Telegram Web Link
🗡z
#بازگشت_زورو

«مدّتی این مثنوی تأخیر شد» که عزادار عزیزی بودم و به پاس احترامش کرکره‌ی «نقاب خنده» را پایین کشیده بودم. بی‌گمان تا همیشه گوشه‌ای از قلب و روح و روانم متعلّق به اوست و «هر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر» بدرقه راهش خواهم کرد🖤🖤🖤

امّا ...

«وقت آن آمد که دستی بَرزنیم»
پا به زنجیر سِتَم نتوان نشست

به بانگ بلند می‌گویم که برای دست کشیدن از مبارزه هیچ توجیهی _به جز مرگ خود آدم! _ پذیرفته نیست

«همره ما را هوای خانه نیست
هرکه جَست از سوختن، پروانه نیست

نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هرکس ز جان دارد دریغ

جای پا باید به سر بشتافتن
نیست شرط راه، رو برتافتن»

#زورو
@zorro_ch
 
🗡z

#نوحه_آبان

«خیز و جامه نیلی‌ کُن» غرق ماتم ایران شد
ماه اشک و خون آمد، ماه مرگ؛ «آبان» شد

آن‌زمان که استبداد، کرد در وطن بیداد ...

#ادامه_مطلب در پُست بعد👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2394
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

#نوحه_آبان

«خیز و جامه نیلی‌ کُن» غرق ماتم ایران شد
ماه اشک و خون آمد، ماه مرگ؛ «آبان» شد

آن‌زمان که استبداد، کرد در وطن بیداد،
دادگاه این مردم کوچه و خیابان شد،

خون‌شان به جوش آمد، موسم خروش آمد
منبر ستم لرزید شیخ هم هراسان شد

باز خِیل مزدوران، خائنین این دوران ...

https://www.tg-me.com/zorro_ch/2393

می‌خواستم شعرم را ادامه بدهم و تقریباً شاعرانه! گزارش دهم که در آن #آبان_خونین (آبان ۹۸) چه بر ایران و ایرانی روا داشتند... ، قافیه فراوان بود و مضمون فراوان‌تر؛
امّا دیدم چه کاری‌ست؟ آنچه در اینترنت عیان است و ننگ ماندگار این حکومت، چه حاجت به بیان است!؟ یک جستجوی ساده و ده دقیقه وقت گذاشتن برای «اهلش» کار یک «مثنوی هفتاد منی» را می‌کند...
گفتم «اهلش» ، امّا حقیقت این است «کدام اهل»؟ ؛ یک‌سر قضیّه مُسبّبان آن ماه خونین‌اند که همان سال هم همه‌چیز را حاشا کردند و وقیحانه گفتند «آبان!؟ #کدام_آبان !؟». سر دیگر قصّه هم ...
حالا برای ثبت در تاریخ می‌خواهم از «این سر قصّه که اهلش نیستند» و در نزد من و هر وجدانِ بیداری بدتر از «آن سر قضیّه‌اند» بنویسم:

مردمانی را می‌شناسم که هر سال از چند روز قبل از ماهی خاص! تا دو ماه بعدش، برای واقعه‌ای که در جای دیگری در «هزار و چهارصد سال» پیش روی داده و فقط از آن «شنیده‌اند» بر سر و سینه می‌کوبند و سیاه می‌پوشند و بر سر در خانه‌شان سیاه می‌زنند؛ که «باز فلان‌ماه شد، نوبت ماتم رسید»! امّا از واقعه‌ای که بیخ گوش خودشان در کشور خودشان «چند سال» پیش اتّفاق افتاده و از آنچه «دیده‌اند» حتّی یاد هم نمی‌کنند، عزاداری پیشکش! ؛ یادی از آنانی که جان‌شان را برای اینان داده‌اند...
گویا در محاسباتِ آنهایشان که ادّعای حساب و کتاب می‌کنند هم «هفتاد و دو» بزرگتر از «هزار و پانصد» است! و در دین‌شان که در آن مدّعیِ «برابری انسان‌ها» و «قُل اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم...» است نیز «هفتاد و دو» تن بر «هزار و پانصد» تن برتری دارند!
شما را نمی‌دانم، ولی برای من، هم‌میهن بودن با چنین جماعتی اگر باعث شرمساری نباشد، افتخاری هم ندارد

پی‌نوشت
۱. با نگاهی به نوحه‌ای از یوسفعلی میرشکّاک، با صدای غلام کویتی‌پور ؛
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرّم شد...

۲. قُل اِنَّما اَنا بَشرٌ... : (ای محمّد) بگو جز این نیست که من نیز مانند شما _مردم_ هستم...
(سوره کهف آیه ۱۱۰)

#زورو

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
«نخودسیاه، دشمنِ‌دوست‌نما»

یک‌عمر شدیم پلّه‌ی منبر شیخ
پالان ریا زیرش و‌ ما هم خر شیخ
او کرد سیاست را بازیچه‌ی دین
او عنتر دشمن شد و‌ ما مَنتر شیخ

دردا ! که ز کار خویش هم خرسندیم
در خلوت‌مان به ریش خود می‌خندیم
دادیم کلنگ دست شیخ و با او
گور خودمان و این وطن را کندیم

از جادّه به سمت کوره‌راهی رفتیم
از چاله‌ی شاه سوی چاهی رفتیم
تا شیخ پزد آش دهن‌سوزش را
هر روز پی نخودسیاهی رفتیم؛

داغ از تب انقلاب بودیم، وَ او ...
چل‌سال خلاصه... خواب بودیم، وَ او ...
یک‌ موردش این، که بعدها می‌فهمیم،
ما توی نخ حجاب بودیم، وَ او ...

حرفش به حدیث و آیه آراسته بود
از سوءظن مذهبیان کاسته بود
با یاری دوستان احمق، می‌کرد،
هر کار که بیگانه از او خواسته بود

زآن درد و غمی که مامِ‌میهن دارد
صد سینه‌سخن برای گفتن دارد
با اینهمه شیخِ دشمنِ دوست‌نما
دیگر چه نیاز پس به دشمن دارد!؟

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
#حجاب_اجباری
#دختر_علوم_تحقیقات

مُحتَسِب گر فاسِقان را نهی منکر می‌کند
گو بیا کَز روی مستوری نقاب افکنده‌ایم

هیچکس بی دامنی تَر نیست، لیکن پیش خلق
باز می‌پوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ایم!

شعر: #سعدی
به انتخاب #زورو !

البته #حافظ هم در همین‌مایه‌ها می‌فرماید:
خرقه‌پوشیِ من از غایتِ دین‌داری نیست
پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم

و در نهایت! :
چاک خواهم زدن این دَلق ریایی، چه کنم؟
روح را صحبت ناجنس عذابی‌ست اَلیم!

و صدالبتّه که:
«من به در گفتم ولیکن بشنوند
نکته‌ها را مو به مو دیوارها»!

#ادامه_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2400


@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
#حجاب_اجباری

ادامه از پست قبل👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2399

#دختر_علوم_تحقیقات

مُحتَسِب گر فاسِقان را نهی منکر می‌کند
گو بیا کَز روی مستوری نقاب افکنده‌ایم

هیچکس بی دامنی تَر نیست، لیکن پیش خلق
باز می‌پوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ایم!

می‌بینید لامصّب حضرت سعدی چی می‌گه!؟ ؛ همه از دَم و پَسّا تَردامن‌اند و فاسق و فاجر و مُجرم و گناهکار و آلوده‌ی معصیت، مُنتها همه غایم می‌کنند و من نه! ؛ دیدید همه صبح دولّادولّا می‌رند طرف دستشویی! که کسی نفهمه دیشب چه خاکی به سرشون کردند! یا کوچیکترا نمی‌خواند کسی بفهمه دیشب جاشون رو خیس کردند!؟ سعدی می‌گه من لحاف و تشکم رو خودم  انداختم روی بند رخت و تمام!

در جای دیگه حضرتش می‌فرماید:
چرا دامن‌آلوده را حَد زنم!؟
چو خود را شناسم که تَردامنم

بگذریم! . کاش ما هم اینگونه باشیم:

ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ایم
سایهٔ سیمرغ همّت بر خراب افکنده‌ایم

گر به طوفان می‌سپارد یا به ساحل می‌برد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده‌ایم

محتسب گر فاسقان را نهی منکر می‌کند
گو بیا کز روی مستوری نقاب افکنده‌ایم

عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آورده‌ایم
شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکنده‌ایم

هیچکس بی دامنی تَر نیست، لیکن پیش خلق
باز می‌پوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ایم

سعدیا! پرهیزکاران خودپرستی می‌کنند
ما دُهُل در گردن و خَر در خلاب افکنده‌ایم

رُستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس
گر بر او غالب شویم افراسیاب افکنده‌ایم

پی‌نوشت:
البته حضرت #حافظ هم در همین‌مایه‌ها می‌فرماید:
خرقه‌پوشیِ من از غایتِ دین‌داری نیست
پرده‌ای بر سرِ صد عیبِ نهان می‌پوشم

و در نهایت:
چاک خواهم زدن این دَلق ریایی، چه کنم؟
روح را صحبت ناجنس عذابی‌ست اَلیم!

وصدالبتّه:
«من به در گفتم ولیکن بشنوند
نکته‌ها را موبه‌مو دیوارها»!
#حجاب_اجباری

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z

«برخیز #ترامپ آمد»
#زورو
با تشکر از همکاری صمیمانه حافظ، مولانا، هایده، فخرالدین عراقی، سعدی، خاقانی و بهمن مفید!

«در دیر مغان آمد
یارم قدحی در دست»
گفتم ز چه خوشحالی!؟
گفتا چو بَرم بنشست:

«من مست و تو دیوانه»
«کو ساغر و کو‌ ساقی؟»
«غمناک نباید بود»
«آورده خبر راوی»؛

تاریک چو شد دنیا
لامپ آمد و لامپ آمد!
«برگیر و دُهل می‌زن»
برخیز ترامپ آمد

«تَرسا بچه‌ای، شَنگی،
شوخی، شِکَرستانی
در هر خم زلف او
گمراه مسلمانی»!

«گَه نعره زدی بُلبل
گه جامه دریدی گُل»
این شد ز خوشی مجنون
آن نیز کمی اُسکُل!

"کامالا هَریس" تِر زَد
«در بستر ناکامی»
دق می‌کند از غصه
جمهوری اسلامی!

نه هست "هَریس" و نه،
"اوباما" نه "جو بایدن"
گویی که موبایل شیخ
دیگر ندهد آنتن!

نه پول دهد دستش
چون "اوبامای" ترسو
نه می‌دهدش آوانس
چون "بااایدِنِ" گوزو!


مست از خبرش گشتم
وآن یار در آخر گفت:
«شب رفت صَبوح آمد»
ای دوست! نباید خُفت

«دندانه‌ی هر قصری
پندی دهدت نو نو»!
از کاخ سفید این‌بار
این رازِ مَگو بشنو:

هرچند از این قصه
شادی تو ای ایرانی
امّا خود تو بایست
که دست بجنبانی

«واردی که!؟»

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🗡z
#مسعود_پزشکیان
#قیصر
و باقی قضایا!

ای قیصر! «آن کَسان که طریق تو می‌روند
زاغَند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مارچوبه کُنَد تن به شکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مُهره بهر دوست!؟»

#خاقانی + #زورو !

#حافظ هم در همین مایه‌ها:

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاه‌داری و آیینِ سروری داند...
هزار نکته‌ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند...

بگذریم!. #اصل_مطلب این است که از قرار معلوم #پزشکیان هم پا گذاشته جای پای کم‌دِل‌های بی‌بُخاری مثل #خاتمی و #سیدحسن_خمینی و #روحانی ؛ بیچارگان سزاوار ترحّمی که زمانی _درست یا غلط با هر حقّه‌ای بود_ پشتوانه‌‌ی مردمی کم‌نظیری داشتند و عزّتی و احترامی، امّا جنبه‌اش را نداشتند و طرف حکومت غلتیدند، شریک دزد بودند و رفیق قافله و حالا از آنجا رانده‌اند و از اینجا مانده! ؛ چوب دو سر ... طلا!!! ؛ منفور و مغضوب

پی‌نوشت:
مارچوبه گیاهی چندساله که گُلدار است و نوعی سبزی. عکسش رو در اسلاید دوم ببینید

#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🗡z

#مسعود_پزشکیان (؛ همان مارموزی!)
بگذاشت به روی قوز قبلی قوزی؛
داریم از این به بعد هم قطعی برق
هم البته مثل قبل مازوت‌سوزی

پی‌نوشت:
مصراع اوّل، کَذا فی‌الاصل (نسخه‌ی اصلی) . نسخه‌ی موجود در کتابخانه دفتر شهردار تهران ( #علیرضا_زاکانی ) : مسعود که شُهره است در پفیوزی ...
نسخه‌ی موجود در کتابخانه شخصی #سعید_جلیلی : این یار جدید و دشمن دیروزی ...

پی‌نوشت ۲ :
آفتابه لگن هفت‌دست، شام و ناهار هیچی؛
میلیاردها دلار ( #احمدی‌نژاد که از خودشونه! سال ۲۰۱۸ گفته ۳۰ میلیارد دلار و #علی‌اکبر_صالحی که از خودخودشونه! گفته ۷ میلیار دلار) بریزی توی چاه ویل انرژی هسته‌ای، و توی منابع گاز (که سهم مهمّی در تولید برق داره) هم رتبه دوّم جهان باشی، اونوقت علاوه بر مازوت‌سوزی برای تولید برق، باز هم قطعی برق داشته باشی؛  مُرده‌شور خودتون و مملکت‌داری‌‌تون رو ببرند!

#زورو

@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🖤🖤🖤 #طاهر

🏴 «دل من تنگ صدایی‌ست که نیست»

🏴🏴 «گرچه از هر ماتمی خیزد غمی
فرق دارد ماتمی با ماتمی»

🏴🏴🏴 «ما را به سخت‌جانی خود این گمان نبود»
2025/07/04 09:13:37
Back to Top
HTML Embed Code: