Telegram Web Link
👆👆👆👆👆👆


" نجف دریابندری" فرزند ناخدا خلف دریابندری متولد چاه‌کوتاه( از توابع بخش مرکزی بوشهر) و مادرش مریم متولد بوشهر، در سال ۱۳۰۸ و در شهر آبادان متولد شده است. هرچند در شناسنامه او تاریخ اول شهریور ۱۳۰۸ ذکر شده اما تاریخ دقیق تولد وی ۱۳۰۹ است. علت  موضوع این است که گویا ناخدا خلف می‌خواست فرزندش را زودتر به مدرسه بفرستد. او دورهٔ ابتدایی را در مدرسه ۱۷ دی گذرانده و وارد دبیرستان رازی آبادان شد و در سال سوم دبیرستان تحصیل را رها کرده و به دنبال کار رفت.

حضور انگلیسی‌ها در تأسیسات نفتی شهر آبادان و تردد آنان در سطح شهر نجف را به یادگیری زبان انگلیسی علاقه مند ساخت و به طور خودآموز به فراگیری این زبان پرداخت. در سال ۱۳۳۲ اولین اثر خود را که ترجمهٔ کتاب معروف وداع با اسلحه، نوشتهٔ ارنست همینگوی بود، برای چاپ به تهران فرستاد. همزمان با چاپ این کتاب در سال ۱۳۳۳، به دلیل فعالیت‌های سیاسی در آبادان به زندان افتاد و بعد از یک سال به زندان تهران منتقل شد.

در زندان به مسائل فلسفی علاقه‌مند شد و در مدت حبس، کتاب تاریخ فلسفه غرب اثر برتراند راسل را ترجمه کرد که بعدها توسط انتشارات سخن به چاپ رسید. وی پس از تحمل چهار سال حبس، در سال ۱۳۳۷ از زندان آزاد شد و به کارهای مختلفی روی آورد. در نهایت به عنوان سردبیر در انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. در آنجا به ترجمه آثار ادبی رمان‌نویسان و نمایشنامه‌نویسان معروف آمریکایی پرداخت و کتاب‌هایی همچون پیرمرد و دریا اثر ارنست همینگوی و هاکلبری فین اثر مارک توین را ترجمه کرد.

دریابندری مدت ۱۷ سال با مؤسسهٔ فرانکلین همکاری کرد و در حدود سال ۱۳۵۴ همکاری خود را با این مؤسسه قطع کرد. پس از آن برای ترجمه متون فیلم‌های خارجی با سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران قرارداد بست. پس از انقلاب ۱۳۵۷ از این کار نیز کناره گرفت و به طور جدی به ترجمه و تألیف پرداخت. از جمله آثار وی می‌توان به ترجمه کتاب‌های "یک گل سرخ برای امیلی" و" گور به گور" نوشته ویلیام فاکنر، "رگتایم "و" بیلی باتگیت "اثر دکتروف، "معنی هنر" از هربرت رید و" پیامبر و دیوانه" نوشته جبران خلیل جبران اشاره کرد. وی همچنین کتاب "مستطاب آشپزی" را به رشته تحریر درآورد که کتابی درمورد آشپزی توسط فردی که مترجم سرشناس آثار کلاسیک و فلسفه غرب شناخته می‌شد برای طرفداران وی بسیار عجیب می‌نمود. از وی همچنین نقدهای مختلفی در مجلات و نشریات به چاپ رسیده‌است.

آقای دریابندری به مناسبت ترجمه آثار ادبی آمریکایی موفق به دریافت جایزه "تورنتون وایلدر" از دانشگاه کلمبیا گردیده‌است.

وی از همسر اولش ژانت لازاریان، دو فرزند نوشین و آرش و از همسر دومش مرحومه فهیمه راستکار، بازیگر و دوبلور باسابقه تلویزیون، سینما و تئاتر فرزندی بنام سهراب دارد که وکالت تمام امور خود و منافع اثار خود را به وی منتقل کرده است.
نجف دریابندری پس از چهار بار سکته مغزی طی ۱۴و ۱۵ سال اواخر عمرش که باعث فلج شدن او شده بود و عارضه قلبی هم باعث تشدید این بیماری، شب یکشنبه ۱۴ اردیبهشت در کما بود، به هوش آمد، چشم هایش را بازکرد، با نگاهی پرششگر به سهراب(پسرش) نگاه کرده و درساعت ۱۱:۲۷ روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۹   از " آستانه ناگزیر" گذشت و دوستدارانش را تنها گذاشت.

سیروس علی نژاد که حدود سی سال با زنده یاد نجف دریابندری نشست و برخاست داشته، گفت و گوئی را با ایشان ( از ۲۲ مهر ۸۱ تا ۲۹ اردیبهشت ۸۲) انجام داده، که حدود بیست سال بعد از ضبط بر کاغذ منتقل( ۱۹ اردیبهشت ۹۹) و در سال ۱۴۰۳ توسط نشر " کاغذ سیاه" تهران به بازار عرضه شده است.

یادش هماره گرامی و نامش مانا باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@StarbaadMagazine
به مناسبت بیست و یکمین سالروز درگذشت

                        " حسین منزوی "

شاعری همزاد پائیز که هماره حنجره ی تغزلش زخمی بود!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆

"حسین منزوی" اول مهرماه ۱۳۲۵ در شهر زنجان به دنیا آمد. پدرش محمد، معلم و ادیب بود و شعر ترکی هم می سرود:
" پدرم معلم بود و نه فقط بلد بود اسم خودش را بنویسد، بلد بود شعر هم بنویسد و بلد بود هم اسم عشق هم بنویسد".
پدرش همیشه روزنامه بدست بود و حسین هم از کودکی علاقه مند به ادبیات. مطالعه کتاب را وامدار معلم پنجم و ششم دبستان خود، آقای مطلبی است. در یکی از نمایشنامه هایی که پدرش نوشته بود و در پایان سال تحصیلی ابتدایی اجراء شد، حسین شعری در قالب مثنوی و در مدح دبستان به ذهنش رسید و پدرش آن را به نمایش اضافه کرد؛ این اولین بیتی بود که منزوی سرود:
" دبستان پرورد سرباز جنگی / دبستان پرورد توپ و تفنگی".
حسین، دوران دبستان و دبیرستان را در شهر خود سپری کرد و دیپلم ادبی اخذ کرد و عضو ثابت انجمن ادبی زنجان شد؛ که بگفته خودش " یکی از انگیزه های اصلی اش برای شعر گفتن بوده". اولین شعرش، زمانیکه محصل بود، در مجله " روشنفکر" توسط فریدون مشیری به چاپ رسید.مشیری بعدها به خود منزوی چنین گفت:
" راستش من فکر نمی کردم که شعرها مال خودت باشد…دیدم شعرهای خیلی خوبی است و تقریبا می شود گفت شعرهای بی نقص یا کم نقص است با آن وزن باز، خیلی مسلط، زبان خیلی شسته رفته؛ فکرکردم این شعرها مال دیگری است...ضمنا هم خدای ناکرده اگر مال دیگری باشد، با یک دوبیتی سر و صدایش زیاد بلند نمی شود."
منزوی سال ۱۳۴۴ در رشته زبان و ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد و با"ا علی اشرف درویشیان" و "جعفر کوش آبادی" دوست می شود و با" مهرداد اوستا" هم ارتباط برقرار می کند. بعد از دوسال به رشته علوم اجتماعی( جامعه شناسی) تغییر رشته می دهد و آن را هم نیمه کاره رها می کند؛ که بعدها در سال ۱۳۵۸ توانست مدرک کارشناسی خود را اخذ کند. اما ادبیات رشته ای بود که رهایش نکرد. اولین غزلش در سال ۱۳۴۷ در مجله " فردوسی" چاپ شد؛ که نوید راهی نو در شعر معاصر بود:
" لبت صریح ترین آیه ی شکوفایی ست / و چشم هایت شعر سیاه گویایی ست / تو از معابد مشرق زمین عظیم تری / کنون شکوه تو و بهت من تماشایی ست".
منزوی با حمایت محمدعلی بهمنی، اولین مجموعه شعرش " حنجره زخمی تغزل" را در تیرماه ۱۳۵۰ به چاپ رساند. این دفتر اشعار اوج جوانی او( ۲۰ تا ۲۵ سالگی) را در بر می گرفت؛ که به پدرش پیشکش کرده بود" پیشکش به نخستین شاعری که شناختم، پیشکش به پدرم". این مجموعه در دو دفتر ، هرکدام ۲۲ شعر، اولین دفتر اشعار نیمایی اوست؛ که با بخش پایانی شعر" اسم اعظم"، اینگونه شروع می شود:
" نام ترا نمی دانم. / آری، / اما می دانم. / گلها اگر که / نام ترا / میدانستند، / نسل بهار / از اینسان / رو سوی / انقراض / نمی رفت."
و دومین دفتر، با بیت غزلی که در فردوسی چاپ شد اینگونه آغاز می شود:
" تو از معابد مشرق زمین عظیم تری / کنون شکوه تو و بهت من تماشایی ست"
اشعار این مجموعه، دارای مضامینی سیاسی اجتماعی، عاشقانه و حماسی هستند؛ که مورد توجه مخاطبین بسیاری قرارگرفت و جایزه بخش شعر جهان " فروغ فرخزاد" را به عنوان بهترین شاعر جوان، کسب نمود. شمس لنگرودی در مجموعه باارزش" تاریخ تحلیلی شعر نو" درباره کتاب منزوی چنین می گوید:
" کتاب شعری که هم شعرهایی باارزش دارد و هم نوید از آینده روشن شاعرش می دهد. تغزلی درخشان و صمیمی، با زبانی شسته رفته و نرم و در اهتزاز."
حسین منزوی پس از انتشار اولین کتابش در رادیو و تلویزیون ملی مشغول به کار می شود و در گروه ادب امروز رادیو، به سرپرستی نادر نادرپور، شروع به فعالیت کرده و برنامه های ادبی " کتاب روز"، " یک شعر یک شاعر"، " شعر ما و شاعران"، "آیینه و ترازو"، " کمربند سبز" و " آیینه آدینه" را به خوبی اجراء می کند. در همین سال ها  بسیاری از ترانه ها و تصنیف هایش را می سراید.
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆

در سال ۱۳۵۵ غزلی از او توسط " داریوش" خوانده می شود و منزوی را در اذهان مخاطبین به عنوان شاعر سیاسی اجتماعی معرفی کند:
" از زمزمه دلتنگم، از همهمه بیزارم / نه طاقت خاموشی، نه میل سخن دارم"
و تصنیفی هم از اشعارش توسط " محمد نوری" خوانده می شود که امروز برای ما به تمامی خاطره ای نوستالوژیک دارد:
" نمیشه غصه مارو یه لحظه تنها بذاره/ نمیشه این قافله مارو تو خواب جا بذاره".
ترانه ها و تصنیف هایش توسط خوانندگان زیادی از جمله " ایرج"، " جمال وفایی"، " ناصر مسعودی"، " کوروش یغمایی"، " فیروزه"، " گیتی"، " علیرضا افتخاری" و " مسعود خادم" خوانده شده است. همایون شجریان هم در سال ۱۳۹۲ در آلبوم " نه فرشته ام نه شیطان" از سه شعر حسین منزوی به نام های " درون آینه"( درون آینه روبرو چه می بینی)، " همه هیچم"( نه فرشته ام نه شیطان، کی ام و چی ام؟ همینم!) و " شتک" ( شتک زده است به خورشید خون بسیاران) خوانده است.
حسین منزوی، علاو بر چاپ اشعارش در مجله های " روشنفکر"، " فردوسی" ، " رودکی"، " سروش"و...و جنگ های " کتاب شعر و قصه"( ۱۳۵۲)، " نامه دانشجو"( ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹)، " پژواک" ( ۱۳۴۸) ، مجموعه اشعار زیر را بعداز کتاب اولش به چاپ رسانده است:

- " صفرخان"( ۱۳۵۸)( منظومه ای نیمایی که ستایش نامه و ادای دینی به " صفر قهرمانیان" مبارز و زندانی سیاسی ۳۲ ساله زمان پهلوی که در ۲ آبانماه ۱۳۵۷ در جریان انقلاب آزاد و در ۱۹ آبانماه ۱۳۸۱ درگذشت)
-" حیدر بابا" ( ۱۳۶۹)( ترجمه منظومه ترکی استاد شهریار به شعر نیمایی)
-" با عشق در حوالی فاجعه"( ۱۳۷۱)( مجموعه ای سرشار از حرف های نگفته در غزل ناب معاصر)
-" این ترک پارسی گوی"( ۱۳۷۲)( تحلیل محتوایی به شیوه نقد ادبی معاصر از اشعار استاد شهریار )
-" از شوکران و شکر"( ۱۳۷۳)( جنجالی ترین اثر منزوی است که در مقدمه مفصل آن، از موضوعات مختلفی سخن گفته و گلایه کرده)
-" با سیاوش از آتش"( ۱۳۷۵)( برگزیده غزل های سال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۷۴)
- " از کهربا و کافور"( ۱۳۷۶)( بهترین غزل های منزوی با مضامین نو)
- " از ترانه و تغزل"( ۱۳۷۶)( برگزیده اشعار از هفت دفتر قبلی اش)
- " با عشق تاب می آورم"( ۱۳۷۶)( مجموعه ای از اشعار نیمایی)
- " به همین سادگی"( ۱۳۷۹)( این مجموعه به نام " تیغ و ترمه" هم چاپ شده که در کل اشعار شاملویی منزوی را دربر دارد)
- " این کاغذین جامه"( ۱۳۷۹)
-" از خاموشی ها و فراموشی ها"( ۱۳۸۱)( غزل هایی را دربر می گیرد که به قول خودش:برخی شعرهای این دفتر بوی جوانی و خامی دارند)
-" تغزلی در باران"( ۱۳۸۱)
-" فانوس های آفتابی"( ۱۳۸۳)( در مدح و ثنای ۱۴ معصوم و سوگ آنان با ۲۶ چکامه)
- " تیغ زنگ زده"( ۱۹۸۵ میلادی)( شامل ۱۸ قصه از افسانه های آذربایجان به فارسی ترجمه شده)
- " دیدار در متن یک شعر"( ۱۳۸۴)( نقد آثار ۳۶ شاعر معاصر که پیش از سال ۱۳۵۷ نوشته شده )
- " نیما در مرحله گذار"( بررسی مرحله ای از شعر معاصر از  کلاسیک تا نیما)
- " مجموعه اشعار"( ۱۳۸۸)( کلیه کتاب های شعر)(انتشارات نگاه و آفرینش)
- " گزینه اشعار "( ۱۳۹۵)( انتشارات مروارید)

حسین منزوی چند سالی مسئول صفحه شعر مجله ادبی" رودکی" بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت.
حسین منزوی در شب چهارم از " ده شب شاعران و نویسندگان"( مهرماه ۱۳۵۶ انستیتو گوته ) شرکت و شش شعر قرائت کرد ؛ و محمدعلی سپانلو در کتاب ارزشمند خود " هزار و یک شعر، سفینه ی شعر نو قرن بیستم ایران" دو شعر از اشعاری که در آن " ده شب" خوانده بود را به نام " بانو " و " غزل" را به چاپ رسانده است.
کتاب " از عشق تا عشق" حاصل گفتگوی او با ابراهیم اسماعیلی اراضی در پایان عمرش، مهمترین منبع موجود در باره زندگی اوست.  محمد علی بهمنی درباره منزوی چنین می گوید:
" اگر بخواهیم غزل بعداز نیما را بررسی کنیم باید بگوییم که هوشنگ ابتهاج در غزل پلی می زند و منوچهر نیستانی از این پل عبور می کند و ادامه دهنده این راه حسین منزوی است که طیف وسیعی را به دنبال خود می کشد."
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆👆

حسین منزوی در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد. این ازدواج دوامی نداشت و بعلت بیکاری و بی پولی منزوی در سال ۱۳۶۰ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، دختری به نام غزل است.

مهدی اخوان ثالث( م. امید) در قطعه شعری ( توصیه نامه) که برای مقام رهبری ( زمانی که امام جمعه بودند) به عنوان همشهری اش نوشته، در آن، حسین منزوی را برای اشتغال معرفی کرده که شروعش اینگونه است:

" کسی که این ورق آرد حسین منزوی است
حسین منزوی از شاعران زنجانی ست
جوان و فاضل و صاحب قریحه ای قوی است"

به واسطه این توصیه در وزارت ارشاد مشغول، که مدت زیادی به طول نیانجامید و به زادگاهش زنجان بازگشت و از طریق فروش کتابهایش امرار معاش می کرد.
حسین منزوی در بامداد چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ماه ۱۳۸۳ در سن ۵۸ سالگی، پس از مدتی رنج بیماری، بر اثر آمبولی ریوی در بیمارستان شهید رجایی تهران، در کمال ناباوری زندگی را با همه عشقی به آن داشت، وداع گفت. پیکرش در آرامگاه پاّئین زنجان در کنار مزار پدر شاعرش و برادر جوان مرگش( حسن) به خاک سپرده شد و برای ما تا ابد جاوانه شد.

یادش هماره گرامی و نامش جاودان باد!
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀


   " تغزلی در باران"

یکشب هوای گریه
یکشب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است.

                                                         ^^^
فوج اثیری درناها
                            در باران
شعر مهاجری است
                           که می گذرد
و آن صدای زمزمه وار
که لحظه لحظه،
                        لحظه لحظه به من
نزدیک می شود
آهنگ بال بال شعرم.
شعرم هوای نشستن دارد.

                                                          ^^^
شب را
            تا صبح
مهمان کوچه های بارانی
                               خواهم بود
و برگ برگ دفتر غمگینم را
                          در باران
                               خواهم شست
آنگاه شعر تازه ام را
که شعر شعرهایم خواهد بود
با دست های شاعرانه ی تو
بر دفتری که خالی است؛
                           خواهم نوشت.
ای نام تو تغزل دیرینم
                               در باران
یکشب هوای گریه
یکشب هوای فریاد
امشب دلم هوای تو کرده است.

                   " حسین منزوی"
( از کتاب " حنجره زخمی تغزّل "، انتشارات بامداد، چاپ اوّل تیرماه ۱۳۵۰ )


" غزل ۶ "

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت  خاموشی، نه میل سخن داریم
آوار پریشانی است، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی ست، خود را به که بسپاریم؟
تشویش هزار" آیا " وسواس هزار " اما "
کوریم و نمی بینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف، خشکیده و بی باریم
دردا که هدر دادیم، آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم، ابریم و نمی باریم
ما خویش ندانستیم، بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید. گفتیم که بیداریم
من راه ترا بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم

                      " حسین منزوی "
( از کتاب " حنجره زخمی تغزل"، انتشارات بامداد، چاپ اوّل، تیرماه ۱۳۵۰ )


نام من عشق است، آیا می شناسیدم؟
خسته هستم- خسته - آیا می شناسیدم؟

راه شش صد ساله ای از دفتر حافظ
تا غزل های شماها ، می شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده است
من همان خورشیدم اما، می شناسیدم؟

پای ره وارش شکسته سنگ لاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می شناسیدم؟

می شناسد چشم هایم چهره هاتان را
هم چنانی که شماها می شناسیدم

این چنین بی گانه از من رو بگردانید
در مبندیدم به حاشا، می شناسیدم!

من همان دریایتان ای ره روان عشق
رودهای رو به دریا! می شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا، می شناسیدم؟

در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را، می شناسیدم؟

مسخ کرده چهره ام را گریه این ایام
با همین دیوار حتا، می شناسیدم

  من همان مهربان سال های دور
رفته ام از یادتان؟ یا می شناسیدم؟

نام من عشق است، آیا می شناسیدم؟
نام من عشق است، آیا می شناسیدم؟
نام من عشق است، آیا می شناسیدم؟

                         " حسین منزوی "

@StarbaadMagazine
گرامی باد!
           سالگرد زادروز

                    دکتر " یدالله رویائی "

 شاعر فقیدی که در حجم شعر پرواز می کرد.

🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌻🌺🌻💐🌺

‌‌‌‌                                                          ۱۱

بر ارتفاع زخم
               پرواز داشتم.
و ارتفاع زخم،
هر لحظه در مقاومت خونم
نام مرا میان فرصت های آبی خاموش می کرد.


من با گلوله ای در بال،
صیاد را گریخته بودم؛
و قطره های خونم از ارتفاع زخم
           تا افتاب منتظر تبخیر، -
متن معلق نفسم را،
بسیار نقطه های تعلیق می گذشت.


وقتی که لاجورد اطرافم
بوی عفونت پر، داد
من با تمام گوشت ویرانم،
و با تمامی وزنم،
از لاجورد اطراف،
بر روی خاک گرم تن انداختم،


من از کنار قرمز خود دیدم
در گردش بزاق یاران،
تصویر لاشخواران را
که چکمه فرشته ها را
           بر پای داشتند
و در کنار قرمز من پرسه می زدند.

                               " یدالله رویائی "
  ( از کتاب " دلتنگی ها " ، انتشارات روزن، بهمن ماه ۱۳۴۶)

@StarbaadMagazine
با کمال تأثر و تأسف با خبر شدیم

                " شیوا ارسطویی "

داستان نویس، مترجم و شاعر سرشناس و گرانقدر ایران زمین، روز چهارشنبه ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴ در سن ۶۴ سالگی پَرکشید و ما را در غم سنگین نبودنش تنها گذاشت.

این ضایعه ستُرگ را به خانواده محترم زنده یاد و دوستان و اهالی عزیز  فرهنگ و ادب کشور تسلیت عرض می نمائیم.

روحش شاد و یادش هماره گرامی و نامش مانا باد!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

@StarbaadMagazine
به مناسبت سالروز درگذشت

                 " وارطان سالاخانیان "

مبارز سیاسی و " نازلی " شعر  احمد شاملو!

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
👇👇👇👇👇👇👇👇
@StarbaadMagazine
👆👆👆👆👆👆

" وارطان سالاخانیان " در ۶ بهمن ۱۳۰۹ در تبریز در یک خانواده ارمنی چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به اتمام رساند و در سال ۱۳۲۱ با خانواده اش به تهران رفت. آنها بعد از چهار سال مجددا به تبریز بازگشتند.
وارطان به همراه پدرش در کارخانه ای در تبریز مشعول به کار شد. وی پس از هشت ماه به همراه خانواده راهی تهران شد و به رانندگی اتوبوس پرداخت. در سال ۱۳۳۱ به حزب توده پیوست و بعداز کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ مخفیانه به فعالیت خود در چاپخانه حزب ادامه داد. در غروب ششم اردیبهشت سال ۱۳۳۳، ماموران کودتا بطور اتفاقی اتومبیل وارطان و کوچک شوشتری را که پر از نشریه بود، توقیف و آنها را برای کشف چاپخانه، به فرمانداری نظامی منتقل می کنند. پس از شش روز شکنجه، در ۶ اردیبهشت ماه، کوچک شوشتری بدون کوچک ترین اعترافی جان سپرد.
پس از شهادت کوچک، وارطان به شکنجه گران گفت: " حالا خیالم راحت شد. من می دانم و نمی گویم. هر کار می خواهید بکنید."
بعدها یکی از شکنجه گران اعتراف کرد و گفت: " انگشت سبابه وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم. وارطان گفت می شکند. من باز هم فشار دادم. لعنتی، حرف نمی زد. وارطان گفت: می شکند. با تمام نیرویم فشار دادم. صورت وارطان مثل سنگ بود. لب از لب باز نمی کرد. باز فشار دادم. وارطان گفت: می شکند، خشمگین شدم. مرا مسخره می کرد. باز هم فشار دادم. صدایی برخاست. وارطان گفت: دیدی گفتم می شکند. نگاه کردم انگشت شکسته بود. وارطان به من پوزخند می زد."
سرانجام در روز ۱۸ اردیبهشت سال ۱۳۳۳، ماموران حکومت پهلوی، جمجمه وارطان را در حالی که اثرات سوختگی و شکنجه در بدنش نمایان بود با مته سوراخ کردند و به زندگی او در سن ۲۳ سالگی پایان دادند. عوامل رژیم جسد وارطان و کوچک را در رودخانه جاجرود رها کردند. چند روز بعد جنازه ها کشف شدند.
پس از درگذشت وارطان، از طرف رضا زنجانی که مسئول مالی عبدالکریم حائری یزدی( موسس حوزه علمیه قم) و وکیل شرعی آیت الله میلانی بود، مامور می شود که ماهانه ۱۵۰ تومان به خانواده وی پرداخت کند. این کمک هزینه به مدت ۲۹ سال تا هنگام درگذشت رضا زنجانی در تاریخ ۱۶ دیماه ۱۳۶۲ ادامه داشته است. پس از درگذشت رضا زنجانی خانواده وارطان بر مزار او در حرم حضرت فاطمه معصومه حضور می یابند.
احمد شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد. در هنگام مرگ وارطان در اثر شکنجه، شاملو هم بند وارطان بود. وی در آن زمان شعر " وارطان سخن نگفت " را در رثای او سرود که بعدها برای گذر از سد سانسور، کلمه " نازلی " جای " وارطان " به کار برده شد و به قول شاعر " شعر را به تمام وارطان ها تعمیم داد."

مرگ " نازلی "

" - نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت.
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ... "

نازلی سخن نگفت؛
                        سرافراز
دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت ...

                                          #

" - نازلی! سخن بگو!
مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته ست! "

نازلی سخن نگفت؛
                         چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت ...

                                        #

نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یک دم درین ظلام درخشید و جست و رفت ...

نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و
          مژده داد: " زمستان شکست! "
                                                  و
                                                    رفت ...

" احمد شاملو "
                     ۱۳۳۳
( از کتاب " هوای تازه "، انتشارات نیل، فروردین ۱۳۴۳ )
@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇
مزار زنده یاد " وارطان سالاخانیان " ، گورستان ارامنه گریگوری، دروازه دولاب تهران

@StarbaadMagazine
توزیع در تهران:

           سال نامه فرهنگی - اجتماعی

                       " گرگان نامه "

                  شماره ۵ ، سال پنجم ۱۴۰۳         

تهران؛ انتشارات توس، خیابان انقلاب، خیابان دانشگاه، پلاک ۱۷۸، تلفن  ۶۶۴۶۱۰۰۷
خرید اینترنتی هم امکان پذیر است‌.

@StarbaadMagazine
👇👇👇👇👇👇👇👇
سال‌نامه گرگان‌نامه - شماره ۵ منتشر شد.
قیمت: ۱۰۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/گرگاننامه۵
📗 تازه‌ترین کتاب استاد سید حسین میرکاظمی نویسنده، شاعر و نقاش برجسته معاصر در نمایشگاه کتاب تهران.

عکس از: عبدالناصر مهیمنی

💠 @StarbaadMagazine
فرخنده و خجسته باد!
شصت و هشتمین سالگرد زادروز

              " عباس معروفی "

نویسنده، شاعر، ناشر و روزنامه نگار فقید معاصر!

🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹

عباس جان!
از بس معروف بودی
                               نمردی
سلاطون
          زورش به تو
                         نمی رسید‌‌.

د رانتظار چه بودی؟
که گفته بودی:
              " ما ملت انتظاریم"
در انتظار " گردون " بودی
تا تو را بگرداند
                 در این مذاب مدور؟

می دانستی
          که " سمفونی مردگان " ات
شاید این زندگان را
                              بجنباند؟

آری عباس جان!
از بس معروف بودی
                                 نمردی
و صدای سمفونی ات
در این " سال بلوا "
                       شنیدنی است.

               " عبدالرحمان فرقانی فر "
                                           ۱۴۰۱/۶/۱۰
( فصلنامه استارباد، شماره ۲۶و۲۷، تابستان و پائیز ۱۴۰۱ )

@StarbaadMagazine
با کمال تأثر و تأسف با خبرشدیم که:

    " شهرام شاهرختاش "

شاعر پیشکسوت و منتقد گرانقدر از دنیا رفت.

🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

به گزارش خبرگزاری ایسنا:
" اعظم کیان افراز، مدیر انتشارات افراز، با اعلام این خبر به ایسنا کفت که شاهرختاش مدتی کسالت داشته و دیشب( ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) خبر درگذشتش رسیده اما زمان دقیق اتفاق مشخص نیست.
او که " مجموعه کامل اشعار " شاهرختاش را منتشر کرده، این شاعر را از نسل طلایی دهه ۴۰ و شاعری شهری و پست مدرن توصیف کرد و گفت البته نامش کمتر شناخته شده بود.
شهرام شاهرختاش متولد ۱۳۲۷، از شاعران و منتقدان پیشکسوتی بود که از دهه ۴۰ شروع به فعالیت کرد، نقد های بسیاری از او در مطبوعات و مجله های آن زمان از جمله " آیندگان" و " فردوسی" منتشر شده است. این شاعر اولین کتاب شعرش را در سال ۱۳۴۶ با نام " خواب های فلزی" منتشر کرد. " شهر دشوار حنجره ها"( ۱۳۴۸)، " فصل بلند گیسو"(۱۳۵۰)، " از این دریای ناپیدا کرانه" و "دست بر پیشانی ایام" نیز دیگر کتاب های شعر منتشر شده او هستند."

یادش هماره گرامی و نامش ماناباد!

@StarbaadMagazine
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی آموزگار بازنشسته عباسعلی حاجی مشهدی درباره روز آموزگار

با پوزش از ایشان و همراهان، این ویدئو کمی با تاخیر بارگذاری شد

💠 @StarbaadMagazine
دوستان اهل ادب و اندیشه،
دوشنبه‌ی این هفته، محفلی شاعرانه و خیامی در پیش داریم؛
با اجرای سیدمهدی جلیلی،
رباعی‌خوانی دل‌نشین هادی ناظریان
و سخنرانی علی بایزیدی درباره‌ی خیام.

در پایان، با نوای موسیقی، خیام‌خوانی‌ گروهی خواهیم داشت تا با هم، شعر را زیست کنیم.

زمان: دوشنبه، ساعت ۵ تا ۷ عصر
مکان: گرگان، ملاقاتی پنجم، ساختمان
راهبران

@StarbaadMagazine
📘 37مین شماره فصلنامه فرهنگی، هنری، ادبی و تاریخی استارباد (بهار 1404) در آستانه انتشار.

📚 استارباد با انتشار این شماره وارد یازدهمین سال انتشار شد. 3720 صفحه در 37 شماره (32 جلد).

💠 @StarbaadMagazine
خجسته و فرخنده باد!

            هشتاد و پنجمین سالگرد زادروز

                     " احمدرضا احمدی "

نویسنده، نقاش و شاعر بزرگ فقید موج نو!

🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻🌹🌻💐🌻

همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت

                      " احمدرضا احمدی "

🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
StarbaadMagazine
2025/10/22 15:56:52
Back to Top
HTML Embed Code: