Telegram Web Link
🗡z
🖤 تقدیم به روح بلند جانباخته‌ راه آزادی #برهان_کرمی #کامیاران ۲۵ آبان ۱۴۰۱ 🖤

می‌خواست دلم به حجله‌ی دامادی،
در مَقدم تو کِشَم غَریو شادی

این‌قدر نیامدی که... آمد اجلم
چشمم به رهت سپید شد "آزادی"

▪️آدم به امید زنده است و بیشتر مردم ایران به امید اینکه روزی ایران را آزاد و آباد و بی سرِ خر! ببینند و نفسی تازه کنند، دندان بر جگر گذاشته‌اند و به جان‌کندن روزگار می‌گذرانند...

ما هنوز زنده‌ایم و امیدوار ، امّا امان از آزادی‌خواهانی که این حسرت را با خود به گور بردند؛
گیرم آب رفته بازآید به رود
ماهیانِ مُرده را دارد چه سود؟

صد نِفرین بر آنانی که این حقّ مسلّم را از ده‌ها میلیون ایرانی دریغ کردند و دو صد نفرین بر آنانی که در این راه یاری‌‌شان می‌دهند؛

"شیخ از آن کُند اصرار بر خرابی اَحرار
چون بقای خود بیند، در فنای آزادی"

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
برای #هستی_نارویی 🖤🌺

حقّا که جهان ز عدل و داد آکنده‌است!
رفتی تو ولی شیخ، کماکان زنده‌است

کُفر است و حقیقت است! ، جُز عزرائیل،
من فکر کنم خود خدا شرمنده‌است

#هستی_نارویی کودک هفت‌ساله‌ی #بلوچ که در #جمعه‌_خونین_زاهدان  _ ۸ مهرماه ۱۴۰۱ _ زمانی که با مادربزرگش به مصلّای زاهدان رفته بود از ناحیه‌ی سر هدف گلوله‌ی گاز اشک‌آور سرکوبگران قرار گرفت و بر اثر این ضربه و همچنین استنشاق گاز اشک‌آور کُشته شد...
گفتنی‌ست که ماجرای "هستی" بیش از چهل روز بعد از آن فاجعه، تازه رسانه‌ای شد؛
"هستی‌ام را به آتش کشیدی
سوختم من، ندیدی ندیدی"

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
🔸عَجِّلوا بِالرَقص و بِالکُشتار و البتّه نماز!
🔹تَقبَّل‌الله مِنکُم هذا الصَّلاة بَینَ القَتلِ وَ الرَقص

سرکوبگر غیور! مزدور عزیز!
این پول و تفنگ و... این تویِ بی‌همه‌چیز!

اوّل بُکُش و بعد بیا خوب برقص
این بِین ولی بخوان نمازت را نیز!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
"پُست موقّت"
ویژه‌ی شکست تیم فوتبال جمهوری اسلامی و سرشکستگی ایشان و سربه‌گریبانی اوشان!

🔹یک دست بوق و پرچم و یک دست اسلحه
حاجی! بپرس بنده کُنم بعد از این چه کار!؟

🔸حاجی: بوق بزنن یا ساچمه!؟
سیّد: البته ساچمه ساچمه

#زورو
(با تشکر از همکاری صمیمانه مولوی و جلال همّتی!)

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
🔸از عابِس‌ بن‌ اَبی‌شَبیبِ شاکریِ کربلا تا #اشکان_مروتی ما !

▪️وطن هر روزش عاشوراست شبهاش عید قربان است

🔹"ما خودمون روضه‌ایم، خودمون خودِ مصیبتیم، گریه‌کُن نداریم، وگرنه ایران‌مون کربلاست! "

#ادامه_مطلب_در_پست_بعد👇👇👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2102

پی‌نوشت: فیلم‌های ضمیمه:
۱. "به میدان رفتن" اشکان مروتی
۲. بُریده‌‌ای از تعزیه بارگاه یزید با شمرخوانی خودم! در سالهای دور

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
برای #اشکان_مروتی (عابِس کربلای ایران)

در تعزیه‌ی "بارگاه #یزید " (؛ بازار شام) یکی از سرکردگانِ سپاهِ #ابن‌زیاد برای دادن گزارشِ چند و چون واقعه #کربلا با تعدادی از سرها به بارگاه یزید می‌رود (به‌درستی معلوم نیست این شخص کیست ولی از آنجا که بیشتر کاسه‌کوزه‌های کربلا سر #شمر شکسته می‌شود! اینجا هم این نقش به‌ عهده شمر گذاشته شده)...
یزید از نام کشته‌شدگان و چگونگی جنگ کردن و کشته‌شدن‌شان می‌پرسد؛
- عابِس چگونه جنگ کرد؟
+ امیر! ، برهنه شد
- عریان نمود جنگ!!؟
+ بلی! از فرق تا به پا
- خوف از سپه نکرد؟
+ از جان گذشته بود
- باک از سنان نداشت؟
+ شد زیبِ نیزه‌ها
در دهه‌‌ی هفتاد هم در سریال خوش‌ساختی! به نام "روایت عشق" که درمورد صفر تا صد واقعه‌ی کربلا ساخته شده بود سکانس جنگ عابِس با آهنگی خاص دیدنی و متمایز بود؛ وقتی با سری کچل! و بدنی ورزیده، کلاه‌خود از سر می‌انداخت و زره درمی‌آورد و پیراهن بر تن می‌درید و با شمشیری کج، رجزخوان به استقبال مرگ می‌رفت
(سریال مذکور هیچ‌گاه بازپخش نشد! ، بگذریم)

آن‌گونه که در این فیلم _پُست قبل_ می‌بینید #اشکان_مروتی جوان ورزشکار #سنندجی هم در ششم آبان ۱۴۰۱ در جریان قیام، عابس‌وار تنِ عریانش را به گلوله‌ و شوکر و باتوم سرکوبگران می‌سپارد تا اینچنین ناجوانمردانه از پای دربیاورندش... (و حدود یک‌ماه بعد، از روی تخت بیمارستان بربایندش)

الغرض! مذهبی‌های عزیز! و سینه‌چاکان و گریه‌کُنانِ واقعه‌ی کربلا ؛ اگر چشم گریه دارید بسم‌الله؛ ما به ازای هر یک از شخصیت‌های حادثه کربلا در هر رده سنّی و با همان کیفیت کشته‌شدن یا اسیر شدن، در قیام‌ها و اعتراضات این چهل سال، کاراکتر داریم (گاه چند ده نفر در ازای یکی) ؛
از کودک شیرخوار گرفته تا #حبیب بن مظاهرها! ، و از #کودک‌کشی گرفته... تا #خیمه‌سوزاندن و به #اسارت بردن را  به چشم دیده‌ایم؛ یعنی به استناد صدها فیلم و تصویر ثبت و ضبط شده، ما دیده‌ایم آنچه شماها شنیده‌اید

از آنطرف هم این‌روزها در سپاه مقابل، از جنس هر شخصیت منفی و منفور کربلا می‌توان جین‌جین آدم دست‌چین کرد؛ از #شریح‌_قاضی گرفته تا ... #حرمله‌_کودک‌کش

فقط چشم‌مان به راه سپید شد که کسی از آن‌سوی، "حُرصِفَت" به اردوی مردم بپیوندد! زهی خیال خام!

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
"اندر محاسن #نفهمی "
( شاید هم، عن در محاسنِ نفهمی)

چه مَردی و چه زِ نِسوان،
همیشه باش در ایران،
نفهم و ابله و نادان،
دهی وگرنه تو تاوان،

برای فهمیدن

#خوشا_به_حال_نفهمان
که بود و هست کماکان،
چه در گذشته چه الان،
به جز شکنجه و زندان،
طناب دار در ایران،

سزای فهمیدن

#زورو

🔸ادیب‌الممالک فراهانی:
بیچاره آدمی که گرفتار عقل شد
خوش آن کسی که کرّه‌خر آمد الاغ رفت

🔹"ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی‌ دارد
بزن بر طبل بی‌عاری که آن‌هم عالمی دارد"

امّا از شوخی‌گذشته، غریبه که بین‌مان نیست! حقیقت این است که بسیاری از ما مردم ایران بی"عار و درد" شده‌ایم و این بی‌دردی کم‌ دردی نیست؛ روز به روز دنده‌‌ها را پَهن‌تر می‌کنیم و پوست‌ها را کُلُفت‌تر و مسلّم است هر بلایی هم سرمان بیاورند حقّ‌مان است و حقّ‌شان!

#زورو

https://www.instagram.com/bazgashtezorro
@zorro_ch
🗡z
#برای_آزادی

رفته "جان‌"ها بر سر این رَه بَسی
بگذر از "نان" تا به " آزادی " رسی

رو به استقبال تیر و تیغ تیز
آری! " آزادی " بها دارد عزیز!


#متن_کامل_شعر_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2105

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
پای #آزادی چو آمد در میان
عدّه‌ای در مقدمش دادند جان

دیگران در دل غم نان داشتند
سر به پای بندگی بگذاشتند

_سخت گرم کار و بار و زندگی
فارغ از آزادی و آزادگی _

شعر زیبایی مرا آمد به یاد
از #فریدون_مشیری _زنده‌یاد_ ؛

"پشّه‌ای در استکان آمد فرود
تا بنوشد آنچه واپَس مانده بود

کودکی - از شیطنت - بازی‌کُنان
بست با دستش دهان استکان!

پشّه دیگر طعمه‌اش را لب نزد
جَست تا از دام کودک وارَهد

خُشک‌لب، می‌گشت حیران، راه‌جو
زیر و بالا، بسته هر سو راه او

روزنی می‌جُست در دیوار و در
تا به #آزادی رسد بار دگر

هر چه بر جَهد و تکاپو می‌فُزود
راه بیرون رفتن از چاهش نبود

آنقَدَر کوبید بر دیوار سر
تا فرو افتاد خونین‌ بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ
لیک #آزادی گرامی‌تر ، عزیز! "

الغرض القصّه که این داستان
"در حقیقت نقد حال ماست آن"

یک جهان آزاد و ما در استکان! ،
غرق در ذلّت برای آب و نان

سهم خود را شیخ از آن برداشته
دست خود را بر درش بگذاشته!

سفره رنگین بود و ما هم غرق خواب
سهم ما "پس‌مانده" بود از انقلاب

لقمه‌ای آلوده با خون جگر
با هزاران منّت و صد دردسر

تازه این را هم ز ما کرده دریغ
گَه به زور اسلحه گَه ضرب تیغ

هموطن! خود آگهی زین ماجرا
شرح بیهوده چرا گویم تو را

ای شده در کشور ایران اسیر!
لااقل زین داستان عبرت بگیر؛

هموطن! ما کیستیم و چیستیم!؟
هرچه‌ایم از پشّه کمتر نیستیم!

مَگذر از آزادی‌ات بهر معاش
هموطن! از پشّه‌‌‌ای کمتر مباش!!!

رفته "جان‌"ها بر سر این ره بسی
بگذر از "نان" تا به "آزادی" رسی

رو به استقبال تیر و تیغ تیز
آری! #آزادی بها دارد عزیز!
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2104
پی‌نوشت:
ناگفته نماند که وقتی ما را مگس خطاب کردند خود من دست بر قبضه‌ی شمشیر طنز بردم و جلوی‌شان در آمدم! ولی حالا هم می‌گویم مواظب باشیم از پشّه کمتر نباشیم! ؛

پیش‌تر گفتید هستم خار و خس
حال می‌گویی که: من هستم مگس

نیم‌قرنی هست بعد از انقلاب
حرف حرف توست ای عالی‌جناب!

گرچه حرفت باز باشد معتبر
با اجازه دارم عرضی مختصر:

من مگس هستم تو هم نمرود، شیخ
نیست عرض دیگری، بدرود، شیخ!

( گرچه اینجا پایِ "در" در کار بود
روی مخلص جانب "دیوار" بود)

پی‌نوشتِ پی‌نوشت! :
#رئیسی خطاب به معترضان :
"ای مگس عرصه‌ی سیمرغ، نه جولانگه توست
عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری"

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z

در چنته‌ی صیّاد به جز جور و جفا نیست
ای اهل قفس! چاره‌ی آن سوگ و عزا نیست

جُز بالِ شکسته، پَر خونین، تنِ مجروح
درد دگری دارم و امّید دوا نیست؛

ای هم‌قفسان! منّت صیّاد مرا کُشت
جُز خون جگر گرچه در آبشخور ما نیست،

صد گُربه رها کرده به دور قفس ما
گوید که چرا کار شما "شُکر خدا" نیست!!؟

آن را که ز چنگال بسی کرکس جَسته‌است
از گُربه بترساند و... این ظلم روا نیست

امّا "ز کِه نالیم!؟ که از ماست که بر ماست"
هرچند در او نیز کمی شرم و حیا نیست ،

تحقیرپذیریم و مُقصّر خود ماییم،
صیّاد اگر فکر من و ما و شما نیست

گر دیر بجنبیم ز ما در قفس ما
جُز مُشتِ پَری _ بَر تَلی از فضله!_ به جا نیست

#امنیت !

#زورو
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
وقت عمّامه‌پرانی، شیخ، ناآرام شد
موقع اعدام مردم، لال شد آرام شد

چشم بست و گوش بست و گشت کُلاً "صُم و بُکم"
بی‌تفاوت شد تو گویی یک‌هو "کَالاَنعام" شد

در دلش "اَلمُومنُ بَشّاش" را هِجّی نمود
بِشکنی زد! راضی و خشنود از این اقدام شد

امرِ به معروف و نهیِ منکرش از یاد رفت
قید "رَافَت" را زد و خود مُجری احکام شد

زود "أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفّار" را تفسیر کرد
بعد خواهان "قصاص نفس" در اسلام شد

الغرض! انگار هر کس مدّتی در حوزه بود
نان دین را خورد اوّل بعد خون‌آشام شد

گوییا در حوزه هر کس رفت در بَدو ورود،
بی‌سواد و باسواد او "حُجَّت‌ُالاِعدام" شد!

پی‌نوشت:
🔹صُم و بُکم: کر و لال مادرزاد؛ اشاره به آیه‌ "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَعْقِلُونَ"

🔸کَالانعام: مانند چهارپایان؛ اشاره به آیه‌ " أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَل هُم أَضَلُّ"

🔹أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ : با کافران (و دشمنان) سختگیرند و با شدت برخورد می‌کنند!؛ اشاره به آیه‌ "وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُم"

🔸اَلمُومن بَشّاش: مومن خندان و گشاده‌روست؛ اشاره به یک حدیث

#زورو
http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
"در ضرورت واردات طناب دار "

ای که باید لُنگ اندازد به پای تو یزید
ای شده در پیش تو صدّام و هیتلر روسپید

ای شده در محضرت چنگیزخان هم مُستفیض
ای شده از مکتب تو دیکتاتورها مُستفید

گرچه خیّاطت نگفته، وضع‌تان خیط است خیط!*
موقع پس دادن تاوان اعمالت رسید

باد بود آن‌ها که دیدی تازه طوفان در ره است
من حقیقت را به تو گفتم، چرا رنگت پرید!؟

دوش فالت را گرفتم خواجه بر حالت گریست
گفت "منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید"

جای صادر کردن موشک به فکر خویش باش
تا نلرزی بعد از این در خلوت خود مثل بید

گازاشک‌آور، گلوله، دوشکا، باتون، تفنگ
وَ... طناب البتّه باشد صدر این لیست خرید

ما همه از نسل پاک سربدارانیم شیخ!
شک نکن، آخر طناب دار کم می‌آورید

حرف ما _این دشمنان عاقلت_ را گوش کن
گرچه شام ذلّت تو هست ما را صبح عید

انتقام خلق نزدیک است؛ بیخ گوش توست
یا از این نزدیک‌تر حتّی و "مِن حَبلِ الوَرید"

ای که شاد از ماتم سهراب‌هایی، در ره‌اند،
صد سپاه کاوه و صد لشکر گُردآفرید

پی‌نوشت
* اشاره به داستان معروف "لباس جدید پادشاه" (پادشاه لُخته) اثر هانس کریستین اندرسن نویسنده دانمارکی
🔹مِن حبل‌الورید:از رگ گردن

#زورو
@zorro_ch
🗡z
#یلدا_و_عید_خونین

ابرها گریان، کِشد فریاد دریا نیز هم
کوه‌ها نالان، شده پُشت فلک "تا" نیز هم

خواهران دادخواه و مادران داغدار!
مثل دل‌های شما خون شد دل ما نیز هم

"شهر یاران است و خاک مهربانان این دیار"
هر که دارد داغ اینجا نیست تنها نیز هم

هیچ‌ چیزِ میهن ما نیست عادّی سالهاست
خون چِکد از عید ما از شام یلدا نیز هم

حبس شد آزادی و دِق کرد شادی خنده مُرد
شد عزا باب و فساد و فقر و فحشا نیز هم

آن‌چه بر ما رفت و ایران، یک جهان را کرد مات
غصّه‌ی ما قصّه شد در کُلّ دنیا نیز هم

بود خود بدنام و دینِ خویش را بدنام کرد
پیش چشم عالَمی شد شیخ رسوا نیز هم

شب دراز است و قلندر نیز بیدار البته
شیخ! قانون طبیعت هست برجا نیز هم؛

صحبت حکّام باشد ظلمت یلدا، ولی
می‌رسد با دست پُر، خورشید، فردا نیز هم

پی‌نوشت
حافظ: صحبت حکّام، ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید

🔹ما وقتی #یلدا را در کنار خواهران و برادران آزاده‌ی اسیرمان جشن می‌گیریم که از خون‌خواهی جانباختگان راه آزادی و دادخواهی خودمان فارغ شده باشیم
کاش حالا هم از آنان حداقل به هشتگی یاد کنیم🖤🌺

#زورو

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🗡z
" #یلدا در بهشت "

به قلمِ #زهرا_کیانی
با اجرایِ #فاطمه_کیانی
بر اساس طرحی از عبّاسعلی ذوالفقاری #زورو
یلدایِ خونینِ ۱۴۰۱

🏴🖤 با گوش جان بشنوید و با چشم دل تجسّم کنید و بُغض‌هایتان را نگه دارید برای روز مبادا...

با یادی از :
#مهسا_امینی #سارینا_اسماعیل‌زاده #مجیدرضا_رهنور #عاطفه_نعامی #کیان_پیرفلک #غزاله_چلابی #حمیدرضا_روحی #حدیث_نجفی #مهرشاد_شهیدی #محسن_شکاری #نیکا_شاکرمی #خدانور_لجه‌ای #یلدا_آقافضلی #آیدا_رستمی #فرشته_احمدی و...

با تشکر از همکاری صمیمانه خواهرزاده‌های عزیزم؛ که با رو کردن چشمه‌ای از استعدادشان، مرا بیشتر از پیش امیدوار کردند که اگر روزی عَلَم طنز را زمین گذاشتم به سبک خودشان در راهم قلم خواهند زد؛
گمان مَبَر که به پایان رسید کار مُغان
هزار جرعه‌ی ناخورده در رگ تاک است"
امّا بعد...

_ مهساخانم چه کرده! بوی غذات همه‌ی محله رو برداشته! مهسا می‌دونی چیه؟ من وقتی رستورانم رو افتتاح کردم، تو و مهرشاد رو می‌کنم سرآشپز! رستوران سارینا... وای که چی بشه!
_ باشه جانم، چرا که نه؟! حالا...

#ادامه_متن_اجراشده_در_پست_بعد 👇
https://www.tg-me.com/zorro_ch/2113

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
🗡z
" #یلدا در بهشت "

_ #مهساخانم چه کرده! بوی غذات همّه‌ی محله رو برداشته! مهسا می‌دونی چیه؟ من وقتی رستورانم رو افتتاح کردم، تو و #مهرشاد رو می‌کنم سرآشپز! رستوران #سارینا ... وای که چی بشه!
_ باشه جانم، چرا که نه؟! حالا اجازه می‌دی به کارم برسم الآنه که بچه‌ها بیان.
۲ سال قبل، سال ۹۸ و ۲ سال قبل‌ترش همچین شبی، ۳۰ آذر، همه دور هم بودیم. حوالی ساعت ۴ بعدازظهر ایستاده بودم پای گاز و غذا می‌پختم؛ خوراک بوقلمون برای #مجیدرضا که به قول خودش قوّتِ جانِ هر ورزشکاریه! برعکسِ مجیدرضا، #عاطفه فقط غذای گیاهی می‌خورد. سال‌هاست گیاهخوار شده، از همون موقع که مدافع حقوق حیوانات شد و الحق هم مدافع خوبی بود! رَنگینَک با مغز گردوی فراوون برای #کیانم ! نمی‌دونم کی توی گوش این بچه کرده بود که گردو خورد و خوراک مخترع‌ها و دانشمندان بوده و توماس اَندروز طراح کشتی تایتانیک هم، صبحانه و ناهار و شام گردو می‌خورده! #کیان می‌خواست مخترع بشه. از آخرین اختراعش همون ۳۰ آذر سال ۹۸، شبی که همه دور هم بودیم، رونمایی کرد:
کیان: خب‌خب به نام خداوند رنگین‌کمان؛ دوستان لطفاً چند دقیقه به من توجه کنید! امشب می‌خوام از آخرین اختراعم پرده‌برداری کنم و اون چیزی نیست جز چتر گلخانه‌ای! با این چتر دیگه نگران بارونای وقت و بی‌وقت پاییزی نیستید و می‌تونید با خیال راحت بیرون برید، به کاراتون برسید و همزمان از بارون هم لذت ببرید.
#غزاله : جنابِ کیان‌ خانِ عزیزِ ما می‌شه بفرمایید طریقه‌ی کار با این چتر گلخانه‌ای چه‌جوریه؟ بااجازه‌تون می‌خوام فیلم بگیرم.
#کیان : بله همینطور که می‌بینید من دورتادور این چتر رو با پلاستیک محکم و شفاف پوشش دادم و اینجا یه زیپ هست که شما بعد از اینکه وارد اتاقک پلاستیکی شدید؛ می‌بندید. این پلاستیک نمی‌ذاره حتی یه قطره بارون خیستون کنه.
#حمیدرضا : آفرین به داداش کیان خودم! پس حالا ما زورمون از بارون بیشتره!
#حدیث : کیان من هر موقع که بارون میاد آب دستم باشه می‌ذارم زمین و میرم بیرون و قدم می‌زنم! همه می‌دونند که من چقدر بارون رو دوست دارم! اگه نرم، بند که اومد و رنگین‌کمون شد غصّه می‌خورم که چرا نرفتم! حالا با این چتر تو، هم کِیف بارون رو می‌کنم و هم خیس نمی‌شم!

هر دورهمی می‌شه #مهرشاد کلی اصرار می‌کنه که من از رستوران غذا میارم و تو بی‌خود خودت رو به زحمت ننداز اما من قبول نمی‌کنم؛ آخه جای غذای خونِگی رو که نمی‌گیره. اما حریف #محسن و اسپرسوهای مخصوصش نمی‌شم. برای من نوشیدنی تا قبل از اسپرسوهای محسن خلاصه می‌شد توی چای هِل ولی حالا بیشتر از چای هِل دوستش نداشته باشم، کمتر ندارم. #نیکا اما اسپرسو و چای و قهوه نمی‌خوره فقط معجون اون هم از نوع مخصوص، به قول خودش تارهای صوتیش جون می‌گیره. گفتم نیکا؛ #نیکا و #خدانور گرمی دورهمی‌هامون هستند؛ نیکا می‌خونه و خدا‌نور می‌رقصه. صدای نیکا، رقص خدانور و البته شیرین‌کاری‌های #یلدا کافیه تا همه چندساعتی رو فارغ از هیاهوی دنیا و آدم‌هاش سپری کنیم‌‌. همه‌ی بچه‌ها کم‌کم میاند، معمولاً آخرین نفر #آیداست که تا دیر وقت کلینیک می‌مونه. برای حس تعهد و مسئولیتی که به کارش داره، همیشه بهش افتخار کردم.
تمام شب به بگو و بخند و تعریف خاطرات می‌گذره و...
_ #مهسا کجایی دو ساعته دارم صدات می‌کنم؟ بیا دیگه همه‌ی بچه‌ها اومدن.
_ اومدم #سارینا ، اومدم.
_ به افتخار مهسا خانوم که بالاخره تشریف آوردن. خانم گوینده افتخار می‌دید امشب واسه‌مون حافظ بخونید؟ شب یلداست و فال حافظش دیگه!
_ بیا... بیا اول فال من رو بخون مهسا، به نیت دخترم زدم.
_ چشم #فرشته‌جانم... چشم:

"رَسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
چُنان نَماند چُنین نیز هم نخواهد ماند
من اَر چه در نظرِ یار خاکسار شدم
رقیب نیز چُنین محترم نخواهد ماند
چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مُقیمِ حریمِ حَرم نخواهد ماند
چه جایِ شُکر و شکایت ز نقشِ نیک و بد است؟
چو بر صحیفهٔ هستی رقم نخواهد ماند
سرودِ مجلسِ جمشید، گفته‌اند این بود
که جامِ باده بیاور که جَم نخواهد ماند
غنیمتی شِمُر ای شمع، وصلِ پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دلِ درویشِ خود به دست آور
که مخزنِ زَر و گنجِ دِرَم نخواهد ماند
بدین رَواقِ زَبَرجَد نوشته‌اند به زر
که جز نِکوییِ اهلِ کرم نخواهد ماند
ز مِهْربانیِ جانان طمع مَبُر حافظ
که نقشِ جور و نشانِ ستم نخواهد ماند"

https://www.tg-me.com/zorro_ch/2112

#مهسا_امینی #سارینا_اسماعیل‌زاده #مجیدرضا_رهنور #عاطفه_نعامی #کیان_پیرفلک #غزاله_چلابی #حمیدرضا_روحی #حدیث_نجفی #مهرشاد_شهیدی #محسن_شکاری #نیکا_شاکرمی #خدانور_لجه‌ای #یلدا_آقافضلی #آیدا_رستمی #فرشته_احمدی و...

به قلمِ #زهرا_کیانی
با اجرایِ #فاطمه_کیانی
بر اساس طرحی از عباسعلی ذوالفقاری #زورو
یلدایِ خونینِ ۱۴۰۱

http://instagram.com/zorro.zolfaghari
@zorro_ch
2025/07/08 22:09:03
Back to Top
HTML Embed Code: