Telegram Web Link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شب زبان و ادب فارسی در فرهنگسرای اندیشمندان

با سخنرانی استاد محمد بقایی ماکان


@dQORBNi
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
گیریم گلم جهان به کامِ من و توست

شادی میِ ناتمامِ جامِ من و توست

دلخوش به چه باشیم که در دفترِ عمر

هر لحظه اجل در پیِ نامِ من و توست

✍️رباعی:
#حسن_قربانی_گل( باغدشتی

🎙️اجرایی از:
#زیبا_صادقی

@dQORBNi

موسیقی؛
اثر زنده یاد بابک بیات
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
هم خصلتِ نیکِ آفتاب است همین

هم علّتِ جانبخشیِ آب است همین

محبوب شدن لازمه اش(یکرنگی)ست

حقّا هنر‌ِ شرابِ ناب است همین

توضیحات

خصلت نیک آفتاب در چه هست؟ یکرنگی
علت جانبخشی آب در چه هست؟یکرنگی
و هنر شراب ناب در چه هست؟ یکرنگی

پس یکرنگی مهمترین عامل محبوبیت هر انسانی خواهد بود

✍️رباعی؛
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی

🎙️اوا؛
#زیبا_صادقی


@dQORBNi
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
روحم شب و روز،خسته از دردِ وطن

جان پاک، ز تن گُسسته از دردِ وطن

در بازیِ تان چگونه شرکت بکنم

ای کور دلانِ رَسته از دردِ وطن

✍️رباعی از؛
#حسن_قربانی_گل(داریوش

🎙️اجرایی از؛
#زیبا_صادقی


@dQORBNI🌺
Forwarded from Tahereh Shahidzadeh
درنزدِ من ایران همه خاکش گُهر است

البرز ،، کهن سرای ما را پدر است

دریای جنوب اگر چه مامِ وطن است

سرمستیِ کودکش ز جامِ خزر است

#رباعی ازحسن قربانی گل(باغدشتی

#آوا طا هره شهید زاده
بر فرض جهان بخشی از اموالِ تو هست

گسترده به هفت آسمان بالِ تو هست

بر خویش چه نازی که اجل هر لحظه

چون سایه ی وحشتی به دنبالِ تو هست

رباعی؛ حسن قربانی گل ( باغدشتی

@dQORBNi
Forwarded from جنبش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پارسی، زبانی بی همتاست!

«جلال الدین کزّازی»، ایران شناس و استاد سرشناس ادبیات فارسی، زبان فارسی را پیشرفته ترین زبان شناخته شده ی جهان کنونی می خواند و این زبان را از دید نرمی، نغزی و زیبایی به پرنیان همانند می کند.

.
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
بر فرض جهان بخشی از اموالِ تو هست

گسترده به هفت آسمان بالِ تو هست

بر خویش چه نازی که اجل هر لحظه

چون سایه ی وحشتی به دنبالِ تو هست

✍️رباعی؛
#حسن_قربانی_گل_( باغدشتی


🗣️خوانشی از؛
#زیبا_صادقی


@dQORBNiموسیقی؛
ویلون از بتهوون
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی استاد محمد بقایی ماکان

به مناسبت سال روز درگذشت اقبال لاهوری

در سازمان اکو .


@dQORBNi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گر عشقِ وطن به سینه و سر، داری

با تو سخنی بگویم از سرداری

آنکس که زبانِ پارسی زنده از اوست

آن کیست بجز دلاورِ صفاری


پیری که از او تپیده جانِ وطنم

شاد از قلمش نیز روانِ وطنم

با لشکری از واژه همه دُرِّ دَری

شد حامیِ تا ابد زبانِ وطنم


رباعیاتِ حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
مجنون نه به عشقِ هرکه لیلا،شده ام

یوسف نه برای هر زلیخا شده ام

من مَحوِ گُلی نگشتم از روزی که

سرگشته ی آن بلبلِ شيدا شده ام

✍️رباعی:
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی

🎙️اجرایی از؛
#زیبا_صادقی

@dQORBNi

موسیقی:
استاد علیرضا لاچینی
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
چون ابر رُخِ بنفشه را تر کرده

گیسویِ چمن نیز معطّر کرده

در وادیِ آرمیده گان آن لحظه

بدجور، دلم هوایِ مادر کرده

✍️رباعی:
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی

🗣️خوانشی از:
#زیبا_صادقی


@dQORBNI🌺
☘️🌸درنزدِ من ایران همه خاکش گُهر است

☘️🌸البرز ،، کهن سرای ما را پدر است

☘️🌸دریای جنوب اگر چه مامِ وطن است

☘️🌸سرمستیِ کودکش ز جامِ خزر است

☘️🌸✍️
#رباعی ازحسن قربانی گل(باغدشتی)


🛑شبکه ی رادیو مجازی اشکور
🛑دربستر تلگرام و اینستاگرام و ایتا
┄┄┅┅🍃✿❀🍃✿┅┅┄
@Radioashkevar
https://eitaa.com/shRadioashkevar
https://www.instagram.com/radiomajaziashkevar/profilecard/?igsh=MW00NjhtNDUyenE2ag==
┄┄┅┅🍃✿❀🍃✿┅
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سرد ترین فصلِ زمستانِ وطن

پیدا چو نشد بهارِ جانانِ وطن

آن پیرِ خِرَد دَمیده گرمایِ حیات

از عمقِ وجودِ خویش برجانِ وطن

رباعی؛ حسن قربانی گل(باغدشتی

@dQORBNi
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
هر گاه ، دلم هوای شیراز کند

سیمرغِ خیالم پَرِ خود باز کند

بر گِردِ بنای جم بگردد به طواف

چون مردِ منا رفته حج آغاز کند

پانزده اردیبهشت روز شیراز گرامی باد


✍️رباعی؛ #حسن_قربانی_گل( باغدشتی

🎙️اجرایی از؛
#زیبا_صادقی

@dQORBNI🌺
هم ساقی و هم رئیسِ فرهنگ تویی

هم موبد و هم سپهبدِ جنگ تویی

ای پیرِ خِرَد، آنکه دلش، در همه عمر

با آنچه زبان گفت هماهنگ تویی

پیشاپیش بیست و پنجم اردیبهشت روز بزرگداشت حکیم فردوسی گرامی باد

رباعی ازحسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
Forwarded from دکلمه : پروین چوبری
#شاعر_حسن_قربانی_گل(باغدشتی)
#دکلمه_پروین_چوبری


هم ساقی و هم رئیسِ فرهنگ تویی

هم موبد و هم سپهبدِ جنگ تویی

ای پیرِ خِرَد، آنکه دلش، در همه عمر

با آنچه زبان گفت هماهنگ تویی
گلچینی از رباعیات حسن قربانی گل( باغدشتی ) عاشقانه ها




بی تو گلِ من، بهار اعجاز نکرد

باد آمد و زلفِ سبزه ای ناز نکرد

حتّی دلِ آن یگانه افسونگرِ عشق

با دیدنِ گل عاشقی ابراز نکرد


تشبیهِ تو جز ماه نه کمتر باید

زیباتر از آفتابِ محشر باید

پی بردنِ رازِ چشمت ای گلبانو

سی سال زمان و رنجِ دیگر باید


تو اوّل و آخرین نیازم هستی

هم یاور و هم محرمِ رازم هستی

در گُلشنِ عشقی که بنا کرده دلم

تنها تو گلِ روح نوازم هستی


بدجور مرا چشمِ تو عاشق کرده

وابسته ی خود درین دقایق کرده

رفتی و غمِ نبودنت قلبم را

پَرپَر شده غنچه ی شقایق کرده


یک عمر به پایِ عشقِ تو سوخته ام

همواره دو دیده را به در دوخته ام

ای هم نفسم بیا که باز آتشِ مِهر

در کلبه ی دل برایت افروخته ام


این قهرِ تو سخت کرده رنجور مرا

آرامش و خواب بی تو شد دور مرا

تنها تب و تابِ دیدنت هست که دل

دارد به بقایِ عمر مجبور مرا


تصویرِ من از بهشت زیباییِ توست

آن حوریِ خوش سرشت زیباییِ توست

در باغِ دلم آنچه خدا، ای گلِ ناز

از روزِ نخست کِشت زیبایی توست


یکرنگ منم باطنِ تو صد رنگ است

خودکامگی افسوس تُرا فرهنگ است

آیینِ مُدارا همه‌ ی باورِ ماست

امّا چه کنم جنسِ دلت از سنگ است


آوازِ خوشَت نغمه ی دلکش مانَد

ابرو به گمان کمانِ آرش مانَد

گیسویِ پریشانِ تو در معرضِ باد

رقصیدنِ شعله های آتش مانَد



در وصفِ رُخَت بهارِ مازند کم است

هم قدِّ تو بالایِ دماوند کم است

تشبیهِ دلِ پاکِ تو با این اوصاف

یک شاعرِ شِشدانگِ هنرمند کم است


سرگشته ی عشقِ تو گرفتار منم

شب تا سحر از فکرِ تو بیدار منم

گر عشقِ مرا به دل وفادار شَوی

آن نازِ ترا به جان خریدار منم

@dQORBNi
گلچینی از رباعیات حسن قربانی گل ( باغدشتی ) عاشقانه ها




هم سوژه برای شعر و آواز تویی

هم چشمِ غزالِ مملو از راز تویی

از حُسن و جمالِ بی مثالت ای گل

شد باور مان الهه ی ناز تویی


خوبست اگر همیشه پیشَم باشی

مرهم سرِ زخمِ دلِ ریشَم باشی

کو آزَرِ بُت تراش ، از سیمایَت

بُت سازد و تو خدای کیشَم باشی


جز یار چه کس بر عَطَشَم نم پاشید

بر زخمِ دلم دستِ که مرهم پاشید

رفت و دژِ دل فتح شد از ارتشِ غم

ارکانِ نظامِ جانم از هم پاشید


چشمانِ سیاهِ تو چه سحرانگیز است

با غُصّه غریب و از خوشی لبریز است

هر یک یکِ مژگانِ تو در جنگِ دلم

خونریز تَر از خنجرِ صد چنگیز است


تا بسته‌ دخيل در نگاهت این دل

شد زائرِ صورتِ چو ماهت این دل

هنگامِ طَواف کرده‌ ناگاه مرا

قربانیِ چشمانِ سیاهت، این دل


بس بی کلک و ریا ست این ساده دلم

صد بار به دامِ چشمت افتاده دلم

ای سنگدلِ زمانه ماندم به چه رو

شد برده ی احساسِ تو ، آزاده دلم


ای یار مرا دوباره مَحزون کردی

با رفتنِ خود دلم پُر از خون کردی

من خود طغیانِ رودِ کارون بودم

جیحونِ دگر بر رُخَم افزون کردی


آن چشمِ پُر از رازِ تو دیدن دارد

افیونِ نگاهِ تو کشیدن دارد

از غنچه ی ارغوانیِ لبهایت

هر لحظه حکایتی شنیدن دارد


از شعله ی عشقِ تو پَرم سوخته شد

هر شعر و حدیثی به لبم دوخته شد

آن روز که از کنارِ من دور شدی

گویی که دلم در آتش افروخته شد


چون قافیه را به عشقِ یار آوردیم

مضمون گل و بلبلِ بهار آوردیم

از نغمه و رقصِ آن دو در باورِ خود

تصویرِ بهشت را به بار آوردیم


گفتم دلم عاشقت شده دیوانه

جز تو ز همه بُرید و شد بیگانه

خندید و به طعنه گفت گر عاشقمی

در پایِ غمم بسوز چون پروانه


افتاده ز بس در تب و تابَت دلِ من

شد مَحوِ رُخِ چون آفتابَت دلِ من

گویی قلم از ازل چنین نقش آراست

تو ماه شَوی برکه ی آبَت دل من


جادویِ نگاهِ تو گرفتارم کرد

وابسته به خود از همه بیزارم کرد

آه این دلِ سرگشته و آواره ی من

در حسرتِ دیدارِ تو بیمارم کرد


قلبت شده عاشقم ز چشمت پیداست

بی تاب شدی زبانِ حالت گویاست

چون عشق دوباره در تو مَوّاج شده‌

جانا دلِ من به موجِ عشقت دریاست


امشب گلِ من پُر التهابم کن باز

پیوسته عزیزِ من، خطابم کن باز

از ساغرِ چشم هایِ راز آلودت

تا آمدنِ سحر خرابم کن باز

@dQORBNi
بیست و یکم اردیبهشت روز جهانی مادر گرامی باد

گلچینی از رباعیات حسن قربانی گل( باغدشتی)


پُرنور به عشقِ یار، کاشانۂ ماست
دستانِ پدر تکیه گهِ شانۂ ماست
کافر شدنم گناهِ دل بود، که گفت
مادر نه کم از خدایِ فرزانۂ ماست


مادر ز غمم که دیده اش نم آید
اشکی به زلالیِ میِ جم آید
میترسم ازین که دوزخی باشم و او
دلواپسِ من تا به جهنم آید


گفتند، از آفتاب، برتر باشد
با مِهرِ رُخش جهان منوّر باشد
پرسیدم اگر نظر به مادر دارید
از دیدِ من او خدایِ دیگر باشد


مادر ضَرِبانِ نفسم بود، رفیق
هم مُنجی و هم دادرسم بود رفیق
هرگاه،دلم قفلِ غمی سنگین داشت
گویی که کلیدِ قفسم بود رفیق


هرچند ،که از نگاهِ دین کافری است
یا رب چه کنم در سرم این داوری است
شد باورم از تو مهربان تر به جهان
آغوشِ پُر از محبّتِ مادری است


در عشق نمادِ همزبانی چه کسی ست
یا اسوه ی مهر و جانفشانی چه کسی ست
کفر است ولی به باورم جز مادر
تندیسِ خدایِ مهربانی چه کسی ست



من کشتیِ غم به خون شناور دیدم
در ساحلِ چشم های مادر دیدم
دردا به گلستانِ نگاهش هر بار
صدها گلِ ناشکفته پَرپَر دیدم


همواره درفشِ عشق،افراشته است
ما را همه عمر، زیرِ پَر داشته است
والاتر ازان دو اینکه مادر چه نکو
در سینۂ مان مهرِ وطن کاشته‌است


آن کیست هماره خیرخواهم باشد
گهواره ی مِهر و جان پناهم باشد
فردایِ قیامت چه کسی نزدِ خدا
خواهشگرِ یک یکِ گناهم باشد

@dQORBNI🌺
2025/10/22 21:38:51
Back to Top
HTML Embed Code: