Telegram Web Link
محمد پیامبر صلح

8️⃣ غزوه بُواط و غزوه العشیره : پنجمین و ششمین عملیات، این دو غزوه بود.

غزوه بواط در ربیع الاول ۲ ه واقع شد. بواط از نواحی کوه رضوی است که به قبیله بنی جهینه تعلق داشت. این قبیله نیز در سر راه کاروان های قریش قرار داشت و در اتحاد با قریش بود. محمد به همراه ۲۰۰ نفر از اصحاب به قصد كاروان قريش که ۱۰۰ نفر بودند از مدينه تا ارض بُواط رفت، ولی به کاروان قریش دست نیافت. پس با بنی جهینه تجدید پیمان صلح کرد و به مدینه بازگشت.

غزوه عشیره درجمادی‌الاول ۲ ه روی داد. در این زمان گزارشی به مدینه، رسید که کاروان قریش با اموال فراوان به ریاست ابوسفیان از مکه به شام می‌رود. محمد با سپاهی ۲۰۰ نفره تا ناحیه العشیره رفت ولی کاروانی ندید زیرا که چند روز پیش از آن جا رفته بودند. در غزوه ذی العشیره، جنگی رخ نداد، ولی محمد با بنی مدلج که ساکن آن ناحیه بودند، پیمان صلح بست و به مدینه بازگشت.

@Cmorghgrom30
محمد پیامبر صلح

8️⃣ غزوه بدر اول یا سفوان : در جمادی الآخر ۲ ه، کرز بن جابر فهری (بنی فهر یکی از طوایف ۱۵ گانه ی قریش بود) به اطراف مدینه شبیخون می زند و قسمتی از گله‌های مردم مدینه را غارت می کند. پس محمد، زید بن حارثه را در مدینه گماشت و تا محلی به نام سفوان که از نواحی بدر بود به تعقیب کرز بن جابر رفت، ولی او را نیافت و به مدینه بازگشت. این هفتمین تحرک نظامی محمد بود.

@Cmorghgrom30
محمد پیامبر صلح

8️⃣ سرية نخلة : هشتمین گروه اعزامی از مدینه ، عبدالله بن جحش به همراه ۸ نفر از مهاجرین بود که در رجب ۲ ه به نخله صرفا به عنوان گشت شناسایی فرستاده شد. کاروانی از قریش به سرکردگی عمرو بن الحضرمی از تجارت طائف به مکه بر می‌گشت که کالاهای تجارتی به همراه داشت. عبدالله و همراهان علیرغم حرام بودن جنگ در ماه رجب ، خودسرانه به کاروان حمله می کنند : عمرو بن الحضرمی با تیر کشته و دو نفر از محافظین کاروان اسیر و چهارمی نیز فراری می شود.عبدالله بن جحش و همراهان با اسیران و غنائم کاروان قریش به مدینه باز گشتند. محمد از اقدام خودسرانه عبدالله و همراهان نارحت شد. پس آیه (بقره/ ۲۱۷) نازل شد که در آن با پذیرش ضمنی خطای عبدالله و همراهان او ، اشراف قریش عامل فتنه و گناهشان بزرگ‌تر از قتل درماه حرام معرفی شد. با نزول این آیه غنائم پذیرفته و اسیران در برابر فدیه آزاد می شوند. یکی از آن دو اسیر به نام حکم بن کیسان مسلمان شد و در مدینه ماند و دیگری به مکه برنگشت. اولین غنیمت، اولین کشتن و اولین اسارت توسط مسلمانان در این سریه بود.

@Cmorghgrom30
💥 از سوالات رسیده

سوال : با این تحرکات نظامی که پیامبر داشت، و در یکی از آنها هم منجر به قتل شد، چگونه می توان ادعا کرد که محمد پیامبر صلح بوده است؟

پاسخ : صلح به سه صورت قابل تحقق است :

🔹صلح رومی : یک ابر قدرت برای خود امتیازات ویژه را قائل است و به دیگران به نسبت نزدیکی و دوری به خود امتیاز می بخشد. این صلح قبل از اسلام بود که در آن قریش دست برتر را داشت. بدیهی است این نوع صلح به دلیل ابتنای آن بر تبعیض نمی توانست مورد پذیرش محمد باشد.

🔹صلح مبتنی بر توازن قوا : این صلحی بود که محمد در این ۸ عملیات به دنبال آن بود. وی سعی داشت با فشار آوردن بر کاروان های تجاری قریش، آنان را مجبور کند دست از آزار و اذیت مسلمانان مکه بردارند و ضمنا از ایجاد ائتلاف برای حمله به مدینه منصرف کند. در این راستا قرآن در آیات (بقره/۱۹۰ تا ۱۹۴) و (بقره/۱۷۸) و (نحل/ ۱۲۶) و (انفال/ ۵۸) و (شوری/۴۰) و آیات دیگر بر اصل "مقابله به مثل" به عنوان یک اصل فطری تاکید دارد. اصلی که از فطرت عدالت خواه انسان ناشی می شود.

🔹صلح پایدار : صلح همراه با امنیت و عدالت و اخلاق. این صلحی بود که از ابتدا قرآن مردم را بدان فرا می خواند و عملا بعد از فتح مکه و شکستن هیمنه ی قریش، در سرتاسر عربستان حاکم شد. این همان صلحی است که بصورت مدرنش توسط کانت در قرن ۱۸ بیان شد و کسانی چون گاندی و برتراند راسل آن را دنبال کردند تا اساس پی ریزی جامعه ملل و سپس سازمان ملل شد.

@Cmorghgrom30
💥از سوالات رسیده

سوال : آیا در (بقره/۲۱۷) از موضوع مهمی چون "ارتکاب به قتل در ماه حرام" به راحتی رد نشده و به این ترتیب برای پیامبر پارتی بازی نشده است؟

پاسخ : این آیه به راحتی از قتل در ماه حرام نگذشته و آن را گناهی بزرگ می داند :

از تو درباره جنگ در ماه حرام می پرسند. بگو: جنگ در آن [گناهی] بزرگ است، ولی هر نوع بازداشتن [مردم] از راه خدا و کفرورزی به او و [بازداشتن مردم از] مسجد الحرام و بیرون راندن اهلش از آن، نزد خدا بزرگ تر [از جنگ در ماه حرام] است؛ و فتنه [شکنجه و آشوبگری] از کشتار بزرگ تر است. و مشرکان همواره با شما می جنگند تا شما را اگر بتوانند از دینتان برگردانند. و از شما کسانی که از دینشان برگردند و در حال کفر بمیرند، همه اعمال خوبشان در دنیا و آخرت تباه و بی اثر می شود، و آنان اهل آتش اند و در آن جاودانه اند. (بقره/۲۱۷)

این آیه ضمن حرام دانستن خونریزی در ماه حرام، به نکته ی مهم دیگر نیز اشاره دارد : حرمت خونریزی، چه زمانی(۴ ماه سال) و چه مکانی(مکه و اطراف آن) مطلق نیست بلکه فقط در برابر کسانی است که خود به آن پایبند باشند نه در مقابل اشراف قریش که با شکنجه ها و قتل های مسلمانان در مجاورت مسجدالحرام، حرمت مکان حرام را به دفعات شکسته اند.

حقیقت این است که از دید قرآن خونریزی در تمام زمان ها و در تمام مکان ها حرام است (بقره/۳۰) و (بقره/۸۴). ولی تا رسیدن به آن حالت آرمانی، راهکار عقلایی عرب پیش از اسلام را تایید می کند زیرا به فساد کمتر و صلاح بیشتر کمک می کند.لذا این قانون مادامی مشروعیت دارد که به خونریزی کمتری بینجامد. نه در برابر کسانی که پایبند نبوده و عمل یکطرفه ی به آن، آنها را گستاختر می کند.(بقره/۱۹۱) و (بقره/۱۹۴)

@Cmorghgrom30
محمد پیامبر صلح

9⃣ دفاع مشروع


🔹بعد از سریه نخله، به دلیل حوادثی که پیش آمد، به محمد تغییر استراتژی از "مانور اقتدار بدون خونریزی" به " دفاع مشروع" تحمیل شد.

🔹 اولین درگیری این مرحله، غزوه ی بدر بود که در رمضان ۲ ه رخ داد. محمد در ابتدا مانند سابق در نظر داشت بر کاروان تجاری قریش که به سرپرستی ابوسفیان از شام بازمی گشت، صرفا فشار ایذایی وارد سازد.(به دلایل بسیاری کلمه غارت و راهزنی مناسب نیست) ابوجهل در راس سپاهی کمکی سر می رسد. محمد پیام می دهد که قصد جنگ ندارد. ولی در اثر اصرار ابوجهل، عاقبت جنگ در می گیرد و علیرغم اینکه نسبت قوای مسلمانان به قریش ۱ به ۳ بود، قریش شکست سنگینی می خورد : ۷۰ کشته و ۷۰ اسیر. آوازه ی این پیروزی در تمام جزیره العرب پیچید.

🔹 بعد از بدر، جنگ های دیگری به محمد تحمیل شد که سخت ترین آنها احد در ۳ه و خندق در ۵ه بود. در این جنگ ها قریش از تمام قبایل اطراف مدینه چون غطفان و بنی سلیم و بنی اسد و بنی هون، و نیز یهودیان جنوب مدینه ائتلافی مهیب تشکیل داده بود و با یورش به مدینه می رفت که مدینه تصرف و ریشه ی دین اسلام برای همیشه برکنده شود.

🔹شرایط نگران کننده ای بر مدینه حاکم بود. زنان و کودکان لرزان بودند مبادا هر دم دشمنان به خانه های آنان هجوم آورند و آنان را به کشتار و اسارت بگیرند. پس وحی دفاع را واجب اعلام می کند.

🔹اکثر آیات قتال، در این ۳ سال اضطراب آور یعنی ۲ه تا ۵ه برای تهییج مجاهدان در دفاع از دین و شرف و خاک خود نازل شده اند. پیام این آیات، اگر در زمینه و زمانه ی خود خوانش شوند، نه خشونت که سلحشوری است.

🔹 در تمام آیات قتال تاکید بر خشونت حداقلی است و مجاهدان را هشدار می دهد مبادا از انصاف دوری کنند. و امر می کند که اگر دشمن متمایل به صلح شد بپذیرید. (بقره/۱۹۰ تا ۱۹۴) و (انفال/۶۱)

🔹با گذشت زمان توازن قوا به نفع مسلمانان تغییر کرد و سران مکه فهمیدند که نابودی این جنبش جدید نشدنی است و باید آن را به عنوان یک واقعیت بپذیرند.

🔹در سال ۶ ه صلح حدیبیه بین مکه و مدینه برقرار می شود. در این پیمان بندهایی بود که به صراحت به ضرر مسلمانان بود. با این وجود محمد آن را پذیرفت زیرا صلح را به ارمغان می آورد و به فتنه و آشوب پایان می داد.

@Cmorghgrom30
محمد پیامبر صلح

🔟 اذا جاء نصرالله والفتح

🔹سوره فتح در باره ی صلح حدیبیه نازل شده است که از آن تعبیر به فتح شده است. محمد در سایه ی آرامشی که صلح حدیبیه به ارمغان آورد، مبلغینی را به قبائل دور و نزدیک فرستاد. این مبلغان در میان مردم قبیله زندگی و کار می کردند و با خواندن آیات قرآن بر آنها و نیز با نحوه ی سلوک خود، آنها را متحول و مشرف به اسلام می کردند.

🔹دینی که این مبلغین ارائه می دادند، برعکس یهودیت و مسیحیت و بت پرستی، بسیار ساده و باورپذیر و مردمی بود : فقط خدا را بپرستید و فقط به او توکل داشته باشید، به روز رستاخیز ایمان داشته باشید و به یکدیگر نیکی کنید.

🔹کفه ی قدرت محمد بدون جنگ سنگینتر می شد. قریش احساس خطر کرد و با حمله و کشتار خزاعه که متحد مسلمانان بودند، پیمان حدیبیه را شکست. محمد به قریش اعلان جنگ می کند و مکه بدون درگیری فتح می شود.

🔹در ۶ ه که محمد و یارانش قصد مکه داشتند و به صلح حدیبیه منجر شد، جمعیتشان ۱۲۰۰ نفر بود و اکنون در ۸ ه که برای فتح مکه آمده بودند بالغ بر ۱۰۰۰۰ نفر بودند. رشد چشمگیر جمعیت پیروان محمد در ظرف این دو سالی که صلح حاکم بود، بهترین دلیل بود که دین او دین صلح است نه جنگ.

🔹محمد فرمان عفو عمومی می دهد و خانه ی ابوسفیان دشمن دیرینه ی خود را، در کنار خانه ی خدا، مکان امن اعلام می کند. سران قریش محمد را به عنوان رهبر مکه می پذیرند و اسلام می آورند ولو به ظاهر.

🔹سران قبائل جنوب مکه چون ثقیف و هوازن از این بهم خوردن موازنه ی قوا احساس خطر کرده و با نیروی عظیمی به مکه حمله می کنند. محمد در بیرون مکه به مقابل آنها می رود و پیروز می شود.

🔹اینک دیگر در عربستان قبیله ای نبود که بپندارد می تواند با جنگ محمد را از پا درآورد. پس راه گفتگو و مصالحه در پیش گرفتند. گروه گروه هیئتهای نمایندگی از سراسر عربستان به مدینه می آمدند و با پیامبر گفتگو می کردند و اسلام می آوردند و به همراه مبلغی منصوب محمد به نزد قوم خود بازمی گشتند.

🔹الگوی مناسبات قدرت برای این قبائل همان بود که قبلا در مورد طوایف یثرب تجربه شده بود : هر قبیله همچنان بر ربعه(خود مختاری) خود باقی می ماند و در عوض محمد را به عنوان حَکَم در حل منازعات بین قبائل می پذیرفت.

🔹اینک انتهای سال ۹ ه است. شبه جزیره عربستان اعم از حجاز و نجد و یمن و یمامه و عمان برای اولین بار در صلح و امنیت کامل است. صلحی مبتنی بر اخلاق و عدالت ، آنچه که امروز صلح پایدار خوانده می شود. صلحی که در آن سید قریشی و سیاه حبشی برابر بود.

🔹ولی این صلح دیری نپایید. محمد در اوایل سال ۱۱ ه رحلت کرد و خلفا بنا را بر تبعیض گذاشتند و به کشور گشایی پرداختند و سیره نویسان را وادار کردند بگونه ای بنویسند که تبعیضات و جنگ های آنها را توجیه کند.

🔹این سیره نویسان برای توجیه تضاد فاحش نوشته هایشان با آیات قرآن، استدلال می کردند که تمام آیات دعوت به صلح در قرآن، توسط آیه (توبه/۵) که فرمان به قتل مشرکان می دهد، نسخ شده است.

🔹البته این سخن ناموجهی است زیرا با مراجعه به متن سوره ی توبه، که از آخرین سوره های نازله است، معلوم می شود منظور دسته ای خاص از مشرکین است که پیمان شکسته اند و همچنان دشمنی می ورزند.آیات قبل و بعد همین آیه، فرمان می دهد که با دو دسته ی دیگر از مشرکان که یا با شما پیمان دارند یا به شما پناه آورده اند، نیکی را تمام کنید.

🔹امروز سالروز میلاد یکی از تاثیرگذارترین چهره ی تاریخ بشریت است. مایکل هارت نویسنده کتاب The 100 در رنکینگ خود او را قبل از نیوتن و مسیح و بودا و کریستف کلمب و اینشتین، رتبه ی اول اعلام می کند. ما که نام امت او را همراه داریم، باید با خوانشی جدید از قرآن و سیره، او را بشناسیم و بشناسانیم.

@Cmorghgrom30
سلامی دوباره به دوستان عزیزتر از جان

حدود یک ماه از آخرین فرسته گذشت و در این فاصله به دلایلی که همه نیک می دانیم، نه دل را رونقی بود بر شکفتن و نه دست را رمقی بر نوشتن.

اینک که چله بگزاردیم، نیکوست گله بگذاریم و به چاره بگذرانیم که ما را چه می شود که نمی توانیم مانند دیگر ملل به آسودگی زندگی کنیم؟ در نهاد ما چه افسونی خفته است که هر از چند گاهی بیدار می شود و اینچنین ما را در بحران فرو می برد؟ این افسون چیست؟ و در کجا لانه کرده است؟

این افسون چیست که نمی گذارد فرزند زمانه خود باشیم و مدام ما را به اعماق تاریخ پرتاب می کند؟ آیا پری افسونگری در گذشته است و ما را با افسون خود مدام بخود می خواند و ما لختی در لذت مالیخولیایی غنودن در گذشته سپری می کنیم؟ و یا دیو زمانه است که با سیلی های خود ما را از کمای تاریخ به هوش می آورد و با دردهای زمانه و زمینه مواجه می سازد؟ و یا هردو است و ما عاجز از درمان سیلی های دیو زمانه ، دل در گرو افسون پری گذشته می سپاریم و لختی در آن می آساییم و باز با سیلی های دیو زمانه، و این بار خشمیگینتر و مهیبتر، باز می گردیم؟

ظاهرا در این افسونگری گذشته همه ما ایرانیان هم نظریم حال برای عده ای ۱۴۰۰ سال پیش است و برای برخی ۲۵۰۰ سال قبل. ما هروله کنان در این سعی بین گذشته و حال به دنبال چه هستیم؟ چرا نمی توانیم مانند بچه ی آدم زندگی کنیم؟

@Cmorghgrom30
حرمت خون

1⃣ در طلیعه ی خلقت انسان، فرشتگان دو ویژگی برای انسان ذکر می کنند که لیاقت خلافت را از وی سلب می کند : یکی فساد در زمین و دیگری ریختن خون. و خداوند بدون رد ادعای آنان تلویحا بیان می دارد که انسان ویژگی دیگری نیز دارد که او را سزاوار مقام خلافت در زمین می گرداند.(بقره/۳۰)
از این آیه برمی آید که خونریزی مانع از رسیدن انسان به جایگاهی می شود که هدف خلقت او بوده است.

2⃣ نخستین خونی که ریخته شد، خون هابیل بود که برادرش قابیل بدان دست یازید. قابیل از سر حسادت برادر را تهدید به قتل می کند. هابیل در جواب می گوید اگر تو دستت را به سویم گشایى تا مرا بکشى، من هرگز دستم را به سویت نمى‌‏گشایم تا تو را بکشم؛ زیرا از پرودگار جهانیان خوف دارم. قابیل برادر را می کشد و از زیانکاران می گردد.(مائده/۲۷ الی ۳۰)
این آیات به ما یادآوری می کند که ریختن خون انسان آنقدر گناه بزرگی است که هابیل حتی در مقام دفاع خود نیز حاضر نشد در کشتن برادر پیشدستی کند.

3⃣ یکی از پیمان هایی که خداوند از بنی اسرائیل گرفت، خودداری از خونریزی بود: یادآورید که از شما پیمان گرفتیم تا خون های خود را نریزید (بقره/ ۸۴). این پیمان ویژه گروهی خاص نیست، بلکه از آن همه شرایع الهی است.

4⃣ قرآن تنها در سه مورد ریختن خون را روا می داند : مرتکب قتل نفس و مرتکب فساد در ارض و محارب با خدا و رسول.(مائده/ ۳۲ و ۳۳)

5⃣ آیه ۲۰۵ از سوره بقره فساد در زمین را نابود کردن دسترنج مردم(حرث) و کشتن انسانها معرفی می کند. بنابر این از آنجا که جان و مال مردم محترم است، کسانی که به تخریب اموال و تعرض به جان و ناموس مردم مبادرت می کنند، مفسد فی الارضند و باید مجازات شوند.

6⃣ اجماع فقها بر این است که محاربه با خدا و رسول عبارت از کشیدن سلاح برای اخافه و ترساندن مردم و تهدید جان و مال آنان است. بر همین اساس ماده ۲۷۹ قانون مجازات اسلامی اینگونه بیان می دارد که : محاربه عبارت است از کشیدن سلاح به قصد جان ،مال یا ناموس مردم یا ارعاب آنها به نحوی که موجب ناامنی در محیط گردد.

7⃣ یک مورد دیگر در قرآن آمده است که به بحث ما مربوط می شود و آن اصطلاح فتنه است که قرآن آن را از آدمکشی بالاتر می داند.(بقره/۱۹۱) با توجه به معنی این کلمه که آشوب و اختلال در نظم اجتماعی است و پیامد آن کشتار انسانها و تخریب اموال خواهد بود، وجه شدیدتر بودن آن از قتل معلوم می گردد.

8⃣در تمام موارد پیش گفته چه فتنه، چه محاربه و چه فساد در ارض تنها زمانی خون مرتکب هدر می شود که خونی ریخته باشد یا به دفعات با اسلحه به ارعاب و ترساندن مردم مبادرت کرده باشد. در غیر این موارد کشتن انسان ناحق است و از بزرگترین گناهان شمرده می شود و از معدود گناهانی است که جاودانگی در آتش را به دنبال دارد.(نساء/۹۳)

9⃣ کشتن به ناحق یک انسان به قدری عظیم است که قتل حتی یک نفر به منزله ی کشتار انسانیت است.(مائده/۳۲)

🔟 علاوه بر مجازات اخروی در همه شرایع الهی و از جمله اسلام حکم قصاص نیز تعیین شده است تا ابزاری برای بازدارندگی از خونریزی باشد.(بقره/۱۷۸) بر این اساس مجازات کسی که به ناحق کسی را بکشد قتل و مجازات کسی که کشتار و ارعاب کند قتل سخت است.
باشد تا در پرتو مجازات مفسدان بدست مصلحان، زمین را آرامش گیرد و صالحان را زمین به وراثت رسد.

@Cmorghgrom30
پویا/قاسم به مثابه ی حاشیه/متن


1⃣ هر انسانی در برخوردش با مجموعه ای از داده های سخت یا نرم، آنها را به دو دسته ی حاشیه و متن تقسیم می کند : جداسازی گندم از کاه توسط کشاورز، قطعه از براده توسط تراشکار، داده های مفید و غیر مفید توسط تئوری پرداز و ...

2⃣ در هر جداسازی اینچنینی پیش فرضی ایدئولوژیک نهفته است که برای کنشگر هدف را طراحی و حاشیه/متن را تعریف می کند. خیاط بر اساس الگویی که در ذهن دارد، قسمتی از پارچه را اضافی قلمداد می کند و به سطل زباله می اندازد و قسمت های دیگر را نگه می دارد و می دوزد و لباس می نامد. یک پیکر تراش نیز از یک تخته سنگ برهمین پیش طرح است که قسمتهایی را تراشیده و دور می ریزد و مابقی را مجسمه می نامد. در مورد انتخاب داده ی نرم نیز اینچنین است : این که از صدها رخداد اطرافمان کدام مهم و کدام بی اهمیت است، مبتنی بر پیش فرص های ایدئولوژیک است.

3⃣ هر انسانی ناچار از ایدئولوژی است. بدون ایدئولوژی انتخاب بی معنا و لذا زندگی غیر ممکن است. حال این ایدئولوژی یا خودآگاه است یا ناخودآگاه. یا عالمانه است و یا تقلیدی.

4⃣ هر گاه منابع محدود باشند و کنشگران دارای طرح و ایده ی ذهنی مشترکی نباشند، تنازع پیش می آید. مثلا دو خیاط که از یک پارچه بخواهند یکی لباس مردانه و دیگری زنانه بدوزند. یا دو مدیر خبر بخواهند برای یک شبکه تلویزیونی در ساعت پیک، سر خط خبرها را تعیین کنند. غالب تنازعات سیاسی و اجتماعی از این جنس است: اختلاف در تعیین چیزهای مهم و غیر مهم، متن و حاشیه.

5⃣ پویا بختیاری و قاسم سلیمانی در فاصله زمانی کمی از هم کشته شدند. بدیهی است خون هر انسانی محترم است و پاسداشت خون او بر هر انسانی واجب. اما در همین بازه زمانی بوده اند انسان های دیگری که خونشان ریخته شده است. مثلا یک اویغوری بدست دولت چین و یا یک فلسطینی توسط اسرائیل. ولی ما به آنها اهمیت نمی دهیم و این اولین دو گانه سازی حاشیه/ متن است که ذهن ما انجام می دهد با پیش فرض های ایدئولوژیک ناسیونالیستی.

6⃣ ما بین پویا و قاسم هم دست به گزینش می زنیم و بسته به پیش فرض های ایدئولوژیک خود یکی را برمی گزینیم. شک نیست اگر منابع محدود نبود و امکانش را داشتیم، به هر دو به یک میزان بها می دادیم. زیرا هر دو فرزندان این آب و خاک بوده اند و هر دو عزیز. اما منابع محدودند : ساعات شبکه های تلویزیونی، منابع مالی، منابع انسانی و .... و بطور کلی "ظرف های گفتمانی"

7⃣ آنچه در انتخاب بین پویا و قاسم موثر است پیش فرض های ایدئولوژیک است. اگر ما جهان را "تهدید محور" فرض کنیم، گفتمان "امنیت محور" را بر می گزینیم و لذا برای ما قاسم می شود متن و تمام امکانات مالی و انسانی و رسانه ای را در خدمت پاسداشت خون او قرار می دهیم و پویا و امثال پویا می شوند حاشیه که لیاقت چنین تخصیص منابعی را ندارند. ولی اگر جهان را "فرصت محور" بدانیم، گفتمان "آزادی محور" را برمی گزینیم و لذا پویا برایمان اولویت می یابد.

8⃣ از نشانه های حکمرانی خوب این است که بین دو مطلوب "آزادی" و "امنیت" تقابلی ایجاد نکند و پویا و قاسم هر دو به یک میزان قدر بینند. طبق اصل ۹ قانون اساسی هیچ کس حق ندارد به بهانه ی امنیت، آزادی را سلب کند. آزادی و امنیت جدا نشدنی اند. آزادی همان امنیت فردی است و امنیت همان آزادی جمعی. اگر می بینیم که این دو را نمی توانیم با هم جمع کنیم، حتما حکمرانی مان بد است. حکمرانی ای که جهان را سراپا تهدید می بیند و نه فرصت.

9⃣ نگاه "امنیت محور" می گوید اگر امنیت نباشد، آزادی هم نخواهد بود و آزادی موجب هرج و مرج می شود که حتی حداقل آزادی را هم از بین می برد. این نگاه مبتنی بر قضاوتی از انسان ها است که در صورت آزادی دست به شرارت می زند پس باید با قوای امنیتی انسان ها را مهار کرد. نگاه "آزادی محور" دیدی مثبت به انسان ها دارد و نتیجه آزادی انسان ها را نه هرج و مرج بلکه همگرایی و سازش می داند.

🔟 آزمایش میلگرام ثابت می کند که بزرگترین جنایت ها برخاسته از اطاعت است و نه آزادی. و اطاعت لازمه ی نگاه "امنیت محور" است. تاریخ هم نشان می دهد که دیکتاتورها و مستبدین همواره به همین بهانه ی "امنیت محور" دست به سرکوب و کشتار زده اند. و متون دینی ما هم مالامال از ظلم های فراوانی است که توسط خلفا به بهانه ی امنیت بر اهل بیت(ع) روا داشته اند. پس حتی در صورت اجبار در گزینش بین پویا و قاسم باید پویا را برگزید. این نه بخاطر برتری شخص پویا بر شخص قاسم است. بلکه به دلیل برتری آزادی بر امنیت و تقدم اخلاقی ضعیف بر قوی است.

@Cmorghgrom30
موانع گفتگو

1⃣ جامعه ی ایران، جامعه ی متکثر مذهبی، قومیتی، نسلی، جنسیتی و معرفتی است. تک صدایی در چنین جامعه ای نه اخلاقی است، نه شدنی است، نه مفید و نه پایدار.

2⃣ گفتگو تنها رویکردی است که می تواند هم راهکار و هم راهبرد برای همزیستی مسالمت آمیز در چنین جامعه ی متکثری باشد و موجبات هم افزایی اقشار متنوع را فراهم کند.

3⃣ این رویکرد با موانعی، از جمله "نشناختن مفهوم گفتگو"، روبرو است. گفتگو، نصیحت کردن نیست. در نصیحت ، فرض بر این است که شما به حقیقت دست یافته اید و دیگران را باید هدایت کنید. گفتگو، مذاکره هم نیست. در مذاکره دو طرف بر حق بودن مواضع خود مصرند و تنها به دنبال چانه زدن برای وصول به یک توافقند.

4⃣ اولین شرط گفتگو، "تواضع معرفتی" است. بپذیریم که عدالت خداوند اقتضای این را دارد که حقیقت میان ابنای بشر توزیع شده است نه این که تمام حقیقت در انحصار من باشد. هر یک از ما در تاریکخانه ای هستیم که بخشی از حقیقت فیل را توصیف می کنیم. پس با گفتگو می توانیم از هم بیاموزیم و تصویر کاملتری از حقیقت فیل را به چنگ آوریم.

5⃣ دومین شرط گفتگو "گشودگی" است. "گشودگی" در برابر داده ها و دانش های جدید و خودداری از "فروبستگی".
"گشودگی" و "فروبستگی" دو اصلاح روانشناختی است که امروزه زیاد مطرح می شود و بسیار به دو مفهوم اسلامی "ایمان" و "عقیده" نزدیک است. در قرآن هیچگاه از ما عقیده خواسته نشده است ولی مکررا بر ایمان تاکید شده است. عقیده به معنی گره زدن ، اشاره به این دارد که انسان آنچنان روح خود را با یک مدل ذهنی گره بزند که با به مخاطره افتادن آن مدل، دچار وحشت شود و لذا از پذیرش داده های ضد آن پرهیز کند.
ولی ایمان از امنیت است و لذا مومن ، گشوده است بر هر چه پیش آید، که الخیر فی ما وقع.

@Cmorghgrom30
سیمرغ یا سی مرغ؟

@Cmorghgrom30
سیمرغ یا سی مرغ؟

به عکس فوق نیک بنگرید.
چه باعث شده است که یک فرد موقعیت کانونی بیابد و او بر تخت بنشیند و دیگران اینچنین در گردش حلقه زنند و برایش کاخ و گنبد و بارگاه درست کنند و برایش تیغ برکشند و خون بریزند و خون خود نثار کنند؟
مگر همه فرزندان آدم و حوا نیستند؟ مگر همه آفریدگان یک خدا نیستند؟ مگر همه در شرافت و کرامت برابر نیستند؟
پس چه باعث می شود یک از میانه کانون شود و دیگران پیرامون؟ و این پیرامونیان نیز حلقاتی تو در تو بیابند و خودی و خودیتر و خودیترین شوند؟ و بیرون از این حلقات دیگری و غیر خودی و نخودی و دشمن و فریب خورده نامیده شوند؟
جواب همه ی این سوالات فقط یک کلمه است : ایدئولوژی.
ایدئولوژی و عقیده است که بین انسان ها فاصله می اندازد و آنها را تا مرز کشتن یکدیگر دشمن می کند.
داشتن ایده و عقیده فی نفسه چیز بدی نیست و به انسان مدلی ذهنی می دهد تا از خود و جهان اطرافش تعریفی داشته باشد و بر اساس آن کنشگری کند.
اشکال هنگامی پیش می آید که انسان به این ایده و عقیده که صرفا مدلی ذهنی از حقیقت هستی است ، اصالت دهد و آن را تمام حقیقت پندارد و دلبسته و فروبسته ی آن شود و مانع گشودگی او به داده ها و دانش های متضاد گردد و وی از اصلاح ایده ی خود ناتوان شود.
آنگاه است که ایدئولوژی شیطانی می شود و به فرمان پیشوا سرها می برد و خانمان ها به باد می دهد و فسادها می گستراند. و در این میان تفاوتی ندارد که ایدئولوژی سکولار باشد چون نازیسم و فاشیسم و استالینیسم یا دینی باشد چون داعشیه و قزلباشیه. ایدئولوژی ماشین مخوفی است که چون بکار افتد فقط شرارت می زاید و تفاوتی نمی کند کانون آن پیشوا باشد یا مرشد کامل ، صدر هیئت رئیسه باشد یا خلیفه.
دامان انسان از این شرارت پاک باد

@Cmorghgrom30
سی مرغ و سیمرغ

@Cmorghgrom30
سی مرغ و سیمرغ

شیخ عطار نیشابوری در منطق الطیر خود داستان مرغان و پرندگانی را بیان می کند که در سودای دیدار پادشاه مرغان یعنی سیمرغ دست به سفری دور و دراز و پرخطر می زنند و به عشق او از کوه ها و دشت ها و دریاها و خشکی ها عبور می کنند. با طوفان ها و سرما و گرما روبرو می شوند. گرسنگی ها و تشنگی ها متحمل می شوند. در میانه ی راه برخی در دریا غرق می شوند، برخی در کوه‌ها و برخی در برابر گرمای آفتاب جان می بازند، برخی شکار حیوانات مسیر و برخی در خشکی بیابان از گرما تلف می شوند، برخی نیز یا در اثر خستگی و یا مجذوب عجایب راه شدن از ادامه ی مسیر منصرف می شوند. در نهایت تنها از میان آن همه مرغ، سی‌مرغ به جایگاه و بارگاه سیمرغ می رسند:

سی تن بی‌ بال و پر، رنجور و سست
دل شکسته، جان شده، تن نادرست

حضرتی دیدند بی وصف و صفت
برتر از ادراک و عقل و معرفت

محو می بودند و گم، ناچیز هم
تا برآمد روزگاری نیز هم

در آنجا حضرتی دیدند بی‌وصف و صفت و همه حیران او شدند. حضرت یعنی محل حضور، پیشگاه، آستانه، جایگاه.
مرغان در آن حضرت و بارگاه مدتها حیران و سرگردان ماندند و سیمرغ را نیافتند. پس بسیار تضرع و زاری نمودند و طاقت از کف داده و بیهوش شدند که ناگهان نوری درخشیدن گرفت و از حضرت نور جانی دوباره یافتند و از نو زنده شدند و در آن زمان سیمرغ را دیدند و دریافتند که سی مرغ همان سیمرغ است. و آن جایگاه و حضرت، آینه ای بود که خود را در آن به وجه وحدت و یکتایی می دیدند:

هم ز عکس روی سیمرغ جهان
چهره سیمرغ دیدند آن زمان

چون نگه کردند آن سی مرغ زود
بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

در تحیر جمله سرگردان شدند
می ندانستند این، تا آن شدند

خویش را دیدند سیمرغ تمام
بود خود سیمرغ سی مرغ مدام

چون سوی سیمرغ کردندی نگاه
بود آن سیمرغ، این کاین جایگاه

ور به سوی خویش کردندی نظر
بود این سی مرغ ایشان، آن دگر

شیخ نیشابور در این داستان تمثیلی از مضامین عرفانی را مراد دارد و به وحدت وجود و وحدت در کثرت اشاره می کند. بر این اساس هر فردی از انسان فشرده ی تمام حقایق هستی و نقطه ی عطف راز هستی است. و چون انسان در خود و دیگران سیر آفاق و انفس کند با کمک دیگران به سیمرغ حقیقت نائل می شود.

در این داستان از ابتدا تا انتها پرنده ای است هدهد نام که اوست برای دیگران از وصف سیمرغ می گوید و آنان را به این سفر پرخطر ترغیب می کند. هدهد اشاره به پیامبران و امامان و اولیای الهی دارد که خود مجذوب سیمرغ است و دیگر مرغان را ترغیب به این جذبه می کند و نه بیشتر. و این خود مرغانند که باید با طی طریق به سیمرغ حقیقت نائل شوند.

@Cmorghgrom30
سی مرغ


1⃣ گر چه داستان شیخ عطار اشاره به وحدت وجود دارد و تمثیلی است از مباحث آنتولوژیک و وجودی، ولی از آن در مورد مباحث اپیستمولوژیک و معرفتی نیز می توان بهره گرفت.

2⃣ بر این اساس هیچ انسان همه چیز دانی وجود ندارد و همه چیز را همگان دانند. انسان ها با کمک همدیگر و تضارب آرا است که به تصویری کاملتر از حقیقت نائل می شوند.

3⃣ حتی انبیا و اولیا و امامان نیز انسان هایی بودند مانند دیگر انسان ها که تنها برتری شان بر دیگران به آن علمی بود که در اثر وحی یا الهام بدست می آوردند.

4⃣ آن وحی و الهام تمام معارف هستی نبود. اینطور نبود که شامل علم فیزیک و بیولوژیک و پزشکی و مهندسی و ... هم باشد. در روایات بسیار آمده است که آنها به هنگام بیماری به پزشک مراجعه و از داروهای معمول زمانه استفاده می کردند. تابع قوانین و مقررات عرف زمانه بودند و تنها در مواردی که خلاف طبع انسانی بود(به تعبیر قرآنی منکر بود یعنی طبع انسان آن را مورد انکار قرار می داد) در آنها اصلاحاتی انجام می دادند.

5⃣ تمام پدیده های طبیعی که در قرآن آمده است برگرفته از محیط عربستان است و در آن نشانی از پنگوئن و فک و زرافه و .... نمی بینید. اگر در قرآن اشاره به فیل شده است به دلیل لشکرکشی ابرهه به حجاز بوده است که در خاطره ی اعراب آن زمان موجود بود.
اصولا قرآن و انبیا و امامان برای تدریس پزشکی و تکنولوژی و حتی علوم انسانی هم نیامده اند.

6⃣ پس رسالتشان چیست؟ جواب فقط یک کلمه است : توحید. ایمان به این که فقط یک نیرو در جهان و کائنات جاری و ساری است و آن نیروی خدا است. و همه ی ذرات عالم فرمانبردار خداوندند و به تسبیح او مشغولند و پیامبر اکرم (ص) همه ی اینها را در تجربه ی نبوی خود می دید و آیات قرآن شرح این تجربه ی متعالی است.

7⃣ این که در قرآن عباراتی چون "تبیانا لکل شیء" آمده است، لفظ کل در رابطه با رسالت قرآن تعریف می شود. وقتی در یک کتاب پزشکی می گوییم همه چیز آمده است یعنی همه چیز مربوط به پزشکی آمده است و قطعا به این معنی نیست که در مورد مهندسی و ورزش و نجوم و اقتصاد و حقوق و ... هم مطلب دارد. قرآن کتاب هدایت به توحید است و در آن همه ی نیازمندی های در این ارتباط آمده است. قرآن "توحید نامه" است.

@Cmorghgrom30
✔️سنج در گنج و رنج🔻
(روحانیت و عدد)

🔸علی طبیعت پور

🔹1. یکی از تفاوت های بارز علم جدید از علوم کهن ، کمی بودن آن است. نقطه ی آغاز این علم را گالیله می دانند که سعی کرد از هر پدیده ی فیزیکی تعریفی کمی ارائه کند و با عدد بیان نماید. او می گفت زبان طبیعت ، ریاضی است. باید با طبیعت با زبان ریاضی و عدد صحبت کرد و قوانین آن را فهمید.

🔹2. به عنوان مثال او از حرکت اجسام ، تعریفی کمی ارائه داد به نام سرعت که از تقسیم مسافت طی شده به زمان صرف شده به دست می آمد. هم مسافت و هم زمان هر دو عدد هستند و حاصل تقسیم آنها هم یک عدد می شود. تا قبل از او حرکت یک مفهومی کیفی بود که صرفا با عباراتی کیفی چون تند یا کند یا ملایم توصیف می شد.

🔹3. کارهای گالیله توسط نیوتن و فیزیکدانان دیگر پیگیری شد و از مفاهیم جرم ، نیرو ، انرژی ، فشار ، گرما و ... تعریفی کمی ارائه شد که با عدد بیان می شدند و دستگاهی برای سنجش هر یک از آنها نیز ساخته شد.

🔹4. حتی برای مفاهیم بسیار کیفی که جنبه های ذوقی و زیباشناسانه در هنر دارند چون رنگ های نور و نت های موسیقی نیز تعریفی کمی به نام فرکانس ارائه شد که عبارت بود از تعداد نوسانات موج تقسیم بر زمان.

🔹5. اینک انسان زبان طبیعت را یافته بود و هم صحبتی با او ، انسان را قادر ساخت تا طبیعت را رام خود سازد و به استخدام خود درآورد. هواپیماها و کشتی های غول پیکر بسازد. دل اتم را بشکافد و انرژیش را خارج سازد و ...

🔹6. موفقیت های نگاه کمی در فیزیک ، باعث شد در دیگر علوم چون شیمی و پزشکی و حتی در علوم انسانی چون اقتصاد ، جامعه شناسی ، روانشناسی و ... نیز این پارادایم بکار رود.

🔹7. اگر در پزشکی سابقا تنها با دست گذشتن بر پیشانی صرفا طبیب می گفت تب دارد یا ندارد ، اینک دما سنج دقیقا با عدد دمای بدن را معلوم می کرد. یا با دستگاه فشار سنج ، فشار خونش با عدد بیان می شد. با بررسی خون و ادرار وی میزان کلسترول و اوره و ... وی با عدد بیان می شد و ...

🔹8. در علوم انسانی نیز با تعریف شاخص های کمی ، این علوم به نتایج خیره کننده ای رسیدند که به دانشمندان امکان ارائه ی مشاوره های دقیق به مدیران جامعه را می داد. رهبران این جوامع می توانستند با بررسی اعدادی که در اختیارشان گذاشته می شد ، دریابند در چه نقطه ای از مراحل توسعه هستند و چگونه می توانند برای نیل به توسعه یافتگی بیشتر اقدام کنند.

🔹9.چرا نگاه کمی به وقایع اینقدر مهم است؟ چرا از زمان گالیله تا کنون که کمتر از ۵۰۰ سال گذشته است این همه اختراع و اکتشاف رخ داده است ولی تا قبل از آن صدها سال می گذشت تا آتشی کشف و چرخی اختراع شود؟ چرا معیار توسعه یافتگی یک کشور بر اساس حجم داده های عددی است که در شاخص های مختلف آن کشور در اختیار است؟ اینها سوالاتی است که پاسخ به آنها مرز بین دنیای مدرن و دنیای کهن را تعیین می کند.

🔹1.یکی از فواید نگاه کمی اینست که به انسان قدرت پیش بینی ، و نه پیش گویی ، می دهد. مثلا شما با نگاه به سرعت سنج اتومبیل می بینید که سرعت ۸۰ کیلومتر بر ساعت است و ضمنا تا مقصد ۸۰۰ کیلومتر فاصله دارید، پس پیش بینی می کنید که اگر با همین سرعت ادامه دهید تا ۱۰ ساعت دیگر به مقصد خواهید رسید. به همین ترتیب رهبران یک کشوری که می خواهد در ۲۰ سال آینده در تمام شاخص ها رتبه ی اول منطقه باشد، نرخ رشد خود را در آن شاخص ها مرتبا بررسی می کند تا ببیند با این سرعت رشد آیا در ۲۰ سال به آن هدف می رسد یا خیر. گفتیم پیش بینی و نه پیش گویی. پیش بینی مربوط به علم است و دنیای مدرن. پیش گویی مربوط به جادوگری است و دنیای کهن.

🔹1.1.فایده ی دیگری که نگاه کمی دارد، امکان تصحیح خطا است. رهبران کشوری که چنین نگاهی ندارند و صرفا بصورت کیفی به ارزیابی امور کشور خود می پردازند و بجای بیان اعداد صرفا از کلماتی چون خوب، بد، تند، کند و ... استفاده می کنند، غرق در توهمات مالیخولیایی خود باقی می مانند و چربزبانان مجیز گو آنان را از وقوف به اشتباهات و تصحیح آنها محروم می کنند. این اعداد هستند که با ما حرف می زنند و ما را از میزان انحراف از هدف آگاه می سازند.

🔹2.1. روحانیت معزز از آنجا که اولا به دنیای سنت تعلق دارد و ثانیا به الفاظ بیشتر مشغول است، بیشترین فاصله را در میان اقشار ملت از عدد و علم جدید دارد. لذا در سخنرانی های این عزیزان ، فراوان پیش می آید که "با ضرس قاطع" بیان می کنند که در آینده چنان می شود و چنان نمی شود. بدون این که دستگاه سنجشی برای این پیش بینی خود داشته باشند. برای کشوری که مهمترین مناصب آن در اختیار روحانیت است، اگر برای رفع این نقیصه فکری نشود، نتایجی فاجعه بار خواهد داشت، کما این که داشته است.

@namehayehawzavi
انسان در لایه های عمیق جان خود با خلاهای وجودی و اگزیستانسیال مواجه است که به تعبیر اروین یالوم مرگ ، رها شدگی ، بی معنایی زندگی ، تنهایی(انسان تنهاست حتی در جمع)، اضطراب و افسردگی(این اپیدمی مدرنیته) از جمله ی آنهاست.
علاج همه ی این خلاها تنها و تنها در دین است. بشریت را از این موهبت محروم نسازیم.

@Cmorghgrom30
✔️ممبر یا منبر🔻
(روحانیت و مخاطب)

🔸علی طبیعت پور

🔹۱. در دوران کهن تنها نظام آموزشی کشور، نظام مکتبخانه - حوزه ی علمیه بود. از هر ۱۰۰۰ نفر تنها ۱ نفر بود که امکان سوادآموزی در مکتبخانه نزد ملای ده یا محله را می یافت. چنین فردی در صورت تمایل به ادامه تحصیل می بایست رهسپار عتبات عالیات می شد و در حوزه های علمیه نجف یا کربلا یا سامرا ادامه تحصیل می داد و مجتهد می شد.

🔹۲. ملایان در نظام حوزوی علاوه بر فقه و اصول، بعضا حکمت و طب هم می خواندند و توانایی طبابت نیز داشتند. بنا بر این نزد توده ی مردم که بیسواد بودند، ملا یعنی همه چیزدان. مشخصه ی دنیای کهن، دوگانه ی ملا/بیسواد بود. برای همین مردم علاوه بر این که مسائل دینی خود چون طهارت و نجاست و نماز و روزه را از ملای محله می پرسیدند، به وقت بروز سایر مشکلات در قضاوت، طبابت، سیاست و ... نیز به وی مراجعه می کردند.

🔹۳. بیش از ۱۰۰۰ سال این دوگانه ی ملا/بیسواد بر جامعه ی ما حاکم بود تا این که با شکست ایران از روس این نظام ترک برداشت و با اعزام دانشجویان به فرنگ و بازگشت آنان و تاسیس دارالفنون توسط امیرکبیر و مدارس توسط رشدیه، زلزله ای در جامعه ی ایران رخ داد. دیگر دوگانه ی ملا/بیسواد، به سه گانه ی ملا/تحصیل کرده/بیسواد تبدیل شده بود. بعضی از این تحصیل کرده ها به فرنگ رفته و پس از بازگشت به چنان قابلیت هایی دست می یافتند که هیچیک از حوزویان را توان رقابت با آنان نبود.

🔹۴. این تحصیل کرده می توانست کودکان را خیلی آسانتر و سریعتر با سواد کند. پزشکان این قشر می توانستند بیماران را خیلی علمی تر و کارآمدتر درمان کنند. حقوقدانان آنها قادر بودند مسلط تر اختلافات را فیصله بخشند. ادیبان آنها می توانستند با تسلط بر زبان عربی صیغه نکاح جاری کنند و از قرآن و سنت برای مردم بگویند. کار به جایی رسیده بود که عملا حوزویان ، به تقلید از مسیحیت، روحانی نامیده شدند. اشاره ای به این که آنان را با امور جسمانی و دنیوی کاری نیست و صرفا باید به امور روحانی و معنوی بپردازند.

🔹۵. با روی کار آمدن سلسله پهلوی، این روند شتاب بیشتری گرفت و با تاسیس دانشگاه به اوج خود رسید. ضمنا با رشد شهرنشینی و بالاتر رفتن رفاه، توده ی مردم با سواد شدند و کمتر نیاز به رجوع به حوزویان داشتند. دیگر سه گانه ی جامعه ایران بصورت روحانی/دانشگاهی/باسواد در آمده بود. و حوزویان تمام این کم رونقی محفل خود را نه یک تحول طبیعی معرفتی بلکه نتیجه ی توطئه ی مشترک پهلوی و غرب می پنداشتند و لذا کینه ی این دو به دل گرفتند.

🔹۶. حکومت پهلوی گرچه برای ایران در مجموع توسعه و علم و رفاه بیشتری به ارمغان آورد، ولی به علت این که از طرفی با استبداد و اختلاف طبقاتی و از طرف دیگر با رشد سطح توقع توده مردم همراه بود، موجب گسترش نارضایتی عمومی را فراهم ساخت و در پیوند با نارضایتی روحانیت، انقلاب ۵۷ را رقم زد.

🔹۷. انقلاب ایران نتیجه ی سه سوء تفاهم تاریخی بود. اولی بد فهمی رژیم پهلوی از میزان نفوذ سنت در جامعه ایران، و دومی بد فهمی حوزویان از روند تحولات معرفتی جامعه ایران بود. سومین بد فهمی، تصور مردم ایران از نسبت حوزویان با مدرنیته بود : آنها همچنان می خواستند در دنیای مدرن حوزویان راهبر آنان باشند و به دنیای آنان نور معنویت و اخلاق پاشند. لیک این ولایت از نوع ولایت دانا بر نادان بود و در این عصر که حوزویان چیزی برای ارائه نداشتند، سرکنگبین صفرا فزود و خلق الله عطایش به لقایش بخشیدند و مجددا ادبار از روحانیت جریان یافت.

🔹۸. هزار و اندی سال بود که روحانیون بر فراز منبر متکلم الوحده بودند و روایت خود را از تاریخ، دین، علم، اخلاق و هنر بیان می کردند و دیگران در پای منبر صرفا شنونده بودند و پذیرا. بعد از انقلاب هم با منبر قرار دادن حکومت و ابزارهای رسانه ای آن، این روند در مقیاسی وسیعتر تداوم یافت. مردم خواه ناخواه مخاطب این تنها منبع تولید اطلاعات بودند. معدود تریبون های دانشگاهی نیز برای برگزاری نیاز به تایید روحانیت داشت.

🔹۹. با ورود تکنولوژی دیجیتال و گشایش فضای سایبری، تک گویی روحانیت به پایان رسید. اینک مردم خود رسانه اند و خود مولد اطلاعات. شهروندان هر یک روایت خود را از وقایع، تاریخ، دین و علم بیان می کنند. دیگر جذب مخاطب مهم شده بود و هر یک از حوزویان شاخص، کانال یا گروهی در شبکه های اجتماعی بر پا کردند و سعی در افزایش ممبر(Member) داشتند.

🔹۱۰. دیگر منبری نیست. دیگر نگاه از بالا به مخاطب و صحبت با واسطه ی مسئول دفتر با دانشگاهیان نمی توان داشت. دیگر همه ممبریم. همه در کنار همیم. فراز و فرودی نیست. دیگر به گفته نگریسته می شود نه به گوینده. و چقدر خوب که اینچنین است و چقدر قرآنی! که محمد از مردم بود و با زبان مردم سخن می گفت.خلق عظیم داشت و تشخیصش در جمع ممکن نبود.

@Cmorghgrom30
@namehayehawzavi
تاریخمندی روایات


این روزها روایتی منسوب به امام صادق (ع) دست به دست می چرخد که موجبات طعن به مومنان و دلگیری آنان شده است. این روایت به این مضمون است که "هر گاه بلا و ذلتی به شما رسید ، به قم بروید ، چون آنجا پناهگاه فرزندان فاطمه و استراحتگاه مومنان است."

باید به مومنان گفت دلگیر نشوید که خود کرده را تدبیر نیست. وقتی هر روایتی را هر کسی و هر نهادی بدون بررسی صدوری و دلالی بر در و دیوار شهرها می زنند و مدام از رادیو و تلویزیون و تریبون ها پخش می کنند ، باید انتظار چنین روزهایی را هم می داشتند. البته متاسفانه آنها که چنین می کنند در چنین مواقعی از صحنه غایبند و بار پاسخ به سوالات بر دوش آنانی می افتد که درد دین دارند نه آن که نان دین خورند.

و اما ماجرای این روایت : فارغ از بحث صدوری و سندی روایت ، باید گفت بسیاری از روایات مندرج در کتب روایی ما تاریخمندند و برای مخاطب آن زمان و آن مکان بوده است.

در اواخر دوران بنی امیه قیامی به رهبری ابن اشعث در عراق رخ داد که یکی از قبایل عرب ساکن کوفه به نام "بنی اشعر"(اشاعره) هم شرکت داشت. این قیام شکست خورد و بازماندگان آنها در اقصی نقاط مملکت پهناور اسلامی متواری شدند. از جمله انقلابیون اشعری به ایران متواری و در محل قم کنونی ساکن شدند. آنها با کمک مردم محلی در آن منطقه برج و بارویی ساختند و آن را قم نامیدند که تا اندازه ی زیادی از حکومت مرکزی استقلال داشت.

اشعریان، شیعه نه به معنی امروزی آن بلکه به معنی عام آنروزی بودند. لذا قم از آن زمان مامنی برای انقلابیون مختلف شیعی اعم از کیسانی و عباسی و امامی شد که از دست خلفای وقت متواری می شدند. با انقلاب عباسیان بر ضد امویان ، اشعریان قم هم در آن شرکت کردند و لذا پس از روی کار آمدن عباسیان ، به پاداش این همکاری ، حکومت قم را یافتند که استقلالی بیش از پیش داشت. بعدها این اشعریان به تدریج به جناح امامی شیعیان نزدیک شدند.

بهر حال این روایت بر فرض صحت سند به چنین ماجرایی اشاره دارد. اگر علمای ما این روایت را از بستر زمانی خود خارج نمی کردند و برای تایید حوزه ی قم به آن اطلاق نمی دادند، اینک چنین شبهه ای مطرح نمی شد.
باشد که عبرت گیریم.

@Cmorghgrom30
2025/07/09 12:56:49
Back to Top
HTML Embed Code: