Telegram Web Link
قسمت پنجم درس‌گفتار فلسفه #ارسطو در کانال یوتوب منتشر شد:
https://youtu.be/mBHMM3e2GoY
نقد تا زمانی که خودِ حقیقت، شناختِ حقیقی، اخلاقیاتِ حقیقی و مذهبِ حقیقی را موردِ انتقاد قرار نداده است، هیچ کاری نکرده است. هر بار که نیچه فضیلتِ اخلاقی را باطل اعلام می کند، آن چه باطل اعلام می کند نه فضائلِ دروغین و نه کسانی که از این فضائل همچون نقاب استفاده می کنند، بلکه خودِ فضیلت به خودی خود است: حقارتِ فضیلتِ حقیقی، ابتذالِ باورنکردنیِ اخلاقیاتِ حقیقی، پستیِ این ارزش های اصیل. [نیچه در "آنک انسان" می‌گوید] «زرتشت این جا هیچ مجالی برای شک باقی نمی گذارد: او می گوید که شناختِ انسان های خوب و بهترینان است که وحشت از انسان را در او برانگیخته است، بال های او از این انزجار روییده اند.»

تا وقتی اخلاقیاتِ دروغین یا دینِ دروغین را نقد می کنیم، منتقدانی بیچاره خواهیم بود، جناحِ مخالف [یا کابینه‌ی سایه، و وفادار به] علیاحضرت و مدافعانِ اندوهگین. چنین نقدی نقدِ قاضیِ صلح است. مدعیان را نقد می کنیم، تجاوزگران از حدود را محکوم می کنیم اما خودِ حدود را مقدس می انگاریم. در موردِ شناخت نیز اوضاع بر همین منوال است: نقد اگر قرار است شایسته‌ی این نام باشد، باید نخست نه شِبهِ-شناختِ امرِ شناخت‌ناپذیر، بلکه شناختِ حقیقیِ امرِ شناخت‌پذیر را هدف گیرد. هم از این روست که نیچه در این حوزه نیز چون حوزه های دیگر ، بر این مدعاست که یگانه اصلِ ممکنِ نقدی فراگیر را در آن چیزی یافته است که «چشم اندازگراییِ» خود می نامد. این که هیچ واقعیت یا پدیده‌ی اخلاقیاتی وجود ندارد، آن چه هست تأویلِ اخلاقیاتیِ پدیده هاست. این که توهمِ شناخت وجود ندارد، بلکه خودِ شناخت یک توهم است: شناخت یک اشتباه است، و حتا بدتر از آن، یک جعل است.


👤 #ژیل_دلوز
📘 #نیچه_و_فلسفه
ترجمه #عادل_مشایخی

#M_Rezaeian
پیش شرط ‌های رهایی واقعی‌ انسان

ما طبعا زحمت این را به خود نخواهیم داد تا برای فلاسفه عاقل مان توضیح دهیم، که رهایی انسان با تنزل فلسفه ، الهیات ، جوهر و کلیه ی مهملات به " خود -- آگاهی‌ " و رهانیدن انسان از سلطه ی این عبارات ، که هیچگاه او را در انقیاد نگاه نداشته ا‌ند ، حتی یک گام هم پیش نرفته است .

و نه برایشان شرح خواهیم داد که رسیدن به رهایی واقعی‌ تنها در جهان واقعی‌ ، به وسیله ی وسایل واقعی‌ ممکن است ، که بردگی نمی‌‌تواند بدون موضوع ماشین بخار و ماشین پنبه ریسی جنی‌ ، نابود گردد ، و اینکه بطور کلی‌ ، افراد تا هنگامیکه قادر نباشند ، خوراک و اشامیدنی با کمیت و کیفیت مناسب بدست آورند ، نمی‌‌توانند رهایی یابند .

آزادی عملی‌ است تاریخی‌ ، نه عملی‌ ذهنی‌ و همانا توسط شرایط تاریخی‌ ( سطح ) صنعت ، تجارت ، کشاورزی و داد و ستد ...... به وجود می‌‌آید ، و بعد از آن ، بر حسب مراحل مختلف تکامل خود ، لاطا یلات ، جوهر ، ذات ، خود آگاهی‌ و نقد محض و هم چنین اباطیل مذهبی‌ و الهیاتی را ( به وجود می‌‌اورند ) ، و بعدا باز هنگامیکه تکامل به حد کافی‌ پیش رفت ، گریبان خود را از آن خلاص می‌‌کنند . .
.
📘 ایدئولوژی آلمانی‌ ( صفحه ۴۹ ) 👤 #کارل_مارکس ، #فردریش_انگلس

ترجمه ، تیرداد نیکی
.
.
.
#M_Rezaeian
«تاکنون کسی معلوم نکرده است که بدن به چه کاری تواناست.» #اسپینوزا
- از کتاب #اخلاق ، نوشته #باروخ_اسپینوزا ، بخش سوم، قضیه‌ی۲، تبصره

ژیل دلوز:
وقتی اسپینوزا می‌گوید ما حتی نمی‌دانیم یک بدن چه می‌تواند بکند، این عملاً یک اعلانِ جنگ است. او در ادامه می‌گوید انسان‌ها همواره درباره‌ی آگاهی، ذهن، نفس، و از قدرتِ نفس بر بدن صبحت می‌کنند؛ درباره‌ی این چیزها حرّافی می‌کنند، ولی حتی نمی‌دانند از یک بدن چه کاری بر می‌آید: ورّاجیِ اخلاقیاتی، جایگزینِ فلسفه‌ی واقعی شده است.

این اعلانِ جنگ به جهاتِ زیادی مهم است. تا زمانی که ما از قدرتِ نفس بر بدن حرف می‌زنیم، واقعاً نه در موردِ ظرفیتْ و نه در موردِ قدرتْ هیچ چیز نگفته‌ایم. منظور ما در واقع این است که نفس بواسطه‌ی طبیعتِ رفیع‌تر [eminent] و غایت‌آمیزیِ ویژه‌اش، «تکالیفِ» والاتری دارد: نفس، بواسطه‌ی قوانینی که خودش سوژه‌ی آن است، باید بر بدن فرمان براند. قدرتِ بدن نیز، یا قدرتی اجرایی است، یا قدرتی که نفس را به انحراف می‌کشاند و از انجامِ تکالیفش باز می‌دارد. در همه‌ی اینها ما هنوز اخلاقیاتی فکر می‌کنیم. چشم‌اندازِ اخلاقیاتیِ جهانْ اصلِ بنیادینی است که بر تمامیِ تئوری‌های اتحادِ روح و بدن چیره شده: فعلِ یک طرف، درد/انفعالِ طرف دیگر را به همراه دارد. به طور مشخص، این همان تئوریِ «عملِ واقعی» نزدِ دکارت است: وقتی نفس فعلی انجام می‌دهد، بدن درد می‌کشد/منفعل می‌شود، و وقتی بدن فعلی انجام می‌دهد، نفس درد می‌کشد/منفعل می‌شود...

اگر موازی‌انگاری [parallelism] دکترینِ بدیعی است، بدین‌ خاطر نیست که عملِ واقعیِ نفس بر بدن را انکار می‌کند؛ بلکه بدین دلیل است که اصولِ بنیادینِ اخلاقیات را (که می‌گوید افعالِ یکی از طرفین، انفعالاتِ طرفِ دیگر است) واژگون می‌کند: «ترتیبِ افعال و انفعالاتِ بدن، بنا به طبیعت، با ترتیبِ افعال و انفعالاتِ ذهن یکی است [اسپینوزا، اخلاق، بخشِ سوم، قضیه‌ی دوم].» هرآنچه در ذهن یک انفعال است، در بدن نیز یک انفعال است، و هرآنچه در ذهن یک فعل است، در بدن نیز یک فعل است.

بدین‌ترتیب موازی‌انگاری، هرگونه رفیع‌بودگی [eminence] را از نفس می‌زداید، هرگونه غایت‌آمیزیِ اخلاقیاتی و روحانی را اخراج می‌کند، و هرگز به تعالیِ یک «خدا» که یک طرفِ زنجیره [بدن یا نفس] را بر پایه‌ی دیگری بنا کند، مجوزِ ورود نمی‌دهد.

👤 #ژیل_دلوز
اسپینوزا و مسئله‌ی بیان

#M_Rezaeian
«اندیشه چیزی است و عمل چیزی دیگر...؛ چرخ علّیت میانشان نمی‌گردد!»
#فردریش_نیچه ، چنین گفت زرتشت

«میان عمل اراده و فعالیت جسمانی هیچ رابطه‌ی علّی وجود ندارد؛ برعکس، این دو مستقیما یک چیزند که به شیوه‌ای دوگانه درک می‌شوند.»
#شوپنهاور ، ریشه چهارگان اصل دلیل کافی

«میان ذهن و بدن رابطه‌ی علّی وجود ندارد، بلکه این هردو یک چیزند که گاهی تحت صفت فکر و گاهی تحت صفت امتداد ملاحظه می‌شوند.»
#اسپینوزا، #اخلاق

🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
The degree and kind of a man's sexuality reach up Into the ultimate pinnacle of his spirit. ‌

‌ (#NIETZSCHE٫ #BEYOND_GOOD_AND_EVIL) ‌


🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER

اندازه و نوعِ میلِ جنسیِ هر انسان تا بالاترین چکادِ جان‌اش بَر می‌شود. ‌

(#نیچه، #فراسوی_نیک_و_بد، قطعه 75 گزین‌گویه ها و میان‌پرده‌ها)
عصرِ ما جمیعِ مقوله‌هایِ جوهریِ خانواده، دولت و خویشاوندی را از کف داده است؛ عصرِ ما ناچار است فردِ منزوی و تنها را دربست تحویلِ خودِ او دهد تا او، به معنایِ اکیدِ کلمه، خالقِ خودش گردد. در نتیجه گناهِ او چیزی نیست جز معصیت (sin)، دردِ او چیزی نیست جز ندامت؛ و بدین‌سان امرِ تراژیک ملغا می‌شود.


👤 #سورن_کی‌یرکگور
📘 در #یااین_یاآن ؛ ص.۱۳۹
تصویر:
Un amour de jeunesse (2011)

#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
اشخاصِ منزوی همواره کمیک می‌شوند، چراکه می‌خواهند در مقابلِ ضرورتِ فرآیند، بر حادث و عَرَضی بودنِ خود پای فشارند.

👤 #سورن_کی‌یرکگور
📘 در #یااین_یاآن ؛ ص.۱۳۲

تصویر از فیلم peppermint candy

#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
در روزگارِ مردم‌پرور، یعنی غوغازده‌ی ما، کارِ «آموزش» و «پرورش» می‌باید از بنیاد، آموزشِ فنِ فریبکاری باشد.
[ #فردریش_نیچه ]

@PHILOSOPHI_ZER
نیچه و فلسفه / Amirhossein
در روزگارِ مردم‌پرور، یعنی غوغازده‌ی ما، کارِ «آموزش» و «پرورش» می‌باید از بنیاد، آموزشِ فنِ فریبکاری باشد. [ #فردریش_نیچه ] @PHILOSOPHI_ZER
نقشِ کارهایی را که نیاکانِ آدمی از همه بیش دوست می‌داشته‌اند و از همه بیش می‌کرده‌اند، از روانِ کسی نمی‌توان زدود، خواه آن نیاکان، بمثل، مال‌اندوزانی کوشا بوده باشند و چسبیده به یک میز و یک دخل، با آرزوهایی فروتنانه و بورژوامآب، و نیز دارایِ فضایلی فروتنانه؛ یا آنکه چنان کسانی باشند از بام تا شام خو کرده با فرماندهی و دوستارِ سرگرمی‌هایِ خشن و چه بسا وظیفه‌ها و مسؤولیت‌هایِ خشن‌تر: یا آنکه کسانی باشند که سرانجام، روزی تمامِ حقوقِ ارثی و دار و ندارِ خویش را فدا کرده باشند تا یکسره در راهِ ایمانِ خویش -«خدا»ی خویش- زیسته باشند، یعنی مردمانی با وجدانی سختگیر و حساس که از هر گونه سازشکاریِ احساس شرم می‌کنند. به هیچ روی ممکن نیست که کسی صفات و هواهایِ پدر-مادر و پیشینیانش را در تنِ خویش نداشته باشد: هرچند که ظاهرش خلافِ آن حکایت کند. اینجا مسئله، مسئله‌ی نژاد است.

کسی که از پدر-مادر چیزی بداند، حق دارد درباره‌ی فرزند نتیجه‌گیری کند: بی‌بندوباری‌هایِ زننده، حسدهایِ تنگ‌نظرانه، حق به جانب‌نمایی‌هایِ بی‌شرمانه – این سه صفت با هم همواره ویژگی‌هایِ انسانِ غوغاگون را ساخته‌اند – چنین چیزی بیگمان می‌باید همچون خونی فاسد از پدر-مادر به فرزند برسد؛ و به یاریِ بهترین آموزش و پرورش تنها می‌توان لایه‌ای فریبنده بر چنین میراثی کشید. و امروزه آموزش و پرورش جز این چه هدفی دارد؟! در روزگارِ مردم‌پرور، یعنی غوغازده‌ی ما، کارِ «آموزش» و «پرورش» می‌باید از بنیاد، آموزشِ فنِ فریبکاری باشد – فریبکاری درباره‌ی اصلِ غوغازدگان در تن و روان. آموزگاری که امروزه بالاتر از هر چیز راستی را اندرز می‌گوید و پیوسته بر سرِ شاگردانش فریاد می‌زند که «راستگو باشید! طبیعی باشید! خود را همانگونه بنمایید که هستید!» - حتی همین خرِ ساده‌دلِ اخلاقی نیز پس از چندی خواهد آموخت که دست به چنگکِ معروفِ هوراس ببرد تا «طبیعت» را از در «بیرون اندازد»: اما چه سود؟ که «غوغا» دوباره از دیوار بر می‌گردد.

👤 #فردریش_نیچه
📘 در کتاب #فراسوی_نیک_و_بد ؛ 264

#M_Rezaeian
📚 @PHILOSOPHI_ZER
باشندگان همه تاکنون چیزی فراتر از خویش آفریده اند: اما شما می‌خواهید فرونشستنِ این مَدِّ بزرگ باشید و بس؟
و به جایِ چیره شدن بر انسان چه بسا به حیوان بازگردید؟

(#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، پیش‌گفتارِ زرتشت، قطعه 4 ، ترجمه داریوش آشوری)

🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER


All beings so far have created something beyond themselves; and do you want to be the ebb of this great flood and even go back to the beasts rather than overcome man?

(#NIETZSCHE , #thus_spoke_zarathustra) ‌


درس‌گفتار های شرح چنین گفت زرتشت در یوتوب ما درحال انتشار است:
https://www.youtube.com/c/AMIRHOSSEINELAHI21
«فانتزی اراده آزاد اجازه می‌دهد انسان‌ها تخیل کنند که خودشان انتخاب کرده‌اند ″برای بندگی‌شان چنان بجنگند که گویی برای آزادی‌شان می‌جنگند″ (رساله الهیاتی- سیاسی، پیشگفتار)، و بدین‌سان از عللی غافل شوند که اذهانشان را به میل داشتن و بدن‌هایشان را برای عمل ورزيدن تعين بخشیده‌ است. در نتیجە، جهالت تجلی‌یافته در باور به علل غایی و اراده آزاد، مأمن اقتداری است که نه بر رضایت مردم ([از نظر اسپینوزا] اصطلاح «رضایت» دیگر هیچ معنایی ندارد) بلکه بر سکون و عجز آن‌ها اتکا دارد. زیرا انسان هرگز به اندازه زمانی عاجز نیست که نمی‌داند چه عللی موجب تفکر و عمل وی می‌شوند، اما وقتی باور دارد ارباب مطلق خویش، یا خدایی کوچک، است که هر روز عمرش از بطن هیچ (ex nihilo) تفکر و عمل می‌کند، در واقع به موجب نیروهای درونی و بیرونی خود وادار به انجام دادن اعمالی می‌شود که صرفاً به صورتی مبهم از آن‌ها اطلاع دارد. هر چه فرد بیشتر احساس کند خودآیین و آزاد است، کمتر قادر خواهد بود به بندگی‌اش پی ببرد، دیگر بماند فایق آمدن بر آن.»

📘 از مقاله‌ی «اسپینوزا: سیاست در جهانی بدون تعالی» نوشته‌ی #وارن_مونتاگ، ترجمه‌ی #فواد_حبیبی و #امین_کرمی از مجموعه‌ی #بارگذاری_مجدد

🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER
#M_Rezaeian
امشب با تفسیر قطعه «درباره‌ی شادی ها و شور ها» از چنین گفت زرتشت
📺در کانال یوتوب در خدمتتون هستیم
#ارسطو - #درباره‌_نفس


🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER

اگر به یادگیری فلسفه ارسطو مایل هستید، پلی لیست #ارسطو در چنل یوتوب مختص شماست.
شناخت، اخلاقیات و دین: حقیقی، خوب و مقدس به منزله‌ی ارزش‌هایِ برتر از زندگی، هر سه با یکدیگر پیوند دارند: آرمانِ زُهد دقیقه‌ی سوم است، اما معنا و ارزشِ دو دقیقه‌ی دیگر نیز هست. به این ترتیب، به سادگی می‌توان مناطقِ نفوذ را تقسیم کرد، و حتی هر دقیقه را در تقابل با دقایقِ دیگر قرار داد. پالایشی که هیچ‌کس را به خطر نمی‌اندازد، آرمانِ زُهد همواره حضور دارد و هر سه منطقه را در وضعیتی کمابیش متراکم اشغال کرده است. چه کسی می تواند باور کند که شناخت، علم و حتی علمِ اندیشمندِ آزاد، «حقیقت به هر قیمتی»، آرمانِ زُهد را به خطر می‌اندازد؟... اغلب دین برای زنده ماندن و سازگار شدن به اندیشمندانِ آزاد [یا آزاداندیشان] نیاز دارد. اخلاقیات تداومِ دین است با ابزارهایی دیگر؛ شناخت نیز تداومِ اخلاقیات و دین است با ابزارهایی دیگر. همه جا آرمانِ زُهد است که سیطره دارد...

👤 #ژیل_دلوز
📘 #نیچه_و_فلسفه ، فصلِ سوم: نقد، بخشِ ۱۱ و ۱۲، ترجمه‌ی #عادل_مشایخی

#M_Rezaeian
بعضی بر این عقیده اصرار می‌ورزند که ترس از مرگ علتِ موجهِ ژرفی ندارد، چراکه تا وقتی من وجود دارم مرگی در کار نیست، و به محضِ مردنم دیگر منی در کار نیست. این افراد پدیدۀ بسیار غریبِ مشقتِ تدریجی [از حسِ دورنیتِ مرگ در زندگی] را فراموش کرده‌اند. این تمایزِ تصنعی بینِ من و مرگ، برای کسی که پیش‌آگاهی‌ای قوی از مرگ دارد، چه رضایتِ خاطری به ارمغان می‌آورد؟ استدلالِ منطقی یا تفکراتِ زیرکانه برای کسی که به شدت لبریز از حسِ امرِ محتوم است چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ هر تلاشی برای طرحِ مسائلِ وجودی در ساحتِ منطقی باطل است. فیلسوفان مغرورتر از آن‌اند که به وحشتِ خود از مرگ اقرار کنند و متكبرتر از آن که زایاییِ معنویِ بیماری را به رسمیت شناسند. تأملاتِ آنها در باب مرگ نمایشِ آرامشی ریاکارانه است. در واقع، آنها بیش از هر کسی از ترسِ مرگ به خود می‌لرزند. نباید فراموش کرد که فلسفه، هنرِ نقاب گذاشتن بر شکنجه‌های درونی است.
.
.
✍️ #امیل_سیوران
از کتاب #بر_بلندی‌_های_یأس ؛ نوشتۀ امیل سیوران
.
.
.
#M_Rezaeian
🥳 با کمک شما دو هزار نفری شدیم

از بین مطالب در حال انتشار کدام موضوع را بیشتر پیگیر هستین؟
- آموزش فلسفه
- تاریخ فلسفه
- تفسیر چنین گفت زرتشت
- آموزش فلسفه هنر

YOUTUBE CHANNEL:
https://www.youtube.com/c/AMIRHOSSEINELAHI21
"برهان‌ها" چشم‌های ذهن‌اند که با آن چیزها را می‌بیند.
👤 #اسپینوزا
📘 از کتاب #اخلاق ، نوشته #باروخ_اسپینوزا ، بخش پنجم

پی‌نوشت: از نتایج این قضیه آن است که کسی که بدون برهان حرف می زند و برهان نمی آورد و در برهان آوری ضعیف و عقیم است دچار مشکل بینایی ذهن است. کسی که برهان نمی آورد کور است. مثلا هرگاه با نظری و عقیده ای مواجه می شویم، قبل از قضاوت نیات و ارزش های اخلاقی و گرایش ها و امیال، باید بتوانیم برهانی در رد یا تایید آن بیاوریم. برهان آوری و شرح استدلالی کاری است که البته آسان نمی باشد و به همین دلیل مردم اکثرا گرایشی به برهان آوری ندارند. مشکل بزرگی که از این عدم گرایش ناشی می شود، کمتر شدن شفافیت است. و وقتی شفافیت کمتر باشد، آدمها با یکدیگر شفاف حرف نمی زنند و همین باعث سوءتفاهم ها و خشونت های بی دلیل می شود. این سوءتفاهم ها را به گرایش عمومی مردم به قضاوت کردن نیات و امیال گره بزنید تا ببینید چرخه ی سوءفهم ها مضاعف می گردد و در نهایت با جامعه ای عصبی و پرخاشگر مواجهیم که قدرت نقادی و شرح را از دست داده است. اگر پیش تر از اسپینوزا برویم می توانیم بگوییم دنیای بدون برهان نه تنها کور است، بلکه لال نیز هست، نه از آن رو که حرف نمی تواند بزند (سخنرانی و سخن دانی و سفسطه در این شرایط شدت نیز می گیرد) بلکه از آن رو که نمی تواند شفاف حرف بزند و به عبارت بهتر نمی تواند «واقعاً» حرف بزند. همین است که بجای نقد باورها و نظرات، یا آنها را چشم بسته می پذیریم یا ناشیانه و کورکورانه انکار می کنیم. یعنی به جای نقاد شدن، تنها به یک ستایشگر یا سرزنش گر تبدیل می شویم. فرهنگ عظیم دو قطبیِ ستایش (تسبیح) و سرزنش (تقبیح) نزد ما ایرانی ها..

🔸Nietzsche & Philosophy Media🔸
🗞 @PHILOSOPHI_ZER

#M_Rezaeian
2025/07/04 09:21:11
Back to Top
HTML Embed Code: