Forwarded from No+
حسن محدثی در خدمت نئوفاشیسم افغانستانی ستیز
همچنان که قبلا نوشتیم حسن محدثی به هر دلیلی تئوری نئوفاشیستهای ایرانی در افغانستانی ستیزی را پیش گرفته است. در فرصت بعدی با تفضیل نشان خواهیم داد چگونه دیدگاههای افغانستانی ستیز محدثی راه را برای خشونت علیه این مردم باز کرده است و احکام غیر علمی علیه این ضعیف ترین مردم صادر کرده است حتی اگر تعدادی جاسوسی باشند که در بین ایرانیان هم کم نیستند.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
همچنان که قبلا نوشتیم حسن محدثی به هر دلیلی تئوری نئوفاشیستهای ایرانی در افغانستانی ستیزی را پیش گرفته است. در فرصت بعدی با تفضیل نشان خواهیم داد چگونه دیدگاههای افغانستانی ستیز محدثی راه را برای خشونت علیه این مردم باز کرده است و احکام غیر علمی علیه این ضعیف ترین مردم صادر کرده است حتی اگر تعدادی جاسوسی باشند که در بین ایرانیان هم کم نیستند.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
Forwarded from No+
🔴تئوریپردازی برای نئوفاشیسم افغانستانی ستیز
🟨اگر مایلید ببینید چطور در ایران امروز که راستگرای افراطی و نئوفاشیسم همهگیر شده، تئوری نئوفاشیستی افغانستانی ستیز میسازند به این نوشته دکتر حسن محدثی، استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی مراجعه کنید.
هیچ توضیحی لازم ندارد، همه چیز روشن است. ویدیوهای اتومبیلی که کودکی افغانستانی را دنبال میکنند که زیر بگیرند ببینید، ویدیوی اردوگاه اخراج این ضعیفترین مردمی که گرفتار نئوفاشیستهای ایرانی خودبرتر پندار شدهاند ببینید. هشتگ «اخراج افغانی مطالبه ملی» را ببینید و بعد به متن دکتر محدثی نگاه کنید.
اینگونه برای نئوفاشیسم افغانستانی ستیز نظریهپردازی میشود.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
🟨اگر مایلید ببینید چطور در ایران امروز که راستگرای افراطی و نئوفاشیسم همهگیر شده، تئوری نئوفاشیستی افغانستانی ستیز میسازند به این نوشته دکتر حسن محدثی، استاد جامعه شناسی دانشگاه آزاد اسلامی مراجعه کنید.
هیچ توضیحی لازم ندارد، همه چیز روشن است. ویدیوهای اتومبیلی که کودکی افغانستانی را دنبال میکنند که زیر بگیرند ببینید، ویدیوی اردوگاه اخراج این ضعیفترین مردمی که گرفتار نئوفاشیستهای ایرانی خودبرتر پندار شدهاند ببینید. هشتگ «اخراج افغانی مطالبه ملی» را ببینید و بعد به متن دکتر محدثی نگاه کنید.
اینگونه برای نئوفاشیسم افغانستانی ستیز نظریهپردازی میشود.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️اینبار، اتهامات پانترکها و ترکوفیلها از راه میرسند (بعد انتشار گزارشی از ترکیه)
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲ فروردین ۱۴۰۴
تعصب و پیشداوری و گروهگرایی و تعلقات ایدهئولوژیک در این سالها در ایران به اوج خود رسیده است و حتا در میان دانشگاهیان و فرهیختهگان نیز بسیار دیده میشود.
انسان محقق هماکنون در ایران از هر سو آماج اتهام و برچسب است. بعد از انتشار گزارشی از درون ترکیه، یک مخاطب احتمالا ترکوفیل، اتهامات جدیدی را حواله ام کرده است. مبارک ام باشد!
"جناب محدثی عزیز متاسفانه جنابعالی تو دو زمینه با حضرات ویرانشهری اشتراک دارید یک ترکستیزی و دو حمایت از تروریسم کردی".
در پاسخ عرض میکنم که
اتهامزنی سکهی رایج روز است. از بس اتهامات فراوان به من زده اند که دیگر مایهی خنده و شادی است برای من. تقریبا هر ماه انواع جدیدی از اتهامات و برچسبزنی را تجربه میکنم و میخندم به مردمانی که فکر میکنند با اتهامزنی و پروندهسازی و برچسبزنی میتوانند جهان را برای خود امن و مطلوب بسازند.
#ترکیه
#تهمتزنی
#ترکوفیل
#پانترکیسم
#برچسبزنی
#پروندهسازی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۲ فروردین ۱۴۰۴
تعصب و پیشداوری و گروهگرایی و تعلقات ایدهئولوژیک در این سالها در ایران به اوج خود رسیده است و حتا در میان دانشگاهیان و فرهیختهگان نیز بسیار دیده میشود.
انسان محقق هماکنون در ایران از هر سو آماج اتهام و برچسب است. بعد از انتشار گزارشی از درون ترکیه، یک مخاطب احتمالا ترکوفیل، اتهامات جدیدی را حواله ام کرده است. مبارک ام باشد!
"جناب محدثی عزیز متاسفانه جنابعالی تو دو زمینه با حضرات ویرانشهری اشتراک دارید یک ترکستیزی و دو حمایت از تروریسم کردی".
در پاسخ عرض میکنم که
اتهامزنی سکهی رایج روز است. از بس اتهامات فراوان به من زده اند که دیگر مایهی خنده و شادی است برای من. تقریبا هر ماه انواع جدیدی از اتهامات و برچسبزنی را تجربه میکنم و میخندم به مردمانی که فکر میکنند با اتهامزنی و پروندهسازی و برچسبزنی میتوانند جهان را برای خود امن و مطلوب بسازند.
#ترکیه
#تهمتزنی
#ترکوفیل
#پانترکیسم
#برچسبزنی
#پروندهسازی
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️ادامهی پروندهسازی و فحاشی توسط ایرانپرستان!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ تیر ۱۴۰۱
🔻به خاطر نقدهایی که به تاریخ ایران نوشته ام و آن را تاریخ بندهگی خوانده ام و به خاطر مستبد خواندن و ستمگر خواندن شاهانی چون کورش، و نیز به خاطر نقد به فرهنگ و جامعهی ایران و فقدان مدنیت رایج در جامعه همچنان در معرض فحاشی و پروندهسازی قرار دارم.
🔻جدیدترین اتهام، مصرف تریاک است. گویا ایرانپرستان و سلطنتطلبان هم لشکر سایبری دارند و هر وقت که لازم شد، لشکرشان را فرا میخوانند و به اهل نظری و مخالفی حمله میبرند و مبادرت به فحاشی و پروندهسازی میکنند.
🔻این بار هم به بهانهی حملهی شخصی به نام ”وحید بهمن” 👇مرا آماج حمله قرار داده اند و مرا به انواع چیزها از جمله مصرف تریاک متهم کرده اند.
🔻خندهدار این است که بیش از دو سال است که همان دو سه نخ سیگار نحیف کوتاه (کنت نانوی ۱) را هم ترک کرده ام!
🔻از جمله اتهامات و فحاشیهای جدید: ”دکتر جمهوری اسلامی”، ”پلشت فرومایه”، ”افسار پارهکرده”، ”معتاد تریاک”.
#نقد
#تریاک
#توهین
#فحاشی
#ایرانپرستان
#وحید_بهمن
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ تیر ۱۴۰۱
🔻به خاطر نقدهایی که به تاریخ ایران نوشته ام و آن را تاریخ بندهگی خوانده ام و به خاطر مستبد خواندن و ستمگر خواندن شاهانی چون کورش، و نیز به خاطر نقد به فرهنگ و جامعهی ایران و فقدان مدنیت رایج در جامعه همچنان در معرض فحاشی و پروندهسازی قرار دارم.
🔻جدیدترین اتهام، مصرف تریاک است. گویا ایرانپرستان و سلطنتطلبان هم لشکر سایبری دارند و هر وقت که لازم شد، لشکرشان را فرا میخوانند و به اهل نظری و مخالفی حمله میبرند و مبادرت به فحاشی و پروندهسازی میکنند.
🔻این بار هم به بهانهی حملهی شخصی به نام ”وحید بهمن” 👇مرا آماج حمله قرار داده اند و مرا به انواع چیزها از جمله مصرف تریاک متهم کرده اند.
🔻خندهدار این است که بیش از دو سال است که همان دو سه نخ سیگار نحیف کوتاه (کنت نانوی ۱) را هم ترک کرده ام!
🔻از جمله اتهامات و فحاشیهای جدید: ”دکتر جمهوری اسلامی”، ”پلشت فرومایه”، ”افسار پارهکرده”، ”معتاد تریاک”.
#نقد
#تریاک
#توهین
#فحاشی
#ایرانپرستان
#وحید_بهمن
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️استوریی سمیرا نیکنوروزی و بازنشر آن توسط مجتبی نریمان: جهت ثبت و ضبط
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
#زنستیزی
#زبان_فارسی
#مجتبی_نریمان
#سمیرا_نیکنوروزی
#خودمداری_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
۲۹ فروردین ۱۴۰۴
#زنستیزی
#زبان_فارسی
#مجتبی_نریمان
#سمیرا_نیکنوروزی
#خودمداری_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️فرهنگ تکفیر و اتهام در ایران: چپول کافر فاشیست لیبرال نیهیلیست پوزیتیویست!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
وقتی اسلامگراهایی را که از اسلام ایدهئولوژی ساخته اند، نقد کردم، مرا کافر و غربزده خواندند؛
وقتی هایدگریستهای اسلامی را نقد کردم، مرا نیهیلیست و غربزده و پوزیتیویست خواندند؛
وقتی ملیگراییی باستانگرا و اسطورههای ملیگراییی ایرانی را نقد کردم، مرا چپ و چپول و پنجاه و هفتی خواندند؛
و وقتی کمونیسم را نقد کردم، مرا لیبرال و فاشیست خواندند.
نه اینکه من تافتهی جدابافتهای باشم؛ خیر. این سرنوشت تمام ناقدان ایرانی است. ما هنوز فرهنگ نقد را پدید نیاورده ایم. بسیاری از ما ایرانیان هنوز به مرحلهی بلوغ گفتوگو با مخالف نرسیده ایم. شنیدن حرف موافق که کاری ندارد. تحمل سخن مخالف و مدارا با او است که مدنیت ما را نمایان میسازد. دموکراسی و حقوق بشر و مداراگری و فرهنگ آنها، اموری وارداتی نیستند؛ آفریدنی اند.
🔸پسنوشت: توسعهی فرهنگی نیازمند انسان مدنیی مداراگر کثرتگرا و واجد بلوغ گفتوگو با مخالف و برخوردار از فرهنگ نقد است.
#توسعهی_فرهنگی
#ایدهئولوژی
#کمونیسم
#توهم
#نقد
@NewHasanMohaddesi
♦️من و اتهامات بیشمار: بسط دایرهی اتهامات ناقد
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۷ تیر ۱۴۰۴
تعداد اتهاماتی که تاکنون به من زده شده کمکم دارد دایرهی بسیار وسیعی پیدا میکند. حالا به مجموعهی اتهامات قبلی، نئوفاشیست هم اضافه شده است. بدین ترتیب اکنون شده ام:
کافر و غربزده (اتهامات اسلامگراها)
نیهیلیست و غربگرا و پوزیتیویست (اتهامات فردیدیها و هایدگریستها)
چپ و چپول و پنجاه و هفتی و معتاد و ایرانستیز و زنستیز و پان گیلک و پانترک و دکتر جمهوریی اسلامی و شریعتیست (اتهامات ملیگراها و باستانگراها و سلطنتطلبان و ایرانشهریگرایان)
لیبرال و فاشیست و نئوفاشیست و افغانستانیستیز (اتهامات چپها)
ملیگرا و ایرانشهری و ترکستیز و حامیی پانکردها (اتهامات پانترکها)
اتهام نئوفاشیست و افغانستانیستیز را مجازینگار چپ به من اعطا نموده است. چپها از نیرومندترین جریانهای ضد اندیشهی انتقادی در ایران بوده اند و همیشه تلاش کرده اند برای نیروهای مخالف خود پروندهسازی کنند و آنها را از طریق اشکالی از خشونت کلامی کنار بزنند یا تضعیف کنند. چپها در ایران معاصر از قویترین مولدان خشونت کلامی بوده اند و میدانیم که خشونت کلامی مقدمهای است برای اشکال دیگر خشونت.
این اتهام جدید، محصول نقدهایی است که به سیاستهای مهاجرپذیری در جمهوریی اسلامی در دهههای اخیر نوشته ام.
🔻منبع جدیدترین اتهام:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4583
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4585
#چپ
#برچسبزنی
#پروندهسازی
#خشونت_کلامی
#سیاستهای_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۷ تیر ۱۴۰۴
تعداد اتهاماتی که تاکنون به من زده شده کمکم دارد دایرهی بسیار وسیعی پیدا میکند. حالا به مجموعهی اتهامات قبلی، نئوفاشیست هم اضافه شده است. بدین ترتیب اکنون شده ام:
کافر و غربزده (اتهامات اسلامگراها)
نیهیلیست و غربگرا و پوزیتیویست (اتهامات فردیدیها و هایدگریستها)
چپ و چپول و پنجاه و هفتی و معتاد و ایرانستیز و زنستیز و پان گیلک و پانترک و دکتر جمهوریی اسلامی و شریعتیست (اتهامات ملیگراها و باستانگراها و سلطنتطلبان و ایرانشهریگرایان)
لیبرال و فاشیست و نئوفاشیست و افغانستانیستیز (اتهامات چپها)
ملیگرا و ایرانشهری و ترکستیز و حامیی پانکردها (اتهامات پانترکها)
اتهام نئوفاشیست و افغانستانیستیز را مجازینگار چپ به من اعطا نموده است. چپها از نیرومندترین جریانهای ضد اندیشهی انتقادی در ایران بوده اند و همیشه تلاش کرده اند برای نیروهای مخالف خود پروندهسازی کنند و آنها را از طریق اشکالی از خشونت کلامی کنار بزنند یا تضعیف کنند. چپها در ایران معاصر از قویترین مولدان خشونت کلامی بوده اند و میدانیم که خشونت کلامی مقدمهای است برای اشکال دیگر خشونت.
این اتهام جدید، محصول نقدهایی است که به سیاستهای مهاجرپذیری در جمهوریی اسلامی در دهههای اخیر نوشته ام.
🔻منبع جدیدترین اتهام:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4583
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4585
#چپ
#برچسبزنی
#پروندهسازی
#خشونت_کلامی
#سیاستهای_مهاجرپذیری
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸نقد🔸🔸🔸
♦️[پیام برادر افغانستانی ام: در نقد نوشتهی جناب سرهنگ آگاهی]
✍عبدالمهدی یونسی
۸ تیر ۱۴۰۰
درود استاد عزیز!
بله خوب است که از مهاجرت بیرویهی انسان افغانستانی جلوگیری شود، غیرقانونیها اخراج شوند و قانونیها نیز مدیریت شوند. اما این متن و امثال این متن خطابههای تحریکآمیزی استند و پیامدهای مخربی برای انسان افغانستانی دارند.
به نظر میرسد مهاجرین افغانستانی طی این بیست- سیسال یکدست باقی نمانده اند. حتما یک عده نسل دو و سه هستند و یک عده دیگر هم دانشجو، اهل فرهنگ و... .
اما این روزا، تحلیلگران، مدام از مهاجرین افغانستانی به صورت کلی سخن میگویند و اگر جرمی هم بعضی آنها مرتکب شدهاند که بعید نیست، به تمام مهاجرین نسبت میدهند که اقعا این کمی دور از انصاف است.
طبق گفتهی شما استاد عزیز، منتظر شواهد و آمار دقیق میمانیم، اما تا آن وقت، پیامد چنین خطابههای، تر و خشک را یکجا میسوزاند.
دوست داشتم نگویم، اما چارهی نیست. من شخصاً جهت ادامه تحصیل، مهر ۱۴۰۰ وارد ایران شدم و تا همین جنگ ۱۲ روزه آنچنان رفتار ناپسندی از سوی انسان ایرانی و نیروی انتظامی ندیدهام، اما در این چند روز، چنان توهین و تحقیر شدهام که گاهی میگویم کاش مکانی به نام افغانستان و انسانی به نام انسان افغانستانی نبود. و فکر میکنم یکی از عوامل اش همین کلی سخن گفتن و نوشتن و برچسپ زدن در مورد مهاجرین است.
🔻محدثی: پژواک صدای برادران و خواهران افغانستانی در این روزهایی که انگشت اتهام به سوی آنان گرفته شده، وظیفهای انسانی و اخلاقی است. از برادر عزیز ام عبدالمهدیی یونسی بابت ارسال این پیام تشکر میکنم و از انجام رفتارهای غیراخلاقی و غیرقانونی با برادران و خواهران افغانستانی بسیار متاسف ام!
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#عبدالمهدی_یونسی
@NewHasanMohaddesi
♦️[پیام برادر افغانستانی ام: در نقد نوشتهی جناب سرهنگ آگاهی]
✍عبدالمهدی یونسی
۸ تیر ۱۴۰۰
درود استاد عزیز!
بله خوب است که از مهاجرت بیرویهی انسان افغانستانی جلوگیری شود، غیرقانونیها اخراج شوند و قانونیها نیز مدیریت شوند. اما این متن و امثال این متن خطابههای تحریکآمیزی استند و پیامدهای مخربی برای انسان افغانستانی دارند.
به نظر میرسد مهاجرین افغانستانی طی این بیست- سیسال یکدست باقی نمانده اند. حتما یک عده نسل دو و سه هستند و یک عده دیگر هم دانشجو، اهل فرهنگ و... .
اما این روزا، تحلیلگران، مدام از مهاجرین افغانستانی به صورت کلی سخن میگویند و اگر جرمی هم بعضی آنها مرتکب شدهاند که بعید نیست، به تمام مهاجرین نسبت میدهند که اقعا این کمی دور از انصاف است.
طبق گفتهی شما استاد عزیز، منتظر شواهد و آمار دقیق میمانیم، اما تا آن وقت، پیامد چنین خطابههای، تر و خشک را یکجا میسوزاند.
دوست داشتم نگویم، اما چارهی نیست. من شخصاً جهت ادامه تحصیل، مهر ۱۴۰۰ وارد ایران شدم و تا همین جنگ ۱۲ روزه آنچنان رفتار ناپسندی از سوی انسان ایرانی و نیروی انتظامی ندیدهام، اما در این چند روز، چنان توهین و تحقیر شدهام که گاهی میگویم کاش مکانی به نام افغانستان و انسانی به نام انسان افغانستانی نبود. و فکر میکنم یکی از عوامل اش همین کلی سخن گفتن و نوشتن و برچسپ زدن در مورد مهاجرین است.
🔻محدثی: پژواک صدای برادران و خواهران افغانستانی در این روزهایی که انگشت اتهام به سوی آنان گرفته شده، وظیفهای انسانی و اخلاقی است. از برادر عزیز ام عبدالمهدیی یونسی بابت ارسال این پیام تشکر میکنم و از انجام رفتارهای غیراخلاقی و غیرقانونی با برادران و خواهران افغانستانی بسیار متاسف ام!
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#عبدالمهدی_یونسی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸پژواک🔸🔸🔸
♦️[صدای افغانستانیی متهم به همکاری با اسراییل]
✍تنویر احمد قسیم
۸ تیر ۱۴۰۴
سلام آقای دکتر و دوستان نازنین!
در یک روز فقط ۳۰۰۰۰ هزار انسان را رد مرز کردند و تا آخر هفته نزدیک به ۱۰۰ هزار میرسد.اخراج و رد مرز،بدون مدرک حالا جایز اما بایست تدریجی،آبرومندانه،انسانی باشد نه به صورت گَلهی و گوسفندی.
حالا چرا اینقدر شدت در پسا جنگ؟ برای ضعف اطلاعاتی و کاستن فشار اجتماعی مگر دیواری کوتاه تر از اتباع داریم.(خودی واژهی اتباع باری معنای دشنام تقلیل پیدا کرده است).
اتفاقا بعد از هر حادثهی اولین کسانی نشانه گرفته می شود،اتباع اند.در قتل زنده یاد آقای مهرجویی هنوز مراجع قانونی چیزی نگفته بودند که موج مهاجر هراسی بالا گرفت اما اطلاعات پولیس که اتباع نبود.ختم بخیر شد.
در تجاوز اسرائیل به خاک ایران،اظهر من الشمس بود که موج افغان هراسی بالا نگیرد.دوستانی هم در کمین نشسته و به صورت سیستماتیک در پی سَمپاشی و مهاجر هراسی کار میکنند.تا اذهان جامعه را به خود جلب کنند.
در مورد نفوذی موساد زیاد عجیب نیست.اگر در جنگ عراق و ایران،مهاجران به حرمت میهن و دفاع از آن بالای ۱۰۰۰ هزار کشته و زخمی دادند.
و برای دفاع از حرم و دفاع از ایران،لشکر فاطمیون تشکیل دادند وبه خاطر حاج آقا(کاری به درست بودن و نادرست بودن اش ندارم) بیش از ۱۰۰۰۰هزار چوب سوخت شدند و بر نگشتند تا آبروی حرم حفظ و از بشار اسد دفاع کنند.در این میان هم میتواند ۳۰،۲۰،۱۰ کمتر یا بیشتر هم نفوذی اسرائیل شود. البته فقط با یک اعتراف اجباری و صحت و سقم آن هنوز معلوم نیست. آیا بایست همهی مهاجران را نشانه گرفت؟ که جاسوس اند و نمک خوردند و نمکدان شکستند.قبل این اتفاقات خانم رضا کبرای توسط شهروند ایرانی تکه،تکه و جسد اش پیدا شد.آیا بایست همهی ایرانیان شریف را نشانه گرفت؟هرگز.
به فرض که درست؛آیا باور کرد که چند کارگر ساده،نفوذی موساد شود.آن عملیات پیچیده را طرح ریزی،و بفهمد که کدام سرلشکر کجا،خانه اش کجا،چه ساعتی به خواب میرود،چه وقت دست شویی،اتاق خواب اش کجاست و عملیات را بسیار فنی اجرا کند.پس اگر چنین کند که خیلی سیستم فَشل و بی خبری است که از پس کارگران ساده برنمیاید و چقدر موساد احمق است آن عملیات پیچیده را به کمک اتباع اجرا کند.کمتر با عقل جُور می آید.
از میان مهاجران که بعد از سقوط به ایران مهاجرت کردند.ارتشی ها و اطلاعاتی ها دولت افغانستان،ادارهی کشور میزبان اطلاعاتی خوبی دارند.اقامه دارند،زیر نظر اند،تسهیلاتی بیشتری برای شان فراهم می کنند و از نظر ایدئولوژی هم نزدیک با سیاست جمهوری اسلامی است.چطور موساد از طریق آنان وارد عمل شود.
باور کنید امروز در ایکس فقط یک توییت کوتاه در مورد وضعیت جاری نوشتم.ده بار خواهرم، خودم، مهاجران، افغانستان فحش و ناسزا و مورد عنایت قرار گرفتم.گریه کردم نه برای فحش ها.برای اینکه ترویج کنندگان نژاد پرستی نمیدانند،نژاد پرستی نه تنها به قربانیان آن آسیب میزند بل آنانیکه آنرا ترویج میکنند به خود جامعه هم ضرر و چه تاثیراتی منفی بجا میگزارند.
روزی که به ایران تجاوز شد.در شهر تالقان/تخار، دها جوان و مردان پیر را دیدم که گریه میکردند و ناراحت بودند و افسوس میخوردند که جنگ مسلحانه و روبرو شود که برویم از حریم ایران دفاع کنیم و جواب تجاوز اسرائیل را بدهیم.حالا اینکه چقدر عمل میکردند یا خیر اما به خودی خود ارزشمند بود.ایران برای ما مقدس است؛هرچند که مرز اش جدا باشد.
هرچند الان اخراج گلهی به سرعت جریان دارد.معتقدم دولت هیچ تدبیری برای حفاظت و مدیریت مرزها نخواهد داشت.
در این ۴۶ سال که هیچ نداشته است.چون یکی از منابع سود دهی،رفت و برگشت مهاجران از طریق قاچاق و توزیع روزانه ویزا بالای ۱۰۰۰ به شهروندان افغانستانی است.
اینکه رفت و برگشت ها گاها شدت میگیرد اما از سوی دگر خود زمینهی برگشت آنان از دو طریق مساعد میسازد.سود اش را دولت اما پیامد منفی اش را ممکن جامعهی مهاجر پذیر ببیند.
تا جای که من دانستم و پژوهش های هم صورت گرفته.ایران به ۳ میلیون کمتر یا بیشتر به کارگر ساده مثل بنایی،چاه کنی،گچ کار،چوپانی،کشاورزی و...نیاز دارد.چه مهاجران افغان باشند یا نباشند.چنین نیروی را از داخل پیدا نمیکند.
به امید اینکه مرزها مدیریت،حفظ و از ورود اتباع به صورت قاچاق جلوگیری کنند.هرچند امیدی است نابجا.
آقای دکتر محدثی،بجا خواهد بود.شما هم روزهی سکوت را بشکنید و از اخراج گلهی و غیر انسانی،مهاجران واکنش نشان دهید.
باور کنید،در مرز اسلام قلعه/هرات،وحشت وغیر انسانی است.انسان بماهو انسان ارزشمند است.اگر غیر قانونی آمدن جرم است،درست.اما اطفال معصوم و شیرخوار هیچ گناهی ندارند.صدای ناله های آنان در روز های گرم تابستان باشیم.
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
♦️[صدای افغانستانیی متهم به همکاری با اسراییل]
✍تنویر احمد قسیم
۸ تیر ۱۴۰۴
سلام آقای دکتر و دوستان نازنین!
در یک روز فقط ۳۰۰۰۰ هزار انسان را رد مرز کردند و تا آخر هفته نزدیک به ۱۰۰ هزار میرسد.اخراج و رد مرز،بدون مدرک حالا جایز اما بایست تدریجی،آبرومندانه،انسانی باشد نه به صورت گَلهی و گوسفندی.
حالا چرا اینقدر شدت در پسا جنگ؟ برای ضعف اطلاعاتی و کاستن فشار اجتماعی مگر دیواری کوتاه تر از اتباع داریم.(خودی واژهی اتباع باری معنای دشنام تقلیل پیدا کرده است).
اتفاقا بعد از هر حادثهی اولین کسانی نشانه گرفته می شود،اتباع اند.در قتل زنده یاد آقای مهرجویی هنوز مراجع قانونی چیزی نگفته بودند که موج مهاجر هراسی بالا گرفت اما اطلاعات پولیس که اتباع نبود.ختم بخیر شد.
در تجاوز اسرائیل به خاک ایران،اظهر من الشمس بود که موج افغان هراسی بالا نگیرد.دوستانی هم در کمین نشسته و به صورت سیستماتیک در پی سَمپاشی و مهاجر هراسی کار میکنند.تا اذهان جامعه را به خود جلب کنند.
در مورد نفوذی موساد زیاد عجیب نیست.اگر در جنگ عراق و ایران،مهاجران به حرمت میهن و دفاع از آن بالای ۱۰۰۰ هزار کشته و زخمی دادند.
و برای دفاع از حرم و دفاع از ایران،لشکر فاطمیون تشکیل دادند وبه خاطر حاج آقا(کاری به درست بودن و نادرست بودن اش ندارم) بیش از ۱۰۰۰۰هزار چوب سوخت شدند و بر نگشتند تا آبروی حرم حفظ و از بشار اسد دفاع کنند.در این میان هم میتواند ۳۰،۲۰،۱۰ کمتر یا بیشتر هم نفوذی اسرائیل شود. البته فقط با یک اعتراف اجباری و صحت و سقم آن هنوز معلوم نیست. آیا بایست همهی مهاجران را نشانه گرفت؟ که جاسوس اند و نمک خوردند و نمکدان شکستند.قبل این اتفاقات خانم رضا کبرای توسط شهروند ایرانی تکه،تکه و جسد اش پیدا شد.آیا بایست همهی ایرانیان شریف را نشانه گرفت؟هرگز.
به فرض که درست؛آیا باور کرد که چند کارگر ساده،نفوذی موساد شود.آن عملیات پیچیده را طرح ریزی،و بفهمد که کدام سرلشکر کجا،خانه اش کجا،چه ساعتی به خواب میرود،چه وقت دست شویی،اتاق خواب اش کجاست و عملیات را بسیار فنی اجرا کند.پس اگر چنین کند که خیلی سیستم فَشل و بی خبری است که از پس کارگران ساده برنمیاید و چقدر موساد احمق است آن عملیات پیچیده را به کمک اتباع اجرا کند.کمتر با عقل جُور می آید.
از میان مهاجران که بعد از سقوط به ایران مهاجرت کردند.ارتشی ها و اطلاعاتی ها دولت افغانستان،ادارهی کشور میزبان اطلاعاتی خوبی دارند.اقامه دارند،زیر نظر اند،تسهیلاتی بیشتری برای شان فراهم می کنند و از نظر ایدئولوژی هم نزدیک با سیاست جمهوری اسلامی است.چطور موساد از طریق آنان وارد عمل شود.
باور کنید امروز در ایکس فقط یک توییت کوتاه در مورد وضعیت جاری نوشتم.ده بار خواهرم، خودم، مهاجران، افغانستان فحش و ناسزا و مورد عنایت قرار گرفتم.گریه کردم نه برای فحش ها.برای اینکه ترویج کنندگان نژاد پرستی نمیدانند،نژاد پرستی نه تنها به قربانیان آن آسیب میزند بل آنانیکه آنرا ترویج میکنند به خود جامعه هم ضرر و چه تاثیراتی منفی بجا میگزارند.
روزی که به ایران تجاوز شد.در شهر تالقان/تخار، دها جوان و مردان پیر را دیدم که گریه میکردند و ناراحت بودند و افسوس میخوردند که جنگ مسلحانه و روبرو شود که برویم از حریم ایران دفاع کنیم و جواب تجاوز اسرائیل را بدهیم.حالا اینکه چقدر عمل میکردند یا خیر اما به خودی خود ارزشمند بود.ایران برای ما مقدس است؛هرچند که مرز اش جدا باشد.
هرچند الان اخراج گلهی به سرعت جریان دارد.معتقدم دولت هیچ تدبیری برای حفاظت و مدیریت مرزها نخواهد داشت.
در این ۴۶ سال که هیچ نداشته است.چون یکی از منابع سود دهی،رفت و برگشت مهاجران از طریق قاچاق و توزیع روزانه ویزا بالای ۱۰۰۰ به شهروندان افغانستانی است.
اینکه رفت و برگشت ها گاها شدت میگیرد اما از سوی دگر خود زمینهی برگشت آنان از دو طریق مساعد میسازد.سود اش را دولت اما پیامد منفی اش را ممکن جامعهی مهاجر پذیر ببیند.
تا جای که من دانستم و پژوهش های هم صورت گرفته.ایران به ۳ میلیون کمتر یا بیشتر به کارگر ساده مثل بنایی،چاه کنی،گچ کار،چوپانی،کشاورزی و...نیاز دارد.چه مهاجران افغان باشند یا نباشند.چنین نیروی را از داخل پیدا نمیکند.
به امید اینکه مرزها مدیریت،حفظ و از ورود اتباع به صورت قاچاق جلوگیری کنند.هرچند امیدی است نابجا.
آقای دکتر محدثی،بجا خواهد بود.شما هم روزهی سکوت را بشکنید و از اخراج گلهی و غیر انسانی،مهاجران واکنش نشان دهید.
باور کنید،در مرز اسلام قلعه/هرات،وحشت وغیر انسانی است.انسان بماهو انسان ارزشمند است.اگر غیر قانونی آمدن جرم است،درست.اما اطفال معصوم و شیرخوار هیچ گناهی ندارند.صدای ناله های آنان در روز های گرم تابستان باشیم.
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
میدانم دولت با گرفتاری و اخراج بسیار سریع، در پی کاستن خشم جامعه و فراموشی جامعه از اتفاقات که پیش آمد/هست. اما فاصلهی دولت و ملت با این چنین کارها نزدیک نخواهد شد.
🔸محدثی: مهمترین کاری که در این لحظه میتوانم انجام بدهم، انعکاس صدای برادران و خواهران افغانستانی است. با آنان باید مطابق قانون و اخلاق و بهنحو انسانی رفتار بکنیم.
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
🔸محدثی: مهمترین کاری که در این لحظه میتوانم انجام بدهم، انعکاس صدای برادران و خواهران افغانستانی است. با آنان باید مطابق قانون و اخلاق و بهنحو انسانی رفتار بکنیم.
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#جناب_سرهنگ
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
♦️عوامفریبیی جریان چپ: نه به افغانستانیستیزی و نه به پذیرش بی حساب و کتاب جمعیت افغانستانی
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۸ تیر ۱۴۰۴
۱. انسان افغانستانی بهطور کلی انسانی است تیرهروزتر از انسان ایرانی. دههها جنگ داخلی و خارجی افغانستان را ویران کرده و زندهگی در امنیت و آسایش را در این کشور همسایه نابود کرده است؛ چندانکه وقتی به انسان افغانستانی میاندیشم جز اشک و آه بروزات دیگری ندارم. ستم کردن به چنین انسانی و ستیزهجویی با او چه معنایی میتواند داشته باشد جز نژادپرستیی سبعانه یا نژادپرستیی کور؟!
۲. اما وجود فاجعه و بدبختیی مداوم در سرزمین همسایه مانع از مدیریت عقلانی در ایران نیست. از این رو، وظیفهی حاکمان و مدیران کشورمان این است که ضمن بیشترین همدلی و کمک به مردمان کشور همسایه، مدیریت درست و عقلانی در بارهی پذیرش مهاجران داشته باشند. آنها وظیفه دارند جلوی هر نوع مهاجرت غیر قانونی به کشور را بگیرند. کوتاهی در این باره غیر قابل قبول است.
۳. چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.
۴. دولت وظیفه دارد برنامهی دقیقی برای مهاجرپذیری داشته باشد که نه تنها از آسیب وارد کردن به کشورمان جلوگیری کند، بلکه منافع جامعه را تامین نماید.
۵. بنابراین، جریانهای فکریی چپ یا غیر چپی که نقد سیاستهای غلط مهاجرپذیری را افغانستانیستیزی جا میزنند، در حال عوامفریبی هستند.
۶. بار دیگر بهصراحت عرض میکنم که با افغانستانیستیزی و تمام اشکال نژادپرستی مخالف ام اما با سیاست مهاجرپذیریی اعمال شده در چند دههی اخیر نیر بهجد مخالف ام.
۷. ضروری است سیاست دقیقی در بارهی مهاجرپذیری تدوین شود که جوانب مختلف موضوع در آن لحاظ شود و سپس وقتی فردی بهعنوان مهاجر در کشور پذیرفته شد، با او مطابق اخلاق و قانون و حقوق شهروندی رفتار کنیم.
عوامفریبیی جریان چپ را که میکوشد نقد سیاستهای نادرست مهاجرپذیری را افغانستانیستیزی جا بزند و منتقدان را فاشیست و نژادپرست و نئوفاشیست بخواند، برملا کنیم.
🔻لینکهای چپ مجازینگار اتهامزننده:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4583
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4585
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4587
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4588
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۸ تیر ۱۴۰۴
۱. انسان افغانستانی بهطور کلی انسانی است تیرهروزتر از انسان ایرانی. دههها جنگ داخلی و خارجی افغانستان را ویران کرده و زندهگی در امنیت و آسایش را در این کشور همسایه نابود کرده است؛ چندانکه وقتی به انسان افغانستانی میاندیشم جز اشک و آه بروزات دیگری ندارم. ستم کردن به چنین انسانی و ستیزهجویی با او چه معنایی میتواند داشته باشد جز نژادپرستیی سبعانه یا نژادپرستیی کور؟!
۲. اما وجود فاجعه و بدبختیی مداوم در سرزمین همسایه مانع از مدیریت عقلانی در ایران نیست. از این رو، وظیفهی حاکمان و مدیران کشورمان این است که ضمن بیشترین همدلی و کمک به مردمان کشور همسایه، مدیریت درست و عقلانی در بارهی پذیرش مهاجران داشته باشند. آنها وظیفه دارند جلوی هر نوع مهاجرت غیر قانونی به کشور را بگیرند. کوتاهی در این باره غیر قابل قبول است.
۳. چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.
۴. دولت وظیفه دارد برنامهی دقیقی برای مهاجرپذیری داشته باشد که نه تنها از آسیب وارد کردن به کشورمان جلوگیری کند، بلکه منافع جامعه را تامین نماید.
۵. بنابراین، جریانهای فکریی چپ یا غیر چپی که نقد سیاستهای غلط مهاجرپذیری را افغانستانیستیزی جا میزنند، در حال عوامفریبی هستند.
۶. بار دیگر بهصراحت عرض میکنم که با افغانستانیستیزی و تمام اشکال نژادپرستی مخالف ام اما با سیاست مهاجرپذیریی اعمال شده در چند دههی اخیر نیر بهجد مخالف ام.
۷. ضروری است سیاست دقیقی در بارهی مهاجرپذیری تدوین شود که جوانب مختلف موضوع در آن لحاظ شود و سپس وقتی فردی بهعنوان مهاجر در کشور پذیرفته شد، با او مطابق اخلاق و قانون و حقوق شهروندی رفتار کنیم.
عوامفریبیی جریان چپ را که میکوشد نقد سیاستهای نادرست مهاجرپذیری را افغانستانیستیزی جا بزند و منتقدان را فاشیست و نژادپرست و نئوفاشیست بخواند، برملا کنیم.
🔻لینکهای چپ مجازینگار اتهامزننده:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4583
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4585
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4587
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4588
#جنگ
#ایران
#امریکا
#اسراییل
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
No+
حسن محدثی در خدمت نئوفاشیسم افغانستانی ستیز
همچنان که قبلا نوشتیم حسن محدثی به هر دلیلی تئوری نئوفاشیستهای ایرانی در افغانستانی ستیزی را پیش گرفته است. در فرصت بعدی با تفضیل نشان خواهیم داد چگونه دیدگاههای افغانستانی ستیز محدثی راه را برای خشونت علیه…
همچنان که قبلا نوشتیم حسن محدثی به هر دلیلی تئوری نئوفاشیستهای ایرانی در افغانستانی ستیزی را پیش گرفته است. در فرصت بعدی با تفضیل نشان خواهیم داد چگونه دیدگاههای افغانستانی ستیز محدثی راه را برای خشونت علیه…
Forwarded from No+
🔴گزارههایی که حسن محدثی بکار میبرد مصداق نئوفاشیسم افغانستانیستیز
بخش اول:
🟨حسن محدثی٬ مجازینگاری ضد چپ است و پنهان هم نمیکند و البته از راستگرایان چه سکولار و چه مذهبی یا مثل ایشان نصفه مذهبی تعجبی هم ندارد.
او یک نقد به مطلبش که کاملا پارامترهای «نئوفاشیسم افغانستانی ستیز» دارد را به «عوامفریبی جریان چپ» که اساسا مشخص نیست چیست٬ وصل میکند.
حال این «عوامفریبی جریان چپ» چیست؟ چرا این چپها اینقدر شیطان صفاند؟
بطور خلاصه، اگر کسی با متون راستافراطی/نئوفاشیسم اروپایی-آمریکایی آشنا باشد٬ تشابه شگرفی میان گزارههای محدثی و راستگرایان افراطی اروپایی-آمریکایی در زمینه مهاجر ستیزی مشاهده میکند.
🔻با ارجاع به پستهای محدثی او چه میگوید:
در مطلب ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ با عنوان «مسالهی چند وجهیی جمعیت افغانستانی در ایران» اعتراف میکند که دانشی درباره افغانستانیها در ایران ندارد اما همان جا میگوید: «مردم ما بهدرستی میگویند: درست است که در مورد همسایهگان خود وظایفی داریم، اما در درجهی اول لازم است به کشور خود و مردم اش فکر کنیم و مشکلات و مسایلشان را حل کنیم. من با نگرانیهای مردم عزیزمان در این مورد همدلی دارم و امیدوار ام به این نگرانیها بهنحو شایستهای توجه شود.»
این دقیقا استدلالی است که شما در متون تولید شده راستگرایان افراطی ضد مهاجران در اروپا و آمریکا میبینید. (البته ایشان و مریدانشان احتمالا میگویند چه ایرادی دارد خیلی هم خوب است. فرمول مندرس شاید فاشیستها هم بهرهای از حقیقت داشته باشند) ایشان رسما میگوید با چنین تفکری همدلی دارد همان تفکری که به شعار فاشیستی «نه غزه، نه لبنان» انجامید و روشنفکران راستگرایی ایرانی به راهی رفتند که کمتر صدایی در دفاع از نسلکشی در غزه در بین ایرانیان بلند شد.
همان جا میگوید: «از منظر امنیتی-سیاسی ضرورت دارد جمعیت مهاجر محدود بماند و همان جمعیت محدود نیز با برنامههای فرهنگی و اجتماعی، بهتدریج در درون جامعهی ایرانی ادغام شود و با آن تا حد ممکن یکی گردد.»
این گزاره هم دقیقا گزاره تکراری راستگرایان افراطی در غرب است: جمعیت مهاجر محدود بماند و با برنامهریزی انجام شود و خصوصا این بخش که آنها باید «ادغام» (اینتگریت) شوند و مهمتر «تا حد ممکن یکی» شوند (آسیمیلاسیون). (و کیست که پژوهشگر این حوزه باشد و نداند که یک مهاجر هرگز از نگاه غربی به اندازه کافی اینتگریت نمی شود)
پس تا اینجا گزارههای ایشان مو به مو با گزارههای نئوفاشیستهای اروپایی- آمریکایی مشابه است. بنابراین کسی که این گزارهها را بکار ببرد یک رویکرد نئوفاشیستی به مهاجران دارد.
این مجازینگار در مطلب دیگری با عنوان «برونریختگی فرهنگی جمعی» مینویسد: «ما در ایران معاصر با پدیدهی برونریختهگیی فرهنگیی جمعی مواجه ایم. از این رو، اینک جامعهی ایران با هیچیک از کشورهای منطقه و کشورهای مسلماننشین از این لحاظ قابل مقایسه نیست.»
ایشان دقیقا اینجا در دام همان «استثناگرایی» میافتد که در نقد ناسیونالیسم ایرانی دنبال بی اعتبار کردن آن بود. به همین دلیل نقد او به ناسیونالیسم ایرانی از حد نوعی بیانیه سیاسی فراتر نمیرود (که این روزها دیگر به تکرار مکررات تبدیل شد و ایده جدیدی ندارد) چرا که نمیتواند در این نقد افغانستانیها را ببیند. افغانستانیها در نقد ایشان به ناسیونالیسم ایرانی أساسا دیده نمیشوند. ایران را
جامعهای دیدن که با هیچ یک از کشورهای منطقه و مسلمان قابل مقایسه نیست، سخنی غیرعلمی، استثناگرایانه و ناسیونالیستی است. (نگاه کنید به کتاب رضا ضیا ابراهیمی....
ادامه در پست بعدی
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
بخش اول:
🟨حسن محدثی٬ مجازینگاری ضد چپ است و پنهان هم نمیکند و البته از راستگرایان چه سکولار و چه مذهبی یا مثل ایشان نصفه مذهبی تعجبی هم ندارد.
او یک نقد به مطلبش که کاملا پارامترهای «نئوفاشیسم افغانستانی ستیز» دارد را به «عوامفریبی جریان چپ» که اساسا مشخص نیست چیست٬ وصل میکند.
حال این «عوامفریبی جریان چپ» چیست؟ چرا این چپها اینقدر شیطان صفاند؟
بطور خلاصه، اگر کسی با متون راستافراطی/نئوفاشیسم اروپایی-آمریکایی آشنا باشد٬ تشابه شگرفی میان گزارههای محدثی و راستگرایان افراطی اروپایی-آمریکایی در زمینه مهاجر ستیزی مشاهده میکند.
🔻با ارجاع به پستهای محدثی او چه میگوید:
در مطلب ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ با عنوان «مسالهی چند وجهیی جمعیت افغانستانی در ایران» اعتراف میکند که دانشی درباره افغانستانیها در ایران ندارد اما همان جا میگوید: «مردم ما بهدرستی میگویند: درست است که در مورد همسایهگان خود وظایفی داریم، اما در درجهی اول لازم است به کشور خود و مردم اش فکر کنیم و مشکلات و مسایلشان را حل کنیم. من با نگرانیهای مردم عزیزمان در این مورد همدلی دارم و امیدوار ام به این نگرانیها بهنحو شایستهای توجه شود.»
این دقیقا استدلالی است که شما در متون تولید شده راستگرایان افراطی ضد مهاجران در اروپا و آمریکا میبینید. (البته ایشان و مریدانشان احتمالا میگویند چه ایرادی دارد خیلی هم خوب است. فرمول مندرس شاید فاشیستها هم بهرهای از حقیقت داشته باشند) ایشان رسما میگوید با چنین تفکری همدلی دارد همان تفکری که به شعار فاشیستی «نه غزه، نه لبنان» انجامید و روشنفکران راستگرایی ایرانی به راهی رفتند که کمتر صدایی در دفاع از نسلکشی در غزه در بین ایرانیان بلند شد.
همان جا میگوید: «از منظر امنیتی-سیاسی ضرورت دارد جمعیت مهاجر محدود بماند و همان جمعیت محدود نیز با برنامههای فرهنگی و اجتماعی، بهتدریج در درون جامعهی ایرانی ادغام شود و با آن تا حد ممکن یکی گردد.»
این گزاره هم دقیقا گزاره تکراری راستگرایان افراطی در غرب است: جمعیت مهاجر محدود بماند و با برنامهریزی انجام شود و خصوصا این بخش که آنها باید «ادغام» (اینتگریت) شوند و مهمتر «تا حد ممکن یکی» شوند (آسیمیلاسیون). (و کیست که پژوهشگر این حوزه باشد و نداند که یک مهاجر هرگز از نگاه غربی به اندازه کافی اینتگریت نمی شود)
پس تا اینجا گزارههای ایشان مو به مو با گزارههای نئوفاشیستهای اروپایی- آمریکایی مشابه است. بنابراین کسی که این گزارهها را بکار ببرد یک رویکرد نئوفاشیستی به مهاجران دارد.
این مجازینگار در مطلب دیگری با عنوان «برونریختگی فرهنگی جمعی» مینویسد: «ما در ایران معاصر با پدیدهی برونریختهگیی فرهنگیی جمعی مواجه ایم. از این رو، اینک جامعهی ایران با هیچیک از کشورهای منطقه و کشورهای مسلماننشین از این لحاظ قابل مقایسه نیست.»
ایشان دقیقا اینجا در دام همان «استثناگرایی» میافتد که در نقد ناسیونالیسم ایرانی دنبال بی اعتبار کردن آن بود. به همین دلیل نقد او به ناسیونالیسم ایرانی از حد نوعی بیانیه سیاسی فراتر نمیرود (که این روزها دیگر به تکرار مکررات تبدیل شد و ایده جدیدی ندارد) چرا که نمیتواند در این نقد افغانستانیها را ببیند. افغانستانیها در نقد ایشان به ناسیونالیسم ایرانی أساسا دیده نمیشوند. ایران را
جامعهای دیدن که با هیچ یک از کشورهای منطقه و مسلمان قابل مقایسه نیست، سخنی غیرعلمی، استثناگرایانه و ناسیونالیستی است. (نگاه کنید به کتاب رضا ضیا ابراهیمی....
ادامه در پست بعدی
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
Forwarded from No+
🔴گزارههایی که حسن محدثی بکار میبرد مصداق نئوفاشیسم افغانستانیستیز
بخش دوم:
🟨...در ادامه همان مطلب برون ریختهگی میگوید: «بر اساس چنین منطق و چنین تحلیلی است که معتقد ام ورود میلیونها یا حتا صدها هزار مهاجر به داخل کشور (خواه افغانستانی و خواه کرد و خواه عراقی) که هرگز چنین تجربهی تاریخیی بزرگی را نداشته اند، میتواند ثمرات ارزشمند این برونریختهگیی فرهنگیی جمعی را از بین ببرد یا آنها را تضعیف کند. فرزندآوریی زیاد این خانوادههای مهاجر نیز به این روند مخرب دامن خواهد زد. از نظر من ایران در مرحلهی جدیدی از تاریخ خود قرار دارد و لازم است این پتانسیل حفظ گردد و پاس داشته شود.»
این پاراگراف بالا شاهد غیرقابل انکاری است که ایشان نه تنها حضور میلیونها افغانستانی در ایران را مضر میداند که حتی چند صد هزار نفر را هم مضر میداند چرا که ایران استثناییشان به خطر میافتد که أساسا حرف مهملی است. نه تنها میگوید افغانستانی، که «کرد و عراقی» را هم به آن میافزاید؟ (که هیچگاه کسی نپرسید منظورت از کرد و عراقی چیست؟) اینکه افغانستانیها و کردها و عراقی ها «چنین تجربهی تاریخیی بزرگی» را نداشتهاند کاملا با متون نئوفاشیستهای غربی مشابه است که مهاجران جنوب جهانی را در سطح پایینتری میبینند.
در پست «عوامفریبی جریان چپ» در پاراگراف اول با عوامفریبی جریان راست نیمه مذهبی آغاز میکند یعنی کمی روضه خواندن برای «انسان افغانستانی» و بعد خشنترین پیشنهادها را علیه آنها لیست کردن. با روضهخوانی و اشک و آها شروع وبعد فاشیستیترین گزاره نئوفاشیستهای مهاجر ستیز غربی را تکرار میکند: «أنها[دولتیها] وظیفه دارند جلوی هر نوع مهاجرت غیر قانونی به کشور را بگیرند. کوتاهی در این باره غیر قابل قبول است. »
یعنی اون روضه به اینجا رسید که باید جلوی هر نوع مهاجرت غیرقانونی گرفته شود. امری ضد انسانی و ضد حقوق بینالمللی مهاجران در کنوانسیونهای مختلف بینالمللی.
در پاراگراف بعدی میگوید: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.»
این پیشنهاد از نظر کنوانسیونهای حقوق مهاجران و پناهجویان ضد انسانیترین پیشنهاد است و در بسیاری از بیانیههای سازمانهای مختلف حمایت از پناهجویان محکوم شده است و از أساس پیشنهاد نئوفاشیسمهای غربی است که البته در بسیاری از موارد مردم اون کشورها و خصوصا چپها (بلکه چپهای عوام فریب!!!!) مانع چنین کثافت کاریی شدند.
🔻در یک نگاه کلی، مجازینگار ما گزارهای راستگرایان افراطی /نئوفاشیستهای غربی را برای انگزدن به افغانستانیها بکرات بکار گرفته است و برای کسی که پژوهش و کارش ناسیونالیسم و نژادپرستی است، این گزارها چیزی نیست جز گزارههای نئوفاشیستی که متاسفانه در آکادمی و جامعه ایرانی هر روزه شاهدشان هستیم. روشنفکری قرار بود همراه موجهای ضد انسانی دولت/رسانه ساز نشود و با پژوهش و تعمق همواره «بر» قدرت بماند نه «با» قدرت. البته این ویژگی روشنفکری چپ است نه راست. آنچه این مجازی نگار میکند در زمینه افغانستانی ستیزی همراهی با قدرت حاکم است که دهها هزار نفر مهاجر افغانستانی را با خشنترین و ضد انسانیترین شکلی راهی مرز کردهاند و پیشنهادهای ظاهرا خیرخواهانهاش تماما ضد انسانی، مشابه راستگرایانه افراطی در جهان غرب و ضد افغانستانیهاست و در این موج کثیف اخراج جمعی افغانستانیها سهیم است.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
بخش دوم:
🟨...در ادامه همان مطلب برون ریختهگی میگوید: «بر اساس چنین منطق و چنین تحلیلی است که معتقد ام ورود میلیونها یا حتا صدها هزار مهاجر به داخل کشور (خواه افغانستانی و خواه کرد و خواه عراقی) که هرگز چنین تجربهی تاریخیی بزرگی را نداشته اند، میتواند ثمرات ارزشمند این برونریختهگیی فرهنگیی جمعی را از بین ببرد یا آنها را تضعیف کند. فرزندآوریی زیاد این خانوادههای مهاجر نیز به این روند مخرب دامن خواهد زد. از نظر من ایران در مرحلهی جدیدی از تاریخ خود قرار دارد و لازم است این پتانسیل حفظ گردد و پاس داشته شود.»
این پاراگراف بالا شاهد غیرقابل انکاری است که ایشان نه تنها حضور میلیونها افغانستانی در ایران را مضر میداند که حتی چند صد هزار نفر را هم مضر میداند چرا که ایران استثناییشان به خطر میافتد که أساسا حرف مهملی است. نه تنها میگوید افغانستانی، که «کرد و عراقی» را هم به آن میافزاید؟ (که هیچگاه کسی نپرسید منظورت از کرد و عراقی چیست؟) اینکه افغانستانیها و کردها و عراقی ها «چنین تجربهی تاریخیی بزرگی» را نداشتهاند کاملا با متون نئوفاشیستهای غربی مشابه است که مهاجران جنوب جهانی را در سطح پایینتری میبینند.
در پست «عوامفریبی جریان چپ» در پاراگراف اول با عوامفریبی جریان راست نیمه مذهبی آغاز میکند یعنی کمی روضه خواندن برای «انسان افغانستانی» و بعد خشنترین پیشنهادها را علیه آنها لیست کردن. با روضهخوانی و اشک و آها شروع وبعد فاشیستیترین گزاره نئوفاشیستهای مهاجر ستیز غربی را تکرار میکند: «أنها[دولتیها] وظیفه دارند جلوی هر نوع مهاجرت غیر قانونی به کشور را بگیرند. کوتاهی در این باره غیر قابل قبول است. »
یعنی اون روضه به اینجا رسید که باید جلوی هر نوع مهاجرت غیرقانونی گرفته شود. امری ضد انسانی و ضد حقوق بینالمللی مهاجران در کنوانسیونهای مختلف بینالمللی.
در پاراگراف بعدی میگوید: «چنانچه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعهبار ضروری باشد، لازم است در همان منطقهی مرزی آنهم بهطور موقت اردوگاههایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاهها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آنها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.»
این پیشنهاد از نظر کنوانسیونهای حقوق مهاجران و پناهجویان ضد انسانیترین پیشنهاد است و در بسیاری از بیانیههای سازمانهای مختلف حمایت از پناهجویان محکوم شده است و از أساس پیشنهاد نئوفاشیسمهای غربی است که البته در بسیاری از موارد مردم اون کشورها و خصوصا چپها (بلکه چپهای عوام فریب!!!!) مانع چنین کثافت کاریی شدند.
🔻در یک نگاه کلی، مجازینگار ما گزارهای راستگرایان افراطی /نئوفاشیستهای غربی را برای انگزدن به افغانستانیها بکرات بکار گرفته است و برای کسی که پژوهش و کارش ناسیونالیسم و نژادپرستی است، این گزارها چیزی نیست جز گزارههای نئوفاشیستی که متاسفانه در آکادمی و جامعه ایرانی هر روزه شاهدشان هستیم. روشنفکری قرار بود همراه موجهای ضد انسانی دولت/رسانه ساز نشود و با پژوهش و تعمق همواره «بر» قدرت بماند نه «با» قدرت. البته این ویژگی روشنفکری چپ است نه راست. آنچه این مجازی نگار میکند در زمینه افغانستانی ستیزی همراهی با قدرت حاکم است که دهها هزار نفر مهاجر افغانستانی را با خشنترین و ضد انسانیترین شکلی راهی مرز کردهاند و پیشنهادهای ظاهرا خیرخواهانهاش تماما ضد انسانی، مشابه راستگرایانه افراطی در جهان غرب و ضد افغانستانیهاست و در این موج کثیف اخراج جمعی افغانستانیها سهیم است.
@GoftandNO
#افغانستانیستیزی
♦️چپ ایرانی و ژست مزورانهی انسانگرایی: آرزواندیشیی مخرب
✍حسن محدثیی گیلوایی
۸ تیر ۱۴۰۴
ژست انسانگرایی از مزیتهای ظاهریی مارکسیسم است. مارکسیسم از همان آغاز -یعنی از اندیشهها و آثار خود مارکس- ارزشهای والای انسانی را به پرچم خود بدل کرده است، اما در مقام تحقق، ضد انسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی از خود بروز داده است.
علت این امر چیست؟ علت آن از نظر من این است که مارکسیسم در ژست ارزشهای انسانی نظیر رهاییبخشی، برابری، و تحقق ابعاد وجودیی انسان، آرزواندیشی را به خورد مردم داده است، اما در عمل ضد انسانیترین حکومتها را پدید آورده است.
نگاه آرزواندیشانه و اتوپیایی در مارکسیسم همان جنبهای از مارکسیسم است که به جای تحقق بهشت، جهنم آفریده است؛ زیرا تمنای ساختن انسانی طراز نوین و جامعهای طراز نوین از خطرناکترین اندیشهها است. آنانی که میخواهند دستکاریهای بزرگ را ترتیب بدهند، بزرگترین فجایع را میآفرینند.
چپ ایرانی در قالب همین ژست انسانگرایانهی آرزواندیشانه مانده است. عوامفریبیی چپ ایرانی در بارهی مهاجران افغانستانی در ایران ریشه در همین بیماریی قدیمی و مزمن مارکسیسم دارد: ژست انسانگرایانه و آرزواندیشی در ساماندهیی جامعهای طراز نوین.
چپ ایرانی جرات ندارد مستقیم با جمهوریی اسلامی در بیافتد و سیاستها و عملکرد آن را نقد کند، اما با چسباندن امثال من به جمهوریی اسلامی مثلا عرض اندام میکند!
نمونهی برجستهی نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است، اما چپ هرگز به نقد فقه اسلامی و سازمان روحانیت و اسلام سنتی که از دلشان طرح جامعهی قدسی و چنین نظامی پدید آمدند، نپرداخت.
تا زمانی که چپ ایرانی ژست انسانگرایانه دارد، ولی بهطور مستقیم با وضع موجود درنمیافتد، نقاب تزویر اش باقی خواهد ماند.
ژست انسانگرایانهی چپ ایرانی در باب مهاجران افغانستانی ظاهری مترقیانه دارد، اما همچنان از آرزواندیشی در رنج است. آنها هرگز طرحی برای حل مساله ندارند، جز اینکه مخالفان خود را به نظام سیاسیی موجود و نئوفاشیسم و (البته قبلا امپریالیسم) منسوب کنند. آنها اهریمنی داخلی و جهانی علم میکنند و مخالفان خود را بدان منسوب میکنند.
این راهبرد کثیف چپ جهانی و ایرانی (اتهام شراکت با اهریمن داخلی یا جهانی) راهبردی قدیمی و شناخته شده است.
🔻انتساب محدثی به حکومت و به نئوفاشیسم:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4596
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4597
#چپ
#اهریمن
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
✍حسن محدثیی گیلوایی
۸ تیر ۱۴۰۴
ژست انسانگرایی از مزیتهای ظاهریی مارکسیسم است. مارکسیسم از همان آغاز -یعنی از اندیشهها و آثار خود مارکس- ارزشهای والای انسانی را به پرچم خود بدل کرده است، اما در مقام تحقق، ضد انسانیترین چهره را در حکومتهای مارکسیستی از خود بروز داده است.
علت این امر چیست؟ علت آن از نظر من این است که مارکسیسم در ژست ارزشهای انسانی نظیر رهاییبخشی، برابری، و تحقق ابعاد وجودیی انسان، آرزواندیشی را به خورد مردم داده است، اما در عمل ضد انسانیترین حکومتها را پدید آورده است.
نگاه آرزواندیشانه و اتوپیایی در مارکسیسم همان جنبهای از مارکسیسم است که به جای تحقق بهشت، جهنم آفریده است؛ زیرا تمنای ساختن انسانی طراز نوین و جامعهای طراز نوین از خطرناکترین اندیشهها است. آنانی که میخواهند دستکاریهای بزرگ را ترتیب بدهند، بزرگترین فجایع را میآفرینند.
چپ ایرانی در قالب همین ژست انسانگرایانهی آرزواندیشانه مانده است. عوامفریبیی چپ ایرانی در بارهی مهاجران افغانستانی در ایران ریشه در همین بیماریی قدیمی و مزمن مارکسیسم دارد: ژست انسانگرایانه و آرزواندیشی در ساماندهیی جامعهای طراز نوین.
چپ ایرانی جرات ندارد مستقیم با جمهوریی اسلامی در بیافتد و سیاستها و عملکرد آن را نقد کند، اما با چسباندن امثال من به جمهوریی اسلامی مثلا عرض اندام میکند!
نمونهی برجستهی نقد چپ ایرانی، نقد چیزی ساختهگی به نام نولیبرالیسم در ایران است، اما چپ هرگز به نقد فقه اسلامی و سازمان روحانیت و اسلام سنتی که از دلشان طرح جامعهی قدسی و چنین نظامی پدید آمدند، نپرداخت.
تا زمانی که چپ ایرانی ژست انسانگرایانه دارد، ولی بهطور مستقیم با وضع موجود درنمیافتد، نقاب تزویر اش باقی خواهد ماند.
ژست انسانگرایانهی چپ ایرانی در باب مهاجران افغانستانی ظاهری مترقیانه دارد، اما همچنان از آرزواندیشی در رنج است. آنها هرگز طرحی برای حل مساله ندارند، جز اینکه مخالفان خود را به نظام سیاسیی موجود و نئوفاشیسم و (البته قبلا امپریالیسم) منسوب کنند. آنها اهریمنی داخلی و جهانی علم میکنند و مخالفان خود را بدان منسوب میکنند.
این راهبرد کثیف چپ جهانی و ایرانی (اتهام شراکت با اهریمن داخلی یا جهانی) راهبردی قدیمی و شناخته شده است.
🔻انتساب محدثی به حکومت و به نئوفاشیسم:
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4596
https://www.tg-me.com/GoftandNO/4597
#چپ
#اهریمن
#مارکسیسم
#آرزواندیشی
#عوامفریبی
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸پژواک🔸🔸🔸
♦️[صدای برادر افغانستانی]
عزیز دل! فامیلی تان را متوجه نشدم.
با پوزش از تاخیر!
۱)شما نوشتهی من را نخواندید یا من درست ننوشتم.نوشتار من اندک مشکل دارد.
من بارها گفتم، الان هم می گویم.ایران ظرفیت بالای ۶ میلیون مهاجر را ندارد. تکرار میکنم: به هیچ عنوان ندارد.
آنگاه که مهاجرت سیلآسا باشد، برای هر جامعهی مشکلات خودش را به میان میآورد.
من به صورت وقفهی از سالهای ۹۶ تا ۱۴۰۳ ایران بودم.بشخصه به جز عشق،محبت،چیزی دیگری ندیدم.اصلا احساس نکردم،مهاجرم.این شاید یگانگی بین این دو کشور است.دیگران مشترکات دارند.ما یگانگی ها داریم.از میزبانی شما در این سالها قدردانیم.جامعهی میزبان در حدی توان اش بوده است به جامعهی مهاجر کمک کرده است.از یک شیرخشک با کد ملی خود تا خط گرفتن برای کارگر اش و...آنچه که در توان اش هست،دریغ نکرده است.آدم کُور باشد که نبیند.خاک کَف پای تان از بوسیدن هست.یکی از آرزوهایم این است، روزی شود که دوستان ایرانی خودم را در دیار مولانا در بلخ،دیار خواجه عبدالله انصاری در هرات، تالقان زیبا، مهمان و میزبان شان باشم.
۲) بخشی اعظمی از مشکلات مهاجران ساختاری و بیتدبیری دولت هست. سیاست معَلق گذاشتن مهاجران و سیاست های مقطعی. معتقدم دولت سیاست رفت و برگشت دارد. ظرفیتی تعین کرده و هر از گاهی مطابق به آن رد مرز و برعکس پذیرش دارد. شاهد این ادعایم همین اردوگاه سازی برای ردی مرزها و داوطلبان برای برگشت در هر استان هست. اگر این سیاست نباشد، چرا اینهمه اردوگاه سازی.
الان هم من مطمین ام بعد از رد مرزی خانوار ها، بعد از گذشت مدتی، دوباره مرزها تسهیل و نحوهی دادن ویزای سیاحتی از سر گرفته می شود. سود دهی به دولت دارد اما پیامدهای منفی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن متوجه جامعهی مهاجرپذیر است.
۳) اخراج مهاجران غیرقانونی نظر به پالیسی هر دولت است اما اخراج به صورت تدریجی،زمان مند و انسانی و اخلاقی باشد.حداقل کرامت انسانی و شفقت اطفال حفظ شو، نه به صورت گَلهی که حتا در یک روز ۱۰۰ هزار.طفل شیرخوار گناهی ندارد. در آفتاب سوزان مرز و اردوگاه های جَهنمی دو یا سه روز آنجا میگذرانند و امکانات رفاهی کمتری برخوردار اند. اینکه چرا شدت گرفته،در نوشته ام عرض کردم.به خاطر کاستن فشار اجتماعی بعد از جنگ.
۴) عرض ام در مورد فاطمیون و جنگ عراق و ایران از بابت مثال بود نه رد یا تایید آن. اگر بخشی زیادی جذبی فاطمیون به خاطر سیاستهای ایدئولوژیک می شوند. از میان این همه جمعیت،نیز میتواند چندی نفوذی اسرائیل هم شود.نه در پی توجیه مقدس سازی لشکر فاطمیون. والا جنگیدن به خاطر بشار اسد که از بالا تا پایین آن حساب کنید، نیم سانتی هم اخلاق سیاسی در او پیدا نمیکنید، چه برسد که به خاطر او انسانی کشته شود. اما دریغ که از همین لشکر فاطمیون بالای ۹۰ درصد زنده برنگشتند و قربانی سیاستهای ایدئولوژیک نامیمون شدند.
امیدوارم این بار دولت به صورت جدی به مهاجران برگشتی و مهاجران داخل کشور، برنامهی ساماندهی داشته و از سیاستهای مُعلَق و مقطعی پرهیز کند. ما هم، آگاهی و خرد جمعیمان در حدی برسد که جامعهی ما دگر بستری رشد تفکر رادیکال پروری نشده و از شر هرچه حکومت های بنیادگرا است، رهایی یابیم. تا دو کشور و همسایهی خوب با هم روابطی نیکی داشته باشیم.
شاید آن وقت از هشتگهای اخراج افغانها مطالبهی ملی، فحشهای کوچه بازاری، ناموسی، ادبیات زشت از هر دو طرف در رسانههای اجتماعی را شاهد نباشیم.
زیاد نوشتم، معذرت میخواهم!
✍تنویر احمد قسیم
۹ تیر ۱۴۰۴
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
♦️[صدای برادر افغانستانی]
عزیز دل! فامیلی تان را متوجه نشدم.
با پوزش از تاخیر!
۱)شما نوشتهی من را نخواندید یا من درست ننوشتم.نوشتار من اندک مشکل دارد.
من بارها گفتم، الان هم می گویم.ایران ظرفیت بالای ۶ میلیون مهاجر را ندارد. تکرار میکنم: به هیچ عنوان ندارد.
آنگاه که مهاجرت سیلآسا باشد، برای هر جامعهی مشکلات خودش را به میان میآورد.
من به صورت وقفهی از سالهای ۹۶ تا ۱۴۰۳ ایران بودم.بشخصه به جز عشق،محبت،چیزی دیگری ندیدم.اصلا احساس نکردم،مهاجرم.این شاید یگانگی بین این دو کشور است.دیگران مشترکات دارند.ما یگانگی ها داریم.از میزبانی شما در این سالها قدردانیم.جامعهی میزبان در حدی توان اش بوده است به جامعهی مهاجر کمک کرده است.از یک شیرخشک با کد ملی خود تا خط گرفتن برای کارگر اش و...آنچه که در توان اش هست،دریغ نکرده است.آدم کُور باشد که نبیند.خاک کَف پای تان از بوسیدن هست.یکی از آرزوهایم این است، روزی شود که دوستان ایرانی خودم را در دیار مولانا در بلخ،دیار خواجه عبدالله انصاری در هرات، تالقان زیبا، مهمان و میزبان شان باشم.
۲) بخشی اعظمی از مشکلات مهاجران ساختاری و بیتدبیری دولت هست. سیاست معَلق گذاشتن مهاجران و سیاست های مقطعی. معتقدم دولت سیاست رفت و برگشت دارد. ظرفیتی تعین کرده و هر از گاهی مطابق به آن رد مرز و برعکس پذیرش دارد. شاهد این ادعایم همین اردوگاه سازی برای ردی مرزها و داوطلبان برای برگشت در هر استان هست. اگر این سیاست نباشد، چرا اینهمه اردوگاه سازی.
الان هم من مطمین ام بعد از رد مرزی خانوار ها، بعد از گذشت مدتی، دوباره مرزها تسهیل و نحوهی دادن ویزای سیاحتی از سر گرفته می شود. سود دهی به دولت دارد اما پیامدهای منفی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن متوجه جامعهی مهاجرپذیر است.
۳) اخراج مهاجران غیرقانونی نظر به پالیسی هر دولت است اما اخراج به صورت تدریجی،زمان مند و انسانی و اخلاقی باشد.حداقل کرامت انسانی و شفقت اطفال حفظ شو، نه به صورت گَلهی که حتا در یک روز ۱۰۰ هزار.طفل شیرخوار گناهی ندارد. در آفتاب سوزان مرز و اردوگاه های جَهنمی دو یا سه روز آنجا میگذرانند و امکانات رفاهی کمتری برخوردار اند. اینکه چرا شدت گرفته،در نوشته ام عرض کردم.به خاطر کاستن فشار اجتماعی بعد از جنگ.
۴) عرض ام در مورد فاطمیون و جنگ عراق و ایران از بابت مثال بود نه رد یا تایید آن. اگر بخشی زیادی جذبی فاطمیون به خاطر سیاستهای ایدئولوژیک می شوند. از میان این همه جمعیت،نیز میتواند چندی نفوذی اسرائیل هم شود.نه در پی توجیه مقدس سازی لشکر فاطمیون. والا جنگیدن به خاطر بشار اسد که از بالا تا پایین آن حساب کنید، نیم سانتی هم اخلاق سیاسی در او پیدا نمیکنید، چه برسد که به خاطر او انسانی کشته شود. اما دریغ که از همین لشکر فاطمیون بالای ۹۰ درصد زنده برنگشتند و قربانی سیاستهای ایدئولوژیک نامیمون شدند.
امیدوارم این بار دولت به صورت جدی به مهاجران برگشتی و مهاجران داخل کشور، برنامهی ساماندهی داشته و از سیاستهای مُعلَق و مقطعی پرهیز کند. ما هم، آگاهی و خرد جمعیمان در حدی برسد که جامعهی ما دگر بستری رشد تفکر رادیکال پروری نشده و از شر هرچه حکومت های بنیادگرا است، رهایی یابیم. تا دو کشور و همسایهی خوب با هم روابطی نیکی داشته باشیم.
شاید آن وقت از هشتگهای اخراج افغانها مطالبهی ملی، فحشهای کوچه بازاری، ناموسی، ادبیات زشت از هر دو طرف در رسانههای اجتماعی را شاهد نباشیم.
زیاد نوشتم، معذرت میخواهم!
✍تنویر احمد قسیم
۹ تیر ۱۴۰۴
#جمهوری_اسلامی
#سیاست_مهاجرپذیری
#مهاجران_افغانستانی
#تنویر_احمد_قسیم
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸مرور🔸🔸🔸
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۱
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
تذکری ضروری: یادداشت زیر از قلم مشاهدهگری است که در سمت چپ طیف سیاسی ایستاده و موضع خود را بر اساس ارزشهای آزادی و برابری و همبستگی، و مخالفت با انقیاد و تبعیض و استثمار برگزیده است. از جانب کسی سخن نمیگوید، و اگر توصیهای میکند از سر نگرانی نسبت به وضعیت اکنون و آینده است. بخش مرور گذشته نیاز به مستند شدن دارد، کاری که در فرصت کم برای فراهم شدن این یادداشت میسر نبود. کلاً این یادداشت، پیشنویسی است برای فکر بیشتر و بحث.
۱
چپ ایرانی ضد دین نبوده است. بیشتر چپگرایان غیر مذهبی بودهاند، موضعی انتقادی نسبت به دین و زعیمان آن داشتهاند، اما در سیاست عملی تا زمان قدرتگیری فقیهان به ندرت مستقیماً با دین و دستگاه دینی درافتادهاند. آنقدر که علما نسبت به مارکسیستها کینهورزانه حساس بودهاند، خود مارکسیستها به این جماعت حساسیتی نداشتهاند.
تعیین کننده در مورد شیوهی برخورد کمونیستهای ایرانی به دین در پیش از انقلاب، توجه ویژهی آنان به دهقانان و تودهی فقیر شهری بود که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدادند و تبلیغ میان آنان نمیبایست رنگ و بوی ضد دینی داشته باشد. جریان جهانیای که کمونیسم ایرانی در دورهی شکلگیری و استوار شدناش از آن متأثر بود، یعنی بلشویسم و در ادامهی آن کمینترن، تقویتکنندهی توجه ویژه به دهقانان برای تشکیل جبههی متحد خلق بود.
تجددگرایی روشنفکران چپ ایران بیشتر به صورت مدرنیسم در هنر و ادبیات، و انتقال دانش انتقادی اجتماعی و سیاسی بود و کمتر به صورت روشنگری منتقد دین جلوه میکرد. ماتریالیسم بیشتر در قالب ماتریالیسم تاریخی مطرح بود، تا ماتریالیسمی هستیشناختی که با جهانبینی دینی درافتد.
موضع چپگرایان ایرانی نسبت به مذهب، متأثر از گوناگونی کردار سیاسی نیروهای مذهبی هم بوده است. در جریان انقلاب مشروطیت، ملایان چند دسته شدند. عدهای در جهت انقلاب و عدهای علیه آن عمل کردند. این رویه بعدها نیز ادامه یافت. اسلام تعلیمی خود را با عدالتخواهی معرفی میکند. در عصر جدید، عدالتخواهی دینی از جریان عدالتخواه جهانی −در شکل ملیگرایی ضد استعماری و عدالتخواهی سوسیالیستی− تأثیر پذیرفت؛ گرایشهای مختلفی در میان نیروهای مذهبی شکل گرفت که در میان آنها در ایران در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷ چپگرایی پرجلوه بود.
توجه به گرایشهای مختلف در میان نیروهای مذهبی باعث میشد در دید چپ ایران تفکیکی صورت گیرد میان مؤمنان سیاسی ترقیخواه و واپسگرا، تفکیکی که یک نتیجهی آن پرهیز از تقابل با دین به عنوان دین بود.
در کانون فکر و عمل کمونیستهای ایرانی تودهی محروم قرار داشت نه طبقهی کارگر که ضعیف بود. کارگران هم در این توده و با این توده در نظر گرفته میشدند. دهقانان و تهیدستان شهری بهرهور از تجدد نبودند. جامعهی بسامان در تخیل سیاسی محرومان، جماعتی روستایی بود با راهها و نشانهها و چهرههای آشنا، مردمی در همبستگی با یکدیگر. آنان به جهانی که روی جهانِ کهن در حال فروریزی شکل میگرفت، بیشتر به عنوان تهدید مینگریستند و میترسیدند مبادا در آن جایگاهی بیابند فروتر و بدتر از جهان مأنوس. گرایش به دیدن جهان جدید به عنوان فرصتِ ارتقا تنها در میان طبقهی متوسط شهری و بخش متمولتر قوی بود.
در ادبیاتی که چپ ایران آفریده و در آن شخصیتها عمدتاً دهقان و از تهیدستان شهری هستند، نوع نگاه به مسئلهی دگرگونی جهان آشکار است. پیام آنها این است که بدبخت در هر دو جهانِ کهنه و نو بدبخت است، مگر اینکه با اساس بدبختی درافتد؛ تجدد به خودی خود چیزی را تغییر نمیدهد؛ شاید وضع را بدتر هم کند که مظهر آن آوارگی از ده به شهر است.
به ویژه از دورهی پس از پایان جنگ جهانی دوم تأثیرپذیری از فضای جهانی قویتر شد، از فضایی که اکنون از بازیگران اصلی آن جنبشهای رهاییبخش ملی بودند. برای این جنبشها اصل، مبارزه با استعمارگران و کسب استقلال بود. مبارزه با امپریالیسم شامل مبارزه با فرهنگ امپریالیستی هم میشد، و این جایی بود که تفکیک روشنی صورت نمیگرفت میان تجددی که رهاییبخش تواند بود و تجددی که پیامد سلطهی استعماری و تقویتکنندهی آن است. در فکر اسلامی در مجموع برای چنین تفکیکی بهانه و انگیزه وجود نداشت. البته توصیهی دینی به مؤمنان در این باره که مجهز شوند و خود را قوی کنند، راه بُرد و میبَرَد به تفکیکی میان تجدد در معنای مجهز شدن به علوم و فنون جدید و تجدد در معنای بینش و سبک زندگی نو. “مهندس مسلمان”، تمثال نحوهی مشروع بهرهگیری از تجدد به نفع جامعهی اسلامی شد. به نظر میرسد چپ ایرانی در چنین شخصیتهایی جلوهای از بورژوازی ملی را میدید که بنابر مقولهبندی دوران جنبشهای رهاییبخش ملی “مترقی” خوانده میشد.
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۱
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
تذکری ضروری: یادداشت زیر از قلم مشاهدهگری است که در سمت چپ طیف سیاسی ایستاده و موضع خود را بر اساس ارزشهای آزادی و برابری و همبستگی، و مخالفت با انقیاد و تبعیض و استثمار برگزیده است. از جانب کسی سخن نمیگوید، و اگر توصیهای میکند از سر نگرانی نسبت به وضعیت اکنون و آینده است. بخش مرور گذشته نیاز به مستند شدن دارد، کاری که در فرصت کم برای فراهم شدن این یادداشت میسر نبود. کلاً این یادداشت، پیشنویسی است برای فکر بیشتر و بحث.
۱
چپ ایرانی ضد دین نبوده است. بیشتر چپگرایان غیر مذهبی بودهاند، موضعی انتقادی نسبت به دین و زعیمان آن داشتهاند، اما در سیاست عملی تا زمان قدرتگیری فقیهان به ندرت مستقیماً با دین و دستگاه دینی درافتادهاند. آنقدر که علما نسبت به مارکسیستها کینهورزانه حساس بودهاند، خود مارکسیستها به این جماعت حساسیتی نداشتهاند.
تعیین کننده در مورد شیوهی برخورد کمونیستهای ایرانی به دین در پیش از انقلاب، توجه ویژهی آنان به دهقانان و تودهی فقیر شهری بود که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدادند و تبلیغ میان آنان نمیبایست رنگ و بوی ضد دینی داشته باشد. جریان جهانیای که کمونیسم ایرانی در دورهی شکلگیری و استوار شدناش از آن متأثر بود، یعنی بلشویسم و در ادامهی آن کمینترن، تقویتکنندهی توجه ویژه به دهقانان برای تشکیل جبههی متحد خلق بود.
تجددگرایی روشنفکران چپ ایران بیشتر به صورت مدرنیسم در هنر و ادبیات، و انتقال دانش انتقادی اجتماعی و سیاسی بود و کمتر به صورت روشنگری منتقد دین جلوه میکرد. ماتریالیسم بیشتر در قالب ماتریالیسم تاریخی مطرح بود، تا ماتریالیسمی هستیشناختی که با جهانبینی دینی درافتد.
موضع چپگرایان ایرانی نسبت به مذهب، متأثر از گوناگونی کردار سیاسی نیروهای مذهبی هم بوده است. در جریان انقلاب مشروطیت، ملایان چند دسته شدند. عدهای در جهت انقلاب و عدهای علیه آن عمل کردند. این رویه بعدها نیز ادامه یافت. اسلام تعلیمی خود را با عدالتخواهی معرفی میکند. در عصر جدید، عدالتخواهی دینی از جریان عدالتخواه جهانی −در شکل ملیگرایی ضد استعماری و عدالتخواهی سوسیالیستی− تأثیر پذیرفت؛ گرایشهای مختلفی در میان نیروهای مذهبی شکل گرفت که در میان آنها در ایران در آستانهی انقلاب ۱۳۵۷ چپگرایی پرجلوه بود.
توجه به گرایشهای مختلف در میان نیروهای مذهبی باعث میشد در دید چپ ایران تفکیکی صورت گیرد میان مؤمنان سیاسی ترقیخواه و واپسگرا، تفکیکی که یک نتیجهی آن پرهیز از تقابل با دین به عنوان دین بود.
در کانون فکر و عمل کمونیستهای ایرانی تودهی محروم قرار داشت نه طبقهی کارگر که ضعیف بود. کارگران هم در این توده و با این توده در نظر گرفته میشدند. دهقانان و تهیدستان شهری بهرهور از تجدد نبودند. جامعهی بسامان در تخیل سیاسی محرومان، جماعتی روستایی بود با راهها و نشانهها و چهرههای آشنا، مردمی در همبستگی با یکدیگر. آنان به جهانی که روی جهانِ کهن در حال فروریزی شکل میگرفت، بیشتر به عنوان تهدید مینگریستند و میترسیدند مبادا در آن جایگاهی بیابند فروتر و بدتر از جهان مأنوس. گرایش به دیدن جهان جدید به عنوان فرصتِ ارتقا تنها در میان طبقهی متوسط شهری و بخش متمولتر قوی بود.
در ادبیاتی که چپ ایران آفریده و در آن شخصیتها عمدتاً دهقان و از تهیدستان شهری هستند، نوع نگاه به مسئلهی دگرگونی جهان آشکار است. پیام آنها این است که بدبخت در هر دو جهانِ کهنه و نو بدبخت است، مگر اینکه با اساس بدبختی درافتد؛ تجدد به خودی خود چیزی را تغییر نمیدهد؛ شاید وضع را بدتر هم کند که مظهر آن آوارگی از ده به شهر است.
به ویژه از دورهی پس از پایان جنگ جهانی دوم تأثیرپذیری از فضای جهانی قویتر شد، از فضایی که اکنون از بازیگران اصلی آن جنبشهای رهاییبخش ملی بودند. برای این جنبشها اصل، مبارزه با استعمارگران و کسب استقلال بود. مبارزه با امپریالیسم شامل مبارزه با فرهنگ امپریالیستی هم میشد، و این جایی بود که تفکیک روشنی صورت نمیگرفت میان تجددی که رهاییبخش تواند بود و تجددی که پیامد سلطهی استعماری و تقویتکنندهی آن است. در فکر اسلامی در مجموع برای چنین تفکیکی بهانه و انگیزه وجود نداشت. البته توصیهی دینی به مؤمنان در این باره که مجهز شوند و خود را قوی کنند، راه بُرد و میبَرَد به تفکیکی میان تجدد در معنای مجهز شدن به علوم و فنون جدید و تجدد در معنای بینش و سبک زندگی نو. “مهندس مسلمان”، تمثال نحوهی مشروع بهرهگیری از تجدد به نفع جامعهی اسلامی شد. به نظر میرسد چپ ایرانی در چنین شخصیتهایی جلوهای از بورژوازی ملی را میدید که بنابر مقولهبندی دوران جنبشهای رهاییبخش ملی “مترقی” خوانده میشد.
🔸🔸🔸مرور🔸🔸🔸
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۲
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
https://www.naqdedini.org/140212-2/
در قرن بیستم، چپ ایرانی و کلاً چپ جهان سوم را بیشتر باید به عنوان جریانی متعلق به جنبشهای ملی دید.
مقابله با امپریالیسم به نفع سوسیالیسم تمام میشود: این نظر قوی بود، در کمینترن تقریر شد و در دورهی پس از جنگ جهانی دوم هم حزب کمونیست شوروی آن را به عنوان یک اصل تبلیغ میکرد. اصل، مقابله با امپریالیسم و نیروهای وابسته به آن بود، و نه انگیزه و زاویهی مقابله که از موضعی ارتجاعی هم میتواند باشد. در چنین جوّی حساسیتی برانگیخته نمیشد نسبت به واپسگرایی دینی و رویارویی آن با استعمارگران از زاویهی خودخواهی، بیگانهستیزی و سنتگراییِ مدافع نظم اسارتبار گذشته.
در این رابطه مهم است توجه به موضوع چپ و آزادی زنان. در حالی که چپ در نظر و −در نمونهی شخصیتهای پرشماری− در عمل در مبارزه برای آزادی و برابرحقوقی زنان پیشرو بود، به صورتی صریح و قاطع دربرابر سنتگرایان در رابطه با مسئلهی تبعیض علیه زنان موضع نمیگرفت و خود را با چنین موضعگیریای معرفی نمیکرد. این اِشکال به مشکلی اساسی برمیگشت: برداشت از مارکسیسم نه با نظر به مبنای روشنگرانه، مدرن، و برابریخواهی و آزادیخواهی بنیادین آن، بلکه به عنوان ایدئولوژیای جهانِسومگرا و ضد امپریالیستی. تجدد در چارچوب این ایدئولوژی تعریف میشد، آن هم بر مبنای این تصور که امپریالیستها عواملی دارند که کارشان ترویج و تبلیغ یک تجدد ظاهری به تقلید از سبک زندگی غربی است. آن ایدئولوژی تجدد واقعی را در سوسیالیسمی میدید که راه برقراری آن از دل مبارزه با امپریالیسم و رژیم وابسته به آن میگذشت.
زن ابتدا بیشتر در میان طبقهی متوسط جدید شهری امکان آزادی و برابرحقوقی مییافت. اما درست همین طبقه، با اینکه خاستگاه بخش عمدهی فعالان چپ بود، نامحبوب بود. چپ به سبک زندگی و فردگراییای که در طبقهی میانی رشد مییافت، با شک مینگریست، در حالی که در همان هنگام در ادبیات خود به لومپنها توجه مثبتی نشان میداد. در ادبیات و سینمای متأثر از فرهنگ چپ، این نوع نگاه را میتوان دید. طبقهی متوسط به قول صمد بهرنگی «چُخبختیار» بود، و چپگرایی که به طبقهی خود پشت میکرد، با این منش درمیافتاد. اما این رویگردانی همراه با روآوری به یک بدیل واقعی نبود. سبک زندگی جاافتادهی پرولتریای آمیخته با همبستگی و رزمجویی سوسیالیستی وجود نداشت تا چپ ایرانی بتواند در آن مأوا جوید. نتیجه، تعلیقی به لحاظ سبک زندگی بود که در میان فعالان رزمجو خود را در دورهی مشرف به انقلاب از جمله در زندگی مخفی چریکی و خانهی تیمی مجسم میساخت.
چپ با این وضع با انقلاب مواجه شد، انقلابی که نقش دین و زعیماناش در آن برجسته بود و سرانجام به قدرتگیری فقیهان انجامید.
انقلاب ایران دوبُنی بود. در آن هم گروههای اجتماعی جدید و همه گروههای سنتی شرکت داشتند. انقلاب از نظر برانداختن سلطنت پیروز شد، اما از نظر رسیدن به هدفهای آزادی و مشارکت همگانی در ساختار قدرت شکست خورد. همهی نیروها گام به گام با واقعیت شکست مواجه شدند، دست آخر آن بخش از نیروهای مذهبی که تن به استبداد ولایی ندادند و با تصوری دیگر در انقلاب شرکت جسته بودند، تصوری از یک جامعه مبتنی بر ارزشهای عدالت و برابری با برداشتی کمابیش غیرسنتی از این مفهومها.
انقلاب ایران آخرین انقلاب مهم قرن بیستم و پایان پرشکوه و فاجعهآمیز مبارزات رهاییبخش ملی بود، فاجعهآمیز از این نظر که در آن راهبردِ مبارزه −همه با هم علیه امپریالیسم و دستنشاندگان آن− پیامد ارتجاعی خود را به آشکارترین شکل نشان داد. پایان انقلابهای رهاییبخش ملی همراه با ریختن آوارِ برآورده نشدن وعدههای آنها بر سر چپ در همهی جهان بود. در کشورهای به استقلال دست یافته استبداد حاکم شد. رژیمهای فاسد و تبهکاری سر برآوردند که برخی از آنها مدعی پیشبرد یک برنامهی سوسیالیستی ملی بودند. بسیاری از آنها اولین کاری که کردند سرکوب و کشتار کمونیستها بود. روشنفکران و حزبهای کمونیست کشورهای غربی هم که از جنبشهای استقلال پشتیبانی کرده بودند، مواجه با فجایعی شدند که از توضیح آنها وامیماندند.
نیروهای چپ ایرانی در برخورد با رژیم پس از انقلاب دو دسته شدند: کسانی که روی اعتقاد جزمیشان در مورد اولویت مبارزهی ضد امپریالیستی ماندند و از این رو به سیاست “اتحاد-انتقاد” با رژیم تازه رو آوردند، کسانی که سرکوبگری و آزادیکشی رژیم را اصل گرفتند و با آن درافتادند. شکافی ایجاد شد که هنوز پر نشده است، با اینکه موضعها تغییر کرده است.
ادامه👇👇👇
#دین
#تقلید
#چپ_غربی
#زمینهزدایی
#چپ_ایرانی
#ترجمهاندیشی
@NewHasanMohaddesi
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۲
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
https://www.naqdedini.org/140212-2/
در قرن بیستم، چپ ایرانی و کلاً چپ جهان سوم را بیشتر باید به عنوان جریانی متعلق به جنبشهای ملی دید.
مقابله با امپریالیسم به نفع سوسیالیسم تمام میشود: این نظر قوی بود، در کمینترن تقریر شد و در دورهی پس از جنگ جهانی دوم هم حزب کمونیست شوروی آن را به عنوان یک اصل تبلیغ میکرد. اصل، مقابله با امپریالیسم و نیروهای وابسته به آن بود، و نه انگیزه و زاویهی مقابله که از موضعی ارتجاعی هم میتواند باشد. در چنین جوّی حساسیتی برانگیخته نمیشد نسبت به واپسگرایی دینی و رویارویی آن با استعمارگران از زاویهی خودخواهی، بیگانهستیزی و سنتگراییِ مدافع نظم اسارتبار گذشته.
در این رابطه مهم است توجه به موضوع چپ و آزادی زنان. در حالی که چپ در نظر و −در نمونهی شخصیتهای پرشماری− در عمل در مبارزه برای آزادی و برابرحقوقی زنان پیشرو بود، به صورتی صریح و قاطع دربرابر سنتگرایان در رابطه با مسئلهی تبعیض علیه زنان موضع نمیگرفت و خود را با چنین موضعگیریای معرفی نمیکرد. این اِشکال به مشکلی اساسی برمیگشت: برداشت از مارکسیسم نه با نظر به مبنای روشنگرانه، مدرن، و برابریخواهی و آزادیخواهی بنیادین آن، بلکه به عنوان ایدئولوژیای جهانِسومگرا و ضد امپریالیستی. تجدد در چارچوب این ایدئولوژی تعریف میشد، آن هم بر مبنای این تصور که امپریالیستها عواملی دارند که کارشان ترویج و تبلیغ یک تجدد ظاهری به تقلید از سبک زندگی غربی است. آن ایدئولوژی تجدد واقعی را در سوسیالیسمی میدید که راه برقراری آن از دل مبارزه با امپریالیسم و رژیم وابسته به آن میگذشت.
زن ابتدا بیشتر در میان طبقهی متوسط جدید شهری امکان آزادی و برابرحقوقی مییافت. اما درست همین طبقه، با اینکه خاستگاه بخش عمدهی فعالان چپ بود، نامحبوب بود. چپ به سبک زندگی و فردگراییای که در طبقهی میانی رشد مییافت، با شک مینگریست، در حالی که در همان هنگام در ادبیات خود به لومپنها توجه مثبتی نشان میداد. در ادبیات و سینمای متأثر از فرهنگ چپ، این نوع نگاه را میتوان دید. طبقهی متوسط به قول صمد بهرنگی «چُخبختیار» بود، و چپگرایی که به طبقهی خود پشت میکرد، با این منش درمیافتاد. اما این رویگردانی همراه با روآوری به یک بدیل واقعی نبود. سبک زندگی جاافتادهی پرولتریای آمیخته با همبستگی و رزمجویی سوسیالیستی وجود نداشت تا چپ ایرانی بتواند در آن مأوا جوید. نتیجه، تعلیقی به لحاظ سبک زندگی بود که در میان فعالان رزمجو خود را در دورهی مشرف به انقلاب از جمله در زندگی مخفی چریکی و خانهی تیمی مجسم میساخت.
چپ با این وضع با انقلاب مواجه شد، انقلابی که نقش دین و زعیماناش در آن برجسته بود و سرانجام به قدرتگیری فقیهان انجامید.
انقلاب ایران دوبُنی بود. در آن هم گروههای اجتماعی جدید و همه گروههای سنتی شرکت داشتند. انقلاب از نظر برانداختن سلطنت پیروز شد، اما از نظر رسیدن به هدفهای آزادی و مشارکت همگانی در ساختار قدرت شکست خورد. همهی نیروها گام به گام با واقعیت شکست مواجه شدند، دست آخر آن بخش از نیروهای مذهبی که تن به استبداد ولایی ندادند و با تصوری دیگر در انقلاب شرکت جسته بودند، تصوری از یک جامعه مبتنی بر ارزشهای عدالت و برابری با برداشتی کمابیش غیرسنتی از این مفهومها.
انقلاب ایران آخرین انقلاب مهم قرن بیستم و پایان پرشکوه و فاجعهآمیز مبارزات رهاییبخش ملی بود، فاجعهآمیز از این نظر که در آن راهبردِ مبارزه −همه با هم علیه امپریالیسم و دستنشاندگان آن− پیامد ارتجاعی خود را به آشکارترین شکل نشان داد. پایان انقلابهای رهاییبخش ملی همراه با ریختن آوارِ برآورده نشدن وعدههای آنها بر سر چپ در همهی جهان بود. در کشورهای به استقلال دست یافته استبداد حاکم شد. رژیمهای فاسد و تبهکاری سر برآوردند که برخی از آنها مدعی پیشبرد یک برنامهی سوسیالیستی ملی بودند. بسیاری از آنها اولین کاری که کردند سرکوب و کشتار کمونیستها بود. روشنفکران و حزبهای کمونیست کشورهای غربی هم که از جنبشهای استقلال پشتیبانی کرده بودند، مواجه با فجایعی شدند که از توضیح آنها وامیماندند.
نیروهای چپ ایرانی در برخورد با رژیم پس از انقلاب دو دسته شدند: کسانی که روی اعتقاد جزمیشان در مورد اولویت مبارزهی ضد امپریالیستی ماندند و از این رو به سیاست “اتحاد-انتقاد” با رژیم تازه رو آوردند، کسانی که سرکوبگری و آزادیکشی رژیم را اصل گرفتند و با آن درافتادند. شکافی ایجاد شد که هنوز پر نشده است، با اینکه موضعها تغییر کرده است.
ادامه👇👇👇
#دین
#تقلید
#چپ_غربی
#زمینهزدایی
#چپ_ایرانی
#ترجمهاندیشی
@NewHasanMohaddesi
فصلنامه نقد دینی
چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران, فصلنامه نقد دینی
چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران محمدرضا نیکفر[1] تذکری ضروری: یادداشت زیر از...
🔸🔸🔸مرور🔸🔸🔸
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۳
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
چپ ایران توانایی تحلیل انقلاب و پیامدهای آن را نداشت؛ به دلیل وارد آمدن پیاپی ضربههای سرکوب فرصتش را هم پیدا نکرد. زیر ضربهی فکری و تشکیلاتی بود که آوار بعدی بر سرش ریخت: فرو ریزی “سوسیالیسم عملاً موجود” در بلوک شرق.
۲
هنوز اندیشهورزیِ به نسبت فیصلهبخشی دربارهی دو رخداد بزرگ −سرانجام انقلابهای رهاییبخش ملی، از جمله انقلاب ایران، و فروریزی نظام شوروی− آن هم با دیدن پیوندشان به یکدیگر صورت نگرفته است. این اندیشه برای بازبینی گذشته و بازیابی خود در موقعیت جدید لازم است. موضوعی از آن طبعاً مذهب است. اما چپ هنوز گرفتار قرن بیستم است، قرنِ به قول اریک هابسباوم «نهایتها». این امر بازبینی را مشکل میکند. از سوی دیگر قرن بیست و یکم تا کنون بیشتر در شکل آشفتهفکریهای پسامدرن و گرفتار سیاست هویت رخ نموده است. این نیز بر مشکل افزوده است.
لازم است تفکیک شود میان علت انقلاب و حکمت انقلاب. انقلاب ۱۳۵۷ علتهای عمیق اجتماعی و فرهنگی و سیاسی
داشت. برشوریدن بر دستگاه سلطنت موجه و برحق بود، اما از نظر سنجش نتیجه و چشمانداز آینده حکیمانه نبود. اما چنین تفکیک ذهنیای را تنها با فاصلهگیری از اصل رخداد میتوان صورت داد. در کوران عمل، آنچه از عمق برمیآید، میخروشد و میتوفد، عین حکمت جلوه میکند.
قضاوت در مورد گذشته، به صورت تخطئه کردن مبارزان و راهبردهای نسلهای پیشین، حتا در شکل عادلانهاش، معمولاً آسان است، چون پای معمای حل شده در میان است. بدون اینکه در اینجا قصد توجیه در میان باشد، اشاره به فضای خاص قرن بیرحم و فاجعهبار بیستم لازم است. فرد هوشیار و حساس، مدام در معرض خبرهای جنایات نیروهای استعمارگر بود، و از طرف دیگر مقاومت در برابر آنان. علیه امپریالیسم بودن درست، عادلانه و آزادیخواهانه بود و همچنان هست. کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد، فشار سیاسی و عاطفیای بر نسل آن هنگام و فرزندانشان وارد کرد که تردیدی برای آنان نمیگذاشت که جهت مقاومت و مبارزه چیست. توانایی فکری لازم برای تبیین دقیق مختصات دوران وجود نداشت، و چنان موضوع مبارزه با امپریالیسم غرب ذهنها را تسخیر کرده بود که از دو چیز غافل میشدند: کیفیت آن سوسیالیسمی که در قالب بلوک شرق در برابر غرب ایستاده بود، و در داخل نیروهایی که از موضع ارتجاعی ضد تجدد با غرب و هر چه غربی بود، درگیر میشدند. اگر آزادیخواهتر میبودیم، ستم و ستمگری و امکانهای بازتولید آن در شکلهای مختلف را، از جمله در میان نیروهایی با موضعی ضد امپریالیستی، میشناختیم و در برابر آنها میایستادیم.
چه درسهایی میتوانیم بگیریم؟
وفادار بودن به درسهای روشنگری، از جمله در رابطه با مذهب،
لزوم موضعگیری بنیادی در برابر خشونت، تبعیض و استثمار،
توجه به اهمیت مسئلهی توسعه، با آگاهی کنونی با نظر به حفظ محیط زیست.
در گذشته ما به همهی ابعاد تبعیض توجه نداشتیم، به مسئلهی خشونت فکر نمیکردیم و خود به آن آلوده بودیم، درکی ساده از استثمار داشتیم و گمان میکردیم مسئله با اِعمال قدرت و از راه تعویض قدرت حل میشود. به موضوع توسعه تنها از زاویهی نقد سرمایهداری و وابستگی توجه داشتیم.
ملاحظهکاری در مورد مؤمنان اشتباه نبود. کوتاهی، در بیتوجهی به ارتجاع دینی بود و اینکه باز میتواند میداندار شود. باز هم ملاحظهکاری در مورد دین درست است، زیرا دین میماند تا زمانی که انسان از انسان بترسد، تا زمانی که نیازمند کمک با یاری همنوع مواجه نشود، تا زمانی که جهان سرد و بیرحم است و انسان تنها.
چپ قرن بیستم، با وجود فجایع آن قرن، همچنان تصوری خوشبینانه از پیشرفت تاریخ داشت. در ایران، این گمان در طیف چپ چیره بود که دین به گذشته تعلق دارد و با پیشرفت تاریخ بقایای آن نیز بیاهمیت میشوند، پس نباید چندان به موضوع دین حساس بود. در ذهنی آغشته به این گمان نمیگنجید که دین ممکن است جهشی مدرن کند، مدرن نه در معنای مثبتش در تصور خوشبینانه از پیشرفت، بلکه در شکل فاجعهباری که قرن بیستم نمونههای فراوانی از آن به چشم دیده بود. نشانههای بنیادگرایی و تروریسم دینی جلوهگر شده بودند، اما کمتر کسی آنها را به عنوان پدیدههایی مدرن در نظر میگرفت.
با انقلاب ایران دین جهشی عظیم کرد: ترسناکی و عظمت الاهی در قالب دستگاه ترسناک و عظیم دولتی درآمد. ایمان با تکنیک درآمیخت. این امر ما را باید به فکر فرو بَرَد، نه فقط دربارهی دین، بلکه همچنین دربارهی تکنیک. پیشتر در فاشیسم نقش تکنیک را دیده بودیم، در جنگ، در کنترل، در مغزشویی، در آدمکشی همچون گونهای صنعت؛ اینک ترکیب وحشتافکناش را با دین میبینیم. باز هم میتواند ترکیبهای فاجعهبار دیگری بدهد.
ادامه👇👇👇
#چپ_غربی
#چپ_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۳
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
چپ ایران توانایی تحلیل انقلاب و پیامدهای آن را نداشت؛ به دلیل وارد آمدن پیاپی ضربههای سرکوب فرصتش را هم پیدا نکرد. زیر ضربهی فکری و تشکیلاتی بود که آوار بعدی بر سرش ریخت: فرو ریزی “سوسیالیسم عملاً موجود” در بلوک شرق.
۲
هنوز اندیشهورزیِ به نسبت فیصلهبخشی دربارهی دو رخداد بزرگ −سرانجام انقلابهای رهاییبخش ملی، از جمله انقلاب ایران، و فروریزی نظام شوروی− آن هم با دیدن پیوندشان به یکدیگر صورت نگرفته است. این اندیشه برای بازبینی گذشته و بازیابی خود در موقعیت جدید لازم است. موضوعی از آن طبعاً مذهب است. اما چپ هنوز گرفتار قرن بیستم است، قرنِ به قول اریک هابسباوم «نهایتها». این امر بازبینی را مشکل میکند. از سوی دیگر قرن بیست و یکم تا کنون بیشتر در شکل آشفتهفکریهای پسامدرن و گرفتار سیاست هویت رخ نموده است. این نیز بر مشکل افزوده است.
لازم است تفکیک شود میان علت انقلاب و حکمت انقلاب. انقلاب ۱۳۵۷ علتهای عمیق اجتماعی و فرهنگی و سیاسی
داشت. برشوریدن بر دستگاه سلطنت موجه و برحق بود، اما از نظر سنجش نتیجه و چشمانداز آینده حکیمانه نبود. اما چنین تفکیک ذهنیای را تنها با فاصلهگیری از اصل رخداد میتوان صورت داد. در کوران عمل، آنچه از عمق برمیآید، میخروشد و میتوفد، عین حکمت جلوه میکند.
قضاوت در مورد گذشته، به صورت تخطئه کردن مبارزان و راهبردهای نسلهای پیشین، حتا در شکل عادلانهاش، معمولاً آسان است، چون پای معمای حل شده در میان است. بدون اینکه در اینجا قصد توجیه در میان باشد، اشاره به فضای خاص قرن بیرحم و فاجعهبار بیستم لازم است. فرد هوشیار و حساس، مدام در معرض خبرهای جنایات نیروهای استعمارگر بود، و از طرف دیگر مقاومت در برابر آنان. علیه امپریالیسم بودن درست، عادلانه و آزادیخواهانه بود و همچنان هست. کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد، فشار سیاسی و عاطفیای بر نسل آن هنگام و فرزندانشان وارد کرد که تردیدی برای آنان نمیگذاشت که جهت مقاومت و مبارزه چیست. توانایی فکری لازم برای تبیین دقیق مختصات دوران وجود نداشت، و چنان موضوع مبارزه با امپریالیسم غرب ذهنها را تسخیر کرده بود که از دو چیز غافل میشدند: کیفیت آن سوسیالیسمی که در قالب بلوک شرق در برابر غرب ایستاده بود، و در داخل نیروهایی که از موضع ارتجاعی ضد تجدد با غرب و هر چه غربی بود، درگیر میشدند. اگر آزادیخواهتر میبودیم، ستم و ستمگری و امکانهای بازتولید آن در شکلهای مختلف را، از جمله در میان نیروهایی با موضعی ضد امپریالیستی، میشناختیم و در برابر آنها میایستادیم.
چه درسهایی میتوانیم بگیریم؟
وفادار بودن به درسهای روشنگری، از جمله در رابطه با مذهب،
لزوم موضعگیری بنیادی در برابر خشونت، تبعیض و استثمار،
توجه به اهمیت مسئلهی توسعه، با آگاهی کنونی با نظر به حفظ محیط زیست.
در گذشته ما به همهی ابعاد تبعیض توجه نداشتیم، به مسئلهی خشونت فکر نمیکردیم و خود به آن آلوده بودیم، درکی ساده از استثمار داشتیم و گمان میکردیم مسئله با اِعمال قدرت و از راه تعویض قدرت حل میشود. به موضوع توسعه تنها از زاویهی نقد سرمایهداری و وابستگی توجه داشتیم.
ملاحظهکاری در مورد مؤمنان اشتباه نبود. کوتاهی، در بیتوجهی به ارتجاع دینی بود و اینکه باز میتواند میداندار شود. باز هم ملاحظهکاری در مورد دین درست است، زیرا دین میماند تا زمانی که انسان از انسان بترسد، تا زمانی که نیازمند کمک با یاری همنوع مواجه نشود، تا زمانی که جهان سرد و بیرحم است و انسان تنها.
چپ قرن بیستم، با وجود فجایع آن قرن، همچنان تصوری خوشبینانه از پیشرفت تاریخ داشت. در ایران، این گمان در طیف چپ چیره بود که دین به گذشته تعلق دارد و با پیشرفت تاریخ بقایای آن نیز بیاهمیت میشوند، پس نباید چندان به موضوع دین حساس بود. در ذهنی آغشته به این گمان نمیگنجید که دین ممکن است جهشی مدرن کند، مدرن نه در معنای مثبتش در تصور خوشبینانه از پیشرفت، بلکه در شکل فاجعهباری که قرن بیستم نمونههای فراوانی از آن به چشم دیده بود. نشانههای بنیادگرایی و تروریسم دینی جلوهگر شده بودند، اما کمتر کسی آنها را به عنوان پدیدههایی مدرن در نظر میگرفت.
با انقلاب ایران دین جهشی عظیم کرد: ترسناکی و عظمت الاهی در قالب دستگاه ترسناک و عظیم دولتی درآمد. ایمان با تکنیک درآمیخت. این امر ما را باید به فکر فرو بَرَد، نه فقط دربارهی دین، بلکه همچنین دربارهی تکنیک. پیشتر در فاشیسم نقش تکنیک را دیده بودیم، در جنگ، در کنترل، در مغزشویی، در آدمکشی همچون گونهای صنعت؛ اینک ترکیب وحشتافکناش را با دین میبینیم. باز هم میتواند ترکیبهای فاجعهبار دیگری بدهد.
ادامه👇👇👇
#چپ_غربی
#چپ_ایرانی
@NewHasanMohaddesi
🔸🔸🔸مرور🔸🔸🔸
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۴
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
سرمایهداری در سه موج در ایران گسترش یافت: موج آغازین از اواخر دورهی قاجار شروع شد، موج دوم با رفرمهای شاه در اوایل دههی ۱۳۴۰، موج سوم در دورهی پس از انقلاب. در این دوره سرمایهداری همه جا را شخم زد و دور دستترین روستاها را هم فتح کرد. پول به معیار اصلی ارزش تبدیل شد، آن هم زیر سلطهی یک حکومت دینی.
جامعهی ایران دستخوش تحول ساختاریای شد که هنوز به تعادل نرسیده است. مشکل گسستگی و در- حاشیه-مانی که انقلاب را برانگیخت، نه تنها حل نشد، بلکه تشدید شد. جامعه ناجامعتر از گذشته شد.
۳
خود مذهبیها نیز با انقلاب مذهبی ضربهی سختی خوردند. سنتگرایان مشروعیتشان را از دست دادند. نیروی اصلی چپ مذهبی، مجاهدین خلق بودند. اراده به قدرت سرانجام از آنان فرقهای منحط ساخت. هیچ گروهی نتوانست جای آنان را به عنوان چپ مذهبی بگیرد. جریانی که از اصلاحطلبی آغاز کرد و پس از جنبش سبز در مجموع از رژیم جدا شد، همچنان فاقد انسجام و برنامهی روشن است. روشنفکران دینی نفوذ پیشین را ندارند و تولید فکریشان دیگر بحثبرانگیز نیست.
دین در بحران است. بحران مشروعیت حکومت دینی به بحران در خود دین راه برده است. نمود اصلی آن گسست ارتباط میان تدین و اعتماد است. دیانت چونان گذشته اعتماد برنمیانگیزد، و برعکس شک ایجاد میکند. فرض بر این است که متدین حکومتی، دورو و دروغگو است. اکنون از الزامهای شهادت گفتن برای اثبات مسلمانی راستین اعلام برائت از حکومت اسلامی است.
در حکومت اسلامی دین-داری گونهای سرمایه-داری شد. کسی که سکهی دین بیشتری در اختیار داشت، میتوانست سهم بیشتری از خزانهی قدرت داشته باشد، و در بازار هم، با استفاده از اهرم نفوذ، سکهی دین را با تومان و دلار تاخت زند. قدرت مبادلهای سکهی دین به تولید آن شتاب بخشید و این باعث تورم شد. سکه دین بیقدر شد.
حکومت دینی، دین را “سکولار” کرد، یعنی به پدیدهای دنیوی که به خاطر مطلقیت قدرت دینی به خودش ارجاع میدهد. این امر به سکولار شدن جامعهی ایران شتاب بخشیده است. اتکای نظام ارزشیاش به دین به شدت سست شده است. بحرانی در این نظام ایجاد شده که حل آن مشکل و زمانبر است. چنین نیست که به سادگی کتاب قانون، ارزشهای پسامابعدالطبیعی و نوعی دین مدنی جای نظام ارزشی بحرانزده را بگیرند. در چنین وضعیتی اقتدارگرایی نیرو میگیرد، از جمله در خود پهنهی دین: اقتدارگرایی موجود تشدید میشود و نمودهای وحشتافزا مییابد. رقابت بالا میگیرد.
مراجع سنتی دینی چنان آلوده به قدرت شدهاند که قادر نیستند با بحران در پهنهی خودشان مقابله کنند. ظرفیت تعقل و عاقبتاندیشی در این پهنه ناچیز است. روشنفکری دینی نمیتواند جای مرجعیت سنتی را بگیرد. اعتبار و نفوذ روشنفکری دینی تابع رشد جریان اصلاحطلب بود. پروژهی بازخوانی سنت و عرضهی برداشتی نو، افزون بر همت و تلاش بازخوانان، برای اجتماعی شدن نیازمند به محافلی در میان طبقه متوسطه آسودهخاطر دارد. چنین زمینهای اکنون وجود ندارد.
جریان ملی-مذهبی ظرفیت آن را دارد که قویترین بخش طیف مذهبی منتقد حکومت دینی از زاویهای متجددانه و آزادیخواهانه شود. به بخشهای دارای تبار اصلاحطلبی متصل است، افزون بر اینکه میتواند از امتیاز فاصلهگیریاش از حکومت اسلامی از ابتدای روی کار آمدن آن بهره گیرد. ملی-مذهبی یک جریان شیعی است. سنیان هم جریان ملی-مذهبی خود را دارند. در هر منطقه میتوان در میان آن گرایشهای مترقی، محافظهکار و بنیادگرا را تشخیص داد. گفتوگویی میان محافل دینی سنی و شیعی جبههگیرنده در برابر حکومت سرکوبگر شیعی وجود ندارد. از زاویهی جریان ملی-مذهبی مرکز که بنگریم، مشکل به این برمیگردد که هنوز این جریان از این باور عزیمت میکند که ایران شیعی است. رابطهی شیعیگری و ملیگرایی در
جریان ملی-مذهبی مرکز هنوز بازبینی نشده و تحولی در آن پدید نیامده است. این تحول مستلزم درگیر شدن با جزمیاتی بدیهی پنداشته شده در مورد یکی گرفتن ایران و تشیع و درک از صفت “ملی” است.
۴
گرایشی قوی به غلو کردن دربارهی برگشتن مردم از دین وجود دارد. در این که جامعهی ایران سکولارتر شده و
روگردانی از حاکمیت دینی تا حدی با روگردانی از دین همراه بوده، شکی وجود ندارد. اما این گمان درست نیست که بیشتر مردم ناخداباور یا نامسلمان شدهاند. این نیز درست نیست که با پایان کار حکومت اسلامی، دیگر دین از عرصهی سیاست بیرون خواهد شد. ما همچنان با موضوع دین و جریانهای دینی درگیر خواهیم بود، چه در وضعیت کنونی، چه در مسیر بحرانهای پایان کار نظام ولایی و چه پس از آن.
ادامه👇👇👇
#دین
#تقلید
#چپ_غربی
#زمینهزدایی
#چپ_ایرانی
#ترجمهاندیشی
@NewHasanMohaddesi
♦️چپ ایرانی و گذشته و آیندهی مذهب در ایران [چپ ایرانی از دید یک چپی]
ص۴
✍️محمدرضا نیکفر
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
بازنشر: ۹ تیر ۱۴۰۴
سرمایهداری در سه موج در ایران گسترش یافت: موج آغازین از اواخر دورهی قاجار شروع شد، موج دوم با رفرمهای شاه در اوایل دههی ۱۳۴۰، موج سوم در دورهی پس از انقلاب. در این دوره سرمایهداری همه جا را شخم زد و دور دستترین روستاها را هم فتح کرد. پول به معیار اصلی ارزش تبدیل شد، آن هم زیر سلطهی یک حکومت دینی.
جامعهی ایران دستخوش تحول ساختاریای شد که هنوز به تعادل نرسیده است. مشکل گسستگی و در- حاشیه-مانی که انقلاب را برانگیخت، نه تنها حل نشد، بلکه تشدید شد. جامعه ناجامعتر از گذشته شد.
۳
خود مذهبیها نیز با انقلاب مذهبی ضربهی سختی خوردند. سنتگرایان مشروعیتشان را از دست دادند. نیروی اصلی چپ مذهبی، مجاهدین خلق بودند. اراده به قدرت سرانجام از آنان فرقهای منحط ساخت. هیچ گروهی نتوانست جای آنان را به عنوان چپ مذهبی بگیرد. جریانی که از اصلاحطلبی آغاز کرد و پس از جنبش سبز در مجموع از رژیم جدا شد، همچنان فاقد انسجام و برنامهی روشن است. روشنفکران دینی نفوذ پیشین را ندارند و تولید فکریشان دیگر بحثبرانگیز نیست.
دین در بحران است. بحران مشروعیت حکومت دینی به بحران در خود دین راه برده است. نمود اصلی آن گسست ارتباط میان تدین و اعتماد است. دیانت چونان گذشته اعتماد برنمیانگیزد، و برعکس شک ایجاد میکند. فرض بر این است که متدین حکومتی، دورو و دروغگو است. اکنون از الزامهای شهادت گفتن برای اثبات مسلمانی راستین اعلام برائت از حکومت اسلامی است.
در حکومت اسلامی دین-داری گونهای سرمایه-داری شد. کسی که سکهی دین بیشتری در اختیار داشت، میتوانست سهم بیشتری از خزانهی قدرت داشته باشد، و در بازار هم، با استفاده از اهرم نفوذ، سکهی دین را با تومان و دلار تاخت زند. قدرت مبادلهای سکهی دین به تولید آن شتاب بخشید و این باعث تورم شد. سکه دین بیقدر شد.
حکومت دینی، دین را “سکولار” کرد، یعنی به پدیدهای دنیوی که به خاطر مطلقیت قدرت دینی به خودش ارجاع میدهد. این امر به سکولار شدن جامعهی ایران شتاب بخشیده است. اتکای نظام ارزشیاش به دین به شدت سست شده است. بحرانی در این نظام ایجاد شده که حل آن مشکل و زمانبر است. چنین نیست که به سادگی کتاب قانون، ارزشهای پسامابعدالطبیعی و نوعی دین مدنی جای نظام ارزشی بحرانزده را بگیرند. در چنین وضعیتی اقتدارگرایی نیرو میگیرد، از جمله در خود پهنهی دین: اقتدارگرایی موجود تشدید میشود و نمودهای وحشتافزا مییابد. رقابت بالا میگیرد.
مراجع سنتی دینی چنان آلوده به قدرت شدهاند که قادر نیستند با بحران در پهنهی خودشان مقابله کنند. ظرفیت تعقل و عاقبتاندیشی در این پهنه ناچیز است. روشنفکری دینی نمیتواند جای مرجعیت سنتی را بگیرد. اعتبار و نفوذ روشنفکری دینی تابع رشد جریان اصلاحطلب بود. پروژهی بازخوانی سنت و عرضهی برداشتی نو، افزون بر همت و تلاش بازخوانان، برای اجتماعی شدن نیازمند به محافلی در میان طبقه متوسطه آسودهخاطر دارد. چنین زمینهای اکنون وجود ندارد.
جریان ملی-مذهبی ظرفیت آن را دارد که قویترین بخش طیف مذهبی منتقد حکومت دینی از زاویهای متجددانه و آزادیخواهانه شود. به بخشهای دارای تبار اصلاحطلبی متصل است، افزون بر اینکه میتواند از امتیاز فاصلهگیریاش از حکومت اسلامی از ابتدای روی کار آمدن آن بهره گیرد. ملی-مذهبی یک جریان شیعی است. سنیان هم جریان ملی-مذهبی خود را دارند. در هر منطقه میتوان در میان آن گرایشهای مترقی، محافظهکار و بنیادگرا را تشخیص داد. گفتوگویی میان محافل دینی سنی و شیعی جبههگیرنده در برابر حکومت سرکوبگر شیعی وجود ندارد. از زاویهی جریان ملی-مذهبی مرکز که بنگریم، مشکل به این برمیگردد که هنوز این جریان از این باور عزیمت میکند که ایران شیعی است. رابطهی شیعیگری و ملیگرایی در
جریان ملی-مذهبی مرکز هنوز بازبینی نشده و تحولی در آن پدید نیامده است. این تحول مستلزم درگیر شدن با جزمیاتی بدیهی پنداشته شده در مورد یکی گرفتن ایران و تشیع و درک از صفت “ملی” است.
۴
گرایشی قوی به غلو کردن دربارهی برگشتن مردم از دین وجود دارد. در این که جامعهی ایران سکولارتر شده و
روگردانی از حاکمیت دینی تا حدی با روگردانی از دین همراه بوده، شکی وجود ندارد. اما این گمان درست نیست که بیشتر مردم ناخداباور یا نامسلمان شدهاند. این نیز درست نیست که با پایان کار حکومت اسلامی، دیگر دین از عرصهی سیاست بیرون خواهد شد. ما همچنان با موضوع دین و جریانهای دینی درگیر خواهیم بود، چه در وضعیت کنونی، چه در مسیر بحرانهای پایان کار نظام ولایی و چه پس از آن.
ادامه👇👇👇
#دین
#تقلید
#چپ_غربی
#زمینهزدایی
#چپ_ایرانی
#ترجمهاندیشی
@NewHasanMohaddesi