Forwarded from انتخابات آمریکا... ادامه راه (ALIREZA SARFARAZI)
شاید شب را بد نباشد با این یادداشت پاپ فرنسیس که در دوران بیماری در بیمارستان نوشته است... به پایان ببریم...
چه انسانی بود فرنسیس...
@usgelections
چه انسانی بود فرنسیس...
@usgelections
👎1
انتخابات آمریکا... ادامه راه
شاید شب را بد نباشد با این یادداشت پاپ فرنسیس که در دوران بیماری در بیمارستان نوشته است... به پایان ببریم... چه انسانی بود فرنسیس... @usgelections
پاپ فرانسیس این را در بیمارستان نوشته است :
«دیوارهای بیمارستانها ،دعاهای بیشتری نسبت به کلیساها شنیدهاند
آنها شاهد بوسههای بیشتری نسبت به فرودگاهها بودهاند.
در بیمارستان است که میبینی یک همجنسگرا توسط یک پزشک دگرجنسگرا نجات داده میشود.
یک پزشک نجاتدهندهی زندگی یک بیخانمان میشود.
در بخش مراقبتهای ویژه، میبینی یک یهودی جان یک نژادپرست را نجات میدهد.
یک پلیس و یک زندانی در یک اتاق، در حال دریافت مراقبتی برابر هستند.
یک بیمار ثروتمند که منتظر پیوند کبد است، آماده دریافت عضوی از یک فرد فقیر میشود.
در این لحظات ، زمانی که بیمارستانها مردمان جهانهای متفاوت را به هم میرسانند، درک میکنیم چقدر همهی ما یکی هستیم...
حقیقت مطلق بیشتر انسانها، معمولاً فقط در لحظات رنج یا نزدیک شدن به مرگ آشکار میشود.
بیمارستان مکانی است که انسانها ماسکهای خود را کنار میزنند و چهرههای واقعیشان را نشان میدهند.
ما بسیار سریعتر از آنچه فکر میکنیم میرویم و می میریم،
پس به دیگران لطف کنید و وقت خود را صرف جنگیدن با مردم نکنید.
از دیگران بیش از حد انتقاد نکنید.
بیش از حد نگران پول نباشید.
زیاد به عزیزانتان بیتوجهی نکنید.
بیش از حد نگران جمعآوری دارایی نباشید...
کالاهای مادی به هر نفر به نوبت واگذار میشود
زندگی خود را صرف جمعآوری ارث نکنید.
شما بیش از اندازه نگران هستید: درباره کریسمس، عید پاک، سال نو، وقتی همه چیز بیمعنا خواهد شد.
وقتی که چیزی جز وجود خالص باقی نمیماند.
انسانها نمیتوانند خالی نباشند، چون ما به سادگی برای پر بودن ساخته نشدهایم،
بلکه به ما فرصتی برای یادگیری داده شده است.
پس بله، از این آزمون زندگی عبور کن — و آن را یاد بگیر.
به دیگران احترام بگذاریم. راه خودمان را طی کنیم و بگذاریم دیگران هم راه خود را بروند.
کمتر قضاوت کنیم، کمتر دخالت کنیم.
بیشتر عشق بورزیم، مهربانتر باشیم، زندگی را شدیدتر زندگی کنیم!
هر چیزی را به دست خالق بسپاریم.»
پاپ فرانسیس
@salehnikbakht
«دیوارهای بیمارستانها ،دعاهای بیشتری نسبت به کلیساها شنیدهاند
آنها شاهد بوسههای بیشتری نسبت به فرودگاهها بودهاند.
در بیمارستان است که میبینی یک همجنسگرا توسط یک پزشک دگرجنسگرا نجات داده میشود.
یک پزشک نجاتدهندهی زندگی یک بیخانمان میشود.
در بخش مراقبتهای ویژه، میبینی یک یهودی جان یک نژادپرست را نجات میدهد.
یک پلیس و یک زندانی در یک اتاق، در حال دریافت مراقبتی برابر هستند.
یک بیمار ثروتمند که منتظر پیوند کبد است، آماده دریافت عضوی از یک فرد فقیر میشود.
در این لحظات ، زمانی که بیمارستانها مردمان جهانهای متفاوت را به هم میرسانند، درک میکنیم چقدر همهی ما یکی هستیم...
حقیقت مطلق بیشتر انسانها، معمولاً فقط در لحظات رنج یا نزدیک شدن به مرگ آشکار میشود.
بیمارستان مکانی است که انسانها ماسکهای خود را کنار میزنند و چهرههای واقعیشان را نشان میدهند.
ما بسیار سریعتر از آنچه فکر میکنیم میرویم و می میریم،
پس به دیگران لطف کنید و وقت خود را صرف جنگیدن با مردم نکنید.
از دیگران بیش از حد انتقاد نکنید.
بیش از حد نگران پول نباشید.
زیاد به عزیزانتان بیتوجهی نکنید.
بیش از حد نگران جمعآوری دارایی نباشید...
کالاهای مادی به هر نفر به نوبت واگذار میشود
زندگی خود را صرف جمعآوری ارث نکنید.
شما بیش از اندازه نگران هستید: درباره کریسمس، عید پاک، سال نو، وقتی همه چیز بیمعنا خواهد شد.
وقتی که چیزی جز وجود خالص باقی نمیماند.
انسانها نمیتوانند خالی نباشند، چون ما به سادگی برای پر بودن ساخته نشدهایم،
بلکه به ما فرصتی برای یادگیری داده شده است.
پس بله، از این آزمون زندگی عبور کن — و آن را یاد بگیر.
به دیگران احترام بگذاریم. راه خودمان را طی کنیم و بگذاریم دیگران هم راه خود را بروند.
کمتر قضاوت کنیم، کمتر دخالت کنیم.
بیشتر عشق بورزیم، مهربانتر باشیم، زندگی را شدیدتر زندگی کنیم!
هر چیزی را به دست خالق بسپاریم.»
پاپ فرانسیس
@salehnikbakht
❤20👍7👎2🕊1
در پشت کراوات جولانی ، سرکرده تروریست های حاکم در دمشق چه خبر است؟!
فرزندان معنوی رجب اردوغان خود را سپاه قادسیه معرفی می کنند
@salehnikbakht
فرزندان معنوی رجب اردوغان خود را سپاه قادسیه معرفی می کنند
@salehnikbakht
👍7🤬3👌3🤣3
Forwarded from هممیهن
جانشین آسیایی و احتمالی پاپ کیست؟ «فرانسیس آسیایی» را بشناسیم
🔹لوییس آنتونیو تاگله، کاردینال اسقف فیلیپینی، عالیرتبهترین شخصیت کلیسایی از فیلیپین است که توانسته به حلقههای بالای واتیکان راه یابد.
🔹او برجستهترین روحانی فیلیپینی در عصر حاضر است و به دلیل نزدیکی فکری و معنویاش به پاپ فقید فرانسیس، به «فرانسیس آسیایی» ملقب شده است.
🔹به گفته روزنامههایی که به مسیر او پرداختهاند، او همچنین در سالهای 2022 و 2024 لقب «تأثیرگذارترین فرد در آسیا و فیلیپین» را کسب کرده است.
🔹تاگله آرزو داشت پزشک شود، اما بعداً تصمیم گرفت وارد مدرسه الهیات سنت یوسف در مانیل شود.
🔹تاگله از نظر الهیاتی و سیاسی «میانهرو» به شمار میرود، زیرا به خاطر موافقتش با اجازه دادن به کاتولیکهای مطلقه و ازدواجکرده مدنی برای تناول قربانی مقدس شناخته میشود./ جماران
@hammihanonline
🔹لوییس آنتونیو تاگله، کاردینال اسقف فیلیپینی، عالیرتبهترین شخصیت کلیسایی از فیلیپین است که توانسته به حلقههای بالای واتیکان راه یابد.
🔹او برجستهترین روحانی فیلیپینی در عصر حاضر است و به دلیل نزدیکی فکری و معنویاش به پاپ فقید فرانسیس، به «فرانسیس آسیایی» ملقب شده است.
🔹به گفته روزنامههایی که به مسیر او پرداختهاند، او همچنین در سالهای 2022 و 2024 لقب «تأثیرگذارترین فرد در آسیا و فیلیپین» را کسب کرده است.
🔹تاگله آرزو داشت پزشک شود، اما بعداً تصمیم گرفت وارد مدرسه الهیات سنت یوسف در مانیل شود.
🔹تاگله از نظر الهیاتی و سیاسی «میانهرو» به شمار میرود، زیرا به خاطر موافقتش با اجازه دادن به کاتولیکهای مطلقه و ازدواجکرده مدنی برای تناول قربانی مقدس شناخته میشود./ جماران
@hammihanonline
👍2
سازش با گرگ ها ، خیانت به آزادی است
✍علی رضایی
در طول تاریخ نمونه های فراوانی داشتیم از جنایتکارانی که گرچه لباس خود را تغییر دادند ولی ظاهر متجدد،ذات کثیف آنها را تغییر نداد!تغییر ظاهر جنایتکاران، ماهیت جنایت را تغییر نمیدهد.
کراوات زدن جولانی، همان فرمانده پیشین گروههای تروریستی در سوریه ، نه گذشته سیاه او را پاک میکند و نه تعهدی واقعی به اصول دموکراسی و حقوق بشر ایجاد میکند.
تاریخ بارها به ما نشان داده است: صلحی که بر پایه جنایت، تهدید و حذف هویت ملتها بسته شود، نه پایدار است و نه مشروع.
جولانی، که طی سالها با ابزار خشونت بیرحمانه علیه غیرنظامیان، اقلیتها و مخالفان سیاسی ، قدرت را در دست گرفته است، اکنون با ظاهر مدنی دروغین و ادعاهای فریبکارانه ی اصلاحطلبانه، به دنبال تداوم همان سیاستهای تمامیتخواهانه اردوغانی است.او به روشنی در حال پیگیری پروژه پدر معنوی خویش رجب اردوغان است.پروژهای که هدف آن، محروم کردن یک ملت از ابتداییترین حقوق انسانی و سیاسی خویش است:حق تعیین سرنوشت، حق زندگی در امنیت، حق حفظ زبان و فرهنگ و.... آنهم با تکیه بر زور و اسلحه و کشتار!
اصول مسلم حقوق بشر، از جمله مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸)، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶)، و منشور ملل متحد، تصریح میکنند که هر ملتی حق دارد آزادانه سرنوشت خویش را تعیین کند و در امنیت و کرامت زندگی کند.
کردهای سوریه، که در طول دهههای اخیر قربانی سرکوبهای قومی، آوارگی اجباری و تبعیض سیستماتیک بودهاند، امروز بیش از همیشه نیازمند حمایت جدی جامعه جهانی هستند.
بر این اساس، وظیفه نهادهای بینالمللی، دولتهای دموکراتیک و سازمانهای حقوق بشری روشن است. آنان باید با رد مشروعیتبخشی به هر نیرویی که سوابق آشکار نقض حقوق بشر دارد، نسبت به اعمال فشار مؤثر برای بهرسمیت شناختن حقوق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کردها در سوریه اقدام کنند.
حمایت از راهحلهای سیاسی واقعی که بر مبنای اصل برابری حقوق ملتها و اقوام تدوین شود، نه بر مبنای پیروزی نظامی یا معاملات پشتپرده، قدم بعدی است.
پیمانهای بستهشده با ناقضان اصول بنیادین انسانی، نه تنها نامشروع، بلکه خطری دائمی برای ثبات منطقه و آینده صلح جهانی خواهند بود.
ملت کرد، که از پیشگامان مبارزه علیه داعش و افراطگرایی بوده است ، مستحق خیانت جدیدی به دست تروریست های کراوات زده نیست.
امروز، آزمون واقعی جامعه بینالمللی، در وفاداری به اصول بنیادین است: یا دفاع از عدالت و کرامت انسانی، یا تسلیم در برابر بازیهای سیاسی بیحاصل که تنها به بازتولید خشونت میانجامد.
@salehnikbakht
✍علی رضایی
در طول تاریخ نمونه های فراوانی داشتیم از جنایتکارانی که گرچه لباس خود را تغییر دادند ولی ظاهر متجدد،ذات کثیف آنها را تغییر نداد!تغییر ظاهر جنایتکاران، ماهیت جنایت را تغییر نمیدهد.
کراوات زدن جولانی، همان فرمانده پیشین گروههای تروریستی در سوریه ، نه گذشته سیاه او را پاک میکند و نه تعهدی واقعی به اصول دموکراسی و حقوق بشر ایجاد میکند.
تاریخ بارها به ما نشان داده است: صلحی که بر پایه جنایت، تهدید و حذف هویت ملتها بسته شود، نه پایدار است و نه مشروع.
جولانی، که طی سالها با ابزار خشونت بیرحمانه علیه غیرنظامیان، اقلیتها و مخالفان سیاسی ، قدرت را در دست گرفته است، اکنون با ظاهر مدنی دروغین و ادعاهای فریبکارانه ی اصلاحطلبانه، به دنبال تداوم همان سیاستهای تمامیتخواهانه اردوغانی است.او به روشنی در حال پیگیری پروژه پدر معنوی خویش رجب اردوغان است.پروژهای که هدف آن، محروم کردن یک ملت از ابتداییترین حقوق انسانی و سیاسی خویش است:حق تعیین سرنوشت، حق زندگی در امنیت، حق حفظ زبان و فرهنگ و.... آنهم با تکیه بر زور و اسلحه و کشتار!
اصول مسلم حقوق بشر، از جمله مواد مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر (۱۹۴۸)، میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶)، و منشور ملل متحد، تصریح میکنند که هر ملتی حق دارد آزادانه سرنوشت خویش را تعیین کند و در امنیت و کرامت زندگی کند.
کردهای سوریه، که در طول دهههای اخیر قربانی سرکوبهای قومی، آوارگی اجباری و تبعیض سیستماتیک بودهاند، امروز بیش از همیشه نیازمند حمایت جدی جامعه جهانی هستند.
بر این اساس، وظیفه نهادهای بینالمللی، دولتهای دموکراتیک و سازمانهای حقوق بشری روشن است. آنان باید با رد مشروعیتبخشی به هر نیرویی که سوابق آشکار نقض حقوق بشر دارد، نسبت به اعمال فشار مؤثر برای بهرسمیت شناختن حقوق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کردها در سوریه اقدام کنند.
حمایت از راهحلهای سیاسی واقعی که بر مبنای اصل برابری حقوق ملتها و اقوام تدوین شود، نه بر مبنای پیروزی نظامی یا معاملات پشتپرده، قدم بعدی است.
پیمانهای بستهشده با ناقضان اصول بنیادین انسانی، نه تنها نامشروع، بلکه خطری دائمی برای ثبات منطقه و آینده صلح جهانی خواهند بود.
ملت کرد، که از پیشگامان مبارزه علیه داعش و افراطگرایی بوده است ، مستحق خیانت جدیدی به دست تروریست های کراوات زده نیست.
امروز، آزمون واقعی جامعه بینالمللی، در وفاداری به اصول بنیادین است: یا دفاع از عدالت و کرامت انسانی، یا تسلیم در برابر بازیهای سیاسی بیحاصل که تنها به بازتولید خشونت میانجامد.
@salehnikbakht
👍35❤3👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۵۱سال پس از اعدام لیلا قاسم
۲۹ آوریل پنجاه و یکمین سالگرد اعدام لیلا قاسم دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه بغداد و قهرمان کورد در بهار سال ۱۹۷۴ م است. او که حاضر نشد اعضای هسته مخفی حزب دمکرات کردستان عراق(پارتی) را در بغداد معرفی کند پس از شکنجه فراوان توسط رژیم بعثی حاکم در عراق اعدام شد
و اولین زن مبارز سیاسی بود که تا آن زمان در خاورمیانه اعدام گردید.
شعر زیبای خانم ناهید محمدی شاعر نام آشنای کورد را در مورد لیلا قاسم بشنویم.
@salehnikbakht
۲۹ آوریل پنجاه و یکمین سالگرد اعدام لیلا قاسم دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه بغداد و قهرمان کورد در بهار سال ۱۹۷۴ م است. او که حاضر نشد اعضای هسته مخفی حزب دمکرات کردستان عراق(پارتی) را در بغداد معرفی کند پس از شکنجه فراوان توسط رژیم بعثی حاکم در عراق اعدام شد
و اولین زن مبارز سیاسی بود که تا آن زمان در خاورمیانه اعدام گردید.
شعر زیبای خانم ناهید محمدی شاعر نام آشنای کورد را در مورد لیلا قاسم بشنویم.
@salehnikbakht
❤63😭7👍1
خانه ملت یا حصار تبعیض؟!
✍علی رضایی
خبر کوتاه اما پُرمعنا بود: «دولت لایحه امنیت زنان را از مجلس پس گرفت». چرا؟! چون به گفته ی معاون زنان رئیس جمهور این لایحه ، پس از عبور از هزار توی کارشناسی و تدوین، در مواجهه با مجلسی که قاعدتا باید حافظ حقوق ملت باشد، دچار چنان تغییرات ماهوی و بنیادین علیه زنان شد، که دیگر نه از نامش اثری ماند و نه از روحش. دولت در واکنشی به این تغییرات ماهوی ،چاره ای جز پس گرفتن لایحه ندید. اما پرسش اصلی اینجاست که مجلس شورای اسلامی چرا چنین میکند؟!
واقعیت امر این است که سابقهی تقابل با حقوق زنان در مجلس، نه تنها محصول اراده این مجلس اقلیت، بلکه نتیجهی یک تفکر ساختاری در این کشور است. تفکری که حقوق زنان را نه یک اصل بنیادین حقوق بشری، که مسئلهای ثانویه ، سیاسی و حتی تهدیدی برای "نظم مطلوب"خود تلقی میکند. نمایندگانی که در برابر تصویب لایحهای که صرفاً خواهان «امنیت» زنان در برابر خشونت بود، ایستادند، چه تصوری از عدالت دارند؟ چگونه میتوان به نام قانون، بر رنج زنان خاکستر پاشید و همچنان مدعی اسلام، انسانیت و قانونمداری بود؟
ریشهی این معارضه اما در لایههای عمیقتری از ساختار قدرت و فرهنگ سیاسی ایران نهفته است که به برخی از آن ریشه ها اشاره میکنم:
۱)قرائت ایدئولوژیک و مردسالارانه از قانون و شرع: در بسیاری از موارد، تفسیرهای محدود و انحصاری از فقه، جایگزین اصول روشن قانون اساسی و حقوق بینالملل شده است. این قرائتها نهتنها با کرامت انسانی در تضاد است، که عملاً مانعی است برای رشد حقوق زنان.
۲)ترس از توانمندسازی زنان:
بخشی از جریانهای سیاسی، هرگونه بسط حقوق زنان را مترادف با تضعیف سلطهی مردانه یا گسست در نظم اجتماعی میدانند. این نگاه محافظهکارانه، زن را همچنان در نقش تابع و نه برابر میبیند.
۳)ابزارسازی زنان در معادلات سیاسی: واقعیت این است که حقوق زنان، اغلب نه بهعنوان هدف، که متاسفانه بهعنوان ابزار چانهزنی در مناسبات بین قدرت به کار گرفته میشود.امروز قربانی این معامله، لایحه امنیت زنان است؛ فردا موضوعاتی دیگر چون حق تابعیت فرزند، مهریه ، حضانت فرزند ، طلاق ، یا اشتغال و....
در چنین بستری، مجلس بهجای آنکه پناهگاه زنان باشد، به دستگاه تقنین تبعیض بدل شده است. استرداد لایحه از سوی دولت، اگرچه بهظاهر عقبنشینی است، اما شاید تلنگری باشد برای بازخوانی نقش نهادهای قانونگذار در ایران.
سکوت در برابر این رفتارها، مشارکت در بازتولید ظلم است. وکلا، فعالان حقوق بشر، نویسندگان و دانشگاهیان نباید اجازه دهند که این پسرفتها، به عرف بدل شوند.
امروز، لایحهای پس گرفته شد؛ فردا شاید اعتماد زنان به قانون و ساختارهای رسمی قانونگذاری و اجرا.
صاحب کرسیان در ساختمان بهارستان به این سوال دقت کنند: اگر قانونی نتواند از ضعیفترین اقشار جامعه هدف خود حمایت کند، چه مشروعیتی برای فرمانروایی خواهد داشت؟
@salehnikbakht
✍علی رضایی
خبر کوتاه اما پُرمعنا بود: «دولت لایحه امنیت زنان را از مجلس پس گرفت». چرا؟! چون به گفته ی معاون زنان رئیس جمهور این لایحه ، پس از عبور از هزار توی کارشناسی و تدوین، در مواجهه با مجلسی که قاعدتا باید حافظ حقوق ملت باشد، دچار چنان تغییرات ماهوی و بنیادین علیه زنان شد، که دیگر نه از نامش اثری ماند و نه از روحش. دولت در واکنشی به این تغییرات ماهوی ،چاره ای جز پس گرفتن لایحه ندید. اما پرسش اصلی اینجاست که مجلس شورای اسلامی چرا چنین میکند؟!
واقعیت امر این است که سابقهی تقابل با حقوق زنان در مجلس، نه تنها محصول اراده این مجلس اقلیت، بلکه نتیجهی یک تفکر ساختاری در این کشور است. تفکری که حقوق زنان را نه یک اصل بنیادین حقوق بشری، که مسئلهای ثانویه ، سیاسی و حتی تهدیدی برای "نظم مطلوب"خود تلقی میکند. نمایندگانی که در برابر تصویب لایحهای که صرفاً خواهان «امنیت» زنان در برابر خشونت بود، ایستادند، چه تصوری از عدالت دارند؟ چگونه میتوان به نام قانون، بر رنج زنان خاکستر پاشید و همچنان مدعی اسلام، انسانیت و قانونمداری بود؟
ریشهی این معارضه اما در لایههای عمیقتری از ساختار قدرت و فرهنگ سیاسی ایران نهفته است که به برخی از آن ریشه ها اشاره میکنم:
۱)قرائت ایدئولوژیک و مردسالارانه از قانون و شرع: در بسیاری از موارد، تفسیرهای محدود و انحصاری از فقه، جایگزین اصول روشن قانون اساسی و حقوق بینالملل شده است. این قرائتها نهتنها با کرامت انسانی در تضاد است، که عملاً مانعی است برای رشد حقوق زنان.
۲)ترس از توانمندسازی زنان:
بخشی از جریانهای سیاسی، هرگونه بسط حقوق زنان را مترادف با تضعیف سلطهی مردانه یا گسست در نظم اجتماعی میدانند. این نگاه محافظهکارانه، زن را همچنان در نقش تابع و نه برابر میبیند.
۳)ابزارسازی زنان در معادلات سیاسی: واقعیت این است که حقوق زنان، اغلب نه بهعنوان هدف، که متاسفانه بهعنوان ابزار چانهزنی در مناسبات بین قدرت به کار گرفته میشود.امروز قربانی این معامله، لایحه امنیت زنان است؛ فردا موضوعاتی دیگر چون حق تابعیت فرزند، مهریه ، حضانت فرزند ، طلاق ، یا اشتغال و....
در چنین بستری، مجلس بهجای آنکه پناهگاه زنان باشد، به دستگاه تقنین تبعیض بدل شده است. استرداد لایحه از سوی دولت، اگرچه بهظاهر عقبنشینی است، اما شاید تلنگری باشد برای بازخوانی نقش نهادهای قانونگذار در ایران.
سکوت در برابر این رفتارها، مشارکت در بازتولید ظلم است. وکلا، فعالان حقوق بشر، نویسندگان و دانشگاهیان نباید اجازه دهند که این پسرفتها، به عرف بدل شوند.
امروز، لایحهای پس گرفته شد؛ فردا شاید اعتماد زنان به قانون و ساختارهای رسمی قانونگذاری و اجرا.
صاحب کرسیان در ساختمان بهارستان به این سوال دقت کنند: اگر قانونی نتواند از ضعیفترین اقشار جامعه هدف خود حمایت کند، چه مشروعیتی برای فرمانروایی خواهد داشت؟
@salehnikbakht
👍9❤1
Forwarded from یدالله کریمی پور
شبح سنگین خاوری ایران
پاکستان می گوید اطلاعات موثق نشان میدهد که هند در پی آن است که طی ۲۴ تا ۳۶ ساعت آتی، این کشور را مورد حمله نظامی قرار دهد( منبع: الجزیره). از هم اکنون تبادل آتش میان هند و پاکستان در امتداد خط مرزی کشمیر افزایش یافته است.
چند روز پیش بیست و اندی گردشگر در کشمیر تحت اداره هند کشته شدند. هند پاکستان را متهم به دخالت در این رخداد کرده و ظاهرا قصد دارد برای تلافی، جلوی جریان آب در دوشاخه اصلی سند را بگیرد. پاکستان چنین عملی را به معنای اعلام جنگ تلقی کرده است.
پاکستان بدون سند خواهد مرد؛ سهل است که جلوگیری از وارد نشدن حتی دو شاخابه از شش شاخابه سند(جهلم، جناپ، سند، راوی، ستلچ، بیاب) به منزله آغاز تکوین آوارگی و نابودی این ملت است. ولی با فرض تکوین جنگی همه جانبه بین این دوکشور که روی هم رفته نزدیک به ۱/۹ میلیارد نفوسند، چه پیامدهایی برای ایران در بر دارد؟:
۱- با فرض تکوینجنگی تمام عیار، ورود پناهندگان چند میلیونی و بلکه ۲۰-۲۵ میلیونی به ایران، حتمی خواهد بود. جمعیت ماکستان بیش،از ۲۵۰ میلیون است. کنترل و پوشش مرز ۹۰۰ کیلومتری ایران - پاکستان همین الان هم بدون جنگ، تقریبا ناممکن است، چه رسد به رخداد جنگ بین دو قدرت هسته ای جهان؟!
۲- با افزوده شدن میلیون ها پناهنده پاکستانی به پناهندگان چندین میلیونی افغانستانی، فشار بر زیر ساخت ها (سرپناه، آب، خوراک و بهداشت) و خدمات اجتماعی کمرشکن خواهد شد؛
۳- در چنین حالتی چالش های امنیتی بر گرفته از پناهندگان گریزناپذیر است. زیرا بی گمان در میان پناهندگان، عناصر شبه نظامی، مجرمان یا ...وارد ایران خواهند شد؛
۴- ناپایداری در مرزها باعث تشدید فعالیت گروه های تروریستی، قاچاق مواد مخدر و اسلحه شده و سرریز نا امنی، خشونت و بی ثباتی را به درون کشور خواهد کشاند؛
۵- در چنین وضعیتی، دولت ناگزیر است تن به افزایش هزینه های امنیتی-نظامی دهد؛ و این رشد اقتصادی را بیش از پیش تحت تاثیر قرار خواهد داد؛
۶- با فرض رخداد جنگ همه جانبه هند-پاکستان، اختلال بازرگاني در هر سه بستر دریا، زمین و هوا طبیعی است. همچنین معلوم است که پروژه های مشترک بین ایران- پاکستان-هند(توسعه چایهار، خط لوله گاز صلح و...) کند و یا تعلیق شده و بلکه به کلی زدوده خواهد شد؛
۷- با چنین فرضی، جمهوریاسلامی که دارای مناسبات خوب با هند و پاکستان است، در موقعیت دشوار تصمیم گیری قرار خواهد گرفت. هم چنین چنین جنگی سبب انحراف توجه بین المللی از مسائل ایران، از جمله مذاکرات هسته ای جاری خواهد شد؛
۸- به هر روی حضور جمعیت دهها میلیونی افغانستانی، پاکستانی و هندی در ایران، خطر بروز تنش های اجتماعی را به بالای ۹۰٪ می کشاند.
به هر روی اگر نه فردا و پس فردا، که بعید نخواهد بود در آینده نزدیک، دو قدرت هسته ای هند و پاکستان درگیر شوند. شبح چنین جنگی با وجود پناهندگان چندین میلیونی افغانستانی، چنان سنگین می نماید، که پیامدهایش نرمتر از درگیری در جنگ هسته ای نخواهد بود.
نتیجه: هر چه زودتر به نظام جاری بین المللی پیوسته و به گروه ملت های صلحجو بپیوندید.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
پاکستان می گوید اطلاعات موثق نشان میدهد که هند در پی آن است که طی ۲۴ تا ۳۶ ساعت آتی، این کشور را مورد حمله نظامی قرار دهد( منبع: الجزیره). از هم اکنون تبادل آتش میان هند و پاکستان در امتداد خط مرزی کشمیر افزایش یافته است.
چند روز پیش بیست و اندی گردشگر در کشمیر تحت اداره هند کشته شدند. هند پاکستان را متهم به دخالت در این رخداد کرده و ظاهرا قصد دارد برای تلافی، جلوی جریان آب در دوشاخه اصلی سند را بگیرد. پاکستان چنین عملی را به معنای اعلام جنگ تلقی کرده است.
پاکستان بدون سند خواهد مرد؛ سهل است که جلوگیری از وارد نشدن حتی دو شاخابه از شش شاخابه سند(جهلم، جناپ، سند، راوی، ستلچ، بیاب) به منزله آغاز تکوین آوارگی و نابودی این ملت است. ولی با فرض تکوین جنگی همه جانبه بین این دوکشور که روی هم رفته نزدیک به ۱/۹ میلیارد نفوسند، چه پیامدهایی برای ایران در بر دارد؟:
۱- با فرض تکوینجنگی تمام عیار، ورود پناهندگان چند میلیونی و بلکه ۲۰-۲۵ میلیونی به ایران، حتمی خواهد بود. جمعیت ماکستان بیش،از ۲۵۰ میلیون است. کنترل و پوشش مرز ۹۰۰ کیلومتری ایران - پاکستان همین الان هم بدون جنگ، تقریبا ناممکن است، چه رسد به رخداد جنگ بین دو قدرت هسته ای جهان؟!
۲- با افزوده شدن میلیون ها پناهنده پاکستانی به پناهندگان چندین میلیونی افغانستانی، فشار بر زیر ساخت ها (سرپناه، آب، خوراک و بهداشت) و خدمات اجتماعی کمرشکن خواهد شد؛
۳- در چنین حالتی چالش های امنیتی بر گرفته از پناهندگان گریزناپذیر است. زیرا بی گمان در میان پناهندگان، عناصر شبه نظامی، مجرمان یا ...وارد ایران خواهند شد؛
۴- ناپایداری در مرزها باعث تشدید فعالیت گروه های تروریستی، قاچاق مواد مخدر و اسلحه شده و سرریز نا امنی، خشونت و بی ثباتی را به درون کشور خواهد کشاند؛
۵- در چنین وضعیتی، دولت ناگزیر است تن به افزایش هزینه های امنیتی-نظامی دهد؛ و این رشد اقتصادی را بیش از پیش تحت تاثیر قرار خواهد داد؛
۶- با فرض رخداد جنگ همه جانبه هند-پاکستان، اختلال بازرگاني در هر سه بستر دریا، زمین و هوا طبیعی است. همچنین معلوم است که پروژه های مشترک بین ایران- پاکستان-هند(توسعه چایهار، خط لوله گاز صلح و...) کند و یا تعلیق شده و بلکه به کلی زدوده خواهد شد؛
۷- با چنین فرضی، جمهوریاسلامی که دارای مناسبات خوب با هند و پاکستان است، در موقعیت دشوار تصمیم گیری قرار خواهد گرفت. هم چنین چنین جنگی سبب انحراف توجه بین المللی از مسائل ایران، از جمله مذاکرات هسته ای جاری خواهد شد؛
۸- به هر روی حضور جمعیت دهها میلیونی افغانستانی، پاکستانی و هندی در ایران، خطر بروز تنش های اجتماعی را به بالای ۹۰٪ می کشاند.
به هر روی اگر نه فردا و پس فردا، که بعید نخواهد بود در آینده نزدیک، دو قدرت هسته ای هند و پاکستان درگیر شوند. شبح چنین جنگی با وجود پناهندگان چندین میلیونی افغانستانی، چنان سنگین می نماید، که پیامدهایش نرمتر از درگیری در جنگ هسته ای نخواهد بود.
نتیجه: هر چه زودتر به نظام جاری بین المللی پیوسته و به گروه ملت های صلحجو بپیوندید.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k
👍9❤1👏1
💢 تصویر بندرعباس تصویر روز بعد از جنگ است؛ حالا به جنگ واقعی فکر کنید!
انفجار مهیب بندرعباس تصویری بیواسطه از آن چیزی بود که نامش را جنگ میگذارند.
هر که خیال میکند جنگ صرفا یعنی تغییر پرچمها و سقوط یک رژیم و سپس شادی مردم در خیابان، باید دوباره به بندرعباس نگاه کند: کارگرانی که سوختند، خانوادههایی که عزیز از دست دادند و فرزندانی که گم شدند، به شهری نگاه کند که دیگر هوایش برای نفس کشیدن امن نیست.
دیروز بمبی فرو نیفتاد اما پیشنمایش روشنی دیدیم که حتی یک انفجار محدود چطور شهری را فلج میکند، حالا به جنگ واقعی فکر کن!
مسیر اندوهباری که در این سالیان پیمودهایم مردم را به موجوداتی بیچهره، بیصدا و بیحق فروکاسته است. عاملیت و اثربخشیشان کمرنگ شده، اما همچنان هر بار که تنش بالا میرود، هزینهی آن از بدنهای همین مردم کَنده میشود؛ از تن کارگری که در اسکله جان میدهد، از جوانی که آیندهاش در بحران و تحریم گموگور میشود، از زنی که اولین قربانی امنیتی شدن فضاست.
هیچ جنگی پایانی خوش ندارد، حتی اگر محدود باشد. تخریب در نقطهی اصابت بمب و انفجار باقی نمیماند، بلکه در جان زندگی رسوخ میکند، در آب، هوا، بازار، روابط و اعتماد اجتماعی و دست آخر در خواب کودکان.
جنگ آن معادلهی سادهی خیالی نیست که بهعنوان نسخهی سریع و کمدردسر نجات معرفی میشود، آن قصهی خوشرنگی که وعده میدهد فردای بمباران در خیابانها جشن پیروزی گرفته خواهد شد. جنگ وقتی از راه برسد قبل از حاکمیت، مردم را خاکستر میکند.
آنکه مشتاق تغییر است باید بداند که هیچ مسیر میانبری در کار نیست، تغییر وقتی اصیل و عمیق است که از درون زندگی سر بر آورد، نه از بمباران و ویرانی.
راه نجات، تشویق مردم به سیاستورزی، به فهمیدن، به مطالبهی تغییر و رهایی از وضعیت خطرناک فعلی است. نه تشویق به تکرار فاجعههایی که در تاریخ معاصر کم نداشتهایم.
جنگطلبی شکل نهاییِ سیاستِ نفی است، ما باید از این تلهی اجتماعی بیرون بیاییم و راهی دیگر پیدا کنیم، راهی که نه از جنگطلبی بلکه از مسیر تمرکز بر احیای زندگی و بزرگداشت انسان و جان عبور کند
@salehnikbakht
انفجار مهیب بندرعباس تصویری بیواسطه از آن چیزی بود که نامش را جنگ میگذارند.
هر که خیال میکند جنگ صرفا یعنی تغییر پرچمها و سقوط یک رژیم و سپس شادی مردم در خیابان، باید دوباره به بندرعباس نگاه کند: کارگرانی که سوختند، خانوادههایی که عزیز از دست دادند و فرزندانی که گم شدند، به شهری نگاه کند که دیگر هوایش برای نفس کشیدن امن نیست.
دیروز بمبی فرو نیفتاد اما پیشنمایش روشنی دیدیم که حتی یک انفجار محدود چطور شهری را فلج میکند، حالا به جنگ واقعی فکر کن!
مسیر اندوهباری که در این سالیان پیمودهایم مردم را به موجوداتی بیچهره، بیصدا و بیحق فروکاسته است. عاملیت و اثربخشیشان کمرنگ شده، اما همچنان هر بار که تنش بالا میرود، هزینهی آن از بدنهای همین مردم کَنده میشود؛ از تن کارگری که در اسکله جان میدهد، از جوانی که آیندهاش در بحران و تحریم گموگور میشود، از زنی که اولین قربانی امنیتی شدن فضاست.
هیچ جنگی پایانی خوش ندارد، حتی اگر محدود باشد. تخریب در نقطهی اصابت بمب و انفجار باقی نمیماند، بلکه در جان زندگی رسوخ میکند، در آب، هوا، بازار، روابط و اعتماد اجتماعی و دست آخر در خواب کودکان.
جنگ آن معادلهی سادهی خیالی نیست که بهعنوان نسخهی سریع و کمدردسر نجات معرفی میشود، آن قصهی خوشرنگی که وعده میدهد فردای بمباران در خیابانها جشن پیروزی گرفته خواهد شد. جنگ وقتی از راه برسد قبل از حاکمیت، مردم را خاکستر میکند.
آنکه مشتاق تغییر است باید بداند که هیچ مسیر میانبری در کار نیست، تغییر وقتی اصیل و عمیق است که از درون زندگی سر بر آورد، نه از بمباران و ویرانی.
راه نجات، تشویق مردم به سیاستورزی، به فهمیدن، به مطالبهی تغییر و رهایی از وضعیت خطرناک فعلی است. نه تشویق به تکرار فاجعههایی که در تاریخ معاصر کم نداشتهایم.
جنگطلبی شکل نهاییِ سیاستِ نفی است، ما باید از این تلهی اجتماعی بیرون بیاییم و راهی دیگر پیدا کنیم، راهی که نه از جنگطلبی بلکه از مسیر تمرکز بر احیای زندگی و بزرگداشت انسان و جان عبور کند
@salehnikbakht
👍14👏3
به مناسبت روز کارگر و معلم
✍صالح نیکبخت
شرق ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
روزهای یازدهم و دوازدهم اردیبهشت، به ترتیب روز جهانی کارگر و روز معلم در ایران است؛ روزهایی برای گرامیداشت دو گروه از زحمتکشترین اقشار جامعه که در عین ایفای نقش بنیادین در ساختار اجتماعی، کمترین بهره را از دستاوردهای اقتصادی میبرند.
کارگران با نیروی بدنی و معلمان با تلاشهای فکریشان، ستونهای جامعه را استوار نگه میدارند، اما آنچه در قبال این زحمت بیوقفه دریافت میکنند، اغلب چیزی فراتر از حداقل معاش نیست.
در شرایطی که تحریمهای اقتصادی، سقوط مکرر ارزش پول ملی، کاهش تولید داخلی، افزایش بیکاری، گرانی کالاهای اساسی و در نهایت تورم لجامگسیخته بر کشور سایه افکنده، پیامدهای آن بیش و پیش از همه، گریبان حقوقبگیران ازجمله کارگران، معلمان و کارمندان را گرفته است.
نمیتوان انکار کرد که سیاستهای اقتصادی دو دهه اخیر از مسیر عدالت اجتماعی و تأمین حداقل رفاه برای اقشار کمدرآمد فاصله گرفتهاند. شکاف طبقاتی بین فرادستان و فرودستان جامعه امروز، در نیمقرن اخیر بیسابقه است. وضعیت معیشتی اکثریت مردم به گونهای وخیم شده که تنها اقلیتی برخوردار از امکانات خاص، رانت و روابط در رفاه نسبی به سر میبرند و بخش عمده جامعه زیر خط فقر زندگی میکند.
درحالحاضر کارگران و معلمان زیر فشار بیسابقه هزینههای زندگی و حقوقهای ناکافی روزگار میگذرانند. این پرسش همواره مطرح است که چرا این اقشار زحمتکش به چنین وضعیتی گرفتار شدهاند و چرا هیچگونه سیاست جدی، پایدار و مؤثری برای کاهش این رنجها در دستور کار قرار نگرفته است؟ در آستانه روز کارگر و معلم، جای این پرسش هست که دولت چه برنامهای برای کاستن از اثرات فقر گسترده بر اقشار کمدرآمد تدوین کرده است؟
گفتن از نابرابری، شکاف طبقاتی و دشواریهای معیشتی کارگران و معلمان، تکراری و البته ضروری است. اما اصل ماجرا آنجاست که چرا باید حقوق طبیعی این اقشار همواره نادیده گرفته شود؟ چرا هر بار که صدای اعتراض آنان بلند میشود، با برخورد پاسخ داده میشود؟ و اساسا تا کی قرار است این وضعیت ادامه یابد؟
فراموش نکنیم که همین کارگران و معلمان، در شکلگیری انقلاب و دفاع از کشور در سالهای جنگ نقشآفرینی کردند و اکنون سزاوار اینگونه بیمهری و بیتوجهی نیستند. متأسفانه تاکنون هیچگونه سیاست مشخص، شفاف و پایداری برای تأمین حداقل معیشت اقشار حقوقبگیر از سوی مسئولان ارائه نشده و مواجههها همچنان مقطعی، سلیقهای و باری به هر جهت است.
یکی از چالشهای اصلی در سه دهه گذشته، محرومیت کارگران و معلمان از حق داشتن تشکلهای صنفی مستقل و مؤثر بوده است، درحالیکه تشکلها و نهادهای کارفرمایی بدون محدودیت فعالیت میکنند و صدایشان در جلسات تصمیمگیری شنیده میشود، کارگران و معلمان بارها به دلیل تلاش برای تشکیل سندیکا یا اعتراضهای صنفی، بازداشت و حتی محکوم به حبس شدهاند. باید تأکید کرد که فعالیتهای صنفی، حق مدنی بنیادین هر جامعه مردمسالار است. هیچ کشور توسعهیافتهای نمیتوان یافت که فاقد اتحادیههای آزاد کارگری و معلمان باشد.
تلاش برای رفع نابرابری اجتماعی، احقاق حقوق صنفی و دستیابی به حداقلی از کرامت انسانی، فقط از مسیر سازمانیافتگی و اقدام جمعی کارگران و معلمان میگذرد. حق تشکیل انجمنهای صنفی و سندیکاها، بخشی از حقوق و آزادیهای مدنی تضمینشده در قانون اساسی ایران و نیز مقاولهنامههای سازمان بینالمللی کار است که دولت ایران نیز به آنها متعهد است.
از جمله حقوقی که باید بیهیچ اما و اگری به رسمیت شناخته شود:
-حق تشکیل نهادهای صنفی مستقل
-حق امنیت شغلی در فعالیتهای صنفی
-حق برخورداری از دادرسی عادلانه و علنی
-حق برخورداری از وکیل منتخب
-حق پیگیری قضائی متعرضان به حقوق سندیکایی
-حق مشارکت در مجامع بینالمللی صنفی
و مهمتر از همه، حق مشارکت سندیکاها در تعیین حداقل دستمزد مطابق با واقعیتهای اقتصادی کشور.
در شرایط کنونی، زمان آن رسیده که به برخوردها با تشکلهای کارگری و صنفی پایان داده شود، کارگران و معلمان زندانی آزاد شوند و حق اعتراض مسالمتآمیز در امور صنفی به رسمیت شناخته شود. احقاق این حقوق، نهتنها خواستهای انسانی و قانونی است، بلکه پیشنیاز صلح اجتماعی، توسعه پایدار و بازگشت اعتماد عمومی به سازوکارهای رسمی کشور خواهد بود.
https://www.sharghdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-65/1000877-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85
✍صالح نیکبخت
شرق ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
روزهای یازدهم و دوازدهم اردیبهشت، به ترتیب روز جهانی کارگر و روز معلم در ایران است؛ روزهایی برای گرامیداشت دو گروه از زحمتکشترین اقشار جامعه که در عین ایفای نقش بنیادین در ساختار اجتماعی، کمترین بهره را از دستاوردهای اقتصادی میبرند.
کارگران با نیروی بدنی و معلمان با تلاشهای فکریشان، ستونهای جامعه را استوار نگه میدارند، اما آنچه در قبال این زحمت بیوقفه دریافت میکنند، اغلب چیزی فراتر از حداقل معاش نیست.
در شرایطی که تحریمهای اقتصادی، سقوط مکرر ارزش پول ملی، کاهش تولید داخلی، افزایش بیکاری، گرانی کالاهای اساسی و در نهایت تورم لجامگسیخته بر کشور سایه افکنده، پیامدهای آن بیش و پیش از همه، گریبان حقوقبگیران ازجمله کارگران، معلمان و کارمندان را گرفته است.
نمیتوان انکار کرد که سیاستهای اقتصادی دو دهه اخیر از مسیر عدالت اجتماعی و تأمین حداقل رفاه برای اقشار کمدرآمد فاصله گرفتهاند. شکاف طبقاتی بین فرادستان و فرودستان جامعه امروز، در نیمقرن اخیر بیسابقه است. وضعیت معیشتی اکثریت مردم به گونهای وخیم شده که تنها اقلیتی برخوردار از امکانات خاص، رانت و روابط در رفاه نسبی به سر میبرند و بخش عمده جامعه زیر خط فقر زندگی میکند.
درحالحاضر کارگران و معلمان زیر فشار بیسابقه هزینههای زندگی و حقوقهای ناکافی روزگار میگذرانند. این پرسش همواره مطرح است که چرا این اقشار زحمتکش به چنین وضعیتی گرفتار شدهاند و چرا هیچگونه سیاست جدی، پایدار و مؤثری برای کاهش این رنجها در دستور کار قرار نگرفته است؟ در آستانه روز کارگر و معلم، جای این پرسش هست که دولت چه برنامهای برای کاستن از اثرات فقر گسترده بر اقشار کمدرآمد تدوین کرده است؟
گفتن از نابرابری، شکاف طبقاتی و دشواریهای معیشتی کارگران و معلمان، تکراری و البته ضروری است. اما اصل ماجرا آنجاست که چرا باید حقوق طبیعی این اقشار همواره نادیده گرفته شود؟ چرا هر بار که صدای اعتراض آنان بلند میشود، با برخورد پاسخ داده میشود؟ و اساسا تا کی قرار است این وضعیت ادامه یابد؟
فراموش نکنیم که همین کارگران و معلمان، در شکلگیری انقلاب و دفاع از کشور در سالهای جنگ نقشآفرینی کردند و اکنون سزاوار اینگونه بیمهری و بیتوجهی نیستند. متأسفانه تاکنون هیچگونه سیاست مشخص، شفاف و پایداری برای تأمین حداقل معیشت اقشار حقوقبگیر از سوی مسئولان ارائه نشده و مواجههها همچنان مقطعی، سلیقهای و باری به هر جهت است.
یکی از چالشهای اصلی در سه دهه گذشته، محرومیت کارگران و معلمان از حق داشتن تشکلهای صنفی مستقل و مؤثر بوده است، درحالیکه تشکلها و نهادهای کارفرمایی بدون محدودیت فعالیت میکنند و صدایشان در جلسات تصمیمگیری شنیده میشود، کارگران و معلمان بارها به دلیل تلاش برای تشکیل سندیکا یا اعتراضهای صنفی، بازداشت و حتی محکوم به حبس شدهاند. باید تأکید کرد که فعالیتهای صنفی، حق مدنی بنیادین هر جامعه مردمسالار است. هیچ کشور توسعهیافتهای نمیتوان یافت که فاقد اتحادیههای آزاد کارگری و معلمان باشد.
تلاش برای رفع نابرابری اجتماعی، احقاق حقوق صنفی و دستیابی به حداقلی از کرامت انسانی، فقط از مسیر سازمانیافتگی و اقدام جمعی کارگران و معلمان میگذرد. حق تشکیل انجمنهای صنفی و سندیکاها، بخشی از حقوق و آزادیهای مدنی تضمینشده در قانون اساسی ایران و نیز مقاولهنامههای سازمان بینالمللی کار است که دولت ایران نیز به آنها متعهد است.
از جمله حقوقی که باید بیهیچ اما و اگری به رسمیت شناخته شود:
-حق تشکیل نهادهای صنفی مستقل
-حق امنیت شغلی در فعالیتهای صنفی
-حق برخورداری از دادرسی عادلانه و علنی
-حق برخورداری از وکیل منتخب
-حق پیگیری قضائی متعرضان به حقوق سندیکایی
-حق مشارکت در مجامع بینالمللی صنفی
و مهمتر از همه، حق مشارکت سندیکاها در تعیین حداقل دستمزد مطابق با واقعیتهای اقتصادی کشور.
در شرایط کنونی، زمان آن رسیده که به برخوردها با تشکلهای کارگری و صنفی پایان داده شود، کارگران و معلمان زندانی آزاد شوند و حق اعتراض مسالمتآمیز در امور صنفی به رسمیت شناخته شود. احقاق این حقوق، نهتنها خواستهای انسانی و قانونی است، بلکه پیشنیاز صلح اجتماعی، توسعه پایدار و بازگشت اعتماد عمومی به سازوکارهای رسمی کشور خواهد بود.
https://www.sharghdaily.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-65/1000877-%D8%A8%D9%87-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85
👍11❤2
پدرم کارگر است
به مزرعه میآید
با آخرین ستاره از آسمان صبح،
و باز میگردد
با اولین ستاره در آسمان شب،
پدرم خورشید است
#سلمان_هراتی
۱۱ اردیبهشت
روز کار و کارگر 🍃🍃🍃
@salehnikbakht
به مزرعه میآید
با آخرین ستاره از آسمان صبح،
و باز میگردد
با اولین ستاره در آسمان شب،
پدرم خورشید است
#سلمان_هراتی
۱۱ اردیبهشت
روز کار و کارگر 🍃🍃🍃
@salehnikbakht
❤19
Forwarded from سهام نیوز
✅حسین سلاح ورزی، رئیس سابق اتاق بازرگانی:
چه چیزی مانع نصب تجهیزات ایکسری کانتینری برای کنترل محمولههای ورودی و خروجی در مبادی گمرکی بندری است؟
ما بارها برای تامین مالی و تهیه تجهیزات اعلام آمادگی کرده بودیم اما مشخص نیست مانع اصلی چیست و در کجاست؟
@Sahamnewsorg
چه چیزی مانع نصب تجهیزات ایکسری کانتینری برای کنترل محمولههای ورودی و خروجی در مبادی گمرکی بندری است؟
ما بارها برای تامین مالی و تهیه تجهیزات اعلام آمادگی کرده بودیم اما مشخص نیست مانع اصلی چیست و در کجاست؟
@Sahamnewsorg
👍3
من معلم بدی هستم!
✍دکتر مجتبی لشکربلوکی
روز معلم است و کم و بیش تبریکهایی برایم ارسال میشود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم.
اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاسهایم زیاد استفاده میکردم:
الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برایتان بگویم.
ب) این نکتهای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه، و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است.
ج) من از شما انتظار دارم درسهای مرا بفهمید اما نمیخواهم که قبول کنید.
●اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم میگفتم:
الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم.
ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینههای آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزهها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم.
ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما میدانیم در برابر آن چه نمیدانیم یک سوزن در کویری بیش نیست.
○معلم بدی هستم:
الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه میکنم، خجالت میکشم که بگویم اشتباه کردم، سعی میکنم توجیه کنم.
ب) چون وقتی دانشجویی به نظریهای نقد وارد میکند، سعی میکنم با ترفندهای مختلف مثلا بزرگ نشان دادن آن نظریه پرداز، قدرت نقادی دانشجویم را اگر نه سرکوب، دست کم مهار کنم.
ج) چون وقتی دانشجویی ایده جدیدی مطرح میکند، سعی میکنم آنقدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دست کم تا آخر ترم کنترل کنم که مرا آزار ندهد.
■معلم خوب آنست که تدریس اندیشهها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه اینکه گرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانش جویان و نیاندیشیدن.
□من و سایر معلمان اگر میخواهیم خوب باشیم، باید ۵ کار انجام دهیم:
▪︎فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه، جمعبندی من این است که باید این فضائل را لا به لای مباحثم به دانشجویانم/دانشآموزانم منتقل کنم:
انضباط، صداقت و تعهد به سه گانهی «عقل، عدد و علم» در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجانزدگی، کوتاهنگری، شتابزدگی، محدود اندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقینپذیری، القاءپذیری، خرافهپرستی، شخصیتپرستی، سلطهگری و سلطهپذیری.
▪︎به جای پذیرش مقلدانه، تفکر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفرههایی که با سوال و به چالش کشیدن مفروضات ایجاد میشود.
▪︎به دانش آموزان/دانشجویانمان بیاموزیم هیچ کدام از ما مالک صد در صد حقیقت نیست. ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم.
▪︎معلم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشتهاش، تیپ روانشناختیاش و علاقهاش روی اندیشهاش تاثیر بگذارد. پس ما را به دیده تردید بنگرید.
▪︎بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن
●به خودم و شما یادآوری میکنم:
اشتباه پزشك زير خاك دفن ميشود، اشتباه مهندس روي خاك سقوط ميكند، اما اشتباه معلم روي خاك راه مي رود و جهانی را به نابودی می کشاند!
@salehnikbakht
✍دکتر مجتبی لشکربلوکی
روز معلم است و کم و بیش تبریکهایی برایم ارسال میشود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم.
اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاسهایم زیاد استفاده میکردم:
الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برایتان بگویم.
ب) این نکتهای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه، و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است.
ج) من از شما انتظار دارم درسهای مرا بفهمید اما نمیخواهم که قبول کنید.
●اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم میگفتم:
الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم.
ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینههای آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزهها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم.
ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما میدانیم در برابر آن چه نمیدانیم یک سوزن در کویری بیش نیست.
○معلم بدی هستم:
الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه میکنم، خجالت میکشم که بگویم اشتباه کردم، سعی میکنم توجیه کنم.
ب) چون وقتی دانشجویی به نظریهای نقد وارد میکند، سعی میکنم با ترفندهای مختلف مثلا بزرگ نشان دادن آن نظریه پرداز، قدرت نقادی دانشجویم را اگر نه سرکوب، دست کم مهار کنم.
ج) چون وقتی دانشجویی ایده جدیدی مطرح میکند، سعی میکنم آنقدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دست کم تا آخر ترم کنترل کنم که مرا آزار ندهد.
■معلم خوب آنست که تدریس اندیشهها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه اینکه گرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانش جویان و نیاندیشیدن.
□من و سایر معلمان اگر میخواهیم خوب باشیم، باید ۵ کار انجام دهیم:
▪︎فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه، جمعبندی من این است که باید این فضائل را لا به لای مباحثم به دانشجویانم/دانشآموزانم منتقل کنم:
انضباط، صداقت و تعهد به سه گانهی «عقل، عدد و علم» در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجانزدگی، کوتاهنگری، شتابزدگی، محدود اندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقینپذیری، القاءپذیری، خرافهپرستی، شخصیتپرستی، سلطهگری و سلطهپذیری.
▪︎به جای پذیرش مقلدانه، تفکر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفرههایی که با سوال و به چالش کشیدن مفروضات ایجاد میشود.
▪︎به دانش آموزان/دانشجویانمان بیاموزیم هیچ کدام از ما مالک صد در صد حقیقت نیست. ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم.
▪︎معلم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشتهاش، تیپ روانشناختیاش و علاقهاش روی اندیشهاش تاثیر بگذارد. پس ما را به دیده تردید بنگرید.
▪︎بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن
●به خودم و شما یادآوری میکنم:
اشتباه پزشك زير خاك دفن ميشود، اشتباه مهندس روي خاك سقوط ميكند، اما اشتباه معلم روي خاك راه مي رود و جهانی را به نابودی می کشاند!
@salehnikbakht
👍10
آقا معلم هندسه
✍دکتر محمد فاضلی
او درست[بیش از] سی سال پیش در همین روزهای مهر ۱۳۶۷ وارد کلاس شد. نوجوانان کلاس اول دبیرستان، شاهد مردی حدود شصت ساله بودند که بسیار مرتب، زیبا و با ابهت لباس پوشیده بود. کتوشلوار سورمهای، پالتو، کلاه پوست و چشمگیرتر از آن، پیکان جوانان زردرنگ که انگار نه انگار بیش از ده سال عمر داشت، عین روز اول نو بود. معلم هندسه بود و رفتار و گفتارش هم نظم هندسی داشت، چنان منظم و باطمأنینه که چهار سال تختههای گچی را پاک کرد اما گرد به لباسش ننشست. دایرهها را هم با دست انگار با پرگار میکشید.
□امتحان ثلث اول برگه امتحانی با خودم نبرده بودم و به رسم دوران راهنمایی یک دو برگی از وسط دفتر جدا کردم و پاسخها را نوشتم. یکی دو هفته بعد وقتی ورقهها را تصحیحشده باز میگرداند، ورقهام نبود. خیلی با احتیاط پرسیدم «آقا ورقه ما نیست؟» خیلی محترمانه پرسید «در برگه دفتر نوشته بودی؟» پاسخ دادم بله، و صریح گفت «ورقه را پاره کردم.» همان موقع فهمیدم مهربانیاش جایگزین نظم هندسیاش نمیشود.
●عالی درس میداد اما من بعید میدانم پیرمرد در چهار سالی که به ما هندسه و ریاضیات جدید درس داد هیچ وقت مسألهای را خودش حل کرده باشد. همه را خودمان حل کردیم زیرا چنان شوق آموختن در نوجوانان کلاس برانگیخته بود که همه برای حل کردن مسائل آخر هر درس، سر و دست میشکستند. یکی از هیجانانگیزترین لحظات چهار سال دبیرستان من، مشارکت در حل مسألههای هندسه در زنگهای تفریح و ساعات بعد از مدرسه بود. تخته سبز مدرسه معمولاً به سه چهار قسمت تقسیم میشد و در هر قسمت دو سه دانشآموز توی سر و کله هم میزدند که مسائل را حل کنند.
○بزرگترین هنر پیرمرد وقتی بود که در خرداد ۱۳۶۸ در آخرین کلاس هندسه یک مسأله بهظاهر ساده به سه کلاس اول دبیرستان داد و گفت تا اول مهر فرصت دارید حل کنید. تکلیف و اجبار نبود، اما اکثریت دانشآموزان از جمله خودم بخش مهمی از تابستان را صرف کشیدن یک مثلت متساویالساقین کردیم که زاویه رأس آن ۲۰ درجه بود و یکی از میانههای دو ساقش ترسیم شده بود و قرار بود زوایای نامعلومش را محاسبه کنیم. مسأله را بعد از ۲۹ سال هنوز به خاطر دارم. اول مهر، فقط یک نفر مسأله را حل کرده بود، اما هر کسی صدها مثلث کشیده و فکر کرده بود و بیآنکه بداند، اندیشیدن، پشتکار و نظم را آموخته بود.
■پیرمرد امتحان تستی نمیگرفت، کتابهای کمکدرسی صنعت کنکور را هم معرفی نمیکرد؛ اما دفترچه کوچکی داشت که با یک مداد اتود، برای دانشآموزانی که برای حل مسألهها پای تخته میرفتند نمره درج میکرد. هیچ کس نفهمید نمرهاش چند است یا چه تأثیری دارد اما از هر ابزاری برای ارزیابی کارآمدتر بود؛ کارآمدتر از هر نمره آزمون آزمایشی.
□«آقای قاضیزاده» معلم هندسه دبیرستانهای اراک، پیرمرد اسطوره نظم، آموزگار پشتکار و استاد بینظیر در واداشتن به تفکر، درست سی سال پیش وارد کلاس که نه، وارد ذهن من و همکلاسیهایم شد و هرگز بیرون نرفت. کثیری از ما ناخودآگاه چیزهایی از او آموختیم که امروز با ماست. یکی از دوستانم میگفت در اولین محل کارم بعد از تحصیل مهندسی، یکی از همکارانم گفت «شما پدرت نظامی بوده است که این قدر منظم و با پشتکار کار میکنی؟» میگفت هر چه پیش خودم فکر کردم دیدم هر آنچه دارم از چهار سال نعمت آموزگاری «آقای قاضیزاده» است.
●پیرمرد اگر زنده بود امروز باید نود و چندساله میشد و من چه با افتخار برای بوسیدن دستش به جاده میزدم و صدها کیلومتر میراندم. اطمینان دارم در نود و چندسالگی هم همانقدر با ابهت، منظم، وظیفهشناس، خلاق، استوار و انگیزهساز میبود.
○من و بسیاری از آنها که کلاسش را درک کردیم، از رمز و رازهای هندسه و ریاضیات جدید که به ما آموخت، چیز دندانگیری به یاد نداریم، اما او منطق آموختن، شوق یاد گرفتن، شور مبارزه برای حل مسأله، استواری بر مسیر سختی، نظم در طرح مسأله و هندسی اندیشیدن و انسانی رفتار کردن را کوشید در ما نهادینه کند. هر کدام به فراخور توانایی و پشتکارمان بهرهای گرفتیم و یادش را زنده نگه میداریم. روحش شاد و سلوک معلمیاش پایدار. شما نیز برای سلامتی بزرگمعلمان زنده و شادی روح آنها که رفتهاند، دعا کنید.
@salehnikbakht
✍دکتر محمد فاضلی
او درست[بیش از] سی سال پیش در همین روزهای مهر ۱۳۶۷ وارد کلاس شد. نوجوانان کلاس اول دبیرستان، شاهد مردی حدود شصت ساله بودند که بسیار مرتب، زیبا و با ابهت لباس پوشیده بود. کتوشلوار سورمهای، پالتو، کلاه پوست و چشمگیرتر از آن، پیکان جوانان زردرنگ که انگار نه انگار بیش از ده سال عمر داشت، عین روز اول نو بود. معلم هندسه بود و رفتار و گفتارش هم نظم هندسی داشت، چنان منظم و باطمأنینه که چهار سال تختههای گچی را پاک کرد اما گرد به لباسش ننشست. دایرهها را هم با دست انگار با پرگار میکشید.
□امتحان ثلث اول برگه امتحانی با خودم نبرده بودم و به رسم دوران راهنمایی یک دو برگی از وسط دفتر جدا کردم و پاسخها را نوشتم. یکی دو هفته بعد وقتی ورقهها را تصحیحشده باز میگرداند، ورقهام نبود. خیلی با احتیاط پرسیدم «آقا ورقه ما نیست؟» خیلی محترمانه پرسید «در برگه دفتر نوشته بودی؟» پاسخ دادم بله، و صریح گفت «ورقه را پاره کردم.» همان موقع فهمیدم مهربانیاش جایگزین نظم هندسیاش نمیشود.
●عالی درس میداد اما من بعید میدانم پیرمرد در چهار سالی که به ما هندسه و ریاضیات جدید درس داد هیچ وقت مسألهای را خودش حل کرده باشد. همه را خودمان حل کردیم زیرا چنان شوق آموختن در نوجوانان کلاس برانگیخته بود که همه برای حل کردن مسائل آخر هر درس، سر و دست میشکستند. یکی از هیجانانگیزترین لحظات چهار سال دبیرستان من، مشارکت در حل مسألههای هندسه در زنگهای تفریح و ساعات بعد از مدرسه بود. تخته سبز مدرسه معمولاً به سه چهار قسمت تقسیم میشد و در هر قسمت دو سه دانشآموز توی سر و کله هم میزدند که مسائل را حل کنند.
○بزرگترین هنر پیرمرد وقتی بود که در خرداد ۱۳۶۸ در آخرین کلاس هندسه یک مسأله بهظاهر ساده به سه کلاس اول دبیرستان داد و گفت تا اول مهر فرصت دارید حل کنید. تکلیف و اجبار نبود، اما اکثریت دانشآموزان از جمله خودم بخش مهمی از تابستان را صرف کشیدن یک مثلت متساویالساقین کردیم که زاویه رأس آن ۲۰ درجه بود و یکی از میانههای دو ساقش ترسیم شده بود و قرار بود زوایای نامعلومش را محاسبه کنیم. مسأله را بعد از ۲۹ سال هنوز به خاطر دارم. اول مهر، فقط یک نفر مسأله را حل کرده بود، اما هر کسی صدها مثلث کشیده و فکر کرده بود و بیآنکه بداند، اندیشیدن، پشتکار و نظم را آموخته بود.
■پیرمرد امتحان تستی نمیگرفت، کتابهای کمکدرسی صنعت کنکور را هم معرفی نمیکرد؛ اما دفترچه کوچکی داشت که با یک مداد اتود، برای دانشآموزانی که برای حل مسألهها پای تخته میرفتند نمره درج میکرد. هیچ کس نفهمید نمرهاش چند است یا چه تأثیری دارد اما از هر ابزاری برای ارزیابی کارآمدتر بود؛ کارآمدتر از هر نمره آزمون آزمایشی.
□«آقای قاضیزاده» معلم هندسه دبیرستانهای اراک، پیرمرد اسطوره نظم، آموزگار پشتکار و استاد بینظیر در واداشتن به تفکر، درست سی سال پیش وارد کلاس که نه، وارد ذهن من و همکلاسیهایم شد و هرگز بیرون نرفت. کثیری از ما ناخودآگاه چیزهایی از او آموختیم که امروز با ماست. یکی از دوستانم میگفت در اولین محل کارم بعد از تحصیل مهندسی، یکی از همکارانم گفت «شما پدرت نظامی بوده است که این قدر منظم و با پشتکار کار میکنی؟» میگفت هر چه پیش خودم فکر کردم دیدم هر آنچه دارم از چهار سال نعمت آموزگاری «آقای قاضیزاده» است.
●پیرمرد اگر زنده بود امروز باید نود و چندساله میشد و من چه با افتخار برای بوسیدن دستش به جاده میزدم و صدها کیلومتر میراندم. اطمینان دارم در نود و چندسالگی هم همانقدر با ابهت، منظم، وظیفهشناس، خلاق، استوار و انگیزهساز میبود.
○من و بسیاری از آنها که کلاسش را درک کردیم، از رمز و رازهای هندسه و ریاضیات جدید که به ما آموخت، چیز دندانگیری به یاد نداریم، اما او منطق آموختن، شوق یاد گرفتن، شور مبارزه برای حل مسأله، استواری بر مسیر سختی، نظم در طرح مسأله و هندسی اندیشیدن و انسانی رفتار کردن را کوشید در ما نهادینه کند. هر کدام به فراخور توانایی و پشتکارمان بهرهای گرفتیم و یادش را زنده نگه میداریم. روحش شاد و سلوک معلمیاش پایدار. شما نیز برای سلامتی بزرگمعلمان زنده و شادی روح آنها که رفتهاند، دعا کنید.
@salehnikbakht
👍11❤3
معلم فیزیک: راننده تریلی هیجده چرخ*(به یاد رضا عابد، معلم فیزیک سال آخر دبیرستان)
✍دکتر محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
□این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی *«فیزیک درس می داد».*
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه! *«فیزیک درس می داد».*
□میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم: هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
●بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت: بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
○و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد: بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود.
■یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
□تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی. اصلا.
●در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
○رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
●ماکس پلانگ را، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد.
○این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
■در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
□روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
@salehnikbakht
✍دکتر محمدرضا اسلامی
تنها کسی بود که سر کلاس درس دبیرستان سیگار می کشید. و سیگار اولی تمام می شد سیگار دوم روشن بود. نعش سیگار چندمی کف کلاس ولو بود که داشت با فریاد، انرژی و هیجان، فیزیک درس می داد. واضح بود که او از تمام قوانین آموزش و پرورش جمهوری اسلامی مستثنی است!
□این مستثنی بودن البته شامل چیزهای دیگری هم می شد. قدری که درس فیزیک جلو تر می رفت، سوالی اگر می کرد و پاسخِ غلط می شنید بی برو برگرد آن آبدارترین و بدترین فحشی که در جاده گفته می شود را نثار می کرد. و فحش در کلاس بیشتر از سیگار مصرف می شد. ولی *«فیزیک درس می داد».*
این سه کلمه، ولی “واقعا” این سه کلمه! *«فیزیک درس می داد».*
□میخواست مفهوم «سرعتِ حد» را درس بدهد. هیچ وقت خاطرم نمی رود، به صدای بلند جزوه می گفت و ما داشتیم می نوشتیم: هواپیمایی در ارتفاع سه هزار متری از سطح زمین در حال پرواز است. قاطری را از هواپیما رها می کنیم. وزن قاطر دویست و هفتادکیلوگرم است. محاسبه کنید که چند ثانیه طول می کشد که سرعتِ سقوط قاطر به پنجاه و پنج متر بر ثانیه برسد؟
●بعد از حل مساله ی قاطر، مجدد همان مفهوم فیزیک را با نهایت دقت و فشار بر روی کلمات «به بیان خودمانی» اینگونه می گفت: بچه ها، سرعت حد تعریفش این هست که جسم با یک سرعتی شروع به حرکت میکنه و همینطور سرعتش بیشتر میشه اما به نقطه ای میرسه که دیگه «شتاب صفر میشه» یعنی با همون سرعت بدون تغییر مثبت یا منفی به حرکتش ادامه میده.
○و بعد یکبار دیگر همان مفهوم را لفظ قلم، به «واژگان علمی»، کلمه به کلمه و به دقت بیان می کرد: بچه ها، دوباره گوشکنید! در دینامیک شارهها، یک جسم، زمانی با سرعت حد (Terminal velocity) حرکت میکند که سرعتش به خاطر نیروی مقاومت هوا، آب یا شارهی دیگری که در آن سقوط کرده ثابت شود.
■یک جسم که در حال سقوط آزاد است هنگامی به سرعت حد میرسد که نیروی به سمت پایینِ گرانش (Fg) با برآیند نیروهای به سمت بالا (نیروی کشش و نیروی شناوری) مساوی شود. با نوشتن موازنهٔ نیرو در
4/3πR^3g(ρs-ρf)=Fd
R، شعاع کرهٔ در حال سقوط، g شتاب گرانش، ρs چگالی کره ، ρf چگالی شاره
هستند.
□تک تک این پارامترها را با فریاد، انرژی و هیجان بیان می کرد. گذشت زمان را سر کلاس حس نمی کردی. اصلا.
●در فضای آموزش و پرورشِ به شدت محافظه کار آنزمان، این قدر رواداری عجیب بود که یک معلم در سرکلاس، مستثنی از سیگار کشیدن و فحشدادن باشد ولی رضا عابد همان مستثنی بود! و این یک دلیل داشت: چون رضا عابد خودش بود. خودِ خودش، راننده تریلی هیجده چرخ.
○رضا عابد، «جاده» را سر کلاس فیزیک می آورد و تمام مدیران دبیرستانهای آن روز پذیرفته بودند که قرار است «یک راننده کامیون» فیزیک درس بدهد ولی او «فیزیک درس می دهد»، واقعا همین سه کلمه!
●ماکس پلانگ را، پلنگِ پدرسگ خطاب می کرد. و اقسام دیگری از ادبیات مشابه! ولی حالات لوتی مسلکی و مردانگی را به شدت ارج می نهاد. طیف وسیعی از بچه ها فیزیک را بخاطر او در کنکور بالای هشتاد درصد زدند. به گردن بسیاری از جامعه مهندسان شیراز حق داشت و دارد.
○این ترم چهاردهمین باری است که درکالیفرنیا درس مکانیک جامدات (یا همان مقاومت مصالح) را تدریس می کنم. تقریبا به ندرت می شود که یک روز سر کلاس بروم، یک مسئله مکانیک که به انتگرال ربط داشته باشد حل کنم و بعد در پایان درس (به هنگام خروج از کلاس) به روح رضا عابد درودی نفرستم. هرگز دوست ندارم سرکلاس سیگار بکشم و البته نَه در ژاپن و نه در آمریکا هرگز ندیدم و نشنیدم که کسی (معلمی یا استاد دانشگاهی) باشد که مجوز سیگار کشیدن سرکلاس را داشته باشد، ولی رضا عابد به غیر از فیزیک دو چیز را به ما آموخت:
■در مرام انسانی ات، خودت باش (بدون تظاهر)؛ و در فیزیک خواندن، عمیق باش. عمیق بفهم.
خدایش رحمت کند.
□روز معلم به آنها که خودشان هستند و عمیق آموختن را با «نهایت تلاش» سر کلاس به دانش آموز «می آموزند» مبارک باد.
@salehnikbakht
❤12👍4
به مناسبت روزهای کارگران و معلمان
✍صالح نیکبخت
روزهای 11و 12 اردیبهشت به ترتیب روز جهانی کارگر و روز معلم در ایران است که آنرا گرامی می داریم.
طبقه کارگر در جهان و قشر زحمتکش معلمان در ایران به لحاظ کار یدی و فکری که انجام میدهند، همواره رنج و زحمات زیادی تحمل کرده ولی از مواهب آن کمترین بهره را می برند .دستمزد یا حقوق آنان کمترین مابه ازایی است که در مقابل کار انجام شده دریافت می کنند
امسال کارگران در جهان و معلمان در ایران درحالی روز خود را که یادآور خون های ریخته شده در مبارزات گذشته ی آنان است، برگزار می کنند که جناحی از سرمایه داران آزمندتر ، قدرت سیاسی را در برخی کشورها تصاحب کرده اند ، کمترین حق برای کارگران و معلمان قائل نیستند.
در این شرایط اعمال تحریم های اقتصادی بر کشورمان ، سقوط پی در پی ارزش پول ملی و روند کاهش تولید و افزایش بیکاری و کمبود و گرانی کالاهای اساسی و تورم لجام گسیخته، زندگی اقتصادی همه مردم کشور به ویژه کارگران و معلمان، کارمندان و دیگر اقشار حقوق بگیر را نابود کرده است.
دیگر نمی توان کتمان کرد، سیاست های اقتصادی دولت های ایران در طول دو دهه اخیر ، درجهت تحقق عدالت اجتماعی و تامین رفاه حداقلی برای مردم کم درآمد کشور به کلی فراموش شده است. به جرئت می توان گفت ؛ شکاف طبقاتی بوجود آمده بین فرادستان و فرودستان جامعه در نیم قرن اخیر بی سابقه و حاکمیت نیز از نتایج آن مطلع است. وضعیت وخیم اقتصادی و معیشتی موجب شده که طبقه متوسط در ایران به جای بالندگی در فرآیند توسعه و افزایش سرمایه ی خود اندوخته گذشته خویش را نیز از دست داده و به جمع فرودستان پیوسته اند. به جز قشر اندکی از مردم که دسترسی به همه امکانات دارند و با استفاده از رانت و روابط در اوج رفاه به سر می برند، شکاف طبقاتی و فقر گریبانگیر اکثریت مردم شده و آنان را به زیر خط فقر کشانده است.
اکنون زحمتکشان جامعه ما زیر منگنه مشکلات معیشتی و کاهش ارزش دستمزد و مزایا به سطحی سقوط کرده اند که هر سال درآمد آنان نمی تواند میزان حداقل نیاز آنها را در سال های قبل پوشش دهد.
همواره این سوال مطرح است که ؛ چرا کارگران و سایر اقشار زحمتکش میهن ما به چنین وضعیتی مبتلا شده و تلاشی برای رهایی و یا کاهش رنج آنان نمی شود؟ باید پرسید ؛ در روز کارگر و معلم حاکمیت چه سیاستی برای کاهش اثرات نابسامانیهای اقتصادی بر آنان درپیش گرفته است؟
سخن در مورد نابرابری و شکاف طبقاتی و رنج کارگران و معلمان را می شود همیشه گفت و تکرار کرد ؛ اما اصل مسئله اینجاست ،چرا باید همواره حقوق طبیعی آنان نادیده گرفته شود و به جای توجه به آن ، اعتراضات کارگران و معلمان جنبه امنیتی پیدا کرده وتا کی این وضعیت ادامه خواهد یافت؟
در حالیکه معلمان و کارگران نقش اساسی در دفاع از کشور در جریان جنگی که کیان میهن را هدف گرفته بود ، بیشترین دفاع و مقاومت را کرده و بیشترین شهید را تقدیم کرده اند ، اینچنین تحت اجحاف قرار می گیرند.
مسئولان امر تاکنون سیاست مشخصی برای رفع بحران اقتصادی حاکم در حوزه تامین حداقل های معیشت کارگران و معلمان و اقشار کم درآمد نداشته اند و به صورت باری به هر جهت با آن برخورد می کنند.
چالشی دیگر که در طول سه دهه گذاشته در حوزه مسایل کارگری و معلمان وجود داشته و هنوز موجود است، نادیده گرفتن حقوق کارگران و معلمان در داشتن تشکلهای صنفی مدافع حقوق آنان از جمله سندیکاهاست.
در موارد متعدد رهبران سندیکاهای کارگری و انجمن های صنفی معلمان دستگیر و سالها زندانی شده اند و با اعتراضات صنفی آنان در حوزه مسایل امنیتی برخورد شده است. باید متذکر شد امور صنفی و اعتراضات مربوط به آن با برخورد امنیتی حل نمیشود.
درحالیکه تشکلها و سندیکاهای کارفرمایان بدون هیچگونه محدودیتی فعالیت می کنند و وزارتخانه ها و سازمانهای ذیربط برای شو پیشنهادات آنان گوش شنوایی دارند ، در مقابل نهادهای حاکم فاقد تولرانس در پذیرش خواستها و نظرات کارگران و معلمان می باشند.
دستگیری و زندانی کردن کارگران و معلمان در دو دهه اخیر شاهد حال زنده این تبعیض آشکار است.
تلاش برای رفع نابرابري و بي عدالتي اجتماعي و برداشتن موانع حق برخورداری از زندگی شرافتمندانه و احترام به شأن و منزلت انساني جز به صورت دسته جمعي و سازمان يافته توسط خود کارگران و معلمان قابل پيگيري نيست.
حق تشکيل انجمن های صنفی و سنديکاها از اهم حقوق و آزاديهاي مدني برای افراد جامعه از جمله کارگران و معلمان مي باشد. در جهان هيچ کشور توسعه يافته ای وجود ندارد که فاقد اتحاديه هاي آزاد و مستقل کارگري و معلمان باشد . برخورداری از حق تشکیل سندیکاهای کارگری و تشکلهای صنفی معلمان برای احقاق حقوق خویش، کمترین حقی است که هم قانون اساسی ایران آن را پذیرفته و هم دولت ایران ملزم است در چارچوب مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار آن را بپذیرد.
✍صالح نیکبخت
روزهای 11و 12 اردیبهشت به ترتیب روز جهانی کارگر و روز معلم در ایران است که آنرا گرامی می داریم.
طبقه کارگر در جهان و قشر زحمتکش معلمان در ایران به لحاظ کار یدی و فکری که انجام میدهند، همواره رنج و زحمات زیادی تحمل کرده ولی از مواهب آن کمترین بهره را می برند .دستمزد یا حقوق آنان کمترین مابه ازایی است که در مقابل کار انجام شده دریافت می کنند
امسال کارگران در جهان و معلمان در ایران درحالی روز خود را که یادآور خون های ریخته شده در مبارزات گذشته ی آنان است، برگزار می کنند که جناحی از سرمایه داران آزمندتر ، قدرت سیاسی را در برخی کشورها تصاحب کرده اند ، کمترین حق برای کارگران و معلمان قائل نیستند.
در این شرایط اعمال تحریم های اقتصادی بر کشورمان ، سقوط پی در پی ارزش پول ملی و روند کاهش تولید و افزایش بیکاری و کمبود و گرانی کالاهای اساسی و تورم لجام گسیخته، زندگی اقتصادی همه مردم کشور به ویژه کارگران و معلمان، کارمندان و دیگر اقشار حقوق بگیر را نابود کرده است.
دیگر نمی توان کتمان کرد، سیاست های اقتصادی دولت های ایران در طول دو دهه اخیر ، درجهت تحقق عدالت اجتماعی و تامین رفاه حداقلی برای مردم کم درآمد کشور به کلی فراموش شده است. به جرئت می توان گفت ؛ شکاف طبقاتی بوجود آمده بین فرادستان و فرودستان جامعه در نیم قرن اخیر بی سابقه و حاکمیت نیز از نتایج آن مطلع است. وضعیت وخیم اقتصادی و معیشتی موجب شده که طبقه متوسط در ایران به جای بالندگی در فرآیند توسعه و افزایش سرمایه ی خود اندوخته گذشته خویش را نیز از دست داده و به جمع فرودستان پیوسته اند. به جز قشر اندکی از مردم که دسترسی به همه امکانات دارند و با استفاده از رانت و روابط در اوج رفاه به سر می برند، شکاف طبقاتی و فقر گریبانگیر اکثریت مردم شده و آنان را به زیر خط فقر کشانده است.
اکنون زحمتکشان جامعه ما زیر منگنه مشکلات معیشتی و کاهش ارزش دستمزد و مزایا به سطحی سقوط کرده اند که هر سال درآمد آنان نمی تواند میزان حداقل نیاز آنها را در سال های قبل پوشش دهد.
همواره این سوال مطرح است که ؛ چرا کارگران و سایر اقشار زحمتکش میهن ما به چنین وضعیتی مبتلا شده و تلاشی برای رهایی و یا کاهش رنج آنان نمی شود؟ باید پرسید ؛ در روز کارگر و معلم حاکمیت چه سیاستی برای کاهش اثرات نابسامانیهای اقتصادی بر آنان درپیش گرفته است؟
سخن در مورد نابرابری و شکاف طبقاتی و رنج کارگران و معلمان را می شود همیشه گفت و تکرار کرد ؛ اما اصل مسئله اینجاست ،چرا باید همواره حقوق طبیعی آنان نادیده گرفته شود و به جای توجه به آن ، اعتراضات کارگران و معلمان جنبه امنیتی پیدا کرده وتا کی این وضعیت ادامه خواهد یافت؟
در حالیکه معلمان و کارگران نقش اساسی در دفاع از کشور در جریان جنگی که کیان میهن را هدف گرفته بود ، بیشترین دفاع و مقاومت را کرده و بیشترین شهید را تقدیم کرده اند ، اینچنین تحت اجحاف قرار می گیرند.
مسئولان امر تاکنون سیاست مشخصی برای رفع بحران اقتصادی حاکم در حوزه تامین حداقل های معیشت کارگران و معلمان و اقشار کم درآمد نداشته اند و به صورت باری به هر جهت با آن برخورد می کنند.
چالشی دیگر که در طول سه دهه گذاشته در حوزه مسایل کارگری و معلمان وجود داشته و هنوز موجود است، نادیده گرفتن حقوق کارگران و معلمان در داشتن تشکلهای صنفی مدافع حقوق آنان از جمله سندیکاهاست.
در موارد متعدد رهبران سندیکاهای کارگری و انجمن های صنفی معلمان دستگیر و سالها زندانی شده اند و با اعتراضات صنفی آنان در حوزه مسایل امنیتی برخورد شده است. باید متذکر شد امور صنفی و اعتراضات مربوط به آن با برخورد امنیتی حل نمیشود.
درحالیکه تشکلها و سندیکاهای کارفرمایان بدون هیچگونه محدودیتی فعالیت می کنند و وزارتخانه ها و سازمانهای ذیربط برای شو پیشنهادات آنان گوش شنوایی دارند ، در مقابل نهادهای حاکم فاقد تولرانس در پذیرش خواستها و نظرات کارگران و معلمان می باشند.
دستگیری و زندانی کردن کارگران و معلمان در دو دهه اخیر شاهد حال زنده این تبعیض آشکار است.
تلاش برای رفع نابرابري و بي عدالتي اجتماعي و برداشتن موانع حق برخورداری از زندگی شرافتمندانه و احترام به شأن و منزلت انساني جز به صورت دسته جمعي و سازمان يافته توسط خود کارگران و معلمان قابل پيگيري نيست.
حق تشکيل انجمن های صنفی و سنديکاها از اهم حقوق و آزاديهاي مدني برای افراد جامعه از جمله کارگران و معلمان مي باشد. در جهان هيچ کشور توسعه يافته ای وجود ندارد که فاقد اتحاديه هاي آزاد و مستقل کارگري و معلمان باشد . برخورداری از حق تشکیل سندیکاهای کارگری و تشکلهای صنفی معلمان برای احقاق حقوق خویش، کمترین حقی است که هم قانون اساسی ایران آن را پذیرفته و هم دولت ایران ملزم است در چارچوب مقاوله نامه های سازمان بین المللی کار آن را بپذیرد.
❤3👍2
حق تشکيل نهادهاي مستقل صنفي ، حق برخورداري از امنيت در انجام فعاليت هاي صنفي ، حق برخورداري از دادرسي عادلانه در قبال اتهامات منتسبه ، حق برخورداري از امکان تعقيب قضايي متعرضين به حقوق و آزاديهاي سنديکايي،حق شرکت اعضاي سنديکا در مجامع بين المللي مرتبط با فعاليت هاي صنفي،حق برخورداري از وکيل منتخب در محاکمات وحق برخورداري از محاکمات علني و مهمتر از همه حق سندیکاها در تعیین حداقل حقوق و دستمزد طبق شرایط اقتصادی کشور از اصول پذیرفته شده در دنیای مدرن امروز است.جای آن دارد به هرگونه برخورد با سندیکاهای کارگری و تشکلهای معلمین در رابطه با مسایل کارگری و سندیکایی پایان داده شود و کارگران و معلمان زندانی آزاد گردند و حق اعتراض مسالمت آمیز آنان در مسایل صنفی به رسمیت شناخته شود.
👍4❤3
Forwarded from مشق نو
📝📝📝 خیال و واقعیت سیاسی
🔻🔻🔻یادداشتی از سعید حجاریان منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
🖊آیا رابطهای معنادار و مؤثر میان «اندیشه» و «عمل» وجود دارد و یا اینکه این دو منفصل از یکدیگر عمل میکنند؟
🖊گمان میکنم بحث درباره این پرسش و احیاناً پاسخ به آن بخشی از مسائل پیشروی سیاستورزی و تصمیمسازی در سیاست را روشن خواهد کرد. ذیلاً تلاش میکنم قدری این مسئله را بشکافم.
🖊طبیعتاً، پاسخ ابتدایی به پرسش فوق این خواهد بود که اندیشه است که عمل را جهت میدهد و آن را پدید میآورد. یعنی ابتدا اندیشهورزی صورت میگیرد، سپس آن اندیشه به محک آزمون گذارده میشود، و نهایتاً عملی که انتظار است، نتیجه میشود.
🖊مثلاً آهنگری را در نظر بگیرید که قصد میکند کلنگی بسازد. او ابتدا در تصور خویش صورتی خیالی از کلنگ ترسیم میکند و بنا به تجربهاش کوره را داغ میکند و آهنی را در درون آن قرار میدهد. سپس، با هر ضربه چکش، میگوید: آهنِ من، نرم شو! از هم دوتا شو! با خیال من یکیتر زندگانی کن! ضربات را پیوسته ادامه میدهد تا جایی که ذهنیتاش ردای عمل بپوشد.
🖊همین کار را سیاستورز نیز انجام میدهد که در این صورت به رابطه خیال و عمل وی میگوییم، رابطه «تئوری» و «پراتیک».
🖊اندیشهها معمولاً از سنخ تفکر، طراحی، ایدئولوژی، جزم و امثال ذلک هستند. عمل نیز از جنس واقعیتِ برساخته، ایجاد هنجار، تربیت و… است. حال با توجه به این تعاریف و درهمآمیختگیها آیا میتوان گفت که تئوری همهچیز است و پراتیک هیچچیز، و یا بالعکس پراتیک همهچیز است و تئوری هیچچیز؟
🖊زمانی مائو تصمیم گرفت ذهن و خیال خود را به واقعیت تحمیل کند. او ذیل پروژه کلان «ابرقدرت شدن» تولید بالغ بر ۱۱ میلیون تُن فولاد را در سال ۱۹۵۸ هدف قرار داد؛ پروژهای ناممکن. اما او ذهنیت را بر عینیت ترجیح داد و بعد از محرز شدن ناتوانی کارگاههای تولید فولاد، اظهار داشت که کورههای تولید فولاد در حیات خلوت خانهها برپا شود. (برای مطالعه بیشتر، رک: چنگ و هالیدی،۱۳۹۳: ص ۶۷۷-۶۷۹) این پروژه خیالمحور نهتنها خسارتآفرین بود بلکه چین را از فرصتهای دیگر محروم ساخت.
🖊البته، خیالمحوری مائو محصور در کشور چین نبود، و گاه، به نسخهپیچیهای جامع نیز ختم میشد. او زمانی تفسیر خود را از آغاز و پایان یک جنگ تمامعیار اتمی اینگونه ارائه داد: «اجازه دهید در این مورد بیندیشیم که اگر جنگی آغاز شود چه تعدادی خواهند مُرد. جمعیت جهان حدود ۲/۷ میلیارد است. در یک جنگ جهانی حدود یکسوم، یا کمی بیشتر حدود یکدوم خواهند مُرد… من میگویم فرض کنیم افراطیترین حالت رخ بدهد و نیمی بمیرند و نیمی زنده بمانند؛ اما در این صورت امپریالیسم با خاک یکسان، و کل جهان سوسیالیست خواهد شد» (همان، ص ۶۴۷).
🖊بعضی اوقات اما جزمیّات بهحدی بر اندیشه مستولی میشود که اصحاب قدرت میگویند: «واقعیات با تئوریهای ما همخوان نیستند، بدا بهحال واقعیات!». این شیوه نگاه در رویکرد استالین نسبت به «مزارع اشتراکی» و نیز اقدامات هیتلر در برابر یهودیان مشهود است.
🖊به این مسئله از زاویه اپوزیسیون هم میتوان نگریست. مثلاً در نمونه ایران بهخاطر دارم در ابتدای انقلاب تعدادی از اعضای کنفدراسیون به ایران آمده بودند. آنها بنا بود سازمانی را برای وحدت کمونیستها راهاندازی کنند. روزی یکنفر از آنها سوار تاکسی شده و گفته بود: من را به میدان وحدت کمونیستها برسان! یعنی تصوری بیش از واقعیت داشت و میپنداشت میدانی بهنام آنها ثبت شده است و حتی ساختمانی دارند. مانند مقطع انقلاب که گروهی درباره نحوه مبارزه با شاه در خارج کشور بحث نظری میکردند بیآنکه توجه داشته باشند مردم در کف خیابانهای ایران دست به اسلحه هستند. این طرز تفکر در قیام سربداران هم برجسته بود. در زمان حاضر نیز بعضی در مرحله نظریهبافی متوقف ماندهاند.
🖊گاهی اوقات نیز، گروههایی در میانه پوزیسیون و اپوزیسیون قائل به نقشآفرینی میشوند بیآنکه به نسبت صحیح میان «تئوری» و «پراتیک» توجه کنند. اینان، از یکسو بهدلیل درک ناکافی از ساخت قدرت از عمل سیاسی درمیمانند و به کنشگرانِ لحظهای بدل میشوند، و از سوی دیگر بهواسطه تئوریزدگی به تجویزهای فرازمانی و فرامکانی روی میآوردند و ناخودآگاه، ذهن و خیال را بر واقعیات چیره میگردانند.
🖊باری، میخواهم نتیجه بگیرم رابطه عمل و تئوری همواره رابطهای دیالکتیکی است. یعنی تئوری عمل را تصحیح میکند و عمل، تئوری را. و ضروری است هر دو به موازات یکدیگر پیش بروند. بهویژه در عالم سیاست که تأمل و بازاندیشی مدام از جمله ارکان اساسی محسوب میشود./پایان
📍منبع:
چنگ و هالیدی (۱۳۹۳)، «مائو؛ داستان ناشناخته»، ترجمه بیژن اشتری، تهران: ثالث
#سعید_حجاریان #ایران #جهان
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
www.tg-me.com/mashghenowofficial
🔻🔻🔻یادداشتی از سعید حجاریان منتشر شده در وبسایت #مشق_نو
🖊آیا رابطهای معنادار و مؤثر میان «اندیشه» و «عمل» وجود دارد و یا اینکه این دو منفصل از یکدیگر عمل میکنند؟
🖊گمان میکنم بحث درباره این پرسش و احیاناً پاسخ به آن بخشی از مسائل پیشروی سیاستورزی و تصمیمسازی در سیاست را روشن خواهد کرد. ذیلاً تلاش میکنم قدری این مسئله را بشکافم.
🖊طبیعتاً، پاسخ ابتدایی به پرسش فوق این خواهد بود که اندیشه است که عمل را جهت میدهد و آن را پدید میآورد. یعنی ابتدا اندیشهورزی صورت میگیرد، سپس آن اندیشه به محک آزمون گذارده میشود، و نهایتاً عملی که انتظار است، نتیجه میشود.
🖊مثلاً آهنگری را در نظر بگیرید که قصد میکند کلنگی بسازد. او ابتدا در تصور خویش صورتی خیالی از کلنگ ترسیم میکند و بنا به تجربهاش کوره را داغ میکند و آهنی را در درون آن قرار میدهد. سپس، با هر ضربه چکش، میگوید: آهنِ من، نرم شو! از هم دوتا شو! با خیال من یکیتر زندگانی کن! ضربات را پیوسته ادامه میدهد تا جایی که ذهنیتاش ردای عمل بپوشد.
🖊همین کار را سیاستورز نیز انجام میدهد که در این صورت به رابطه خیال و عمل وی میگوییم، رابطه «تئوری» و «پراتیک».
🖊اندیشهها معمولاً از سنخ تفکر، طراحی، ایدئولوژی، جزم و امثال ذلک هستند. عمل نیز از جنس واقعیتِ برساخته، ایجاد هنجار، تربیت و… است. حال با توجه به این تعاریف و درهمآمیختگیها آیا میتوان گفت که تئوری همهچیز است و پراتیک هیچچیز، و یا بالعکس پراتیک همهچیز است و تئوری هیچچیز؟
🖊زمانی مائو تصمیم گرفت ذهن و خیال خود را به واقعیت تحمیل کند. او ذیل پروژه کلان «ابرقدرت شدن» تولید بالغ بر ۱۱ میلیون تُن فولاد را در سال ۱۹۵۸ هدف قرار داد؛ پروژهای ناممکن. اما او ذهنیت را بر عینیت ترجیح داد و بعد از محرز شدن ناتوانی کارگاههای تولید فولاد، اظهار داشت که کورههای تولید فولاد در حیات خلوت خانهها برپا شود. (برای مطالعه بیشتر، رک: چنگ و هالیدی،۱۳۹۳: ص ۶۷۷-۶۷۹) این پروژه خیالمحور نهتنها خسارتآفرین بود بلکه چین را از فرصتهای دیگر محروم ساخت.
🖊البته، خیالمحوری مائو محصور در کشور چین نبود، و گاه، به نسخهپیچیهای جامع نیز ختم میشد. او زمانی تفسیر خود را از آغاز و پایان یک جنگ تمامعیار اتمی اینگونه ارائه داد: «اجازه دهید در این مورد بیندیشیم که اگر جنگی آغاز شود چه تعدادی خواهند مُرد. جمعیت جهان حدود ۲/۷ میلیارد است. در یک جنگ جهانی حدود یکسوم، یا کمی بیشتر حدود یکدوم خواهند مُرد… من میگویم فرض کنیم افراطیترین حالت رخ بدهد و نیمی بمیرند و نیمی زنده بمانند؛ اما در این صورت امپریالیسم با خاک یکسان، و کل جهان سوسیالیست خواهد شد» (همان، ص ۶۴۷).
🖊بعضی اوقات اما جزمیّات بهحدی بر اندیشه مستولی میشود که اصحاب قدرت میگویند: «واقعیات با تئوریهای ما همخوان نیستند، بدا بهحال واقعیات!». این شیوه نگاه در رویکرد استالین نسبت به «مزارع اشتراکی» و نیز اقدامات هیتلر در برابر یهودیان مشهود است.
🖊به این مسئله از زاویه اپوزیسیون هم میتوان نگریست. مثلاً در نمونه ایران بهخاطر دارم در ابتدای انقلاب تعدادی از اعضای کنفدراسیون به ایران آمده بودند. آنها بنا بود سازمانی را برای وحدت کمونیستها راهاندازی کنند. روزی یکنفر از آنها سوار تاکسی شده و گفته بود: من را به میدان وحدت کمونیستها برسان! یعنی تصوری بیش از واقعیت داشت و میپنداشت میدانی بهنام آنها ثبت شده است و حتی ساختمانی دارند. مانند مقطع انقلاب که گروهی درباره نحوه مبارزه با شاه در خارج کشور بحث نظری میکردند بیآنکه توجه داشته باشند مردم در کف خیابانهای ایران دست به اسلحه هستند. این طرز تفکر در قیام سربداران هم برجسته بود. در زمان حاضر نیز بعضی در مرحله نظریهبافی متوقف ماندهاند.
🖊گاهی اوقات نیز، گروههایی در میانه پوزیسیون و اپوزیسیون قائل به نقشآفرینی میشوند بیآنکه به نسبت صحیح میان «تئوری» و «پراتیک» توجه کنند. اینان، از یکسو بهدلیل درک ناکافی از ساخت قدرت از عمل سیاسی درمیمانند و به کنشگرانِ لحظهای بدل میشوند، و از سوی دیگر بهواسطه تئوریزدگی به تجویزهای فرازمانی و فرامکانی روی میآوردند و ناخودآگاه، ذهن و خیال را بر واقعیات چیره میگردانند.
🖊باری، میخواهم نتیجه بگیرم رابطه عمل و تئوری همواره رابطهای دیالکتیکی است. یعنی تئوری عمل را تصحیح میکند و عمل، تئوری را. و ضروری است هر دو به موازات یکدیگر پیش بروند. بهویژه در عالم سیاست که تأمل و بازاندیشی مدام از جمله ارکان اساسی محسوب میشود./پایان
📍منبع:
چنگ و هالیدی (۱۳۹۳)، «مائو؛ داستان ناشناخته»، ترجمه بیژن اشتری، تهران: ثالث
#سعید_حجاریان #ایران #جهان
🔸نشانی تلگرام «مشق نو»:
www.tg-me.com/mashghenowofficial
Telegram
مشق نو
وبسایت «مشق نو» با گرایش اصلاحطلبانه و رویکردی تحلیلی تلاش دارد در یادداشتها، مقالات و گفتوگوهای خود، نگاهی نظری با جنبههای آموزشی را دنبال کند.
🔸ارتباط با ما:
🌐mashghenow.com
📧[email protected]
🔸ارتباط با ما:
🌐mashghenow.com
📧[email protected]
👍1