4_5868553290739881117.pdf
1.6 MB
♦️در بازگشت
رمانی از استاد یعقوب یسنا
۱۷ تیر ۱۴۰۴
دکتر یعقوب یسنای عزیز به من لطف کردند و اثر دیگری از خودشان را بهواسطهی دوست عزیز افغانستانی ام برای من ارسال کردند و اجازه دادند در کانال ام این رمان را منتشر کنم و به مخاطبان محترم کانال ارائه کنم. سپاسگزار ام از هر دو برادر عزیز ام!
#رمان
#ادبیات
#افغانستان
#در_بازگشت
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
رمانی از استاد یعقوب یسنا
۱۷ تیر ۱۴۰۴
دکتر یعقوب یسنای عزیز به من لطف کردند و اثر دیگری از خودشان را بهواسطهی دوست عزیز افغانستانی ام برای من ارسال کردند و اجازه دادند در کانال ام این رمان را منتشر کنم و به مخاطبان محترم کانال ارائه کنم. سپاسگزار ام از هر دو برادر عزیز ام!
#رمان
#ادبیات
#افغانستان
#در_بازگشت
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
❤9👌1🤣1
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️ضروری و مهم
۱۲ تیر ۱۴۰۴
"سلام
دست یاری را بدهیم تا ناتوانی سلامت خود را بازیابد. دختری در دورهی نوجوانی گرفتار بیماری مغزی است و لخته خونی در مغز او است و حملات متعدد عصبی که به حالت غش و تشنج تبدیل میشود باعث رنجوری او گردیده و از درس و مشق و زندگی بازمانده است. او از پارسال تحت معالجه است و باید سریعا هم جراحی شود.
از لحاظ مالی بسیار ضعیف و البته باید گفت هیچ ندارند و خانواده تهیدست هستند. به همین خاطر برای معالجه اساسی باید بستری و جراحی شود. وجه و مبلغ مورد احتیاج بسیار زیاد است. به همین خاطر دست یاری دراز شده است تا بتوان به او رسیدگی و سلامتی را بازیابد.
لطفا اگر توان هست مدد شود!
شمارهی کارت واریزی
6037
9915
3102
9829
بانک ملی بنام
بهناز موچه کیانی"
#خیر
@NewHasanMohaddesi
۱۲ تیر ۱۴۰۴
"سلام
دست یاری را بدهیم تا ناتوانی سلامت خود را بازیابد. دختری در دورهی نوجوانی گرفتار بیماری مغزی است و لخته خونی در مغز او است و حملات متعدد عصبی که به حالت غش و تشنج تبدیل میشود باعث رنجوری او گردیده و از درس و مشق و زندگی بازمانده است. او از پارسال تحت معالجه است و باید سریعا هم جراحی شود.
از لحاظ مالی بسیار ضعیف و البته باید گفت هیچ ندارند و خانواده تهیدست هستند. به همین خاطر برای معالجه اساسی باید بستری و جراحی شود. وجه و مبلغ مورد احتیاج بسیار زیاد است. به همین خاطر دست یاری دراز شده است تا بتوان به او رسیدگی و سلامتی را بازیابد.
لطفا اگر توان هست مدد شود!
شمارهی کارت واریزی
6037
9915
3102
9829
بانک ملی بنام
بهناز موچه کیانی"
#خیر
@NewHasanMohaddesi
❤5
♦️مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم!
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم و اسیر جوسازیهای رسانهای نشویم! این روزها فضا علیه آنها است. همهجا تحت تعقیب هستند. خانههایشان و مدارکشان دایماً جستوجو میشود.
این روزها ویدئوهایی علیه آنها در حال انتشار است. نباید با این جو احساسی علیه آنها همراه بشویم و در ظلمی که به آنها بهنادرست روا میشود، همراه باشیم.
درست است که بسیاری از ما با ورود میلیونها مهاجر افغانستانی بهنحو افسارگسیخته بهکشورمان بهحق مخالف ایم، ولی ما با ظلم به آنها نیز مخالف ایم و خواهان مواجههی قانونمند و اخلاقی و قانونی با آنها هستیم و با توهین و تحقیر و ظلم به آنها کاملا مخالف ایم.
لطفا به پیام دوست افغانستانیی من توجه کنید:
«استاد من نیز نگرانم، با این روند بهنظر می رسد اتفاقات بدی بیفتد. مثلا درگیری میان موجر و مستجر در سری پول خانه. حقوق باقی مانده. یا یکی فرزند و شوهرش رد مرز شدن زن اش تنها مانده و نمیتواند پول خانه را بگیرد و برگردد. بسیار وضعیت ناجور است و اتفاق هرچیزی ممکن است. ولی این یکی خیلی تکاندهنده است. اگر درست باشد، تر و خشک یکجا میسوزد. مهاجران نه در ورود درست مدیریت شدن و نه حالا در خروج. آدمی حیران میماند چیکار کند و از کدامین مشکل سخن بگوید.»
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
مردم عزیز ایران در این شرایط مواظب مهاجران افغانستانی باشیم و اسیر جوسازیهای رسانهای نشویم! این روزها فضا علیه آنها است. همهجا تحت تعقیب هستند. خانههایشان و مدارکشان دایماً جستوجو میشود.
این روزها ویدئوهایی علیه آنها در حال انتشار است. نباید با این جو احساسی علیه آنها همراه بشویم و در ظلمی که به آنها بهنادرست روا میشود، همراه باشیم.
درست است که بسیاری از ما با ورود میلیونها مهاجر افغانستانی بهنحو افسارگسیخته بهکشورمان بهحق مخالف ایم، ولی ما با ظلم به آنها نیز مخالف ایم و خواهان مواجههی قانونمند و اخلاقی و قانونی با آنها هستیم و با توهین و تحقیر و ظلم به آنها کاملا مخالف ایم.
لطفا به پیام دوست افغانستانیی من توجه کنید:
«استاد من نیز نگرانم، با این روند بهنظر می رسد اتفاقات بدی بیفتد. مثلا درگیری میان موجر و مستجر در سری پول خانه. حقوق باقی مانده. یا یکی فرزند و شوهرش رد مرز شدن زن اش تنها مانده و نمیتواند پول خانه را بگیرد و برگردد. بسیار وضعیت ناجور است و اتفاق هرچیزی ممکن است. ولی این یکی خیلی تکاندهنده است. اگر درست باشد، تر و خشک یکجا میسوزد. مهاجران نه در ورود درست مدیریت شدن و نه حالا در خروج. آدمی حیران میماند چیکار کند و از کدامین مشکل سخن بگوید.»
#افغانستان
#جمهوری_اسلامی
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
👍17❤10👎1
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️شرم ملی و جامعهشناسی
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی شرورانه اپوزیسیون و پوزیسیون از این سو میوزد و حضور در این موج لایکهای پرشمار رضایتبخشی به همراه دارد.
هرکسی میتواند انتخاب کند، حتی اگر، مانند ایشان، چند سالی در نقد ناسیونالیسم نوشته باشد. درهای پذیرش فاشيسم برای همگان باز است. در کشور ما برای هرچه که آزادی بیان نباشد، برای فاشیسم پناهندهستیز و مهاجرستیز بیشترین حق آزادی بیان اعمال میشود. آنچه که نباید گفته شود: هر سخنی است که در راستای وطندوستی انتقادی و بیداری برای حرکت در مسیر رهایی و برابری باشد.
جالب توجه است که ایشان، که شخصاً از برخی از نوشتههای پیشین او بسیار آموختهام، هرآنچه علیه مهاجران افغانستانی مینویسد را با اشک و آه همدردانه همراه میکند. گویی، همچنان، تکلیفش با خودش مشخص نیست یا نخواسته است که مشخص باشد. نوشتههای او نشان میدهد که، در بسیاری از بزنگاههای متقابل سیاسی، از مرزبندی شفاف گریزان بوده است.
او در مواجهه با موج ستیز با مهاجر افغانستانی، همراه با کلی اظهار همدردی مشفقانه، راه حل نهایی و اساسی خود را اینگونه بیان کرده است: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.» این در حالی است که حتی بسیاری پرچمداران «اخراج افغانستانیها» هم ستیز خود را تا این مرحله پیش نبردهاند؛ پیشنهادی که منتهیالیه فاشیسم و پناهندهستیزی و مهاجرستیزی را به شفافیت تمام بیان میکند. او حتی در همینجا متوقف نشده است و در اتهام مضحک اما تراژیک جاسوسانگاری مهاجران افغانستانی هم، به عنوان موج مکمل دیگریهراسی، مشارکت کرده است.
زمانی هم که نویسندهای به صورت کاملاً مستدل و با بحث بر سر تک تک گزارههای القائی پرده از جهل فاشیستی این گزارهها برمیدارد، او به جای پاسخ به نقدها با حمله به چپ و چپها ناموجه بودن دعاوی خود را چارهجویی میکند. در راستای این فرافکنی با حمله به چپ مدعی میشود که چپها از نقد دین و نقد حکومت دینی شانه خالی میکنند.
این در حالی است بحث بر سر دعاوی مهاجرستیزانه و دلالتهای فاشیستی آن است و نه چیز دیگر. اصلاً گیریم آنچه که شما به عنوان چپ میشناسی بد مطلق باشد، فرض بد بودن یک جریان چگونه میتواند دعاوی پناهندهستیزانه و مهاجرستیزانه شما را موجه کند؛ گزاره « الف ب است» چگونه میتواند، بدون هیچ ارتباطی، موجه کننده گزاره «ج د است» باشد؟!
از اینها گذشته، ایشان مدعی شدهاند که چپ یا نمیتواند یا نمیخواهد دین و حکومت دینی را نقد کند! او در حالی این نقد را وارد میکند که در موارد از مواجهه مستقیم با حکومت گریزان بوده است و به اموری پرداخته است که کمترین هزینه را دارند؛ اگر نگویم که سود ده هستند؛ برای نمونه پرداختن به «شوهرکشی» به جای «زنکشی» یکی از همین انتخابها است چراکه لازمه پرداختن به «زنکشی» مواجهه با مردسالاری است که حتی کشته شدن شوهران هم یکی از معلولهای این مردسالاری ساختاری است.
ذکر پیشینه مبارزه چپ با حکومت دینی و تحمیل شدن سرکوبهای بیرحمانه به آن، که از اعلام صریح مخالفت با جمهوری اسلامی و «رفراندوم» جمهوری اسلامی آغاز شده است و آخرین مواجهات شدید آنرا در دی 96، آبان 98 و جنبش زن-زندگی-آزادی در 1401 رخ داد و همچنان در جریان است، بیان جیزی است که او خود بهتر میداند.
(ادامه)👇
⬇️2.1
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/157
ادامه👇👇👇
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
♦️شرم ملی و جامعهشناسی
بازنشر: ۱۷ تیر ۱۴۰۴
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی شرورانه اپوزیسیون و پوزیسیون از این سو میوزد و حضور در این موج لایکهای پرشمار رضایتبخشی به همراه دارد.
هرکسی میتواند انتخاب کند، حتی اگر، مانند ایشان، چند سالی در نقد ناسیونالیسم نوشته باشد. درهای پذیرش فاشيسم برای همگان باز است. در کشور ما برای هرچه که آزادی بیان نباشد، برای فاشیسم پناهندهستیز و مهاجرستیز بیشترین حق آزادی بیان اعمال میشود. آنچه که نباید گفته شود: هر سخنی است که در راستای وطندوستی انتقادی و بیداری برای حرکت در مسیر رهایی و برابری باشد.
جالب توجه است که ایشان، که شخصاً از برخی از نوشتههای پیشین او بسیار آموختهام، هرآنچه علیه مهاجران افغانستانی مینویسد را با اشک و آه همدردانه همراه میکند. گویی، همچنان، تکلیفش با خودش مشخص نیست یا نخواسته است که مشخص باشد. نوشتههای او نشان میدهد که، در بسیاری از بزنگاههای متقابل سیاسی، از مرزبندی شفاف گریزان بوده است.
او در مواجهه با موج ستیز با مهاجر افغانستانی، همراه با کلی اظهار همدردی مشفقانه، راه حل نهایی و اساسی خود را اینگونه بیان کرده است: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.» این در حالی است که حتی بسیاری پرچمداران «اخراج افغانستانیها» هم ستیز خود را تا این مرحله پیش نبردهاند؛ پیشنهادی که منتهیالیه فاشیسم و پناهندهستیزی و مهاجرستیزی را به شفافیت تمام بیان میکند. او حتی در همینجا متوقف نشده است و در اتهام مضحک اما تراژیک جاسوسانگاری مهاجران افغانستانی هم، به عنوان موج مکمل دیگریهراسی، مشارکت کرده است.
زمانی هم که نویسندهای به صورت کاملاً مستدل و با بحث بر سر تک تک گزارههای القائی پرده از جهل فاشیستی این گزارهها برمیدارد، او به جای پاسخ به نقدها با حمله به چپ و چپها ناموجه بودن دعاوی خود را چارهجویی میکند. در راستای این فرافکنی با حمله به چپ مدعی میشود که چپها از نقد دین و نقد حکومت دینی شانه خالی میکنند.
این در حالی است بحث بر سر دعاوی مهاجرستیزانه و دلالتهای فاشیستی آن است و نه چیز دیگر. اصلاً گیریم آنچه که شما به عنوان چپ میشناسی بد مطلق باشد، فرض بد بودن یک جریان چگونه میتواند دعاوی پناهندهستیزانه و مهاجرستیزانه شما را موجه کند؛ گزاره « الف ب است» چگونه میتواند، بدون هیچ ارتباطی، موجه کننده گزاره «ج د است» باشد؟!
از اینها گذشته، ایشان مدعی شدهاند که چپ یا نمیتواند یا نمیخواهد دین و حکومت دینی را نقد کند! او در حالی این نقد را وارد میکند که در موارد از مواجهه مستقیم با حکومت گریزان بوده است و به اموری پرداخته است که کمترین هزینه را دارند؛ اگر نگویم که سود ده هستند؛ برای نمونه پرداختن به «شوهرکشی» به جای «زنکشی» یکی از همین انتخابها است چراکه لازمه پرداختن به «زنکشی» مواجهه با مردسالاری است که حتی کشته شدن شوهران هم یکی از معلولهای این مردسالاری ساختاری است.
ذکر پیشینه مبارزه چپ با حکومت دینی و تحمیل شدن سرکوبهای بیرحمانه به آن، که از اعلام صریح مخالفت با جمهوری اسلامی و «رفراندوم» جمهوری اسلامی آغاز شده است و آخرین مواجهات شدید آنرا در دی 96، آبان 98 و جنبش زن-زندگی-آزادی در 1401 رخ داد و همچنان در جریان است، بیان جیزی است که او خود بهتر میداند.
(ادامه)👇
⬇️2.1
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/157
ادامه👇👇👇
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
Telegram
Khiyabannevis
🔻شرم ملی و جامعهشناسی
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی…
جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهندهستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانیستیزی بپیوندد و در این راه ذرهای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی…
❤6👎5
(ادامه)👇
⬇️2.2
نقدهای زیادی بر طیف چپ و جریانهای گوناگون و متنوع آن وارد است اما اتهام گریز چپ از نقد دین مضحکترین نقدی است که تا به حال به گوش رسیده است. چراکه موضع چپ(سوسیالیست مارکسیست و آنارشیست) درباره دین رادیکالترین موضع و نقد ممکن است و توسط کسانی چون مارکس و متفکران پس از او، تا به امروز، به صراحت بیان شده است. روشن است که چنین موضع رادیکالی حتی از آدرس غلط و ناموجه دینستیزی هم فراتر و بنیانافکنتر است. به یقین این منتقد و دیدگاهای نزدیک به آن هیچگاه تاب مواجهه منطقی با چنین نقد رادیکالی را نخواهند داشت. از همین روست که ایشان در توضیح نقد مورد نظر خود نقد فقه(یا فقهی) را مثال زده است. در این باره باید گفت که چنین نقدهایی فرسنگها از نظرگاه رادیکال نقد فاصله دارد. البته شخصاً معتقدم که جامعه ما، همچنان، به نگاههای نقادانه میانجی وصل دینداران به زیستجهان مدرن نیاز دارد اما چنین نقدی را باید از باورمندان آن انتظار داشت. از همین رو فکر میکنم که، با وجود اختلاف نظر با روشنفکری دینی، نواندیشان دینی و دینپژوهان تجدیدنظرطلب باید قدردان تلاشهای آنان باشیم.
سخن آخر: شدت یافتن فاشیسم در شکل مهاجرستیزی و اخراج پناهندگان و مهاجران افغانستانی، خصوصاً زنان و کودکانی که بسیاری در اینجا به دنیا آمده و یا اینجا پرورش یافتهاند، و فرستادن آنها به جهنم طالبان، دردی از دردهای ما و وطن ما درمان نخواهد کرد بلکه مسیر حرکت جامعه به سوی رهایی و برابری را، از همیشه، دشوارتر خواهد کرد.
جامعهشناسی اکادمیک ما هم اگر میخواهد جامعه و مسائل آن را بشناسد، ضرورتاً، باید با مشاهده میدانی، نزدیک و مشارکتی مسائل را فهم کند. اگرچه فرصت حضور ما در کنار خواهران و برادران مهاجرمان، به گونهای غمبار و شرماور، رو به اتمام است اما هنوز هم اگر کسی جویای فهم مسئله باشد میتواند و باید، دستکم، خود را به اردوگاههای اخراج و محل تجمع آوارگان در مرزها برساند و انگارههای ذهنی خود را محک بزند.
⬆️2.2
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/158
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
⬇️2.2
نقدهای زیادی بر طیف چپ و جریانهای گوناگون و متنوع آن وارد است اما اتهام گریز چپ از نقد دین مضحکترین نقدی است که تا به حال به گوش رسیده است. چراکه موضع چپ(سوسیالیست مارکسیست و آنارشیست) درباره دین رادیکالترین موضع و نقد ممکن است و توسط کسانی چون مارکس و متفکران پس از او، تا به امروز، به صراحت بیان شده است. روشن است که چنین موضع رادیکالی حتی از آدرس غلط و ناموجه دینستیزی هم فراتر و بنیانافکنتر است. به یقین این منتقد و دیدگاهای نزدیک به آن هیچگاه تاب مواجهه منطقی با چنین نقد رادیکالی را نخواهند داشت. از همین روست که ایشان در توضیح نقد مورد نظر خود نقد فقه(یا فقهی) را مثال زده است. در این باره باید گفت که چنین نقدهایی فرسنگها از نظرگاه رادیکال نقد فاصله دارد. البته شخصاً معتقدم که جامعه ما، همچنان، به نگاههای نقادانه میانجی وصل دینداران به زیستجهان مدرن نیاز دارد اما چنین نقدی را باید از باورمندان آن انتظار داشت. از همین رو فکر میکنم که، با وجود اختلاف نظر با روشنفکری دینی، نواندیشان دینی و دینپژوهان تجدیدنظرطلب باید قدردان تلاشهای آنان باشیم.
سخن آخر: شدت یافتن فاشیسم در شکل مهاجرستیزی و اخراج پناهندگان و مهاجران افغانستانی، خصوصاً زنان و کودکانی که بسیاری در اینجا به دنیا آمده و یا اینجا پرورش یافتهاند، و فرستادن آنها به جهنم طالبان، دردی از دردهای ما و وطن ما درمان نخواهد کرد بلکه مسیر حرکت جامعه به سوی رهایی و برابری را، از همیشه، دشوارتر خواهد کرد.
جامعهشناسی اکادمیک ما هم اگر میخواهد جامعه و مسائل آن را بشناسد، ضرورتاً، باید با مشاهده میدانی، نزدیک و مشارکتی مسائل را فهم کند. اگرچه فرصت حضور ما در کنار خواهران و برادران مهاجرمان، به گونهای غمبار و شرماور، رو به اتمام است اما هنوز هم اگر کسی جویای فهم مسئله باشد میتواند و باید، دستکم، خود را به اردوگاههای اخراج و محل تجمع آوارگان در مرزها برساند و انگارههای ذهنی خود را محک بزند.
⬆️2.2
@khiyabannevis
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/khiyabannevis/158
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#برابری_همهی_انسانها
@NewHasanMohaddesi
👍5👎4❤2🤣1
♦️من و شارلاتانیسم مارکسیستی
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
زمانی به مارکسیستهای ایرانی احترام میگذاشتم؛ بهخاطر مبارزات صادقانهی برخی از آنها. حتا برخی از شخصیتهای مارکسیست را دوست داشتم و دارم: خلیل ملکی.
اما آنها دو بار وارد تجربهی زیستهی من شده اند و در هر دو بار من با زشتترین رفتار یک جریان فکری و سیاسی مواجه شده ام:
۱. بار اول در نقد کتاب گذشتهی یک توهم بود که مدعو بودم در باشگاه اندیشه. آنها نقدهای سخنرانان را تحمل نکردند و سرانجام جلسه را به آشوب کشیدند و لگدی به ماتحت یک سخنران و مشتهایی به سر و صورت او حواله کردند و من جلسه را در شان خود ام ندانستم و از آن خارج شدم.
🔸سه گزارش از آن جلسه:
https://www.tg-me.com/iransociology/14329
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11044
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11025
۲. بار دوم نیز همین روزها بر سر ماجرای اخراج مهاجران افغانستانی توسط جمهوریی اسلامی بود. مارکسیستهای ایرانی با دیدگاه من مخالف بودند و میتوانستند خیلی محترمانه دیدگاه مرا نقد کنند و با آن مخالفت کنند، اما آنها برای من پروندهی اخلاقی و اجتماعی ساختند و صفات زیر را به من نسبت دادند:
فاشیست
نژادپرست
نئوفاشیست
افغانستانیستیز
در این دو تجربه من در رفتار مارکسیستهای ایرانی چه دیدم؟
۱. خشونت نسبت به مخالفان ایدهئولوژی خود و افکار خود،
۲. توهین و تحقیر مخالفان،
۳. اهریمنیسازیی مخالفان،
۴. تلاش برای خاموش کردن صدای مخالف (در همین مدت من تقریبا تمام نقدهای آنان را منعکس کردم اما ندیدم هیچکدامشان صدای من و امثال مرا منعکس کنند و شروع کردند به حملات جمعی و گروهی).
من مجموعهی این رفتارها را در یک تعبیر خلاصه میکنم: شارلاتانیسم مارکسیستی.
اما خوب است حقیقتی را که این روزها دریافته ام برای مخاطبان ام بیان کنم: وقتی ایدهئولوژیی ملیگرایی را نقد کردم، واکنشها و حملات بسیار زیاد بود. اما وقتی مارکسیستهای ایرانی را نقد کردم، چهقدر اندک بودند. لازم بود اینها را بنویسم تا ثبت شود و بماند.
🔻نمونهای از رفتار شارلاتانیستی؛ تحریک احساسات مردم علیه دو کارگزار فرهنگی، محدثی و رحیم محمدی (یکیشان فرموده من روشنفکر نیستم. روشنفکری هم پیشکش خودتان!):
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4635
🔻روشنفکر در عصر فاشیسم کیست؟:
https://www.tg-me.com/RezaNassaji/3709
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ملیگرایی
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۱۷ تیر ۱۴۰۴
زمانی به مارکسیستهای ایرانی احترام میگذاشتم؛ بهخاطر مبارزات صادقانهی برخی از آنها. حتا برخی از شخصیتهای مارکسیست را دوست داشتم و دارم: خلیل ملکی.
اما آنها دو بار وارد تجربهی زیستهی من شده اند و در هر دو بار من با زشتترین رفتار یک جریان فکری و سیاسی مواجه شده ام:
۱. بار اول در نقد کتاب گذشتهی یک توهم بود که مدعو بودم در باشگاه اندیشه. آنها نقدهای سخنرانان را تحمل نکردند و سرانجام جلسه را به آشوب کشیدند و لگدی به ماتحت یک سخنران و مشتهایی به سر و صورت او حواله کردند و من جلسه را در شان خود ام ندانستم و از آن خارج شدم.
🔸سه گزارش از آن جلسه:
https://www.tg-me.com/iransociology/14329
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11044
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/11025
۲. بار دوم نیز همین روزها بر سر ماجرای اخراج مهاجران افغانستانی توسط جمهوریی اسلامی بود. مارکسیستهای ایرانی با دیدگاه من مخالف بودند و میتوانستند خیلی محترمانه دیدگاه مرا نقد کنند و با آن مخالفت کنند، اما آنها برای من پروندهی اخلاقی و اجتماعی ساختند و صفات زیر را به من نسبت دادند:
فاشیست
نژادپرست
نئوفاشیست
افغانستانیستیز
در این دو تجربه من در رفتار مارکسیستهای ایرانی چه دیدم؟
۱. خشونت نسبت به مخالفان ایدهئولوژی خود و افکار خود،
۲. توهین و تحقیر مخالفان،
۳. اهریمنیسازیی مخالفان،
۴. تلاش برای خاموش کردن صدای مخالف (در همین مدت من تقریبا تمام نقدهای آنان را منعکس کردم اما ندیدم هیچکدامشان صدای من و امثال مرا منعکس کنند و شروع کردند به حملات جمعی و گروهی).
من مجموعهی این رفتارها را در یک تعبیر خلاصه میکنم: شارلاتانیسم مارکسیستی.
اما خوب است حقیقتی را که این روزها دریافته ام برای مخاطبان ام بیان کنم: وقتی ایدهئولوژیی ملیگرایی را نقد کردم، واکنشها و حملات بسیار زیاد بود. اما وقتی مارکسیستهای ایرانی را نقد کردم، چهقدر اندک بودند. لازم بود اینها را بنویسم تا ثبت شود و بماند.
🔻نمونهای از رفتار شارلاتانیستی؛ تحریک احساسات مردم علیه دو کارگزار فرهنگی، محدثی و رحیم محمدی (یکیشان فرموده من روشنفکر نیستم. روشنفکری هم پیشکش خودتان!):
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4635
🔻روشنفکر در عصر فاشیسم کیست؟:
https://www.tg-me.com/RezaNassaji/3709
#چپ
#برابری
#اهریمن
#ملیگرایی
#ایدهئولوژی
#مارکسیسم
#جمهوری_اسلامی
#انسانگرایی_قلابی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
❤15👍10👎6🤣1💔1
جناب آقای دکتر حسن محدثی
با سلام و احترام
متن شما را با دقت خواندم. به درستی تجربه زیسته شما از مواجهه با برخی مدعیان مارکسیسم، نکات مهمی درباره چگونگی رفتار سیاسی در ایران معاصر را روشن میکند. اما در ادامه تبیین شما، میتوان دو نکته مکمل افزود که به فهم منشأ این خشونت گفتاری و رفتاری کمک میکند، بی آنکه توجیهی بر آن باشد:
نخست آنکه، مارکسیستهای ایرانی، خود در تاریخ سیاسی معاصر، طعم حذف، سانسور و تحقیر را به شدت چشیدهاند و این تجربه سرکوبشدهبودن، گاه به درونیسازی منطق همان سلطهای منجر شده که با آن مبارزه میکردند، از اینرو در مواجهه با نقد، بهجای گفتگوی عقلانی، به واکنشهای دفاعی، طرد و اهریمنسازی از منتقد متوسل میشوند.
دوم آنکه، بخشی از فعالان مارکسیست ایرانی، مارکسیسم را نه چونان روشی برای تحلیل قدرت و نقد ایدئولوژی، بلکه چون ابزاری برای بسیج نیرو و کسب قدرت سیاسی میفهمند، در نتیجه، هر نقد بیرونی به مثابه تهدیدی برای اردوگاه سیاسی شان تلقی میشود، نه فرصتی برای پالایش نظری.
از این منظر، آنچه شما «شارلاتانیسم مارکسیستی» نامیدهاید، بیش از آنکه به مارکسیسم بهمثابه یک نظریه اجتماعی بازگردد، حاصل ایدئولوژیک شدن ذهنیتهایی است که خود قربانی ایدئولوژیاند. با احترام به تجربه شما، به نظر میرسد گفتگو درباره این آسیبهای درونی در اردوگاه چپ، نه فقط اخلاقی، بلکه ضروری است.
با احترام و آرزوی روشنی اندیشه و قلم
✍محسن محمودی
استادیار فلسفه
۱۸ تیر ۱۴۰۴
#مارکسیسم_ایرانی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
با سلام و احترام
متن شما را با دقت خواندم. به درستی تجربه زیسته شما از مواجهه با برخی مدعیان مارکسیسم، نکات مهمی درباره چگونگی رفتار سیاسی در ایران معاصر را روشن میکند. اما در ادامه تبیین شما، میتوان دو نکته مکمل افزود که به فهم منشأ این خشونت گفتاری و رفتاری کمک میکند، بی آنکه توجیهی بر آن باشد:
نخست آنکه، مارکسیستهای ایرانی، خود در تاریخ سیاسی معاصر، طعم حذف، سانسور و تحقیر را به شدت چشیدهاند و این تجربه سرکوبشدهبودن، گاه به درونیسازی منطق همان سلطهای منجر شده که با آن مبارزه میکردند، از اینرو در مواجهه با نقد، بهجای گفتگوی عقلانی، به واکنشهای دفاعی، طرد و اهریمنسازی از منتقد متوسل میشوند.
دوم آنکه، بخشی از فعالان مارکسیست ایرانی، مارکسیسم را نه چونان روشی برای تحلیل قدرت و نقد ایدئولوژی، بلکه چون ابزاری برای بسیج نیرو و کسب قدرت سیاسی میفهمند، در نتیجه، هر نقد بیرونی به مثابه تهدیدی برای اردوگاه سیاسی شان تلقی میشود، نه فرصتی برای پالایش نظری.
از این منظر، آنچه شما «شارلاتانیسم مارکسیستی» نامیدهاید، بیش از آنکه به مارکسیسم بهمثابه یک نظریه اجتماعی بازگردد، حاصل ایدئولوژیک شدن ذهنیتهایی است که خود قربانی ایدئولوژیاند. با احترام به تجربه شما، به نظر میرسد گفتگو درباره این آسیبهای درونی در اردوگاه چپ، نه فقط اخلاقی، بلکه ضروری است.
با احترام و آرزوی روشنی اندیشه و قلم
✍محسن محمودی
استادیار فلسفه
۱۸ تیر ۱۴۰۴
#مارکسیسم_ایرانی
#مهاجران_افغانستانی
#سیاست_مهاجرپذیری
#شارلاتانیسم_مارکسیستی
@NewHasanMohaddesi
❤8🤣3👍1
Forwarded from مرکز آموزشی تردید (Hussain Binesh)
بنویسم «مهاجرین» بخوانیم فرصت برای «همدلی وانسان دوستی»
درخواست همکاری
من حسین بینش هستم. موسس مرکز آموزشی تردید(https://www.tg-me.com/tardid_edu_center ) که در کابل با کودکان و دختران در حوزه زبان انگلیسی، کمپیوتر، مهارتهای زندگی و ادبیات کودکان مدت چهار سال است که فعالیت می کند. باتوجه اخراج گسترده مهاجرین، مسئولیت خود میدانیم که از کودکان و دختران حمایت کنیم. چون یکی از پیامدهای اخراج مهاجرین، کندن کودکان و دختران از سرزمین که در آن به دنیا آمده بودند و با آن انس گرفته بود. همبازی و همکلاسی پیداکرده بودند، است. متاسفانه با اخراج مهاجرین، این کودکان فشارهای روانی زیاد را متحمل خواهند شد. باتوجه به تماس که ما داشتیم، خیلی موسسههای آموزشی با کودکان افغانستانی کار میکردند که دیگر آنها را ندارند. این موسسات که سالها زحمت کشیدند، نیز متحمل فشار روانی وجدانی خواهند شدند. ما میتوانیم همکاری کنیم که حتی تحت نظر آنها، بتوانند درس بخوانند. یا هر شکل دیگری.
برای حمایت از این کودکان و دختران، لطفا آنها را با ما وصل کنید تا بتوانیم زمینه آموزش، مشاوره و ارتباط برقرار کردن را دوستان ایرانی و معلمین اش فراهم کنیم تا آهسته و آهسته روند جدای اتفاق بیفتد. یا موسسات آموزشی ارتباط برقرار کنند. برای این کار، لازم است: 1. این پست را شریک کنید.
2. موسسههای آموزشی که با کودکان افغانستانی کار می کردند، با ما ارتباط بگیرند.
آیدی تلگرام من: @hussainBinesh
قبل از قبل از شما سپاسگزاریم.
درخواست همکاری
من حسین بینش هستم. موسس مرکز آموزشی تردید(https://www.tg-me.com/tardid_edu_center ) که در کابل با کودکان و دختران در حوزه زبان انگلیسی، کمپیوتر، مهارتهای زندگی و ادبیات کودکان مدت چهار سال است که فعالیت می کند. باتوجه اخراج گسترده مهاجرین، مسئولیت خود میدانیم که از کودکان و دختران حمایت کنیم. چون یکی از پیامدهای اخراج مهاجرین، کندن کودکان و دختران از سرزمین که در آن به دنیا آمده بودند و با آن انس گرفته بود. همبازی و همکلاسی پیداکرده بودند، است. متاسفانه با اخراج مهاجرین، این کودکان فشارهای روانی زیاد را متحمل خواهند شد. باتوجه به تماس که ما داشتیم، خیلی موسسههای آموزشی با کودکان افغانستانی کار میکردند که دیگر آنها را ندارند. این موسسات که سالها زحمت کشیدند، نیز متحمل فشار روانی وجدانی خواهند شدند. ما میتوانیم همکاری کنیم که حتی تحت نظر آنها، بتوانند درس بخوانند. یا هر شکل دیگری.
برای حمایت از این کودکان و دختران، لطفا آنها را با ما وصل کنید تا بتوانیم زمینه آموزش، مشاوره و ارتباط برقرار کردن را دوستان ایرانی و معلمین اش فراهم کنیم تا آهسته و آهسته روند جدای اتفاق بیفتد. یا موسسات آموزشی ارتباط برقرار کنند. برای این کار، لازم است: 1. این پست را شریک کنید.
2. موسسههای آموزشی که با کودکان افغانستانی کار می کردند، با ما ارتباط بگیرند.
آیدی تلگرام من: @hussainBinesh
قبل از قبل از شما سپاسگزاریم.
Telegram
مرکز آموزشی تردید
چرایی ما: خلق بستر تحول - توانمندسازی و رشد دانش یکدیگر از طری آموزش دادن و گرفتن تا به- باشی(well- Being) را تجربه کنیم.
چگونگی: آموزش، تسهیلگری، ترویجگری و کوچینگ
چیستی:
ادبیات کودکان، مهارتهای زندگی، کمپیوتر، ز.انگلیسی
تماس با ادمین:
@hussainBinesh
چگونگی: آموزش، تسهیلگری، ترویجگری و کوچینگ
چیستی:
ادبیات کودکان، مهارتهای زندگی، کمپیوتر، ز.انگلیسی
تماس با ادمین:
@hussainBinesh
💔5
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️فحاشی بهجای نقد؛ تقلیدی سطحی از مارکس؟
✍دکتر محسن محمودی
۱۸ تیر ۱۴۰۴
برخی مارکسیستهای ایرانی، در مواجهه با منتقدان خود، بهجای استدلال، به ناسزاگویی و برچسبزنی متوسل میشوند. آیا این روش از خود مارکس الهام گرفته شده است؟
واقعیت این است که مارکس در برخی نوشتههای سیاسی خود، لحن تند و گاه تحقیرآمیزی داشت، خصوصا در نقد رقیبان ایدئولوژیکش چون لاسال یا بائر. اما این زبان، محصول منازعههای قرن نوزدهمی بود، نه دستور زبان همیشگی اندیشه مارکسی.
آنچه امروز در ایران میبینیم، نه تداوم آن سنت، بلکه تقلیدی سطحی و بیریشه از ادبیات جدلی مارکس است؛ تقلیدی که جای نقد رادیکال را به فحاشی ایدئولوژیک داده و نشانی از درک نظری یا بلوغ سیاسی ندارد.
مارکسیسم اگر قرار است نقشی در گفتگوی انتقادی ایفا کند، باید از ادبیات خشونتمحور عبور کند و به زبان روشنفکری و استدلالی بازگردد.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/Mahmudi_mohsenn/2771
🔸محدثی: متاسفانه کارل مارکس از این کارها زیاد کرده! نمونهی دیگر اش نوع مواجهه اش با پرودون است.
#نقد
#مارکس
#مارکسیسم
#زبان_سیاست
#اندیشه_انتقادی
#فحاشی_ایدئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
♦️فحاشی بهجای نقد؛ تقلیدی سطحی از مارکس؟
✍دکتر محسن محمودی
۱۸ تیر ۱۴۰۴
برخی مارکسیستهای ایرانی، در مواجهه با منتقدان خود، بهجای استدلال، به ناسزاگویی و برچسبزنی متوسل میشوند. آیا این روش از خود مارکس الهام گرفته شده است؟
واقعیت این است که مارکس در برخی نوشتههای سیاسی خود، لحن تند و گاه تحقیرآمیزی داشت، خصوصا در نقد رقیبان ایدئولوژیکش چون لاسال یا بائر. اما این زبان، محصول منازعههای قرن نوزدهمی بود، نه دستور زبان همیشگی اندیشه مارکسی.
آنچه امروز در ایران میبینیم، نه تداوم آن سنت، بلکه تقلیدی سطحی و بیریشه از ادبیات جدلی مارکس است؛ تقلیدی که جای نقد رادیکال را به فحاشی ایدئولوژیک داده و نشانی از درک نظری یا بلوغ سیاسی ندارد.
مارکسیسم اگر قرار است نقشی در گفتگوی انتقادی ایفا کند، باید از ادبیات خشونتمحور عبور کند و به زبان روشنفکری و استدلالی بازگردد.
🔻منبع:
https://www.tg-me.com/Mahmudi_mohsenn/2771
🔸محدثی: متاسفانه کارل مارکس از این کارها زیاد کرده! نمونهی دیگر اش نوع مواجهه اش با پرودون است.
#نقد
#مارکس
#مارکسیسم
#زبان_سیاست
#اندیشه_انتقادی
#فحاشی_ایدئولوژیک
@NewHasanMohaddesi
❤4🤣4
🔸🔸🔸مطلب وارده🔸🔸🔸
♦️در دفاع از استقلال نظری و اخلاق گفتوگو:
تأملی بر نقد خیاباننویس بر دکتر حسن محدثی
✍علی غفاریان
۱۸ تیر ۱۴۰۴
نقد اخیر خیاباننویس بر نوشتههای دکتر حسن محدثی دربارهی مهاجرت افغانستانیها، صرفنظر از ادعای دغدغهمندی برای مهاجران، بیش از آنکه به یک واکاوی نظری یا واکنشی تحلیلی شباهت داشته باشد، متضمن نوعی واکنشگرایی ایدئولوژیک است که از ساحت نقد فاصله میگیرد و به برچسبزنی و تقلیلگرایی پناه میبرد. متنی که زیر عنوان نقد ارائه شده، بهجای آنکه با مفاهیم جامعهشناختی و تحلیل نظری متن اصلی درگیر شود، با پناه بردن به لحن اخلاقیگرایانهی آمرانه، در واقع در حال حذف نمادینِ یک رویکرد بدیل در عرصهی سیاستگذاری و تحلیل جامعهشناختی است.
دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی با سابقهای طولانی در تدریس و پژوهش، از معدود چهرههاییست که همواره از شاگردان خود خواسته است تا بیمهابا آثارش را نقد کنند، به باورهای تثبیتشده شک کنند و از مرجعیتهای فکری هراس نداشته باشند. همین سابقهی پررنگ از دعوت به اندیشیدن انتقادی و پرهیز از تقدسگرایی فکری، خود مؤید آن است که دیدگاههای او باید در افق یک مواجههی علمی و دیالوگ آزاد مورد بررسی قرار گیرد، نه در میدان داوری ایدئولوژیک.
خشونت نمادین در پوشش اخلاق
بوردیو در مفهوم «خشونت نمادین» نشان میدهد که قدرت میتواند از طریق زبان، معنا و داوریهای ظاهراً بیطرف، کنشهای سلطهگرانهای را پیش ببرد. برچسبهایی مانند «فاشیسم»، «پناهندهستیزی» یا «دیگریهراسی» وقتی بدون دقت نظری و خوانش ساختاری به کار میروند، خود بدل به ابزار خشونت نمادینی میشوند که نه فهم را تقویت، بلکه امکان گفتوگو و تکثر را مسدود میکنند. این دقیقاً همان نقطهایست که نقد را از موضع رهاییبخش به موضع حذفگرایانهی سیاسی تقلیل میدهد.
اخلاق گفتوگو و وظیفهی روشنفکری
هابرماس، در نظریهی کنش ارتباطی، بر این باور است که گفتوگوی بین سوژهها باید بر پایهی «ادعای درستی» (validity claim) بنا شود: یعنی طرفین در مقام سخنگو، باید استدلالهای خود را نه بر مبنای قدرت یا شهرت، بلکه بر پایهی صدق، درستی و قابلیت بررسی عقلانی طرح کنند. در نقد خیاباننویس، بهجای ورود به استدلالهای دکتر محدثی، شاهد فضایی از داوری اخلاقی-سیاسی هستیم که جای گفتوگوی برابر و متقابل را گرفته است.
ادوارد سعید، در مقام روشنفکر عمومی، بر لزوم عبور از جماعتگراییهای افراطی و حفظ استقلال فکری تأکید داشت. روشنفکر مستقل ممکن است در بزنگاههای اجتماعی، مواضعی اتخاذ کند که نه با جریان غالب همسو باشد و نه مورد رضایت همهی نیروهای اپوزیسیون. الزام وفاداری روشنفکر، نه به «لایکهای پرتعداد» است و نه به ائتلافهای ایدئولوژیک، بلکه به استقلال رأی و صداقت فکری او در تحلیل مسائل.
مرز همدلی و ساماندهی
بر خلاف ادعای متن خیاباننویس، طرح دکتر محدثی برای «ایجاد اردوگاههای موقت در نزدیکی مرزها»، نه تنها در تقابل با شأن انسانی مهاجران نیست، بلکه میتواند یک راهکار میانه برای مواجهه با وضعیت تراژیک مهاجرت گسترده و کنترلناشده باشد. این طرح، در چارچوب حقوق بینالملل، سابقه دارد و در بسیاری از کشورها توسط نهادهای مستقل انساندوستانه نیز پیگیری میشود. ادعای «مهاجرستیز» بودن چنین دیدگاهی، چشمپوشی بر تفاوت میان سطح اخلاقی همدردی و سطح ساختاری سیاستگذاری عمومی است. جامعهشناس موظف است میان این سطوح تمایز بگذارد، حتی اگر این تمایز ناخوشایند بهنظر برسد.
تقلیل فاشیسم و خلط مفاهیم
همچنین بهکارگیری واژههایی چون «فاشیسم» در نقد حاضر، بدون تعریف دقیق، زمینه تاریخی، و تمایزگذاری میان رویکردهای مهاجرستیز، نژادپرست یا ملیگرای افراطی، دلالت بر نوعی تورم واژگانی دارد که نتیجهاش بیاعتبار شدن خودِ مفهوم فاشیسم است. آدرنو، در نقد عقلانیت ابزارگرا، تأکید میکرد که یکی از ریشههای فاشیسم، نه در بدیِ نظریههای رقیب، بلکه در تقلیلگرایی و حذف گفتوگوی انتقادی نهفته است.
نتیجه: نقد باید خود را نقد کند
نقد خیاباننویس، با وجود نیت ظاهراً انسانی، عملاً در حال بازتولید خشونت نمادین، تقلیل نظری مفاهیم، و محروم کردن مخاطب از امکان شنیدن صدای دیگر است. وظیفهی نقد، حذف و تخریب نیست، بلکه خلق گفتوگوییست که هم بتواند بر ساختارها فشار وارد کند، و هم بتواند نظریهها را به چالش بکشد بیآنکه به دشمنسازی از «دیگری فکری» منجر شود.
اگر بناست بر برابری، رهایی و عدالت تأکید کنیم، نخست باید آن را در روش نقد و منش فکری خود بازتاب دهیم. بدون این، هر نقدی ـ حتی در دفاع از والاترین ارزشها ـ ممکن است به ابزاری برای بازتولید همان خشونتی بدل شود که علیه آن صفآرایی کرده است.
#نقد
#خشونت
#فاشیسم
#زبان_سیاست
#علی_غفاریان
#اندیشه_انتقادی
@NewHasanMohaddesi
♦️در دفاع از استقلال نظری و اخلاق گفتوگو:
تأملی بر نقد خیاباننویس بر دکتر حسن محدثی
✍علی غفاریان
۱۸ تیر ۱۴۰۴
نقد اخیر خیاباننویس بر نوشتههای دکتر حسن محدثی دربارهی مهاجرت افغانستانیها، صرفنظر از ادعای دغدغهمندی برای مهاجران، بیش از آنکه به یک واکاوی نظری یا واکنشی تحلیلی شباهت داشته باشد، متضمن نوعی واکنشگرایی ایدئولوژیک است که از ساحت نقد فاصله میگیرد و به برچسبزنی و تقلیلگرایی پناه میبرد. متنی که زیر عنوان نقد ارائه شده، بهجای آنکه با مفاهیم جامعهشناختی و تحلیل نظری متن اصلی درگیر شود، با پناه بردن به لحن اخلاقیگرایانهی آمرانه، در واقع در حال حذف نمادینِ یک رویکرد بدیل در عرصهی سیاستگذاری و تحلیل جامعهشناختی است.
دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی با سابقهای طولانی در تدریس و پژوهش، از معدود چهرههاییست که همواره از شاگردان خود خواسته است تا بیمهابا آثارش را نقد کنند، به باورهای تثبیتشده شک کنند و از مرجعیتهای فکری هراس نداشته باشند. همین سابقهی پررنگ از دعوت به اندیشیدن انتقادی و پرهیز از تقدسگرایی فکری، خود مؤید آن است که دیدگاههای او باید در افق یک مواجههی علمی و دیالوگ آزاد مورد بررسی قرار گیرد، نه در میدان داوری ایدئولوژیک.
خشونت نمادین در پوشش اخلاق
بوردیو در مفهوم «خشونت نمادین» نشان میدهد که قدرت میتواند از طریق زبان، معنا و داوریهای ظاهراً بیطرف، کنشهای سلطهگرانهای را پیش ببرد. برچسبهایی مانند «فاشیسم»، «پناهندهستیزی» یا «دیگریهراسی» وقتی بدون دقت نظری و خوانش ساختاری به کار میروند، خود بدل به ابزار خشونت نمادینی میشوند که نه فهم را تقویت، بلکه امکان گفتوگو و تکثر را مسدود میکنند. این دقیقاً همان نقطهایست که نقد را از موضع رهاییبخش به موضع حذفگرایانهی سیاسی تقلیل میدهد.
اخلاق گفتوگو و وظیفهی روشنفکری
هابرماس، در نظریهی کنش ارتباطی، بر این باور است که گفتوگوی بین سوژهها باید بر پایهی «ادعای درستی» (validity claim) بنا شود: یعنی طرفین در مقام سخنگو، باید استدلالهای خود را نه بر مبنای قدرت یا شهرت، بلکه بر پایهی صدق، درستی و قابلیت بررسی عقلانی طرح کنند. در نقد خیاباننویس، بهجای ورود به استدلالهای دکتر محدثی، شاهد فضایی از داوری اخلاقی-سیاسی هستیم که جای گفتوگوی برابر و متقابل را گرفته است.
ادوارد سعید، در مقام روشنفکر عمومی، بر لزوم عبور از جماعتگراییهای افراطی و حفظ استقلال فکری تأکید داشت. روشنفکر مستقل ممکن است در بزنگاههای اجتماعی، مواضعی اتخاذ کند که نه با جریان غالب همسو باشد و نه مورد رضایت همهی نیروهای اپوزیسیون. الزام وفاداری روشنفکر، نه به «لایکهای پرتعداد» است و نه به ائتلافهای ایدئولوژیک، بلکه به استقلال رأی و صداقت فکری او در تحلیل مسائل.
مرز همدلی و ساماندهی
بر خلاف ادعای متن خیاباننویس، طرح دکتر محدثی برای «ایجاد اردوگاههای موقت در نزدیکی مرزها»، نه تنها در تقابل با شأن انسانی مهاجران نیست، بلکه میتواند یک راهکار میانه برای مواجهه با وضعیت تراژیک مهاجرت گسترده و کنترلناشده باشد. این طرح، در چارچوب حقوق بینالملل، سابقه دارد و در بسیاری از کشورها توسط نهادهای مستقل انساندوستانه نیز پیگیری میشود. ادعای «مهاجرستیز» بودن چنین دیدگاهی، چشمپوشی بر تفاوت میان سطح اخلاقی همدردی و سطح ساختاری سیاستگذاری عمومی است. جامعهشناس موظف است میان این سطوح تمایز بگذارد، حتی اگر این تمایز ناخوشایند بهنظر برسد.
تقلیل فاشیسم و خلط مفاهیم
همچنین بهکارگیری واژههایی چون «فاشیسم» در نقد حاضر، بدون تعریف دقیق، زمینه تاریخی، و تمایزگذاری میان رویکردهای مهاجرستیز، نژادپرست یا ملیگرای افراطی، دلالت بر نوعی تورم واژگانی دارد که نتیجهاش بیاعتبار شدن خودِ مفهوم فاشیسم است. آدرنو، در نقد عقلانیت ابزارگرا، تأکید میکرد که یکی از ریشههای فاشیسم، نه در بدیِ نظریههای رقیب، بلکه در تقلیلگرایی و حذف گفتوگوی انتقادی نهفته است.
نتیجه: نقد باید خود را نقد کند
نقد خیاباننویس، با وجود نیت ظاهراً انسانی، عملاً در حال بازتولید خشونت نمادین، تقلیل نظری مفاهیم، و محروم کردن مخاطب از امکان شنیدن صدای دیگر است. وظیفهی نقد، حذف و تخریب نیست، بلکه خلق گفتوگوییست که هم بتواند بر ساختارها فشار وارد کند، و هم بتواند نظریهها را به چالش بکشد بیآنکه به دشمنسازی از «دیگری فکری» منجر شود.
اگر بناست بر برابری، رهایی و عدالت تأکید کنیم، نخست باید آن را در روش نقد و منش فکری خود بازتاب دهیم. بدون این، هر نقدی ـ حتی در دفاع از والاترین ارزشها ـ ممکن است به ابزاری برای بازتولید همان خشونتی بدل شود که علیه آن صفآرایی کرده است.
#نقد
#خشونت
#فاشیسم
#زبان_سیاست
#علی_غفاریان
#اندیشه_انتقادی
@NewHasanMohaddesi
👍6👏1🤣1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افاغنه و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت اول)
احمد فعال
واقعیتهای پیشارو
1- واقعیت نخستی که نباید نایده گرفت این است که جمعیت 80 میلیونی ایران با این همه کمبودها، از آب و برق و بهداشت و آموزش گرفته تا موادغذایی، تاب تحمل 6 میلیون مهاجر افغانی را ندارد. کسانی که به این مهم آگاه هستند باید بدون بحثهای اضافی راهکارهای قانونی را به دولت نشان بدهند، تا دولت یا از طریق دیوارکشی و یا از طریق ایستگاههای بازرسی، از یک طرف ورود افاغنه را به کشور مدیریت کند، و از طرف دیگر مانع از هجوم این حجم از جمعیت شوند که بیرون از طاقت جمعیت کشور است.
2- به غیر از آنچه که در توان و مدیرت دولت است، از بقیه مردم چه آنهایی که با مهاجرت افاغنه مخالفت میکنند و چه آنهایی که بنا به رویه انساندوستی مرافقت میکنند، از هیچکس هیچ کاری ساخته نیست، الا اینکه جامعه را به سمت دو قطبی شدن بیشتر سوق دهیم.
3- یک واقعیت دیگر را نباید نادیده گرفت، و آن اینکه یک موج بسیار شدید و گسترده و نژادپرستانه علیه افاغنه از سالها پیش به راه افتاده است. یک ویدئوی آن را در کانال بیان آزادی منتشر خواهم کرد. کانالهای تلگرامی به راه انداختهاند، که یکی از آنها با عنوان کمپین اخراج افغانیها روی گوشی من هست. اظهارنظرها در این کانال و افغانستانیستیزی و نژادپرستانه در این کانال، و باران پستهایی که روزانه در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند، واقعا شرمگینانه و چه عرض کنم واقعا وحشتناک است.
4- اینجانب بیش از 15 سال با افاغنه ارتباط داشتهام و در 7 سال گذشته در شمال کشور ارتباط گستردهای با مهاجران افغانستانی داشتهام. تقریباً بدون استثناء آنها را افرادی با سه ویژگی ثابت شناختهام. بسیار سخت کوش، بسیار قابل اعتماد و بسیار کم توقع هستند. بارها گفتهام که پشت سر اینها میشود نماز هم خواند. درست است که پایبندیهای آنها به مذهب و نماز و روزه بسیار شدید است، به طوری که در بدترین هوای گرم و طاقتفرسا بدون هیچ اجباری نماز و روزه خود را ترک نمیکنند، اما با هیچ افغانستانی مواجه نشدهام که گرایشاتی طالبانی داشته باشد. به عکس اکثریت آنها از فرهنگ مدرن جوانان ایرانی تقلید میکنند، و در پوشش خود سعی میکنند به روز باشند. بنابراین اتهام طالبانآفرینی به نظرم هیچ پایه و اساسی ندارد.
5- یک واقعیت دیگر این است که اغلب ساخت و سازها و عمران و آبادی کشور به دست کارگران افغانستانی انجام شده است. شما اگر با کسانی که در کار ساخت و ساز هستند، و یا ویلادارهای بالای شهر که سرایدار انتخاب میکنند، اغلب آنها ترجیح میدهند از کارگران افغانستانی استفاده کنند، چون هم مطمئنتر هستند و هم سختکوشتر. همین چند روز پیش کارفرمای یک ساختمان بزرگی که روبروی منزل ما در حال ساخت و ساز است، با سرکارگر جرّ و بحث میکرد. به سرکارگر با عصبانیت میگفت، بعد از اخراج کارگران افغانستانی، از زمانی که این کارگران جدید را آوردیم، هر روز یک چیز کم میشود، و این توی کار ما اصلاً سابقه نداشت.
6- یک واقعیت دیگر که نباید از دیده پنهان بماند این است که وقتی چند میلیون اتباع یک کشور، آنهم یکدست از تمام اقشار ضعیف و تهیدست، به کشور دیگر مهاجرت میکنند، هر اندازه از تک تک آنها تجربه درستکاری و سختکوشی داشته باشیم، اما نمیتوان انکار کرد که حتی اگر یک دهم درصد آنان بزهکار و یا مستعد بزهکاری باشند، در سرجمع 6 میلیون نفر، شش هزار نفر افراد خطرناک وارد کشور میشوند، که به اندازه کافی برای آسیب زدن به کشور کافی است. شمار بزهکاری در ایران دهها و شاید صدها برابر بیشتر است. اما همین شش هزار نفر را نباید نادیده انگاشت. به جای براه انداختن و یا دامن زدن به امواج افغانستانیستیزی، این بر عهده دولت بود و هست که راه حلهای امنیتی در این باره بیابد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت اول)
احمد فعال
واقعیتهای پیشارو
1- واقعیت نخستی که نباید نایده گرفت این است که جمعیت 80 میلیونی ایران با این همه کمبودها، از آب و برق و بهداشت و آموزش گرفته تا موادغذایی، تاب تحمل 6 میلیون مهاجر افغانی را ندارد. کسانی که به این مهم آگاه هستند باید بدون بحثهای اضافی راهکارهای قانونی را به دولت نشان بدهند، تا دولت یا از طریق دیوارکشی و یا از طریق ایستگاههای بازرسی، از یک طرف ورود افاغنه را به کشور مدیریت کند، و از طرف دیگر مانع از هجوم این حجم از جمعیت شوند که بیرون از طاقت جمعیت کشور است.
2- به غیر از آنچه که در توان و مدیرت دولت است، از بقیه مردم چه آنهایی که با مهاجرت افاغنه مخالفت میکنند و چه آنهایی که بنا به رویه انساندوستی مرافقت میکنند، از هیچکس هیچ کاری ساخته نیست، الا اینکه جامعه را به سمت دو قطبی شدن بیشتر سوق دهیم.
3- یک واقعیت دیگر را نباید نادیده گرفت، و آن اینکه یک موج بسیار شدید و گسترده و نژادپرستانه علیه افاغنه از سالها پیش به راه افتاده است. یک ویدئوی آن را در کانال بیان آزادی منتشر خواهم کرد. کانالهای تلگرامی به راه انداختهاند، که یکی از آنها با عنوان کمپین اخراج افغانیها روی گوشی من هست. اظهارنظرها در این کانال و افغانستانیستیزی و نژادپرستانه در این کانال، و باران پستهایی که روزانه در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند، واقعا شرمگینانه و چه عرض کنم واقعا وحشتناک است.
4- اینجانب بیش از 15 سال با افاغنه ارتباط داشتهام و در 7 سال گذشته در شمال کشور ارتباط گستردهای با مهاجران افغانستانی داشتهام. تقریباً بدون استثناء آنها را افرادی با سه ویژگی ثابت شناختهام. بسیار سخت کوش، بسیار قابل اعتماد و بسیار کم توقع هستند. بارها گفتهام که پشت سر اینها میشود نماز هم خواند. درست است که پایبندیهای آنها به مذهب و نماز و روزه بسیار شدید است، به طوری که در بدترین هوای گرم و طاقتفرسا بدون هیچ اجباری نماز و روزه خود را ترک نمیکنند، اما با هیچ افغانستانی مواجه نشدهام که گرایشاتی طالبانی داشته باشد. به عکس اکثریت آنها از فرهنگ مدرن جوانان ایرانی تقلید میکنند، و در پوشش خود سعی میکنند به روز باشند. بنابراین اتهام طالبانآفرینی به نظرم هیچ پایه و اساسی ندارد.
5- یک واقعیت دیگر این است که اغلب ساخت و سازها و عمران و آبادی کشور به دست کارگران افغانستانی انجام شده است. شما اگر با کسانی که در کار ساخت و ساز هستند، و یا ویلادارهای بالای شهر که سرایدار انتخاب میکنند، اغلب آنها ترجیح میدهند از کارگران افغانستانی استفاده کنند، چون هم مطمئنتر هستند و هم سختکوشتر. همین چند روز پیش کارفرمای یک ساختمان بزرگی که روبروی منزل ما در حال ساخت و ساز است، با سرکارگر جرّ و بحث میکرد. به سرکارگر با عصبانیت میگفت، بعد از اخراج کارگران افغانستانی، از زمانی که این کارگران جدید را آوردیم، هر روز یک چیز کم میشود، و این توی کار ما اصلاً سابقه نداشت.
6- یک واقعیت دیگر که نباید از دیده پنهان بماند این است که وقتی چند میلیون اتباع یک کشور، آنهم یکدست از تمام اقشار ضعیف و تهیدست، به کشور دیگر مهاجرت میکنند، هر اندازه از تک تک آنها تجربه درستکاری و سختکوشی داشته باشیم، اما نمیتوان انکار کرد که حتی اگر یک دهم درصد آنان بزهکار و یا مستعد بزهکاری باشند، در سرجمع 6 میلیون نفر، شش هزار نفر افراد خطرناک وارد کشور میشوند، که به اندازه کافی برای آسیب زدن به کشور کافی است. شمار بزهکاری در ایران دهها و شاید صدها برابر بیشتر است. اما همین شش هزار نفر را نباید نادیده انگاشت. به جای براه انداختن و یا دامن زدن به امواج افغانستانیستیزی، این بر عهده دولت بود و هست که راه حلهای امنیتی در این باره بیابد.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👌2🤣2🤔1
Forwarded from بیان آزادی
مسئله افاغنه و واقعیتهای پیشارو،
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت دوم)
احمد فعال
برونریختگی فرهنگی از خیال تا واقعیت
از این شش واقعیت که بگذریم برمیگردم به نقدهای دوست عزیزمان آقای دکتر محدثی.
الف) دکتر محدثی از سوی بعضی از منتقدین به نئوفاشیسم متهم شده است. به نظر من این اتهام به ایشان کاملاً بیاساس است، دستکم برخلاف شأن انساندوستی است که از ایشان سراغ داریم. اما یک واقعیت را نباید از دیده پنهان داشت و آن اینکه، ایشان در مواجهه با مهاجران افغانستانی یکی دو یادداشت دارند که متأسفانه مواجهه درستی نیست، و این بهانه را به دست منتقدینِ به شدت مخالف میدهد، که به ایشان نسبت نئوفاشیسم بزنند. در یکی از یادداشتها از برونریختگی فرهنگی صحبت میکند. مراد ایشان از برونریختگی فرهنگی این است که: «برونریختهگیی فرهنگی با نوعی فرهنگزداییی بازاندیشانه و نوعی جامعهپذیریی معکوس همراه است. در فرهنگزداییی بازاندیشانه فرد نسبت به برخی از عناصر فرهنگیی پیش از این مقبول خود دچار تشکیک میشود و رفتهرفته انها را وا مینهد. در ابنجا است که آمادهگی پیدا میکند عناصر فرهنگیی نسلهای جدید را بپذیرد». از این بحث در میگذریم که برونریختگی فرهنگی، به جز در حد یک واژه، حرف تازه و سخن تازهای نیست. در یک عبارت ساده میخواهد بگوید، مردم ایران در فرایند مدرن شدن از سنتهای گذشته جدا شدهاند و عناصر فرهنگ سنتی را از خود دور کردهاند. نکته مهم نتیجهگیری است که گفته میشود: «اما برونریختهگیی فرهنگیی جمعی برای مدرنشدن جامعه و توسعهی اجتماعی بسیار اهمیت دارد. بر اساس چنین منطق و چنین تحلیلی است که معتقد ام ورود میلیونها یا حتا صدها هزار مهاجر به داخل کشور (خواه افغانستانی و خواه کرد و خواه عراقی) که هرگز چنین تجربهی تاریخیی بزرگی را نداشتهاند، میتواند ثمرات ارزشمند این برونریختهگیی فرهنگیی جمعی را از بین ببرد یا آنها را تضعیف کند. فرزندآوریی زیاد این خانوادههای مهاجر نیز به این روند مخرب دامن خواهد زد». هر چند واژه برونریختگی فرهنگی را به خالصسازی فرهنگی بهتر میتوان اطلاق کرد، تا آنچه نویسنده مراد میکند، لیکن کل داستان برونریختگی ایشان و یا به عبارتی، گذار از سنتگرایی به مدرنگرایی، در حضور میلیونی مهاجران افغانستانی، هم مخدوش است وهم معلوم نیست مطلوب باشد. این بحث را عجالتاً رها میکنیم و جلوتر بدان بازخواهم گشت، اما اگر این منطق درست باشد (توجه کنید صرف منطق بحث را میگویم نه مجانست موضوعی)، خوب نازیهای آلمان هم میتوانستند بگویند، ما در حال خالصسازی فرهنگی هستیم، و وجود یهودیان و نژادهای دیگر روند خالصسازی را تهدید میکنند، باید آنها را از کشور بیرون راند و یا با یک درجه لطف بیشتر، آنها را در یک اردوگاه نزدیک مرز با یک غذای بخور نمیر نگاه داریم، تا در فرصت به کشور خودشان برگردند. برونریختگی فرهنگی به همین تعبیری که دکتر محدثی میگوید، اگر خالصسازی فرهنگی نباشد، یک نوع حراست از فرهنگی است که بنا به مقتضیات مدرنسازی در حال خالصسازی خود است، اما اینبار نوعی خالصسازی وارونه صورت میگیرد. یعنی به جای اینکه ناخالصیهای فرهنگ غیرخودی دور ریخته شوند، خود را در فرهنگ غربی خالص میکند، و ناخالصیهایی که طی قرون از آن خود بوده، میزداید.
جلوگیری از ورود مهاجرانی که ممکن است لطمهای به خالصسازی وارونه بزنند، همان تعبیری است که اگرچه من نمیپسندم، ولی منتقدان نادوست میتوانند آن را به نئوفاشیسم تشبیه کنند، و لذا خود دکتر محدثی باید مواظب اظهارات خود باشد. اگر ایشان قصد غربیسازی کردن نداشتند، و به همان معنای برونریختگی فرهنگی میتوانستند از اصطلاح پالایش فرهنگی دکتر شریعتی استفاده کنند. پالایش فرهنگی که مورد نظر شریعتی بود، این بود که فرهنگ و سنتها را از عناصر عقبمانده و خرافی پالایش کنیم. مثلا در قسمی که مربوط به نگرش دینی میشود، اسلام نواندیشی و پویا و دانشورز را جانشین اسلام مداحی و روضهخوانی بگردانیم. در اقسام دیگر هم میتوان دست به پالایش زد و سنتهایی که مانع پویایی جامعه میشوند زدود، و سنتهای نو در آن ایجاد کرد. این سنتها حتی میتوانند شامل بعضی از سنتهای مدرن و غربی هم باشند. پالایش فرهنگی، در حقیقت نه گفتمان فرهنگی محافظهکاری است، و نه گفتمان فرهنگی غربیسازی. بلکه میتواند نوعی انتخاب هوشمندانه و آگاهانه در گزینش سنت فرهنگی جدید باشد. اکنون واقعیت برونریختگی را در رابطه با آنچه ایشان طالبانآفرینی مینامد، پی میگیریم ببنیم داستان از چه قرار است. 18 تیرماه 1404
ادامه دارد
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12751
و نقدی بر مواجهه دکتر حسن محدثی (قسمت دوم)
احمد فعال
برونریختگی فرهنگی از خیال تا واقعیت
از این شش واقعیت که بگذریم برمیگردم به نقدهای دوست عزیزمان آقای دکتر محدثی.
الف) دکتر محدثی از سوی بعضی از منتقدین به نئوفاشیسم متهم شده است. به نظر من این اتهام به ایشان کاملاً بیاساس است، دستکم برخلاف شأن انساندوستی است که از ایشان سراغ داریم. اما یک واقعیت را نباید از دیده پنهان داشت و آن اینکه، ایشان در مواجهه با مهاجران افغانستانی یکی دو یادداشت دارند که متأسفانه مواجهه درستی نیست، و این بهانه را به دست منتقدینِ به شدت مخالف میدهد، که به ایشان نسبت نئوفاشیسم بزنند. در یکی از یادداشتها از برونریختگی فرهنگی صحبت میکند. مراد ایشان از برونریختگی فرهنگی این است که: «برونریختهگیی فرهنگی با نوعی فرهنگزداییی بازاندیشانه و نوعی جامعهپذیریی معکوس همراه است. در فرهنگزداییی بازاندیشانه فرد نسبت به برخی از عناصر فرهنگیی پیش از این مقبول خود دچار تشکیک میشود و رفتهرفته انها را وا مینهد. در ابنجا است که آمادهگی پیدا میکند عناصر فرهنگیی نسلهای جدید را بپذیرد». از این بحث در میگذریم که برونریختگی فرهنگی، به جز در حد یک واژه، حرف تازه و سخن تازهای نیست. در یک عبارت ساده میخواهد بگوید، مردم ایران در فرایند مدرن شدن از سنتهای گذشته جدا شدهاند و عناصر فرهنگ سنتی را از خود دور کردهاند. نکته مهم نتیجهگیری است که گفته میشود: «اما برونریختهگیی فرهنگیی جمعی برای مدرنشدن جامعه و توسعهی اجتماعی بسیار اهمیت دارد. بر اساس چنین منطق و چنین تحلیلی است که معتقد ام ورود میلیونها یا حتا صدها هزار مهاجر به داخل کشور (خواه افغانستانی و خواه کرد و خواه عراقی) که هرگز چنین تجربهی تاریخیی بزرگی را نداشتهاند، میتواند ثمرات ارزشمند این برونریختهگیی فرهنگیی جمعی را از بین ببرد یا آنها را تضعیف کند. فرزندآوریی زیاد این خانوادههای مهاجر نیز به این روند مخرب دامن خواهد زد». هر چند واژه برونریختگی فرهنگی را به خالصسازی فرهنگی بهتر میتوان اطلاق کرد، تا آنچه نویسنده مراد میکند، لیکن کل داستان برونریختگی ایشان و یا به عبارتی، گذار از سنتگرایی به مدرنگرایی، در حضور میلیونی مهاجران افغانستانی، هم مخدوش است وهم معلوم نیست مطلوب باشد. این بحث را عجالتاً رها میکنیم و جلوتر بدان بازخواهم گشت، اما اگر این منطق درست باشد (توجه کنید صرف منطق بحث را میگویم نه مجانست موضوعی)، خوب نازیهای آلمان هم میتوانستند بگویند، ما در حال خالصسازی فرهنگی هستیم، و وجود یهودیان و نژادهای دیگر روند خالصسازی را تهدید میکنند، باید آنها را از کشور بیرون راند و یا با یک درجه لطف بیشتر، آنها را در یک اردوگاه نزدیک مرز با یک غذای بخور نمیر نگاه داریم، تا در فرصت به کشور خودشان برگردند. برونریختگی فرهنگی به همین تعبیری که دکتر محدثی میگوید، اگر خالصسازی فرهنگی نباشد، یک نوع حراست از فرهنگی است که بنا به مقتضیات مدرنسازی در حال خالصسازی خود است، اما اینبار نوعی خالصسازی وارونه صورت میگیرد. یعنی به جای اینکه ناخالصیهای فرهنگ غیرخودی دور ریخته شوند، خود را در فرهنگ غربی خالص میکند، و ناخالصیهایی که طی قرون از آن خود بوده، میزداید.
جلوگیری از ورود مهاجرانی که ممکن است لطمهای به خالصسازی وارونه بزنند، همان تعبیری است که اگرچه من نمیپسندم، ولی منتقدان نادوست میتوانند آن را به نئوفاشیسم تشبیه کنند، و لذا خود دکتر محدثی باید مواظب اظهارات خود باشد. اگر ایشان قصد غربیسازی کردن نداشتند، و به همان معنای برونریختگی فرهنگی میتوانستند از اصطلاح پالایش فرهنگی دکتر شریعتی استفاده کنند. پالایش فرهنگی که مورد نظر شریعتی بود، این بود که فرهنگ و سنتها را از عناصر عقبمانده و خرافی پالایش کنیم. مثلا در قسمی که مربوط به نگرش دینی میشود، اسلام نواندیشی و پویا و دانشورز را جانشین اسلام مداحی و روضهخوانی بگردانیم. در اقسام دیگر هم میتوان دست به پالایش زد و سنتهایی که مانع پویایی جامعه میشوند زدود، و سنتهای نو در آن ایجاد کرد. این سنتها حتی میتوانند شامل بعضی از سنتهای مدرن و غربی هم باشند. پالایش فرهنگی، در حقیقت نه گفتمان فرهنگی محافظهکاری است، و نه گفتمان فرهنگی غربیسازی. بلکه میتواند نوعی انتخاب هوشمندانه و آگاهانه در گزینش سنت فرهنگی جدید باشد. اکنون واقعیت برونریختگی را در رابطه با آنچه ایشان طالبانآفرینی مینامد، پی میگیریم ببنیم داستان از چه قرار است. 18 تیرماه 1404
ادامه دارد
https://www.tg-me.com/NewHasanMohaddesi/12751
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️برونریختهگیی فرهنگیی جمعی: پاسخی به منتقد محترم
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ خرداد ۱۴۰۴
بحث ام در بارهی اینکه تغییر ترکیب جمعیتیی ایران از رهگذر مهاجرپذیریی افسارگسیخته و بیقاعده ثمرات برونریختهگیی فرهنگی را در ایران معاصر از بین میبرد یا تضعیف…
✍حسن محدثیی گیلوایی
۱۰ خرداد ۱۴۰۴
بحث ام در بارهی اینکه تغییر ترکیب جمعیتیی ایران از رهگذر مهاجرپذیریی افسارگسیخته و بیقاعده ثمرات برونریختهگیی فرهنگی را در ایران معاصر از بین میبرد یا تضعیف…
👍2🤣2🤔1