Telegram Web Link
‍ ‍ ‍
▪️هایائو میازاکی
ـــ سودای دنیایی عادلانه‌تر در سر دارم ــ گفت‌وگو با اُلیویه سگوره ــ ترجمه محمدرضا شیخی

ـــ واقعیت این است که در حوزۀ سینما چندان مطالعه‌ای نداشته‌ام؛ و اگر راستش را بخواهید، حتی وقتی از فیلمی خوشم می‌آید هیچ‌وقت درست یادم نمی‌ماند که چی به چی شده است. صحنه‌ها را البته خیلی خوب به یاد می‌آورم اما اسم فیلم‌ها و کارگردان‌ها را نه. منتها وقتی می‌بینم مثلاً کوروساوا حرف بزرگی زده آن را یادداشت می‌کنم. اما در کل فقط تصاویر به یادم می‌ماند. برای «باد برمی‌خیزد» خیلی از صحنه‌های سیاه‌وسفیدِ فیلم‌های قدیمی از ذهنم می‌گذشت، مثل فیلم‌های اُزو یا ناروسه که همیشه بین فیلم‌سازان محبوبم هستند و همیشه موقعیت‌های بسیار سختی را نشان می‌دهند که جامعهٔ ژاپنیِ پیش از جنگ جهانی دوم از سر گذرانده است. تومو اوچیدا هم که نسبت به آن‌ها چندان شناخته‌‌شده نیست، خیلی روی من تأثیر گذاشته. با این حال حتی در مواجهه با فیلم‌هایی که همیشه بیش‌ترین ستایش را نثارشان می‌کنم، باز هم در ذهنم اشتباه می‌کنم که چه کسی چه فیلمی ساخته.

من هیچ‌وقت خودم را کارگردان یا سینماگر نمی‌دانم. هزاران هزار فیلم انیمیشن در ژاپن ساخته شده و فیلم‌های ما تنها قطره‌ای از این اقیانوس هستند. نمی‌دانم دیگران چه فکری دربارهٔ من می‌کنند یا چه تعریفی از من دارند.

— Late Spring | The Wind Rises

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
‎⁨مجله سينما و ادبيات ⁩.pdf
52.1 MB
▪️مجلهٔ سینما و ادبیات
▪️ویژه‌نامهٔ هایائو میازاکی


🎥 @CinemaParadisooo
▪️سرجو لئونه

ـــ کارگردان واقعی شبیه یک آفتاب‌پرست است. تصاویر مختلف را می‌بیند و تأثیر می‌پذیرد. اگر آدم بااستعدادی باشد به وسیله تصویر و تکنیک، حرف‌های دلش را خواهد زد. حتی اگر بخواهد پاره‌ای از توهمات، خیالات و ارجاعات درونی خود را پنهان کند، سرانجام تصویری که او را تحت‌تأثیر قرار داده و در گوشه یکی از سلول‌های مغزش پنهان شده، سرانجام ظاهر خواهد شد؛ حتی اگر نداند این تصویر از کجا می‌آید.


— Sergio Leone by Himself.

🎥 @CinemaParadisooo
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️شارل بودلر

ـــ در این روزنه تاریک یا نورانی، زندگی به زیستن است و رویا دیدن و رنج کشیدن.









— 𝘎𝘪𝘷𝘪𝘯𝘨 𝘭𝘪𝘧𝘦 𝘵𝘰 𝘌𝘥𝘸𝘢𝘳𝘥 𝘏𝘰𝘱𝘱𝘦𝘳'𝘴 𝘢𝘳𝘵.

🎥 @CinemaParadisooo
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️رابین وود

ـــ وقتی در مقاله‌ای از «مات و مبهوت» به عنوان فیلم وحشت یاد کردم، پیغامی از ریچارد لینکلیتر، کارگردان آن، به دستم رسید که در آن به من به عنوان اولین شخصی که به مقاصد او پی بردم تبریک گفته بود!

▪️ریچارد لینکلیتر

ـــ «مات و مبهوت» فیلم سختی برای ساخت بود، هیچ راه دیگری برای انجام آن به جز سیستم استودیویی وجود نداشت. حالا استودیوها یاد گرفته‌اند که هرگز به چنین سوژه‌هایی نزدیک نشوند.

▫️Dazed And Confused (1993)
▫️Dir. Richard Linklater

🎥 @CinemaParadisooo

▪️سوِتلانا بویم
ـــ «طراحی صحنۀ تئاترِ دوستی» ــ ترجمه صالح نجفی [بویم نویسنده و استاد ادبیات اسلاو و ادبیات تطبیقی در دانشگاه هاروارد بود. در سال ٢٠١۵، در ۵۶ سالگی بر اثر سرطان از دنیا رفت.]

ـــ جورجو آگامبن در مقاله‌ای دربارۀ دوستی اشاره می‌کند به پارۀ اسرارآمیزی از «اخلاق نیکوماخوس» که ارسطو در آن می‌نویسد دوستی صرفا لذتِ حاصل از یافتنِ یک «منِ دیگر» نیست بلکه آشکارشدنِ خودِ «شورِ زیستن» است. [ارسطو می‌گوید، چنین می‌نماید که زندگی، خود، خوب و لذت‌بخش است زیرا همۀ آدم‌ها خواهان آن‌اند، خاصه آنان که خوب‌اند و در ذروۀ نیکبختی‌اند: برای چنین کسان، زندگی خواستنی‌ترین چیز است و هستی و حیات اینان در بالاترین حد نیکبختی‌ست... اما اگر بودن، برای آنکه در اوج نیکبختی‌ست، به ذات خود خواستنی‌ست و اگر وجود دوستش نیز به همان اندازه خواستنی‌ست، آنگاه باید گفت دوست برای او در زمرۀ خواستنی‌هاست، و او باید آنچه را برایش خواستنی‌ست داشته باشد وگرنه کمبود خواهد داشت. ازین رو کسی که می‌خواهد نیکبخت و حالش خوش باشد محتاج دوستانی‌ست بافضیلت. نگاه کنید به کتاب نهم «اخلاق نیکوماخوس» ارسطو.]

بنا به قرائت آگامبن، یافتن دوست فرق دارد با یافتن خودِ دیگرِ خویش؛ راست آنست که «دوستی عبارت است از فرایند تحلیل رفتنِ خود که درست در درونی‌ترین لایه‌های احساسِ خودبودن جاری می‌شود». آگامبن یاد می‌کند از تابلویی اثر جووانّی سرودینه، نقاش عصر رنسانس، که در آن پولس رسول و پطرس رسول را در راهی می‌بینیم که به شهادت‌شان ختم می‌شود: در این نقاشی، آن دو «چنان به یکدیگر نزدیک‌اند (پیشانی دو رسول تقریبا همدیگر را لمس کرده) که به هیچ روی نمی‌توانند همدیگر را ببینند». از نظر آگامبن، این نزدیکی مرزهای فضای دوستی را ترسیم می‌کند، برداشتی از دوستی که از بیخ و بن با برداشت هانا آرنت فرق می‌کند ـــ و نمی‌تواند چندوچون دوستی میان آرنت و مک‌کارتی را روشن کند. این دو زن قدیس نبودند و رابطه‌شان زمین تا آسمان فرق می‌کرد با نزدیکیِ مهرآمیز و زاهدانۀ دو فرد مسیحی. دوستی آن دو وجهی تئاتری، دنیوی و سرشار از محبت داشت با سایه‌ها و فاصله‌هایی که هیچ نقاشی نمی‌تواند ثبت کند. برای این قسم دوستی، استعارۀ متفاوتی نیاز داریم ـــ نه «فرایند تحلیل رفتنِ خود» و نزدیک هم بودن به کردار قدیسان مسیحی، بلکه نوعی بازی و نمایش دنیوی و فراخ شدن جولانگاه خود. دوستی چیزی نیست که در ناکجاآباد یا در فرجام کار باید جست؛ دوستی نه تنها تجربه‌ای دنیوی بلکه تجربه‌ای زنده و پویاست. تعلق به گسترده‌ترین و غیرانتظامی‌ترین نوع هنرهای هستی و حیات آدمی دارد.

— Giovanni Serodine, The Parting of St. Peter and St. Paul Led to Martyrdom, 1625.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
👍3
▪️“A lonely figure talks to himself softly: Where are. you going you fucking idiot?”








— Lithograph by David Lynch, actor, filmmaker, poet, weatherman, artist, 2010.

🎥 @CinemaParadisooo
3
Cahiers_du_Cin_ma_-_Janvier_2025.pdf
21.8 MB
▪️نشریه کایه‌‌ دو سینما ــ شمارهٔ ٨١۶ ــ ژانویه ٢٠٢۵

#️⃣ #Cahiersducinéma
🎥 @CinemaParadisooo
1
▪️سوزان سانتاگ
ـــ دربارۀ عکاسی ــ ترجمه نگین شیدوش

ـــ طبق گفتۀ ویلهلم رایش, علاقۀ مازوخیست‌ها به درد از عشق‌شان نشات نمی‌گیرد، بلکه به این امید است که بتوانند به وسیلۀ درد، احساسی نیرومند را تجربه کنند؛ آن‌هایی که به بی‌حسی عاطفی یا جسمانی دچار شده‌اند، ترجیح می‌دهند درد بکشند به جای آن که مطلقاً چیزی احساس نکنند. اما دلیل دیگری هم برای اشتیاق مردم به درد وجود دارد که کاملاً مغایر با گفتۀ رایش است، اما شاید به همان اندازه درست باشد: آن‌ها طالب درداند تا کمتر احساس کنند نه بیشتر.

▫️Nymphomaniac: Volume II' (2013)
▫️Dir. Lars von Trier

🎥 @CinemaParadisooo
👍6👎51
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️تئودور آدورنو

ـــ روبرت شومان جایی می‌نویسد در جوانی همّ و غمّش توجه به سازَش، پیانو، بوده است ـــ یعنی وسیله. اما در دوران پختگی، همّ و غمّی جز موسیقی نداشته است ـــ یعنی هدف. اما برتریِ بی‌چون‌وچرای کارهای جوانیش در مقایسه با کارهای متأخرش موضوعی است که نمی‌توان از غنای خیال‌انگیز و زایندگیِ بی‌امانِ استفادۀ او از پیانو جدا کرد، غنایی که در کارهای جوانی او سایه‌روشن در آواها و رنگ‌آمیزی پُر-پست‌وبلند در هارمونی و در حقیقت فشردگی در ساختار آهنگسازی پدید می‌آورد؛ هنرمندان «ایده» یا فکر اصلی آثارشان را تنها با اتکا به توانایی خویش از قوه به فعل درنمی‌آورند؛ تحقق «ایده» در کار هنرمندان، بسی بیش از این، حاصلِ دستاوردهای فناوری و در بسیاری موارد حاصلِ بازی‌های بی‌هدف است.

— Robert Schumann's 'Quintet in E flat major Op. 44 for piano and strings' graces the opening of FANNY AND ALEXANDER (1982).

🎥 @CinemaParadisooo
7👎3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آلفرد هیچکاک

ـــ من همیشه سرِ ظاهرشدن در فیلم‌هایم، کمی فکر می‌کنم و سعی می‌کنم هر چه زودتر اتفاق بیفتد؛ نمی‌خواهم تماشاگران را بی‌خودی در تعلیق نگه دارم. من در همۀ فیلم‌هایم بوده‌ام، هم جلوی دوربین، هم پشت دوربین. چندتایی‌شان را از دست دادم و از یکی‌شان صرف نظر کردم. آن موقع این موضوع تیتر همۀ خبرها شد. قرار بود در یکی از صحنه‌ها همراه با دختری راه بروم و به زبان کر و لال‌ها با او حرف بزنم. دست‌هایم خیلی تند حرکت می‌کرد و قرار بود که او بزند درِ گوشم. ولی کلی نامه رسید که: «کر و لال‌ها را مسخره نکنید!»


🎥 @CinemaParadisooo
6👎3
▪️احمد شاملو

ـــ تو نمی‌دانی غریوِ یک عظمت
وقتی که در شکنجۀ یک شکست نمی‌نالد
چه کوهی‌ست!


ـــ فیلم مستند «نصرت کریمی، هنرمند بودن در ایران» ساختۀ مهرداد اسکویی، بابک کریمی، روح‌الله انصاری.

قصه اول: تئاتر ایران
قصه دوم: سال‌های دور از خانه
قصه سوم: آتش درون
قصه چهارم: ستاره شدن
قصه پنجم: انجیر معلق
قصه آخر: نصرت کریمی

🎥 @CinemaParadisooo
7👎4👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️والتر بنیامین

ـــ باور دارم که حشیش، طبیعت را ترغیب می‌کند که به ما اجازه دهد بدون کوچک‌ترین خودشیفتگی‌ای، وجودمان را اسراف و عیاشی کنیم؛ همانند حالتی که در عشق تجربه می‌کنیم.

وقتی عاشق می‌شویم وجودمان بین انگشت‌های طبیعت می‌رود، چونان سکه‌های طلا. که‌ چون طبیعت نمی‌تواند آن‌ها را بین انگشتانش نگه دارد، می‌اندازدشان و سکه‌های افتاده می‌توانند تولدی دوباره بخرند.

اینک آن‌ها را در مشت‌های بزرگی که به سمت هستی باز می‌شوند، درون ما می‌اندازد، بدون هیچ‌گونه امید و یا چشم‌داشتی...

▫️Inherent Vice (2014)
▫️Dir. Paul Thomas Anderson.

🎥 @CinemaParadisooo
4👎3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️آندری تارکوفسکی

ـــ اثر هنری محصول و زادۀ جهانی غیرایده‌آل است؛ چون در جهانی که قلمرو زیبایی و هماهنگی است دیگر کسی به هنر نیاز ندارد.





— Tarkovsky Vs Monet

🎥 @CinemaParadisooo
8👎3
‍ ‍ ‍ ‍
▪️فئودور داستایفسکی
ـــ یادداشت‌های زیرزمینی

ـــ مخلص کلام آنکه بشر طبعاً و از نظر خصیصه‌هایش مضحک و خنده‌دار است، از هر نظر که در نظر بگیریم و توجه کنیم، بشر موجودی است سرگردان و گم‌گشته، موجودی است مسخره؛ اما با وجود این‌ها، برای او دو ضرب در دو مساوی چهار همواره حقیقتی است تلخ، و چون برج شیطان غیرقابل تحمل.

به عقیده من این دو ضرب در دو مساوی چهار چیزی جز وقاحت و بی‌شرمی نیست. دو ضرب در دو مساوی چهار در نظر من مثل ژیگولوی جلف و پررویی است که دست‌ها را در جیب شلوار کرده و راه را بر ما گرفته و بی‌شرمانه به چپ و راست تف می‌اندازد. من بدون کمترین مقاومتی می‌پذیرم که "دو ضرب در دو مساوی چهار" نکته بسیار لازم و مهمی است؛ ولی اگر بنا باشد هی از این نکته تعریف و تمجید کنیم، می‌توانیم گفت که مثلاً "دو ضرب در دو می‌شود پنج" هم برای خودش مطلبی است؛ چیزکی است بسیار دوست‌داشتنی و جالب. از کجا برای شما این طور قطعی به اثبات رسیده که فقط سخنان عادی و رسمی و مثبت و فقط همان راه‌هایی که به رفاه و آسایش بشر منتهی می‌شود، مرجح بر دیگر سخنان و راه‌هاست؟ تصور نمی‌کنید که در تعیین و تشخیص مزیت و رجحان ممکن است عقلتان اشتباه کرده باشد؟ آیا به نظرتان محال می‌آید که بشر رفاه و آسایش خود را مرجح نداند و آن را نپسندد و دوست نداشته باشد؟ شاید به همان اندازه که شما تصور نمی‌کنید مرارت و رنج بردن را هم دوست بدارد؟ شاید درد و رنج برای او همان قدر سودمند باشد که آسایش و رفاه؟ و واقعاً هم گاهی بشر درد کشیدن و رنج بردن را به حد افراط دوست دارد. ببخشید، ولی این واقعیتی است. هیچ هم لازم نیست که برای اثبات به تاریخ رجوع کنیم. فقط کافی است، در صورتی که هنوز بشر باشیم و کمی زندگی کرده باشیم، گاه این را از خود بپرسیم. آن‌گاه خواهیم فهمید.

— Portrait of Fyodor Dostoyevsky by Félix Vallotton.

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo
5👎3👍1
▪️موریس بلانشو

ـــ بدخواب‌ها کم و بیش گناهکار به نظر می‌رسند. بدخواب‌ها چه می‌کنند؟ آن‌ها به شب، حس حضور می‌دهند.

▫️The Night (1891)
▫️Artist: Ferdinand Hodler

🎥 @CinemaParadisooo
13👎3
▪️سرژ دَنه
ـــ ترجمه صالح نجفی

ـــ ژان‌ماری استروب و دانیل اوئیه در پاسخ به این ادعای نیچه که «تنها موجودی که ما می‌شناسیم موجودی است که خود را بازمی‌نمایاند» می‌توانند بگویند: فقط آن کسانی که مقاومت می‌کنند قطعاً زنده‌اند ـــ مقاومت در برابر طبیعت، زبان، زمان، متن‌ها، خدایان، خدای واحد، سرکرده‌ها، نازی‌ها. مادر و پدر. به این سان است که پلان، یعنی اتم بنیادیِ سینمای استروب‌ها، محصول، تتمّه یا به بیان بهتر باقی‌ماندۀ مقاومتی سه‌وجهی است: متن‌هایی که در برابر بدن‌ها مقاومت می‌کنند، مکان‌هایی که در برابر متن‌ها مقاومت می‌کنند، بدن‌هایی که در برابر مکان‌ها مقاومت می‌کنند. مقاومت چهارمی باید به این سه افزود: مردمی که مقاومت می‌کنند در برابر پلان‌هایی که به این شیوه «طراحی شده‌اند» ـــ مقاومت سرسختانۀ جمع تماشاگران سینما در برابر چیزی سرکش و رام‌ناشدنی، چیزی که جمع تماشاگران را به اعتبار مردم‌بودن‌شان از خود می‌راند.

🎥 @CinemaParadisooo
👎32👍2
▪️پیر پائولو پازولینی

ـــ سینمای اخلاق گرا!!! مسخره است. درست مثل این می‌ماند که بخواهیم اعضای تناسلی را از درس آناتومی رشتۀ پزشکی حذف کنیم.


— Pier Paolo Pasolini by Dino Pedriali, 1975.

🎥 @CinemaParadisooo
👍17👎63
▪️میکل‌آنجلو آنتونیونی
ـــ سینمای جدایی ــ ترجمه امید روشن ضمیر

ـــ در کشور من همه‌چیز می‌تواند آسان باشد و همه‌چیز هم می‌تواند سخت باشد. ورود به سینما برای من سخت بود. وارد شدن به حیطه سینما دشوار بود، تلاش برای اینکه فیلم‌هایی را نسازید تا بتوانید فیلم‌های دیگری بسازید سخت بود، پیدا کردن تماشاگرانی که فیلم‌های مرا بپسندند دشوار بود. برای من ده سال طول کشید. تاسف‌آور است که ایده داشته باشید اما ندانید با آن چه کنید. ده سالِ تمام دنیای سینما مرا مجبور کرد که نه از ایده‌هایم، بلکه از واژه‌های میان‌تهی، زرنگی، موقعیت شناسی مالی، صبوری و نقشه‌های پرطول و تفصیل استفاده کنم. این خصوصیات در من چنان کم و ضعیف‌اند که من آن دوره را به عنوان دردآورترین دوره زندگی‌ام به یاد می‌آورم.

— Michelangelo Antonioni and Monica Vitti in Ravenna in 1960.

🎥 @CinemaParadisooo
8👎3👍1
2025/07/09 12:11:45
Back to Top
HTML Embed Code: