Forwarded from 🚩شاهنامه فــــردوسے
وقتی سخن از حماسه ایراد کند
شور و شَرَری در دلم ایجاد کند
ماندم چه نکو با قلم آن شاعرِ مِهر
از یک یکِ اقوامِ وطن یاد کند
رباعی :حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
شور و شَرَری در دلم ایجاد کند
ماندم چه نکو با قلم آن شاعرِ مِهر
از یک یکِ اقوامِ وطن یاد کند
رباعی :حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
از بس به دلم غم شرر انگیخته است
هر نوشِ مرا به نیش آمیخته است
دردا همه ارکانِ وجودم از درد
در ساختمانِ تن فرو ریخته است
✍️رباعی؛
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی
🗣️اجرایی از:
#زیبا_صادقی
@dQORBNi
هر نوشِ مرا به نیش آمیخته است
دردا همه ارکانِ وجودم از درد
در ساختمانِ تن فرو ریخته است
✍️رباعی؛
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی
🗣️اجرایی از:
#زیبا_صادقی
@dQORBNi
گر پیر رباعیات عمر خیّام است
اسمش چو ستاره بر فرازِ بام است
امروز ولی همه بدانند : استاد
قربانیِ گل صاحبِ قدر و نام است
رباعی از استاد سید حسین حسینی از بابل ( بابُلکنار )
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
اسمش چو ستاره بر فرازِ بام است
امروز ولی همه بدانند : استاد
قربانیِ گل صاحبِ قدر و نام است
رباعی از استاد سید حسین حسینی از بابل ( بابُلکنار )
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
دل گویه ای با بضاعت اندک پیش کشی ناچیز به استاد سخن جناب آقای حسن قربانی گل (باغدشتی ) ملقب به داریوش
امید که پسند پیشگاهش افتد
چه خوش باشد حَسَن نامت
سر و پا حُسن و احسانی
خصالِ نیکِ تو پیدا
زِ اشعارت به آسانی
به باغ و دشتِ میهن گل
ز بذرِ شعرِ تو، زان رو
گل و باغ است در نامت
بُوَد پسوند قربانی
تخلّص داریوش داری
تو را باشد چه زیبنده
که در مُلکِ شعور و شعر
تو همچون شاهِ شاهانی
سخن سالاری از جنسِ
حکیمِ طوس فردوسی
حماسی چون سُرایی تو
حکیمِ طوس را مانی
تو با سِحرِ کلامِ خود
چو مرهم بر سرِ زخمی
به زخمِ کهنه ی میهن
تو دارویی و درمانی
تو که میهن پرستان را
به هر واژه کنی بیدار
درین راهِ خِرَدورزی
مباد آن دَم که درمانی
بُوَد پندارِ تو نیک و
ازان گفتار و شعرت نیک
نکو اندیشه و گفتار
پیِ کردارِ انسانی
همانگونه که در شعرت
وطن را می ستایی تو
برای مامِ میهن نیز
عزیزی و گرانجانی
روان گویی ز شهنامه
وَزان نقش آفرینانش
برای شأنِ شهنامه
بِهین یار و نگهبانی
تویی کانِ کلامِ ناب
اَدیبیّ و ادب آداب
سخن آرا، سخن پرور
سخن دان و سخنرانی
چنان اشعارِ تو نافِذ
که از شمشیر بُرّا تر
حریفان را به هر میدان
به اعجازِ سخن رانی
خِرَد خُفته شود بیدار
زِ گُلبانگِ کلامِ تو
بُریده از اصالت را
به اصلِ خویش،میخوانی
که گفتارِ منِ شیدا
نمی گنجد در اوصافَت
مرا ظرفیتِ برکه
تو دریایِ خروشانی
سرایش و نگارش: جناب تقی شیروانی( شیدا ) از بابل
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
امید که پسند پیشگاهش افتد
چه خوش باشد حَسَن نامت
سر و پا حُسن و احسانی
خصالِ نیکِ تو پیدا
زِ اشعارت به آسانی
به باغ و دشتِ میهن گل
ز بذرِ شعرِ تو، زان رو
گل و باغ است در نامت
بُوَد پسوند قربانی
تخلّص داریوش داری
تو را باشد چه زیبنده
که در مُلکِ شعور و شعر
تو همچون شاهِ شاهانی
سخن سالاری از جنسِ
حکیمِ طوس فردوسی
حماسی چون سُرایی تو
حکیمِ طوس را مانی
تو با سِحرِ کلامِ خود
چو مرهم بر سرِ زخمی
به زخمِ کهنه ی میهن
تو دارویی و درمانی
تو که میهن پرستان را
به هر واژه کنی بیدار
درین راهِ خِرَدورزی
مباد آن دَم که درمانی
بُوَد پندارِ تو نیک و
ازان گفتار و شعرت نیک
نکو اندیشه و گفتار
پیِ کردارِ انسانی
همانگونه که در شعرت
وطن را می ستایی تو
برای مامِ میهن نیز
عزیزی و گرانجانی
روان گویی ز شهنامه
وَزان نقش آفرینانش
برای شأنِ شهنامه
بِهین یار و نگهبانی
تویی کانِ کلامِ ناب
اَدیبیّ و ادب آداب
سخن آرا، سخن پرور
سخن دان و سخنرانی
چنان اشعارِ تو نافِذ
که از شمشیر بُرّا تر
حریفان را به هر میدان
به اعجازِ سخن رانی
خِرَد خُفته شود بیدار
زِ گُلبانگِ کلامِ تو
بُریده از اصالت را
به اصلِ خویش،میخوانی
که گفتارِ منِ شیدا
نمی گنجد در اوصافَت
مرا ظرفیتِ برکه
تو دریایِ خروشانی
سرایش و نگارش: جناب تقی شیروانی( شیدا ) از بابل
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
چنان اشعارِ تو نافذ که از شمشیر بُرّا تر
حریفان را به هر میدان به اعجازِ سخن رانی
خِرّد خفته شود بیدار ز گلبانگِ کلامِ تو
بُریده از اصالت را به اصلِ خویش می خوانی
که گفتارِ منِ شیدا نمی گنجد در اوصافَت
مرا ظرفیتِ برکه تو دریای خروشانی
سروده ای زیبا از دوست ارجمندم جناب تقی شیروانی( شیدا) از بابل
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
حریفان را به هر میدان به اعجازِ سخن رانی
خِرّد خفته شود بیدار ز گلبانگِ کلامِ تو
بُریده از اصالت را به اصلِ خویش می خوانی
که گفتارِ منِ شیدا نمی گنجد در اوصافَت
مرا ظرفیتِ برکه تو دریای خروشانی
سروده ای زیبا از دوست ارجمندم جناب تقی شیروانی( شیدا) از بابل
تقدیمی به حسن قربانی گل باغدشتی
@dQORBNi
Audio
ویرانکده چون نخواستم ارگِ کسی
کِی زرد ، بخواهم رُخِ گُلبرگِ کسی
یعنی همه عمر،فارغ از دشمن و دوست
من نیستم آرزو گرِ مرگِ کسی
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
اجرا:اعظم نویدی لنگرودی
https://www.tg-me.com/avaye_khazar
کِی زرد ، بخواهم رُخِ گُلبرگِ کسی
یعنی همه عمر،فارغ از دشمن و دوست
من نیستم آرزو گرِ مرگِ کسی
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
اجرا:اعظم نویدی لنگرودی
https://www.tg-me.com/avaye_khazar
Forwarded from 🚩شاهنامه فــــردوسے
چون ابر رُخِ بنفشه را تر کرده
گیسویِ چمن نیز معطّر کرده
در وادیِ آرمیده گان آن لحظه
بدجور، دلم هوایِ مادر کرده
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
گیسویِ چمن نیز معطّر کرده
در وادیِ آرمیده گان آن لحظه
بدجور، دلم هوایِ مادر کرده
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
Forwarded from 🌸🍃zi💠ba🌸🍃
وقتی سخن از حماسه ایراد کند
شور و شَرَری در دلم ایجاد کند
ماندم چه نکو با قلم آن شاعرِ مِهر
از یک یکِ اقوامِ وطن یاد کند
✍️رباعی :
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی
🎙️اجرا؛
#زیبا_صادقی
@dQORBNI🌺
شور و شَرَری در دلم ایجاد کند
ماندم چه نکو با قلم آن شاعرِ مِهر
از یک یکِ اقوامِ وطن یاد کند
✍️رباعی :
#حسن_قربانی_گل(باغدشتی
🎙️اجرا؛
#زیبا_صادقی
@dQORBNI🌺
مجنون نه به عشقِ هرکه لیلا،شده ام
یوسف نه برای هر زلیخا شده ام
من مَحوِ گُلی نگشتم از روزی که
سرگشته ی آن بلبلِ شيدا شده ام
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
یوسف نه برای هر زلیخا شده ام
من مَحوِ گُلی نگشتم از روزی که
سرگشته ی آن بلبلِ شيدا شده ام
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
Forwarded from مریم
مجنون نه به عشقِ هرکه لیلا،شده ام
یوسف نه برای هر زلیخا شده ام
من مَحوِ گُلی نگشتم از روزی که
سرگشته ی آن بلبلِ شيدا شده ام
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
یوسف نه برای هر زلیخا شده ام
من مَحوِ گُلی نگشتم از روزی که
سرگشته ی آن بلبلِ شيدا شده ام
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیری که از او تپیده جانِ وطنم
شاد از قلمش نیز روانِ وطنم
با لشکری از واژه همه دُرِّ دَری
شد حامیِ تا ابد زبانِ وطنم
زبان پارسی را پاس بداریم
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
شاد از قلمش نیز روانِ وطنم
با لشکری از واژه همه دُرِّ دَری
شد حامیِ تا ابد زبانِ وطنم
زبان پارسی را پاس بداریم
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
Forwarded from FAHIMEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاشکی بقیه هم با علم به اینکه گت گت ماهی رودخونه دله تولید مثل وسه چنه مهم هسنه همین کار هاکنن👌
Forwarded from حسن قربانی گل باغدشتی
🚩شاهنامه فــــردوسے
کاشکی بقیه هم با علم به اینکه گت گت ماهی رودخونه دله تولید مثل وسه چنه مهم هسنه همین کار هاکنن👌
آفرین بر شما
همچنین این دوست بزرگوار که چنین کارهایی که نشان از جوانمردی و احساس مسئولیت به طبیعت دارد را به نیکی انجام داد ❤️❤️🌺🌺👍👍👍👌👌👌
همچنین این دوست بزرگوار که چنین کارهایی که نشان از جوانمردی و احساس مسئولیت به طبیعت دارد را به نیکی انجام داد ❤️❤️🌺🌺👍👍👍👌👌👌
Forwarded from حسن قربانی گل باغدشتی
بگذارید یه داستانی برایتان تعریف کنم که بسیار شنیدنی است
سال هفتاد و شش که دو تا از شاگردانم از روستای زیبایی کِلاریکِلای بابلکنار بودند
از من خواستند تا یکی از شب های دی ماه به شکار پرنده های زمستانی از جمله تیکا ( توکا) و اَیّا که در شاهنامه نام این پرنده ( ابیا ) آمده و میچکا( گنجشک ) برویم
منم موافت کردم اونها هم خیلی خوشحال شدند که اوستای شان را میخواهند به شکار پرنده ها ببرند
در یکی از روزهای سرد دی ماه من غروب رفتم روستای شان
شب خانه یکی از شاگردان شام خوردیم و ساعت هشت نُه شب رفتیم برای شکار
ما شش نفر بودیم با دو چراغ قوه و یک چراغ سوتکه( چراغ سوتکه را نمیدانم به پارسی چه میگویند )و دو تفنگ بادی
هوا وحشتناک سرد بود آنهم در مناطق جنگلی بابلکنار
خلاصه هشت تا تیکا ( توکا ) و شصت تا میچکا( گنجشک ) شکار کردیم و یک تیرِنگ
) قرقاول ) هم پَر دادیم
ساعت یک و دو نیمه شب برگشتیم خانه
من شب همانجا خوابیدم
فردا صبح رفتیم سرِکار
هرچه آن شب شکار کردیم را به من دادند
شکار شده ها را با خود به محل کار بردم
غروب که از سرکار برگشتم خانه دوتا از خواهرانم و همسرم این پرنده ها را خیلی خوب تمیز کردند و همان شب پختند
هنگام شام تو یک لَوه( قابلمه ) آن شصت میچکا و هشت تیکا را آوردند رو سرِ سفره
درِ قابلمه را که باز کردند من صحنه ای وحشتناکی را دیدم
یک قتل عام دسته جمعی
با خود گفتم ای داد و بیداد من چیکار کردم؟
من روی هرچه هیتلر و بخت النصر و و و
را سپید کردم که
باور بفرمایید نمیدانم آن شب چیزی از گوشت آن پرنده ها خوردم یا نه
صدتا نفرین به خود کردم
با خود گفتم
هرگز حقِ رفتن به شکار' آنهم در شب را نخواهی داشت
بیست و هشت سال از آن شب میگذرد
نه هرگز شکار پرنده ها رفتم و نه هرگز گوشت پرنده ای را خوردم
به تمام دوستانم این داستان را تعریف کردم و با هزار دلیل و نشان از آنان خواستم که هرگز در شب به شکار پرندگان نروند
نسل تیکا را زدیم
از اَیّا هم هیچ خبری نیست
کو آنهمه گنجشک
کسی میتواند یک تیرِنگ ( قرقاول ) به من در جنگلهای مازندران نشان بده؟
پدر بزرگ مادری ام که از روستای ولوکُلا بودند 'حاشیه نشین بابلرود
من بچه بودم که هر وقت می آمد خانه ی ما با یک نصفِ کیسه تلاجی( ماهی های مختص رود) می آمد
آیا کسی میتواند یک تلاجی از رود زیبای بابلرود نشانم دهد؟
ما چه کردیم با طبیعت و پرندگان زیبای آن؟
نمیدانم چه بگویم
سخن به درازا کشید و پوزش از دوستان
❤️❤️🌺🌺🙏🙏🌹🌹😔😔
سال هفتاد و شش که دو تا از شاگردانم از روستای زیبایی کِلاریکِلای بابلکنار بودند
از من خواستند تا یکی از شب های دی ماه به شکار پرنده های زمستانی از جمله تیکا ( توکا) و اَیّا که در شاهنامه نام این پرنده ( ابیا ) آمده و میچکا( گنجشک ) برویم
منم موافت کردم اونها هم خیلی خوشحال شدند که اوستای شان را میخواهند به شکار پرنده ها ببرند
در یکی از روزهای سرد دی ماه من غروب رفتم روستای شان
شب خانه یکی از شاگردان شام خوردیم و ساعت هشت نُه شب رفتیم برای شکار
ما شش نفر بودیم با دو چراغ قوه و یک چراغ سوتکه( چراغ سوتکه را نمیدانم به پارسی چه میگویند )و دو تفنگ بادی
هوا وحشتناک سرد بود آنهم در مناطق جنگلی بابلکنار
خلاصه هشت تا تیکا ( توکا ) و شصت تا میچکا( گنجشک ) شکار کردیم و یک تیرِنگ
) قرقاول ) هم پَر دادیم
ساعت یک و دو نیمه شب برگشتیم خانه
من شب همانجا خوابیدم
فردا صبح رفتیم سرِکار
هرچه آن شب شکار کردیم را به من دادند
شکار شده ها را با خود به محل کار بردم
غروب که از سرکار برگشتم خانه دوتا از خواهرانم و همسرم این پرنده ها را خیلی خوب تمیز کردند و همان شب پختند
هنگام شام تو یک لَوه( قابلمه ) آن شصت میچکا و هشت تیکا را آوردند رو سرِ سفره
درِ قابلمه را که باز کردند من صحنه ای وحشتناکی را دیدم
یک قتل عام دسته جمعی
با خود گفتم ای داد و بیداد من چیکار کردم؟
من روی هرچه هیتلر و بخت النصر و و و
را سپید کردم که
باور بفرمایید نمیدانم آن شب چیزی از گوشت آن پرنده ها خوردم یا نه
صدتا نفرین به خود کردم
با خود گفتم
هرگز حقِ رفتن به شکار' آنهم در شب را نخواهی داشت
بیست و هشت سال از آن شب میگذرد
نه هرگز شکار پرنده ها رفتم و نه هرگز گوشت پرنده ای را خوردم
به تمام دوستانم این داستان را تعریف کردم و با هزار دلیل و نشان از آنان خواستم که هرگز در شب به شکار پرندگان نروند
نسل تیکا را زدیم
از اَیّا هم هیچ خبری نیست
کو آنهمه گنجشک
کسی میتواند یک تیرِنگ ( قرقاول ) به من در جنگلهای مازندران نشان بده؟
پدر بزرگ مادری ام که از روستای ولوکُلا بودند 'حاشیه نشین بابلرود
من بچه بودم که هر وقت می آمد خانه ی ما با یک نصفِ کیسه تلاجی( ماهی های مختص رود) می آمد
آیا کسی میتواند یک تلاجی از رود زیبای بابلرود نشانم دهد؟
ما چه کردیم با طبیعت و پرندگان زیبای آن؟
نمیدانم چه بگویم
سخن به درازا کشید و پوزش از دوستان
❤️❤️🌺🌺🙏🙏🌹🌹😔😔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک عمر اگر سجده بَرین خاک کنیم
هنگامِ دعا دو دیده نمناک کنیم
محبوبِ خدای مِهر ای دل نشویم
الّا رُخی از غبارِ غم پاک کنیم
رباعی;حسن قربانی گل( باغدشتی
@dQORBNi
هنگامِ دعا دو دیده نمناک کنیم
محبوبِ خدای مِهر ای دل نشویم
الّا رُخی از غبارِ غم پاک کنیم
رباعی;حسن قربانی گل( باغدشتی
@dQORBNi
Forwarded from bnyamin
در خلقِ اثر آن که خدایی دگر است
شهنامه ی او مخزنِ دُرّ و گهر است
عمریست دراندیشه و جانم ای دوست
از گنجِ حضورش دلِ من با خبر است
✍️رباعی:
#حسن_قربانی_گل( باغدشتی
🗣️خوانشی از:
#زیبا_صادقی
@dQORBNi
#آوا بنیامین
شهنامه ی او مخزنِ دُرّ و گهر است
عمریست دراندیشه و جانم ای دوست
از گنجِ حضورش دلِ من با خبر است
✍️رباعی:
#حسن_قربانی_گل( باغدشتی
🗣️خوانشی از:
#زیبا_صادقی
@dQORBNi
#آوا بنیامین
گیریم گلم جهان به کامِ من و توست
شادی میِ ناتمامِ جامِ من و توست
دلخوش به چه باشیم که در دفترِ عمر
هر لحظه اجل در پیِ نامِ من و توست
رباعی:حسن قربانی گل( باغدشتی
@dQORBNi
شادی میِ ناتمامِ جامِ من و توست
دلخوش به چه باشیم که در دفترِ عمر
هر لحظه اجل در پیِ نامِ من و توست
رباعی:حسن قربانی گل( باغدشتی
@dQORBNi
Forwarded from مریم
چون ابر رُخِ بنفشه را تر کرده
گیسویِ چمن نیز معطّر کرده
در وادیِ آرمیده گان آن لحظه
بدجور، دلم هوایِ مادر کرده
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
گیسویِ چمن نیز معطّر کرده
در وادیِ آرمیده گان آن لحظه
بدجور، دلم هوایِ مادر کرده
رباعی:حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNI🌺
Forwarded from ➣zοняє яєzαєє
آلاله که یادآورِ فروردین است
گفتم به یکی چراسَرَش پایین است
گفتا تنِ بی سرِ سیاوش چون دید
همواره دلش گرفته و غمگین است
رباعی ازحسن قربانی گل(داریوش)
آوا: #زهره_رضایی
@deklamedel
@dQORBNI🌺
گفتم به یکی چراسَرَش پایین است
گفتا تنِ بی سرِ سیاوش چون دید
همواره دلش گرفته و غمگین است
رباعی ازحسن قربانی گل(داریوش)
آوا: #زهره_رضایی
@deklamedel
@dQORBNI🌺
هم خصلتِ نیکِ آفتاب است همین
هم علّتِ جانبخشیِ آب است همین
محبوب شدن لازمه اش(یکرنگی)ست
حقّا هنرِ شرابِ ناب است همین
توضیحات
خصلت نیک آفتاب در چه هست؟ یکرنگی
علت جانبخشی آب در چه هست؟یکرنگی
و هنر شراب ناب در چه هست؟ یکرنگی
پس یکرنگی مهمترین عامل محبوبیت هر انسانی خواهد بود
رباعی؛حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi
هم علّتِ جانبخشیِ آب است همین
محبوب شدن لازمه اش(یکرنگی)ست
حقّا هنرِ شرابِ ناب است همین
توضیحات
خصلت نیک آفتاب در چه هست؟ یکرنگی
علت جانبخشی آب در چه هست؟یکرنگی
و هنر شراب ناب در چه هست؟ یکرنگی
پس یکرنگی مهمترین عامل محبوبیت هر انسانی خواهد بود
رباعی؛حسن قربانی گل(باغدشتی
@dQORBNi