Telegram Web Link
ترجمه: عمران بن حصين خزاعي مي‏گويد: درسفري همراه رسول الله  بوديم. تمام شب راه رفتيم و در پايان، وقتي كه خواب و استراحت براي مسافر از هر چيز ديگري شيرين‏تر است، توقف  نموده، خوابيديم. (هنگام صبح، بعلت خستگي) بيدار نشديم تا اينكه حرارت آفتاب، ما را بيدار كرد. اولين كساني كه  بيدار شدند، فلان و فلان و فلان بودند. و نفر چهارم ، عمر فاروق  بود. در مورد رسول الله  عادت بر اين بود كه كسي او را از خواب بيدار نمي‏كرد تا اينكه خودش بيدار مي شد. زيرا ما نمي‏دانستيم كه در خواب، براي رسول الله  چه پيش مي‏آيد. اما چون عمر مردي جدي بود، هنگامي كه بيدار شد وآن صحنه را ديد،  با صداي بلند، تكبير گفت و آ‌رام آرام، صدايش را بلندتر كرد تا اينكه رسول الله  بيدار شد. مردم، آنچه را كه برايشان اتفاق افتاده بود، با رسول الله  در ميان گذاشتند. آنحضرت  فرمود: «اشكالي ندارد كوچ نماييد». كاروان براه افتاد. پس از طي مسافت كوتاهي، توقف نمود. رسول الله  آب خواست و وضو گرفت. سپس، اذان گفته شد و آنحضرت  نماز را اقامه كرد. پس از اتمام نماز، مردي را ديد كه در گوشه اي نشسته و در نماز، شركت نكرده بود. رسول الله  پرسيد: «اي فلاني! چرا در نماز جماعت شركت نكردي» ؟ گفت: من نياز به غسل داشتم و آب نبود. رسول الله  فرمود: «با خاك تيمم كن. همين برايت كافي است». كاروان دوباره براه خود ادامه داد. مردم از تشنگي، نزد رسول الله  شكايت كردند. رسول الله  ، علي و يكي ديگر از صحابه را صدا زد و فرمود: «برويد، آب پيدا كنيد». آن دو نفر به جستجوي آب رفتند. در راه، زني را ديدند كه دو مشك بزرگ و پر از آب را بر شتري، حمل مي كرد و خود نيز سوارآن بود و مي‏آمد. وقتي نزديك رسيد، از او پرسيدند: آب‏ها را ازكجاآورده اي؟ زن گفت: ديروز همين موقع در محل آب بودم و ازآنجا بسوي خانه براه افتادم. مردان ما اينجا نيستند. علي  و همراهش خطاب به زن گفتند: با ما بيا. گفت: كجا؟ گفتند: نزد رسول الله  . زن گفت: همان كسي كه دربارة او ميگويند كه از دين خود برگشته است؟ گفتند: آري، نزد همان كسي كه دربارة او چنين مي‏انديشي. پس حركت كن. سرانجام، او را نزد رسول الله آوردند و ماجرا را براي رسول خدا بازگو كردند. (عمران) مي‏گويد: از آن زن خواستند كه از شتر پياده شود. رسول الله  ظرف‏ آبي طلبيد و از دهانة هر دو مشك، درآن ظرف، آب ريخت. سپس، دهانة بزرگ مشك‏ها را بست و دهانة كوچك آنها را باز كرد و اعلام فرمود كه :آب بنوشيد و شترها و اسب‏ها را نيز آب دهيد. تمام كاروان، آب نوشيدند و به شتران خود نيز، آب دادند. ودر پايان، به آن يك نفر كه جُنُب بود، آب دادند تا غسل نمايد. آن زن، همچنان ايستاده بود و آنچه را كه بر سر مشكهاي آبش مي آوردند، نظاره ميكرد. راوي مي گويد: سوگند به خدا كه آب مشكها تمام شد ولي ما مي ديديم كه مشكها، پرتر از قبل بود. پس ازآن، رسول الله  دستورداد تا چيزي براي آن زن، جمع‏آوري كنند. صحابه، مقداري آرد، خرما وسويق براي او جمع آوري نمودند وآنها را در پارچه اي بستند. آنگاه، دوباره زن را سوار شتر كرده، مواد غذايي ياد شده را روي شتر و در جلوي او نهادند. رسول الله  خطاب به آن زن، فرمود: «تو خود ديدي كه ما چيزي از آب‏ مشكهاي تو را كم نكرديم. پروردگار ما، ما را سيراب نمود». وقتي آن زن به روستاي خود رسيد، از او پرسيدند: چرا دير كردي؟ گفت: چيز شگفت انگيزي ديدم. در مسيرراه، دو نفر جلوي مرا گرفتند و پيش كسي بردند كه بقول شما، از دين خود برگشته است. آن شخص، چنين و چنان كرد. به خدا سوگند! كه او، يا بزرگترين جادوگر ميان اين و آن (زمين وآسمان) است ويا پيامبر برحق خدا مي باشد. راوي ميگويد: مسلمانان به دهكده‏هاي اطراف، يورش ميبردند اما به روستاي آن زن، تعرض نمي‏كردند. سپس، روزي آن زن به مردان طايفة خود گفت: مسلمانان، عمداً به شما تعرض نمي‏كنند. آيا باز هم در بارة اسلام، شك و ترديد داريد؟! سرانجام، تمام مردم طايفه، به پيروي از آن زن، مسلمان شدند.
🏷رسول اللە صل الله علیه وسلم به بازار می‌رفت و مردم را به امانتداری سفارش می‌نمود و آنان را از فریب و خیانت در معامله باز می‌داشت.

روزی پیامبراکرم  از کنار غذای انباشته شده گذشت، دستش را در آن فرو برد، انگشتانش تر شد، ایشان خطاب به فروشنده فرمود:

«این (تری) چیست؟» فروشنده گفت: ای رسول الله! باران باریده و تر شده است، فرمود: «پس چرا آن (غذای تر) را ظاهر نکردی تا مردم ببینند؟

سپس فرمود: «هر کس اهل تقلب و فریب باشد از من نیست».


📚[صحیح مسلم (۱۰۲)]


💕
باب (1):

#چگونه_نماز_در_شب_معراج_فرض_گرديد؟


226ـ عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ  قَالَ: كَانَ أَبُوذَرٍّ  يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  قَالَ: «فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَيْتِي وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِيلُ، فَفَرَجَ صَدْرِي، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِكْمَةً وَإِيمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِي صَدْرِي، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِي فَعَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْيَا، قَالَ جِبْرِيلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ: افْتَحْ. قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا جِبْرِيلُ، قالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ، مَعِي مُحَمَّدٌ ، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَيْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْيَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى يَمِينِهِ أَسْوِدَةٌ وَعَلَى يَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ يَسَارِهِ بَكَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِيلَ: مَنْ هَذَا؟ قَال: هَذَا آدَمُ وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ يَمِينِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِيهِ، فَأَهْلُ الْيَمِينِ مِنْهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِي عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ يَمِينِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى، حَتَّى عَرَجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ، فَفَتَحَ»، قَالَ أَنَسٌ: فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِي السَّمَوَاتِ آدَمَ وَإِدْرِيسَ وَمُوسَى وَعِيسَى وَإِبْرَاهِيمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَلَمْ يُثْبِتْ كَيْفَ مَنَازِلُهُمْ، غَيْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِي السَّمَاءِ الدُّنْيَا، وَإِبْرَاهِيمَ فِي السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِيلُ بِالنَّبِيِّ  بِإِدْرِيسَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِيسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِيسَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِيِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِيسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِيمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِيِّ الصَّالِحِ وَالابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِيمُ.
قَالَ: وَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ وَأَبَو حَبَّةَ الأَنْصَارِيُّ رَضِيَ الله عَنْهُمَا يَقُولانِ: قَالَ النَّبِيُّ : «ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِيهِ صَرِيفَ الأَقْلامِ». قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ: قَالَ النَّبِيُّ : «فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى أُمَّتِي خَمْسِينَ صَلاةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِينَ صَلاةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا فَرَجَعْتُ إِلَيْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لا تُطِيقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِيَ خَمْسٌ، وَهِيَ خَمْسُونَ، لا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْيَيْتُ مِنْ رَبِّي، ثُمَّ انْطَلَقَ بِي حَتَّى انْتَهَى بِي إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَغَشِيَهَا أَلْوَانٌ لا أَدْرِي مَا هِيَ، ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ، فَإِذَا فِيهَا حَبَايِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْكُ».

( #بخارى_349)
ترجمه: انس  به نقل از ابوذر  مي گويد: رسول اكرم  فرمود: «زماني كه درمكه بسر مي بردم، شبي سقف منزلم سوراخ شد وجبرئيل فرود آمد و سينه  مرا شكافت و با آب زمزم شستشو داد. پس  از آن، طشتي را كه پر از حكمت و ايمان بود، آورد و در سينة من خالي كرد وآنرا بست. سپس دست مرا گرفت و  به سوي  آسمان  برد. وقتي به  آسمان دنيا  رسيدم، جبرئيل به نگهبان آسمان گفت: در را باز كن. پرسيد: شما چه كسي هستيد؟گفت: من جبرئيل هستم. فرشته پرسيد: آيا شخص ديگري  همراه توست؟ جبرئيل گفت:آري، محمد  با من است. نگهبان گفت: آيا ايشان دعوت شده اند؟ جبرئيل گفت: آري. بعد، در باز شد و ما از آسمان دنيا بالا رفتيم. ناگهان، نگاهم به شخصي افتاد كه عدة زيادي سمت راست و چپ او قرار داشتند. آن شخص هر وقت  به سمت راست نگاه مي‏كرد، مي‏خنديد. و هر وقت به سمت چپ نگاه ميكرد، گريه مي‏كرد. وقتي مرا ديد، فرمود: بسيار خوش آمدي اي پيامبر و فرزند نيكوكار من. از جبرئيل پرسيدم: اين شخص كيست؟ گفت: آدم  است. و اينها كه سمت چپ و راست او مي بيني، ارواح فرزندانش هستند. آنان كه سمت راست او قرار دارند، اهل بهشت اند و آنها كه سمت چپ او هستند، اهل دوزخ اند. بدينجهت هر وقت به سمت راست نگاه مي‏كرد، مي‏خنديد. و هر وقت به سمت چپ نگاه مي‏كرد، مي گريست. بعد، جبرئيل مرا به سوي آسمان دوم برد و از نگهبان آن خواست تا در را باز كند. نگهبان آسمان دوم همان چيزي را كه نگهبان آسمان اول پرسيده بود، تكرار كرد و سپس در را باز كرد».
انس  به نقل از ابوذر  مي‏گويد: رسول الله  در مسير آسمانها با آدم، ادريس، موسي، عيسي و ابراهيم عليهم الصلاة والسلام ملاقات كرد. البته در بارة جزئيات مرتبه و جايگاه آنان به تفصيل چيزي نفرمود. فقط يادآوري نمودكه آدم  را در آسمان دنيا و ابراهيم  را در آسمان ششم ملاقات كرده است.
انس  ميگويد: هنگامي كه جبرئيل  رسول الله  را با خود نزد ادريس  برد، ادريس  فرمود: بسيار خوش آمدي اي پيامبر و برادر نيكوكار من. رسول الله  مي‏فرمايد: از جبرئيل پرسيدم: كه اين شخص، كيست؟ جبرئيل گفت: ايشان ادريس هستند. بعد از كنار موسيu گذشتيم. وقتي نگاه موسي  به من افتاد، فرمود: خوش آمدي اي پيامبر و برادر نيكوكار من. دربارة او از جبرئيل پرسيدم، فرمود: ايشان موسيu هستند. بعد به عيسيu رسيديم. عيسي نيز فرمود: خوش آمدي اي پيامبر و برادر نيكوكار من. از جبرئيل  پرسيدم: او كيست؟ فرمود: ايشان عيسيu است. سپس به ابراهيمu نزديك شديم. ايشان نيز مرحبا و خوش آمد گفت. دربارة وي از جبرئيل  سؤال كردم. فرمود: ايشان ابراهيم  است.
ابن شهاب (يكي از راويان) مي‏گويد: ابن عباس و ابوحبه انصاري روايت مي كنند كه رسول الله  فرمود: «سپس مرا عروج داد و بجايي رسيدم كه صداي خش خش قلم‏هاي فرشتگان را كه مشغول نوشتن بودند، ‏شنيدم».
انس بن مالك مي‏گويد: رسول الله  فرمود: «خداوند در سفر معراج، روزانه پنجاه نماز بر امتم فرض گردانيد. با آن پنجاه نماز، برگشتم تا اينكه به موسي  رسيدم. ايشان پرسيد: خداوند بر امتت چه چيزي فرض كرد؟ گفتم: روزانه پنجاه نماز. ‏موسي  فرمود: دوباره نزد پروردگارت برو. زيرا امتت توانايي انجام اين كار را ندارد. نزد خداوند متعال برگشتم. حق تعالي بخشي از آن پنجاه نماز را كم كرد. وقتي نزد موسي  آمدم، گفتم: بخشي از نمازها را معاف نمود. موسي  گفت: بازهم بسوي خدا برگرد زيرا امتت توانايي اين را هم نخواهد داشت. من بار ديگر نزد پروردگار رفتم. خداوند متعال اين بار نيز بخشي از نمازها را كم كرد. باز چون نزد موسي رفتم و گفتم كه خداوند بخشي ديگر از نمازها را بخشيده است، موسي  باز همان سخن قبلي خود را تكرار كرد. براي آخرين بار، نزد حق تعالي رفتم، خداوند فرمود: روزانه پنج بار نماز بخوانيد و ثواب پنجاه نماز را دريافت كنيد و من هيچگاه خلاف وعده عمل نمي كنم. من بسوي موسي بازگشتم. گفت: بار ديگر به خداوند مراجعه كن. (اين بار نپذيرفتم) گفتم: از خداوند شرم مي كنم. آنگاه، جبرئيل مرا با خود برد تا اينكه به سدرة المنتهي رسيديم. در آنجا، چيزهاي گوناگوني ديدم كه از آنها سر در نياوردم. سپس وارد بهشت شدم. و در آنجا با زنجيرهاي ساخته شده از مرواريد و خاك بهشت كه از مشك و عنبر بود، روبرو شدم».


227ـ عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ رَضِيَ الله عَنْهَا قَالَتْ: فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاةَ حِينَ فَرَضَهَا، رَكْعَتَيْنِ رَكْعَتَيْنِ، فِي الْحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاةُ السَّفَرِ، وَزِيدَ فِي صَلاةِ الْحَضَرِ.

( #بخارى_350)


ترجمه: از ام المؤمنين عايشه رضي ‏الله‏ عنها روايت است كه مي‏فرمايد: هنگامي كه خداوند، نمازها را فرض كرد، همة نمازهاي سفر و حضر، دو ركعتي بودند. سپس نماز سفر، دو ركعتي باقي ماند و نماز حضر، افزايش يافت.
سلسله‌ روایات عائشة رضی الله عنها! ( 309
باب (2):


#نماز_خواندن_در_يك_پارچه

228ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ : أَنَّ النَّبِيَّ  صَلَّى فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، قَدْ خَالَفَ بَيْنَ طَرَفَيْهِ.

( #بخارى_354)


ترجمه: عمر بن ابي سلمه ميگويد: نبي اكرم  در يك چادركه دو طرف آن را بر شانه‏هاي خود انداخته بود، نماز خواند.
سلسله‌ روایات عائشة رضی الله عنها! ( 310
باب (3):


#نماز_خواندن_در_لباسي_كه_آنرا_گرد_خود_پيچيده_باشد

229ـ عَنْ أُمَّ هَانِئٍ بِنْتِ أَبِي طَالِبٍ رَضِيَ الله عَنْهَا قَالَتْ: حَدِيْثُ صَلاةِ النَّبيِّ  عَامَ الْفَتْحِ تَقَدَّمَّ، وَفِيْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ قَالَتْ: فَصَلَّى ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ مُلْتَحِفًا فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، زَعَمَ ابْنُ أُمِّي أَنَّهُ قَاتِلٌ رَجُلاً قَدْ أَجَرْتُهُ، فُلانَ ابْنَ هُبَيْرَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ  : «قَدْ أَجَرْنَا مَنْ أَجَرْتِ يَا أُمَّ هَانِئٍ». قَالَتْ أُمُّ هَانِئٍ: وَذَاكَ ضُحًى.

( #بخارى_353_357)


ترجمه: روايت ام هاني دربارة اينكه ايشان در سال فتح مكه، نزد رسول الله  آمد و سلام گفت در حاليكه رسول خدا مشغول استحمام بود و فاطمه رضي‏الله‏ عنها او را در پرده گرفته بود، قبلا گذشت. در اين روايت، ام هاني مي افزايد: رسول الله  بعد از غسل و استحمام، در حالي كه خود را در پارچه اي پيچيده بود، هشت ركعت نماز خواند. بعد از پايان نماز، عرض كردم: اي پيامبر گرامي  ! برادرم ؛علي ؛ مي‏خواهد فلاني فرزند هبيره راكه من پناه داده ام، به قتل برساند. رسول الله  فرمود: «كسي را كه تو پناه داده اي، ما هم پناهش ميدهيم».
ام هاني مي‏گويد: نمازي را كه رسول الله خواند، نماز اشراق بود.


230ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ : أَنَّ سَائِلا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ  عَنِ الصَّلاةِ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ : «أَوَلِكُلِّكُمْ ثَوْبَانِ»؟

( #بخارى_358)


ترجمه: از ابوهريره  روايت است كه شخصي از رسول الله  دربارة نماز خواندن در يك قطعه پارچه، سؤال كرد. رسول الله  فرمود: «مگر هر كدام از شما دوقطعه پارچه دارد»؟
🌻 حدیث نبوی
باب (4):

#اگر_كسي_در_يك_قطعه_لباس_نماز_خواند_بايد_آنرا_به_شانه_هايش_بيندازد


231ـ وعَنْهُ  قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ : «لا يُصَلِّي أَحَدُكُمْ فِي الثَّوْبِ الْوَاحِدِ لَيْسَ عَلَى عَاتِقَيْهِ شَيْءٌ».

( #بخارى_359)


ترجمه: ابوهريره  مي گويد: نبي اكرم  فرمود: «تنها در يك قطعه لباس كه بر روي شانه هايتان چيزي نباشد، نماز نخوانيد».
232ـ وعَنْهُ  يَقُولُ: أَشْهَدُ أَنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ  يَقُولُ: «مَنْ صَلَّى فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ فَلْيُخَالِفْ بَيْنَ طَرَفَيْهِ»

( #بخارى_360).


ترجمه: همچنين ابوهريره  مي‏گويد: گواهي مي‏دهم كه از رسول الله  شنيدم كه ‏فرمود: «اگر با يك لباس (غير دوخته) نماز مي‏خوانيد، دو طرف آن را در جهت مخالف يكديگر(روي شانه هايتان) بيندازيد».
🌻 حدیث نبوی
باب (5):

#اگر_لباس_تنگ_باشد

233ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ الله عَنْهُمَا قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِيِّ  فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَيْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِي، فَوَجَدْتُهُ يُصَلِّي، وَعَلَيَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ، وَصَلَّيْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى يَا جَابِرُ»؟ فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِي، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الاشْتِمَالُ الَّذِي رَأَيْتُ»؟ قُلْتُ: كَانَ ثَوْبٌ، قَالَ: «فَإِنْ كَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ كَانَ ضَيِّقًا فَاتَّزِرْ بِه».

( #بخارى_361)

ترجمه: جابر بن عبد الله رضي الله عنهما مي‏گويد: دريكي ازسفرها، همراه رسول خدا  بودم. شبي براي كار شخصي خود، نزد رسول الله  رفتم.آنحضرت  مشغول نماز خواندن بود. من فقط يك قطعه لباس داشتم كه خود را در آن پيچيده بودم.كنارآنحضرت  به نماز ايستادم. پس از اتمام نماز، رسول الله  فرمود: «اي جابر! در اين هنگام از شب چرا آمده اي»؟ من منظورم را براي رسول الله  بيان كردم. آنگاه رسول الله  فرمود: «چرا خود را چنين در چادر پيچيده اي»؟ عرض كردم: اي پيامبرخدا! همين يك قطعه پارچه را داشتم. (و چاره اي جز اين نداشتم). رسول الله  فرمود: «اگر پارچه بزرگ است، آن را دورخود بپيچان و اگر كوچك است، بجاي شلوار از آن استفاده كن».


234ـ عَنْ سَهْلٍ  قَالَ: كَانَ رِجَالٌ يُصَلُّونَ مَعَ النَّبِيِّ  عَاقِدِي أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، كَهَيْئَةِ الصِّبْيَانِ، وَيُقَالُ لِلنِّسَاءِ: «لا تَرْفَعْنَ رُءُوسَكُنَّ حَتَّى يَسْتَوِيَ الرِّجَالُ جُلُوسًا».

( #بخارى_362)

ترجمه: سهل  مي‏گويد: مرداني با رسول الله  نماز مي خواندند كه ازارهاي خود را (كه بجاي شلوار از آنها استفاده مي‏كردند) مانند كودكان بر گردنهاي خود، بسته بودند.آنحضرت خطاب به زنان فرمود: «تا وقتيكه مردان، سر از سجده برنداشته اند، شما سر از سجده، بر نداريد».
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلسله‌ روایات عائشة رضی الله عنها! ( 311
باب (6):

#نماز_خواندن_در_عباي_شامي


235ـ عَنْ مُغِيرَةَ بْنِ شُعْبَةَ  قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ  فِي سَفَرٍ، فَقَالَ: «يَا مُغِيرَةُ، خُذِ الإِدَاوَةَ». فَأَخَذْتُهَا، فَانْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ  حَتَّى تَوَارَى عَنِّي، فَقَضَى حَاجَتَهُ وَعَلَيْهِ جُبَّةٌ شَأْمِيَّةٌ، فَذَهَبَ لِيُخْرِجَ يَدَهُ مِنْ كُمِّهَا فَضَاقَتْ، فَأَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ أَسْفَلِهَا، فَصَبَبْتُ عَلَيْهِ، فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاةِ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ، ثُمَّ صَلَّى.

( #بخارى_363)

ترجمه: مغيره ابن شعبه  مي‏گويد: در سفري با نبي اكرم  بودم. آنحضرت  فرمود: «اي مغيره! ظرف وضو را بياور». آنرا آرودم. رسول الله  براي قضاء حاجت، بقدري دور رفت كه از ديد من پنهان شد. بعد از قضاي حاجت، آنحضرت  كه يك پالتوي شامي بر تن داشت، مي‏خواست دست‏هايش را از آستين، بيرون بياورد اما چون آستينهاي آن تنگ بود ناچار دستها را از داخل پالتو بيرون آورد. من بر اعضاي (مبارك) رسول الله  آب ريختم. رسول خدا وضوي كامل گرفت و بر موزه هايش مسح كرد و نماز خواند.
سلسله‌ روایات عائشة رضی الله عنها! ( 312
باب (7):

#كراهيت_برهنه_نماز_خواندن


236ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِيَ الله عَنْهُمَا يُحَدِّثُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ  كَانَ يَنْقُلُ مَعَهُمُ الْحِجَارَةَ لِلْكَعْبَةِ، وَعَلَيْهِ إِزَارُهُ، فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ: يَا ابْنَ أَخِي، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَكَ، فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْكِبَيْكَ دُونَ الْحِجَارَةِ، قَالَ: فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْكِبَيْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِيًّا عَلَيْهِ، فَمَا رُئِيَ بَعْدَ ذَلِكَ عُرْيَانًا .

( #بخارى_364)


ترجمه: جابر بن عبدالله رضي الله عنهما مي‏گويد: رسول الله  (قبل از بعثت)هنگام تعميركعبه، همراه ساير قريش، سنگ‏ها را بر دوش خود حمل مي‏كرد. آنحضرت صل الله عليه و آله و سلم در آن هنگام، ازار پوشيده بود. عباس  ؛عموي رسول الله ؛ فرمود: برادر زاده! چقدر خوب است، اگر ازارت را باز كني و آن را زير سنگها و روي شانه ات بگذاري.
راوي مي‏گويد: رسول الله  ازار خود را باز نمود و آنرا روي شانه هاي خود نهاد. سپس بيهوش به زمين افتاد. و بعد از آن، هرگز برهنه ديده نشد.
🌻 حدیث نبوی
باب (8):

#آنچه_كه_از_عورت_بايد_پوشيده_شود


237ـ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ  أَنَّهُ قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ  عَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَيْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَيْءٌ.

( #بخارى_367)


ترجمه: ابوسعيد خدري  مي‏گويد: رسول الله از اينكه شخص، خود را ‌طوري در لباس بپيچدكه دست‏هايش داخل آن بمانند و بيرون آوردن آنها مشكل باشد وهمچنين از احتباء كه موجب كشف عورت مي شود، منع فرمودند.
(احتباء يعني بستن كمر و زانوها با يكديگر. كه در صورت پوشيدن ازار، كشف عورت ميشود).
238ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ  قَالَ: نَهَى النَّبِيُّ  عَنْ بَيْعَتَيْنِ: عَنِ اللِّمَاسِ وَالنِّبَاذِ، وَأَنْ يَشْتَمِلَ الصَّمَّاءَ، وَأَنْ يَحْتَبِيَ الرَّجُلُ فِي ثَوْبٍ وَاحِدٍ.


( #بخارى_368)


ترجمه: ابوهريره  ميگويد: نبي اكرم  از دو نوع خريد و فروش يعني: لماس و نباذ و همچنين از احتباء، (در حديث قبلي شرح آن گذشت) منع فرمودند.
(ِلماس: نوعي خريد و فروش است كه مشتري به محض دست زدن به كالا، بايد آنرا بخرد. ونَباذ: يعني اينكه هر يك از فروشنده وخريدار، كالا و پول را بسوي يكديگر پرت ميكنند وخريد و فروش، الزامي ميگردد و هيچ يك، حق اعتراض ندارد).


239ـ عَنْ أَبي هُرَيْرَةَ  قَالَ: بَعَثَنِي أَبُو بَكْرٍ فِي تِلْكَ الْحَجَّةِ، فِي مُؤَذِّنِينَ يَوْمَ النَّحْرِ، نُؤَذِّنُ بِمِنًى: أَنْ لا يَحُجَّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ، ثُمَّ أَرْدَفَ رَسُولُ اللَّهِ  عَلِيًّا، فَأَمَرَهُ أَنْ يُؤَذِّنَ بِبَرَاءَةٌ، قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَأَذَّنَ مَعَنَا عَلِيٌّ فِي أَهْل مِنًى يَوْمَ النَّحْرِ: لا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ، وَلا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ.

( #بخارى_369)


ترجمه: ابوهريره  مي‏گويد: ابوبكر  (سالي كه امير حجاج بود) به من دستور داد تاتوسط مناديان اعلام نمايم كه از اين سال به بعد، هيچ مشركي، اجازة حج كردن ندارد و هيچ عرياني، نمي‏تواند خانة كعبه را طواف كند. سپس رسول الله  علي ابن ابي طالب  را فرستاد تا سورة براءت را براي مردم بخواند. چنانكه او  نيز با ما، روز عيد، در منا، اعلام نمود كه از اين سال به بعد، هيچ مشركي اجازة حج كردن ندارد و هيچ شخص برهنه اي هم نمي تواند، بيت را طواف كند.
از خالد بن عَدی جُهَنی روایت است از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که ‌فرمود:
«کسی که از برادرش به او خیر و نیکی برسد درحالی‌که آن را درخواست نکرده و بر آن حرص و طمعی نداشته، باید آن را بپذیرد و برنگرداند؛ زیرا رزق و روزیی است که الله آن را متوجه او نموده است».

رواه أحمد بإسناد صحيح، وأبو يعلى والطبراني

تفسیر عون المنان
أثر: شیخ حکیمی رحمه الله
2024/05/16 00:50:40
Back to Top
HTML Embed Code: