Telegram Web Link
یه عده‌ای از همون ابتدا دربارهٔ مذاکره با امریکا، صریحاً اعلامِ موضع کردن و بارها تبیین کردن و توضیح دادن که اقا این راهش نیست؛ چرا؟ چون شما بارها این مسیر رو رفتی و جز ضرر و خسارت و دروغ چیزی ندیدی؛ همه تعهداتِ خودت رو انجام دادی و طرف به محضِ این‌که دید شما تعهداتت رو انجام دادی؛ زد زیرِ میز و دستت رو گذاشت لایِ پوست گردو. برای تو آورده‌ای نداشت اما برایِ طرفِ مقابل چرا. سال‌ها در صنعتِ هسته‌ای -که در حوزهٔ پزشکی و محیط‌زیستی و … کاربرد داره- عقب افتادی ولی «هیچ‌چیز» در مقابل دریافت نکردی. تازه با چاله‌ای بنام چُماقِ مکانیسم‌ماشه بالایِ سرت هم مواجه شدی که این‌که ناشی از ساده‌لوحیِ خودت بود؛ اما منافعِ ملی به خطر افتاد. چرا بابتِ نجات از چاله‌ای که بابتِ ساده‌لوحی و اعتمادِ بیش از حد به طرفِ بدعهد غربی بهت تحمیل شده؛ مجدداً داری همون تِزِ گذشته رو تکرار می‌کنی؟ چرا مجدداً داری همون مسیرِ گذشته رو بعنوان راه‌نجات و پلنِ مدیریتی خودت بینِ مخاطب جا میندازی؟ به فرض که توافق هم کردی؛ طبقِ تجربه طرفِ مقابل تو هرگز به عهدِ خودش وفادار نیست! نقد رو می‌گیره و به تو وعدهٔ توخالی می‌ده. اگه باز ناکامی دیدی و در جوابِ بدعهدی طرف گفتی «عوضش کاپِ اخلاق دریافت کردیم!» پلنِ بعدی‌ت چیه؟ باز می‌خوای ناکامیِ ناشی از عبرت‌ نگرفتن از تجربیات پرتکرارِ اعتماد به غرب رو بندازی گردنِ بقیه؟ از همه مهم‌تر، چه تضمینی ارائه می‌دی؟ چرا همین فرصتی که داری رویِ چانه‌زدن بر سرِ این موضوع اختصاص می‌دی رو رویِ مسائلِ جدی‌تر و واقعی‌تر و شدنی‌تر در عرصهٔ داخلی و ظرفیت‌هایِ مختلفِ خارجی که به معنیِ واقعی «احترامِ متقابل به منافعِ ملی» رو تضمین می‌کنه، متمرکز نمی‌کنی؟ ماه‌ها بلاتکلیفیِ مدیریتی و دوگانه‌سازی بر سرِ بدیهیات رو به مخاطب تحمیل می‌کنی، بی‌اینکه از خودت و از مخاطبت بپرسی که «خب من که یه بار نه، بارها این مسیر رو رفتم و نشد! در تجربهٔ تاریخی هم خیلی‌ها این مسیر رو رفتن و نشد! راستی چرا نشد؟»

اما بعضی روزنامه‌ها و صفحاتِ مجازی و خیلی از تریبون‌دارها این دغدغه‌مندی رو بنامِ «تندروی و تحجّر» تموم کردن؛ درحالی‌که این‌ مسائل توضیحِ واضحات بود! عیب نداره، انتظار می‌ره لااقل الان برایِ تفهیمِ بهترِ موضوع برایِ مخاطبی که مدت‌هاست با دریافتِ یک آدرسِ غلط؛ در دامِ یک د‌وگانهٔ غلط‌تر افتاده، به مصادیقِ این «تجربه‌ها» بپردازن.
امشب ساعت ۲۰ |شبکهٔ یک |برنامهٔ جریان.
با موضوعِ تجربهٔ مذاکره.
ببینید.
ساده‌لوحانه‌ست که بی‌توجه به پشت‌پردهٔ جریان مشکوکِ مجازی-رسانه‌ای که در اطرافِ دولت هم دیده می‌شن و این‌روزها هشتگِ استعفایِ دولت رو پررنگ می‌کنن؛ با همراهی با این هشتگ‌ها فکر کنیم سوءمدیریت‌ها و بی‌برنامگی‌های دولت حل می‌شه.
علاوه بر این‌که این موضوع تبدیل به «راهِ فرار از مسئولیت» برایِ مسئولینِ مربوطه و دستگاه‌هایِ نظارتی که باید «بی‌تعارف» بر عملکردِ مسئولین نظارت و اون‌ها رو به مسیرِ اصلی اولویت‌هایِ کشور برگردونن ‌خواهد شد؛ در نهایت ‌چیزی که با این هشتگ عایدِ مردم می‌شه؛ آشوب و نتیجتاً ناامنیه! گویا عزیزان هنوز شناختی از عوامل و پشت‌پردهٔ اغتشاشاتِ ۱۳۸۸ که ناشی از یک ادعایِ دروغ و بی‌مدرک ولی هزینه‌زا و پرآسیب بود ندارن؛ ادعایِ دروغی که تحریم‌هایِ بی‌سابقه‌ای رو هم در پی داشت! در این شرایط «الزام به انجامِ مسئولیت و رسیدگی به اولویت‌هایِ اصلی» باید توسطِ نهادهایِ نظارتی- به‌ویژه مجلس- دنبال بشه. درواقع مطالبهٔ اصلی اینه. از وزارت‌ اقتصاد شروع کنید که وزیرش با وجودِ عملکردِ چندسالهٔ منفی در بانکِ مرکزی، باز به یک سمَتِ اقتصادی برگشته و حالا می‌گه اوضاعِ افسارگسیختهٔ ارز و پولِ ملی بهش ربطی نداره!

وفاقِ اصلی هم اینه که با‌علم به بدعهدیِ چندبارهٔ طرفِ‌ مقابل در مذاکرات؛ تخم‌مـرغ‌هاتون رو در سبدِ این «توهُّم» نچینید که حالا در مواجهه با «واقعیتـی که برخـلافِ میلِ شماست» ناگهان وفاق رو بهم بزنید و به استعفا و … رو بیارید؛ که این عینِ فــرار از مسئولیته نه چیزِ دیگه. خـطاب به‌ بعضی از مجازی‌بازها و رسانه‌چی‌هایِ حامـیِ دولت!

و دقیقاً برایِ همین در ایّامِ انتخابات می‌پرسیدیم: این تنها ‌ایدهٔ شما برایِ «مذاکره با امریکا»، راهِ پرتکرار و عبرت‌آموزی‌ست که بارها امتحان شده و هیچ نتیجه‌ای نداده که هیچ؛ ضررهایِ متعدد هم به ما تحمیل کرده. مثلاً ۸۰۰ تحریم رو به ۱۵۰۰ تحریم تبدیل کرده! [و دلایلِ واضحی که بارها و بارها گفته شده] برایِ اداره و اجرایِ وظایف در قوهٔ مجریه؛ بجز تمرکز رویِ این ایدهٔ امتحان ‌پس‌ داده، چه برنامهٔ‌دیگه‌ای دارید؟ بارها پرسیدیم و برنامهٔ مشخصی ندیدیم، چون برنامهٔ مشخصی نبود!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبدِ صالح‌ات خمینـیِ عزیز، مرا در مسیر عبدِ صالحِ دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیمِ امروزِ اسلام و تشیّع و ایران و جهانِ سیاسیِ اسلام است، خامنـه‌ایِ عزیز -که جانم فدایِ جانِ او باد- قرار دادی.»

——————-
این روزها بیشـتر از هر زمانِ دیگـه‌ای؛ این جملاتِ حاج‌قاسمِ عزیز‌ رو با جان و دل می‌پذیرم و عاقلانه و عاشقانه در آغوش می‌گیرمش. بینِ این هیاهوها و ادّعاهایی‌که گوشِ‌فَلَک رو کَر می‌کنه؛ خدا عنایتی کنه و به ما قدرتِ «فهــم و شـناختِ» ‌این مردِ حکیم رو بده.
قدرتِ فهمی، حتی مُقدّم بر شُکر نعمت! همین.

*این ویدیوی اقای راجی، واقعاً دیدنیه.
«الله‌اکبـ🇮🇷ـر»
یعنی خدا بزرگ‌تر است از تمامِ محاسبه‌‌هایِ غلط، از فشارهایِ حداکثری! از کدخدایانِ قُلدرِ محــورِ شرارت، از بمب‌هایِ سنگرشکن، از فراخوان‌هایِ ناکام، از قدرت‌‌هایِ بشری؛ از نَمرود که می‌خواست به جنگِ خدایِ آسمان‌ها و زمین برود و با پشـه‌ای از پای افتاد، از فرعون که می‌گفت «من خدایی جز خودم برایِ شما سراغ ندارم» و شکافِ دریا برایِ لشکرش تنگ شد؛ که خدا بزرگ‌تر است از نمـرودیان و فرعونیانِ امروز، خدا بزرگ‌تر است از همه‌چیز!
یعنی به قولِ حاج‌ابراهیم‌عقیل؛ نه تنها در صورتی که کـوه‌ها، بلکه حتی اگر کهکشــان‌ها هم از بین‌ بروند؛ تو ثابت‌قدم بمانی. چرا؟
چون تنها خودت و الله را می‌بینی...

یعنی طلایه‌دارانِ پرچمِ مزین به نامِ «الله» بدانند، بزرگ‌ترین قدرتِ هستـی؛ «الله» در مقابل جبهـهٔ زور و زَر و الحاد؛ حامیِ آن‌هاست.


یعنی؛ «الله‌فی‌السّاحه» خدا در میدان است! یعنی؛ «قطعاً سَنَنتَصــر»
به‌نامِ نامیِ الله، الله‌اکبر.
چهل‌وشش ساله شدی؛
چشـمِ حَسـودانت کور..
چرا ۲۲ بهمن رو «حتماً» خواهم رفت؟!
آیا این به معنیِ تاییدِ تمامِ عملکردهای مسئولینِ اجرایی‌ست؟! نه. طبیعتاً نه.

من «هویّتم» رو به این انقـلاب مدیونم؛ نه بخاطرِ ۱۱ برابر شدنِ سرعتِ رشدِ علمی نسبت به متوسط جهانی، یا بابتِ رتبهٔ ۱ ارتقایِ علمی در منطقه، یا ارتقا به رتبهٔ ۱۱ جهان در هوافضا در سال ۹۸، یا ارتقا به رتبهٔ ۱۶ جهان در نانو در سال ۹۸، یا ارتقا به رتبهٔ ۱۰ جهان در ثبتِ اختراع در سال ۹۷، یا رشد دوبرابریِ خطوطِ راه‌آهن طبقِ امار سال ۹۷، افزایشِ نسبتِ پزشکان فوق‌تخصص زن به ۳۰٪، افزایش نسبتِ متخصصینِ حوزه زنان و زایمان به ۹۸٪، یا آمار بیش از ۹۵۰۰ مولفِ زن و ۸۴۰ ناشرِ زن، رشدِ بیش از ۵۰ درصدیِ دانشجویانِ دختر و افزایش بیش از ۹۰درصدیِ سواد در جامعهٔ جوانان و … و بسیاری دستاوردِ دیگه! نه.

انقلابِ اسلامی، هویتِ ایرانی-اسلامی رو در من زنده کرد؛
به من قدرتِ تحلیلِ سیاسی داد، به من یاد داد که «ایرانی‌بودن» یک هویّته؛ فراتر از مرزها‌! نه یه‌تیکهٔ اضافی که رویِ کاغذ کنارِ واژهٔ «سگ» نوشته بشه و روی شیشه چسبونده بشه تا در کشورِ خودش، تحتِ عنوان کاپیتولاسیون از ورودش به اماکنِ مختلف جلوگیری کنن. به من یاد داد «مقاومت» به تعدادِ مدال‌هایِ خودخوانده‌ای رویِ سینهٔ فلان‌شاهِ بی‌حاصل نیست که با وجودِ یک ارتشِ پر یال و کوپال؛ در عینِ بی‌طرفی در جنگِ جهانی، در برابر تجاوزِ بیگانه حتی یک شبانه‌روز طاقتِ استقامت نباشه و کشور از شمال و جنوب تحتِ سیطرهٔ اجنبی دربیاد. به من یاد داد «هر وجب از خاکِ کشور» عینِ ناموسه، و ادمِ باشرف به ناموس‌ش عنوانِ «بحرین دخترِ ما بود، عروسش کردیم» نمی‌ده. به من یاد داد با دستِ خالی در جنگ با حضورِ تمامِ کشورها، می‌شه خاک نداد و خاکِ داده رو هم پس گرفت؛ حتی اگه صدها روز در اِشغال باشه. به من یاد داد «آرارات و دشتِ ناامید» جزئی از تاریخِ منه که برایِ عشوهٔ نگاهِ اجنبی؛ بخشیده شد و برنگشت. به من یاد داد که می‌شه در برابرِ «فرمانِ خلعِ سلاح و تسلیمِ کامل»ِ قلدرها ایستاد و گفت «نه!» قلدرهایی که به گواهِ تاریخ؛ اولین‌مجرمینِ اتمیِ جهان‌اند! که دستت رو خالی می‌کنن تا راحت‌تر محبوس باشی! نه این‌که شاهِ مملکت‌ برای عزل و نصبِ فلان وزیر؛ برای کسبِ اجازه از این قلدرها تا فلان کشورِ خارجی سفر کنه و اخرِ قصه با «نامِ مستعار» جایی گوشهٔ این دنیا در تاریخ دفن بشه. به من یاد داد «برترینِ شما، باتقواترینِ شماست» و تقوایِ من به قیمتِ امروز و فردایِ دلاری نیست که با تَقّی، وا بره و پشتِ پا بزنم به جان‌فدایی‌هایِ مرد و مردانی که سی‌سال خواب به چشم راه ندادن؛ به من یاد داد «امّت» باید بود در برابرِ زیاده‌خواهیِ نمرودی که امروز ادعایِ خدایی می‌کنه، که امّت مرز ندارد! از اون افریقاییِ سیه‌چرده‌ای که سال‌ها زیرِ استعمارِ قلدرها بوده و امروز خودش رو به ایران می‌رسونه تا زیرِ عَلَمِ این «امّت» جا بگیره؛ تا اون بچه‌هایی که با بازماندهٔ موشک‌هایِ ایرانی عکسِ یادگاری می‌گیرن و اشکِ شوق می‌ریزن که «این اولین‌شبی بود که بمب‌هایِ ممنوعهٔ صهیونیستی سرمون آوار نشد»، تا اون دانشجویِ کفِ دانشگاه‌هایِ اروپایی که پلاکاردِ free Palestine رو تویِ دست می‌گیره و بلند می‌کنه و با شنیدنِ نامِ ایران چشم‌هاش برق می‌زنه؛ چون براش تجسمِ طلایه‌دارِ مبارزه با شَرِّ مطلق‌ه. و نامی که وسطِ این پرچمِ سه‌رنگ جای‌ گرفته؛ صاحب و پشتیبانِ امّتِ آزاده‌ای‌ست که عیارِ اون‌هارو با «توحید»شون می‌سنجن؛ نه با عدد. این «آرمان» و این مفاهیمِ مقدس؛ به جایی فراتر از این مرزهای جغرافیایی رسیده، من از این آرمان و این «انقلاب» تمام‌قد دفاع می‌کنم و با افتخار بخاطرش قدم برمی‌دارم؛ خودش، عواملِ ایجاد و عواملِ بَقاش.

گله‌هایِ من و نتیجهٔ ناکارامدیِ یک «انتخاب»‌ جایِ خودش؛ اون نماینده و مسئولی که پشتِ نامِ مقدسِ این انقلاب پنهان شد تا در بزنگاه خلافِ آرمانِ این انقلاب عمل کنه جایِ خودش؛ اون مسئولی که حالا به اقتضایِ زمان به این آرمان‌ها پشتِ‌پا می‌زنه جایِ خودش؛ من از این «خانواده» در برابرِ چشمِ خیرهٔ دوربین‌هایِ جهانیِ قلدرهایی که با قلدری به هم‌پیمانانِ خودشون هم رحم نمی‌کنن اما به «میدانِ‌خالی» امّید بسته‌ن؛ دفاع می‌کنم. خانواده‌ای در یک مقیاسِ بزرگ، درختی با ریشه‌هایِ محکم. با افتخار!


پ.ن:
* کتابِ “صعود‌‌چهل‌ساله” رو که براساس آمارهایِ بین‌المللی گردآوری شده، بخونید. همچنین کتاب “ایران‌مقتدر” که خلاصه‌ای کوتاه از صعودِ چهل ‌ساله‌ست.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به ایمان قسـم، به عشق، به آزادی، به حقیقت، به شَرف! که در قلبِ آن‌کَس که «حُبِّ وطـن» دارد، همیشه نوری هست.
همیشه چراغی، همیشه شعله‌ای، آفتابی، روشناییِ بی‌پایانی..

- نادر ابراهیمی.
ایران وطنم؛ مأمنِ مَردانِ خدایی..
تهران- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳.🤍
مغزِ برانداز و ضدانقلاب واقعاً پدیده‌ست.
اولش که می‌گه این عکس‌ها و فیلم‌هایِ ۲۲ بهمن همه‌ش درخت و فتوشاپه! برایِ مثال بنده امروز یک چنار بودم که در انبوهِ سَرو و کاج‌هایِ خیابون آزادی نمی‌تونستم راه برم. بعد دیگه خیلی بخواد به مغزش فشار بیاره؛ «هرسال» می‌گه این عکسِ «پارساله»، و با این ادعا هم در‌‌واقع هرسال تایید می‌کنه که همون سالِ گذشته‌ای که باز می‌گفته اینم عکسِ پارساله؛ جمعیتِ ۲۲ بهمن شلوغ‌تر از همیشه‌ بوده. حالا هرچی بهش می‌گی عزیزم یه‌ ثانیه ۲۲ بهمنِ امسال بیا تو خیابون که خودت به چشمِ خودت این «مردمِ‌عزیز» رو ببینی؛ می‌گه نه نمی‌خـوام جزوِ اون جمعیت باشم. و باز هم تایید می‌کنه که جمعیت زیاده.

امسال هم منتظر باشید از خواب بیدار بشن، بعد همه باهم یک‌صدا بگن این عکسِ پارساله، پارسال هم عکسِ سال قبل بود. سالِ قبل هم عکسِ سال قبلی‌ش و اصلاً همه‌تون درخت‌اید.
و این دورِ‌تسلسلِ بلاهت و سفاهتِ «امسال دیگه سالِ‌ آخرتونه»یِ ۴۶ ساله که پایانی ندارد!
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خوش‌به‌حــالِ «زمـان»
که «صاحِبَـ»ـش تویی..

عــزیزِ نادیدهٔ من!
عالیجـنابِ صبــر..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هروقت توی هوایِ خفهٔ این‌روزها نفس کم می‌شه؛ این جمله با صدایِ شهید‌رئیسی تو گوش‌م می‌پیچه؛
«جهان در انتظارِ منجــی‌ست..
»

این‌که ما به «معاد» باور داریم و یقین داریم که حساب‌و‌کتابِ خیلی‌چیزا که دنیایِ فانی فرصتِ تسویه‌ش رو نمی‌ده رو؛ تویِ دنیایِ باقی صاف می‌کنیم و دعاهایِ ما اگر در این دنیا اجابت نشه؛ در اون لحظهٔ تنهاییِ دست‌خالی بودن؛ دست‌مون رو می‌‌گیره؛ نعمته. این‌که ما به «رجعت» باور داریم که می‌رسه روزی‌که صالحانِ درگاهِ حق و صاحبانِ خون‌های به ناحق‌ریخته شده به دستِ اشقیاء؛ به اذنِ خدا به یاریِ منجیِ موعود خواهند اومد و دعا می‌کنیم که کاش کنارشون باشیم یا حداقل یک‌نفر از بینِ خیلِ جمعیتِ به‌استقبال‌آمده‌؛ نعمته. این‌که به «ظهور» بعنوانِ حقیقی‌ترین، تخلف‌ناپذیرترین و صادق‌ترین وعده ایمان داریم و یقین داریم که زمستانِ زمین با قدم‌هایِ قائمی از آل‌محمد(ص) به بهار می‌رسه و کاش مُجاهدِ مقدمه‌سازِ اومدنش باشیم؛ نه عافیت‌طلبی گوشه‌نشین؛ نعمته. نعمتی با خوف و رَجایِ توأمان! خوفِ ریزش‌ در غربال بلاها، و رَجاءِ لحظهٔ وصال…
خدارو‌شکر بابتِ این نعمت‌ها.


که او با لشکری از شهیدان خواهد آمد..
یک گوشهٔ مسجد جمکران نشسته‌ام، چه جمعیتی آمده‌اند! جای سوزن انداختن نیست. یکی آن‌طرف‌تر؛ با صدایِ قرآن یواشکی اشک می‌ریزد. یکی با خانواده‌ش آمده، فرزند کوچکش سربندِ یامَهدی به سر دارد، باهم می‌خندند. یکی قدم‌هایش را اندازهٔ قدم‌هایِ مادرش کُند می‌کند؛ مادرِ پیرش با واکر آمده. یکی از آن‌طرف به سمتِ ما آمد، یک مشت شکلات توی دستم ریخت و گفت «یادت نره! ظهور!» و رفت. و من به «تو» فکر می‌کنم؛ تویی که صاحبِ امشبی؛ صاحبِ هرشبی!
به تو فکر می‌کنم، کجایی؟ شبِ تولدت را کجا سپری می‌کنی عزیزِ من؟ کربلا؟ نجف؟ سامرا؟ یا در تاریکیِ بقیع؟ رویِ دردهایِ ما در قربانگاهِ ضاحیه دست می‌کشی یا حوالیِ ورزقان؟ که «نور از محلِ درد‌هایِ ما وارد می‌شود..» بینِ این جمعیت راه می‌روی و دست رویِ سرمان می‌کِشی تا سردمان نشود؟ مسیرِ رسیدن‌مان را هموار می‌کنی؟ به خلوتِ ما سر می‌زنی و برایِ ما پیشِ خدا پادرمیانی می‌کنی؟ یا در آسمان‌هایی، جشنِ تولدت را فرشته‌ها نورباران کرده‌اند؛ کجایی عزیزِ من؟
در خیمهٔ سبزِ نورانی‌ات؟ در بیابان‌های ناهموار سُکنی کرده‌ای و دست به دعا برداشته‌ای برایِ ما بی‌معرفت‌ها؟ که شبِ تولدِ تو هم، برای خودمان دعا می‌کنیم؛ تو هم برایِ ما! آرام زیرِ لب نام‌ت را می‌برم که قبل از آنکه خودم صدایِ خودم را شنیده باشم؛ صدایم به گوشِ تو برسد! که بگویم دلم برایِ دیدن‌ت پر می‌کشد؛ که میانِ قنوتِ امشبت برای من دعا کنی؛ نه برایِ «من»! برایِ تمام شدنِ بهانه‌هایم که هرسال، شبِ تولدت عهد می‌بندم و بهانه سنگینی می‌کند رویِ قول‌ و قرارهایم؛ تا سالِ بعد…
کجایی آقا؟ کجا نشسته‌ای؟ کجا قدم برمی‌داری؟ که شمع‌هایِ روی کیک تولدت دارند از خجالت آب می‌شوند..
راستی امروز پنج‌شنبه بود؛ گفته‌اند در هفته دو‌روز نامهٔ حساب و کتابِ اعمال‌مان به دستت می‌رسد که یکی همین پنج‌شنبه‌هاست! کاش امروز قلبت را نرنجانده باشم؛ کاش امروز منتظرت بوده باشم، کاش امشب تورا دیده باشم؛ حتی اگر نشناختمت! کاش مرا ببخشی! که سال‌هاست میانِ نورافشانی‌ها و دودِ اسپندها و بی‌قراریِ فشفشه‌ها می‌پرسم کجایی؟ که ندارمت..

تولدت مبارک جان و جهانِ من،
زیبایِ نادیدهٔ من، صبورِ من! آرزویِ من.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زد اگر کســی درِ خانه‌ات؛
دلِ ماست؛ کرده بهانه‌ات
همــه‌جا گرفته نشـانه‌ات
به چه حسرتی؛ به چه حالتی…

ایّهاالعزیز…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
صد قافلهٔ دل به جمکران آورده‌ایم…
-قرن­‌هاست که زمین انتظارِ مردانی این‌چنین را می‌کِشَد، تا بیایند و کربلایِ‌ایران را عاشقانه بسازند و زمینه­‌سازِ ظهـور باشند، آن مردان آمدند و رفتند، فقط من‌ و تو ماندیم و از جریان چیزی نفهمیدیم..
رایحهٔ ظهورِ موعـود، دلِ شیفتگانِ حق را بی‌‏تاب کرده و آنان را به صحنهٔ حضور کشانده است. اما، مهدی‌جان! این قرن قرنی‌ست که حق در کرهٔ زمین به حاکمیت ‏خواهـد رسید؛ آینده در انتظارِ توست.

سیدمرتضیٰ‌آوینی.
•شبِ نیمه‌شعبان ۱۴۰۳.
از شب‌هایی‌که تا مدت‌ها مرورِ خاطره و فیلم‌ و عکس‌هاش حالمو خوب می‌کنه…
«پسری که پولِ date رو نده کنسله» و «benefitِ ما اینه که به global کانکت شیم» و «of course که ما LA زندگی می‌کنیم» و «of course که دخترِ پایین جردن کنسله» و «ای‌بابا ایرانه دیگه! ایرانی است دیگر!» تا ویترینی از ترقی و تفاوتی نمایشی از خودمون نشون بدیم؟!

واضـحه که این‌ بین؛ من قطعاً «صل‌علی ستیرکه چشـما ترامپ بترکه»یِ بی‌غل‌وغش و بی‌تزویرِ این مادر که ریشه در فرهنگِ‌ زیبای گلپایگانی داره -و امثالِ اون- رو انتخاب می‌کنم؛
آمیخته‌ای از اصالت، شرافت، یک‌رنگی، شجاعت و درکِ صحیح از حضـور در میدانی‌که رهبری ازش بعنوانِ «قیامِ به‌هنگامِ مردمی» یاد کردن!
چیزی که خیلی‌ها یا ندارن؛ یا پشتِ ژست‌هایِ شبه‌روشنفکری انکارش می‌کنن و یا بابتِ بُروزش ترس و تعارف دارن.
2025/07/08 11:43:16
Back to Top
HTML Embed Code: