Telegram Web Link
"ناب‌ترین گونه‌ی زیبایی آن است که آدمی را یک‌باره به وجد نمی‌آورد و تاثیری همچون طوفان و خلسه‌‌آور را بر نمی‌انگیزد؛ بلکه آن زیبایی مهم است که آرام در ذهن ما رسوخ کند و ما بی آنکه بدانیم آن را با خود می‌بریم و در رویا نیز دوباره آن را می‌بینیم، این زیبایی وجود ما را تسخیر می‌کند."


📕انسانی، بسیار انسانی
▪️نیچه
@ELDialectico
8👍5
طرح‌های سیحون بر روی بلیط‌های مترو پاریس
‏در اوایل دهه 80 میلادی ⁧ #هوشنگ_سیحون ⁩ در زمان اقامتش در پاریس طرح‌هایی روی بلیط‌های استفاده شده مترو زده و از دل هر بلیط ساده با استفاده از خطوط و فرم‌های متنوع آثاری بدیع خلق کرده است.

@ELDialectico
8👍3
پاریس ریویو: داستایوسکی چه‌طور؟ تولستوی چه‌طور؟ آیا این‌ها هم «چیزی برای گفتن» نداشتند؟


آلن رب گریه: تولستوی داشت. به همین دلیل، بر روی هم، تولستوی برای من جذابیتی ندارد
به ویژه آناکارنینا برای من جذابیتی ندارد! در میان کتاب‌های تولستوی، تنها کتابی که برای من جذابیت دارد رمان مرگ ایوان ایلیچ است. ایوان شخصیتی است که وقتی دارد پرده‌ای را از قلابش در می‌آورد، خودش را زخمی می‌کند، و خواننده مرگ او را در این اشاره در می‌یابد. در مورد داستایوسکی، احتمالا در کارهای او پیام وجود دارد، اما برای من این پیام به مثابه یک نوع انگل یا پارازیت است. در رمان جنایت و مکافات، قسمت اول رمان که آن جنایتی شکل می‌گیرد، برای من جذابیت بیشتری دارد. آیا صحنه‌ای را که راسکولینکف دارد تبر را آماده می‌کند به یاد می‌آورید؟ و افسون او را از نتیجه‌ی کاری که در پیش دارد؟ پایان رمان که درباره‌ی مسئولیت اخلاقی و گناه و چیزهای دیگری از این قبیل است، عمیقا برای من ملال آور است.



▪️آلن رب گریه
▫️گفتگو با مجله پاریس ریویو

@ELDialectico
👍21👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تابستان از "چهارفصل" اثر آنتونیو ویوالدی با اجرای "جاشون بل"

#Antonio_Vivaldi
#The_Four_Seasons
#Joshua_Bell

@ELDialectico
5
سبک نگارش را فقط در متن یک نویسنده نباید جست. دست‌نوشته‌ها هم حکایت از سبک دیگری دارند که خوانندگان کمتر با آن آشنا هستند، اما جهان درونی نویسنده را آشکار می‌کند.
‏دست‌خط چند نویسندگان برتر را برایتان آورده‌ام.

‏یادداشت‌های #مارسل_پروست برای نگارش "در جست‌وجوی زمان از دست رفته".

@ELDialectico
👍11
“هم آزادگی هم آزادی؛ هم بیهقی هم برتولد برشت”

‏وحشتناک است اگر ایرانی بخواهد تنها با فرهنگ گذشته‌اش زندگی کند و از آن بدتر اگر بخواهد چنان غربی شود که قید فرهنگ و زبان مادریش را بزند.

‏اما دهشتناک‌تر از این هر دو، آن کسی است که «در وجودش نیمه بد ایرانی با نیمه بد فرنگی جمع شود»

که چنین شخصی هم گوهر “آزادگی” شرقی‌اش را از کف می‌دهد و هم موهبت “آزادی” غربی را.




▪️دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن


@ELDialectico
👍16
عصر جمعه ۱۸ نوامبر ۱۸۸۱
پدرم وقتی کتاب‌های فرانسه میشله یا ویکتورهوگو را در دستم می‌بیند، مرا شرور و گناهکار می‌داند و «بی‌ادبم» می‌خواند. این طرز تفکر به‌اندازه‌ای بی‌جا و بیهوده است که جا ندارد درباره آن‌ها نکران باشم. بارها به پدرم گفته‌ام: «سعی کن چند سطری از این کتاب را بخوانی، خواهی دید مطالبش تورا هم به هیجان خواهد آورد» ، اما پدرم با کمال لجاجت پیشنهاد مرا رد می‌کند.




📕نامه‌های_ون‌گوگ
▪️ترجمه :رضا فروزی

@ELDialectico
👍6
🔶راستی لذت تنها بودن را چشیده‌ای، قدم زدنِ تنها، دراز کشیدنِ تنها توی آفتاب؟ چه لذتِ بزرگی است برای یک موجود عذاب کشیده، برای قلب و سر! منظورم را می‌فهمی؟! آیا تا به حال مسافت زیادی را تنها قدم زده‌ای؟ قابلیتِ لذت بردن از آن دلالت بر مقدار زیادی فلاکتِ گذشته و نیز لذت‌های گذشته دارد




از نامه‌های فرانتس کافکا به فلیسه‏

@ELDialectico
👍8👎1
و دیگر اینکه زیاد خسته و به همه‌چیز بی‌علاقه هستم.فقط روزها را می‌گذرانم و هرشب بعد از صرف اشربه ی مفصل ، خود را به خاک می‌سپارم و یک آخ و تف هم روی قبرم می‌اندازم.
اما معجزه ی دیگرم این است که صبح باز بلند می‌شوم و راه می‌افتم…



📕از نامه های صادق هدايت به محمدعلی جمالزاده
▫️عکس از : #حمید_جانیپور


@ELDialectico
👍111👎1
«شاید تنها آن‌کس که امیدش، نومید شده و رویاهایش تباه، می‌داند که سعادت چیست و نسبت واقعی با خوشبختی را درک می‌کند»

▪️از نامه ⁧ #آدورنو ⁩ به ⁧ #هورکهایمر ⁩ (فرانکفورت ۱۹۶۵)
▫️عکس از #رضا_دقتی

@ELDialectico
👍82👎1
«فرهنگ فقط آن هنگام حقیقی و اصیل است که تلویحاً انتقادی هم باشد، و ذهنی که این را فراموش کند، مکافاتش را در منتقدانی که می‌پروراند خواهد دید. انتقاد عنصر ضروری فرهنگ است و خود دچار تناقض است: با همهٔ ناحقیقی بودنش، باز هم حقیقی است، همان‌قدر که فرهنگ ناحقیقی است. ناعادلانه بودن انتقاد در این نیست که بی‌رحمانه موشکافی و تحلیل می‌کند _این بزرگ‌ترین فضیلت آن است_ بلکه در این است که با تسلیم شدن [به وضعیت موجود] از پرسش‌های اصلی طفره می‌رود.»


▪️تئودور آدورنو
📕جامعه‌شناسی انتقادی

@ELDialectico
👍6
«انسان در هیچ موردی به اندازه عشق شایسته برخورداری نیست و در هیچ موردی به این اندازه خود را محروم نکرده است»

▪️شاهرخ مسکوب
📕در حال و هوای جوانی

@ELDialectico
12👎1
چرا به حاکمان می‌خندیم!

‏«با خنده، جامعه انتقام آزادی‌هایی را می‌گیرد که از آن دریغ شده است. خنده اگر نشان همدردی یا مُهر مهربانی به همراه داشت در هدف خود شکست می خورد…
‏برعكس، خنده مجازاتی بسيار شديد است. هيچ تنبيه ديگرى تا این حد خوار كننده نيست!»



▪️ #آنری_برگسون
📕رساله‌ خنده

@ELDialectico
6👍2
آنا آخماتووا در خاطراتش بازگو می‌کند که وقتی در اوج تصفیه‌های استالینی در صف بلندی در برابر زندان لنینگراد منتظر بوده است تا از پسر بازداشت‌شده‌اش لِف خبر بگیرد چه برایش پیش آمده است:
روزی یک نفر از آن جمعیت انبوه مرا شناخت. در پشت سر من زن جوانی قرار داشت که از سرما لب‌هایش کبود شده بود و قطعاً هرگز مرا به اسم نمی‌شناخت. او پس از شنیدن نام من از رخوتی که همه‌ی ما را فرا گرفته بود بیرون آمد و نجواکنان پرسید (آن‌جا همه نجواکنان صحبت می‌کردند) «آیا می‌توانی این وضع را توصیف کنی؟» من پاسخ دادم «بله می‌توانم». این‌جا بود که روی چهره‌اش که دیگر به چهره‌ی آدمیزاد نمی‌آمد لبخند بی‌جان و زودگذری نقش بست.‌‌
‌‌‌
‌‌📕خشونت
▪️اسلاوی ژیژک‌
▪️ترجمه‌ی علیرضا پاک‌نهاد

🔸️ تصویر پرتره‌ی آنا آخماتووا اثر ناتال آلتمن


@ELDialectico
👍10👎1
آنان هر روز بیشتر در عمق زمین فرو می‌رفتند، گویی در حال کندن گور خود بودند. زمین بی‌رحمانه آنان را می‌بلعید و تنها امیدشان به یک روز تعطیل بود، روزی که شاید از این جهنم زنده بیرون بیایند. اما هر چه بیشتر کار می‌کردند، بیشتر در خاک دفن می‌شدند. هیچ‌کس به یادشان نمی‌افتاد و گویی خودشان هم باور کرده بودند که زنده‌بودنشان بی‌معنی است…

ناگهان فریادی از دور شنیده شد؛ صدایی که از عمق تونل‌ها برخاست. بخشی از دیواره‌ی معدن فرو ریخت و چندین کارگر زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدند. هیچ‌کس نمی‌توانست کمک کند، جز آنکه با چشمان اشک‌بار به صدای آخرین نفس‌های آنان گوش فرا دهند. مرگ به سراغشان آمده بود، بی‌هیچ هشداری…



📕ژرمینال
▪️امیل زولا

@ELDialectico
👍65
اخبارِ دنیا دارد مرا فرو می‌برد.
من بینِ سیل و قحطی و زمین‌لرزه دست‌و‌پا می‌زنم.
هرجا را درست می‌کنی، مصیبت از جای دیگری سردرمی‌آورد. من بین ارواحِ کشته‌شدگان و صدای گرسنگان غرق می‌شوم. زنی پنج میمون به‌دنیا آورد،
کوه‌ها حرکت می‌کنند.
من نمی‌توانم جلوی اتفاقات را بگیرم.
معدنچیانِ زنده‌به‌گور، سوختگانِ آتش، و یتیم‌های جنگ، درِ خانه‌ی مرا می‌زنند.
من غرق می‌شوم.
فقط دستم است که به امیدِ نجات بیرون است
و کسی آنرا نمی‌گیرد...



📕دنیای مطبوعاتیِ آقای اسراری
▪️بهرام بیضایی
@ELDialectico
👍76
«شما تنها مردگان را دوست دارید…
‏لعنت به همگی‌تان»



▪️از نامه الکساندر سولژنیتسین در نقد استالین (فوریه ۱۹۴۵)
👍21👎4


در دوران طلایی رفیق چائوشسکو یک روز یک پیرزن گیج و فریب خورده که کمتر خودش را به آرمان های ضد امپریالیستی مشغول کرده بود، به سبد خالی خودش خیره شد و با تعجب از خودش پرسید: من می خواستم برم خرید یا از خرید برگشته‌ام؟


📕طنز سرخ، نگاهی به مقوله طنز در کشورهای کمونیستی اروپای شرقی
اسعد اردلان
@ELDialecico
👍12👎1
سعادتمند زیستن، یعنی:
«با مصیبت کمتر زیستن»، یعنی زندگی تحمل‌پذیر را فهمیدن.

کسی که می‌خواهد زندگی‌اش را از دیدگاه فلسفی جمع‌بندی کند، بهتر است صورت‌حساب را بر مبنای ‌بلایایی که از آنها گریخته است بنویسد، نه بر مبنای لذت‌هایی که از آنها بهره‌مند شده است.



▪️آرتور شوپنهاور
📕در باب حکمت زندگی

@ELDialectico
👍12
2025/10/25 17:21:34
Back to Top
HTML Embed Code: