16- اثرگذارنده دوم: شهوتهای نفس
عبدالله شیخ آبادی
🎧۱۶- خوانشی در کتاب الفصل بین النفس والعقل، اثر شیخ عبدالعزیز طریفی | اثر گذارندهٔ دوم بر نفس: شهوات نفس
📖 از صفحه ۸۲ تا ۸۵
#نفس_و_عقل
📋 مباحث مطرحشده در این ویس:
محل شهوت، نفس است
00:00
نفس هم مانند شیطان وسوسهگر است
09:00
اصل شهوتها شیطانی نیست
10:25
شهوتهای نفس بیش از طبایع نفس بر عقل اثرگذارند
11:50
نفس فقیر چیست؟
12:30
نفس بر عقل حقی دارد اما تعیین مقدار و زمان و مکان این حق با عقل است نه با نفس
19:25
فهرست قسمتهای قبل
📖 از صفحه ۸۲ تا ۸۵
#نفس_و_عقل
📋 مباحث مطرحشده در این ویس:
محل شهوت، نفس است
00:00
نفس هم مانند شیطان وسوسهگر است
09:00
اصل شهوتها شیطانی نیست
10:25
شهوتهای نفس بیش از طبایع نفس بر عقل اثرگذارند
11:50
نفس فقیر چیست؟
12:30
نفس بر عقل حقی دارد اما تعیین مقدار و زمان و مکان این حق با عقل است نه با نفس
19:25
فهرست قسمتهای قبل
کانال محمد جرجندی را دنبال میکنم و بعضی ویدیوهایش را هم نگاه میکنم. من هیچ وقت وارد عرصهٔ ارزهای دیجیتال و این چیزها نشدهام ولی چیزی که برایم جالب است کلاهبرداریهای راحتی است که در ایران در این عرصه رخ میدهد و همچنین کلاهبرداری پانزی. اینکه طمع انسان چقدر راحت میتواند عقل او را از کار بیندازد.
یکی از راههای قوی ایجاد طمع توسط این کلاهبردارن، نمایش زندگی به اصطلاح «لاکچری» و ماشینهای گرانقیمت و ساعتهای مچی لوکس و ویلاهای آنچنانی و... است. من واقعا این را درک نمیکردم که این کارها برای چیست ولی بعدا دانستم که این نوعی طعمه برای به دام انداختن و طمعکار کردن اهداف است.
در یک مورد جالب مصاحبهٔ جرجندی را با یک مالباخته گوش میدادم. طرف چند سال پیش بر سر یک توکن، مبلغی را به یکی از همین کلاهبردارهای معروف باخته بود. از او پرسید: هنوز هم پیجش رو دنبال میکنی؟ مالباخته گفت: بله. دوازده میلیون بازدید کننده داره! جرجندی پرسید: کلاهت رو برداشته برای چی هنوز دنبالش میکنی؟ پاسخش عجیب بود: بخاطر زندگی قشنگی که داره! به خاطر استوریاش! مالباخته خیلی جوان بود. نمیدانم این مورد در میان جوانترها چقدر گسترده است.
من قبلا در متون زهد این را خیلی دیده بودم که سلف و علما نسبت به چیزی هشدار دادهاند به نام شهوت نظر. نه فقط آن نظر معروف، بلکه نگاه بیهوده به داشتههای دیگران. نمیدانستم که «نظر» میتواند اینقدر طمع انسان را قوی و او را بیدفاع کند. مثلا در همین مورد کلاهبرداری طرف میدانسته که این آدم کلاهبردار است اما دیدن آن زندگی رویایی در دبی او را به شدت وسوسه کرده و سپس برای «امتحان» مبلغ کمی سرمایهگذاری و سود کرده است. (این سودهای کم اول تله است) سپس در دفعهٔ بعدی مبلغ بیشتری گذاشته و آن را از دست داده است.
نصیحت سلف و علمای تزکیهٔ نفس این بوده است: از «فضول نظر» یعنی نگاه زیادی و بیفایده اجتناب کن. هم دچار نارضایی از زندگی خودت خواهی شد، هم دیگر شکر نعمت نخواهی کرد و هم در برابر رویافروشان بیدفاع خواهی شد. امروز محل این نگاههای اضافه کجاست؟ بله، اینستاگرام.
یکی از راههای قوی ایجاد طمع توسط این کلاهبردارن، نمایش زندگی به اصطلاح «لاکچری» و ماشینهای گرانقیمت و ساعتهای مچی لوکس و ویلاهای آنچنانی و... است. من واقعا این را درک نمیکردم که این کارها برای چیست ولی بعدا دانستم که این نوعی طعمه برای به دام انداختن و طمعکار کردن اهداف است.
در یک مورد جالب مصاحبهٔ جرجندی را با یک مالباخته گوش میدادم. طرف چند سال پیش بر سر یک توکن، مبلغی را به یکی از همین کلاهبردارهای معروف باخته بود. از او پرسید: هنوز هم پیجش رو دنبال میکنی؟ مالباخته گفت: بله. دوازده میلیون بازدید کننده داره! جرجندی پرسید: کلاهت رو برداشته برای چی هنوز دنبالش میکنی؟ پاسخش عجیب بود: بخاطر زندگی قشنگی که داره! به خاطر استوریاش! مالباخته خیلی جوان بود. نمیدانم این مورد در میان جوانترها چقدر گسترده است.
من قبلا در متون زهد این را خیلی دیده بودم که سلف و علما نسبت به چیزی هشدار دادهاند به نام شهوت نظر. نه فقط آن نظر معروف، بلکه نگاه بیهوده به داشتههای دیگران. نمیدانستم که «نظر» میتواند اینقدر طمع انسان را قوی و او را بیدفاع کند. مثلا در همین مورد کلاهبرداری طرف میدانسته که این آدم کلاهبردار است اما دیدن آن زندگی رویایی در دبی او را به شدت وسوسه کرده و سپس برای «امتحان» مبلغ کمی سرمایهگذاری و سود کرده است. (این سودهای کم اول تله است) سپس در دفعهٔ بعدی مبلغ بیشتری گذاشته و آن را از دست داده است.
نصیحت سلف و علمای تزکیهٔ نفس این بوده است: از «فضول نظر» یعنی نگاه زیادی و بیفایده اجتناب کن. هم دچار نارضایی از زندگی خودت خواهی شد، هم دیگر شکر نعمت نخواهی کرد و هم در برابر رویافروشان بیدفاع خواهی شد. امروز محل این نگاههای اضافه کجاست؟ بله، اینستاگرام.
عبدالله محمد
کانال محمد جرجندی را دنبال میکنم و بعضی ویدیوهایش را هم نگاه میکنم. من هیچ وقت وارد عرصهٔ ارزهای دیجیتال و این چیزها نشدهام ولی چیزی که برایم جالب است کلاهبرداریهای راحتی است که در ایران در این عرصه رخ میدهد و همچنین کلاهبرداری پانزی. اینکه طمع انسان…
«ما که نمیتونیم اینجور زندگیای داشته باشیم آقای جرجندی... نگاه میکنیم و لذت میبریم».
چه لذتی که عاقبتش حسرت و ناشکری و نارضایتی است؟ آدم یا ناتوان و عاجز میشود و اسیر غم و غصه و خشم، یا برای رسیدن به ثروت دست به هر کاری میزند. من میدانم اوضاع اقتصادی ایران خراب است، اما مشکل بسیاری از اینها که اتفاقا وضعشان از متوسط زندگی مردم بالاتر است مانند مشکلات طبقه ضعیف نیست. سطح زندگی مورد انتظار این عده که با دیدن استوریهای اغراق شده و ماشینهای رنت شده و ویلاهای اجارهای رویافروشان ایجاد شده گاه حتی از متوسط زندگی یکی شهروند اماراتی هم بالاتر است.
چه لذتی که عاقبتش حسرت و ناشکری و نارضایتی است؟ آدم یا ناتوان و عاجز میشود و اسیر غم و غصه و خشم، یا برای رسیدن به ثروت دست به هر کاری میزند. من میدانم اوضاع اقتصادی ایران خراب است، اما مشکل بسیاری از اینها که اتفاقا وضعشان از متوسط زندگی مردم بالاتر است مانند مشکلات طبقه ضعیف نیست. سطح زندگی مورد انتظار این عده که با دیدن استوریهای اغراق شده و ماشینهای رنت شده و ویلاهای اجارهای رویافروشان ایجاد شده گاه حتی از متوسط زندگی یکی شهروند اماراتی هم بالاتر است.
Forwarded from اللُّغَةُ وَالأدَب | بهمن بادینی
هزینههای چهارشنبهسوری، مراسم رقص و ولنگاری نوروز، روز نابودی طبیعت (سیزدهبدر) و... را خرج فقرا نمیکنند و کسی هم به ذهنش خطور نمیکند که با افِکتِ سیاه و سفید یا وقتی در کنار پنجره ایستاده و نور آفتاب به نصف صورتش میتابد، کلیپی ضبط کند و مانند متلکپراکنی به حج تمام مصائب و فقر و فلاکت بشریت را به آنها ربط دهد!
قُمپُزِ روشنفکری و ادای دغدغهمندی فقرا با هر موضوعی تناسب ندارد!
قُمپُزِ روشنفکری و ادای دغدغهمندی فقرا با هر موضوعی تناسب ندارد!
اللُّغَةُ وَالأدَب | بهمن بادینی
هزینههای چهارشنبهسوری، مراسم رقص و ولنگاری نوروز، روز نابودی طبیعت (سیزدهبدر) و... را خرج فقرا نمیکنند و کسی هم به ذهنش خطور نمیکند که با افِکتِ سیاه و سفید یا وقتی در کنار پنجره ایستاده و نور آفتاب به نصف صورتش میتابد، کلیپی ضبط کند و مانند متلکپراکنی…
آه ای حاجی، فقیر همسایهات را ندیدی؟ آه... ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟ (سپس بلیط کنسرت نوروزی استانبول ابی را رزرو میکند)
17- قیود عقل بر شهوتهای نفس
عبدالله شیخ آبادی
🎧۱۷- خوانشی در کتاب الفصل بین النفس والعقل، اثر شیخ عبدالعزیز طریفی | قیود عقل بر شهوتهای نفس
📖 از صفحه ۸۵ تا ۹۵
#نفس_و_عقل
📋 مباحث مطرحشده:
عقل باید راهنمای نفس در اشباع غرایزش باشد و برایش قید بگذارد
00:00
قید نخست: زمان اشباع شهوتها
01:00
اصل این است نفس به نوع صحیحی از شهوتها گرایش دارد اما امکان انحراف نفس و درخواست شهوتهای غیر فطری هم بعید نیست
02:34
شهوتهای غیر فطری ممکن است طی چند نسل عادی شود
03:43
برای آنکه نفس از شهوتهای غیر فطری نترسد آن را به شکل تدریجی و با رسانه و تبلیغات و تکرار عادی میکنند
05:12
قید دوم: مکان اشباع شهوتها را عقل باید تعیین کند
08:57
هر چه عقل کاملتر باشد، در زمان اشباع شهوت نفس کنترل بیشتری دارد
09:02
قید سوم: مکان اشباع شهوت را عقل باید تعیین کند
12:52
قید چهارم: مقداری که عقل برای نفس تعیین میکند بر اساس میل نفس نیست بلکه بر اساس مصلحت نفس است
15:13
عقل عاقبت شهوتها را میبیند ولی نفس عاقببین نیست
17:00
برخی از شهوتها حتی حد موقت هم ندارند، مانند شهوت جاه و مقام و شهرت و پول
19:30
هرچه انسان از حد کافی خود وارد شهوتهای اضافه شد به حد حیوانی نزدیکتر میشود
22:07
قید پنجم: روش اشباع شهوت را عقل تعیین میکند
23:58
روش اشباع شهوت باید بر اساس دین و عرف و عادات و رعایت بهداشت و سلامتی و دیگر امور باشد
24:29
قید ششم: اثر شهوت بر دیگر شهوتهای نفس و بر دیگران
24:50
یاری عقل با محدودسازی و تنبیه نفس پیش از عمل با رعایت اسباب کنترل کننده و دور شدن از اسباب شهوت و پس از عمل با تنبیه و مجازات شخصی یا شرعی
25:30
فهرست قسمتهای قبل
📖 از صفحه ۸۵ تا ۹۵
#نفس_و_عقل
📋 مباحث مطرحشده:
عقل باید راهنمای نفس در اشباع غرایزش باشد و برایش قید بگذارد
00:00
قید نخست: زمان اشباع شهوتها
01:00
اصل این است نفس به نوع صحیحی از شهوتها گرایش دارد اما امکان انحراف نفس و درخواست شهوتهای غیر فطری هم بعید نیست
02:34
شهوتهای غیر فطری ممکن است طی چند نسل عادی شود
03:43
برای آنکه نفس از شهوتهای غیر فطری نترسد آن را به شکل تدریجی و با رسانه و تبلیغات و تکرار عادی میکنند
05:12
قید دوم: مکان اشباع شهوتها را عقل باید تعیین کند
08:57
هر چه عقل کاملتر باشد، در زمان اشباع شهوت نفس کنترل بیشتری دارد
09:02
قید سوم: مکان اشباع شهوت را عقل باید تعیین کند
12:52
قید چهارم: مقداری که عقل برای نفس تعیین میکند بر اساس میل نفس نیست بلکه بر اساس مصلحت نفس است
15:13
عقل عاقبت شهوتها را میبیند ولی نفس عاقببین نیست
17:00
برخی از شهوتها حتی حد موقت هم ندارند، مانند شهوت جاه و مقام و شهرت و پول
19:30
هرچه انسان از حد کافی خود وارد شهوتهای اضافه شد به حد حیوانی نزدیکتر میشود
22:07
قید پنجم: روش اشباع شهوت را عقل تعیین میکند
23:58
روش اشباع شهوت باید بر اساس دین و عرف و عادات و رعایت بهداشت و سلامتی و دیگر امور باشد
24:29
قید ششم: اثر شهوت بر دیگر شهوتهای نفس و بر دیگران
24:50
یاری عقل با محدودسازی و تنبیه نفس پیش از عمل با رعایت اسباب کنترل کننده و دور شدن از اسباب شهوت و پس از عمل با تنبیه و مجازات شخصی یا شرعی
25:30
فهرست قسمتهای قبل
عبدالله محمد
مدتها دربارهٔ دلایل هدایت یا حداقل دور شدن از گمراهی فکر میکردم. اینکه دلایل هدایت یا بیداری مردم چقدر متنوع و عجیب است. یا اینکه چه چیزهایی راه انسانها را روشن میکند؛ گاه چیزهایی به ظاهر خیلی ساده. یکی از اینها داستان دور شدن «عبدالوهاب المسیری» از…
اگر ما گمراهیهای پرشمار داشته باشیم، بیداریهای پرشمار هم داریم. مشکل وقتی پیش میآید که انسان یک گمراهی را بگیرد و چشمش را از همهٔ بیداریهای دیگر ببندد. پروردگار، با کوچکترین نشانهها هدایت میکند. اما مسئلهٔ اصلی، چشم هدایتبین است.
Forwarded from عبدالله محمد (abdollah Mohammad)
کاری که قرآن میکند، به یاد آوردن حقایق ساده اما مهم است. مردم زیادند و زمان بسیاری از بودنشان گذشته و این فرصتی شده تا حسابی حرف بزنند. حرفهای خوب هم کم نزدهاند اما بسکه گفتهها زیاد است گیج شدن آسان.
از این رو آدم نیاز دارد که برگردد و حقهای ساده را به یاد خود بیاورد. مثلا اینکه مقصدم در زندگی چیست؟ خُب سر این میشود حسابی فلسفه بافت. اما اگر از قرآن بپرسی میگوید پیروزی این است که بهشتی شوی. همین. زندگی راهی است که به پایانی میرسد و آن پایان همیشگی است و آن پایان برنده و بازنده را مشخص میکند. حالا اگر تو اسیر فضای دنیا و حرف مردم باشی اولا که مسئلهشان پایان نیست، مسیر است. میگویند به پایان و معنا فکر نکن، از مسیر لذت ببر. این است که باید مشغول جاده شوی نه مقصد. کتابی هم دیگر لازم نیست. جاده است دیگر، میریم ببینیم چی میشه. جی پی اس هم خاموش.
حقایق ساده اینطورند که کوتاهند اما با این حال فراموش میشوند. نه اینکه خود کلماتش فراموش شوند، نه! معنایش و کاربردش از یادت میرود. این است که قرآن تکرار میکند. مثانی است. این است که نماز هم مجموعهای است از تکرارها. ذکر هم. نمیشود یک بار گفت و رفت و تمام. چون در مسیر، حواسپرتکنهای اطراف جاده حواست را پرت میکنند باید یادت بماند که من مقصدی دارم، دیرم نشود. این من مقصدی دارم و این دیرم نشود همان حقایق سادهای است که از یاد میرود. این از یاد رفتن، این فراموشی خودخواسته را «غفلت» مینامند. غفلت این نیست که ندانی، این است که بدانی ولی حواست به دانستهات نباشد.
این است که تکرار حیاتی است. آیات قرآن پشت سر هم حقایق سادهای را به تو یادآور میشوند. همین را هم باید مرتب و منظم بخوانی. نمازت را هم. و ذکر و دعا.
اما اگر فاصله بیفتد چه؟ اگر نمازم را بدون توجه به معنایش خواندم چه؟ آن وقت غفلت روز به روز ریشهدارتر میشود تا جایی که وارد مراحل بدتری میشوی. مثل تکبر:
{سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ} [اعراف: ۱۴۶]
(به زودی کسانی را که بهناحق در زمین تکبر میورزند از آیاتم رویگردان سازم [آنطور که] اگر هر نشانهای را ببینند بدان ایمان نیاورند و اگر راه درست را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند).
یعنی تو دیگر آن آدم سادهٔ اول غفلتت نیستی. از وضعیت خود دفاع خواهی کرد و با ناصحان درگیر خواهی شد. گناه بزرگ، محصول غفلتهای كوچک روی هم انباشه است. برای آنکه این تکههای کوچک روی هم انباشته نشود، از تکرار حقایق ساده دست نکش.
#عبدالله_محمد
از این رو آدم نیاز دارد که برگردد و حقهای ساده را به یاد خود بیاورد. مثلا اینکه مقصدم در زندگی چیست؟ خُب سر این میشود حسابی فلسفه بافت. اما اگر از قرآن بپرسی میگوید پیروزی این است که بهشتی شوی. همین. زندگی راهی است که به پایانی میرسد و آن پایان همیشگی است و آن پایان برنده و بازنده را مشخص میکند. حالا اگر تو اسیر فضای دنیا و حرف مردم باشی اولا که مسئلهشان پایان نیست، مسیر است. میگویند به پایان و معنا فکر نکن، از مسیر لذت ببر. این است که باید مشغول جاده شوی نه مقصد. کتابی هم دیگر لازم نیست. جاده است دیگر، میریم ببینیم چی میشه. جی پی اس هم خاموش.
حقایق ساده اینطورند که کوتاهند اما با این حال فراموش میشوند. نه اینکه خود کلماتش فراموش شوند، نه! معنایش و کاربردش از یادت میرود. این است که قرآن تکرار میکند. مثانی است. این است که نماز هم مجموعهای است از تکرارها. ذکر هم. نمیشود یک بار گفت و رفت و تمام. چون در مسیر، حواسپرتکنهای اطراف جاده حواست را پرت میکنند باید یادت بماند که من مقصدی دارم، دیرم نشود. این من مقصدی دارم و این دیرم نشود همان حقایق سادهای است که از یاد میرود. این از یاد رفتن، این فراموشی خودخواسته را «غفلت» مینامند. غفلت این نیست که ندانی، این است که بدانی ولی حواست به دانستهات نباشد.
این است که تکرار حیاتی است. آیات قرآن پشت سر هم حقایق سادهای را به تو یادآور میشوند. همین را هم باید مرتب و منظم بخوانی. نمازت را هم. و ذکر و دعا.
اما اگر فاصله بیفتد چه؟ اگر نمازم را بدون توجه به معنایش خواندم چه؟ آن وقت غفلت روز به روز ریشهدارتر میشود تا جایی که وارد مراحل بدتری میشوی. مثل تکبر:
{سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ} [اعراف: ۱۴۶]
(به زودی کسانی را که بهناحق در زمین تکبر میورزند از آیاتم رویگردان سازم [آنطور که] اگر هر نشانهای را ببینند بدان ایمان نیاورند و اگر راه درست را ببینند آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند آن را راه خود قرار دهند این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشته و غفلت ورزیدند).
یعنی تو دیگر آن آدم سادهٔ اول غفلتت نیستی. از وضعیت خود دفاع خواهی کرد و با ناصحان درگیر خواهی شد. گناه بزرگ، محصول غفلتهای كوچک روی هم انباشه است. برای آنکه این تکههای کوچک روی هم انباشته نشود، از تکرار حقایق ساده دست نکش.
#عبدالله_محمد
از خودت بپرس: شادی اصلی زندگیت چیست؟ جز روزمرگیها (شادی برای بستنی، برای نوازش گربه، آمدن پیتزا و...) شادی فراتر تو چیست؟ زندگی بر گرد نیازهای معیشتی و سپس نیازهای برتر میچرخد. نیازهای برتر شادیهای ماندگارتری دارند و بلکه میتوانند شادی مداوم داشته باشند. شادی اصلی زندگیت چیست؟ زندگی بدون تلاش، و تلاش بدون صبر، و صبر بدون امید، و امید بدون شادی، تلخ است.
7
عبدالله محمد
از خودت بپرس: شادی اصلی زندگیت چیست؟ جز روزمرگیها (شادی برای بستنی، برای نوازش گربه، آمدن پیتزا و...) شادی فراتر تو چیست؟ زندگی بر گرد نیازهای معیشتی و سپس نیازهای برتر میچرخد. نیازهای برتر شادیهای ماندگارتری دارند و بلکه میتوانند شادی مداوم داشته باشند.…
شاید روزی نزد من آمدی و گفتی: من شاد نیستم. آن روز به تو خواهم گفت: شاید باید شادیات را تغییر دهی؟ آن وقت از تو خواهم پرسید: شادی فراتر تو چیست؟ آنچه سقفش از خواستههای طبیعی بالاتر است و زندگیات را خارج از ضرورتهای معیشت به آن مشغولی؟ آن شادی را تغییر بده. انسان را با خواستههایش میسنجند و خواستهها کلید شادیهاست. اما از کجا معلوم شادیات واقعا باارزش است؟ یکی شادیاش به تیمی بند است که یک سال قهرمان میشود و یک سال نمیشود. پیرمردهای الان طرفدار تیمی هستند که سی سال است روی لیگ برتر را ندیده است. آن شادی تمام شده و طرفدارانش نتوانستهاند تغییرش دهند. تو چیزی بخواه که همیشه بتوان برایش شادی کرد. شادی فراتر بر غم معیشت هم سایه میافکند. مردم غمگین را میبینی؟ غمشان فراتر از شادیهای ریز دم دستی است.
1
صبر نخست، صبرهای بعد را آسان میکند. اما اگر انسان به گرداب بیصبری وارد شد، صبرهای قبلی هم سنگر به سنگر به اشغال سربازان گناه و ناشکری درمیآیند. عدهای که زمانی اهل صلاح بودند، امروز از گذشتهٔ خود تعجب میکنند که چطور میتوانستم آنقدر نماز بخوانم و روزه بگیرم و نزدیک خیلی چیزها نشوم. او گمان میکند اکنون آگاهی جدیدی حاصل کرده در حالی که قضیه اصلا آگاهی و دانش جدید نیست، بلکه او از جایی به بعد صبرهایش را یکی یکی از دست داده تا اکنون که آثار بیصبری به عقیدهاش رسیده است. توبه کنندگان هم همینطورند. برخی به درستی آموزههای وحی پی میبرند اما از ترک سبک زندگی خود میترسند، اما انسان همینکه با توکل وارد شد، کم کم صبور میشود. او هر روز یک صبر جدید به دست میآورد و هر روز چیزی را درست میکند تا جایی که از گناهان گذشتهاش و از نسخهٔ بیصبر قدیمی تعجب میکند. تمرین صبر کن، صبور میشوی و بدان که پروردگار اگر امری کرده، صبرش را هم به تو خواهد داد و اصلا آن صبر هم از سوی خود اوست: {وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ} [نحل: ۱۲۷] (صبر پیشه کن و صبر تو جز به [یاری و] توفیق الله نیست).
https://www.tg-me.com/akseMahtab
https://www.tg-me.com/akseMahtab
عبدالله محمد
صبر نخست، صبرهای بعد را آسان میکند. اما اگر انسان به گرداب بیصبری وارد شد، صبرهای قبلی هم سنگر به سنگر به اشغال سربازان گناه و ناشکری درمیآیند. عدهای که زمانی اهل صلاح بودند، امروز از گذشتهٔ خود تعجب میکنند که چطور میتوانستم آنقدر نماز بخوانم و روزه…
دربارهٔ ارتباط شبهه و شهوت این متن را هم لطفا بخوانید.
Telegram
عبدالله محمد
«پیش از فتنههایی چون تکههای شب تاریک برای انجام اعمال نیک بشتابید، [فتنههایی که در آن] شخص شب را مؤمن به صبح میرساند و تا شام کافر میشود یا روز را مؤمن به شب میرساند و صبح کافر میشود. دینش را به کالایی از دنیا میفروشد».
مسلم (۱۱۸)
چند بحث در این…
مسلم (۱۱۸)
چند بحث در این…
عبدالله محمد
همهٔ این مدالها را خواهی گذاشت و خواهی گذشت. فکر نکن این القاب محدث و علامه و حافظ بزرگ ارزشی دارد... بالاتر از لقب امیرالمومنین؟ عمر بن الخطاب رضی الله عنه هنگام وفاتش فرمود: «من [دیگر] امیرالمومنین نیستم... گونهام را بر زمین بگذار ...» نشان امیرالمومنین…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from عبدالله (abdollah Mohammad)
باد خوشبویی میوزد در میان برگهای باغی شاداب، باغ تو. اگر میشنیدی صدای آن آب روان را، راهت خیلی کوتاهتر میشد. جامهای پر و مهمانی چیده شده را اگر میدیدی، هیچ رنجی را بزرگ نمیدیدی.
به مهیا بودن بهشت خودت فکر کن. به این که کارهای تو تعیین میکند چه را با چه عوض میکنی؟ بازی دنیا مساوی ندارد، وقت اضافه ندارد. همه چیز ناگهان به پایان میرسد.
بهشت و دوزخ تو آفریده شده، روحِ شنوا داری؟ میشنوی صدای آن آب روان را؟
#بهشت_اندیشی
به مهیا بودن بهشت خودت فکر کن. به این که کارهای تو تعیین میکند چه را با چه عوض میکنی؟ بازی دنیا مساوی ندارد، وقت اضافه ندارد. همه چیز ناگهان به پایان میرسد.
بهشت و دوزخ تو آفریده شده، روحِ شنوا داری؟ میشنوی صدای آن آب روان را؟
#بهشت_اندیشی
و گفت: من هم دنیا را دوست داشتم. ولی آخرت را بیشتر دوست داشتم. داستان من، داستان ترجیح بود، نه نخواستن. من معنای همهٔ زیباییهای زمین را میدانستم... من فقط ترجیح دادم.
عبدالله محمد
پیامبر ﷺ میفرماید: «عید ما». حالا به این فکر کن که تو در این «ما»ی پیامبر داخل باشی نه در «ما»ی دیگران. که بپرسند تو از چه قومی هستی؟ بگویی از قوم پیامبرمانﷺ.
به این خشنودم که از قوم پیامبرم ﷺ باشم. من فقط دو عید دارم.
پ ن: افزون بر عید هفتگی جمعه.
پ ن: افزون بر عید هفتگی جمعه.
عبدالله محمد
به این خشنودم که از قوم پیامبرم ﷺ باشم. من فقط دو عید دارم. پ ن: افزون بر عید هفتگی جمعه.
مشخص است که اینجا منظور از «قوم» آن قومیتی نیست که در این دوران به ذهن ما فرو کردهاند. هر مسلمانی قوم و خویش مسلمان دیگر است. منظور از قوم در این حدیث، اهل یک دین است. یعنی اهل هر دینی عید خود را دارند. در ضمن اگر منظور از قوم، قومیت باشد که انصار هم پیش از اسلام نوروز و مهرگان را جشن میگرفتند و بدیهی است که انصار از عرب بودند. در جاهلیت اعیاد دیگری هم بود که با اسلام منسوخ شد و تنها دو عید باقی ماند که عید اسلام است نه عید عرب! چرا باید انصاری نوروز و مهرگان را رها کند و دیگران نه؟ پس بحث اصلا قومیتی و ناسیونالیستی نیست که فارس و کرد و ترک و بلوچ هم عید خودشان را داشتند، پس بگذار که آن را هم داشته باشند! عید - هر عیدی - ذاتا دینی است و نمیتوان ریشهٔ بت پرستانه یا چندگانه پرستانهٔ اعیاد غیر اسلامی را انکار کرد و به آن پوستهٔ دروغین «ملی» داد. این یک برچسب تقلبی است.
Forwarded from عبدالله (abdollah sh)
دعاهایی که در نصوص وحی آمده علاوه بر عرض درخواست، به شکل غیر مستقیم به ما میگوید که چگونه بخواهیم و علاوه بر آن به ما خط میدهد که برای پذیرش دعایمان چه کنیم.
دعاهای کتاب و سنت غالبا کوتاه است. بعدها در دورههای دور، مناجاتهای زیبا و مفصلی گفته شد که بار ادبی و روحی بالایی داشت، اما وحی همیشه چیز دیگری است. کتابچهای است مختصر، پر از فرصت فهمیدن، نشانه، اشاره.
«اللَّهمَّ إنَّك عفُوٌّ تُحبُّ العفوَ فاعْفُ عنِّي» (صحیح الجامع).
آدم احتمالا اگر متوجه شود که این شب، شبِ قدر است دست و پایش را گم کند: حالا چه دعایی کنم؟ احساس حضور ملائکه. درهای همچنان باز آسمان. آدم فکر میکند لابد دعایی که پیامبرمان ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای چنین فرصتی پیشنهاد میکند متنی مفصل و طولانی است.
هنگامی که ام المومنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ پرسید: اگر دانستم که شب قدر است چه بگویم؟ ایشان فرمودند: «بگو: اللَّهمَّ إنَّك عفُوٌّ تُحبُّ العفوَ فاعْفُ عنِّي» (اللهم ـ خدایا ـ تو اهل عفوی و عفو را دوست داری، پس مرا عفو کن).
او عفو را دوست دارد، ما نیز بر همین اساس از او خواهان عفویم. پس رابطهای است بین دوست داشتن و خواستن.
او دوست دارد ببخشد، بنابراین تو غم این را نداشته باش. از جهتِ پروردگار، قضیه حل است. اکنون توپ در زمین توست، تو هم بخشیدن را دوست داری؟
میفرماید: {وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ} [نور: ۲۲]
(باید عفو کنند و گذشت نمایند؛ مگر دوست ندارید الله بر شما ببخشاید؟)
تو عفو را دوست داری. چقدر دوست داری؟ آنقدر هست که اگر کسی که در حقت بدی کرده خواهان گذشت شود، بگذری؟
تو هم عفو را دوست داری؟ یا از آنهایی که شخص مقابل را سه لایه بلاک میکنند و برای آنکه احیانا در موقعیت خاصی قرار نگیرند و نبخشند، حتی برنامهٔ زندگیشان را بر اساس ندیدن او تنظیم میکنند! (مانند اینهایی که قبل از حضور در هر مجلسی اول میپرسند: فلانی هم هست؟ که اگر بود، نروند).
تو از خداوند چیزی میخواهی، در عوض نباید دعایت با مرامت در تعارض باشد. تو که از خداوند داشتن چیزی را میخواهی، نباید دیگری را از داشتهاش محروم کنی. تو که خواهان رحمتی، نباید بیرحم باشی. آخر میدانید، برخی تا نوبت خودشان است سنگدلاند و ستمگر، اما وقتی که گیر میافتند خواهان رحمت میشوند. رحمت خوب است، اما در حق ما. ظلم بد است، اما فقط وقتی دیگران مرتکب میشوند!
دعا یک قضیهٔ دو طرفه است. بخشی مربوط به خداوند است که ایمان و یقین میخواهد. و بخشی مربوط به خود شخص. همین چیزی که اینجا گفتیم.
عبدالله محمد
www.tg-me.com/akseMahtab
instagram.com/akseMahtab
دعاهای کتاب و سنت غالبا کوتاه است. بعدها در دورههای دور، مناجاتهای زیبا و مفصلی گفته شد که بار ادبی و روحی بالایی داشت، اما وحی همیشه چیز دیگری است. کتابچهای است مختصر، پر از فرصت فهمیدن، نشانه، اشاره.
«اللَّهمَّ إنَّك عفُوٌّ تُحبُّ العفوَ فاعْفُ عنِّي» (صحیح الجامع).
آدم احتمالا اگر متوجه شود که این شب، شبِ قدر است دست و پایش را گم کند: حالا چه دعایی کنم؟ احساس حضور ملائکه. درهای همچنان باز آسمان. آدم فکر میکند لابد دعایی که پیامبرمان ـ صلی الله علیه وسلم ـ برای چنین فرصتی پیشنهاد میکند متنی مفصل و طولانی است.
هنگامی که ام المومنین عایشه ـ رضی الله عنها ـ از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ پرسید: اگر دانستم که شب قدر است چه بگویم؟ ایشان فرمودند: «بگو: اللَّهمَّ إنَّك عفُوٌّ تُحبُّ العفوَ فاعْفُ عنِّي» (اللهم ـ خدایا ـ تو اهل عفوی و عفو را دوست داری، پس مرا عفو کن).
او عفو را دوست دارد، ما نیز بر همین اساس از او خواهان عفویم. پس رابطهای است بین دوست داشتن و خواستن.
او دوست دارد ببخشد، بنابراین تو غم این را نداشته باش. از جهتِ پروردگار، قضیه حل است. اکنون توپ در زمین توست، تو هم بخشیدن را دوست داری؟
میفرماید: {وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ} [نور: ۲۲]
(باید عفو کنند و گذشت نمایند؛ مگر دوست ندارید الله بر شما ببخشاید؟)
تو عفو را دوست داری. چقدر دوست داری؟ آنقدر هست که اگر کسی که در حقت بدی کرده خواهان گذشت شود، بگذری؟
تو هم عفو را دوست داری؟ یا از آنهایی که شخص مقابل را سه لایه بلاک میکنند و برای آنکه احیانا در موقعیت خاصی قرار نگیرند و نبخشند، حتی برنامهٔ زندگیشان را بر اساس ندیدن او تنظیم میکنند! (مانند اینهایی که قبل از حضور در هر مجلسی اول میپرسند: فلانی هم هست؟ که اگر بود، نروند).
تو از خداوند چیزی میخواهی، در عوض نباید دعایت با مرامت در تعارض باشد. تو که از خداوند داشتن چیزی را میخواهی، نباید دیگری را از داشتهاش محروم کنی. تو که خواهان رحمتی، نباید بیرحم باشی. آخر میدانید، برخی تا نوبت خودشان است سنگدلاند و ستمگر، اما وقتی که گیر میافتند خواهان رحمت میشوند. رحمت خوب است، اما در حق ما. ظلم بد است، اما فقط وقتی دیگران مرتکب میشوند!
دعا یک قضیهٔ دو طرفه است. بخشی مربوط به خداوند است که ایمان و یقین میخواهد. و بخشی مربوط به خود شخص. همین چیزی که اینجا گفتیم.
عبدالله محمد
www.tg-me.com/akseMahtab
instagram.com/akseMahtab
نوری است درخشان و شاخهٔ ریحانی است که در نسیم میرقصد... تصور کن! آدمی با خلوت خود جاودانه میشود، و با باغ پوشیدهٔ دل.