Telegram Web Link
⬅️ مرورخاطرات
دیدار و عیادت از یک همشهری فرهیخته زنده یاد دکتر پرویز رجبی سال 85 ...
"اگر دست نداشته باشم با دندان ها ودهانم خواهم نوشت... "
👇👇👇👇👇
@baghekhabushan
1👍1
: مرورخاطرات
دیدار و عیادت از یک همشهری فرهیخته زنده یاد دکتر پرویز رجبی سال 85 ...
"اگر دست نداشته باشم با دندان ها ودهانم خواهم نوشت... ".

.
این جمله را زنده یاد « دکتر پرویز رجبی » درحالی که با دست چپ کلیدهای کیبورد را می فشرد، با تاکید بسیار و قدرت وصف ناشدنی بیان نمود ، به طوری که تا امروز فراموش نکرده و نخواهم کرد !!! در تاریخ 24-5-85
در بهار سال ۱۳۱۸ در روستای امامقلی، حدود ۴۰ کیلومتری قوچان، به دنیا آمد.
کودکی را در زادگاه پدرش در روستای آق‌کند، بین میانه و زنجان سپری کرد و بعد از متواری شدن پدرش - که از فعالان سیاسی آن زمان بود – هم ‌راه با مادرش به قوچان آمد . در مشهد دیپلم گرفت و به استخدام اداره فرهنگ قوچان (آموزش و پرورش کنونی) درآمد و آموزگاری را پیشه کرد.
در سال ۱۳۳۸ به تهران رفت و در بانک صادرات استخدام شد و تا ۱۳۴۲ در آن بانک کار می‌کرد.
در سال ۱۳۴۲ با کمک یک قاضی خیرخواه در دادگستری قوچان برای ادامه تحصیل به آلمان می رود .
در سال ۱۳۴۹ ازدانشگاه گوتینگن آلمان دکترا گرفت.
در بازگشت نخست به استخدام دانشگاه اصفهان درآمد و بعد توسط ساواک اخراج شد . پس از اخراج از وزارت علوم و آموزش عالی در سال ۱۳۵۳ سرانجام مرکز تحقیقات ایران‌شناسی را تأسیس کرد. بعد از انقلاب این مرکز تعطیل شد و اجازۀ ورود به دانشگاه را نیز به وی ندادند.
تأسیس مهد کودک و رانندگی یکی از سرویس‌های این مهد کودک به مدت ده سال تنها شغلی بود که داشت.
در ۱۳۶۷ مجدداً به آلمان رفت و به مدت ۶ سال به تحقیق و تدریس در دانش‌گاه‌های دانشگاه ماربورگ و گوتینگن مشغول بود.
در ۱۳۶۹ دیوان عدالت اداری رای به محکومیت دانشگاه در اخراج وی داد اما این رای توسط دانشگاه نادیده گرفت شد.
سرانجام در۱۳۷۳ به ایران بازگشت و ریاست بخش ایران‌شناسی دایرةالعمارف بزرگ اسلامی را به عهده گرفت.
به اعتراف بسیاری ازمحققین ایرانی وخوانندگان کتاب هایش مثل : «هزاره‌های گمشده» تاریخ قبل از اسلام و«سده‌های گمشده» تاریخ بعد از اسلام ، او را یک پژوهشگرروشنگر، تاریخ نگر وتاریخ نگارمستقل دانسته اند واو را ازنگاهبانان راستین زبان فارسی ، فرهنگ وهویت ایرانی می دانند وهمچنین او را روشن کننده زوایای تاریک تاریخ ایران زمین شمرده اند .
برخی ازنمونه های آثار تالیف ، ترجمه ، و پژوهشهای مشهورزنده یاد دکترپرویز رجبی به شرح زیر است :
کریم خان زند و زمان او
ارج نامه شهریاری
کویر بزرگ نمک
جشنهای ایرانی ،
تاریخ خط میخی فارسی باستان
تخت جمشید بارگاه تاریخ
معماری ایران در عصر پهلوی
ایران‌شناسی، فرازها و فرودها
هزاره‌های گمشده : اهورمزدا، زرتشت، اوستا، جلد ۱
هزاره‌های گمشده : هخامنشیان به روایت، جلد ۲
هزاره های گمشده : ازخشیارشا تا فروپاشی هخامنشیان، جلد ۳
هزاره‌های گمشده : اشکانیان، جلد ۴
هزاره های گمشده : ساسانیان، جلد ۵
سده‌های گمشده ، مجلد ۱، از فتح ایران به دست اعراب تا بر آمدن صفاریان
سده‌های گمشده ، مجلد ۲، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان
سده‌های گمشده ، مجلد ۳، علویان، دیلمیان، آل زیار و آل بویه
سده های گمشده، مجلد ۴، سلجوقیان
سده های گمشده، مجلد 5، اتابکان ،له له شاهان، خوارزمشاهیان
سده های گمشده، مجلد 6، مغول ها و ایلخانان درایران
داریوش و ایرانیان جلد ۱ : والتر هینتس
داریوش و ایرانیان جلد ۲ : والتر هینتس
یافته‌های نو : والتر هینتس
ترازوی هزارکفه
شما در این خانه حقی ندارید
فرمایش‌های شاهان
سفرنامه اونور آب
خوشا شیراز ...
تاریخ جامع کاشان، برای بنیاد کاشان
تاریخ ایران در دوره ایلامی، مادی و هخامنشی (کتاب درسی دانشگاه پیام نور)
تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان
کویرهای ایران : سون هدین
مارکوپولو در ایران : آلفونس گابریل
سفرنامه نیبور : کارستن نیبور
ماه عسل ایرانی : ویلهم لیتن
از زبان داریوش : هایدماری کخ
نامنامه ایران باستان
شهریاری ایلام والتر هینتس،
هنر جهان اسلام ارنست گروبه
شاهنشاهی عیلام نوشته والتر هینتس
شهرما (مجموعه قصه)
جندق و ترود –
دو بندر فراموش شده –
ماهی قرمز حوض همسایه (مجموعه قصه)
دشنه و سیب گمشده (رمان)
لاهوت (رمان)
سیمرغ (رمان)
و صدها مقاله ی علمی درمجلات ودانشنامه ها ی معتبر جهان و کشور ...
::::::::::::::::::::::::::::::

و شعری که در واپسین روزهای عمرش سرود :
خاطره‌هایم را با خود خواهم برد
تا در ملکوت شاهد رقصم باشند
و به گلۀ خاطره‌هایم پایان خواهم داد
که هرگز نرقصیده‌ام
و امروز منتظر بهار پیش رو هستم
کبوتری را در کویر دیدم که بی‌یار می‌پرید
در پیرامون چاه قنات و بادام‌های کوهی
شش‌ساله که بودم
زن اسماعیل‌آقا عشق را در دلم کاشت
و آبیاریش را و داشت و برداشتش را به خودم سپرد
و من از آن پس از حنجرۀ هیچ قطره‌ای صرف نظر نکردم
مارمولک‌ها را ستودم که در بیابان‌های بی‌رفیق
یا می‌دویدند و یا می‌ایستادند مدام
و در باغستان هر بته‌ای
1👍1
.
💠مهرگان

✍️
#دکتر_پرویز_رجبی

1- مقدمه : مطالعه در تحول تاریخی یک پدیدۀ اجتماعی، مطالعه در روند تکاملی تلاش انسان است برای درست زیستن، و آشنا شدن با راه پرپیچ و خمی، که یک پدیدۀ تاریخی، با حضور انسان، در پشت سر دارد. پدیده‌ای که نمایندۀ همۀ خصلت‌ها و تجربه‌ها و عکس‌العمل‌های مردم است در مقابلۀ با دشواری‌های طبیعی و اجتماعی... 👇👇👇👇



https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍1🔥1
.
💠مهرگان

✍️#دکتر_پرویز_رجبی

1- مقدمه : مطالعه در تحول تاریخی یک پدیدۀ اجتماعی، مطالعه در روند تکاملی تلاش انسان است برای درست زیستن، و آشنا شدن با راه پرپیچ و خمی، که یک پدیدۀ تاریخی، با حضور انسان، در پشت سر دارد. پدیده‌ای که نمایندۀ همۀ خصلت‌ها و تجربه‌ها و عکس‌العمل‌های مردم است در مقابلۀ با دشواری‌های طبیعی و اجتماعی...
انسان به این دلیل، که در بستر حرکت تاریخ قرار دارد، هرگز نمی‌تواند، به خاطر راهی که در پیش دارد، از رجعت به گذشتۀ خود بی‌نیاز باشد. گذشته‌ای که دربرگیرندۀ همۀ تلاش‌ها و تجربه‌ها است. آسان می‌توان با مطالعه در تاریخ گذشته با نتیجۀ رفتارهای تصحیح شده آشنا و برای حرکت حال و آینده، در بستر تاریخ، امکانات بهتری را فراهم آورد. مخصوصاً که رفتار تصحیح شده‌ای متعلق به توده‌های بیشتری از مردم باشد و نمایندۀ یکی از حادترین و مشخص‌ترین دشواری‌های مردم در راه درست زیستن.
مهرگان پدیده‌ای است، که بنابر اطلاعاتی که داریم، تاریخی چهار هزار ساله و بیشتر دارد، و در راه تکامل چهارهزار سالۀ خود فرازها و نشیب‌های زیادی به خود دیده است و هماهنگ با نیازهای مردم و به متقضای واقعیت‌های موجود، در زمان‌های گوناگون آئین‌های زیادی را به خود راه داده است و انایین‌هایی را از خود رانده است، و یا در اثر فشار توانایان برعکس.
و خواهیم دید، که چگونه مهرگان از روند مذهبی به صورت یک جریان سیاسی و مردمی درآمده است و به مرور «بهانه‌» ای شده است برای در عرصۀ عرض و اندام ماندن توده‌های کشاورز و دهقان، که بیشترین مردم ایران زمین را تشکیل می‌دهند. و
طبیعی است که پس از رهایی همۀ توده‌های کشاورز و دهقان از قید و بند ستم و دستیابی آنان به «درست زیستن» باز هم به مصابه یک جشن یادآور مبارزه‌ها ئ دستاوردها به حیات خود ادامه خواهد داد و زمان به زمان و همراه و هماهنگ بازمان رنگ و رویی تازه خواهد یافت...
همچنان که امروز مهرگان از گذشتۀ دور و پنهان در تاریکی تاریخ فاصله‌ای بسیار دور گرفته است و پس از چهار هزار سال صیقل، امروز آخته‌ها از همیشه، به صورت یکی ازآیین‌های توده‌ای و زیبایی کشورمان درآمده است.
بررسی چهارهزار سال تاریخ پرپیچ و خم مهرگان، که به راستی یکی از پرمشغله‌ترین جریان‌های تاریخ بشری است، نیاز به فرصتی مناسب با حجم موضوع دارد. و باید که برای هر پیچ و خم راه دور و دراز و هر پدیدۀ میان راه فصلی جداگانه ترتیب داد. با این همه شایسته است، به بایستگی این جشن توده‌های زحمتکش کشاورزمان خلاصه‌ای از اهم روند تکاملی این جشن را به میان آورد و در این رهگذر گامی برداشت در بزرگداشت نمایشی بزرگ از نیازها و مبارزه‌ها و اندیشه‌های چیره بر رفتارهای نیاکانمان و شیوه‌های برداشت آن‌ها از جهان هستی و تلاش پیگیرشان برای دست یافتن به هستی مقرون به عدالت. و دید چگونه مردمی سخت‌کوش تحت سخت‌ترین شرایط زندگی، آرام آرام جشن بزرگان و توانمردان را به خود اختصاص داده‌اند و به هنگام برداشت محصول، اگر چه ناچیز، با پایکوبی و راه انداختن جشن و سرور خم ابروشان را در عرق پیشانی‌شان پنهان ساخته‌اند....
*
با این که در مقایسۀ با تیرگان و دیگر جشن‌های ایران‌باستان برای پرداختن به مهرگان و ریشه‌های پیدایش این جشن از گزارش‌های بیشتری برخورداریم، متأسفانه کم‌مهری‌هایی نسبت به مهرگان روا دیده شده است و هنوز گفتنی‌ها و گفته‌های پراکندۀ باستانی و باستان‌پردازان بدون شاخ و برگ‌های یکنواخت یک جا گرد نیامده است.
علاوه بر این میترا و میترائیسم(مهرپرستی)، که بر خلاف دیگر آیین‌های ایرانی، روزگاری بسیار دراز، بیرون از مرزهای ایران پهنۀ بزرگی از جهان را درپوشیده است و سده‌های زیادی، به صورت یکی از فرهنگ‌های غالب دینی، مردم بیشماری را با خود مشغول داشته است، در ایران کمتر کار شده است تا بیرون از ایران. در عین حال ما در بررسی خود دربارۀ مهرگان و میترا (مهر) نیاز زیادی به بررسی‌های استادان بزرگ و پیشگامی چون پورداود داشتیم، که نامش گرامی باد و مزدش با ایرانیان! هدف ما با این نوشته جمع وجور کردن کوشش‌های این پیشگامان است و اگر شد ادای دینی از این راه به آنان، همین و بس!

صفحه یکم
ادامه 👈 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه دوم
ادامه ادامه 👈 👇👇

2- مهر و مهرگان: به خاطر پیوند ناگسستنی «مهرگان» با «میترا»1، ناگزیریم میترا و مهرگان را با هم اما جدا از هم مورد بررسی قرار بدهیم. به عبارت دیگر نه پرداختن به «میترا»ی تنها مهرگان را به ما می‌شناساندونه می‌توان «مهرگان» را بدون آشنایی
نزدیک با میترا و مهرپرستی شناساند. بنابراین می‌کوشیم، در ابتدای مقاله، با پرداختن به میترا زمینۀ آشنایی با مهرگان را بیشتر بکنیم. هر چند همان طور که در مقدمه یادآور شدیم، در طول هزاران سال میان میترا و مهرگان فاصلۀ زیادی می‌افتدو آیین بزرگان و توانمردان سرانجام، پس از طی یک جریان تکاملی، از آن زحمتکشان می‌شود...
3- میترا پیش از ظهور زرتشت: میترا پیش از ظهور زرتشت یکی از بزرگ‌ترین خدایان اقوام هند و ایرانی بود. خدایی که هند و ایرانیان از سرزمین نیاکانشان همراه آورده بودند. رونق کار میترا از زمان‌های بسیار تاریکی، که از آن جز افسانه و اسطوره چیز زیادی به ما نرسانیده است، شروع می‌شود. از زمانی که ایزد هوم، نگهبان گیاه هوم، به وسیلۀ میترا و به کمک «ورونه» (وارونا) و دیگر خدایان هند و ایرانی کشته می‌شود2. سهم میترا از کشتۀ هوم شیرۀ اوست، که به زمین می‌پاشد و انواع گیاهان و جانوران از این شیره پدید می‌آیند. و یکی دیگر از عوامل اعتبار میترا کشته شدن گاو به دست اوست، که از جریان خون گاو بر زمین بر برکت و سرسبزی افزوده می‌شود و یا به روایت دیگر انواع گیاهان و جانوران از جریان خون گاو بر زمین هستی می‌یابند. به این ترتیب میترا در میان خدایان هند و ایرانی پیش از زرتشت از اعتبار خاصی برخوردار می‌شود و به تدریج نوشیدن شیرۀ گیاه هوم و قربانی کردن گاو در راه میترا به صورت آیین‌های بسیار پراهمیت میترائیست‌ها (مهرپرستان) درمی‌آید. از اعتبار میترا در میان مردم همین بس، که زرتشت پس از رسیدن به مقام پیامبری ناگزیر می‌شود، حدود ده سال، در خفاء به تبلیغ دین خود بپردازد و در خلفا با میترا و مراسم «قربانی کردن گاو» که آسیب‌های زیادی به دامداری کشاورزان می‌رساند مبارزه بکند. مغان و مهرپرستان همچنان- علیرغم کوشش‌های غیر مستقیم زرتشت در تاریکی غار، با پدیدآوردن خوفناک‌ترین و زننده‌ترین صحنه‌ها، به کار نوشیدن هوم سکرآور و قربانی کردن گاو و جاری ساختن خون ادامه می‌دهند.
حتی با کمیاب شدن گاو، ناگزیر چارپای کوچک‌تری را به جای گاو به قربان گاه‌ها می‌برند و این چارپا را به ناچار «گو+ سپنتا»= «گوسپند» «گوسفند» (گاو مقدس!) می‌نامند. به طوری که امروز هم به «گوسفند» گاو مقدس می‌گوییم!...
میترا در میان برهمنان هم کم و بیش از همان اعتبار والایی برخوردار بود، که در میان ایرانیان و درکتاب مقدس برهمنان «ریگ ودا» در کنار دیگر خدای پرقدرت، «ورونه» اغلب به نام میترا برمی‌خوریم، که پاسبان راستی و پیمان است3...
در هر حال عظمت میترا در نخستین و قدیمی‌ترین نشانی که از او داریم آن چنان زیاد است، که نمی‌توانیم راه پشت‌سرمان را کوتاه به حساب بیاوریم: در سال 1907 در «بوغاز کوی» آسیای صغیرالواح گلی چندی از سال 1400 پیش از میلاد به دست آمد، که در یکی از این الواح از میترا و ورونه (وارونا)، خدایان بزرگ هند و ایرانی، کمک خواسته شده است... این لوحه مربوط به پیمانی است که میان هیتی‌ها و میتانی‌ها بسته شده است.

صفحه دوم
ادامه 👈 👇👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه سوم
ادامه ادامه 👈 👇👇👇
4- اوضاع اجتماعی ایران به هنگام ظهور زرتشت: برای آشنایی با چگونگی و میزان و همچنین ارزش درگیری زرتشت با میترا و میترائیست‌ها و ارزش کوشش‌های او در پرداختن به زندگی کشاورزان و دهقانان و شبانان ناگزیریم یک بار دیگر از نزدیک‌ترین راه ممکن به زمان ظهور زرتشت برگردیم:
کافی است چشم‌هایمان را ببندیم و پس از سکوتی به قدر کفایت، با تمام نیرویی که داریم، همۀ ارزش‌های مادی و معنوی و همۀ دستاوردهای علمی و اجتماعی سودمندی را، که در زمانی بیش از دو هزار و پانصد سال پدید آمده‌اند، از ذهنمان بیرون برانیم: ماه و خورشید و ستارگان می‌مانند و زمین. روشنایی و تاریکی. سرما و گرما. گرسنگی و سیری. بیماری و سرحالی. زمین با چارپایانش، و زمین با درختانش، و زمین با محصولات کشاورزی
با چنگ و دندان به عمل آمده‌اش. و انسان با همۀ این‌ها. انسان‌های بی‌شناسنامه و در دیار خود و غربت غریب. و یک مشت خدایی که اگر هم نباشند هیچ اتفاقی نمی‌افتد، و هنوز معلوم نیست، که اگر نباشند هیچ اتفاقی نمی‌افتد! در این میان فقط چارپایان‌اند، که سرچشمۀ حیاتند و زندگی انسان بیش از هر چیزی در ارتباط با چارپایان است... چارپایان، به دنبال آبشخور و گیاه درخور، از این جلگه به آن دامنه می‌کشند و از این ولایت به آن ولایت. وقتی برف کولاک می‌کند، زندگی کولاک می‌کند. وقتی خورشید می‌سوزاند، زندگی خاکستر می‌شود. با خورشید باید ساخت. با برف باید ساخت. به باد باید باخت. چنگ و دندان استو زمین و چارپایان. و بیشی از هر آن چه که بیماران و سرگردانان و رنجبران زمین با چنگ و دندان به چنگ می‌آورند به چنگ زورمندان می‌افتد، که نیمه خدایانند و روان بیمارانی که روانشان در دست مغان4 است. و همۀ قدرت کاسه و کوزۀ
زمین در دست این نیمه خدایان و مغان، که زمین را به ارث تلقی کرده‌اند....
نیمه خدایان مغان متناسب با نیازهاشان، هر روز بر قدرت خدایان می‌افزایند و هر چه فقر و بیماری و مشقت توده‌های سرگردان و زحمتکش افزایش می‌یابد وحشت‌شان از خداوندگاران «وحشت آفریده» بیشتر می‌شود، و دست‌مغان و نیمه خدایان بازتر. مغان خدایان را در ذهن خالی از ذهن توده‌ها به جنگ و ستیز می‌کشانند و رعد ارابه‌ها هفت کشور آسمان را می‌لرزاند... وعدۀ خدایان، که از طریق مغان به دست‌های خالی مردم می‌رسد، کوچک‌ترین گشایشی در کار مردم به وجود نمی‌آورد و هیچ کس را یارای گله از خداوندگاران نیست تا مبادا خورشید بسوزاند و برف کولاک کند و بیماری، رمگان و رمق‌ها را برباید...
نادانی و جهل کوچک‌ترین راهی به تفکر و میدانی به اندیشه نمی‌دهد. و مغان برای بزرگاندن دم و دستگاه خدایان، از به قربانگاه فرستادن حتی تنها گاو مردنی شبانی مردنی و خانه به دوش چشم نمی‌پوشند. میترائیسم در قربان گاه‌های به خون آلوده و پرمگس، چارپایان قابل قربانی را به خاک و خون می‌کشد. وبه این ترتیب هرچه فقر شبانان و کشاورزان و توده‌های محروم بیشتر می‌شود، نیازشان به خدایان محسوس‌تر می‌شود.
هر روز خورشید طلوع می‌کند و هر روز خورشید غروب می‌کند. سرما از پی گرما می‌آید و گرما از پی سرما. شب‌ها ستارگان جشن جنگ می‌گیرند و قراب‌ها صبحشان دشت است و شبستان چناران و پیکشان به سیاهی خودشان. و بیماری و گرسنگی و بی‌سرپناهی از نسلی به نسل دیگر به ارث می‌رسد، همراه خدایان.
زود است چشم‌هایمان را بازکنیم! هنوز به چشم انداز نزدیک به یک واقعیت دست نیافته‌ایم. ساعت‌ها باید چشم‌هایمان بسته بماند... باید به دور از فکر ترانزیستور و به دور از نقش ملیاردها متر سیم نازک و نازک‌تر و به دور از اندیشۀ لاستیک یخ‌شکن و صف مرغ یخ‌زدۀ هلندی، جلگه‌ها و دامنه‌های زیادی را جلو چشم‌های بسته‌مان مجسم بکنیم، که در این جا و آن جایش توده‌های پراکنده و در حال اتراق و کوچ انسان‌ها در حال مبارزه با طبیعت هستند و در حال آفریدن به تصادف نخستین نشانه‌های مدنیت... و زرتشت هم یکی از این انسان‌ها است، که این فکر دارد کم کم در او به وجود می‌آید و رشد می‌کند و پروبال می‌گیرد، که باید راهی برای بهتر زیستن انسان‌ها وجود داشته باشد... و باید راهی برای ویران ساختن مغاک‌های مغان هر گزراست نگفته، پیدا کرد... و می‌توان باور کرد و باورآفرید، که نیاز سرگردانان و شبانان و کشاورزان به چارپایانشان بیشتر از نیازخدایان است...، که اگر هم نبودند هر روز خورشید طلوع می‌کرد و هر روز خورشید غروب می‌کرد. و باید با گفتار نیک و پندارنیک و کردار نیک به جنگ ستم و ستمبارگان رفت...

صفحه سوم
ادامه 👈 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه چهارم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇
5- میترا در زمان زرتشت: بی‌اغراق کشمکش‌های سه جانبه میان زرتشت و میترائیست‌ها و مردم و نتیجۀ این کشمکش‌ها یکی از درخشان‌ترین تجربه‌های تاریخ اجتماعی سیاسی ایران است. به نظر نگارنده هیچ شاهدی در دست نیست، که زرتشت در زمان حیات خود بامیترا و میتراپرستی و آیین‌های مربوط به میترا مبارزه نکرده باشد. به طوری که در بخش پیش گفتیم، اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایرانیان به هنگام ظهور زرتشت آن چنان رقت‌بار بود، که پیامبر ایران‌باستان نمی‌توانست به تشریفات پرهزینه و بی‌هودۀ مغان میترایی گردن نهد. مخصوصاً که با مطالعۀ دقیق در اوضاع و احوال اجتماعی اقتصادی ایران عصر زرتشت می‌بینیم، درست در این مقطع از تاریخ صحرا گردن، به علت فقر و ناامنی، کم کم به ده‌نشینی و شهرنشینی به معنای آن زمانش میل بیشتری نشان می‌دهند و می‌خواهند به جای در به دری و چراندن گله‌های کوچک خود در سرزمین‌های بیگانه، چارپایانشان را در سرزمین مشخص و معینی، که متعلق به قبیله و گروه خویشاوندی باشد بچرانند. بنابراین برنامۀ یک مصلح دلسوز، که می‌خواهد مردم را با شعارهای «کردارنیک»، «پندارنیک» و «گفتارنیک» در گوشه کنار قابل زیست برای انسان و چار پایان اسکان بدهد، کاملاً مشخص است: اختیار مسکن ثابت، گردن نهادن به نخستین قوانین اجتماعی و گردن ننهادن به بعضی از آیین‌های بی‌هوده و زیانبار دینی.
از سوی دیگر طبیعی است، که نه مهرپرستان می‌توانند به آسانی از این پیامبر انقلابی پیروی بکنند و نه مردم می‌توانند بروحشتشان از خدایان چیره شوند. با این همه زرتشت متهورانه و بی‌آنکه باکی داشته باشد و یا بخواهد با قبول تشریفات مربوط به خدایان متعدد کسب محبوبیت بکند، به تبلیغ یکتاپرستی و ایجاد یک زندگی اجتماعی نوین ادامه می‌دهد. با مطالعۀ در«گاثاها»، نزدیک‌ترین سرودهای اوستا به زرتشت، می‌بینم، پیامبر کوچک‌ترین میانۀ خوبی با میترا ندارد و از این که چارپایان سودمند، در قربان گاه‌های میترایی به هدر می‌روند ناخشنود است و به همین دلیل در «گاثاها» کوچک‌ترین اشاره‌ای به میترا نمی‌کند. این بی‌توجهی به میترا نشانۀ قدرت روحی او و نمایندۀ میزان اعتقاد او به هدفی است که در پیش دارد. هدف زرتشت، که خود بدون تردید از میان مردمی آواره و نا به سامان برخاسته بود، ایجاد یک زندگی ثابت با روابط اجتماعی سودمند است برای مرتع‌نشینان و کوچ‌نشینان و تشویق اینان به باغداری و دامداری. و این کار دشواری است. آن چنان دشوار که زرتشت پس از ده سال تبلیغ متهورانه، نومیدانه تصمیم به هجرت می‌گیرد:
«به کدام زمین روی آورم؟ به کجا روی کرده بروم؟
.....برزیگران مرا خوشنود نمی‌کنند...»5.
«آیا روان من از یاوری کسی برخوردار تواند بود؟
کیست، که چارپایانم را، کیست که مرا نگاهدار است؟»6
و بی‌آنکه به نومیدی خود دامن بزند و برمردمی که پیام او را نمی‌شنوند خشمگین شود:
«ای مزدا! کسی که چارپای خرمی‌بخش
خواستار است، کسی که او آرزو دارد، که آن، با کشتزار از آن او شود... در سرای هوشیاران جای دهی»7.
و بی‌آن که از میترا و مغان میترایی و مردمی که از روی نادانی و جهل به میترا ایمان دارند واهمه‌ای به خود راه دهد، به «کرپن‌ها» (پیشوایان کیش دروغین) می‌تازد:
«به دستور وداد برزیگری، «کرپن‌ها» فرمانبردار نیستند. برای آزاری که آنان از کردارها و گفتارهای خودشان به چارپایان (می‌رسانند)، به جای آر آن داوری که در پایان، درخان و مان دروغ خواهی داد!»8 .
و می‌کوشد، تا با ممنوع ساختن برخی از آیین‌های میترایی، از آن جمله قربانی کردن گاو از قدرت میترا بکاهد، و هر جا لازم بداند، بی‌آن که نامی از میترا به میان آورد از او به زشتی یاد بکند:
«این را می‌پرسم، چه چیزی است سزای کسی که از برای دروغ‌پرست، شهریاری فراهم کند؟ از برای آن بدکنشی، ای اهورا، که مایۀ زندگی خویش نیابد، جز به آزار چارپایان و کارگران و کشاورزان راست کردار؟»9.

صفحه چهارم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه پنجم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇
«کارگران» و «کشاورزان» و کسانی که برای «دروغ‌پرستان» «شهریاری» فراهم می‌کنند! چقدر زیبا و روشن این بند15 از هات31 دو طرف متخاصم انقلاب زرتشت را نشان می‌دهد... و زرتشت در این انقلاب از تنهایی رنج می‌برد و می‌داند، که از چه رنج می‌برد: «من می‌دانم، ای مزدا، که چرا ناتوانم. زیرا که خواسته10 هستم و مرا کسان کم هستند. به تو گله می‌برم. تو خود بنگر! ای اهورا، یاری بخشای!...»11.
با این همه زرتشت هم‌چنان امیدوار به آگاه ساختن مردم خود است و می‌کوشد پنهان و آشکار از قدرت میترا بکاهد. متأسفانه جز«گاثاها» (سرودهای زرتشت) سند دیگری در دست نداریم، که ببینم، آیا واقعاً در زمان زرتشت میترا در میان مردم همان اعتبار پیشین خود را داشته است یا نه. با این همه می‌توان با مطالعه در احوال بعدی چنین نتیجه گرفت، که اگر هم مییترائیسم در زمان زرتشت ریشه‌کن نشده است، زمینۀ تغییر هویت او در زمان زرتشت فراهم آمده است. خواهیم دید، که چگونه بعدها مردم ضمن این که بر اساس تعالیم زرتشت از قربانی کردن چارپایان خود دست می‌کشند، میترا را با هویتی نو و رسالتی دیگر، به صورت یکی از ایزدان خود برای خود نگه می‌دارند. این میترا نه میترای پیش از زرتشت است و نه میترای زمان زرتشت. میترایی است از آن مردم و به شکلی که مردم می‌خواهند و در عین حال میترایی که زرتشت هم نمی‌تواند از او ناخوشنود باشد... و درست در همین‌جا است که می‌توان قرائنی برای یک روان‌شناسی تاریخی به دست آورد... مردم وقتی نمی‌توانند و یا نمی‌خواهند چیزی را از دست بدهند، دست کم می‌کوشند خودشان را بر او تحمیل بکنند و در طول تمام تاریخ ایران به نمونه‌های زیادی در این زمینه برمی‌خوریم...
6- میترا پس از زرتشت:
1- زمان هخامنشیان: متأسفانه تا اردشیر دوم هخامنشی (359-404 پیش از میلاد)، یعنی برای حدود 200 سال، که مدت کمی نیست، از میترا خبری نداریم. و نمی‌دانیم در این دو قرن مردم با میترایشان چه کرده‌اند و تعالیم زرتشت چه نقشی در برداشت مردم این دوقرن داشته است. نمی‌دانیم چرا تا اردشیر دوم، در هیچ کدام از سنگنبشته‌های شاهان هخامنشی نه نامی از زرتشت است و نه نامی از میترا و این در حالی که می‌دانیم هخامنشیان یکتاپرست بوده‌اند و اهورمزدا خدای یگانه‌شان بوده است. مسألۀ زرتشت و میترا در این دو قرن یکی از بلاتکلیف‌ترین مسائل تاریخ ایران است. اگر هم در تاریخ پیدایش «سرودهای زرتشت» به صورت کتبی تردیدهایی داشته باشیم، دست کم از الواح گلی بوغازکوی(1400 سال پیش از میلاد) می‌دانیم، که میترا را ایرانیان و کشورهای همسایه می‌شناخته‌اند.
آیا نهضت دین زرتشت در شمال شرقی ایران به صورت یک حرکت موضعی تا قرن‌ها در جا زده است و زرتشت در زمان هخامنشیان هنوز مقام والای خود را به دست نیاورده بوده است؟ پس چرا دو قرن تمام از میترا خبری نیست؟ این جریان گئومات‌مغ و بردیای «دروغین» و کودتای برق‌آسای داریوش چیست؟ چقدر مورخ وسوسه می‌شود، تا این جریان را با جریانی که زرتشت به وجود آورده بوده است، و با جریان روشن شدن تکلیف هویت میترا پس از مرگ زرتشت ارتباط بدهد!! چرا هرودوت از میترا تصویر روشن نمی‌دهد؟ نفوذ مغان میترایی در زمان داریوش اول، که قدرتمندان را زنده زنده به سیخ می‌کشید، چقدر بوده است؟ از نو می‌پرسیم، چرا شاهان هخامنشی، با همۀ ارادتی که در سنگ‌نبشته‌های خود نسبت به اهورمزدا، خدای بزرگ ایرانیان، از خود نشان می‌دهند و با همۀ دقتی که در ثبت به زحمت رویدادهای مهم دوران فرمانروایی خود دارند، حتی یک بار از زرتشت نامی و پیامی نمی‌آورند؟ چه کسی پس از گذشت دو قرن میترا را به دهن اردشیر دوم هخامنشی می‌خواند و بر زبان او می‌راند؟ اردشیر برای نخستین بار به خودش اجازه می‌دهد، که در سنگ‌نبشته‌اش در همدان (A2Ha) یاد میترا را دوباره زنده بکند و از او درکنار اهورمزدا و آناهیتا یاری بخواهد:
«... این کاخ را به خواست اهورمزدا، آناهیتا، ومیترا من بنا کردم. اهورمزدا، آناهیتا و میترا مرا از هر بلا بپایند و این را که بنا کردم خراب نکنند و آسیب نرسانند!»
و در سنگ‌نبشته‌ای دیگر از اردشیر (A2Sd) که در ستونی در شوش کنده شده است، به عبارتی نظیر عبارت سنگ‌نبشتۀ همدان برمی‌خوریم. و در آخرین سنگ‌نبشتۀ هخامنشیان در تخت جمشید، در سنگ‌نبشته‌ای از اردشیر دوم (A3Pa)(338- 359 پیش از میلاد)،
که در روی دیوار شمالی صفۀ کاخ اردشیر و کنار پلکان طرف غربی کاخ اختصاصی داریوش کنده شده است، می‌خوانیم:
«اهورمزدا و میترای خدا امر و این کشور را و آن چه را که من کردم بپایاد!» جالب توجه است، که اردشیر سوم نه تنها نام اناهیتا را حذف می‌کند، صفت «بغ» bagn(= خدا) را نیز برای میترا می‌آورد...

صفحه پنجم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه ششم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
در هر حال اطلاعات ما از کیش و دین اشکانیان بیشتر در قلمرو حدس و گمان قرار دارد و تنها از قرائن و شواهد است، که می‌توانیم بپذیریم، که در کنار میترا و آناهیتا و زروان خدایان دیگری نیز، که گاهی بی شباهت به خدایان یونانسی نبودند، قرار داشته‌اند. و هنوز درستی این رأی، که تدوین و تنظیم اوستا در زمان بلاش اول و یا سم صورت گرفته است قطعی نشده است. وجود معبدهای فراوانی که به نام آناهیتا در گوشه و کنار ایران به دستور اشکانیان ساخته شده است؛ اعتقاد اشکانیان را به زرتشت کمی مورد تردید قرار می‌دهند. البته توجه خاص اغلب شاهان اشکانی به میترا و آناهیتا نمی‌تواند این امکان را به کلی از میان بردارد، که یکی از پادشاهان اشکانی می‌توانسته است به زرتشت و آیین او سخت دل‌بسته باشد، چون در بخش «میترا و مغرب زمین» دوباره به اشکانیان خواهیم پرداخت، در این جا اشارۀ بیشتری را روا نمی‌داریم .
3- زمان ساسانیان: میترا در زمان ساسانیان در داخل ایران بیشتر از هر زمان دیگری متحول شد. بزرگترین دلیل این تحول را می‌توان در تفکر مذهبی سیاسی ساسانیان یافت. ساسانیان، که از نظر بهره‌برداری از دین شباهت زیادی به صفویه داشته، به خاطر دست‌یابی به یک حکومت مرکزی قوی و به دور از از هم پاشیدگی سیاسی اشکانیان، مخصوصاً اشکانیان متأخر، که سبب پایین آمدن درآمد دربار مرکزی می‌شد، کوشیدند با محمل قراردادن دین و جا به جا کردن و گاهی تحریف مسائل و مواد دینی و ایجاد آتش کده‌ها و پرسشگاه‌های یکنواخت و آفریدن وحدت دینی و ایجاد سلسله مراتب و قوانین ناظر بر این سلسله مراتب، ضمن جلوگیری از ازهم پاشیدگی سیاسی، اسبابی فراهم آورندف تا بتوانند وسیلۀ سلسله مراتب دینی و از طریق موبدان بزرگ مستقیماً همۀ نظرات خود را به همۀ مردم تحت سلطۀ خود اعمال بکند. به این ترتیب عنداللزوم میترا نیز که روزگاری خداوند قربانی بود و در سفرهای دور و دراز خود خصائص بی‌شماری سیراب شده بود، قربانی مطامع سیاسی ساسانیان شد.
هم تاریخ تقریر قسمت‌های گوناگون اوستا و هم تاریخ تحول آیین‌های دین زرتشت با همۀ دلکشی‌شان به خاطر حجم مطلب نیاز به یک بررسی جداگانه دارند. مراد ما در این مقاله پرداختن به میترا است.
اگر هم قسمت‌هایی از استخوان‌بندی اصلی اوستا در زمان اشکانیان به وجود آمده باشند، با توجه به خصلت ساسانیان در بهره‌برداری از دین، بدون چون و چرا، آن چه اینکه در دست داریم بیشتر تفکر حاکم زمان ساسانیان را دربر می‌گیرد تا زمان اشکانیان را.
ساسانیان چندین نوبت برای استفادۀ هر چه بیشتر از دین، دست به بازی‌های دینی زدند. حتی از شانس مانی و مزدک هم بهره‌برداری کردند و در غایت کار چون کاری از پیش نبردند هر دو پیام‌آور را در راه دین اعدام کردند. برای آناهیتا هم مانند اشکانیان معبد و بارگاه ساختند، تا سرانجام از زمان شاپور اول به یاری کرتیر، که در سال 276 پس از پیگرد و کشتن مانی (در زمان بهرام اول)، به قدرت سیاسی دینی نیرومند و وحشناکی رسید، رفورم دین آغاز شد و آیین زرتشت به صورت دین رسمی کشور درآمد. با این همه جالب توجه است که نه در سنگنبشتۀ شاپور و نه در نبشتۀ کرتیر در کعبۀ زرتشت، در هیچ کدام، از نام زرتشت خبری نیست. اما از کلیۀ اخباری که از این دوره داریم می‌دانیم که آتشکده‌ها با رونق هر چه تمام‌تر و بیشتر از همیشه در کار بوده‌اند.
در هر حال با رونق گرفتن ایین زرتشت در زمان ساسانیان میترا (مهر)، که در گاثاها بی‌آن که زرتشت نامی از او ببرد در گروه دیوان قرار دارد، با تنزل مقام به صورت یکی ایزدان محبوب درمی‌آید و به طوری که در مهریشت خواهیم دید در قالب آیین زرتشت چهره‌ای محبوب می‌گردد، به عقیدۀ نگارنده عدم حذف مهر از صحنۀ آیین‌های یک دین یکتاپرست و استخدام او در مقام یکی از ایزدان، دلیلی جز نقش خواست‌های مردم ندارد... در «مهریشت» خواهیم دید، که چگونه بی‌آنکه خبری از میترای کبیر هخامنشیان و اشکانیان باشد میترا با هویتی زیباتر، با هزارگوش و هزار چشم قدم به عرصۀ وجود می‌گذارد17.

صفحه ششم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه هفتم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
7- میترا در مهریشت: برخلاف گاثاهای زرتشت، که به نام میترا اشاره نشده است، دیگر قسمت‌های اوستا پر است از نام میترا(مهر). و پس از فروردین‌یشت، مهریشت (یشت دهم) از بلندترین و دلکش‌ترین یشت‌ها است، که 146 فقرۀ منظوم دارد و تشکیل 35 کرده (باب) را می‌دهند.
مهریشت یکی از منابع بسیار خوب برای مطالعه در تاریخ دینی اجتماعی زمان خود است. با شناخت ناچیزی که در بخش‌های گذشته از مهر به دست آوردیم، شخصیت مهر در مهریشت، با توجه به مقتضیات زمان دگرگون شده است و در این دگرگونی نقش مردم و حکومت مرکزی به خوبی به چشم می‌خورد.
مهر در کنار اهورمزدا یکی از ایزدان بزرگ طرف ستایش مردم و مدافع راستی و حقیقت است. و تهیه کنندگان مهریشت در آفریدن هویت جدید برای مهر لابد به خاطر گاثاها، که در آن‌ها غیرمستقیم از مهر انتقاد شده است. از قول اهورمزدا این پیام را به زرتشت داده‌اند:
«... ای‌اسپنتمان هنگامی که من مهر، دارندۀ دشت‌های فراخ را بیافریدم، او را در شایستۀ ستایش بودن مساوی، در سزاوار نیایش بودن مساوی با خود من که اهورمزدا (هستم) بیافریدم»18.
اینک بدون تفسیر چند فقره و نیم فقره از مهریشت را برای آشنایی با این یشت عیناً در این جا نقل می‌کنیم:
«مهر دارندۀ دشت‌های فراخ، اسب‌های تیزرو دهد به کسی که دروغ نگوید...»19
«مهر دارندۀ دشت‌های فراخ را می‌ستاییم، که به ایران خان و مان با سازش و آرامش، خان و مان خوش بخشید»20.
«... که دارای هزارگوش است. خوش اندامی که دارای هزارچشم است. بلند بالایی که در بالای برج پهن (ایستاده)، زورمندی که بی‌خواب، پاسبان است»21.
«نخستین ایزد مینوی که پیش از خورشید فناناپذیر تیز اسب در بالای کوه هرا برآید. نخستین کسی که با زینت‌های زرین، آراسته از فراز زیبا سر به در آورد. از آن جا، آن مهر بسیار توانا، تمام منزلگاهان آریایی را بنگرد»22.
«اگر به او بزرگ خانواده دروغ بگویدف یا بزرگ ده، یا رئیس ناحیه یا شهریار کشور، آنگاه مهر غضبناک آزرده، خانه و ده و ناحیه و کشور و بزرگان خانواده و بزرگان ده و رؤسای ناحیه و شهریاران کشور و سروران کشور را تباه سازد»23.
«... ده هزار دیده‌بان دارد، توانا و از همه چیز آگاه و فریفته نشدنی است...»24.
«کسی که ستون‌های خانه‌های بلند ساخته شده را حفظ کند. تیرک‌ها را قوی دارد و به خان و مان گله‌ای از ستوران و از مردمان بخشد...»25.
«از تست که خانه‌های سترگ از زنان برازنده برخوردار است. از گردون‌های برازنده، از بالش‌های پهن و بسترهای گسترده بهره‌مند است. از تست که خانه‌های بلند ساخته شده از زنان برازنده برخوردار است...»26.
«هشت تن از یاران مهر در بالای کوه‌ها، در بالای برج‌ها، به منزلۀ دیده‌بان مهر نشسته به سوی پیمان شکنان نگرانند»27.
«من حامی تمام آفریدگانم ای خوب کنش! من پاسبان همۀ خوب آفریدگانم ای خوب کنش!...»28.
«در میان چالاکان چالاک‌ترین و در میان و فاشناسان و فاشناس‌ترین. در میان دلیران دلیرترین در میان زبان‌آوران زبان‌آورترین. در میان گشایش دهندگان گشایش دهنده‌ترین کسی که گله و رمه بخشد. کسی که شهریاری بخشد. کسی که پسران بخشد. کسی که زندگانی بخشد کسی که سعادت بخشد. کسی که نعمت بخشد»29.
«ما می‌خواهیم که کشور ترا حمایت کنیم. ما نمی‌خواهیم از کشور تو جدا شویم. نه از خان و مان جدا شویم، نه از ده جدا شویم، نه از ناحیه جدا شویم، نه از کشور جدا شویم و جز از این (مباد) تا (مهر) قوی بازو ما را از دشمن حفظ کند»30.
«.... دارندۀ اسب‌های زیبا و گردون‌های زیبا تویی...»31.

صفحه هفتم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه هشتم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«گله‌مندی که به او شکایت برد آوازش تا به ستارگان زبرین رسد، به گرداگرد زمین طنین براندازد. در روی هفت کشور منتشر شود. اگر او در نماز صوت خود بلند کند. همچنین گاو/، که به غنیمت برده شود به اشتیاق گلۀ خویش او را به یاری می‌خواند:
کی دلیر ما، مهر دارندۀ دشت‌های پهن، از پی‌تاخته گلۀ گاوان را نجات خواهد داد.» 32. «... هوم مقوی درمان‌بخش و فرمانده زیبا با چشم‌های زرد رنگ ، در بلندترین قلۀ کوه «هرئیتی»، که موسوم است به هکر، از برای آن (مهر) بی‌آلایش، آن هوم بی‌آلایش از به رسم بی‌آلایش و از زور بی‌آلایش و کلام بی‌آلایش(فدیه آورد)»33.
«نکند که ما خود را به معرض مخاصمۀ مهرغضب‌آلود، دارندۀ دشت‌های پهن اندازیم، که ای مهر دارندۀ دشت‌های فراخ مبادا که تو غضب‌آلود به ما ضربت فرود آوری، که از قوی‌ترین ایزدان، کسی که از دلیرترین ایزدان، کسی که از چالاک‌ترین ایزدان، کسی که از تندترین ایزدان، کسی که از پیروزترین ایزدانی است که در روی این زمین جلوه می‌کند، او آن مهر دارندۀ دشت‌های فراخ است...»34.
و- «... مهری که در گرداگرد کشور است ما می‌ستائیم. مهری که در میان کشور است ما می‌ستاییم مهری که در کشور است ما می‌ستاییم. مهری که در بالای کشور است ما می‌ستاییم. مهری که در پایین کشور است ما می‌ستاییم. مهری که در پیش مشور است ما می‌ستاییم. مهری که در پشت کشور است ما می‌ستاییم...»35.
8- میترا در مغرب زمین: ظاهراً نخستین رخنۀ فرهنگ میترایی به مغرب زمین در زمان هخامنشیان صورت پذیرفته است. البته به طوری که از الواح گلی بوغازکوی (1400 پیش از میلاد) برمی‌آید، آسیای صغیر میترا را در مقام یکی از خدایان کبیر منطقه می‌شناخت و از سوی دیگر این مسئله علیرغم فقدان سند و مدرک می‌تواند مطرح باشد، که یونانیان و به طور کلی اروپاییان آریایی خاطرۀ میترا را، پس از کوچ تاریخی‌شان به صفحات غربی و دورتر اورال، همچنان در ذهن خود داشته بوده باشند. با این همه نمی‌توان تصور کرد، که پیش از پیدایش حکومت مقتدر مرکزی در ایران میترائیسم به صورت یک فرهنگ غالب درآمده باشد. پس از تصرف ارمنستان و آسیای صغیر، مغان بزرگ با کاهنان بزرگ منطقه در ارتباط قرار گرفتند و به این ترتیب مراسم مربوط به میترا از آن جمله میتراگان (مهرگان) هم به ارمنستان و آسیای صغیر کوچید. و لابد که در این جا با برخی از مراسم محلی و هلنی درآمیخت.
به قول هرودوت همیشه در مراسم قربانی میتراگان یکی از مغان یا شاهان محلی حضور داشته است به وسیلۀ سنگ نگاره‌ای از سدۀ پنجم پیش از میلاد، که در غرب آسیای صغیر به دست آمده است (شکل صفحۀ 218) با یکی از مراسم قربانی آشنا می‌شویم: دو نفر شرکت کنندۀ در این مراسم، در حالی که با دستمالی جلو دهانشان را برای جلوگیری از برخورد
نفس‌شان با آتش مقدس بسته‌اند، دبوس به دست جلو یک محراب مرتفع ایستاده‌اند. پشت سراینان یک قوچ و یک گاو نر قرار دارد. بنا به یک روایت مغی به نام اوستانس برای نخستین بار آیین میترا را در غرب ایران رواج داده است و پس از تسری میترائیسم به صفحات غربی و برخورد مستقیم مغان با کاهنان محلی، این کاهنان در لباس مغان هلنی، مراسم جشن میتراگان (مهرگان) از آن جمله مراسم قربانی را برای بزرگداشت میترا در آسیای صغیر رونق داده‌اند. در مراسم قربانی مربوط به جشن مهرگان شاه یا ساتراپ رقص مذهبی را، که شبیه سماع صوفیان بوده است، رهبری می‌کرد و شاه و یا ساتراپ، همراه شرکت کنندگان دیگر، با نوشیدن هوم ( و لابد نوشابه‌های مخدر دیگر) به حال خلسه می‌افتادند.
بنا بر اخبار پراکنده‌ای که در دست است، مغان میترایی قرن‌ها در آسیای صغیر از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار بوده‌اند. استرابو، که از 66 پیش از میلاد تا 24 پس از میلاد می‌زیسته است و خود یکی از مراسم مهرگان را به چشم دیده است، می‌نویسد، مغان در طول جشن، در حالی که شاخه‌ای گز در دست دارند، آواز می‌خوانند....
مغان ظاهراً برای نخستین بار در سال 66 میلادی قدم به خاک روم گذاشته‌اند. وقتی تیریدات اول اشکانی به پادشاهی ارمنستان انتخاب شد، تصمیم گرفت برای حل مناقشه‌های دیرین به رم رفته و تاج‌شاهی را از نرون، امپراتور روم، دریافت کند. تیریدات به خاطر بی‌احترامی نکردن به عنصر آب، پس از یک سفر سخت نه ماهۀ زمینی از طریق نایل به رم رفت. ورود این شاه اشکانی به رم برای رومیان یکی از مراسم با شکوه به سبک شرقی بود: سه هزار سرباز پارتی وعده‌ای از مغان همراه شاه بودند.
تیریدات وقتی به حضور امپراتور رسید، گفت، فرمانروا منم. خلف آرشاک... اما من بردۀ توام36 و نزد تو آمده‌ام، تا میترا را در لباس تو نیایش بکنم. من همان کاری را خواهم کرد، که تو بخواهی... سپس نرون دیهیم شاهی را بر سر تیریدات نهاد.

صفحه هشتم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه نهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
اگر این گزارش درست باشد، به این ترتیب نرون نخستین امپراتور روم است که با میترائیسم آشنا شد. نرون خیلی میل داشت که به نام خدای خورشید شهرت پیدا بکند.
حتی در باغ کاخ نرون مجسمۀ عظیمی قرار داشت، که تجسم خدای خورشید بود. ما بی‌آنکه خودمان را با جزئیات برخورد تیریدات بانرون مشغول بکنیم، به این نتیجه کار داریم، که پس از یک قرن میترائیسم در روم جا افتاده است و مقامی استوار دارد و می‌رود با رنگ و روی رومی، قرن‌ها در اروپا ماندگار شود.
جز این برخورد تیریدات اشکانی با نرون و صدور رسمی میترائیسم به امپراتوری روم اخبار دیگری داریم، که به موجب ان میترائیسم پیش از تیریدات از طریق دزدان دریایی کیلیکیه(سیلیسیه) به روم راه یافته است. بنابر پلوتارخ دزدان دریایی پرقدرتی که مدت‌ها گذرگاه‌های آبی دریای اژه و مدیترانه را برای بازرگانان پرمخاطره ساخته بودند، وسیلۀ پومیه (پومپیوس)، یکی از سرداران بزرگ روم، طی سال‌های 78 تا 67 پیش از میلاد، شکست می‌خورند و پس از اسارت در ایتالیا مخصوصاً در شهر ساحلی اوسیتا اسکان داده می‌شوند. این دزدان آیین میترا را در دیار جدید ترویج می‌کنند37.
دلائل دیگری نیز در دست است، که نقش اشکانیان ارمنستان در ترویج مهرپرستی ناچیز نبوده است: سنگ‌نگارۀ بزرگ آنتیوکوس (34- 69 پیش از میلاد) در نیمرو داغ ارمنستان کوچکف و پدرش میترا داد (مهرداد) بهترین کارنامه‌های عظمت میترا در این دوره است. هر دو ساتراپ در صخره‌ای عظیم خدایان نیاکان خود را تصویر کرده‌اند. در میان این خدایان آنتیوکوس بر تخت نشسته است. در سنگ نبشته‌ای مربوط به سنگ
نگاره‌ها میترا در کنار دیگر خدایان محلی و آبانی جای والایی دارد. در هردو سنگ نگاره، آنتیوکوس و میتراداد دست میترا را می‌فشارند و میترا لباسی اشکانی به تن دارد.
سکه‌ای که وسیلۀ قیصر گودریان سوم (244- 338 میلادی) در تاروس ضرب شده است نماینده ادامۀ حیات میترا در این نواحی است. در این سکه میترا در حال کشتن گاو است (شکل همین صفحه).
شواهد دیگر و فراوانی از رخنۀ گام به گام میترا به مغرب زمین در دست است، که پرداختن به همۀ آن‌ها مجالی دیگر می‌خواهد و در این جا فقط به چند اشارل کوتاه قناعت می‌کنیم:
تراژن امپراتور روم با تصرف داسیا (رومانی امروز) در سال 106 میلادی میترا را به رومانی برد و در نتیجه معبدهای زیادی برای برگزاری مراسم مهرگان و پرستش میترا در این سرزمین به وجود آمد. هادریان تا اشکاتلند پیش رفت و در کناد دژها و استحکاماتی که برای سپاهیان خود ساخت، معابدی هم برای میترا در نظر گرفته شد، که آثار یکی از این معابد هنوز هم بر جای است.
لژیون‌های رومی در پی متصرفات جدید به هرجا که قدم گذاشتند معبدی هم برای میترا ساختند. در رومانی، دربلغارستان، دریوگوسلاوی، در آلمان، در اتریش، در انگلستان، در فرانسهف در اسپانیا و در شمال آفریقا.
راز دلبستگی مردم این سامان به خدایی این چنین بیگانه و از سرزمینی دور دست آمده نیز یکی از مسائل بلاتکلیف تاریخ است و یکی از مسائلی که روان‌شناسی تاریخ باید به آن بپردازد... چرا کومودوس (192- 180 میلادی) امپراتور روم به آیین مهر گراید؟
در سه معبدی که والریانوس ماکسیمیانوس (305- 286) در دالماسی، شمال غربی یوگوسلاوی ساخت و در معابدی دیگری که در شمال آفریقا بنا کرد، چه مراسی برگزار می‌شدند؟ جامعۀ امپراتوری عظیم روم چه برداشتی از میترا داشت که در 307 میلادی دیوکلیسن اپراتورروم، میترا خورشید شکست ناپذیر را حامی و حافظ بقای روم خواند و برای میترایی این چنین پراعتبار معبدی در کارنونتوم، در نزدیکی وین ساخت؟

صفحه نهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه دهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
9- جشن مهرگان: در هشت بخش گذشته کوشیدیم، تا اندازه‌ای زمینه را برای آشنایی بیشتر با مهرگان آماده سازیم.
با اطلاعاتی که دربارۀ میترا داریم، حالا می‌توانیم، بپذیریم که جشن مهرگان نتیجۀ نهایی جشن‌های پراکنده‌ای است که گاه و بی‌گاه، از طرف میترا پرستان (مهرپرستان) برگزار می‌شده است به مرور چون شاهان و مغان و کاهنان با شرکت خود در مراسم قربانی به آن شکلی رسمی‌تری داده‌اند از مجموع این جشن‌های پراکنده جشن مهرگان برای یک زمان معین شکل گرفته است. طبیعی است که مهرروز مهرماه مناسب‌ترین روز برگزاری جشن مهرگان بوده است. زیرا آغاز نیمۀ دوم سال هم وقت فراغت کشاورزان از مبارزۀ با طبیعت است و هم فراغت شاهان از جنگ با دشمنان38.
ما هنوز در هیچ یک از آثار پیش از اسلامی خود اشاره‌ای صریح به برگزاری جشن مهرگان در ایران پیدا نکرده‌ایم. هر چه داریم از گزارش‌های مورخان غیر ایرانی پیش از اسلام است و از اخبار برگزاری این جشن در خارج از ایرانف مخصوصاً در روم.
و متأسفانه در مدارک ایرانی پس از اسلام به نقش مردم در این جشن‌ها اشارۀ چندانی نشده است و هر چه می‌خوانیم دربارۀ شاهان است و امیران و بزرگان تنها از قرائن چنین دستگیرمان می‌شود، که این جشن از نظر توده‌های مردم جشن پیروزی بر ظلم و ستم است. جشن پیروزی بر ضحاک، که مجسم ظلم است و ستم و همیشه در اساطیر و افسانه‌های ایرانی نمایندۀ شاهان ظالم، که لابد همه ظالم بوده‌اند، چون خلافش ثابت نشده است! سرنخ همین جا است! و اگر میترا روزگاری، پیش از زرتشت خداوند خونریزی بوده است، همین بس از نیروی مردم، که او را از بارگاه خدائیش پایین کشیده‌اند و به صورت ایزد راستی و پاکی و انصاف درآورده‌اند و جشن خونریزی
را به جشن پیروزی برستم و جشن دهقانان زحمتکش درآورده‌اند. جشن حرکت و برکت و برکت و حرکت!
بنابر اوستا، در ایران‌باستان سال را به دو فصل مساوی تقسیم می‌کردند و در آغاز هر فصل جشن با شکوهی ترتیب می‌دادند. فصل اول تابستان بود، که «همه» (Hama) خوانده می‌شد و فصل دوم زمستان و به نام «زینه»(Zayana). جشن آغاز تابستان نوروز بود و جشن آغاز زمستان «میتراکانا» (میتراگان). آیین‌های این جشن روز شانزدهم ماه، که خود روز مهر است، آغاز می‌شد و تا روز بیست و یکم ماه، رام روز، ادامه داشت. مهرروز مهرماه، مهرگان کوچک، آغاز جشن مهرگان بود و جشن عامه، ورام روز مهرگان بزرگ نامیده می‌شد و جشن خواص بود. با این همه به طوری که از گزارش ابوریحان بر می‌آید(←) سراسر مهرماه از طرف توده‌های مردم جشن گرفته می‌شد. چون زرتشتیان این جشن را مطابق با تقدیم قدیم شمسی اوستایی برگزار می‌کنند، روز دهم مهر با تقویم اصلاحی کنونی برابر با روز شانزدهم تقویم اوستایی است.
کتزیاس در سال 390 میلادی دربارۀ این جشن می‌نویسد، که شاهان هخامنشی در مراسم جشن مهرگان لباس سرخ به تن می‌کنند و در نوشیدن می‌افراط می‌ورزند. و استرابون جغرافیدان یونانی می‌نویسد، ساتراپ ارمنستان به هنگام جشن مهرگان بیست هزار(1000؟) کره اسب به دربار هدیه می‌کند. معلوم نیست این اسب‌ها طی مراسم جشن در قربان‌گاه‌های میترایی قربانی می‌شدند و یا مورد استفادۀ درباریان و نظامیان قرار می‌گرفتند. با توجه به اینکه می‌دانیم، هخامنشیان، جشن‌های بزرگ، از آن جمله نوروز را در کاخ‌های تخت جمشید برگزار می‌کردند، در سنگ نگاره‌های تخت جمشید شواهد زیادی را می‌توان در ارتباط با جشن مهرگان به دست آورد. از ان جمله چارپایانی که نمایندگان ساتراپی‌های گوناگون برای هدیه کردن به شاه همراه دارند.
متأسفانه، با اینکه به علت پیدایش جشن مهرگان دست یافته‌ایم، اطلاعاتمان دربارۀ برگزاری این جشن بسیار ناچیز است و در مسائل تاریخی، اغلب هر چه اطلاعات و اخبار درست کمتر است، میدان عمل برای اخبار و گزارش‌های نادرست بیشتر است و اخبار نادرست کار بررسی را دشوار می‌کنند. به هر حال ناگزیریم با همین اطلاعات ناچیزی، که بیشترشان دربارۀ درباریان و شاهان است تا مردم عامی، بسازیم. البته یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که حتی گزارش‌های نادرست نیز در کار پژوهش از اعتبار خاصی برخوردارند. زیرا با همین گزارش‌ها می‌توانیم به برداشت زمان تدوین گزارش‌ها از مطلب مورد بحث دست بیابیم. مثلاً ابوالحسن علی‌بن‌حسین مسعودی اوائل سده چهارم هجری دربارۀ جشم مهرگان می‌نویسد:

صفحه دهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👍1
صفحه یازدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«... از نوروز تا مهرگان یکصد و شصت و نه روز است. ایرانیان دربارۀ مهرگان گویند، که به روزگاران قدیم یکی از پادشاهان ایران به همۀ مردم از خاص و عام ظلم می‌کرد و این پادشاه مهر نام داشت. و ماه‌ها را به نام ملوک می‌نامیدند. مثلاً می‌گفتند مهرماه. و عمر این پادشاه دراز شد و ظلم وی سخت شد. در نیمۀ این ماه یعنی مهرماه بمرد و روز مرگ وی را مهرجان نامیدند. یعنی مهرجان داد!...» 39.
این گزارش با همۀ نادرستیش همۀ آن چیزی است که یک مورخ عرب دربارۀ جشن مهرگان دارد. گزارش ثعالبی نیز اطلاعات چندانی به دست نمی‌دهد. از مطلب طولانی ثعالبی دربارۀ جشن هرگان تنها چیزی که دستگیرمان می‌شود این است ، که «در زمان اشکانیان جشن مهرگان برگزار می‌شده است و در زمان خسرو پسر فیروز هدیه‌هایی به شاه تقدیم می‌شده است»40
گزارش ابوریحان بیرونی، که در اواخر سدۀ چهارم هجری تهیه شده است نیز، جز افسانه چیزی به دست نمی‌دهد. ما در این جا به عمد عین گزارش ابوریحان را نقل می‌کنیم، تا نشان بدهیم جشن مهرگان در اواخر سدۀ چهارم هجری از نظر یک دانشمند به چه چیزی تلقی می‌شده است. چون در هر حال اطلاعات ابوریحان بیشتر از اطلاعات مردم زمان او بوده است:
«... گویند مهر، که اسم خورشید است، در چنین روزی ظاهر شد. به این مناسبت
این روز بدو منسوب کرده‌اند. پادشاهان در این جشن تاجی که به شکل خورشید و در آن دایره‌ای مانند چرخ نصب بود به سر می‌گذاشتند. و گویند در این روز فریدون به بیوراسب، که ضحاک خوانندش، دست یافت. چون در چنین روزی فرشتگان از آسمان، به یاری فریدون، فرود آمدند. به یاد آن، در جشن مهرگان، در سرای پادشاهان مرد دلیری می‌گماشتند، که بامدادان، به آواز بلند، ندا درمی‌داد، ای فرشتگان! به سوی دنیا بشتابید و جهان را از گزند اهریمنان برهانید! و گویند خداوند در این روز زمین را بگسترایند، و در اجساد، روان بدمانید. و در این روز کره ماه، که تا آن وقت‌گوی تاریکی بود، از خورشید روشنایی و نور کسب نمود. از سلمان فارسی نقل شده است، که او گفت، ما در زمان ساسانیان قائل بودیم، از آن که خداوند، یاقوت را در روز نوروز از برای زینت مردمان بیافرید و زبرجد را در روز مهرجان. و این دو روز را بر سایر ایام سال فضیلت داد. چنان که یاقوت و زبرجد را بر سایر جواهرات.
در آخرین روز این جشن، که بیست و یکم ماه باشد، فریدون ضحاک را در کوه دماوند به زندان انداخت، وخلایق را از گزند او برهانید. لاجرم در این روز عید گرفتند، و آفریدون مردم را امر کرد، که کشتی به میان بندند و واج زمزمه کنند و در هنگام خوردن و آشامیدن لب از سخن فرو بندند. چون مدت استیلای ضحاک هزار سال طول کشید و ایرانیان خود مشاهده کردند، که ممکن است عمر انسان این همه طولانی گردد، از این روز به بعد دعای خیرشان در حق یکدیگر چنین بود: هزار سال بزی!
زرادشت فرمود، که آغاز و انجام جشن مهرجان در عظمت و شرافت مساوی است، پس هر دو روز را عید بگیرید. از این پس هرمز بن شاپور در تمام روزهای مهرجان جشن برپا داشت... بعد پادشاهان و مردمان ایرانشهر از آغاز مهرجان تا مدت سی روز، مانند نوروز، عید می‌گرفتند. و هر پنج روز را به یک طبقۀ از شاهزادگان و موبدان و بزرگان و بازرگانان و رزمیان و دهقانان و اهل حرفه و صنایع مخصوص نمودند»41.
این «داستان» اگر هم از «داستان» اصلی پیدایش جشن مهرگان به دور است. هر چه هست، در برگیرندۀ همۀ اطلاعات یک دانشمند ایرانی از جشن مهرگان در اواخر سدۀ چهارم هجری است و لابد که تا در زمان ابوریحان «داستان» های زیادی پدید آمده‌اند و هزارگاهی با برجای گذاشتن چند عنصر، جای خود را به «داستان» جدیدی سپرده‌اند.
با این همه چون «داستان» به ما رسیده از بیخ و بن مبتنی بر «داستان»های به ما نرسیده است و از طرف دیگر اصل جریان جریانی افسانه‌ای است، هر چه از این گزارش‌ها به دست بیاوریم به شناخت مهرگان کمک بیشتری شده است. هدف، شناخت برداشت مردم است از جشن‌هایش. این برداشت از آن هر دوره‌ای باشد بهای ویژۀ خود را دارد. حتی سفرنامۀ مجمول فیثاغورث نیز بهای خود را دارد:

صفحه یازدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
1👎1
صفحه دوازدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«بیرون شهر در مدخل غاری تاریک حاضر شدم. از غرابت تعیین این محل برای برپا داشتن جشن درخشنده‌ترین ستارگان [میترا] متعجب بودم. با تنی چند از تماشاچیان به درون رفتم. آنقدر اعمال و شعابر و مراتب ستایش از پیش چشمم گذشت، که حافظۀ درستکار من توانایی بیان آن را ندارد. واقفان اسرار را دیدم، پیرامون چشمه آب روان، بدن را می‌شستند و پاکیزگی روان و خرد را از ایزدان درخواست می‌کردند. زرتشت وظایف پیشوای مذهب را به جا می‌آورد[!؟] و علامتی زوال‌ناپذیر برسینۀ حضار می‌گذاشت. از حصول مرتبت، غروری در این اشخاص به وجود آمد. هر یک نانی خوردند و ظرفی آب آشامیدند. این نشانۀ بعثت یا رمز مرور به حیات جدید بود. چونان که خورشید در سال نو را به جهانیان و جهان می‌گشود. همین را در سرود یزدانی و دعاهای خود گفته و می‌خواندند.
یک نفر روحانی زیردست، که او را کلاغ مقدس می‌نامیدند، تاجی آویخته به نوک تیغ آن را تقدیم کرد. نپذیرفتند و به لحن خاص گفتند، مهر تاج من است. در عمق دخمۀ مرموز به تشخیص نمایندۀ مهر موفق شدم. این مجسمه نبود. جوانی بود دلیر و زیبا، بر گاو نشسته و شمشیر به دست... شاه را به صورتی دیدم که زنبوری در دهان داشت. گروه درباریان در صور عقاب و شاهین و سگ و کرکس از عقب وی حرکت می‌کردند. محبوبه‌های شاه وارد شدند. همه صورت کفتار بر چهره نهاده و به همین اسم موسوم بودند. برپاره‌های برف و یخ ساختگی پای برهنه راه رفتند. بر دوش عریانشان پانزده چوب زده شد، که تازیانه میترا یا آفتاب بود»42.
به مساعدت جامۀ پشمین خویش، که مانند جامۀ حاضران بود، توانستم به پیکر مقدس میترا نزدیک شوم... خدای جوان، که نامش یگانۀ جاوید است، می‌کوشد، تا گاو زورمندی را مقهور سازد و بکشد. تاج ایرانی شبیه افسر شاهان بر سر، نیم تنۀ کوتاه و زیر جامۀ فراخ ایرانی در تن و به ساز جنگ ایرانی مسلح. گمانم آنکه بالاپوشی بر دوش وی مشاهده کردم. دو پیکر همراه او اگر چه همان جامه را داشتند، اما از قسمت رویین محروم بودند. یکی از این دو یاوران مشعل افراشته، و دومی مشعل واژگون به دست گرفته بود. جنسیت آن‌ها معلوم نبود. گفتند اشارتی است به تواند و تناسل از گلوی گاو مجروح چند قطره خون جاریست. حروف اطراف آن را برایم چنین معنی کردند، ژالۀ آسمان. در متن ابن لوحه اشکال خود حیوانات زنده، که در تقویم ایران، آفتاب و ماه و سیارات و صور نجومیه را معرفی می‌کنند. مشهود گشت. نیکوتر و جاذب‌تر از همه رسوم و قواعد سوگندی است، که هر مرد و زن از آگاهان و خواص به تناوب یاد می‌کنند و مهر را مخاطب خویش قرار داده چنین می‌گویند: برافزایش شمارۀ آفریدگان خردمند، که زمین را معمور و مسکون می‌دارند سوگند یاد می‌کنم، برکشتن هر حیوان زیان‌کار سوگند یاد می‌کنم، برجاری کردن آب خنک در خاک خشک و عمارت یک راه سوگند یاد می‌کنم، راضیم پس از مرگ از جایگاه نیک‌بختان رانده شوم، اگر در اثنای زندگانی این فرایض مقدسه را انجام ندهم...»43.
با انقراض ساسانیان جشن‌های گوناگونی که در ایران زمین برگزار می‌شد تا حدودی به بوتۀ فراموشی سپرده شدند. با این همه، از همۀ شواهد تاریخی چنین برمی‌آید، که ایرانیان پیشگامی که نهضت مردمی را رهبری می‌کردند، تنها به خاطر ایجاد روحیۀ مقاومت همواره کوشیدندف با زنده نگه داشتن برخی از این جشن‌ها و انگیزاندن مردم به رفتارهای مشابه با ایجاد وحدت قومی در برابر یورش‌های پر از ظلم و ستم حکام عرب ایستادگی کنند.
بی‌دلیل نیست، که مهتدی خلیفۀ عباسی در اواخر سال 255 هجری قمری از قبول هدیه‌های مهرگانی سر باز می‌زند44.
و مدیحه سرایان ایران نیز که در بست خود و هنرشان را به دربارها فروخته بودند، بدون توجه به خواست و هدف مردم به آن‌ها پشت می‌کنند.
عنصری خطاب به سلطان محمود غزنوی می‌گوید:
خدایگانا! گفتم، که تهنیت گویم
به جشن دهقان آیین و زینت بهمن
چنین که بینم، آیین تو قوی‌تر بود
به دولت اندر ز آیین خسرو بهمن
تو مرد دینی و این رسم، رسم گبران است
روانداری به رسم گبرکان رفتن
جهانیان به رسوم تو نهنیت گویند
تو را به رسم کسان تهنیت نگویم من
نه آتش است سده، بلکه آتش آتش تست!
که یک زبانه به تازی زند، یکی به ختن!

صفحه دوازدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍21
صفحه سیزدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
امروز مهرگان با همۀ سرگذشت پر ماجرایش جشن زحمتکشترین توده‌های مردم، یعنی جشن دهقانان و کشاورزان است. و به حق زیرا: کشاورزان و شبانان، به نام نخستین توده‌های پراکنده در فلات ایران، اولین قربانیان میترائیسم بودند، که با تشکیل حکومت و دولت، روز به روز بر رونقش افزوده می‌شد و از حالت ابتدایی به صورت یک دین شکل گرفته در می‌آمد. زیرا: کشاورزان و دهقانان بودند، که با اعمال فشار بر هیئت حاکم از میترا ایزدی مهربان ساختند، که نگهبان گله‌ها و رمه‌ها باشد... زیرا: کشاورزان و دهقانان بودند، که در صدر مبارزه‌های مردم علیه حکام عرب با برگزاری آیین‌های جشن مهرگان به تقویت روحیه ملی و روحیۀ مقاومت کمک کردند... زیرا: دهقانان و کشاورزان دهه‌های اخیر بودند، که با برگزاری جشن مهرگان، در کنار یکدیگر ماندند، و نشان دادند، می‌توان با وجود برنامه‌های «فرهنگ و هنری» و طرح ریزی شده و یشت به کشاورز و دهقان کرده، از حیثیت و حرمت کشاورز و دهقان دفاع کرد. برماست، که به سهم خودمان، با بزرگداشت مهرگان دهقانان، این اعتقاد و اعتماد را درآن‌ها به وجود بیاوریم، که به کنارشان آمده‌ایم و درکنارشان خواهیم ماند.

مهرگان و موسیقی

چون مطربان زنند نوا تخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان
منوچهری دامغانی

چون نو کردی نوای مهرگانی
ببردی هوش خلق از مهربانی
نظامی گنجوی

با توجه به علاقۀ شدید ایرانیان به جشن‌های مهرگان، طبیعی به نظر می‌رسد، که ایرانیان در پیوند با بزرگداشت مهرگانف سرودها و ترانه‌هایی نیز ساخته و در روزهای جشن می‌خوانده‌اند. از این بعید نیستف که برخی از این سرودها و تران‌ها، به خاطر قدمت به آنچنان حدی از تکامل رسیده باشند، که به مرور به صورت «مقام» و «لحن» «مادر» در موسیقی سنتی ایران درآمده باشند. متأسفانه دربارۀ پیدایش «مقام»ها و «لحن»ها اسناد قابل توجهی داری و نه دربارۀ این که از سرودها و ترانه‌های مهرگانی چیزی به دستگاه‌های موسیقی ایرانی راه یافته باشد. تنها در برهان قاطع می‌خوانیم: «مهرگان بزرگ نام مقامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند. مهرگان خردک نام مقامی است از موسیقی که آن را کوچک خوانندو مهرگان کوچک به معنی مهرگان خردک است، که نام مقامی باشد از موسیقی. مهرگانی بر وزن و معنی و مهربانی باشند، که نام لحن بیست و پنجم است از سی لحن باربد و نام نوائی هم هست». و در حاشیۀ همین فرهنگ می‌خوانیم: « در سی و یک لحن باربدی که نظامی در خسروشیرین در عنوان گفتاراندر صفت باربد و بخشش خسرو آورده، لحن بیست و پنجم روز فرخ است و مهرگانی نام لحن دوازدهم است. استاد حسینعلی ملاح، می‌نویسد:«همچنان که صاحب برهان نوشته است، مهرگان خردک یا مهرگان کوچک را به طور خلاصه کوچک و مهرگان بزرگ را بزرگ نیز نوشته‌اند. هم اکنون در میان گوشه‌های آواز شور. بعد از نغمه نشیب و فراز گوشۀ کوچک و بزرگ نواخته می‌شود. شاید بتوان این نغمه ا باقیماندۀ آن نغمات تصور کرد. در میان دوازده مقام فارابی وصفی‌الدین ارموی مقام یازدهم مهرگان ثبت شده، که لحن آن بر ما مجهول است»44. استاد ملاح در حاشیۀ همین مطلب می‌افزاید: «در کتاب ردیف موسیقی ایران نغمه‌ای به این نام موجود نیست، ولی لحن بیست و هشتم و لحن سی‌ام بزرگ ثبت شده است. و لحن سی و یکم بزرگ است»45.
در هر حال اگر هم چگونگی الحان مهرگان بزرگ و کوچک بر ما روشن نیست، نام گذاری لحن و گوشه‌ای از موسیقی ایرانی به نام مهرگان نشان از خیلی حکایت‌ها دارد، که هرگز حکایت نشده‌اند!... باید در انتظار یافتن اسناد و مدارک دیگری بود...

صفحه سیزدهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍21
صفحه چهاردهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
...................................................................
1- اوستایی: Mithra/ سانکریت: Mitra / فارسی باستان: Mithra/پهلوی: میترMitr/فارسی: هر. میترا(مهر) یعنی «پیمان» بعدها معانی دیگری هم هم ردیف با «پیمان» برای میترا پیدا شده است، که در بخش‌های آینده با این معانی آشنا خواهیم شد. البته نه در بخشی مستقل، بلکه در جریان همۀ بحث‌ها!

2- دربارۀ گیاه هوم وایزد هوم و جریان کشته شدنش در یکی از شماره‌های آیندۀ مجلۀ چیستا خواهیم نوشت.
3- در «ریگ ودا» (ماندالای سوم، سرود60) در ستایش میترا می‌خوانیم:
1) «میترا چون به سخن درآید: مردم را به کار برمی‌انگیزد. میترا زمین و آسمان، هر دو را، نگاه می‌دارد. میترا مردم را با چشمانی که بسته نمی‌شود می‌نگرد. با روغن مقدس برای میترا نذر بیاورید. 2) آن که برای تو (میترا) غذا آورد، برتر از همه باشد. ای میترا آن که می‌کوشد، تا قانون مقدس را نگاه دارد، آدیتیا (است). آن که تو او را یاری کنی هرگز کشته نشود، و مغلوب رنج نگردد. هیچ رنجی از دور و نزدیک به او نرسد. 3) باشد که ما مسرور از غذای مقدس و فارغ از بیماری، و با زانوهای خم شدۀ بر سطح زمین گسترده، و با پیروی دقیق از قوانین آدیتیا در رحمت لطف آمیز میترا باقی بمانیم. 4) این میترای قابل ستایش و متبرک با پادشاهی زاده شد، پادشاه و بخشنده باشد که ما از لطف مقدس او بهره‌مند شویم. آری در مهربانی محبت‌آمیز و فراوان او باقی بمانیم. 5) آن آدیتیای بزرگ، که باید او را با پرستش خدمت کنیم، و مردم را برانگیزد، سراینده را قرین لطف خویش قرار می‌دهد. به میتراف که در خور والاترین ستایش است، نذری را که او دوست دارد، در آتش تقدیم کنید. 6) لطف سودمند میترا، خداوند، و نگاه دارندۀ نوع بشر، به شهرت اعلی و بالاترین جلال می‌بخشد. 7) میترا که جلال او در اقصی نقاط منتشر است، در نیرو از آسمان در می‌گذرد، و در شهرت از زمین فزونی می‌یابد. تمام پنج نژاد به میترا توسل می‌جویند، که در یاری نیرومند است، چون او نگهدارندۀ همۀ خدایان است. 8) میترا به خدایان، و به مردم زنده، و به آن که علف مقدس را می‌گسترد، در اجرای قانون مقدس روزی می‌دهد».
4- باید توجه داشت، که مغ یک← مغوپد← موپد← موبد، پس از جا افتادن آئین زرتشت به روحانی زرتشتی اطلاق می‌شود. و فرق است میان «مغ» ای که در این بحث به او اشاره می‌شود و مغ و موبد زرتشتیان.
5- یسنا، هات46، بند1.
11- هات46، بند2.
6- گاثاها، یسنا، هات50، بند1.
7- گاثاها، یسنا، هات51، بند14.
8- گاثاها، یسنا، هات51، بند14.
9- گاثاها، یسنا، هات31، بند15.
هم‌چنین در بند 5 و 18 از هات 31 و بند12 و 14 از هات 32 و بندهایی چند از هات44 و ...
10- کسی که چارپا کم دارد.
12- پلوتارخ، ترجمۀ احمد کسروی، تهران1315، جلد دوم، صفحۀ34.
13- تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران1345، صفحۀ 481.
14- گاثاها، یسنا، هات29، بند1.
15- هرودوت، به نقل از دیاکونوف، کتاب یاد شده، صفحه487.
16- به نقل از دیاکونوف، صفحۀ 488.
17- مهریشت، کرده2، فقرۀ 7.
18- مهریشت، کردۀ1، فقرۀ1.
28- کردۀ 13، فقرۀ 54.
19- مهریشت، کرده 1، فقرۀ3.
20- کردۀ 1، فقرۀ4.
21-کردۀ2، فقرۀ 7.
22- کردۀ4، فقرۀ 13.
23- کردۀ5، فقرۀ 18.
24- کردۀ 7، فقرۀ 27.
25- کردۀ 8، فقرۀ 28.
26- کردۀ 8، فقرۀ 30
27- کردۀ 20، فقرۀ 45.
29- کردۀ 16، فقرۀ 65.
30- کردۀ 19، فقرۀ 75.
31- کردۀ 19، فقرۀ 76.
32- گردۀ22، فقرۀ 85 و 86.
33- کردۀ 23، فقرۀ 88
34- کردۀ 24، فقرۀ 98
35- کردۀ 35، فقرۀ 144.
36- منظورر تیریدات این است، که من ترا در لباس میترا برده هستم! به عبارت دیگر من بردۀ میترا هستم. باید توجه داشت که کسانی که طی مراسم مهرگان و یا به هرعلت دیگری میترا را می‌پذیرفتند و به خدمت او درمی‌آمدند، آن چنان خود را از آن او می‌دانستند، که خودشان را برده و غلام میترا می‌خواندند...
صفحه چهاردهم
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
👍21
صفحه پانزهم.پایان
ادامه 👈 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
37- صرف نظر از این که، در جزئیات مراسم و از نظر میزان قدرت، میترای ایرانیان نمی‌تواند تحت تأثیر خدایان بومی و برداشت‌های محلی از خدایان بومی همان میترای انتقال یافتۀ وسیلۀ دزدان دریایی باشد و خود این امرجای بررسی دارد، که چگونه و به چه دلیلی این دزدان به میترا، که خدای پیمان و دوستی است، اعتقاد داشته‌اند. آیا هرمس (مرکوری) یونانی، که دزدان او را از آن خود می‌دانستند، بنابر مقتضا برخی از ویژگی‌های خود را به میترا داده است؟
38- البته با وجود شواهد زیر می‌توان در مورد پیوند جشن مهرگان و تاریخ برگزاری آن با جریان قتل گئومات مغ به دست داریوش پژوهشی گسترده انجام داد:
1- گئومات بنا به گفتۀ داریوش در سنگ نبشتۀ بیستون (DB)، ستون 1، بند13 ، خط 55، روز دهم ماه«باگ یادیش» (Bagayadish ) سال522 پیش از میلاد (حدود اول مهرماه 522) [فرهنگ نام‌های اوستا، کتاب سوم، صفحۀ 1199 به بعد] به قتل رسیده است.
2- کتزیاس جریان کشته شدن گئومات و سپس کشته شدن مغان را به دست هواداران داریوش «مغوفونیا» (مغ کشان) می‌نامد.
3- هرودوت می‌گوید، این کشتار پنج روز به طول کشیده است.
4- با توجه به این که در منابع ایران اسلامی جشن مهرگان، جشن پیروزی فریدون برضحاک است، فردوسی روز پیروزی فریدون را روز اول مهر می‌داند.
39- مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، جلد اول، تهران 1356، صفحۀ 551 به بعد.
40- غرر اخبار ملوک‌الفرس و سیرهم، ابومنصور عبدالملک بن محمدبن ثعالبی، محمود هدایت، تهران1328، صفحۀ220.
41- آثارالباقیه عن‌القرون‌الخالیه، به اهتمام زاخو، لایپزیک، 1923، صفحۀ 224- 222 (به نقل از یشت‌ها، گزارش پور داود، جلد اولف تهران 1356، 297 به بعد).
ابوریحان درکتاب دیگر خود «التفهیم» دربارۀ مهرگان می‌نویسد: «شانزدهم روز است از مهرماه و نامش مهر. و اندرین روز افریدون ظفر یافت بر بیور اسب جادو. آنک معروف است به ضحاک. و به کوه دماوند بازداشت و روزها که سپس مهرگان است همه جشن‌اند. برکرد آنچ از پس نوروز بود. و ششم آن مهرگان بزرگ بود و رام روز نام است و بدین دانندش» صفحۀ 254 و 256. و در زین‌الاخبار گردیزی تهران 1347، صفحۀ 244، نیز به مطلبی مشابه مطلب‌التفهیم برمی‌خوریم، که در سال 441 هجری نوشته شده است.
42- نگاه کنید، به فقرۀ122 از یشت10.
43- سیاحتنامۀ فیثاغورث در ایران، ترجمۀ یوسف اعتصامی، تهران1314، صفحۀ66 به بعد
43- توجه به این دو مصرع از بحتری، شاعر عرب، حائز اهمیت است:
رددت هدایا المهرجان و لم تکن
لتسخوالنفوس‌الوفرعون مستفادها
و عادیت اعیادالمضلین معلنا
ولولا التحری للهدی لم نمادها
44- منوچهری دامغانی و موسیقی، حسینعلی ملاح، تهران1344، صفحۀ43.
45- همان جا.

پایان


#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
2👍2
.
بادرود و سپاس بی‌کران از این همه گمان نیکو و مهری که براین دوست ناچیز دارید. ایزد بزرگ را بسی از برای این بخشش گران سپاسگزارم.

از ژرفای دل امیدوارم که این تن و جان شگفت و سپند را تندرست و شاداب و آسوده از هر گزندی باز یابم.

ارادت‌مند:
#مهدی_رحمانی_قوچانی.

این چهار گانه‌ی پاییزی را پیشکش به یار فرهیخته‌ام می‌کنم.



پاییز چه سخت و سهمگین آمده‌است
با لشکری از آتشِ کین آمده‌است

با داسِ هزار شانه آغشته به خشم
غارت‌گرِ باغِ نازنین آمده‌است


https://www.instagram.com/baghekhabushan.faslnameh

#فرهنگی
#هنری
#باغ_خبوشان
#قوچان
#خبوشان
#خراسان
#تهران
#ایران
#پژوهش
#پژوهشگر
#محمد_معین_فر
#سردبیر
#فرهنگ_و_هنر
#گفت_و_گو
#هزار_باده_فرهنگ

#فصلنامه_فرهنگی_و_هنری_باغ_خبوشان

https://www.tg-me.com/Baghekhabushan
4👍2
2025/10/19 15:40:43
Back to Top
HTML Embed Code: