طالبان و ایران
عملکرد طالبان در برابر ایران :
شهادت دیپلمات ها و خبرنگار خبرگزاری ایرنا در مزارشریف
کشتار شیعیان و هزاره ها در یکاولنگ
چند بار درگیری مرزی در سه سال اخیر
رها کردن آب هیرمند در گودزره و هدر دادن آن به جای رسیدن به ایران
حداقل دو برابر ساختن مهاجران افغانستانی از زمان روی کار آمدن طالبان و فراهم آوردن شرایط غیر قابل تحمل در افغانستان که منجر به فرار میلیون ها نفر از افغانستان به ایران و ایجاد بحران اجتماعی در ایران شده است
سد سازی های گسترده و ساخت سد بخش آباد برای جلوگیری از رسیدن آب هریر رود به ایران
حذف تعطیلی نوروز
حذف رسمیت و تعطیلی تاسوعا و عاشورا
حذف رسمیت مذهب شیعه
سلب موقعیت و جایگاه فارسی زبانان و شیعیان در ساختار قدرت افغانستان
ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان و سیاست تبعیض و آپارتاید جنسیتی که منجر به تضعیف جایگاه زبان فارسی و افزایش مهاجرت به ایران می شود
واکنش های دولت ایران در برابر طالبان:
واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان
واگذاری کنسولگری افغانستان در مشهد به طالبان
عدم اجازه فعالیت به اپوزیسیون طالبان در ایران
سفر وزیر خارجه ایران به کابل و دیدار با مقامات عالی طالبان در شرایطی که رهبران طالبان تحت تعقیب بین المللی قرار گرفتند.
آیا سیاست ایران در برابر طالبان با عزت بوده است؟
هنوز عراقچی در کابل است که سخنگویان طالبان روضه خوانی می کنند که آب نداریم به سیستان بدهیم و دولت ایران باید با مهاجرین رفتار بهتری داشته باشد .
کدام حکومتی این قدر پر توقع و طلبکار است که هفت و هشت میلیون اتباع خود را سربار همسایه کرده و باز هم طلبکاری می کند ؟!؟
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
عملکرد طالبان در برابر ایران :
شهادت دیپلمات ها و خبرنگار خبرگزاری ایرنا در مزارشریف
کشتار شیعیان و هزاره ها در یکاولنگ
چند بار درگیری مرزی در سه سال اخیر
رها کردن آب هیرمند در گودزره و هدر دادن آن به جای رسیدن به ایران
حداقل دو برابر ساختن مهاجران افغانستانی از زمان روی کار آمدن طالبان و فراهم آوردن شرایط غیر قابل تحمل در افغانستان که منجر به فرار میلیون ها نفر از افغانستان به ایران و ایجاد بحران اجتماعی در ایران شده است
سد سازی های گسترده و ساخت سد بخش آباد برای جلوگیری از رسیدن آب هریر رود به ایران
حذف تعطیلی نوروز
حذف رسمیت و تعطیلی تاسوعا و عاشورا
حذف رسمیت مذهب شیعه
سلب موقعیت و جایگاه فارسی زبانان و شیعیان در ساختار قدرت افغانستان
ممنوعیت تحصیل زنان در افغانستان و سیاست تبعیض و آپارتاید جنسیتی که منجر به تضعیف جایگاه زبان فارسی و افزایش مهاجرت به ایران می شود
واکنش های دولت ایران در برابر طالبان:
واگذاری سفارت افغانستان در تهران به طالبان
واگذاری کنسولگری افغانستان در مشهد به طالبان
عدم اجازه فعالیت به اپوزیسیون طالبان در ایران
سفر وزیر خارجه ایران به کابل و دیدار با مقامات عالی طالبان در شرایطی که رهبران طالبان تحت تعقیب بین المللی قرار گرفتند.
آیا سیاست ایران در برابر طالبان با عزت بوده است؟
هنوز عراقچی در کابل است که سخنگویان طالبان روضه خوانی می کنند که آب نداریم به سیستان بدهیم و دولت ایران باید با مهاجرین رفتار بهتری داشته باشد .
کدام حکومتی این قدر پر توقع و طلبکار است که هفت و هشت میلیون اتباع خود را سربار همسایه کرده و باز هم طلبکاری می کند ؟!؟
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این حجم از دروغ و سیاه نمایی و تزویر و جعل تاریخ ، فقط برای سیاه نمایی دوره قاجار و بزرگ نمایی از رضاشاه ، تقریبا تمام گفتار متن دروغ است و همگی را به طور بی اساس از خود جعل کرده است یک نمونه بارز نامه ای است که ادعا می کند که فتحعلی شاه به عباس میرزا نوشته و در آن از ولیعهد خواسته که برایش غلام بچه بفرستد ، در حالی که همگی نامه های فتحعلی شاه به عباس میرزا موجود است و هرگز چنین نامه ادعایی وجود ندارد ، توهینی شنیع به شخصی که نزدیک چهل سال شاه ایران بود و علاقه به ایران باستان و مظاهر آن در دوره وی احیا شد و توهینی کثیف تر به ولیعهدی که در تمام زندگی خود با روس و عثمانی مشغول نبرد بوده و از سرحدات ایران دفاع می گرده است ، در زمان محمدرضا شاه ، هنگامی که خانم هما ناطق در کتاب از ماست که برماست به عباس میرزا اهانت کرد، مورخان عمده زمان در برابر این توهین موضع سخت گرفتند و آن را محکوم کردند ، اما الان در جولان وقاحت و بیسوادی در فضای مجازی، پاسخی در خور داده نمی شود، چرا که همه چیز باید در خدمت یک ایدئولوژی باشد که تبلیغ یک شخص و خاندان نه با تکیه بر کارنامه خود آنان ، بلکه با تخریب و حمله به دیگران است .
اصلاحات ارضی و انقلاب
نقدی بر یادداشت جناب آقای مهدی تدینی
نوشتار اخیر دوست فاضل و دانشمند و صاحب قلم جناب مهدی تدینی با عنوان : " اصلاحات ارضی و انقلاب " از چند جهت قابل نقد است که در ذیل به عمده ترین موارد آن اشاره می کنم :
۱. تحلیل تاریخی بدون داده تاریخی
در این یادداشت ، موضوع مهمی مانند تاثیر اصلاحات ارضی بر انقلاب اسلامی تقریبا بدون هیچ داده تاریخی ، بررسی می گردد ، در سرتاسر یادداشت حتی یک ارجاع تاریخی نداریم ، نویسنده تاثیر مهاجرت از روستا به شهر در انقلاب را می پذیرد اما اصلاحات ارضی را در تشدید روند مهاجرت بی تاثیر می داند ، ما به طور نسبی آمار جمعیت شهری و روستایی در دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ یعنی قبل از اصلاحات ارضی و دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ یعنی بعد اصلاحات ارضی را هم داریم، تحلیل های متعدد از اقتصاد روستایی و شهری و خاطرات و..... اما به هیچ کدام عنایتی نمی شود و صرفا موضوعی به این اهمیت در چارچوب یک فرضیه سنجیده می شود ، امکان مهاجرت زارع بی زمین به شهر بیشتر از زارع زمین دار به شهر است پس مهاجرت روستایی به شهر نه به دلیل اصلاحات ارضی بلکه به دلیل نیاز روستایی به زندگی در شهر پر از امکانات بوده است . به نظر می رسد به جای این پیش فرض های کلی و یا حداقل در کنار آنان ، باید به داده های تاریخی نیز توجه می شد و آمار و تحلیل ها و.... نیز سنجیده می شد .
۲.عدم توجه به نقش زمین داران در حفظ و بقای نظام شاهنشاهی
توجه یادداشت صرفا بر یک طرف اصلاحات ارضی یعنی زارعان است ، در حالی که تاثیر اصلاحات ارضی بر سلب موقعیت و جایگاه زمین داران در جامعه سیاسی ایران نیز مهم بوده است ، اگر جبهه طرفداران شاه در دوران مصدق را با جبهه طرفداران او در انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم می بینیم که در دوران مصدق یک نیروی سلطنت طلب جدی طرفدار شاه وجود داشت که اکثریت آنان به خاندان های زمین دار وصل بودند از زاهدی تا بقایی و عمیدی نوری تا اکبر میرزا صارم الدوله و اکثر ذوالفقاری ها ( به استثنا ناصر خان ذوالفقاری ) و بیشتر خوانین آذربایجان و گیلان و خراسان و سیستان و قائنات و قوام ها در شیراز و .... طرفدار شاه بودند، با اصلاحات ارضی این جریان طرفدار و حامی شاه ،در عمل به حاشیه رفتند و توان بسیج نیرو و نیز انگیزه ماندگاری و مقاومت را از دست دادند .
۳. نقش نسق زراعی
زارع قبل از اصلاحات ارضی بدون زمین نبود بلکه دارای نسق زراعی بود یعنی حق بر زمین داشت و نسل اندر نسل بر زمین زراعت می کرد ، اما در کنار وی مالک نیز بود که آب و بذر و ابزار کشاورزی را نیز تامین می کرد . بنابراین ما در پیش از اصلاحات ارضی نیز زارع بدون زمین نداشتیم.
۴. غفلت از اهمیت سرمایه
دوست عزیز و فاضل ما که طرفدار صادق سرمایه داری است در تحلیل تاثیر اصلاحات ارضی بر مهاجرت روستائیان به شهر ، اهمیت سرمایه را نادیده می گیرد ، در دوران قبل اصلاحات ارضی ، سرمایه و سود در زمین و کشاورزی بود و بعد اصلاحات ارضی سرمایه به سمت شهر و ساخت و ساز آمد و همین باعث کم رونقی روستاها و پر رونقی شهرها شد و در نتیجه در مهاجرت به شهرها تاثیر گذار گردید ، اصلاحات ارضی سرمایه گذاری در روستاها و کلا زمین داری را که پر رونق ترین نوع سرمایه گذاری بود را به شدت تضعیف کرد و در نتیجه به کوچ از روستا به شهر کمک کرد .
در خاتمه و برای مطایبه و تلطیف گفتار، توجه دوست عزیزمان را به برنامه کاف شو اثر پرویز صیاد در یک سال قبل انقلاب جلب می کنم تا ببینند که روستایی با مالکیت بر خرده زمین به مراتب از روستایی بدون مالکیت بر زمین ، برای مهاجرت به شهر مستعد تر بود ، چنانچه در همین کاف شو ، نقل می شود که ننه آقای صمد ، زمین و گاوش را فروخته و خرج زیارت گرده و حالا باید بچه اش بدون زمین به شهر بیاید و مجری می گوید امان از شما روستایی ها که چنین می کنید ( روایتم از فیلم نقل به مضمون است. )
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
نقدی بر یادداشت جناب آقای مهدی تدینی
نوشتار اخیر دوست فاضل و دانشمند و صاحب قلم جناب مهدی تدینی با عنوان : " اصلاحات ارضی و انقلاب " از چند جهت قابل نقد است که در ذیل به عمده ترین موارد آن اشاره می کنم :
۱. تحلیل تاریخی بدون داده تاریخی
در این یادداشت ، موضوع مهمی مانند تاثیر اصلاحات ارضی بر انقلاب اسلامی تقریبا بدون هیچ داده تاریخی ، بررسی می گردد ، در سرتاسر یادداشت حتی یک ارجاع تاریخی نداریم ، نویسنده تاثیر مهاجرت از روستا به شهر در انقلاب را می پذیرد اما اصلاحات ارضی را در تشدید روند مهاجرت بی تاثیر می داند ، ما به طور نسبی آمار جمعیت شهری و روستایی در دهه های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ یعنی قبل از اصلاحات ارضی و دهه های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ یعنی بعد اصلاحات ارضی را هم داریم، تحلیل های متعدد از اقتصاد روستایی و شهری و خاطرات و..... اما به هیچ کدام عنایتی نمی شود و صرفا موضوعی به این اهمیت در چارچوب یک فرضیه سنجیده می شود ، امکان مهاجرت زارع بی زمین به شهر بیشتر از زارع زمین دار به شهر است پس مهاجرت روستایی به شهر نه به دلیل اصلاحات ارضی بلکه به دلیل نیاز روستایی به زندگی در شهر پر از امکانات بوده است . به نظر می رسد به جای این پیش فرض های کلی و یا حداقل در کنار آنان ، باید به داده های تاریخی نیز توجه می شد و آمار و تحلیل ها و.... نیز سنجیده می شد .
۲.عدم توجه به نقش زمین داران در حفظ و بقای نظام شاهنشاهی
توجه یادداشت صرفا بر یک طرف اصلاحات ارضی یعنی زارعان است ، در حالی که تاثیر اصلاحات ارضی بر سلب موقعیت و جایگاه زمین داران در جامعه سیاسی ایران نیز مهم بوده است ، اگر جبهه طرفداران شاه در دوران مصدق را با جبهه طرفداران او در انقلاب ۵۷ مقایسه کنیم می بینیم که در دوران مصدق یک نیروی سلطنت طلب جدی طرفدار شاه وجود داشت که اکثریت آنان به خاندان های زمین دار وصل بودند از زاهدی تا بقایی و عمیدی نوری تا اکبر میرزا صارم الدوله و اکثر ذوالفقاری ها ( به استثنا ناصر خان ذوالفقاری ) و بیشتر خوانین آذربایجان و گیلان و خراسان و سیستان و قائنات و قوام ها در شیراز و .... طرفدار شاه بودند، با اصلاحات ارضی این جریان طرفدار و حامی شاه ،در عمل به حاشیه رفتند و توان بسیج نیرو و نیز انگیزه ماندگاری و مقاومت را از دست دادند .
۳. نقش نسق زراعی
زارع قبل از اصلاحات ارضی بدون زمین نبود بلکه دارای نسق زراعی بود یعنی حق بر زمین داشت و نسل اندر نسل بر زمین زراعت می کرد ، اما در کنار وی مالک نیز بود که آب و بذر و ابزار کشاورزی را نیز تامین می کرد . بنابراین ما در پیش از اصلاحات ارضی نیز زارع بدون زمین نداشتیم.
۴. غفلت از اهمیت سرمایه
دوست عزیز و فاضل ما که طرفدار صادق سرمایه داری است در تحلیل تاثیر اصلاحات ارضی بر مهاجرت روستائیان به شهر ، اهمیت سرمایه را نادیده می گیرد ، در دوران قبل اصلاحات ارضی ، سرمایه و سود در زمین و کشاورزی بود و بعد اصلاحات ارضی سرمایه به سمت شهر و ساخت و ساز آمد و همین باعث کم رونقی روستاها و پر رونقی شهرها شد و در نتیجه در مهاجرت به شهرها تاثیر گذار گردید ، اصلاحات ارضی سرمایه گذاری در روستاها و کلا زمین داری را که پر رونق ترین نوع سرمایه گذاری بود را به شدت تضعیف کرد و در نتیجه به کوچ از روستا به شهر کمک کرد .
در خاتمه و برای مطایبه و تلطیف گفتار، توجه دوست عزیزمان را به برنامه کاف شو اثر پرویز صیاد در یک سال قبل انقلاب جلب می کنم تا ببینند که روستایی با مالکیت بر خرده زمین به مراتب از روستایی بدون مالکیت بر زمین ، برای مهاجرت به شهر مستعد تر بود ، چنانچه در همین کاف شو ، نقل می شود که ننه آقای صمد ، زمین و گاوش را فروخته و خرج زیارت گرده و حالا باید بچه اش بدون زمین به شهر بیاید و مجری می گوید امان از شما روستایی ها که چنین می کنید ( روایتم از فیلم نقل به مضمون است. )
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Forwarded from ممالک محروسه ایران
درگذشت شاهزاده شاه کریم الحسینی ( پرنس کریم آقاخان چهارم ) پیشوای شیعیان اسماعیلی و شخصیت آزاده و وارسته را به محبان و دوستداران و علاقه مندان ایشان و خاندان محترم شان تسلیت گفته و برای آن جناب از درگاه خداوند بزرگ شادی روح و آرامش روان ، مسألت می نماییم.
جناب شاهزاده کریم آقاخان افزون بر سیادت و تبار پدری از دو جهت شاهزاده قاجار هم بودند، کریم آقاخان ( آقاخان چهارم ) کریم شاه الحسینی فرزند شاهزاده علی خان فرزند آقاخان سوم سلطان محمد شاه فرزند آقاخان دوم آقا علی شاه و بی بی شمس الملوک فرزند خورشید کلاه خانم شمس الدوله و علی محمدخان نظام الدوله فرزند فتحعلی شاه قاجار و فرزند آقاخان اول حسنعلی شاه محلاتی و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند .
بدین معنا که پدربزرگ ایشان ، آقاخان سوم حاصل ازدواج آقاخان دوم و بی بی شمس الملوک بودند که بی بی شمس الملوک نیز دختر علی محمد خان نظام الدوله و خورشید کلاه خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند و از طرفی دیگر آقاخان دوم پدر آقاخان سوم هم خودشان ثمره ازدواج آقاخان اول و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه بودند ، بدین معنا که آقاخان دوم با دختر خاله اش بی بی شمس الملوک ازدواج کردند و بدین ترتیب کریم آقاخان چهارم از دو جهت نبیره فتحعلی شاه قاجار بودند.
بی تردید کریم آقاخان یکی از نیکان روزگار و یکی از بزرگترین مصلحان و رهبران ترقی خواه مذهبی دوران معاصر هستند و بنیاد او منبعی برای کمک های انسان دوستانه و ترویج فرهنگ و صلح و مدارا و کمک به حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بود .
روحش شاد و روانش در آرامش باد .
@qajariranhistory
جناب شاهزاده کریم آقاخان افزون بر سیادت و تبار پدری از دو جهت شاهزاده قاجار هم بودند، کریم آقاخان ( آقاخان چهارم ) کریم شاه الحسینی فرزند شاهزاده علی خان فرزند آقاخان سوم سلطان محمد شاه فرزند آقاخان دوم آقا علی شاه و بی بی شمس الملوک فرزند خورشید کلاه خانم شمس الدوله و علی محمدخان نظام الدوله فرزند فتحعلی شاه قاجار و فرزند آقاخان اول حسنعلی شاه محلاتی و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند .
بدین معنا که پدربزرگ ایشان ، آقاخان سوم حاصل ازدواج آقاخان دوم و بی بی شمس الملوک بودند که بی بی شمس الملوک نیز دختر علی محمد خان نظام الدوله و خورشید کلاه خانم دختر فتحعلی شاه قاجار بودند و از طرفی دیگر آقاخان دوم پدر آقاخان سوم هم خودشان ثمره ازدواج آقاخان اول و سرو جهان خانم دختر فتحعلی شاه بودند ، بدین معنا که آقاخان دوم با دختر خاله اش بی بی شمس الملوک ازدواج کردند و بدین ترتیب کریم آقاخان چهارم از دو جهت نبیره فتحعلی شاه قاجار بودند.
بی تردید کریم آقاخان یکی از نیکان روزگار و یکی از بزرگترین مصلحان و رهبران ترقی خواه مذهبی دوران معاصر هستند و بنیاد او منبعی برای کمک های انسان دوستانه و ترویج فرهنگ و صلح و مدارا و کمک به حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بود .
روحش شاد و روانش در آرامش باد .
@qajariranhistory
Forwarded from ممالک محروسه ایران
Forwarded from ممالک محروسه ایران
شاهزاده بی بی شمس الملوک خانم ، همسر آقاخان دوم ، مادر بزرگ پرنس کریم آقاخان و دختر علی محمد خان نظام الدوله و شاهزاده خورشید کلاه خانم دختر خاقان مغفور فتحعلی شاه قاجار و طاووس خانم تاج الدوله اصفهانی
@qajariranhistory
@qajariranhistory
مسول اصلی انقلاب ۵۷ کیست ؟
عرف و عقل و منطق حکم می کند که مسولیت اصلی شکست و سقوط یک گروه و مجموعه و تیم و سازمان و یا دولت و حتی کشور بر عهده مسولان متبوع آنان است، اگر شرکتی ورشکست می شود قطعا ممکن است عواملی چون بازار متلاطم و بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی رقابت مکارانه رقبا و یا خیانت شرکا و کم کاری کارکنان نیز در ورشکستگی شرکت مسول باشند اما در نهایت مسولیت اصلی بر عهده مدیر شرکت است که نتوانسته این عوامل را مهار و یا مدیریت کند، اگر یک تیم فوتبال نتیجه نگیرد بسیاری عوامل، ممکن است در این شکست و سقوط تاثیر داشته باشند اما مسولیت اصلی بر دوش سرمربی است ، در مورد یک دولت و حتی یک کشور هم همین است ، از داریوش سوم تا یزدگرد سوم با وجود همگی عوامل دیگر ، تاریخ نهایتا شخص شکست خورده را می شناسد ، فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روس در برابر نیرومندترین قدرت جهان قرار گرفت و ایران ازپس هشتاد سال بی دولتی و جنگ داخلی، ناتوان شده بود اما شکست نهایی ایران در جنگ با روسیه باوجود همگی عوامل داخلی و خارجی برعهده فتحعلی شاه قرار گرفته است ،در کشورهای دیگر هم همین طور است،از ناپلئون تا ویلهلم دوم و هیتلر و موسولینی و عبدالحمید عثمانی و نیکلای دوم تا ناصر و صدام و قذافی و اسد و گورباچف و ظاهر شاه و داود خان و....... همگی به نوعی و هر کدام با دلایلی کاملا متفاوت ساقط شدندو عوامل متعدد داخلی و خارجی نیز در سقوط هریک تاثیر گذار بود،اما در هر کدام از این موارد در نهایت مسولیت شکست و سقوط بر عهده کسی است که سقوط کرده است ،ولی گویا این قاعده کلی صرفا درباره سقوط پهلوی و انقلاب ۵۷ صدق نمی کند،از منظر پهلوی پرستان همه در وقوع انقلاب ۵۷ مقصر هستندجز کسی که تمام قدرت سیاسی و نظامی کشور و تمام امکانات و بودجه مملکت در اختیار او بود وسیاست هایش میلیون ها نفر را ناراضی کرده بود،توده مردم ، رجال ،روشنفکران و جبهه ملی و چپ ها و روحانیت و خارجی ها و همه مقصر بودند جز شاه،محمدرضا شاه که ۳۷ سال شاه و حداقل ۲۵ سال دیکتاتور بود ودر این مدت نه هیچ طرحی برای توسعه سیاسی داشت و نه یک انتخابات رقابتی ولو نمایشی برگزار کردوتحمل دو حزب خود ساخته را هم نداشت وبرنامه های انقلابی مانند انقلاب سفید واصلاحات ارضی را اجرا کرد در مقابل عملکردش هیچ مسولیتی ندارد،من با نقد اپوزیسیون شاه موافقم ولی شاه ،اپوزیسیون قانونی هم داشت ، طرفداران پهلوی مدعی هستند که مخالفان شاه یک تعداد مارکسیست یا اسلام گرا بودند، اما آن چه نمی گویند اپوزیسیون قانونی شاه است ، جبهه ملی ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و ملی و متعهد به پادشاهی مشروطه ، به هیچ روی حق فعالیت سیاسی نداشت و اجازه مشارکت در انتخابات را پیدا نمی کرد ، حتی رجل مستقلی مانند دکتر علی امینی و عبدالله انتظام و .... نیز که اصلا اپوزیسیون شاه نبودند ولی مخالف دولت های منصوب وی بودند به حاشیه رانده شده بودند و اجاره فعالیت سیاسی آزاد نداشتند ، در یک قدم بالاتر، مخالفان کلیت نظام که مسلح نبودند و به فعالیت مسالمت آمیز متعهد بودند امثال احمد آرامش نه تنها تحمل نمی شدند بلکه ترور و حذف می شدند.همه نوع توجیهی می کنند فقط برای تبرئه شاه ، من نه علاقه ای به روشنفکران عمدتا مخبط آن دوران دارم و نه چپ های وطنفروش ، اما میلیون ها ایرانی مرض نداشتند که کارشان به عصیان و شورش برسد آیا کسی از امیر اسدالله علم نسبت به شاه صادق تر و وفادار تر بود که به وی برای انقلاب هشدار داد ؟تمام قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی و سیاست های فرهنگی ایران در اختیار شاه بود و حتی اگر مردم عوام زده شده بودند و در کره ماه به دنبال تصویر انقلاب می گشتند نتیجه سیاست های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شاه بود ، سقوط شاه نتیجه انسداد سیاسی و خودکامگی و تحولات شتابزده و غیر دموکراتیک اقتصادی و اجتماعی بود ، تاکید بر این که شاه ساقط شد چون ملت خوشی زیر دلشان زده بود یا فریب خورده و اغفال شده بودند آیا همین روایت آشنا نیست که هر اعتراض مردم را ناشی از خیانت یا غفلت می داند ؟ آیا تجویز سرکوب مردم برای همه دوره ها نیست ؟ آیا این آدرس غلط را نمی دهد که النصر بالرعب و بحران ها و نارضایتی مردم راه حل های سیاسی و اجتماعی ندارد بلکه نسخه آن صرفا سرکوبی است که شاه در برهه ۵۷ از آن غفلت کرد ؟آیا از قوام السلطنه که در سال ۱۳۲۸ به شاه هشدار داد که دخالت تو در امور به انقلاب می انجامد تا دکتر مصدق و حتی امینی و سید ضیا و در آخر امیر اسدالله علم که همگی قبل از انقلاب به شاه هشدار داده بودند، پیشگو و رمال بودند یا نبض جامعه و سیاست ایران را می شناختند؟بس کنید از تطهیر دیکتاتوری ، اگر واقعا برای اکنون ایران آزادی می خواهید چرا زندگی تان را یکسره وقف دفاع از دیکتاتوری سابق کرده اید؟ جز این است که سودای باز تولید دیکتاتوری را دارید ؟
عرف و عقل و منطق حکم می کند که مسولیت اصلی شکست و سقوط یک گروه و مجموعه و تیم و سازمان و یا دولت و حتی کشور بر عهده مسولان متبوع آنان است، اگر شرکتی ورشکست می شود قطعا ممکن است عواملی چون بازار متلاطم و بحران های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و حتی رقابت مکارانه رقبا و یا خیانت شرکا و کم کاری کارکنان نیز در ورشکستگی شرکت مسول باشند اما در نهایت مسولیت اصلی بر عهده مدیر شرکت است که نتوانسته این عوامل را مهار و یا مدیریت کند، اگر یک تیم فوتبال نتیجه نگیرد بسیاری عوامل، ممکن است در این شکست و سقوط تاثیر داشته باشند اما مسولیت اصلی بر دوش سرمربی است ، در مورد یک دولت و حتی یک کشور هم همین است ، از داریوش سوم تا یزدگرد سوم با وجود همگی عوامل دیگر ، تاریخ نهایتا شخص شکست خورده را می شناسد ، فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روس در برابر نیرومندترین قدرت جهان قرار گرفت و ایران ازپس هشتاد سال بی دولتی و جنگ داخلی، ناتوان شده بود اما شکست نهایی ایران در جنگ با روسیه باوجود همگی عوامل داخلی و خارجی برعهده فتحعلی شاه قرار گرفته است ،در کشورهای دیگر هم همین طور است،از ناپلئون تا ویلهلم دوم و هیتلر و موسولینی و عبدالحمید عثمانی و نیکلای دوم تا ناصر و صدام و قذافی و اسد و گورباچف و ظاهر شاه و داود خان و....... همگی به نوعی و هر کدام با دلایلی کاملا متفاوت ساقط شدندو عوامل متعدد داخلی و خارجی نیز در سقوط هریک تاثیر گذار بود،اما در هر کدام از این موارد در نهایت مسولیت شکست و سقوط بر عهده کسی است که سقوط کرده است ،ولی گویا این قاعده کلی صرفا درباره سقوط پهلوی و انقلاب ۵۷ صدق نمی کند،از منظر پهلوی پرستان همه در وقوع انقلاب ۵۷ مقصر هستندجز کسی که تمام قدرت سیاسی و نظامی کشور و تمام امکانات و بودجه مملکت در اختیار او بود وسیاست هایش میلیون ها نفر را ناراضی کرده بود،توده مردم ، رجال ،روشنفکران و جبهه ملی و چپ ها و روحانیت و خارجی ها و همه مقصر بودند جز شاه،محمدرضا شاه که ۳۷ سال شاه و حداقل ۲۵ سال دیکتاتور بود ودر این مدت نه هیچ طرحی برای توسعه سیاسی داشت و نه یک انتخابات رقابتی ولو نمایشی برگزار کردوتحمل دو حزب خود ساخته را هم نداشت وبرنامه های انقلابی مانند انقلاب سفید واصلاحات ارضی را اجرا کرد در مقابل عملکردش هیچ مسولیتی ندارد،من با نقد اپوزیسیون شاه موافقم ولی شاه ،اپوزیسیون قانونی هم داشت ، طرفداران پهلوی مدعی هستند که مخالفان شاه یک تعداد مارکسیست یا اسلام گرا بودند، اما آن چه نمی گویند اپوزیسیون قانونی شاه است ، جبهه ملی ایران به عنوان سازمانی دموکراتیک و ملی و متعهد به پادشاهی مشروطه ، به هیچ روی حق فعالیت سیاسی نداشت و اجازه مشارکت در انتخابات را پیدا نمی کرد ، حتی رجل مستقلی مانند دکتر علی امینی و عبدالله انتظام و .... نیز که اصلا اپوزیسیون شاه نبودند ولی مخالف دولت های منصوب وی بودند به حاشیه رانده شده بودند و اجاره فعالیت سیاسی آزاد نداشتند ، در یک قدم بالاتر، مخالفان کلیت نظام که مسلح نبودند و به فعالیت مسالمت آمیز متعهد بودند امثال احمد آرامش نه تنها تحمل نمی شدند بلکه ترور و حذف می شدند.همه نوع توجیهی می کنند فقط برای تبرئه شاه ، من نه علاقه ای به روشنفکران عمدتا مخبط آن دوران دارم و نه چپ های وطنفروش ، اما میلیون ها ایرانی مرض نداشتند که کارشان به عصیان و شورش برسد آیا کسی از امیر اسدالله علم نسبت به شاه صادق تر و وفادار تر بود که به وی برای انقلاب هشدار داد ؟تمام قدرت سیاسی و امکانات اقتصادی و سیاست های فرهنگی ایران در اختیار شاه بود و حتی اگر مردم عوام زده شده بودند و در کره ماه به دنبال تصویر انقلاب می گشتند نتیجه سیاست های فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی شاه بود ، سقوط شاه نتیجه انسداد سیاسی و خودکامگی و تحولات شتابزده و غیر دموکراتیک اقتصادی و اجتماعی بود ، تاکید بر این که شاه ساقط شد چون ملت خوشی زیر دلشان زده بود یا فریب خورده و اغفال شده بودند آیا همین روایت آشنا نیست که هر اعتراض مردم را ناشی از خیانت یا غفلت می داند ؟ آیا تجویز سرکوب مردم برای همه دوره ها نیست ؟ آیا این آدرس غلط را نمی دهد که النصر بالرعب و بحران ها و نارضایتی مردم راه حل های سیاسی و اجتماعی ندارد بلکه نسخه آن صرفا سرکوبی است که شاه در برهه ۵۷ از آن غفلت کرد ؟آیا از قوام السلطنه که در سال ۱۳۲۸ به شاه هشدار داد که دخالت تو در امور به انقلاب می انجامد تا دکتر مصدق و حتی امینی و سید ضیا و در آخر امیر اسدالله علم که همگی قبل از انقلاب به شاه هشدار داده بودند، پیشگو و رمال بودند یا نبض جامعه و سیاست ایران را می شناختند؟بس کنید از تطهیر دیکتاتوری ، اگر واقعا برای اکنون ایران آزادی می خواهید چرا زندگی تان را یکسره وقف دفاع از دیکتاتوری سابق کرده اید؟ جز این است که سودای باز تولید دیکتاتوری را دارید ؟
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
دامن زدن به مطالبات قومی و گسست های جغرافیایی حربه ای برای پوشاندن ناکارآمدی ها
اصلاح طلبان هرگاه در حل و فصل مسائل کشور ناتوان مانده اند ،از بی هزینه ترین موضوع ممکن برای آنان یعنی وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران هزینه کردند ، سخنان امروز پزشکیان درباره این که هر منطقه باید رئیس جمهور داشته باشد و استاندار هر استان ، رئیس جمهور باشد در همین راستاست، چندی پیش هم معاون وی محمدرضا عارف همین سخنان را مطرح کرد که پاسخ مفصلی به آن داده بودم که عینا در این جا باز نشر می نمایم:
استاندار رئیس جمهور نیست
یک کشور و یک ملت و یک رئیس جمهور
سخنان آقای محمدرضا عارف درباره این که استاندار ، رئیس جمهور هر استان است ، هم غیر حقوقی و هم مخالف نظام اداری و هم ضد توسعه و در مجموع یک موضع گیری ضد ملی و شعاری است.در وهله نخست ایراد چنین ادعایی عدم توجه به مفهوم ملت و کشور و جمهور و رئیس جمهور است، استاندار نمی تواند رئیس جمهور باشد به این دلیل واضح که استان یک کشور نیست و باشندگان یک استان ،ملت نیستند و بنابراین یک استان نمی تواند رئیس جمهور داشته باشد ، به نظر می رسد رئیس جمهور خواندن استاندار، نوعی تغافل نسبت به ارزش و جایگاه مقام ریاست جمهوری و اهمیت نمادین و ملی و حتی حقوقی آن است . رئیس جمهور تنها منتخب و برگزیده مستقیم ملت است که وظیفه صیانت از جمهوریت یعنی حاکمیت ملی را بر عهده دارد ، در واقع رئیس جمهور نماد حاکمیت ملی و در نتیجه نگهبان استقلال و تمامیت ارضی و حقوق ملت است ، رئیس جمهور خواندن استاندار بیش از همه از نگاهی نشات می گیرد که رئیس جمهور را در حد تدارکاتچی و یا حتی چنانچه امروز می گویند آبدارچی تنزل می بخشد ، رئیس جمهور صرفا یک کارگزار اجرایی و رتق و فتق کننده امور نیست بلکه جایگاهی فراتر از قوه مجریه هم دارد و به همین دلیل است که مسولیت نظارت بر اجرای قانون و حتی اخطار قانون اساسی و ریاست شورای عالی امنیت ملی بر عهده رئیس جمهور است ، جای حیرت دارد که تخفیف مقام ریاست جمهور نه از ناحیه مخالفان وی بلکه از سوی کسی صورت می گیرد که معاون اول رئیس جمهور و همه کاره دولت اوست . هم طراز کردن استاندار با رئیس جمهور آشکارا مغایر قانون اساسی است ، زیرا استاندار جایگاهی ندارد جز نمایندگی وزارت کشور و هیچ برتری و مدیریتی نسبت به نمایندگان سایر وزراتخانه ها ندارد ، مگر مواردی که در شوراهای اداری استان و در قانون و مقررات خاص تصریح شده باشد که آن هم نقش هماهنگ کننده است. از منظر اداری و تخصصی ، بدیهی است استاندار فاقد تخصص و مسولیت در امور فرهنگی و اقتصادی و ..... است و نمی تواند در جایگاه مقام مافوق برای مدیران کل آموزش و پرورش و فرهنگ و کشاورزی و .....قرار بگیرد به ویژه جایگاه بالاتر استاندار ، برای رئیس کل دادگستری استان که اصولا نماینده قوه دیگر است نمی تواند پذیرفتنی باشد ، این در حالی است که چنانچه بیان شد جایگاه رئیس جمهور به درستی فرا قوه ای است ، افزون بر این ، رئیس جمهور خواندن استاندار با نظام اداری یکپارچه و تک بافت همخوانی و سازگاری نداشته و به معنای تجزیه قدرت مرکزی است ، در نهایت این که وجود پارلمان های استانی باتوجه به تجربه نه چندان موفق شورای های شهر و افزون بر آن تجربه شوراهای ولایتی در کشورهایی مانند افغانستان و..... همگی ناشی از عدم توجه معاون اول رئیس جمهور به تجارب ناموفق گذشته است ،از سویی دیگر برکشیدن جایگاه استاندار در مقام رییس جمهور ترویج محلی گرایی و نوعی تشویق به خودکفایی استان هاست که جدای از تهدیدات امنیتی ، فجایع افتصادی و زیست محیطی بسیاری خواهد داشت و با آمایش سرزمینی در تضاد است ، هر استان، ظرفیت های اقتصادی و مزیت های نسبی خود را دارد و توسعه پایدار ایجاب می کند که از توسعه بیش از حد کشاورزی و صنعت و .... در مجموع بخش های اقتصادی و تولیدی که می تواند منجر به استفاده بیش از حد از منابع طبیعی و تخریب محیط زیست گردد، جلوگیری شود ، تجارب تلخ محلی گرایی و پیامدهای مخرب آن بر محیط زیست و میراث فرهنگی و منابع طبیعی از جهان نمای اصفهان تا خشک شدت دریاچه ارومیه و پالایشگاه میانکاله و تخریب جنگل های هیرکانی الیمالات و ..... نقش مخرب بیشتر عوامل محلی مقامات استانی در این فجایع، نشان می دهد که محلی گرایی تا چه اندازه می تواند ضد توسعه و به طور خاص ضد توسعه پایدار باشد،سخنان محمدرضا عارف درباره جایگاه رئیس جمهور برای استاندار یعنی در بر همان پاشنه ای می چرخد که با سد سازی های گسترده و اعطای حقابه دریاچه و رودخانه ها به کشاورزان در پی کسب رضایت محلی بود یعنی تفکر پوپولیستی بازهم بر مدیران و دولتی های ما حاکم است و تا کشیدن رمق های بیشتر از پیکر نحیف شده ایران این سیاست ها و رویکردهای مخرب ادامه خواهد داشت. البته که ایرانیان و میهن دوستان اجازه تکرار این رویکردهای عوام فریبانه را نخواهند داد.
اصلاح طلبان هرگاه در حل و فصل مسائل کشور ناتوان مانده اند ،از بی هزینه ترین موضوع ممکن برای آنان یعنی وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران هزینه کردند ، سخنان امروز پزشکیان درباره این که هر منطقه باید رئیس جمهور داشته باشد و استاندار هر استان ، رئیس جمهور باشد در همین راستاست، چندی پیش هم معاون وی محمدرضا عارف همین سخنان را مطرح کرد که پاسخ مفصلی به آن داده بودم که عینا در این جا باز نشر می نمایم:
استاندار رئیس جمهور نیست
یک کشور و یک ملت و یک رئیس جمهور
سخنان آقای محمدرضا عارف درباره این که استاندار ، رئیس جمهور هر استان است ، هم غیر حقوقی و هم مخالف نظام اداری و هم ضد توسعه و در مجموع یک موضع گیری ضد ملی و شعاری است.در وهله نخست ایراد چنین ادعایی عدم توجه به مفهوم ملت و کشور و جمهور و رئیس جمهور است، استاندار نمی تواند رئیس جمهور باشد به این دلیل واضح که استان یک کشور نیست و باشندگان یک استان ،ملت نیستند و بنابراین یک استان نمی تواند رئیس جمهور داشته باشد ، به نظر می رسد رئیس جمهور خواندن استاندار، نوعی تغافل نسبت به ارزش و جایگاه مقام ریاست جمهوری و اهمیت نمادین و ملی و حتی حقوقی آن است . رئیس جمهور تنها منتخب و برگزیده مستقیم ملت است که وظیفه صیانت از جمهوریت یعنی حاکمیت ملی را بر عهده دارد ، در واقع رئیس جمهور نماد حاکمیت ملی و در نتیجه نگهبان استقلال و تمامیت ارضی و حقوق ملت است ، رئیس جمهور خواندن استاندار بیش از همه از نگاهی نشات می گیرد که رئیس جمهور را در حد تدارکاتچی و یا حتی چنانچه امروز می گویند آبدارچی تنزل می بخشد ، رئیس جمهور صرفا یک کارگزار اجرایی و رتق و فتق کننده امور نیست بلکه جایگاهی فراتر از قوه مجریه هم دارد و به همین دلیل است که مسولیت نظارت بر اجرای قانون و حتی اخطار قانون اساسی و ریاست شورای عالی امنیت ملی بر عهده رئیس جمهور است ، جای حیرت دارد که تخفیف مقام ریاست جمهور نه از ناحیه مخالفان وی بلکه از سوی کسی صورت می گیرد که معاون اول رئیس جمهور و همه کاره دولت اوست . هم طراز کردن استاندار با رئیس جمهور آشکارا مغایر قانون اساسی است ، زیرا استاندار جایگاهی ندارد جز نمایندگی وزارت کشور و هیچ برتری و مدیریتی نسبت به نمایندگان سایر وزراتخانه ها ندارد ، مگر مواردی که در شوراهای اداری استان و در قانون و مقررات خاص تصریح شده باشد که آن هم نقش هماهنگ کننده است. از منظر اداری و تخصصی ، بدیهی است استاندار فاقد تخصص و مسولیت در امور فرهنگی و اقتصادی و ..... است و نمی تواند در جایگاه مقام مافوق برای مدیران کل آموزش و پرورش و فرهنگ و کشاورزی و .....قرار بگیرد به ویژه جایگاه بالاتر استاندار ، برای رئیس کل دادگستری استان که اصولا نماینده قوه دیگر است نمی تواند پذیرفتنی باشد ، این در حالی است که چنانچه بیان شد جایگاه رئیس جمهور به درستی فرا قوه ای است ، افزون بر این ، رئیس جمهور خواندن استاندار با نظام اداری یکپارچه و تک بافت همخوانی و سازگاری نداشته و به معنای تجزیه قدرت مرکزی است ، در نهایت این که وجود پارلمان های استانی باتوجه به تجربه نه چندان موفق شورای های شهر و افزون بر آن تجربه شوراهای ولایتی در کشورهایی مانند افغانستان و..... همگی ناشی از عدم توجه معاون اول رئیس جمهور به تجارب ناموفق گذشته است ،از سویی دیگر برکشیدن جایگاه استاندار در مقام رییس جمهور ترویج محلی گرایی و نوعی تشویق به خودکفایی استان هاست که جدای از تهدیدات امنیتی ، فجایع افتصادی و زیست محیطی بسیاری خواهد داشت و با آمایش سرزمینی در تضاد است ، هر استان، ظرفیت های اقتصادی و مزیت های نسبی خود را دارد و توسعه پایدار ایجاب می کند که از توسعه بیش از حد کشاورزی و صنعت و .... در مجموع بخش های اقتصادی و تولیدی که می تواند منجر به استفاده بیش از حد از منابع طبیعی و تخریب محیط زیست گردد، جلوگیری شود ، تجارب تلخ محلی گرایی و پیامدهای مخرب آن بر محیط زیست و میراث فرهنگی و منابع طبیعی از جهان نمای اصفهان تا خشک شدت دریاچه ارومیه و پالایشگاه میانکاله و تخریب جنگل های هیرکانی الیمالات و ..... نقش مخرب بیشتر عوامل محلی مقامات استانی در این فجایع، نشان می دهد که محلی گرایی تا چه اندازه می تواند ضد توسعه و به طور خاص ضد توسعه پایدار باشد،سخنان محمدرضا عارف درباره جایگاه رئیس جمهور برای استاندار یعنی در بر همان پاشنه ای می چرخد که با سد سازی های گسترده و اعطای حقابه دریاچه و رودخانه ها به کشاورزان در پی کسب رضایت محلی بود یعنی تفکر پوپولیستی بازهم بر مدیران و دولتی های ما حاکم است و تا کشیدن رمق های بیشتر از پیکر نحیف شده ایران این سیاست ها و رویکردهای مخرب ادامه خواهد داشت. البته که ایرانیان و میهن دوستان اجازه تکرار این رویکردهای عوام فریبانه را نخواهند داد.
تطهیر طالبان از طالبان دوستی تا طالبان ستایی
بخش اول
دستاورد وزیر خارجه از سفر به کابل چه بود ؟
چند هفته از سفر وزیر محترم امور خارجه جناب آقای دکتر عراقچی به کابل و دیدار ایشان با مقامات حکومت خودخوانده موسوم به امارت اسلامی یا همان گروه طالبان و نیز سخنان عجیب ایشان در مذمت نسبی پدیده طالبان هراسی می گذرد ، ( گویا می شود از پدیده ای به وحشتناکی و رعب آوری طالبان نهراسید ) باید ببینیم این سفر در چه شرایطی رخ داد و چه پیامدهایی دارد ، نخست شرایط حاکم بر افغانستان و روابط طالبان با مردم افغانستان و ایران و منطقه و جهان را بررسی می کنیم و سپس به پیامدها و تبعات سفر وزیر محترم امور خارجه کشورمان می پردازیم :
الف - شرایط حاکم بر افغانستان و طالبان و روابط طالبان با ایران و جهان
۱. سلب حق حاکمیت مردم افغانستان
در سه سال گذشته حق حاکمیت و حق رای و اراده مردم افغانستان به طور کامل سلب شده است ، حکومت فعلی هیچ نمایندگی از مردم افغانستان ندارد و نظام قانونی و مشروع و مبتنی بر رای مردم افغانستان را با همه کاستی هایی که داشت را به زور و به طریق غیر قانونی سرنگون کرده و حق طبیعی مردم افغانستان برای تعیین سرنوشت و مشارکت در اداره امورشان را سلب کرده است ، نه تنها مردم ولو در حد انتخاب شوراها و انجمن های ولایتی و محلی نیز نقشی در اداره امور ندارند ، بلکه حکومت طالبان هیچ حقی برای مشارکت سیاسی آنان قائل نیست و هیچ دورنمایی نیز برای مشارکت مردم در اداره امورشان وجود ندارد .
۲. نبود نظام فراگیر در افغانستان
طالبان هیچ برنامه ای برای مشارکت اقوام مختلف افغانستان ندارد بلکه به طور ساختارمند علیه اقوام مختلف افغانستان تبعیض به کار می برد در این سه سال مشارکت غیر پشتون ها در اداره امور افغانستان نه تنها افزایش نیافت بلکه کاهش پیدا کرد . حذف تدریجی زبان فارسی و حذف نوروز و لغو رسمیت مذهب شیعه و الغا تعطیلی عاشورا ، همگی جلوه هایی از سیاست های انحصارگرایانه طالبان است که جنبه اصلی آن نیز ماهیت ضد ایرانی این سیاست هاست .
۳. نقض نظام مند حقوق بشر و تبعیض جنسیتی و جنایت علیه بشریت
نقض حقوق بشر در افغانستان و تبعیض جنسیتی علیه زنان افغانستانی که نمونه بارز یک آپارتاید تمام عیار جنسیتی است به آستانه جنایت علیه بشریت رسیده است و دیوان بین المللی کیفری این اقدامات را به درستی معادل جنایت علیه بشریت دانسته و رهبران طالبان را به همین اتهام تحت تعقیب قرار داده است .
۴.اختلافات داخلی در میان طالبان
اختلافات در درون گروه طالبان دیگر موضوع پنهانی نیست و به نظر می رسد که به آستانه بحرانی شدن رسیده و در عمل طالبان دوپارضه شده است .
۵. انزوای منطقه ای و جهانی طالبان
انزوا طالبان در منطقه و جهان روز افزون بوده است به نوعی که روابط پاکستان و طالبان به شدت خصمانه شده است ، هم چنین با روی کارآمدن ترامپ در آمریکا هم کمک های هفتگی آمریکا به طالبان قطع شده و هم مطالبه استرداد سلاح های آمریکا از طالبان پررنگ و مطرح شده است .
۶.سیاست فشار آبی طالبان علیه ایران
طالبان هیچ مساعدتی برای تامین حقابه ایران از رود هیرمند و تامین آب دریاچه هامون و نیازهای مردم سیستان، انجام نداده است بلکه ترجیح می دهد آب هیرمند را به گود زره در سیستان واریز نماید که بخار شده و از بین برود ولی به ایران نرسد ، افزون بر این ، بحث تکمیل سد بخش آباد در ولایت فراه به معنای نابودی کامل تالاب هامون است که طالبان با جدیت آن را دنبال می کنند کافی است برای درک ابعاد تکان دهنده این سد ، درک کنیم که ظرفیت بخش آباد ۲۶ برابر سد کمال خان است . در کنار محدودیت هرچه بیشتر علیه حقابه ایران در هیرمند ، ممانعت از رسیدن آب هریرود به ایران هم سیاست خصمانه دیگری است که از زمان اشرف غنی آغاز شده و طالبان آن را با جدیت تکمیل می کند .
۷. مهاجران افغانستانی در ایران از معضل اجتماعی تا تهدید امنیتی
مهاجران افغانستانی روزگاری نماد میهمان نوازی ایرانیان و پناه آوردن افغانستانی ها به دامان برادران و خواهران ایرانی شان بودند اما افزایش بی رویه جمعیت مهاجران از سه میلیون نفر جمعیت قبل از روی کارآمدن طالبان به چند برابر بعد از حاکمیت طالبان ، مهاجران را تبدیل به یک معضل اجتماعی و حتی یک تهدید سیاسی و امنیتی برای ایران کرده است ،طبق آمار رسمی جمعیت مهاجران در ایران ۶ میلیون نفر است این در حالی است که آمارهای غیر رسمی تا بالای ده میلیون نفر نیز ذکر می شود، چنین آمار تکان دهنده ای برای هر کشوری چه برسد به ایران درگیر تحریم ها و مشکلات بزرگ اقتصادی، فراتر از یک معضل اجتماعی و اقتصادی در حال تبدیل شدن به یک تهدید سیاسی و امنیتی و حتی هویتی است ، اگر روی کارآمدن طالبان هیچ پیامدی جز این افزایش جمعیت مهاجر نداشت ، بازهم باید به مثابه یک فاجعه بزرگ برای ایران تلقی می گردید .
بخش اول
دستاورد وزیر خارجه از سفر به کابل چه بود ؟
چند هفته از سفر وزیر محترم امور خارجه جناب آقای دکتر عراقچی به کابل و دیدار ایشان با مقامات حکومت خودخوانده موسوم به امارت اسلامی یا همان گروه طالبان و نیز سخنان عجیب ایشان در مذمت نسبی پدیده طالبان هراسی می گذرد ، ( گویا می شود از پدیده ای به وحشتناکی و رعب آوری طالبان نهراسید ) باید ببینیم این سفر در چه شرایطی رخ داد و چه پیامدهایی دارد ، نخست شرایط حاکم بر افغانستان و روابط طالبان با مردم افغانستان و ایران و منطقه و جهان را بررسی می کنیم و سپس به پیامدها و تبعات سفر وزیر محترم امور خارجه کشورمان می پردازیم :
الف - شرایط حاکم بر افغانستان و طالبان و روابط طالبان با ایران و جهان
۱. سلب حق حاکمیت مردم افغانستان
در سه سال گذشته حق حاکمیت و حق رای و اراده مردم افغانستان به طور کامل سلب شده است ، حکومت فعلی هیچ نمایندگی از مردم افغانستان ندارد و نظام قانونی و مشروع و مبتنی بر رای مردم افغانستان را با همه کاستی هایی که داشت را به زور و به طریق غیر قانونی سرنگون کرده و حق طبیعی مردم افغانستان برای تعیین سرنوشت و مشارکت در اداره امورشان را سلب کرده است ، نه تنها مردم ولو در حد انتخاب شوراها و انجمن های ولایتی و محلی نیز نقشی در اداره امور ندارند ، بلکه حکومت طالبان هیچ حقی برای مشارکت سیاسی آنان قائل نیست و هیچ دورنمایی نیز برای مشارکت مردم در اداره امورشان وجود ندارد .
۲. نبود نظام فراگیر در افغانستان
طالبان هیچ برنامه ای برای مشارکت اقوام مختلف افغانستان ندارد بلکه به طور ساختارمند علیه اقوام مختلف افغانستان تبعیض به کار می برد در این سه سال مشارکت غیر پشتون ها در اداره امور افغانستان نه تنها افزایش نیافت بلکه کاهش پیدا کرد . حذف تدریجی زبان فارسی و حذف نوروز و لغو رسمیت مذهب شیعه و الغا تعطیلی عاشورا ، همگی جلوه هایی از سیاست های انحصارگرایانه طالبان است که جنبه اصلی آن نیز ماهیت ضد ایرانی این سیاست هاست .
۳. نقض نظام مند حقوق بشر و تبعیض جنسیتی و جنایت علیه بشریت
نقض حقوق بشر در افغانستان و تبعیض جنسیتی علیه زنان افغانستانی که نمونه بارز یک آپارتاید تمام عیار جنسیتی است به آستانه جنایت علیه بشریت رسیده است و دیوان بین المللی کیفری این اقدامات را به درستی معادل جنایت علیه بشریت دانسته و رهبران طالبان را به همین اتهام تحت تعقیب قرار داده است .
۴.اختلافات داخلی در میان طالبان
اختلافات در درون گروه طالبان دیگر موضوع پنهانی نیست و به نظر می رسد که به آستانه بحرانی شدن رسیده و در عمل طالبان دوپارضه شده است .
۵. انزوای منطقه ای و جهانی طالبان
انزوا طالبان در منطقه و جهان روز افزون بوده است به نوعی که روابط پاکستان و طالبان به شدت خصمانه شده است ، هم چنین با روی کارآمدن ترامپ در آمریکا هم کمک های هفتگی آمریکا به طالبان قطع شده و هم مطالبه استرداد سلاح های آمریکا از طالبان پررنگ و مطرح شده است .
۶.سیاست فشار آبی طالبان علیه ایران
طالبان هیچ مساعدتی برای تامین حقابه ایران از رود هیرمند و تامین آب دریاچه هامون و نیازهای مردم سیستان، انجام نداده است بلکه ترجیح می دهد آب هیرمند را به گود زره در سیستان واریز نماید که بخار شده و از بین برود ولی به ایران نرسد ، افزون بر این ، بحث تکمیل سد بخش آباد در ولایت فراه به معنای نابودی کامل تالاب هامون است که طالبان با جدیت آن را دنبال می کنند کافی است برای درک ابعاد تکان دهنده این سد ، درک کنیم که ظرفیت بخش آباد ۲۶ برابر سد کمال خان است . در کنار محدودیت هرچه بیشتر علیه حقابه ایران در هیرمند ، ممانعت از رسیدن آب هریرود به ایران هم سیاست خصمانه دیگری است که از زمان اشرف غنی آغاز شده و طالبان آن را با جدیت تکمیل می کند .
۷. مهاجران افغانستانی در ایران از معضل اجتماعی تا تهدید امنیتی
مهاجران افغانستانی روزگاری نماد میهمان نوازی ایرانیان و پناه آوردن افغانستانی ها به دامان برادران و خواهران ایرانی شان بودند اما افزایش بی رویه جمعیت مهاجران از سه میلیون نفر جمعیت قبل از روی کارآمدن طالبان به چند برابر بعد از حاکمیت طالبان ، مهاجران را تبدیل به یک معضل اجتماعی و حتی یک تهدید سیاسی و امنیتی برای ایران کرده است ،طبق آمار رسمی جمعیت مهاجران در ایران ۶ میلیون نفر است این در حالی است که آمارهای غیر رسمی تا بالای ده میلیون نفر نیز ذکر می شود، چنین آمار تکان دهنده ای برای هر کشوری چه برسد به ایران درگیر تحریم ها و مشکلات بزرگ اقتصادی، فراتر از یک معضل اجتماعی و اقتصادی در حال تبدیل شدن به یک تهدید سیاسی و امنیتی و حتی هویتی است ، اگر روی کارآمدن طالبان هیچ پیامدی جز این افزایش جمعیت مهاجر نداشت ، بازهم باید به مثابه یک فاجعه بزرگ برای ایران تلقی می گردید .
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
بخش دوم
ب - پیام ها و پیامدها و تبعات سفر وزیر خارجه به کابل
۱. بی تفاوتی ایران نسبت به سرنوشت مردم افغانستان
مهمترین متحد ایران در افغانستان مردم این کشور هستند این سیاست اصولی ایران برای دهه های متمادی بوده است ، هم بنیانگذار جمهوری اسلامی و هم رهبری بارها تاکید کرده اند که مهمتر از حکومت ها در افغانستان، مردم این کشور هستند و ایران متحد و دوست مردم افغانستان است ، اما در شرایطی که طالبان ، حاکمیت مردم افغانستان را غصب کرده و علیه آنان تا حد جنایت علیه بشریت ظلم می کند ، سفر وزیر خارجه به افغانستان و سکوت مطلق ایران در برابر ظلم و تبعیض به مردم و اقلیت ها و اقوام و شیعیان و فارسی زبانان و زنان افغانستان هیچ توجیهی ندارد ، نمی شود در جایی سیاست درست دیوان بین المللی کیفری در تعقیب جنایتکار نتانیاهو را ستود و در جایی دیگر همین سیاست در تعقیب رهبران طالبان را مورد بی اعتنایی محض قرار داد و متهمان به جنایت علیه مردم افغانستان را در آغوش کشید .
۲.فراموش کردن مطالبه نظام فراگیر
از ابتدای روی کارآمدن دوباره طالبان ، سیاست اصولی ایران ، مطالبه ایجاد نظام فراگیر در افغانستان بود که در تمام ملاقات ها با مقامات طالبان نیز مورد تاکید قرار می گرفت اما در دیدار اخیر دکتر عراقچی از کابل هیچ اشاره ای به ضرورت ایجاد نظام فراگیر در افغانستان نشده است .
۳. تبدیل حقابه ایران به صدقه طالبان
در برابر مساله حقابه ایران ، طالبان همان سیاست همیشگی خود را به کار برد که ما با حقابه ایران مشکلی نداریم اما آب نیست ، در نهایت هم گفتند ما دلمان می سوزد برای سیستان و بلوچستان ایران و .... یعنی نوعی تحقیر و جواب های سربالا و رسیدن آب به هیرمند را ناشی از لطف و کرامت طالبان دانستن، در حقیقت طالبان با زرنگی دارد می کوشد که حقابه ایران را تبدیل به صدقه و لطف طالبان نماید و در مقابل ، حداقل در این سفر هیچ دستاوردی درباره مساله حقابه حاصل نگردید.
۴. سکوت در برابر هریرود
هیج موضعی در مورد هریرود در این سفر صورت نگرفت اگر ایران می خواهد نظام نامشروع و غیررقانونی و غیر اخلاقی طالبان را در عمل شناسایی کند ، حداقل نباید دستاورد و امتیازی برای خود کسب کند یا باید هم با طالبان تعامل کند و هم در مقابل سیاست آبی آنان در مورد هریرود هم ساکت بماند ؟
۵.لاینحل ماندن مساله مهاجران
در این سفر هیچ گشایشی نیز درباره مساله مهاجران صورت نگرفت بلکه طرف طالبان با طلبکاری فقط به ایران توصیه کرد که با مهاجران به خوبی رفتار کند ، به نوعی که گویا طالبان هیچ مسولیتی نسبت به این هجوم میلیونی اتباع خود به ایران نداشته و از ایران طلبکار هم هست.
۶. دلسردی فارسی زبانان و شیعیان افغانستان
فارسی زبانان و شیعیان افغانستان جز ایران چه پناه و تکیه گاهی دارند ؟ کدام کشور به این حد نسبت به هم خانمانان فرهنگی خود بی اعتنا و بی توجه است ، می بینیم ترکیه تا چه اندازه درباره ترک تباران و ترک زبانان در سرتاسر جهان از چین تا عراق و اوکراین حساس است اما در مقابل ، ایران بدون اعتنا به ظلم فاحش علیه فارسی زبانان و شیعیان افغانستان با طالبان تعامل می کند و حتی اشاره ای نیز به فارسی زبانان و شیعیان نمی کند .
۷. یاس و ناامیدی مهاجران
میلیون ها مهاجری که در ایران هستند در واقع از ظلم و ستم طالبان فرار کرده و به ایران پناه آورده اند ، این گونه طالبان دوستی بدون اعتنا به مردم افغانستان قطعا برای آنان ناگوار خواهد بود و ایران چوب دو سر طلا خواهد شد که هم میلیون ها مهاجر را پذیرفته است و هم باید با نارضایتی آنان نیز مواجه گردد.
۸. تضعیف روحیه اپوزیسیون طالبان
مشروعیت دادن به طالبان ، پیام منفی برای اپوزیسیون آنان است و در مجموع جریان مخالف طالبان را تضعیف می کند، مخالفانی که سابقه دهها سال دوستی و اتحاد با ایران را داشته اند.
۹- پیام همراهی به طالبان در برابر پاکستان و اروپا و آمریکا و...
در شرایطی که طالبان تحت فشار شدید پاکستان قرار گرفته و آمریکا و اروپا نیز تیره ترین مناسبات را با طالبان دارند آیا جایز است که در اذهان آنان نیز ایران به عنوان متحد طالبان تلقی گردد؟ و از این منظر نیز هزینه بدهد؟
۱۰-تاثیر منفی در افکار عمومی ایران
نکته بدتر اینست که چنین سفرهایی تاثیرات بسیار منفی در افکار عمومی مردم ایران نیز خواهد داشت ،در این میان نکته ای که بی تردید منفی است برخی اظهار نظرها است که تعامل با طالبان را به عنوان سیاست کلی نظام ایران تلقی می کند ، موضوعی که اولا به نظر می رسد درست نباشد ثانیا به طالبان اعتماد به نفس زیادی می دهد و ثالثا مسولیت سیاست تعامل با طالبان را متوجه نظام و حاکمیت ساخته و برای حاکمیت هزینه بیهوده ایجاد می نماید .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
ب - پیام ها و پیامدها و تبعات سفر وزیر خارجه به کابل
۱. بی تفاوتی ایران نسبت به سرنوشت مردم افغانستان
مهمترین متحد ایران در افغانستان مردم این کشور هستند این سیاست اصولی ایران برای دهه های متمادی بوده است ، هم بنیانگذار جمهوری اسلامی و هم رهبری بارها تاکید کرده اند که مهمتر از حکومت ها در افغانستان، مردم این کشور هستند و ایران متحد و دوست مردم افغانستان است ، اما در شرایطی که طالبان ، حاکمیت مردم افغانستان را غصب کرده و علیه آنان تا حد جنایت علیه بشریت ظلم می کند ، سفر وزیر خارجه به افغانستان و سکوت مطلق ایران در برابر ظلم و تبعیض به مردم و اقلیت ها و اقوام و شیعیان و فارسی زبانان و زنان افغانستان هیچ توجیهی ندارد ، نمی شود در جایی سیاست درست دیوان بین المللی کیفری در تعقیب جنایتکار نتانیاهو را ستود و در جایی دیگر همین سیاست در تعقیب رهبران طالبان را مورد بی اعتنایی محض قرار داد و متهمان به جنایت علیه مردم افغانستان را در آغوش کشید .
۲.فراموش کردن مطالبه نظام فراگیر
از ابتدای روی کارآمدن دوباره طالبان ، سیاست اصولی ایران ، مطالبه ایجاد نظام فراگیر در افغانستان بود که در تمام ملاقات ها با مقامات طالبان نیز مورد تاکید قرار می گرفت اما در دیدار اخیر دکتر عراقچی از کابل هیچ اشاره ای به ضرورت ایجاد نظام فراگیر در افغانستان نشده است .
۳. تبدیل حقابه ایران به صدقه طالبان
در برابر مساله حقابه ایران ، طالبان همان سیاست همیشگی خود را به کار برد که ما با حقابه ایران مشکلی نداریم اما آب نیست ، در نهایت هم گفتند ما دلمان می سوزد برای سیستان و بلوچستان ایران و .... یعنی نوعی تحقیر و جواب های سربالا و رسیدن آب به هیرمند را ناشی از لطف و کرامت طالبان دانستن، در حقیقت طالبان با زرنگی دارد می کوشد که حقابه ایران را تبدیل به صدقه و لطف طالبان نماید و در مقابل ، حداقل در این سفر هیچ دستاوردی درباره مساله حقابه حاصل نگردید.
۴. سکوت در برابر هریرود
هیج موضعی در مورد هریرود در این سفر صورت نگرفت اگر ایران می خواهد نظام نامشروع و غیررقانونی و غیر اخلاقی طالبان را در عمل شناسایی کند ، حداقل نباید دستاورد و امتیازی برای خود کسب کند یا باید هم با طالبان تعامل کند و هم در مقابل سیاست آبی آنان در مورد هریرود هم ساکت بماند ؟
۵.لاینحل ماندن مساله مهاجران
در این سفر هیچ گشایشی نیز درباره مساله مهاجران صورت نگرفت بلکه طرف طالبان با طلبکاری فقط به ایران توصیه کرد که با مهاجران به خوبی رفتار کند ، به نوعی که گویا طالبان هیچ مسولیتی نسبت به این هجوم میلیونی اتباع خود به ایران نداشته و از ایران طلبکار هم هست.
۶. دلسردی فارسی زبانان و شیعیان افغانستان
فارسی زبانان و شیعیان افغانستان جز ایران چه پناه و تکیه گاهی دارند ؟ کدام کشور به این حد نسبت به هم خانمانان فرهنگی خود بی اعتنا و بی توجه است ، می بینیم ترکیه تا چه اندازه درباره ترک تباران و ترک زبانان در سرتاسر جهان از چین تا عراق و اوکراین حساس است اما در مقابل ، ایران بدون اعتنا به ظلم فاحش علیه فارسی زبانان و شیعیان افغانستان با طالبان تعامل می کند و حتی اشاره ای نیز به فارسی زبانان و شیعیان نمی کند .
۷. یاس و ناامیدی مهاجران
میلیون ها مهاجری که در ایران هستند در واقع از ظلم و ستم طالبان فرار کرده و به ایران پناه آورده اند ، این گونه طالبان دوستی بدون اعتنا به مردم افغانستان قطعا برای آنان ناگوار خواهد بود و ایران چوب دو سر طلا خواهد شد که هم میلیون ها مهاجر را پذیرفته است و هم باید با نارضایتی آنان نیز مواجه گردد.
۸. تضعیف روحیه اپوزیسیون طالبان
مشروعیت دادن به طالبان ، پیام منفی برای اپوزیسیون آنان است و در مجموع جریان مخالف طالبان را تضعیف می کند، مخالفانی که سابقه دهها سال دوستی و اتحاد با ایران را داشته اند.
۹- پیام همراهی به طالبان در برابر پاکستان و اروپا و آمریکا و...
در شرایطی که طالبان تحت فشار شدید پاکستان قرار گرفته و آمریکا و اروپا نیز تیره ترین مناسبات را با طالبان دارند آیا جایز است که در اذهان آنان نیز ایران به عنوان متحد طالبان تلقی گردد؟ و از این منظر نیز هزینه بدهد؟
۱۰-تاثیر منفی در افکار عمومی ایران
نکته بدتر اینست که چنین سفرهایی تاثیرات بسیار منفی در افکار عمومی مردم ایران نیز خواهد داشت ،در این میان نکته ای که بی تردید منفی است برخی اظهار نظرها است که تعامل با طالبان را به عنوان سیاست کلی نظام ایران تلقی می کند ، موضوعی که اولا به نظر می رسد درست نباشد ثانیا به طالبان اعتماد به نفس زیادی می دهد و ثالثا مسولیت سیاست تعامل با طالبان را متوجه نظام و حاکمیت ساخته و برای حاکمیت هزینه بیهوده ایجاد می نماید .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
خطر فاشیسم برای آینده ایران
موضع من درباره پهلویسم و سلطنت طلبی و دوره سلطنت پهلوی و نیز شخص رضا پهلوی مشخص است ، من نهاد پادشاهی را در ایران نهادی محترم و تاریخی می دانم که دوره آن سپری شده و خانواده پهلوی در نابودی شاهنشاهی ایران و نهاد پادشاهی ایران مسولیت تاریخی دارند ، الان نیز پهلویسم جز یک جریان طرفدار احیا دیکتاتوری وابسته در ایران نیست، اما برخلاف تبلیغات و هیاهوهایی که عمدتا مخالفان چپ گرای پهلوی می کنند ، پهلوی را خطری برای تسلط یک جریان فاشیستی در اینده ایران نمی دانم ، مهمترین خطر فاشیسم برای ایران نه از ناحیه پهلوی بلکه از سوی جریان نفرت پراکن قومی و تجزیه طلبان است . این جریان، آشکارا سویه های نژاد پرستانه و نفرت پراکنانه و دیکر ستیزانه و تمامیت خواهانه داشته و مروج خشونت و نابردباری است . هدفش نابودی و پاره پاره کردن ایران است و از هر ابزاری برای اهداف منحوس خود بهره می برد . از جعل و تحریف تاریخ تا ترغیب به پاکسازی جمعیتی و جلب حمایت خارجی گرفته تا تلاش برای ایجاد جنگ داخلی با پشتیبانی قدرت های بین المللی و منطقه ای فقط برخی از ابزارهای این جریان فاشیستی است . اگر کسی دغدغه آزادی و حریت و حقوق بشر و نیز ایران را دارد ، باید نخست تکلیف خودش را با فاشیسم قومی روشن سازد و گرنه هرگونه مبارزه با استبداد چه استبداد سابق و چه لاحق ، بدون مرز بندی مشخص با فاشیسم قومی ، چیزی جز ریاکاری و ناصداقتی نیست .برای ایرانی دموکراتیک و توسعه گرا ، دشمنی جرارتر از فاشیسم قومی وجود ندارد و اعتلای ایران در گرو حذف این مانع موذی و پلید است .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
موضع من درباره پهلویسم و سلطنت طلبی و دوره سلطنت پهلوی و نیز شخص رضا پهلوی مشخص است ، من نهاد پادشاهی را در ایران نهادی محترم و تاریخی می دانم که دوره آن سپری شده و خانواده پهلوی در نابودی شاهنشاهی ایران و نهاد پادشاهی ایران مسولیت تاریخی دارند ، الان نیز پهلویسم جز یک جریان طرفدار احیا دیکتاتوری وابسته در ایران نیست، اما برخلاف تبلیغات و هیاهوهایی که عمدتا مخالفان چپ گرای پهلوی می کنند ، پهلوی را خطری برای تسلط یک جریان فاشیستی در اینده ایران نمی دانم ، مهمترین خطر فاشیسم برای ایران نه از ناحیه پهلوی بلکه از سوی جریان نفرت پراکن قومی و تجزیه طلبان است . این جریان، آشکارا سویه های نژاد پرستانه و نفرت پراکنانه و دیکر ستیزانه و تمامیت خواهانه داشته و مروج خشونت و نابردباری است . هدفش نابودی و پاره پاره کردن ایران است و از هر ابزاری برای اهداف منحوس خود بهره می برد . از جعل و تحریف تاریخ تا ترغیب به پاکسازی جمعیتی و جلب حمایت خارجی گرفته تا تلاش برای ایجاد جنگ داخلی با پشتیبانی قدرت های بین المللی و منطقه ای فقط برخی از ابزارهای این جریان فاشیستی است . اگر کسی دغدغه آزادی و حریت و حقوق بشر و نیز ایران را دارد ، باید نخست تکلیف خودش را با فاشیسم قومی روشن سازد و گرنه هرگونه مبارزه با استبداد چه استبداد سابق و چه لاحق ، بدون مرز بندی مشخص با فاشیسم قومی ، چیزی جز ریاکاری و ناصداقتی نیست .برای ایرانی دموکراتیک و توسعه گرا ، دشمنی جرارتر از فاشیسم قومی وجود ندارد و اعتلای ایران در گرو حذف این مانع موذی و پلید است .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
تصحیح یک غلط تاریخی
جمله ای مشهور و منتسب به قائم مقام خطاب به فتحعلی شاه هست که قبل از جنگ دوم به فتحعلی شاه گفته است :
کشوری که شش کرور عایدی دارد با کشوری که ششصد کرور عایدی دارد وارد جنگ نمی شود .
این جمله و این نقل قول صد در صد جعلی است اتفاقا فتحعلی شاه مخالف جنگ بود و قائم مقام موافق و طرفدار جنگ بود چنانچه برای ورود به جنگ رساله جهادیه نوشت ، اما فتحعلی شاه در نامه نگاری های بعدی به عباس میرزا می نویسد من اصلا موافق ورود به جنگ نبودم و گفته بودم جنگ با همسایگان به صلاح نیست .
این نقل قول هیچ منبع درستی ندارد و معلوم نیست بار اول از کجا نقل و ذکر شده است .
اما نظر فتحعلی شاه درباره جنگ های ایران و روس از نامه وی به عباس میرزا ، در آستانه پایان جنگ مشخص است و اتفاقا تعریضی هم به قائم مقام دارد ، فتحعلی شاه در این نامه می نویسد :
آن چه داشتیم در راه تربیت و مرحمت آن فرزند گذاشتیم و نمی دانم بعد از آن که به فضل الله تعالی ، ممالک آذربایجان تخلیه شد و آن فرزند دوباره استقرار و استقلالی در آن جا حاصل کرد ، خدمتی در ازای این همه نعمت ها ، تقدیم خواهد نمود ، از قبیل :
استرضای مردم و استعداد لشکر و تحصیل دعای خیر و حسن سلوک با همسایه ها که برخلاف سابق ، مایه حصول نام نیک دولت باشد و خلاف دستور العمل اولیای این حضرت نباشد.، یا باز از یک طرف به حرف هر بی مایه، بنای برهم زنی با هر همسایه خواهد بود و..... چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود ....مستدرک باشی ، خواه قائم مقام باشد و خواه میرزا محمدعلی
منبع :
منشات قائم مقام فراهانی، به کوشش بدرالدین یغمایی ، تهران، نشر شرق، پاییز ۱۳۶۶، صص ۴۶ و ۴۷
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
جمله ای مشهور و منتسب به قائم مقام خطاب به فتحعلی شاه هست که قبل از جنگ دوم به فتحعلی شاه گفته است :
کشوری که شش کرور عایدی دارد با کشوری که ششصد کرور عایدی دارد وارد جنگ نمی شود .
این جمله و این نقل قول صد در صد جعلی است اتفاقا فتحعلی شاه مخالف جنگ بود و قائم مقام موافق و طرفدار جنگ بود چنانچه برای ورود به جنگ رساله جهادیه نوشت ، اما فتحعلی شاه در نامه نگاری های بعدی به عباس میرزا می نویسد من اصلا موافق ورود به جنگ نبودم و گفته بودم جنگ با همسایگان به صلاح نیست .
این نقل قول هیچ منبع درستی ندارد و معلوم نیست بار اول از کجا نقل و ذکر شده است .
اما نظر فتحعلی شاه درباره جنگ های ایران و روس از نامه وی به عباس میرزا ، در آستانه پایان جنگ مشخص است و اتفاقا تعریضی هم به قائم مقام دارد ، فتحعلی شاه در این نامه می نویسد :
آن چه داشتیم در راه تربیت و مرحمت آن فرزند گذاشتیم و نمی دانم بعد از آن که به فضل الله تعالی ، ممالک آذربایجان تخلیه شد و آن فرزند دوباره استقرار و استقلالی در آن جا حاصل کرد ، خدمتی در ازای این همه نعمت ها ، تقدیم خواهد نمود ، از قبیل :
استرضای مردم و استعداد لشکر و تحصیل دعای خیر و حسن سلوک با همسایه ها که برخلاف سابق ، مایه حصول نام نیک دولت باشد و خلاف دستور العمل اولیای این حضرت نباشد.، یا باز از یک طرف به حرف هر بی مایه، بنای برهم زنی با هر همسایه خواهد بود و..... چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود ....مستدرک باشی ، خواه قائم مقام باشد و خواه میرزا محمدعلی
منبع :
منشات قائم مقام فراهانی، به کوشش بدرالدین یغمایی ، تهران، نشر شرق، پاییز ۱۳۶۶، صص ۴۶ و ۴۷
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
هفتم اسفند سالروز استقلال کانون وکلای دادگستری ، این یادگار ارزشمند پیشوای نهضت ملی ایران شادروان دکتر محمد مصدق و روز وکیل مدافع را به مدافعان حقوق ملت و همکارانی که پایبند سوگند وکالتی و دغدغه مند حقوق بشر و شهروند و دلبسته ایران عزیز هستند ، شادباش می گویم .
شادباش روز وکیل بدون یاد مصدق هیچ ارزشی ندارد زیرا رسالت اجتماعی وکیل چیزی جز آرمان های مصدق نیست .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
شادباش روز وکیل بدون یاد مصدق هیچ ارزشی ندارد زیرا رسالت اجتماعی وکیل چیزی جز آرمان های مصدق نیست .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
زلنسکی
پیروزی مقاومت و دیپلماسی و حقوق بین الملل
بر
ترس و تسلیم و انفعال و دلالی
امشب تاریخ جهان ، یک شخصیت بزرگ و به یادماندنی را در حافظه خود ثبت کرد ، لازم است به وجود زلنسکی به عنوان یک سیاستمدار ملی و مستقل و شجاع و آگاه و باهوش افتخار کرده و به احترام او کلاه از سر برداریم .طوری که او ، ترامپ و کابینه دلال و ماهیت فرومایه او را رسوا ساخت ، درسی به یادماندنی نه تنها به ترامپ بلکه به همه آنانی می دهد که یا ترامپیسم را الگو خود قرار داده اند یا دل در این سبک و سیاق مضحک و مبتذل بسته اند یا جرات رویارویی مستقیم در برابر ترامپ را ندارند ، زلنسکی نشان داد که می توان با ترامپ مذاکره کرد و با صراحت کامل به او نه گفت ، زلنسکی ثابت کرد که اصل تمامیت ارضی کشورها و حقوق بین الملل معتبر و تجاوز و اشغالگری و ضمیمه سازی و الحاق گری سرزمینی بی اعتبار است .
زلنسکی در گفتگو با ترامپ، یاد و خاطره مذاکره قوام با استالین را زنده کرد ، او دو راه داشت ، راه دکتر هاشا رئیس جمهور چک یا رضاشاه و اشرف غنی یعنی تسلیم و ترک مقاومت و یا راه قوام السلطنه در برابر استالین، زلنسکی خواه تاریخ خوانده باشد یا نه ؟ راه دوم را انتخاب کرد ، راه مقاومت ، او خدمت بزرگی به جهان آزاد و حقوق بین الملل و اصل تمامیت ارضی کشورها کرد و زیر بار زور نرفت و ماهیت پوشالی و مضحک ترامپ که تصور می کند با لفاظی و ساخت و پاخت های پیش پا افتاده می تواند کشورها را چپاول کند را رسوا کرد ، زلنسکی در واقع ترامپ را فریب داد و با وعده اعطای منابع طبیعی اوکراین ، به واشنگتن رفت و ترامپ را سنگ روی یخ کرد. اقدام شجاعانه او ، شکستی زودهنگام و سهمگین برای سیاست خارجی ترامپ است .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
پیروزی مقاومت و دیپلماسی و حقوق بین الملل
بر
ترس و تسلیم و انفعال و دلالی
امشب تاریخ جهان ، یک شخصیت بزرگ و به یادماندنی را در حافظه خود ثبت کرد ، لازم است به وجود زلنسکی به عنوان یک سیاستمدار ملی و مستقل و شجاع و آگاه و باهوش افتخار کرده و به احترام او کلاه از سر برداریم .طوری که او ، ترامپ و کابینه دلال و ماهیت فرومایه او را رسوا ساخت ، درسی به یادماندنی نه تنها به ترامپ بلکه به همه آنانی می دهد که یا ترامپیسم را الگو خود قرار داده اند یا دل در این سبک و سیاق مضحک و مبتذل بسته اند یا جرات رویارویی مستقیم در برابر ترامپ را ندارند ، زلنسکی نشان داد که می توان با ترامپ مذاکره کرد و با صراحت کامل به او نه گفت ، زلنسکی ثابت کرد که اصل تمامیت ارضی کشورها و حقوق بین الملل معتبر و تجاوز و اشغالگری و ضمیمه سازی و الحاق گری سرزمینی بی اعتبار است .
زلنسکی در گفتگو با ترامپ، یاد و خاطره مذاکره قوام با استالین را زنده کرد ، او دو راه داشت ، راه دکتر هاشا رئیس جمهور چک یا رضاشاه و اشرف غنی یعنی تسلیم و ترک مقاومت و یا راه قوام السلطنه در برابر استالین، زلنسکی خواه تاریخ خوانده باشد یا نه ؟ راه دوم را انتخاب کرد ، راه مقاومت ، او خدمت بزرگی به جهان آزاد و حقوق بین الملل و اصل تمامیت ارضی کشورها کرد و زیر بار زور نرفت و ماهیت پوشالی و مضحک ترامپ که تصور می کند با لفاظی و ساخت و پاخت های پیش پا افتاده می تواند کشورها را چپاول کند را رسوا کرد ، زلنسکی در واقع ترامپ را فریب داد و با وعده اعطای منابع طبیعی اوکراین ، به واشنگتن رفت و ترامپ را سنگ روی یخ کرد. اقدام شجاعانه او ، شکستی زودهنگام و سهمگین برای سیاست خارجی ترامپ است .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
کارنامه مصدق در جایگاه زمامداری
چهارده اسفند سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران ، شادروان دکتر محمد مصدق است ، مصدق در نزدیک به هفتاد سال حیات سیاسی خود میراث درخشانی به جای گذاشت که آن را می توان در سه محور :
استقلال و حاکمیت ملی
آزادی
اخلاق و تقوای سیاسی
خلاصه کرد ، اما مصدق در جایگاه زمامداری که بیست و هشت ماه مسولیت دولت ایران را برعهده داشت نیز کارنامه درخشانی دارد ، مصدق از منظر سیاست داخلی ، آزادی های کامل سیاسی از جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات و احزاب را تامین کرد و در سیاست خارجی نیز با ملی شدن نفت، استعمار بریتانیا و با ملی شدن شیلات امپریالیسم سرخ شوروی را از ایران اخراج کرد ، در عرصه اقتصاد نیز مصدق در دوران نخست وزیری با وجود تحریم های واقعا ظالمانه و ناحقی که علیه ایران وضع شده بود ، تورم را تک رقمی نگاه داشت و تراز اقتصادی و واردات و صادرات ایران را برای اولین و آخرین بار مثبت کرد . کارنامه دولتمداری مصدق مملو است از ترقی خواهی و آزادی طلبی از اعطای حق رای به زنان در لایحه قانونی انتخابات شهرداری ها تا استقلال کانون وکلا و دانشگاه ، فهرست ذیل گوشه ای از لوایح قانونی است که در دوران مصدق به تصویب رسیدند :
لغو دادگاههای نظامی
قانون دادرسی و کیفر ارتش و متمم آن
لایحه قانون کار و تشکیل بیمههای اجتماعی
قانون بازنشستگی کشوری
لایحه تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون استقلال شهرداریها
اصلاح قانون مطبوعات
لایحه سد سفیدرود
قانون تشکیل اتاقهای بازرگانی
قانون تشویق صادرات و صدور پروانه بازرگانی
لایحه بانک توسعه صادرات
تشکیل شورای عالی فرهنگ
لایحه و متمم قانون وصول مطالبات غیر مالیاتی دولت
لایحه الغا عوارض در دهات
قانون بنگاه عمران کشور
لایحه تشکیل پلیس گمرک
لایحه استقلال کانون وکلای دادگستری
قانون استقلال دانشگاه تهران
مصدق نماد و مظهر ملی گرایی دموکراتیک است و بنابراین مورد بغض همه جریان هایی است که ضد ملی گرایی و دموکراسی خواهی و استقلال ایران بوده اند ،از توده ای ها و کمونیست ها که مخالف استقلال ایران و حامی سرسپردگی به شوروی بودند تا سلطنت طلبان طرفدار استبداد و وابستگی به غرب تا جریان هایی مانند فدائیان اسلام و حسن آیت و به تازگی غرب گرایان ترامپیست در سیاهه دشمنان مصدق هستند و همین فهرست ما را بیش از پیش بر درستی راه مصدق و الگو بودن وی مصمم می نماید .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
چهارده اسفند سالگرد درگذشت پیشوای نهضت ملی ایران ، شادروان دکتر محمد مصدق است ، مصدق در نزدیک به هفتاد سال حیات سیاسی خود میراث درخشانی به جای گذاشت که آن را می توان در سه محور :
استقلال و حاکمیت ملی
آزادی
اخلاق و تقوای سیاسی
خلاصه کرد ، اما مصدق در جایگاه زمامداری که بیست و هشت ماه مسولیت دولت ایران را برعهده داشت نیز کارنامه درخشانی دارد ، مصدق از منظر سیاست داخلی ، آزادی های کامل سیاسی از جمله آزادی بیان و آزادی مطبوعات و احزاب را تامین کرد و در سیاست خارجی نیز با ملی شدن نفت، استعمار بریتانیا و با ملی شدن شیلات امپریالیسم سرخ شوروی را از ایران اخراج کرد ، در عرصه اقتصاد نیز مصدق در دوران نخست وزیری با وجود تحریم های واقعا ظالمانه و ناحقی که علیه ایران وضع شده بود ، تورم را تک رقمی نگاه داشت و تراز اقتصادی و واردات و صادرات ایران را برای اولین و آخرین بار مثبت کرد . کارنامه دولتمداری مصدق مملو است از ترقی خواهی و آزادی طلبی از اعطای حق رای به زنان در لایحه قانونی انتخابات شهرداری ها تا استقلال کانون وکلا و دانشگاه ، فهرست ذیل گوشه ای از لوایح قانونی است که در دوران مصدق به تصویب رسیدند :
لغو دادگاههای نظامی
قانون دادرسی و کیفر ارتش و متمم آن
لایحه قانون کار و تشکیل بیمههای اجتماعی
قانون بازنشستگی کشوری
لایحه تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی
قانون استقلال شهرداریها
اصلاح قانون مطبوعات
لایحه سد سفیدرود
قانون تشکیل اتاقهای بازرگانی
قانون تشویق صادرات و صدور پروانه بازرگانی
لایحه بانک توسعه صادرات
تشکیل شورای عالی فرهنگ
لایحه و متمم قانون وصول مطالبات غیر مالیاتی دولت
لایحه الغا عوارض در دهات
قانون بنگاه عمران کشور
لایحه تشکیل پلیس گمرک
لایحه استقلال کانون وکلای دادگستری
قانون استقلال دانشگاه تهران
مصدق نماد و مظهر ملی گرایی دموکراتیک است و بنابراین مورد بغض همه جریان هایی است که ضد ملی گرایی و دموکراسی خواهی و استقلال ایران بوده اند ،از توده ای ها و کمونیست ها که مخالف استقلال ایران و حامی سرسپردگی به شوروی بودند تا سلطنت طلبان طرفدار استبداد و وابستگی به غرب تا جریان هایی مانند فدائیان اسلام و حسن آیت و به تازگی غرب گرایان ترامپیست در سیاهه دشمنان مصدق هستند و همین فهرست ما را بیش از پیش بر درستی راه مصدق و الگو بودن وی مصمم می نماید .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
جولان ابتذال و رذالت
ساسی مانکن حق داره بی دین و مذهب باشه و در ترانه هایی که میخونه قواعد شرعی را مراعات نکنه اما حق نداره به هیچ دین و آیین و مذهبی توهین کنه ، آن هم مذهبی که جایگاه آیینی هم در ایران داره و جزئی از هویت ملی و میهنی ایرانیان است.توهین به حضرت علی و امام حسن و تمسخر عبارت تاریخی و ارزشمند هیهات مناالذله و استفاده از عبارات رکیک جنسی و کثیف ترین و شنیع ترین تعابیر غیر اخلاقی و ضد خانوادگی آن هم با هنرپیشگی زنی که شوربختانه جایگاه مقدس مادری دارد ، همگی به نوعی نفرت پراکنی علیه ملت ایران است ، البته این که فضایی برای نشر چنین هجویات مبتذلی وجود دارد نشانه ای از تضعیف هنجارهای اخلاقی و فرهنگی در جامعه ایرانی است .راهکار مبارزه با ساسی و ابتذال ساسی گونه ، بازگشت به فرهنگ و هویت ملی است بازگشت به نوروز و شاهنامه و حافظ و سعدی و نظامی است ، صدا و سیما و سینما و موسیقی و ....کلیه نهادهای عریض و طویلی که در امور فرهنگی فعالیت دارند یرای تکریم و تبیین فرهنگ و هویت ایرانی چه کرده اند؟جایگاه شاهنامه و فردوسی و اسطوره هاش و یا نظامی گنجوی و سعدی و.....در تولیدات فرهنگی ایران کجاست وقتی جامعه ایرانی را از نظر فرهنگی خلع سلاح و عقیم گردید زمینه را برای یورش ویروس هایی مانند ساسی فراهم کردید. به ایران باز گردیم تا از شر اهریمنانی چون ساسی مانکن در امان باشیم.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
ساسی مانکن حق داره بی دین و مذهب باشه و در ترانه هایی که میخونه قواعد شرعی را مراعات نکنه اما حق نداره به هیچ دین و آیین و مذهبی توهین کنه ، آن هم مذهبی که جایگاه آیینی هم در ایران داره و جزئی از هویت ملی و میهنی ایرانیان است.توهین به حضرت علی و امام حسن و تمسخر عبارت تاریخی و ارزشمند هیهات مناالذله و استفاده از عبارات رکیک جنسی و کثیف ترین و شنیع ترین تعابیر غیر اخلاقی و ضد خانوادگی آن هم با هنرپیشگی زنی که شوربختانه جایگاه مقدس مادری دارد ، همگی به نوعی نفرت پراکنی علیه ملت ایران است ، البته این که فضایی برای نشر چنین هجویات مبتذلی وجود دارد نشانه ای از تضعیف هنجارهای اخلاقی و فرهنگی در جامعه ایرانی است .راهکار مبارزه با ساسی و ابتذال ساسی گونه ، بازگشت به فرهنگ و هویت ملی است بازگشت به نوروز و شاهنامه و حافظ و سعدی و نظامی است ، صدا و سیما و سینما و موسیقی و ....کلیه نهادهای عریض و طویلی که در امور فرهنگی فعالیت دارند یرای تکریم و تبیین فرهنگ و هویت ایرانی چه کرده اند؟جایگاه شاهنامه و فردوسی و اسطوره هاش و یا نظامی گنجوی و سعدی و.....در تولیدات فرهنگی ایران کجاست وقتی جامعه ایرانی را از نظر فرهنگی خلع سلاح و عقیم گردید زمینه را برای یورش ویروس هایی مانند ساسی فراهم کردید. به ایران باز گردیم تا از شر اهریمنانی چون ساسی مانکن در امان باشیم.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
سخنی درباره آزادی بیان و هویت و اخلاق ایرانی
بخش اول
پست قبلی من درباره ساسی مانکن وتقبیح توهین وی به اسلام وتشیع به صورت توییت در توییتر یا همان ایکس هم منتشر شد و به شدت مورد حمله قرار گرقت ، به این توییت از دو زاویه حمله شد، اول این که ساسی حق آزادی بیان دارد ونمی توان آزادی بیان وی را محدود کرد ودوم این که اسلام و تشیع جزئی از هویت ملی ایران نیست.
الف- آزادی بیان جوازی بر نفرت پراکنی نیست
در مورد اول بایدپاسخ بدهم که آزادی بیان معادل آزادی نفرت پراکنی نیست.
در ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی حق آزادی بیان از دو جنبه محدود شده است که عینا از متن میثاق نقل می کنم :
(اعمال حق آزادی بیان ) مستلزم حقوق و مسئولیتهای خاص است و لذا ممکن است تابع محدودیتهای معینی بشود که در قانون تصریح شده و برای امور ذیل ضرورت داشته باشد:
الف. احترام حقوق یا حیثیت دیگران.
ب. حفظ امنیت ملی یا نظم عمومییا سلامت یا اخلاق عمومی
آیا موزیک ساسی و اهانت های مکرر و تحریک آمیز وی علیه مقدسات شیعیان، مغایر با امنیت ملی و نظم عمومی و اخلاق عمومی و حتی حیثیت نیست ؟
آنانی که می گویند ساسی حق آزادی بیان دارد، فراموش می کنند که ساسی نقد دین نکرده است و فحاشی کرده است ، اگر ساسی و یا هرکسی دیگر دین و مذهب و یا حتی پیامبران و امامان و مقدسات را نقد کند در نگاهی برون دینی ، کسی می تواند مدعی شود که منتقد حق نقد دارد ولو در برابر مقدسات،اما ساسی یا هر کسی دیگر حق فحاشی و تمسخر و توهین مقدسات را ندارد این منع و این حق نداشتن یک منع اخلاقی و انسانی است ، اگر شما خدا ناباور یا حتی منتقد دین باشید و یا هر دین و آیین به غیر از اسلام داشته باشید حق ندارید به بهانه و پوشش آزادی بیان به مقدسات مسلمانان توهین کنید،کما این که مسلمانان و شیعیان هم حق ندارند که به مقدسات هیج دین و آیین و فرقه ای توهین کنند، یک شیعه یا مسلمان ، بی تردید حق دارد بهائیت را نقد کند، اما حق فحاشی علیه باب و بهاالله و قره العین و.... یا توهین جنسیتی به آنان را ندارد،این یک بایسته اخلاقی است که هر وجدان شریف و غیر بیماری آن را درک می کند ، توهین به مقدسات گروهی از مردم خواه جمعیت میلیاردی مسلمانان و مسیحیان و یا دهها میلیونی شیعیان باشد و خواه یک فرقه و گروه کم جمعیت هم باشد در واقع آزار و تحقیر و تحریک یک گروه جمعیتی بوده و نفرت پراکنی است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
بخش اول
پست قبلی من درباره ساسی مانکن وتقبیح توهین وی به اسلام وتشیع به صورت توییت در توییتر یا همان ایکس هم منتشر شد و به شدت مورد حمله قرار گرقت ، به این توییت از دو زاویه حمله شد، اول این که ساسی حق آزادی بیان دارد ونمی توان آزادی بیان وی را محدود کرد ودوم این که اسلام و تشیع جزئی از هویت ملی ایران نیست.
الف- آزادی بیان جوازی بر نفرت پراکنی نیست
در مورد اول بایدپاسخ بدهم که آزادی بیان معادل آزادی نفرت پراکنی نیست.
در ماده ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی حق آزادی بیان از دو جنبه محدود شده است که عینا از متن میثاق نقل می کنم :
(اعمال حق آزادی بیان ) مستلزم حقوق و مسئولیتهای خاص است و لذا ممکن است تابع محدودیتهای معینی بشود که در قانون تصریح شده و برای امور ذیل ضرورت داشته باشد:
الف. احترام حقوق یا حیثیت دیگران.
ب. حفظ امنیت ملی یا نظم عمومییا سلامت یا اخلاق عمومی
آیا موزیک ساسی و اهانت های مکرر و تحریک آمیز وی علیه مقدسات شیعیان، مغایر با امنیت ملی و نظم عمومی و اخلاق عمومی و حتی حیثیت نیست ؟
آنانی که می گویند ساسی حق آزادی بیان دارد، فراموش می کنند که ساسی نقد دین نکرده است و فحاشی کرده است ، اگر ساسی و یا هرکسی دیگر دین و مذهب و یا حتی پیامبران و امامان و مقدسات را نقد کند در نگاهی برون دینی ، کسی می تواند مدعی شود که منتقد حق نقد دارد ولو در برابر مقدسات،اما ساسی یا هر کسی دیگر حق فحاشی و تمسخر و توهین مقدسات را ندارد این منع و این حق نداشتن یک منع اخلاقی و انسانی است ، اگر شما خدا ناباور یا حتی منتقد دین باشید و یا هر دین و آیین به غیر از اسلام داشته باشید حق ندارید به بهانه و پوشش آزادی بیان به مقدسات مسلمانان توهین کنید،کما این که مسلمانان و شیعیان هم حق ندارند که به مقدسات هیج دین و آیین و فرقه ای توهین کنند، یک شیعه یا مسلمان ، بی تردید حق دارد بهائیت را نقد کند، اما حق فحاشی علیه باب و بهاالله و قره العین و.... یا توهین جنسیتی به آنان را ندارد،این یک بایسته اخلاقی است که هر وجدان شریف و غیر بیماری آن را درک می کند ، توهین به مقدسات گروهی از مردم خواه جمعیت میلیاردی مسلمانان و مسیحیان و یا دهها میلیونی شیعیان باشد و خواه یک فرقه و گروه کم جمعیت هم باشد در واقع آزار و تحقیر و تحریک یک گروه جمعیتی بوده و نفرت پراکنی است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
بخش دوم
ب - نسبت اسلام و تشیع با ایران
اما درباره نسبت اسلام و تشیع با هویت ملی ایران ، هویت چیزی جز باورها و آداب و رسوم و فرهنگ و اعتقادات یک ملت نیست،کافیست به ذخیره غنی فرهنگ و ادبیات فارسی نگاهی بیاندازیدوببینید که از سنایی غزنوی تا فردوسی و نظامی و ناصر خسرو و سعدی و حافظ و ..همگی با اسلام و فرهنگ آن عجین بودند ، مگر می شود اشعار مولوی و حافظ و سعدی و فردوسی و نظامی و ..درباره اسلام و اولیا اسلام و پیامبر و امامان و....را جزئی از هویت ایران ندانست ،مگر می توان فلاسفه و حکمای اسلامی ایران و حکمت وعرفان اسلامی را از هویت ایران زدود؟از بایزید بسطامی تا فروغی بسطامی و ابن سینا و فارابی و..،شما زاده می شدید به سنت اسلامی ، در گوش تان اذان می خوانند و ختنه می شوید به سنت اسلامی ،ازدواج می کنید به سنت اسلامی ، با خواندن قرآن از حافظ تفال می کنید،ازدواج می کنید به سنت اسلامی و قرآن و تمثال امیر المومنین علی را در سفره هفت سین می گذاشتید( نمونه سفره هفت سین محمدرضا شاه)،حتی مرگ نیز به سنت اسلامی بوده و تمام این سنت در زندگی ایرانی جاری و ساری بوده ، پس نمی توانید مدعی شوید اسلام جزئی از هویت ما نیست،البته می توانید این انتخاب فردی را داشته باشید که از این به بعد جزئی از هویت تان نباشد اما نمی توانید انتخاب فردی خود را به همه ایرانیان تعمیم بدهید،در ضمن این اسلام زدایی آیا به سود ایران و وحدت ملی ایران و فرهنگ ایرانی است یا به زیان آن ؟ خط ما عربی است و اگر خط را حذف کنیم ارتباط مان با کل گنجینه فرهنگی مان قطع می شود، فهم شعرا و ادبا و حکمای ما با اسلام در پیوند بوده البته با قرائتی ایرانی و متفاوت از اسلام غیر ایرانی،اگر اسلام و تشیع را از هویت ایرانی حذف کنیم ، آیا این هویت منسجم تر و غنی تر می شود یا چند پاره تر و فقیرتر؟ دو مثال بزنم ، دعای تحویل سال به عربی است چند سالی است که دیدم گروهی خواستار پارسی کردن این دعا شدند ، متعاقبا پان ترک ها هم نسخه ترکی دعای تحویل سال را مطرح کردند،پس حذف دعای تحویل سال آن را لزوما به نیایش آریایی و زرتشتی تبدیل نمی کند بلکه دعایی که همه ایرانیان می خوانند و با آن احساس نزدیکی و قرابت می کنند را به چند دعا تجزیه و پاره می کند ، نمونه دیگر خطبه عقد است که خطبه آریایی مطرح شده و دیدم چند وقتی است خطبه ترکی و کردی هم مطرح شده،این جا هم یک خطبه ازدواج عمومی که همه ایرانیان و بلکه مسلمانان می خوانند را به چند خطبه تبدیل می کند ، نمی توان انبوهی از هنجارهای اخلاقی را از هویت و فرهنگ مردمی خارج کرد و آن مردم آسیب نبینند ، آن چه گفتم درست یاغلط ناشی از یک دغدغه مقدس است و آن دغدغه ایران است،بدیهی است که اراذل و اوباش و افرادی هم چون آن نوچه بد نام مسیح علی نژاد منفور که حتی ارزش ندارد اسم منحوسش را بیاورم قادر به درک این دغدغه نیستند ، این چند خط را برای کسانی نوشتم که ایران را دوست دارند و ممکن است به دلیل ۴۶ سال گذشته ، رنجیده و دل شکسته باشند ،امیدوارم باب گفتگوی سازنده با آنان که ایران را دوست دارند باز شود و از نقد این دوستان استفاده خواهم کرد اما از فحاشی و زشت گویی فحاشان نیز استقبال می کنم چرا که نشان می دهد خوب به هدف زدم که این اراذل را به واکنش واداشته است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
ب - نسبت اسلام و تشیع با ایران
اما درباره نسبت اسلام و تشیع با هویت ملی ایران ، هویت چیزی جز باورها و آداب و رسوم و فرهنگ و اعتقادات یک ملت نیست،کافیست به ذخیره غنی فرهنگ و ادبیات فارسی نگاهی بیاندازیدوببینید که از سنایی غزنوی تا فردوسی و نظامی و ناصر خسرو و سعدی و حافظ و ..همگی با اسلام و فرهنگ آن عجین بودند ، مگر می شود اشعار مولوی و حافظ و سعدی و فردوسی و نظامی و ..درباره اسلام و اولیا اسلام و پیامبر و امامان و....را جزئی از هویت ایران ندانست ،مگر می توان فلاسفه و حکمای اسلامی ایران و حکمت وعرفان اسلامی را از هویت ایران زدود؟از بایزید بسطامی تا فروغی بسطامی و ابن سینا و فارابی و..،شما زاده می شدید به سنت اسلامی ، در گوش تان اذان می خوانند و ختنه می شوید به سنت اسلامی ،ازدواج می کنید به سنت اسلامی ، با خواندن قرآن از حافظ تفال می کنید،ازدواج می کنید به سنت اسلامی و قرآن و تمثال امیر المومنین علی را در سفره هفت سین می گذاشتید( نمونه سفره هفت سین محمدرضا شاه)،حتی مرگ نیز به سنت اسلامی بوده و تمام این سنت در زندگی ایرانی جاری و ساری بوده ، پس نمی توانید مدعی شوید اسلام جزئی از هویت ما نیست،البته می توانید این انتخاب فردی را داشته باشید که از این به بعد جزئی از هویت تان نباشد اما نمی توانید انتخاب فردی خود را به همه ایرانیان تعمیم بدهید،در ضمن این اسلام زدایی آیا به سود ایران و وحدت ملی ایران و فرهنگ ایرانی است یا به زیان آن ؟ خط ما عربی است و اگر خط را حذف کنیم ارتباط مان با کل گنجینه فرهنگی مان قطع می شود، فهم شعرا و ادبا و حکمای ما با اسلام در پیوند بوده البته با قرائتی ایرانی و متفاوت از اسلام غیر ایرانی،اگر اسلام و تشیع را از هویت ایرانی حذف کنیم ، آیا این هویت منسجم تر و غنی تر می شود یا چند پاره تر و فقیرتر؟ دو مثال بزنم ، دعای تحویل سال به عربی است چند سالی است که دیدم گروهی خواستار پارسی کردن این دعا شدند ، متعاقبا پان ترک ها هم نسخه ترکی دعای تحویل سال را مطرح کردند،پس حذف دعای تحویل سال آن را لزوما به نیایش آریایی و زرتشتی تبدیل نمی کند بلکه دعایی که همه ایرانیان می خوانند و با آن احساس نزدیکی و قرابت می کنند را به چند دعا تجزیه و پاره می کند ، نمونه دیگر خطبه عقد است که خطبه آریایی مطرح شده و دیدم چند وقتی است خطبه ترکی و کردی هم مطرح شده،این جا هم یک خطبه ازدواج عمومی که همه ایرانیان و بلکه مسلمانان می خوانند را به چند خطبه تبدیل می کند ، نمی توان انبوهی از هنجارهای اخلاقی را از هویت و فرهنگ مردمی خارج کرد و آن مردم آسیب نبینند ، آن چه گفتم درست یاغلط ناشی از یک دغدغه مقدس است و آن دغدغه ایران است،بدیهی است که اراذل و اوباش و افرادی هم چون آن نوچه بد نام مسیح علی نژاد منفور که حتی ارزش ندارد اسم منحوسش را بیاورم قادر به درک این دغدغه نیستند ، این چند خط را برای کسانی نوشتم که ایران را دوست دارند و ممکن است به دلیل ۴۶ سال گذشته ، رنجیده و دل شکسته باشند ،امیدوارم باب گفتگوی سازنده با آنان که ایران را دوست دارند باز شود و از نقد این دوستان استفاده خواهم کرد اما از فحاشی و زشت گویی فحاشان نیز استقبال می کنم چرا که نشان می دهد خوب به هدف زدم که این اراذل را به واکنش واداشته است.
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
Telegram
بهمنی قاجار
محمد علی بهمنی قاجار وکیل دادگستری ، دکترای حقوق بین الملل دانشگاه تهران ، پژوهشگر تاریخ
Forwarded from دلنوشتههای تاریخیِ علی مرادی مراغهای (على مرادی مراغه ای)
💥احمدشاه و ماجرای کلم فروشی در فرنگ!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۹ اسفند سالروز درگذشت احمدشاه است در ۱۳۰۸ش.
از زمان مشروطه تاکنون، تنها یک شاه به تمام اصول مشروطیت وفادار مانده و آن احمدشاه است.
اما او هم در آن زمان و هم بعدها بیشترین فحشها را خورده، چون آخرین شاه قاجار بوده پس باید به لجن کشیده میشد تا سلسله دیگری بر خرابه او بنا گردد و همیشه چنین بوده در تاریخنویسی ایران.
♦️این تخریب و حملات غیراخلاقی از همان زمان نخست وزیری رضاخان توسط روزنامه های وابسته به او شروع میگردد تا بعدا در کل تاریخ نویسی پهلوی احمدشاه فردی عیاش معرفی میگردد که عیاشی در فرنگ را بر وطنش ترجیح داد!
ماجرای ترجیح کلم فروشی در فرنگ یکی از این نمونه هاست در حالیکه این سخن بزرگترین افتخار زندگی اوست.
با آغاز جمهوری خواهی رضاخان، حملات روزنامه های طرفدار او بر احمدشاه شروع میگردد:
روزنامه قانون در ۲۵ بهمن ۱۳۰۲ احمدشاه را پادشاه بوالهوسی نامید که «هر روز سند افتضاح ملت ايران را امضاء مىنمايد.»
روزنامه قانون درباره جمهوری خواهی رضاخان ضمن حمله به احمدشاه مینویسد: «اگر ملت بخواهد قانونى را بِدَرَد [سلطنت را ساقط كند] هيچ چيز نمىتواند جلوگيرى كند.»
روزنامه ميهن با تاختن به قانون اساسى نوشت«اين قانون پوسيده تاب اسارت يك ملت بدبخت دور از تمدن را كه به دست پسر محمدعلىميرزا دشمن سعادت ايران سپرده و هر روز آبروى او در تياترهاى اروپا ريخته مىشود ندارد.»
و روزنامه شفق سرخ علی دشتی در حمله به احمدشاه گوی سبقت را از همگان می رباید!
♦️احمدشاه می خواست از فرنگ برگردد اما با تهدیدهای رضاخان که افسار قزاقان را بدست داشت مواجه می شد و مدرس در اسفند ۱۳۰۳ رحيمزاده صفوى را فرستاده برای بازگرداندن احمدشاه.
سخنان احمدشاه در دیدارش با صفوی نشانگرِ عمق احترام او را به قانون و مشروطه می باشد. تکه هایی از آن:
«من نمىتوانم پادشاهى مستبد باشم»
«اگر سر من برود، خودم را به ضديت با آزادى و حكومت ملى بدنام نخواهم كرد»
«من نمىتوانم مثل رضاخان با قانون بازى كنم و قانون اساسى را بازيچه قرار دهم»
«من قسم خوردهام كه با قانون اساسى همراه باشم و پايبند قسم خود هستم»
♦️اما برگردم به ماجرای کلم فروشی احمدشاه!
روسیه با انقلاب اکتبر از ایران غایب شده و این بهترین موقع بلعیدن ایران توسط انگلستان بود با قرارداد ۱۹۱۹.
نصرت الدوله وزیر خارجه رشوه گرفته و با عقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران را به انگلستان فروخته بود احمدشاه را به لندن می کشاند برای راضی کردن با قرارداد!
او با هماهنگی دولت انگلستان و لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس نهایت احترام را برای احمدشاه گذاشتند و برای کشاندنش به لندن، یک کشتی مخصوص به بندر کاله فرستاده و از ۳۱ اکتبر تا ۸ نوامبر قصر معروف بوکینگهام را برای اقامت و پذیرایی از احمدشاه در نظر گرفتند و میهمانی مجللی از طرف امپراطور انگلیس به افتخارش ترتیب دادند.
نصرت الدوله نطق شاه را آماده کرده که باید سر میز شام ایراد کند. اما قبل از شام، احمدشاه وقتی نطق را میخواند روی آن جمله مربوط به موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ را خط می کشد!
نصرت الدوله خواهش و تمنا می کند آن جمله باشد اما شاه زیربار نمی رود، نصرت الدوله برای راضی کردن شاه به ناصرالملک متوسل شده هر دو به اتاق شاه میروند اصرار میکنند اما شاه قبول نمی کند!
سپس به سراغ عموی شاه(نصرت السلطنه) رفته او را می آورند هر سه اصرار میکنند باز شاه زیر بار نمیرود. ناصرالملک شاه را ترسانده می گوید:
«اگر این جمله را از نطق حذف فرمائید سلطنت قاجاریه را در خطر انداخته و سلسله قاجاریه را منقرض خواهند کرد»
(سلطان احمدشاه، حسین مکی.. ص۴۹)
احمدشاه میگوید:
«ممکن نیست من این جمله را در نطق خود بگنجانم، جهنم هر چه میشود بشود و اگر انگلیسیها مایل نیستند من الساعه جامه دانم را برداشته از لندن خارج میشوم»
(همان...ص۵۰)
و وقتی نصرات الدوله زیاد اصرار می کند احمدشاه دست او را گرفته و از در بیرونش می کند!
♦️و سرانجام در ضیافت، احمدشاه سخنی در توافق با قرارداد نمیگوید در همان شب ناصرالملک به او میگوید:
«کار خودت را ضایع کردی!»
و احمدشاه این جمله را بر زبان میراند:
«اگر در سوئیس کلمفروشی کنم، بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم»
(محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب ج۱،صص ۳۸_۳۹)
♦️تنها بهار به این ماجرا اشاره کرده اما جاعلان تاریخ، داستان را حذف کرده و تنها آن جمله را نگهداشته اند برای ضدیت با او!.
تنها کلم فروشی را سرچ کنید صدها نمونه از این بداخلاقی را پیدا میکنید که با تاریخ چه کرده اند:
مثلا اینجا و اینجا و اینجا و یا مثلا اینجا که این آدم اسم خودش را محقق و تحلیلگر گذاشته!
پرسش اینست که چرا یک آدم از اینکه دروغش برملا و مفتضح گردد ابایی ندارد...!
🔷کتابهای مربوط به احمدشاه را از اینجا دانلود کنید.
⏹️لینک کانال تلگرامی: @Ali_Moradi_maragheie
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۹ اسفند سالروز درگذشت احمدشاه است در ۱۳۰۸ش.
از زمان مشروطه تاکنون، تنها یک شاه به تمام اصول مشروطیت وفادار مانده و آن احمدشاه است.
اما او هم در آن زمان و هم بعدها بیشترین فحشها را خورده، چون آخرین شاه قاجار بوده پس باید به لجن کشیده میشد تا سلسله دیگری بر خرابه او بنا گردد و همیشه چنین بوده در تاریخنویسی ایران.
♦️این تخریب و حملات غیراخلاقی از همان زمان نخست وزیری رضاخان توسط روزنامه های وابسته به او شروع میگردد تا بعدا در کل تاریخ نویسی پهلوی احمدشاه فردی عیاش معرفی میگردد که عیاشی در فرنگ را بر وطنش ترجیح داد!
ماجرای ترجیح کلم فروشی در فرنگ یکی از این نمونه هاست در حالیکه این سخن بزرگترین افتخار زندگی اوست.
با آغاز جمهوری خواهی رضاخان، حملات روزنامه های طرفدار او بر احمدشاه شروع میگردد:
روزنامه قانون در ۲۵ بهمن ۱۳۰۲ احمدشاه را پادشاه بوالهوسی نامید که «هر روز سند افتضاح ملت ايران را امضاء مىنمايد.»
روزنامه قانون درباره جمهوری خواهی رضاخان ضمن حمله به احمدشاه مینویسد: «اگر ملت بخواهد قانونى را بِدَرَد [سلطنت را ساقط كند] هيچ چيز نمىتواند جلوگيرى كند.»
روزنامه ميهن با تاختن به قانون اساسى نوشت«اين قانون پوسيده تاب اسارت يك ملت بدبخت دور از تمدن را كه به دست پسر محمدعلىميرزا دشمن سعادت ايران سپرده و هر روز آبروى او در تياترهاى اروپا ريخته مىشود ندارد.»
و روزنامه شفق سرخ علی دشتی در حمله به احمدشاه گوی سبقت را از همگان می رباید!
♦️احمدشاه می خواست از فرنگ برگردد اما با تهدیدهای رضاخان که افسار قزاقان را بدست داشت مواجه می شد و مدرس در اسفند ۱۳۰۳ رحيمزاده صفوى را فرستاده برای بازگرداندن احمدشاه.
سخنان احمدشاه در دیدارش با صفوی نشانگرِ عمق احترام او را به قانون و مشروطه می باشد. تکه هایی از آن:
«من نمىتوانم پادشاهى مستبد باشم»
«اگر سر من برود، خودم را به ضديت با آزادى و حكومت ملى بدنام نخواهم كرد»
«من نمىتوانم مثل رضاخان با قانون بازى كنم و قانون اساسى را بازيچه قرار دهم»
«من قسم خوردهام كه با قانون اساسى همراه باشم و پايبند قسم خود هستم»
♦️اما برگردم به ماجرای کلم فروشی احمدشاه!
روسیه با انقلاب اکتبر از ایران غایب شده و این بهترین موقع بلعیدن ایران توسط انگلستان بود با قرارداد ۱۹۱۹.
نصرت الدوله وزیر خارجه رشوه گرفته و با عقد قرارداد ۱۹۱۹ ایران را به انگلستان فروخته بود احمدشاه را به لندن می کشاند برای راضی کردن با قرارداد!
او با هماهنگی دولت انگلستان و لرد کرزن وزیر خارجه انگلیس نهایت احترام را برای احمدشاه گذاشتند و برای کشاندنش به لندن، یک کشتی مخصوص به بندر کاله فرستاده و از ۳۱ اکتبر تا ۸ نوامبر قصر معروف بوکینگهام را برای اقامت و پذیرایی از احمدشاه در نظر گرفتند و میهمانی مجللی از طرف امپراطور انگلیس به افتخارش ترتیب دادند.
نصرت الدوله نطق شاه را آماده کرده که باید سر میز شام ایراد کند. اما قبل از شام، احمدشاه وقتی نطق را میخواند روی آن جمله مربوط به موافقت با قرارداد ۱۹۱۹ را خط می کشد!
نصرت الدوله خواهش و تمنا می کند آن جمله باشد اما شاه زیربار نمی رود، نصرت الدوله برای راضی کردن شاه به ناصرالملک متوسل شده هر دو به اتاق شاه میروند اصرار میکنند اما شاه قبول نمی کند!
سپس به سراغ عموی شاه(نصرت السلطنه) رفته او را می آورند هر سه اصرار میکنند باز شاه زیر بار نمیرود. ناصرالملک شاه را ترسانده می گوید:
«اگر این جمله را از نطق حذف فرمائید سلطنت قاجاریه را در خطر انداخته و سلسله قاجاریه را منقرض خواهند کرد»
(سلطان احمدشاه، حسین مکی.. ص۴۹)
احمدشاه میگوید:
«ممکن نیست من این جمله را در نطق خود بگنجانم، جهنم هر چه میشود بشود و اگر انگلیسیها مایل نیستند من الساعه جامه دانم را برداشته از لندن خارج میشوم»
(همان...ص۵۰)
و وقتی نصرات الدوله زیاد اصرار می کند احمدشاه دست او را گرفته و از در بیرونش می کند!
♦️و سرانجام در ضیافت، احمدشاه سخنی در توافق با قرارداد نمیگوید در همان شب ناصرالملک به او میگوید:
«کار خودت را ضایع کردی!»
و احمدشاه این جمله را بر زبان میراند:
«اگر در سوئیس کلمفروشی کنم، بهتر است تا در چنین مملکتی پادشاه باشم»
(محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب ج۱،صص ۳۸_۳۹)
♦️تنها بهار به این ماجرا اشاره کرده اما جاعلان تاریخ، داستان را حذف کرده و تنها آن جمله را نگهداشته اند برای ضدیت با او!.
تنها کلم فروشی را سرچ کنید صدها نمونه از این بداخلاقی را پیدا میکنید که با تاریخ چه کرده اند:
مثلا اینجا و اینجا و اینجا و یا مثلا اینجا که این آدم اسم خودش را محقق و تحلیلگر گذاشته!
پرسش اینست که چرا یک آدم از اینکه دروغش برملا و مفتضح گردد ابایی ندارد...!
🔷کتابهای مربوط به احمدشاه را از اینجا دانلود کنید.
⏹️لینک کانال تلگرامی: @Ali_Moradi_maragheie
Telegram
دلنوشتههای تاریخیِ علی مرادی مراغهای
من طبعا به مخاطبان معینی می اندیشم. به کسانی که در جستجو هستند، بی آنکه یقین داشته باشند آنچه را که می جویند یافته اند... پل والری
ارتباط با من:
@amoradym
ارتباط با من:
@amoradym
4_5938077923520029620.pdf
5.3 MB
دوستان این مقاله درباره عقاید نصیریه
(علویان سوریه ) بسیار جالب و ارزشمند است . درباره اهمیت نوروز در عقاید نصیریه و احترام خاصی که آنان برای اردشیر بابکان و شاهپور اول قائل هستند و نیز ستایش کیقباد و کیکاووس و کیخسرو وولهراسب و سیروس و کیومرث و طهمورث و جمشید و فریدون و.... تکریم آتش و نور و نیایش ویژه برای مهرگان به فارسی و اعتقاد به بهمن و....... خلاصه آیینی است کاملا آمیخته با عقاید ایرانیان باستان ، خواندن این مقاله که اثر ارزشمندی است از
مایر مایکل براشر
با ترجمه
محمد حسن محمدی مظفر .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar
(علویان سوریه ) بسیار جالب و ارزشمند است . درباره اهمیت نوروز در عقاید نصیریه و احترام خاصی که آنان برای اردشیر بابکان و شاهپور اول قائل هستند و نیز ستایش کیقباد و کیکاووس و کیخسرو وولهراسب و سیروس و کیومرث و طهمورث و جمشید و فریدون و.... تکریم آتش و نور و نیایش ویژه برای مهرگان به فارسی و اعتقاد به بهمن و....... خلاصه آیینی است کاملا آمیخته با عقاید ایرانیان باستان ، خواندن این مقاله که اثر ارزشمندی است از
مایر مایکل براشر
با ترجمه
محمد حسن محمدی مظفر .
https://www.tg-me.com/bahmanighajar