بعید است که ثروت هرگز کسی را بدبخت کند. ولی اصل استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم ولی از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیل شده محروم باشیم، هرگز واقعا خوشبخت نخواهیم بود. و اگر از این سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم، هرگز بدبخت نخواهیم بود.
#آلن_دو_باتن
کتاب: تسلی بخشی های فلسفه
@zemesstaaan
#آلن_دو_باتن
کتاب: تسلی بخشی های فلسفه
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمهٔ جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخهٔ انجیر تک افتاده، چکاوک
چنین پرده عشاق، طربناک، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
#شفیعی_کدکنی
@zemesstaaan
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمهٔ جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخهٔ انجیر تک افتاده، چکاوک
چنین پرده عشاق، طربناک، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
#شفیعی_کدکنی
@zemesstaaan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتى روز جديدى شروع مىشود، جرأت كن و قدرشناسانه تبسمى كن.
وقتى به تاريكى رسيدى، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه شمعى روشن مىكند.
وقتى بى عدالتى وجود دارد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه آن را محكوم مىكند.
وقتى به دشوارى برخوردى، جرأت كن و به كارت ادامه بده.
وقتى به نظرت مىرسد زندگى دارد به زمينت مىزند، جرأت كن و با مشكل سِتیز کن.
وقتى احساس خستگى و نااميدى مىكنى، جرأت كن و به راهت ادامه بده.
وقتى زمانه سخت مىشود، جرأت كن و از آن سختتر شو.
وقتى پایان یک عشق آزارت مىدهد، جرأت كن و دوباره عاشق شو.
وقتى كسى را در رنج ديدى، جرأت كن و او را التيام بده.
وقتى كسى را ديدى كه گم شده است، جرأت كن و راه را به او نشان بده.
وقتى دوستى به زمين افتاد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه دستش را به سويش دراز مىكند.
وقتى احساس شادمانى مىكنى، جرأت كن و دل كسى را شاد كن.
جرأت كن و به بهترين كسى كه مىتوانى، تبديل شو...
جرأت کن!...
✍🏾 #استيو_مارابولى
📕 جرأت كن
@zemesstaaan
وقتى به تاريكى رسيدى، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه شمعى روشن مىكند.
وقتى بى عدالتى وجود دارد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه آن را محكوم مىكند.
وقتى به دشوارى برخوردى، جرأت كن و به كارت ادامه بده.
وقتى به نظرت مىرسد زندگى دارد به زمينت مىزند، جرأت كن و با مشكل سِتیز کن.
وقتى احساس خستگى و نااميدى مىكنى، جرأت كن و به راهت ادامه بده.
وقتى زمانه سخت مىشود، جرأت كن و از آن سختتر شو.
وقتى پایان یک عشق آزارت مىدهد، جرأت كن و دوباره عاشق شو.
وقتى كسى را در رنج ديدى، جرأت كن و او را التيام بده.
وقتى كسى را ديدى كه گم شده است، جرأت كن و راه را به او نشان بده.
وقتى دوستى به زمين افتاد، جرأت كن و اوّلين كسى باش كه دستش را به سويش دراز مىكند.
وقتى احساس شادمانى مىكنى، جرأت كن و دل كسى را شاد كن.
جرأت كن و به بهترين كسى كه مىتوانى، تبديل شو...
جرأت کن!...
✍🏾 #استيو_مارابولى
📕 جرأت كن
@zemesstaaan
چنان که ابر گره خورده با گریستنش
چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است
چنان که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@zemesstaaan
چنان که گل، همه عمرش مسخّر شادی است
چنان که هستیِ آتش اسیرِ سوختن است
تمامِ پویه ی انسان به سوی آزادی است
#محمدرضا_شفیعیکدکنی
@zemesstaaan
.
بعد از تو کوچه بی تپش و سوت و کور ماند
سوگت به چشم پنجرهها خاک غم فشاند
بیستمین سالروزِ کوچِِ
ماهبلندغزل، عالیجنابعشق
#استاد_حسین_منزوی
«نام و یادشان تا همیشه گرامی و ماندگار»
@zemesstaaan
بعد از تو کوچه بی تپش و سوت و کور ماند
سوگت به چشم پنجرهها خاک غم فشاند
بیستمین سالروزِ کوچِِ
ماهبلندغزل، عالیجنابعشق
#استاد_حسین_منزوی
«نام و یادشان تا همیشه گرامی و ماندگار»
@zemesstaaan
#روزنگار ۱۶ اردیبهشت سالروز درگذشت #حسین_منزوی
زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان
درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران
شاعرغزلسرا و ترانهسرا
او که بیشتر بهعنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم میسرود و نیز به آذری هم شعر میگفت.
در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد؛ اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد و این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی بگیرد.
نخستین دفتر شعرش "حنجره زخمی" در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد بهچاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد.
سپس وارد رادیوتلویزیون شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد.
در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههای کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را بهعهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او ترانهسرا هم بود و در ترانههایش نیز به مانند اشعارش عاشقانه میسرود و بهقول خودش "عشق هویت اصلی آثارش است".
وی پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجله سروش، به عنوان مسئول صفحه شعر همکاری داشت.
مهمترین منبع موجود درباره زندگی او کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی "یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر" با اوست. او در این کتاب، به تفصیل درباره خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام "از ترانه و تندر" به اهتمام مهدی فیروزیان "انتشارات سخن ۱۳۹۰" نیز مقالاتی درباره این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی درباره منزوی گفته است: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهنده این راه منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
@zemesstaaan
#روزنگار ۱۶ اردیبهشت سالروز درگذشت #حسین_منزوی
زاده ۱ مهر ۱۳۲۵ زنجان
درگذشته ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ تهران
شاعرغزلسرا و ترانهسرا
او که بیشتر بهعنوان شاعری غزلسرا شناخته شده است، شعر نیمایی و شعر سپید هم میسرود و نیز به آذری هم شعر میگفت.
در سال ۱۳۴۴ وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد؛ اما این رشته را رها کرد و به جامعهشناسی روی آورد و این رشته را نیز ناتمام گذاشت و بعدها در سال ۱۳۵۸ با گذراندن واحدهای باقیمانده توانست مدرک کارشناسی بگیرد.
نخستین دفتر شعرش "حنجره زخمی" در سال ۱۳۵۰ با همکاری انتشارات بامداد بهچاپ رسید و با این مجموعه به عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد.
سپس وارد رادیوتلویزیون شد و در گروه ادب امروز در کنار نادر نادرپور شروع به فعالیت کرد.
در زمان فعالیتش در رادیو، مسئولیت نویسندگی و اجرای برنامههای کتاب روز، یک شعر و یک شاعر، شعر ما و شاعران ما، آیینه و ترازو، کمربند سبز و آیینه آدینه را بهعهده داشت. وی چندی نیز مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود.
او ترانهسرا هم بود و در ترانههایش نیز به مانند اشعارش عاشقانه میسرود و بهقول خودش "عشق هویت اصلی آثارش است".
وی پس از انقلاب در سال نخست انتشار مجله سروش، به عنوان مسئول صفحه شعر همکاری داشت.
مهمترین منبع موجود درباره زندگی او کتاب از عشق تا عشق است که شامل گفتوگوی بلند ابراهیم اسماعیلی اراضی "یکی از نزدیکترین شاگردانش در سالهای پایان عمر" با اوست. او در این کتاب، به تفصیل درباره خانواده، سالهای کودکی و زندگی در روستا، سالهای مدرسه، دوران دانشگاه، انجمنهای ادبی تهران و... سخن گفتهاست.
در کتابی با نام "از ترانه و تندر" به اهتمام مهدی فیروزیان "انتشارات سخن ۱۳۹۰" نیز مقالاتی درباره این شاعر منتشر شده است.
محمدعلی بهمنی درباره منزوی گفته است: «اگر بخواهیم غزل بعد از نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی میزند و منوچهر نیستانی از این پل عبور میکند و ادامهدهنده این راه منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود میکشد.»
@zemesstaaan
#دیوار
پله ها پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن :
تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد
اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار
زیر پایم ، ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دست آموز خوش خوان ، کرکسی شد لاشه خوار
و آن غزال خانگی ، برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان ، تکرار شد
تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران ، هر درختی ، دار شد
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر
کان دل پر آرزو ، از آرزو بیزار شد
بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه های مشتمان ، رگبار شد
زَهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران ، سرشار شد
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
#دیوار
پله ها پیش رویم ، یک به یک دیوار شد
زیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد
خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن :
تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شد
اژدهای خفته ای بود آن زمین استوار
زیر پایم ، ناگه از خواب قرون بیدار شد
مرغ دست آموز خوش خوان ، کرکسی شد لاشه خوار
و آن غزال خانگی ، برگشت و گرگی هار شد
گل فراموشی و هر گلبانگ خاموشی گرفت
بس که در گلشن شبیخون خزان ، تکرار شد
تا بیاویزد از اینان آرزوهای مرا
جا به جا در باغ ویران ، هر درختی ، دار شد
زندگی با تو چه کرد ای عاشق شاعر مگر
کان دل پر آرزو ، از آرزو بیزار شد
بسته خواهد ماند این در هم چنان تا جاودان
گرچه بر وی کوبه های مشتمان ، رگبار شد
زَهره ی سقراط با ما نیست رویاروی مرگ
ورنه جام روزگار از شوکران ، سرشار شد
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا! میشنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم, آَشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟
بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟
راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ "
تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟
این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست
من همان خورشیدم اما، میشناسیدم
پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، میشناسیدم
میشناسد چشمهایم چهرههاتان را
همچنانی که شماها میشناسیدم
اینچنین بیگــــانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا!، میشناسیدم!
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریـــا! میشنـاسیدم
اصل من بــــودم , بهــانه بود و فرعی بود
عشق"قیس"و حسن"لیلا" میشناسیدم؟
در کف "فرهـاد" تیشه من نهادم، من!
من بریدم "بیستون" را میشناسیدم
مسخ کرده چهرهام را گرچه این ایام
با همین دیدار حتی میشنـاسیدم
من همانم, آَشنــای سالهـای دور
رفتهام از یادتان!؟ یا میشناسیدم!؟
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
من همان دریایتان
ای رهروانِ عشــــــــــــق!
رودهای رو به دریا! میشناسیدم
من همانم _ مهربان سالهای دور _
رفتهام از یادتان؟
یا میشــناســیدم؟!
@zemesstaaan
ای رهروانِ عشــــــــــــق!
رودهای رو به دریا! میشناسیدم
من همانم _ مهربان سالهای دور _
رفتهام از یادتان؟
یا میشــناســیدم؟!
@zemesstaaan
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند جستهایم و نبود
تو آن که جُسته و پیداش کردهام، آن باش
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش
برای آنکه نگویند جستهایم و نبود
تو آن که جُسته و پیداش کردهام، آن باش
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
Divar
dariush
▪️دیوار
▪️داریوش
آهنگساز: داوود بهبودی
تنظیمکننده: اریک
دوران شـــــــکوه باغ،
از خاطرمان رفتهسـت
امروز که صف در صف
خشـــکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذاتِ گرامی را
تیغیم و نمیبرّیم، ابریم و نمیباریم
▪️حسین منزوی
@zemesstaaan
▪️دیوار
▪️داریوش
آهنگساز: داوود بهبودی
تنظیمکننده: اریک
دوران شـــــــکوه باغ،
از خاطرمان رفتهسـت
امروز که صف در صف
خشـــکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذاتِ گرامی را
تیغیم و نمیبرّیم، ابریم و نمیباریم
▪️حسین منزوی
@zemesstaaan
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوارِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، وَرنه همه بیماریم
دورانِ شکوهِ باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بُّریم ، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم !
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم
آوارِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزیم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟
تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، وَرنه همه بیماریم
دورانِ شکوهِ باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بُّریم ، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم ، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید؟ گفتیم که بیداریم !
من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم
#حسین_منزوی
مرا به باغ و بهاران چه کار دور از تو ؟
مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو ؟
بهار آمده امّا نه سوی من که نسیم
زند به خرمن عمرم ، شرار دور از تو
به سرو و گل نگراید دل شکسته ی من
که سر به سینه زند سوگوار دور از تو
هم از بهار مگر عشق ، عذر من خواهد
اگر ز گل شده ام ، شرمسار دور از تو
به غنچه ماند و لاله ، بهار خاطر من
شکفته تنگ دل و داغدار دور از تو
نسیمی از نفست سوی من فرست که باز
گرفته آینه ام را غبار دور از تو
گلم خزان زده آید به دیدگان که بهار
خزانی آمده در این دیار ، دور از تو
دلم گرفت ، اگر نیستی برم ، باری ،
کجاست جام می خوشگوار دور از تو ؟
چه جای صحبت سال و مه و بهـار و خزان ؟
که دل گرفته ام از روزگار دور از تو
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
مرا چه کار به باغ و بهار دور از تو ؟
بهار آمده امّا نه سوی من که نسیم
زند به خرمن عمرم ، شرار دور از تو
به سرو و گل نگراید دل شکسته ی من
که سر به سینه زند سوگوار دور از تو
هم از بهار مگر عشق ، عذر من خواهد
اگر ز گل شده ام ، شرمسار دور از تو
به غنچه ماند و لاله ، بهار خاطر من
شکفته تنگ دل و داغدار دور از تو
نسیمی از نفست سوی من فرست که باز
گرفته آینه ام را غبار دور از تو
گلم خزان زده آید به دیدگان که بهار
خزانی آمده در این دیار ، دور از تو
دلم گرفت ، اگر نیستی برم ، باری ،
کجاست جام می خوشگوار دور از تو ؟
چه جای صحبت سال و مه و بهـار و خزان ؟
که دل گرفته ام از روزگار دور از تو
#حسین_منزوی
@zemesstaaan
Ahay Khabardar
Homayoun Shajarian
آهای خبردار.....
#همایون_شجریان
شاعر: #حسین_منزوی
آهای خبردار ، مستی یا هوشیار خوابی یا بیدار خوابی یا بیدار
تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و نزدیک
یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار
کوچه های شهر پر ولگرده دل پره درده شهر پره مرده پره نامرده
آهای خبردار آهای خبردار باغ داریم تا باغ یکی غرق گل یکی پره خار
مرد داریم تا مرد یکی سر کار یکی سر بار آهای خبردار یکی سر دار
توی کوچه ها یه نسیم رفته پی ولگردی توی باغچه ها پاییز اومده پی نامردی
توی آسمون ماه و دق میده ماه و دق میده درد بی دردی
پاییز اومده پاییز اومده پی نامردی یه نسیم رفته پی ولگردی
تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و از نزدیک
یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار
@zemesstaaan
آهای خبردار.....
#همایون_شجریان
شاعر: #حسین_منزوی
آهای خبردار ، مستی یا هوشیار خوابی یا بیدار خوابی یا بیدار
تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و نزدیک
یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار
کوچه های شهر پر ولگرده دل پره درده شهر پره مرده پره نامرده
آهای خبردار آهای خبردار باغ داریم تا باغ یکی غرق گل یکی پره خار
مرد داریم تا مرد یکی سر کار یکی سر بار آهای خبردار یکی سر دار
توی کوچه ها یه نسیم رفته پی ولگردی توی باغچه ها پاییز اومده پی نامردی
توی آسمون ماه و دق میده ماه و دق میده درد بی دردی
پاییز اومده پاییز اومده پی نامردی یه نسیم رفته پی ولگردی
تو شب سیاه تو شب تاریک از چپ و از راست از دور و از نزدیک
یه نفر داره جار میزنه جار آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار از گلوی من دستاتو بردار
دستاتو بردار از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار
@zemesstaaan
رنجورِ عشقِ دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربانِ دوست!
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
#سعدی
@zemesstaaan
رحمت کند مگر دل نامهربانِ دوست!
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
#سعدی
@zemesstaaan
وه چه بیرنگ و بینشان که منم
کی ببینم مرا چنان که منم
گفتی: اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم
کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم
بحر من غرقه گشت هم در خویش
بوالعجب بحر بیکران که منم
این جهان و آن جهان مرا مطلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم
فارغ از سودم و زیان چو عدم
طرفه بیسود و بیزیان که منم
گفتم: ای جان تو عین مایی گفت
عین چه بود در این عیان که منم
گفتم: آنی بگفتهای خموش
در زبان نامدهست آن که منم
گفتم: اندر زبان چو درنامد
اینت گویای بیزبان که منم
#مولانا
@zemesstaaan
کی ببینم مرا چنان که منم
گفتی: اسرار در میان آور
کو میان اندر این میان که منم
کی شود این روان من ساکن
این چنین ساکن روان که منم
بحر من غرقه گشت هم در خویش
بوالعجب بحر بیکران که منم
این جهان و آن جهان مرا مطلب
کاین دو گم شد در آن جهان که منم
فارغ از سودم و زیان چو عدم
طرفه بیسود و بیزیان که منم
گفتم: ای جان تو عین مایی گفت
عین چه بود در این عیان که منم
گفتم: آنی بگفتهای خموش
در زبان نامدهست آن که منم
گفتم: اندر زبان چو درنامد
اینت گویای بیزبان که منم
#مولانا
@zemesstaaan