Remember yourself always and everywhere.
G.I. Gurdjieff

خویشتن را به یاد آر!
در هر زمان و هر مکان.

#خودبه‌یاد‌آوری
#گرجیف
@hooshmandy
"آیا سکون صرفاً نبود صدا و محتواست؟
خیر، سکون خودِ هشیاری است. یعنی همان آگاهی بنیادینی که تمام فرم‌ها از همان پدیدار می‌شوند. بنابراین چطور ممکن است که این آگاهی از آنچه شما هستید جدا باشد؟ این فرمی که گمان میکنی آن هستی، از همان پدید آمده و توسط همان زنده نگه داشته می‌شود.
این آگاهی اصل و اساس تمام کهکشان‌ها. علفزارها، گل‌ها، درختان، پرندگان و تمام فرم‌های دیگر است."
#اکهارت تُله

"سکون ماهیت حقیقی تو است. سکون چیست؟
سکون همان فضای درون یا هشیاری است که این کلمات در آن ادراک شده و به اندیشه تبدیل می‌شوند. بدون آن هشیاری، هیچ ادراک و اندیشه و هیچ جهانی وجود نمی‌داشت.
تو همان هشیاری هستی که خودت را به قالب این شخص درآورده‌ای."
#اکهارت تُله
آدمها دو دسته اند :
نعمت
عبرت
یک داستان بودایی بسیار زیبا، سعی کنید آن را درک‌ کنید.
مردی در جنگل می دود، تلاش دارد از شیری فرار کند که در تعقیب اوست. به پرتگاهی میرسد، راهی برای رفتن وجود ندارد، پس می.ایستد، برای یک لحظه نمیداند چه کند، به پایین نگاه می کند، یک دره و پرتگاه بسیار عمیق و بی انتهاست. اگر بپرد کارش،تمام است، ولی با این وجود شاید با پریدن نجات یابد، معجزات رخ میدهند.

پس او عمیق تر به پایین نگاه می کند و میبیند که دو شیر دیگر نیز در پایین دره ایستاده و به بالا نگاه می.کنند، پس آن امکان تمام است. شیر نزدیک میشود غرش میکند؛ مرد میتواند صدای غرش او را بشنود. تنها امکان فرار او این است که از ریشه های درختی که لب پرتگاه است آویزان شود.

او نه میتواند پایین بپرد و نه میتواند آنجا لب پرتگاه بایستد پس به ریشه آن درخت آویزان میشود. ریشه ها بسیار شکننده هستند و او میترسد که هر لحظه شکسته شوند. نه تنها این، بلکه شبی بسیار سرد است و دستهایش چنان سرد شده که میترسد شاید نتواند برای مدت زیاد آویزان بماند. ریشه ها در دستانش لیز میخورند. دستهایش یخ زده اند. مرگ قطعی است، مرگ هر لحظه در آنجاست.

سپس به بالا نگاه می کند: دو موش مشغول جویدن ریشه های آن درخت هستند، یکی از موشها سفید است و دیگری سیاه. نماد روز و شب. نماد زمان، زمان از دست میرود و آن دو موش مشغول جویدن ریشه ها هستند و واقعاً کارشان را عالی انجام میدهند، آنها تقریباً بـه آخـرش رسیده اند نزدیک است که تمامش را بجوند. شب شده و موشها نیز باید استراحت کنند، بنابراین با شتاب تمامش می.کنند هر لحظه ریشه از تنه جدا خواهد شد.

مرد بار دیگر به بالا نگاه میکند و در آنجا کندوی عسلی هست که از آن عسل می چکد. همه چیز را از یاد میبرد و میکوشد قطره ای از آن عسل را به زبانش بگیرد و موفق میشود. و آن طعم واقعاً شیرین است.

حالا این تمثیل معانی زیاد دارد.
من به روشهای مختلف در مورد این داستان سخن گفته ام، این بار میخواهم به یک معنی خاص اشاره کنم.

یک شیر از گذشته به دنبال توست و دو شیر در آینده منتظر هستند، زمان به سرعت میگذرد، مرگ همچون همیشه بسیار نزدیک است، آن دو موش نماد روز و شب و زمان هستند و ریشۀ خود زندگی را قطع میکنند. ولی اگر بتوانی در لحظه حال زندگی کنی آن طعمی واقعاً شیرین است واقعا زیباست.

آن مرد در لحظه زندگی کرد و همه چیز را فراموش کرد. در آن لحظه مرگی وجود نداشت، شیری وجود نداشت، زمان نبود، هیچ چیز وجود نداشت، فقط آن طعم اسرار آمیز عسل روی زبانش....

راه زندگی کردن همین است، این تنها راه زندگی کردن است، و گرنه زندگی نخواهی کرد، هر لحظه اوضاع چنین است. این تمثیل واقعاً بسیار وجودگراست.

تو آن شخصی هستی که از آن ریشه درخت آویزانی و مرگ از هر طرف دربرت گرفته است و زمان از دست می.رود. هر لحظه به مرگ فرو میافتی و ناپدید میشوی. حالا چه باید کرد؟

نگران گذشته باشی...؟
نگران آینده باشی...؟
نگران مرگ باشی...؟
نگران زمان باشی...؟
یا از لحظه لذت ببری؟
به فردا فکر نکردن یعنی به این لحظه اجازه دادن تا قطره ای عسل شیرین روی زبانت جاری شود، با وجودی که مرگ وجود دارد، زندگی زیباست، با وجودی که گذشته زیاد خوب نبود و کسی از آینده چیزی نمی داند، امید بستن به آن مایه ناامیدی است، ولی این لحظه زیباست، بگذار قطره ای عسل روی زبانت جاری شود. همین لحظه بسیار زیباست، چه چیزی کسر است؟ در همین لحظه باش....


اشو
Forwarded from 👁 هوشمندى
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 این آقا اکهارت تله است☝🏽
نویسنده کتاب "نیروی حال"
در اين ویدیو 56 دقیقه اى
راجع به هوشیاری ماوراء فکر ، صحبت میکند

⭕️حجم فايل:68mb
بدون ‌شک
آن دسته از کشورهایی که
به خشونت‌های جمعی دست‌زده‌اند
یا باعث رنج‌های‌ فراوان شده‌اند،
در مقایسه با دیگر کشورها
با تندریسِ‌درد جمعیِ سنگین‌تری
دست به گریبان هستند.

برای نمونه در خاورمیانه،
تندیس دردِ جمعی
به اندازه‌ای شدید است که
بخش قابل ملاحظه‌ای از جمعیت
مجبور به مشاهدهٔ
صحنه‌های پایان‌ناپذیری از دیوانگی
کشتار و انتقام شده‌اند.

اگر
توجه کرده باشید
در میان این ملت‌ها،
تندیس‌‌دردِجمعی پیوسته خود را
به شکل‌های مختلف
و از نو به نمایش می‌گذارد.

#اکهارت_تله جهانی نو
فردا وجود ندارد
دیروز هم وجود ندارد
آنچه در دستان ماست فقط لحظه حال است
اینک...اینجا....

اشو

   ما ممکن است نسبت به قبل، از لحاظ تکنولوژی پیشرفت کرده باشیم، به لحاظ ارتباطات بهتر شده باشیم، سیستم حمل و نقل بهتری داشته باشیم، سیستم بهداشتی بهتری داشته باشیم و مانند اینها، اما دروناً ما کم و بیش همان هستیم، ناخوشبخت، متزلزل، تنها، حامل بی‌وقفهٔ بار غم. و هر انسانی که جدیت داشته باشد و با این چالش روبرو شده باشد، باید پاسخ دهد؛ نمی‌تواند سرسری از آن بگذرد، پشت به آن کند. به همین دلیل است که این گردهم‌آیی‌ها خیلی خیلی جدی هستند.  به این دلیل است که ما باید ذهن‌هایمان و دل‌هایمان را بدهیم تا درک کنیم که آیا امکان جهشی بنیانی در إشعارمان هست یا نیست، و نتیجتاً در عمل و رفتارمان این تغییر بنیانی امکان‌پذیر هست یا نیست.

جیدو کریشنامورتی
زندگی بسیار اسرارآمیز است، 
هیچ قانون ریاضی قادر به توصیف آن نیست. 
هیچ رقمی، هیچ آماری قادر به حل زندگی نیست. 
ولی ذهن وجود هیچ رازی را نمی‌پذیرد، ذهن فکر می‌کند همه چيز ساده و مستقيم مانند 4=2 + 2 است.
همین رویکرد غیر رازگونه و بی احساس ذهن به زندگی است که زندگی را چيزی مکانیکی کرده است. 
انسان روز به روز بیشتر شبیه يک ماشین می شود. 
ولی وقتی انسان يک ماشین شود، او را کارآمد و ماهر می خوانیم. 
يک ماشین همیشه از يک انسان کارآمدتر است. 
و اگر تاکید ما فقط روی کارآیی باقی بماند، يک روز انسان همچون ماشین کارآمد می شود، ولی روحش را از دست خواهد داد. 
انسان خطا می‌کند، ماشین خطا نمی کند. ما در پی انسانی هستیم که خطا نکند، کسی که مطلقاً کارآمد است، کسی که در خطوط بی تردید ریاضیات حرکت کند. حرکت در میان خطوط بی تردید ریاضی، مانند قطاری است که روی ریل‌ها حرکت می‌کند. 
ولی رودخانه‌های زندگی روی ریل‌ها جاری نیستند، 
زندگی در جاده‌های ناشناس و راه‌های ناشناخته جریان دارند. 
رودخانه‌ی زندگی چنان آزاد است که نمی تواند در ساختار ثابت عقل بگنجد،

ولی این کاری است که ما تا به امروز انجام داده ایم.
بنابراین نخستین چيزی که مایلم به شما بگویم این است که:
آموزش دادن به ذهن، نه هوشمندانه است و نه خردمندانه.
زندگی جنبه‌های دیگر نیز دارد ،
انسان فقط با ذهن زنده نیست.
منابع حیات انسان بسیار ژرف‌تر از ذهن هستند.

#اشو

@hooshmandy
2024/04/29 01:22:56
Back to Top
HTML Embed Code: