقیق‌تر بخواهم بگویم، منتظر اینکه ببینم اصلاً بلدم چنین احساسی را تجربه کنم؟ دوست‌داشتنی هستم؟ قدرت میل ورزیدن دارم؟ چه تغییراتی خواهم کرد؟

ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز
zananemrooz.com/article/نامه-به-معشوقی-که-هرگز-زاده-نشد/
و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
فلانورهای ایرانی، عشق و لاله‌زار
🖊 مریم رضایی

پا گذاشتن به عرصۀ عمومی در ایران عصر قاجار برای زنان چندان آسان نبود. شبکه‌ای از موانع یدا و ناپیدا در عمق فرهنگ این سرزمین طراحی شده بود تا زنان خانه‌نشین و منزوی باشند. «زن خوب فرمانبر پارسا» یک بستۀ از پیش طراحی‌شده بود تا انسانی را تبدیل به موجودی رام و مهارشدنی کند.
در یک نمونۀ ساده از این شبکۀ تار عنکبوتی موانع، زنان حتی اگر قصد پا گذاشتن به بیرون از خانه را هم داشتند، هیچ کفش زنانه‌ای به آنها اجازۀ راه رفتن طولانی‌مدت نمی‌داد. می‌‌گویم «پا گذاشتن» و بهتر است بدانیم که زنان فقط در میان حجمی اغراق‌آمیز از پوشاننده‌های سر و صورت و حالت بدن گرفتار نبودند، بلکه حتی کفش‌هایی به‌ پا می‌کردند که بیشتر برای راه نرفتن طراحی شده بود. کلارا کولیور رایس، همسر یکی از مبلغان مذهبی ساکن جلفای اصفهان، در توصیف این کفش‌های زنانه می‌نویسد:
«کفش‌های ساخت وطن به لحاظ شکل ظاهر و رنگ بسیار زیبایند و از چرم‌های زرد و سبز و آبی و قرمز ساخته می‌شوند. اما فقط دارای قسمت جلو‌اند و پشت‌باز می‌باشند. اگر هم دارای قسمت پشت باشند، معمولاً آن را می‌خوابانند. پاشنۀ آنها نعل آهنی سنگینی دارد. در‌نتیجه، همواره پاشنۀ کفش لق می‌خورد و صدا می‌کند. یکی از دلایل این کار این است که کفش را بتواند جلوی درگاه اتاق به‌آسانی از پای درآورد. دلیل دیگر آنکه غیرممکن است که زنی از خانه خارج شود و کسی متوجه نشود… زنان به‌ندرت کفش‌های نرم کتانی یا گیوه به پا می‌کنند. هرگز آن سفری را که زنی ایرانی را همراه خود بردم فراموش نمی‌کنم و زمانی که مجبور شدیم از شیب صخره‌ای کوهی پایین رویم، عذابی را که به‌خاطر به پا داشتن کفش‌های لعنتی و وحشتناکش کشید از خاطر نمی‌برم. گرچه خلاف رسم و رسوم بود، از این فرصت استفاده کردم و یک جفت گیوۀ راحت برای او خریدم که از آن پس زن دیگری شد…»


ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز
zananemrooz.com/article/فلانورهای-ایرانی،-عشق-و-لالهزار/
و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
عشق، اندیشه و قدرت در روابط روشنفکرانه

🖊 مهشاد شهبازی

در تاریخ اندیشه و هنر، رابطۀ میان زنان و مردان خلاق همواره با پرسش‌هایی عمیق دربرۀ قدرت، وابستگی و استقلال گره خورده است. برخی از این روابط به‌عنوان نمونه‌هایی از عشق و الهام‌بخشی دو‌سویه ستایش شده‌اند و برخی دیگر، در بازخوانی‌های دقیق‌تر، جلوه‌ای از سلطۀ مردانه بر زنان اندیشمند را نمایان کرده‌اند. رابطۀ فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در ایرانِ نیمۀ قرن بیستم و رابطۀ ژان پل سارتر و سیمون دو بووار در بستر فرانسۀ مدرن از‌جملۀ این روابط پرسش‌برانگیز و قابل توجه‌اند. روابطی بر‌پایۀ عشق، اندیشه و داد‌و‌ستدهای فکری، اما با تفاوت‌هایی بنیادین در پویایی قدرتِ ریشه‌دار در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی سرزمین‌هایشان...


ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز
zananemrooz.com/article/عشق،-اندیشه-و-قدرت-در-روابط-روشنفکرانه/
و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
در ایران عصر قاجار، مانند سایر جوامع کشاورز، زنان در جایگاه فرودست مردان قرار داشتند. همۀ مشاغل مهم در اختیار مردان بود. هیچ شغل رسمی درباری به زنان اختصاص نداشت. زنان در میان مقامات دیوانی و لشکری نیز جایی نداشتند و مقام‌های دینی در سطوح بالا و متوسط نیز در انحصار مردان بود. در شیوۀ تولید کشاورزی نیز تنوع مشاغل اندک بود و قدرت بدنی برای کار و جنگاوری مزیت مهمی به حساب می‌آمد. زنان به‌دلیل قدرت بدنی کمتر، دوران بارداری و شیردهی، و خشونت و ناامنی فضای عمومی، فرصت‌های محدودی برای اشتغال و استقلال مالی داشتند. مشاغل خانگی و صنایع دستی کم‌درآمد بودند و ازدواج بهترین راه تأمین معاش برای زنان بود. زنانی که شوهری نداشتند و به‌دلایل مختلف از حمایت خانوادۀ خود (پدر، برادر و پسر) نیز محروم بودند، یا باید در فقر و گدایی می‌ماندند یا تن‌فروشی می‌کردند.

ادامه این مطلب را در سایت زنان امروز:
zananemrooz.com/article/سقوط-آزاد-زنان-از-نردبان-اقتصاد/

و یا در نسخه چاپی شماره ۴۲
store.zananemrooz.com

بخوانید.
🖊 مریم دژمخوی

می‌توان تصور کرد که پرسش از زناشویی در عصر قاجار پرسشی مکرر بوده که نه‌تنها در ادبیات تعلیمی و اندرزنامه‌ها پیش کشیده می‌شد، بلکه موضوع اندیشه و تأمل زنان و مردان عادی آن روزگار نیز بود. درعین‌حال بیشتر کتاب‌ها و اسناد نوشتاری در این زمینه را مردان تولید کرده‌اند. از عقاید‌النسای عصر صفوی گرفته تا آداب ملک و زن‌داری و تأدیب‌النسوان‌هایی که در دوران قاجار به رشتۀ تحریر درآمدند، همگی بازتاب دیدگاه‌های مردان و به‌ویژه نخبگان سیاسی و دینی در‌باب زناشویی و زنان شوهردار است. خوشبختانه از عصر قاجار نوشته‌های زنان درخصوص زناشویی نیز در دست است. هرچند انقلاب مشروطه در شکوفایی ادبیات زنانه و دست به قلم شدن زنان نقشی اساسی داشت، نوشته‌های زنان در‌باب زناشویی به پیش از انقلاب مشروطه بازمی‌گردد. در این نوشتار عمدتاً بر نوشته‌ها و آرای زنان در‌زمینۀ زناشویی متمرکز خواهم شد و آن را در سه پرده پی خواهم گرفت.

ادامه این مطلب را در سایت زنان امروز:
zananemrooz.com/article/از-تأدیب-نسوان-تا-معایب-رجال-نگاهی-به-ت/

و یا در نسخه چاپی شماره ۴۲
store.zananemrooz.com
بخوانید.
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است

در جواب این سؤال که «چند بار در زندگی‌ عاشق شدی؟» در دوره‌های مختلف زندگی‌ام جواب‌های متفاوتی داده‌ام، نه به دلیل از سر گذراندن تجربیات مختلف بلکه به این دلیل که تعریفم از عشق بارها عوض شده است. با حافظ شروع کردم و از حافظ شعر آوردن شبیه نقل آیۀ قرآن به‌ندرت با هدفی غیر از تأیید محتوای آن است. اما شاید شعر حافظ گاهی تماشای فاصله‌ای باشد که با او داریم. اگر غم عشق یک قصه نباشد بلکه هزار قصه باشد چه؟


ادامه این مطلب را در سایت زنان امروز:
zananemrooz.com/article/مشکل-عشق/

و یا در نسخه چاپی شماره ۴۲
store.zananemrooz.com
زوجیت یا اختلاط دانشجویان مرد ایرانی اعزام‌شده به فرنگ با زنان خارجی یکی از موضوعات نادر در آغاز عصر پهلوی اول بود که به چالشی بین نخبگان آن عصر تبدیل شد. این ایده همان زمان مخالفانی سینه‌چاک داشت اما به طرح بحث‌هایی دربارۀ شرایط زنان فرنگی و مقایسۀ آن با وضعیت زنان ایرانی آن دوره انجامید.
شیوه و سبک زندگی مردم فرنگ، آزادی‌ها و استقلال رأی آنها، مخصوصاً امتیازات و مزیت‌های اجتماعی که زنان از آن برخوردار بودند، باعث پرورش و رشدیافتگی شخصیت آنان شده بود که با شرایط زنان در جوامع شرقی متفاوت می‌نمود. همین ویژگی‌های ممتاز برای روشنفکران ایرانی جذبه‌ای ایجاد کرد و بسیاری در وصف آنها نوشتند و ازجمله بحث بسیار مهم آزادی‌های اجتماعی برای زنان در ایران را مطرح کردند که برخی روشنفکران زن و مرد آن را دنبال می‌کردند. به‌ویژه وقتی رضاشاه بر مسند قدرت نشست، به‌رغم برخی اقدامات خشن و مستبدانه، درصدد اصلاح ساختارهای اجتماعی و اقتصادی برآمد.

ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز

zananemrooz.com/article/عروس-فرنگی-یا-زوجۀ-ایرانی/

و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
در این جستار، پس از روایت سه صحنه از تاریخ معاصر ایران، به اهمیت «زندگی» و «حفظ نیروی زندگی» در کنار دیگران و در دل روابط با دیگران می‌پردازم. صحنه‌هایی از زندگی قمرالملوک وزیری و فروغ فرخزاد روایت می‌شود تا ببینیم که زیستن در میان دیگران چقدر بر نیروی زندگی انسان تأثیر می‌گذارد و در زندگی و در آخرین لحظه‌های حضور جسمانی زنانی مثل قمرالملوک وزیری و فروغ فرخزاد چه چیزی از دست می‌رود و چه چیزی باقی می‌ماند که تعیین‌کنندۀ حضور و غیاب دیگران، یا حفظ و گسستن روابط با دیگران می‌شود.


این مطلب را در سایت زنان امروز

zananemrooz.com/article/دو-مرگ،-دو-خاکسپاری،-دو-زن/

و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
هیفاء بیطار، نویسندۀ سوری، از برجسته‌ترین نویسندگان عرصۀ ادبیات عرب در دوران معاصر است. با بیش از بیست رمان و مجموعه داستان کوتاه در کارنامۀ ادبی‌اش، می‌توان او را نویسنده‌ای پرکار و تأثیرگذار دانست. بیطار که چشم‌پزشک است از دهۀ نود میلادی به نویسندگی روی آورد تا بی‌پرده از حقیقت‌هایی سخن بگوید که در سایۀ سنت‌ها و قوانین نانوشته به سکوت سپرده شده‌اند. بیطار در‌زمرۀ نویسندگان زنانه‌نویس عرب به شمار می‌آید، نویسنده‌ای که آرمان خود را در شکستن سکوت زنان و تبیین جایگاه آنان در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تعریف کرده ‌است. او نه با نیت برانگیختن احساسات و نه با هدف برملا کردن واقعیت‌های تلخ جامعه، بلکه با رویکردی حقیقت‌جویانه و رئالیستی، زنان را با تمام پیچیدگی‌های ذهنی و درونی‌شان بازنمایی می‌کند.

ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز

zananemrooz.com/article/من-معشوقه-نیستم/

و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
جنگی علیه بدن زنان
🖊مریم محمد الخطیب، شاعر و فعال زنان اهل غزه


🌐منبع: سایت ماندویس، ۱۹ می ۲۰۲۵


جنگ غزه تنها داستان ویرانه‌ها و حملات هوایی نیست. این داستان دختری است که در زیر بمباران‌ها درگیر عادت ماهیانه می‌شود، مادری که در سکوت خونریزی می‌کند، جنینش روی زمین‌ سرد سقط می‌شود یا زیر صدای پهپادها زایمان می‌کند. در اکتبر، من به مدت ده روز خونریزی داشتم، بدون دسترسی به یک حمام مناسب.

خانه‌ای که به آن پناه بردیم – مانند بیشتر پناهگاه‌های غزه – هیچ حریم خصوصی نداشت. چهل نفر در دو اتاق می‌خوابیدند. حمام در نداشت، فقط یک پردهٔ پاره. یادم می‌آید که منتظر می‌ماندم تا همه بخوابند تا بتوانم بدنم را با یک بطری آب و تکه‌های پارچه تمیز کنم. یادم می‌آید که دعا می‌کردم رختخوابی را که با سه دخترعمویم شریک بودم، لکه‌دار نکنم. یادم می‌آید آن شرم را، نه از بدنم، بلکه از ناتوانی در مراقبت از آن.

در جنگ، بدن حقوقش را از دست می‌دهد، به‌ویژه بدن زن. تیتر خبرها به‌ندرت در مورد این موضوع صحبت می‌کنند، دربارهٔ معنای پریود شدن یک دختر زیر بمباران، دربارهٔ مادرانی که در سکوت خونریزی می‌کنند، جنینشان روی زمین‌های سرد سقط می‌شود یا زیر پهپادها زایمان می‌کنند. جنگ غزه تنها داستان ویرانی و حملات هوایی نیست؛ این داستان بدن‌هایی است که زندگی‌شان متوقف شده، مورد تجاوز قرار گرفته و از آرامش محروم شده‌اند. و با این حال، به‌گونه‌ای، این بدن‌ها ادامه می‌دهند
.
به‌عنوان یک زن فلسطینی و دانشجوی آواره که اکنون در مصر زندگی می‌کنم، این خاطرهٔ جسمانی را با خود حمل می‌کنم، نه به‌عنوان یک استعاره، بلکه به‌عنوان یک واقعیت. با شنیدن صداهای بلند، هنوز بدنم می‌لرزد. گوارشم مختل شده. خوابم تکه‌تکه است. بسیاری از زنان را می‌شناسم – دوستان، اقوام، همسایه‌ها – که در طول جنگ به بیماری‌های مزمن مبتلا شده‌اند، کسانی که برای ماه‌ها پریودشان متوقف شده، کسانی که پستان‌هایشان در حالی که در پناهگاه‌ها سعی می‌کردند به فرزندانشان شیر بدهند، خشک شده. جنگ مانند یک بیماری وارد بدن می‌شود و در آن می‌ماند.

بدن غزه‌ای نقشه‌ای از توقف‌های ناگهانی است. از همان ابتدا یاد می‌گیرد که خود را جمع کند – فضای کمتری بگیرد، هوشیار بماند، میل، گرسنگی و خونریزی را سرکوب کند. عمومی‌بودن آوارگی، حریم خصوصی را نابود می‌کند، در حالی که ترس مداوم سیستم عصبی را می‌خورد. زنانی که زمانی حجب‌وحیا را رعایت می‌کردند، حالا مقابل غریبه‌ها لباس عوض می‌کنند. دختران دیگر درباره عادت ماهانه‌شان صحبت نمی‌کنند. کرامت به بار سنگینی تبدیل می‌شود که هیچ‌کس از عهده آن برنمی‌آید.

این تناقض بقا است: همان بدنی که از امنیت محروم شده، به ابزار مقاومت تبدیل می‌شود. زنان روی نور شمع عدس می‌پزند، در زیرزمین‌ها به کودکان آرامش می‌دهند، مردگان را در آغوش می‌گیرند. این اعمال منفعلانه نیستند؛ آنها رادیکال هستند. عادت ماهانه داشتن، باردار بودن، شیر دادن، آرام کردن – در میان ویرانی – یعنی اصرار بر زندگی.

بارها و بارها به تصویر مادرم در طول جنگ فکر می‌کنم. پشتش از خم شدن روی قابلمه خمیده شده، دست‌هایش می‌لرزند، چشمانش با هر صدا به سقف خیره می‌شوند. او تا زمانی که دیگران غذا نمی‌خوردند، غذا نمی‌خورد. تا زمانی که بچه‌ها نمی‌خوابیدند، نمی‌خوابید. بدنش هم‌زمان مدیریت شرایط جنگ و مادری را تحمل می‌کرد. حالا می‌فهمم که خستگی‌اش چقدر سیاسی بود – چطور کار او، مانند کار بسیاری از زنان فلسطینی، با منطق نابودی مخالفت می‌کرد.

در غزه هیچ چادری برای بدن وجود ندارد. هیچ فضای امنی که بدن زن بتواند بدون ترس خود را رها کند. جنگ ما را عریان می‌کند – نه تنها از خانه‌ها و وسایلمان، بلکه از آیین‌هایی که ما را انسان می‌کنند: حمام کردن، عادت ماهانه داشتن، سوگواری در حریم خصوصی. اما حتی بدون سرپناه، بدن‌هایمان مقاومت می‌کنند. آنها به یاد می‌آورند. آنها مقاومت می‌کنند.

و شاید، در لرزش پایدارشان، صادقانه‌ترین تاریخ را می‌نویسند.

این مقاله را در سایت نشریه چشم‌انداز ایران بخوانید:
cheshmandaziran.ir/جنگی-که-در-آن-بدن-زنان-حقوقش-را-از-دست-دا/
عصرهنگام است که خبر در شبکه‌های مجازی می‌پیچد؛ زنی در دانشگاه آزاد برهنه شده است. واقعه‌ای که اگرچه غیرمنتظره بوده است و هنوز هیچ اطلاعاتی دربارۀ آن در دسترس ما نیست، اما درک و تفسیری تقریباً مشترک حول معنای برهنگی او وجود دارد. اواخر آبان‏ماه سال ۱۴۰۳، معنای «آهو» در فهم جمعی چگونه شکل گرفت و این صورت‏بندی از واقعه، ما را به چه شناختی از وضعیت اکنون می‌رساند؟

تا چندین روز بعد از آن لحظه (و حتی ‌هنوز)، نمی‌دانیم این سلسله ‌وقایع دقیقاً چرا، چگونه‌ و چطور رخ داده است،‌ اما از لحظۀ‌ شنیدن خبر، پیشاپیش معنایی ‌حول آن تولید شد که ‌به‏‌سرعت در حال تکرار و تقویت بود. اولین برداشت عمومی ‌این است که ‌به‌ آهو تذکر حجاب داده ‌شده است. هنوز هیچ منبعی ‌این موضوع را تأیید نکرده است، ‌اما الگوهای‌ پیشین تذکر حجاب ادلۀ‌ کافی را ‌برای ‌جامعه فراهم می‏کند تا برهنگی ‌او را با آن توضیح دهد. در همان برهه، رسانۀ دیگری ‌در تقویت این معنای ‌برداشت‏‌شده‌ می‌نویسد: به ‌آهو تعرض جنسی ‌شده ‌است. خبر بازهم هیچ منبعی ‌ندارد.

ادامه مطاب:
zananemrooz.com/article/دربارۀ-آهو-دریایی-و-مواجهۀ-ما/

▫️از ویژه‌نامهٔ آنلاین ۸ مارس «زنان امروز».
«لستَ مرشدی… أنا البُوصِله.» (تو راهنمای من نیستی، من قطب‌نما هستم.)

این‌ها کلمات ابتدایی بیانیۀ همبستگی «جمعیت فمینیستی عربی» با زنان ایرانی بعد از مرگ ژینا (مهسا) امینی است. مرگی که در آن بیانیه از آن با عنوان «استراحتِ بدن» مهسا یاد شده است. آنها در بیانیه‌ای که در بیروت و در میان جمعی متکثر، به زبان‌های فارسی، عربی و انگلیسی خوانده شد نوشته بودند: «مهسا امینی نمُرد؛ فقط بدنش به استراحت رفت. اما روح او به زنان ایران و تمام کشورهای پدرسالار دنیا الهام می‌بخشد تا دوباره کنترل بدن‌هایشان را به دست بگیرند.»

اولین بار که در زمستان ۱۴۰۱ متن انگلیسی این بیانیه و عکس‌های تجمع بیروت را دیدم، قلبم گرم شد. آن زمان، در اوج حمایت‌های جهانی، بدن‌ها استراحت نمی‌کردند، بلکه پیکرهایی داغ و آتشین در خانه و خیابان، درون و بیرون به مبارزه‌ای جمعی مشغول بودند…


لینک ادامهٔ مطلب:

zananemrooz.com/article/بازتنظیم-فمینیستی-یک-قطبنمای-جادویی/

▫️از ویژه‌نامهٔ آنلاین ۸ مارس «زنان امروز».
پایان مسیر است. می‌خواهم پیاده شوم که راننده به من رو می‌کند و می‌گوید: خانم! وقتی می‌خواهید این‌طوری سوار تاکسی شوید، با خودتان فکر کنید اگر یک آشنایی، فامیلی، در و همسایه‌ای، که راننده را می‌شناسد، او را ببیند، درباره‌اش چه فکرهای بدی خواهد کرد؟

از روی عادت و مثل آدم‌آهنی پاسخ می‌دهم: بله، خواهش می‌کنم! و پیاده می‌شوم.

چنان بی‌مقدمه و درعین‌حال، آرام و خونسرد و معمولی حرفش را زده بود که نفهمیده‌ام چه گفته است. متعجبم. چند قدمی از اتومبیل دور می‌شوم. جملاتش را با خودم تکرار می‌کنم و تازه می‌فهمم چه حرف زشت و توهین‌آمیزی به من زده است.

چند روز بعدتر است. دوباره دقیقاً هنگام پیاده شدن، وسط خیابان، وقتی در را باز کرده‌ام و فرصت زیادی برای تأمل و واکنش ندارم، راننده می‌گوید: خانم! الان چون شب بود شما را سوار کردم‌ها. در روز مثل شماها را سوار نمی‌کنم…

ادامهٔ مطلب:

zananemrooz.com/article/عقب-بکش-و-همانجا-بمان؛/

▫️از ویژه‌نامهٔ آنلاین ۸ مارس «زنان امروز».
«تفکیک جنسیتی» اساساً مفهومی مدرن است که به‌عنوان ابزاری کنترلی در دست دولت‌های مدرن قرار گرفت. این روند در ایران نیز به شکل دیگری اعمال شد. این بدان معنا نیست که پیش از استقرار دولت مدرن در ایران، فضاهای تک‌جنسیتی وجود نداشته است ولی کارکردشان لزوماً تفکیک‌ جنسیت با دلالت‌های سیاسی ـ‌ کنترلی نبوده است. نکته اینجاست که نقش جداساز را فرهنگ به جای قانون یا دولت به عهده داشته، این جداسازی عملکردی منعطف‌تر داشته، و در بسترهای فرهنگی و طبقاتی و اقتصادی و جوامع شهری و روستایی و عشایری اشکال مختلفی به خود می‌گرفته است.
در این مقاله تلاش خواهم کرد نشان دهم که در ایران چطور فضاهای تک‌جنسیتی، به‌مثابۀ امری فرهنگی، پیشینه و کارکردی متفاوت با تفکیک جنسیتی، به‌مثابۀ امری «سیاسی»، «دولتی» و «کنترلی»، دارند. در همین راستا، رد «نگرانی» در باب جنسیت و روابط میان همجنسان و ناهمجنسان را تا دورۀ صفوی می‌گیرم و سعی می‌کنم تاریخچه‌ای از مسئلۀ تفکیک جنسیتی تا پایان دورۀ پهلوی ارائه کنم.

ادامه مطلب: zananemrooz.com/article/تفکیک-جنسیتی/
2025/10/22 11:28:42
Back to Top
HTML Embed Code: