✍🗡z
گوشهای از اتّفاقات اخیر
صبح روز پنجشنبه هفتِ تیر!
۴۰۳/۴/۷
آنچه که _ بر من _ گذشت ...
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2365
حملهی مأمورهایِ خوبِ نیکاندیش را !
باز استنطاق و باز از خانهام تفتیش را
تا بیفتد آبها از آسیاب اینبار هم
گویمت سربسته ... (گویم بعدها باقیش را !)
خواب بودم ناشتا در خانه کردندم اسیر
بعد رفتم دادگاه و کردم آنجا جیش را !
پیششان البتّه خوردم یککمی نان و پنیر
دیدهای هرگز سر یک چشمه گرگ و میش را!؟
«زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت» :
باز میبینم دوئل بین سبیل و ریش را ! ...
شعله و گرمایش از باقی و دودش از من است
بیست سال قبل کردم روشن این آتیش را !
بازهم پروندهای شد باز، (گویا پنجمیست)
دست و بالم بسته شد، پس باز کردم نیش را ؛
«هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور»
پس به جانم میخرم من باز این تشویش را
مختصر؛ آدمفروشان باز کردندم حراج
دیدم ارزان میفروشندم «خریدم خویش را»
پینوشت
۱. با تشکر از همکاری صمیمانه حافظ و معینی کرمانشاهی
۲. شما رو نمیدونم اما مصراع اوّل شعر، خود من رو یاد این داستان انداخت که یه پیرمرد لاغر مردنی و زشت و زار و نزار و گشنه و تشنه و دربدر و... (در کُل به قول هالو «تجسّمِ ماتم») راه میرفت و خدا رو شکر میکرد... یکی بهش گفت با این اوضاعت دیگه خدا رو شُکر گفتن چیه بدبخت؟ گفت این «خدا رو شُکر» رو خود خدا معناش رو خوب میفهمه!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
گوشهای از اتّفاقات اخیر
صبح روز پنجشنبه هفتِ تیر!
۴۰۳/۴/۷
آنچه که _ بر من _ گذشت ...
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2365
حملهی مأمورهایِ خوبِ نیکاندیش را !
باز استنطاق و باز از خانهام تفتیش را
تا بیفتد آبها از آسیاب اینبار هم
گویمت سربسته ... (گویم بعدها باقیش را !)
خواب بودم ناشتا در خانه کردندم اسیر
بعد رفتم دادگاه و کردم آنجا جیش را !
پیششان البتّه خوردم یککمی نان و پنیر
دیدهای هرگز سر یک چشمه گرگ و میش را!؟
«زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت» :
باز میبینم دوئل بین سبیل و ریش را ! ...
شعله و گرمایش از باقی و دودش از من است
بیست سال قبل کردم روشن این آتیش را !
بازهم پروندهای شد باز، (گویا پنجمیست)
دست و بالم بسته شد، پس باز کردم نیش را ؛
«هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور»
پس به جانم میخرم من باز این تشویش را
مختصر؛ آدمفروشان باز کردندم حراج
دیدم ارزان میفروشندم «خریدم خویش را»
پینوشت
۱. با تشکر از همکاری صمیمانه حافظ و معینی کرمانشاهی
۲. شما رو نمیدونم اما مصراع اوّل شعر، خود من رو یاد این داستان انداخت که یه پیرمرد لاغر مردنی و زشت و زار و نزار و گشنه و تشنه و دربدر و... (در کُل به قول هالو «تجسّمِ ماتم») راه میرفت و خدا رو شکر میکرد... یکی بهش گفت با این اوضاعت دیگه خدا رو شُکر گفتن چیه بدبخت؟ گفت این «خدا رو شُکر» رو خود خدا معناش رو خوب میفهمه!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
نقاب خنده زورو
Photo
✅ ویژهی تولّد #زورو
« بر شیر از آن شدند بزرگان دین سوار
کهافتادهتر ز مور گذشتند بر زمین »
😜😉😄😅😇
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
« بر شیر از آن شدند بزرگان دین سوار
کهافتادهتر ز مور گذشتند بر زمین »
😜😉😄😅😇
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
«قربون کبوترای حَرَمت امام رضا»
اما از مُفخورای دور و بَرِت بَدَم میاد!!!
متن کامل شعر در پست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2369
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
«قربون کبوترای حَرَمت امام رضا»
اما از مُفخورای دور و بَرِت بَدَم میاد!!!
متن کامل شعر در پست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2369
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
«بگو به #نقارهزنهات ببینن از اون بالا...»
(حافظ: چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند)
امّا بعد...
#ضامن_آهو ، #رضا !، دردا شده خیلی زیاد
غصه داغه بازارش، بازار شادیه کِساد
نیگا به ضریح پُرْ پولت نکن، تو این زمون
قارونم باشه آدم، باز زیر این خرجا میزاد!
صَنّارم اگه تهِ یه چاه نفت پیدا میشه
میشه خرج سوریه، مصر و یمن، کومور و چاد!
دل مردم این وسط، به بعضی چیزا خوشه... ،حیف
نمیخوان بعضی باشه حتی یهجا، یه دل شاد
مردم از عزا دیگه، جون رضا! خسته شدند
آخه یازده ماه عزا، یه ماه، شادی نمیخواد؟
روز میلاد تو آهنگ عزا پخش میکنن
توو روز شهادتت هر گوشه هست صدتا ستاد
«قربون کبوترای حرمت امام رضا»
اما از مُفخورای دور و بَرت بدم میاد!!!
«یه بهار و دو بهار، حالا گذشته چِل بهار!»
کاش خودت به داد مردم برسی جون «جواد»!
«نمیدونم واسهمون چه خوابی دیده روزگار؟»!
که میذاره زیر پا قانونو شیخ بیسواد
اونی که میخواد هَمش مردمو گریون ببینه
واسه خوانندهی کنسرت میده حکم ارتداد!
یارو انگاری که مشهد، دیگه ارث باباشه
چیز نمونده واسه کنسرتا بده حکم جهاد
بگو که عمّامهشو! یه کم بذاره بالاتر
بگو حکمش چی میشه این، توی بحث اجتهاد؟؛
وقتی داره این رو چاک مانتوها زوم میکنه
عربه میاد توو مشهد میره خونهی فساد
(بازم اینا به درک!!! داره تدارک میبینه
که راها صاف بشه و باز بیاد احمدینژاد!)
وقتی گونیگونی این، ضریحو خالی میکنه
خیلیا جون میکنن توو چنگ فقر و اعتیاد
بگو به نقارهزنهات،ببینن از اون بالا
کوچهی پشت حرم، بَسّه برای استناد...
(عقل من هِی میزنه؛ آی زورو! این حرفا بَسه
«شاید امشب به طلوع صبح فردا نرسه»!!!)
پینوشت:
سه تا از مصراعهای داخل گیومه رو از دوست خوبم #حمیرا قرض گرفتم!
#زورو
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2368
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
«بگو به #نقارهزنهات ببینن از اون بالا...»
(حافظ: چو پردهدار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند)
امّا بعد...
#ضامن_آهو ، #رضا !، دردا شده خیلی زیاد
غصه داغه بازارش، بازار شادیه کِساد
نیگا به ضریح پُرْ پولت نکن، تو این زمون
قارونم باشه آدم، باز زیر این خرجا میزاد!
صَنّارم اگه تهِ یه چاه نفت پیدا میشه
میشه خرج سوریه، مصر و یمن، کومور و چاد!
دل مردم این وسط، به بعضی چیزا خوشه... ،حیف
نمیخوان بعضی باشه حتی یهجا، یه دل شاد
مردم از عزا دیگه، جون رضا! خسته شدند
آخه یازده ماه عزا، یه ماه، شادی نمیخواد؟
روز میلاد تو آهنگ عزا پخش میکنن
توو روز شهادتت هر گوشه هست صدتا ستاد
«قربون کبوترای حرمت امام رضا»
اما از مُفخورای دور و بَرت بدم میاد!!!
«یه بهار و دو بهار، حالا گذشته چِل بهار!»
کاش خودت به داد مردم برسی جون «جواد»!
«نمیدونم واسهمون چه خوابی دیده روزگار؟»!
که میذاره زیر پا قانونو شیخ بیسواد
اونی که میخواد هَمش مردمو گریون ببینه
واسه خوانندهی کنسرت میده حکم ارتداد!
یارو انگاری که مشهد، دیگه ارث باباشه
چیز نمونده واسه کنسرتا بده حکم جهاد
بگو که عمّامهشو! یه کم بذاره بالاتر
بگو حکمش چی میشه این، توی بحث اجتهاد؟؛
وقتی داره این رو چاک مانتوها زوم میکنه
عربه میاد توو مشهد میره خونهی فساد
(بازم اینا به درک!!! داره تدارک میبینه
که راها صاف بشه و باز بیاد احمدینژاد!)
وقتی گونیگونی این، ضریحو خالی میکنه
خیلیا جون میکنن توو چنگ فقر و اعتیاد
بگو به نقارهزنهات،ببینن از اون بالا
کوچهی پشت حرم، بَسّه برای استناد...
(عقل من هِی میزنه؛ آی زورو! این حرفا بَسه
«شاید امشب به طلوع صبح فردا نرسه»!!!)
پینوشت:
سه تا از مصراعهای داخل گیومه رو از دوست خوبم #حمیرا قرض گرفتم!
#زورو
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2368
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
✅ به وقت استراحت!
(در سایهی ظلم و در پناه ذلّت)
با پای پیاده کربلا رفتم باز...
از رنج سفر گرچه تن من فرسود،
امّا عوضش دوباره تا سال دگر
زیر عَلَم یزید خواهم آسود
«اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسرا» : همانا در هر سختی آسانی است! ؛
محرّم و صفر تموم شد، خسته نباشید! بهسلامتی میریم واسه ده ماه استراحت!
پینوشت
#کلیم_کاشانی:
در بُن هر مو یزید خفتهای داریّ و باز
آه حسرت میکشی در آرزوی کربلا
و به قول #سیدحامد_احمدی:
عمری نبرده رافضیا بویی از حسین
در بیعت یزید چه میگویی از حسین!؟
هَل مِن مَزید گفته سر سفرهی یزید
بر پای کردهای چه هیاهویی از حسین ...
بر خویش مویه سر کن از این تنسپردگی
کاندر تن تو نیست سر مویی از حسین
آن سر دهد به عزّت و این تن دهد به عار
وارونه بین گرفته چه الگویی از حسین
عرش خدا به لرزه درآمد که گوش کن
دارد یکی پیام دگر گویی از حسین :
کِای ناخداپرست چه میخواهی از خدا؟
ای بندهی یزید چه میجویی از حسین!؟
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✅ به وقت استراحت!
(در سایهی ظلم و در پناه ذلّت)
با پای پیاده کربلا رفتم باز...
از رنج سفر گرچه تن من فرسود،
امّا عوضش دوباره تا سال دگر
زیر عَلَم یزید خواهم آسود
«اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسرا» : همانا در هر سختی آسانی است! ؛
محرّم و صفر تموم شد، خسته نباشید! بهسلامتی میریم واسه ده ماه استراحت!
پینوشت
#کلیم_کاشانی:
در بُن هر مو یزید خفتهای داریّ و باز
آه حسرت میکشی در آرزوی کربلا
و به قول #سیدحامد_احمدی:
عمری نبرده رافضیا بویی از حسین
در بیعت یزید چه میگویی از حسین!؟
هَل مِن مَزید گفته سر سفرهی یزید
بر پای کردهای چه هیاهویی از حسین ...
بر خویش مویه سر کن از این تنسپردگی
کاندر تن تو نیست سر مویی از حسین
آن سر دهد به عزّت و این تن دهد به عار
وارونه بین گرفته چه الگویی از حسین
عرش خدا به لرزه درآمد که گوش کن
دارد یکی پیام دگر گویی از حسین :
کِای ناخداپرست چه میخواهی از خدا؟
ای بندهی یزید چه میجویی از حسین!؟
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
اگر از دادن جان
نهراسی، بیشک
تو نمیترسی دیگر
که حکومت بِبُرد نانت را
و از این پس هرگز
بهر یک لقمه نان (وَ حقوق و شغلت)
پیش دیو سِتَم اینگونه به ذلّت، خواری
مثل امروزت سر خم نکنی؛
پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم
#زورو
ادامه در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2381
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
اگر از دادن جان
نهراسی، بیشک
تو نمیترسی دیگر
که حکومت بِبُرد نانت را
و از این پس هرگز
بهر یک لقمه نان (وَ حقوق و شغلت)
پیش دیو سِتَم اینگونه به ذلّت، خواری
مثل امروزت سر خم نکنی؛
پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم
#زورو
ادامه در پُست بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2381
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
✅ پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم
ادامه از پست قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2380
حقیقت تلخ این است که بسیاری از ما مردم ایران سالها قبل از اینکه بمیریم، مُردهایم! ؛ ترس از مرگ ما را به کارهایی واداشته که مرگ پیشش شرف دارد
به قول خودم! :
با خِفَّت و ننگ، زندگانی تا مرگ
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ ...
ترس از مُردن، بزرگترین نقطه ضعف ما مردم است و بهترین برگ برندهی حکومت!
عجبا که نه مذهبیّونمان علیرغم داشتن اعتقادات مذهبیشان مثل «مرگ حق است» و «مرگ دست خداست» و «اِنّا لِلّٰه وَ اِنّا اِلَیهِ الرّاجِعون»! از این آفت! در امانند و نه ملّیگرایانمان با همهی لافهایشان همچون « در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما» !
قلمبهدستان و شاعرانمان هم دیگر اعتقاد چندانی به «مرگ پایان کبوتر نیست» ندارند! و برخلاف ادّعاهای گاه و بیگاه شاعرانهشان در مایههای وطنپرستی و زندگی باعزّت، در عمل ترجیح میدهند کلاغِ «مثنوی عقاب پرویز خانلری» باشند و سیصدسال در گندزاری در ته باغ زندگی کنند، تا اینکه عقاب باشند و سی سال بر اوج افلاک عمر کنند...
بله مذهبی و ملّی، همهمان از جانمان که هیچ، از از دست دادن نان به منّت و خفّت آلودهمان هم میترسیم و فقط وطنوطن میکنیم!
«آزادی» حق دارد که گهگاه تا پشت مرزهای ایران بیاید و به جای روی خوش، بیلاخی نشانمان بدهد! و برگردد!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✅ پس «نترسیم از مرگ»
تا به آزادی و عزّت برسیم
ادامه از پست قبل 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2380
حقیقت تلخ این است که بسیاری از ما مردم ایران سالها قبل از اینکه بمیریم، مُردهایم! ؛ ترس از مرگ ما را به کارهایی واداشته که مرگ پیشش شرف دارد
به قول خودم! :
با خِفَّت و ننگ، زندگانی تا مرگ
حقّا که تفاوتی ندارد با مرگ ...
ترس از مُردن، بزرگترین نقطه ضعف ما مردم است و بهترین برگ برندهی حکومت!
عجبا که نه مذهبیّونمان علیرغم داشتن اعتقادات مذهبیشان مثل «مرگ حق است» و «مرگ دست خداست» و «اِنّا لِلّٰه وَ اِنّا اِلَیهِ الرّاجِعون»! از این آفت! در امانند و نه ملّیگرایانمان با همهی لافهایشان همچون « در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما» !
قلمبهدستان و شاعرانمان هم دیگر اعتقاد چندانی به «مرگ پایان کبوتر نیست» ندارند! و برخلاف ادّعاهای گاه و بیگاه شاعرانهشان در مایههای وطنپرستی و زندگی باعزّت، در عمل ترجیح میدهند کلاغِ «مثنوی عقاب پرویز خانلری» باشند و سیصدسال در گندزاری در ته باغ زندگی کنند، تا اینکه عقاب باشند و سی سال بر اوج افلاک عمر کنند...
بله مذهبی و ملّی، همهمان از جانمان که هیچ، از از دست دادن نان به منّت و خفّت آلودهمان هم میترسیم و فقط وطنوطن میکنیم!
«آزادی» حق دارد که گهگاه تا پشت مرزهای ایران بیاید و به جای روی خوش، بیلاخی نشانمان بدهد! و برگردد!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
«فرش قرمز»
دور گشتی دور گشتی دور گشتی آه! دور
دیر کردی دیر کردی دیر کردی آه! دیر
مامِ میهن را که چون ما چشم بر راه تو بود
پیر کردی پیر کردی پیر کردی آه! پیر
کرده آیا شیخ تبعیدت به جایی دوردست؟
یا که مزدوران او در راه کردندت اسیر؟
عاشقان و سینهچاکان تو هم کم نیستند
گر که بازآیی به چشم خود ببینی در مسیر؛
فرش قرمز در رهت با خونشان گستردهاند
ناز کمتر کن! بیا ای خوب! خوبِ بینظیر!
دست تو در دست عشق و شادی و آبادی است
آی! آزادی! بیا و دست ما را هم بگیر!
#زورو
#جانباختگان_راه_آزادی 🖤🙏
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
«فرش قرمز»
دور گشتی دور گشتی دور گشتی آه! دور
دیر کردی دیر کردی دیر کردی آه! دیر
مامِ میهن را که چون ما چشم بر راه تو بود
پیر کردی پیر کردی پیر کردی آه! پیر
کرده آیا شیخ تبعیدت به جایی دوردست؟
یا که مزدوران او در راه کردندت اسیر؟
عاشقان و سینهچاکان تو هم کم نیستند
گر که بازآیی به چشم خود ببینی در مسیر؛
فرش قرمز در رهت با خونشان گستردهاند
ناز کمتر کن! بیا ای خوب! خوبِ بینظیر!
دست تو در دست عشق و شادی و آبادی است
آی! آزادی! بیا و دست ما را هم بگیر!
#زورو
#جانباختگان_راه_آزادی 🖤🙏
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
شد بوی بدی زیر وطن زیرنویس!
یکبار دگر دماغ ما شد سرویس!
پرسید یکی: "میشنوی این بو را ؟"
گفتم: «پَنهپَ! ولی تو هم فعلاً هیس! ؛
دیوارِ خراب این وطن دارد موش
در دست همه ببین تو کیک و ساندیس»
شد باز سمج که منشأ بو ز کجاست!؟
گفتم: «به عقیدهی منِ طنزنویس،
با آمدن #ترامپ ، یکبار دگر
از ترس شدهاست پوشک اینان خیس
دارند امید بین این دعواها
پیروز شود کاندیدای "صاحبِ گیس" !
شاید که کُند پوشکشان را تعویض
این خانم خانهدار #کامالا_هریس »
با شعرِ «زورو» بخند ای دوست! ، ولی
غافل مشو از زورِ ریا و تلبیس؛
دلخوش مشو به ترامپ و... باقی، چونکه
هرجا که نموده شیخ عمری تدریس،
امثال ترامپ رَدِّ رَدَّند، که هست،
شاگرد رفوزه کلاسش ابلیس!
یا اینکه کنند این دو بازی با هم
ایران شود این میانه چون توپ تنیس
القصّه به همّت خودت تکیه بکن
خواهی که شود دوزخ ایران پردیس
از خویش برون آی و به ضحّاک بتاز
کُن شعبهای از «کاوه» تو در خود تأسیس!
پینوشت
دکتر شفیعی کدکنی:
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ ، سپه تَتار بشکن
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
شد بوی بدی زیر وطن زیرنویس!
یکبار دگر دماغ ما شد سرویس!
پرسید یکی: "میشنوی این بو را ؟"
گفتم: «پَنهپَ! ولی تو هم فعلاً هیس! ؛
دیوارِ خراب این وطن دارد موش
در دست همه ببین تو کیک و ساندیس»
شد باز سمج که منشأ بو ز کجاست!؟
گفتم: «به عقیدهی منِ طنزنویس،
با آمدن #ترامپ ، یکبار دگر
از ترس شدهاست پوشک اینان خیس
دارند امید بین این دعواها
پیروز شود کاندیدای "صاحبِ گیس" !
شاید که کُند پوشکشان را تعویض
این خانم خانهدار #کامالا_هریس »
با شعرِ «زورو» بخند ای دوست! ، ولی
غافل مشو از زورِ ریا و تلبیس؛
دلخوش مشو به ترامپ و... باقی، چونکه
هرجا که نموده شیخ عمری تدریس،
امثال ترامپ رَدِّ رَدَّند، که هست،
شاگرد رفوزه کلاسش ابلیس!
یا اینکه کنند این دو بازی با هم
ایران شود این میانه چون توپ تنیس
القصّه به همّت خودت تکیه بکن
خواهی که شود دوزخ ایران پردیس
از خویش برون آی و به ضحّاک بتاز
کُن شعبهای از «کاوه» تو در خود تأسیس!
پینوشت
دکتر شفیعی کدکنی:
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا
تو ز خویشتن برون آ ، سپه تَتار بشکن
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
✍🗡z
آخوند اگر بود کمی قدرشناس،
بیگانهپرست هم نبود این نَسناس،
میکرد معادن وطن را تجهیز
آنگونه که ساخته «تونل» بهر «حماس»
پینوشت:
متأسفانه هموطنانِ جانباخته در حادثه #معدن_طبس حتّی بعد از مرگ هم دو بار دیگه زیر آوار دفن شدند! ؛ یکبار مثل بقیّه حادثهدیدههای وقایع و حوادث سالهای اخیر «زیر آوار فراموشی ما مردم» ! و یکبار هم «زیر آوار خبرها»یِ کشته شدن حسن نصرالله و بعد هم موشکپرانی حکومت. (داخل پرانتز عرض کنم که البتّه جانباختگان راهآزادی در ماجرای «جنبش #زن_زندگی_آزادی » هم، از شانس حکومت ! در سالگردشون زیر آوار این دو خبر موندند)
صدالبتّه که خدا امثال من رو آفریده واسه آواربرداری! ؛ همیشه سعی کردم بهجای جوگیر شدن و پرداختن به یهخبر «فقط» موقعی که داغِ داغه، به قاعده توانم نذارم ماجرا به دست فراموشی سپرده بشه و دوباره زندهش کنم و بندازمش سر زبونا تا مُسبّبین قضیّه از حافظهی تاریخی ضعیف ما مردم زیاد هم خوشخوشانشون نشه!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
آخوند اگر بود کمی قدرشناس،
بیگانهپرست هم نبود این نَسناس،
میکرد معادن وطن را تجهیز
آنگونه که ساخته «تونل» بهر «حماس»
پینوشت:
متأسفانه هموطنانِ جانباخته در حادثه #معدن_طبس حتّی بعد از مرگ هم دو بار دیگه زیر آوار دفن شدند! ؛ یکبار مثل بقیّه حادثهدیدههای وقایع و حوادث سالهای اخیر «زیر آوار فراموشی ما مردم» ! و یکبار هم «زیر آوار خبرها»یِ کشته شدن حسن نصرالله و بعد هم موشکپرانی حکومت. (داخل پرانتز عرض کنم که البتّه جانباختگان راهآزادی در ماجرای «جنبش #زن_زندگی_آزادی » هم، از شانس حکومت ! در سالگردشون زیر آوار این دو خبر موندند)
صدالبتّه که خدا امثال من رو آفریده واسه آواربرداری! ؛ همیشه سعی کردم بهجای جوگیر شدن و پرداختن به یهخبر «فقط» موقعی که داغِ داغه، به قاعده توانم نذارم ماجرا به دست فراموشی سپرده بشه و دوباره زندهش کنم و بندازمش سر زبونا تا مُسبّبین قضیّه از حافظهی تاریخی ضعیف ما مردم زیاد هم خوشخوشانشون نشه!
#زورو
@zorro_ch
https://www.instagram.com/bazgashtezorro
🏴🏴🏴
«خداوندا عزیزی دادم از دست...
رفیقِ روزِ تنگی بود و... افسوس»
🖤🖤🖤
تصورش رو بکن با پسر داییت اونقدر رفیق باشی که بیشتر از برادرات باهاش جاهای مختلف وقت گذرونده باشی؛ موقع کار از ته چاه تا روی داربست! وقت خوندن و اجرا از زیر پُل خواجو تا روی سنِ فلان حسینیه با هزاران مخاطب! اونوقت یهویی... 😔
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
«خداوندا عزیزی دادم از دست...
رفیقِ روزِ تنگی بود و... افسوس»
🖤🖤🖤
تصورش رو بکن با پسر داییت اونقدر رفیق باشی که بیشتر از برادرات باهاش جاهای مختلف وقت گذرونده باشی؛ موقع کار از ته چاه تا روی داربست! وقت خوندن و اجرا از زیر پُل خواجو تا روی سنِ فلان حسینیه با هزاران مخاطب! اونوقت یهویی... 😔
«شبهای هجر را گذراندیم و زندهایم
ما را به سختجانی خود این گمان نبود»
فوری
#زورو : به تعدادی گروهبانگارسیا نیاز است!
«مَنی که نام شراب از کتاب میشُستم
زمانه کاتبِ دُکّانِ مِیفروشم کرد»!
#زورو : به تعدادی گروهبانگارسیا نیاز است!
«مَنی که نام شراب از کتاب میشُستم
زمانه کاتبِ دُکّانِ مِیفروشم کرد»!