Telegram Web Link
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #استوره_ها(اسطوره ها) #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی #بخش_۲۸ کلبه ، از آب خالی شد و گاو ماهی در شکم ژله ای و زلال مینتور که حالا مثل برکه ای زیر یخ به نظر می آمد ، جای گرفت و گوهر های  شبچراغش را از دو سوراخ  بینی…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#کالبد_شکافی_فرهنگ_ایران_و_شرق_باستان
#استوره_ها(اسطوره)

#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی
#بخش_۲۹

❤️ اسپندیاد به قایقش که رسید تور ماهیگیری اش را در قایق گذاشت و مثل همیشه فانوس پیه سوزش را به دیرک چوبی قایق آویز کرد ، اما ریسمان را از اسکله چوبی باز نکرد ، می خواست به پری دریایی بگوید که برای رهایی او ، از چنگ  مینتور گاوسر یا همان بابای دریا ، چه در سر دارد .

دوست داشت ، پیش از سفر دور و دراز به سوی نیایشگاه آناهیتا ،  یکبار دیگر صدای زیبای پری  را بشنود و در خلسه ی آواز سحرآمیزش ، دمی آرامش یابد.

با این ایده ،  شانه ی راست  ساحل را به سوی صخره ها و آبگیر ، در پیش گرفت ، در نزدیکی آبگیر ، به یادش آمد که باید به سکوت ذهن برسد تا آواز پری را بشنود و چشم سر را باید ببندد که چشم دلش گشوده شود و زیبایی "هور ودات " و " انارام" که  فروغ بیکران است را ببیند ، و اینگونه خواهد بود که ذهنش اجازه در آغوش گرفتن اندام زیبای پری را بی ترس مرگ به او می داد.

بی آنکه قدم از قدم بردارد ، همانجا ایستاد ، چشمانش را بست ،چند نفس ژرف کشید و بر فرش نمناک ساحل که پر از صدف های ریز و درشت بود ، نشست .

با صدای موج های آرام به سکوت ذهن وارد شد .
در  هوای خنک سپیده دمان از پشت پلکهای بسته اش ، نور دمیده بر کرانه های صبح را می دید که آرام ، آرام بر تاج موج ها می درخشید .
سفیر آواز کلاغی از کرانه های بامداد در وجودش پژواک می شد که  خود را ،  بر درگاه باغ مینُوی یافت ، باغی ، معلق میان دو کوه بزرگ در کهکشانی دور ،  باغی از درک و معنا که دیوارهای کوتاهش پوشیده از گلهای رنگارنگ بود .
در میان آن باغ پردیس ،  درخت زیبا و شکوهند " آسوریک"  مانند خورشیدی درخشان بود ، درختی که به درخت زندگی ، شناخته می شد و اسپندیاد همیشه  از ملوانان پیر شنیده بود که خوشبختی نهایی انسان ،  دمی نشستن و آسودن بر سریر و تخت های روان  ، در سایه ی درخت زندگی است .

باز بوی بهار نارنج ، مشامش را پر کرد و آواز افسونگر پری را از حنجره ی تمام پرندگان نشسته بر درخت "آسوریک "شنید.
گوش جان سپرد  ، جانش با هستی و کیانای جهان ،  یکی شد .

رقص انگشتانی ، مینُوی بر تارهای   روان و چنگ جانش زنده شد و با آهنگ آواز پری ، پیوند خورد .
احساس می کرد در رودی از رویای خوش  و خُرّم جاريست.
در لذت گوش سپردن به آواز پری که درحال دور شدن بود ، صدایی زیبا را شنید که در او نجوا می کرد ؛
- ابر انسان ، در جستجوی نور و روشنایی بیکران است و نور در عشق ورزیدن به دیگران دیده خواهد شد.
اسپندیاد ! تو پیش از این از دو گذرگاه گذر کرده ای ؛
- گذر گاه اول از روان آزاد در نیستی به سوی هستی بود.
در گذرگاه دوم  با ذره ذره ی وجودت به عشق و به پیدایش رسیدی .
اکنون در گذرگاه سوم ، تو با زایشی نو ، آماده ی گام نهادن به گذرگاه درک و معنا هستی .
از این رو اول باید در هفت اندام از پیکرت سیر کنی و تا سفر در خودت را به پایان نبرده ای و از خویشتن خودت ، گذر نکرده ای  نمی توانی کس دیگری را از بند برهانی.

اسپندیاد ، باران آن صدا را که در  بند ، بند وجودش می بارید ، مثل خون در رگهایش احساس می کرد   ، صدا از حنجره ی پرنده ی رنگین کمان، در هوا پر می گرفت و بر شاخه های هوش جانش می نشست.

صدا ادامه داد ؛
_ ای اسپندیاد ! تو در سپیده دمان ، مانند کلاغی که سفیر آواز بلندش از فراز قله های دور به خواب شبنم زده ی دشتها فرود آمده باشد ،  جستجوگرانه بر شانه های مرگ نشستی و در شنیدن آواز سحرآمیز پری دریایی به پله ی سکوت رسیده ای که آن پله ی عاشقی است.
در این پله ، تو نامزد پوشیدگی راز ها گشته ای ، پیوندت را با سکوت خجسته باد می گویم ، باشد که از این دم ، برای جنگاوری آماده شوی ،  شیردال ایرانویچ ، گریفین بشکوچ در این کوچیدن به سوی رزمگاه فداکاری و عشق تو را همراهی خواهد کرد . از هم اکنون پیاله ی شرابت را از خم سرخ رنگ لبان پری لبریز کن ، که مستی پرستش است و پرستش چیزی جز عشق ورزیدن نیست و عشق ، همانا او خدای خدایان است.
 
ادامه دارد ....

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تند می گذرد
زندگی
از کوچه ی ما

آب
از جویبار
باد
از دشت

و لبخندِ تو
از آیینه ی اشک هایم
پیش از آنکه انگشتها
یاس برچینند.

#داتیس_مهرابیان

#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
Forwarded from Datis mehrabian art
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نفس کشیدنِ یک آن
خواب از سرِ شانه ام می پرَد آرام
و بال می گشایَدم
درِ باغِ سبز

رو به رؤیاهایی دور و دراز

جز رد پاهای خودم
هیچ پرنده ای پر نمی زند در باد

باد که آشیانه ی ویران
می تکانَد از شاخه ی شعر

در دَم و بازدمی که هنوز برنیامده است
گرگ و میشِ چشمهایی تیله ای
تنهایی ام را
بر شانه ی سنگی سیاه
پرنده می تابد.

#داتیس_مهرابیان

#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #کالبد_شکافی_فرهنگ_ایران_و_شرق_باستان #استوره_ها(اسطوره) #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی #بخش_۲۹ ❤️ اسپندیاد به قایقش که رسید تور ماهیگیری اش را در قایق گذاشت و مثل همیشه فانوس پیه سوزش را به دیرک چوبی قایق آویز کرد…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده؛داتیس مهرابیان

#استوره_ها(اسطوره)
#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی
#بخش_۳۰

اسپند یاد که روانش از شنیدن آن آواهای سپنته ، آرامش یافته بود، گفت ؛
ای آوای فرحبخش به من بیاموز که چگونه از گذرگاه درک و معنا بگذرم و به انارام که روشنایی جاودان عشق است ، برسم و شناخت هفت اندام را نمی دانم ، آن چگونه است؟

آوای زیبا گفت ؛
انارام ، فروغ جاویدان عشق ، برتر از صدای فرشتگان شنیدن ، برتر از خواندن زمان های گذشته و پیش بینی آینده و برتر از هر نیکی است .
عشق ، توان مهروزی به تو می دهد و از باورمندی و آرزو مندی نیز برتر است.
اما باورمندی به انسانیت و آرزوی نیک خواهی برای دیگران را توشه ی راه عشق بدان و به آماج و نهایت رفتن ، بیاندیش که همانا عشق در هر گام برداشتنی برای دیگری است.

باورمندی ، آرزومندی و عشق ، سه پله از سکوی پروازاند که عشق بالاترین این پله هاست .

پله ی اول ، باورمندی است که گنجینه ای از کیانای جهان است ، باورها بر این گنجینه ، استوار می گردند و بی عشق این گنجینه در چمبره ی نیرو و توان اژدهای تمامیت خواه و خداساز خواهد بود .
اگر در باورمندی ، چنان رسا و کامل شوی که بتوانی آسمانها را نیز به پلک زدنی ، بپیمایی ، اما روشنایی عشق به دیگری را نداشته باشی و نشناسی ، سفرت به تاریکی و تباهیست .
باورمندی راه است و عشق ، راهبر ، و آرزومندی ، چشم انداز نیک یگانگی است و عشق ، تمامیت یگانگی .
خوش بینی و آرزومندی نیز بدون عشق بی چراغ است.
بیاموز ! به هر چیز و هرکس ، عشق بورزی که خداوند ی عشق ، در همین است.

زمانی که بر درگاه عشق ، ایستاده ای ، از هر باور و آیینی ، دست شسته ای چرا که عشق ، درخت طلایی " آسوریک " ، همان درخت زندگی ، در جان توست .
پس از خودت گذر کن ! که تپش گامهای روشنت را در قلبت خواهی شنید و کوره راه ها و پرتگاهها را روشن خواهی دید.

اولین اندام از هفت ، اندام آگاه تو ، خوشه ی کیهانی وجود توست که مغز و قلب تو را به یکدیگر و به کیانای گیتی پیوسته می کند ، به آن اندیشه کن.

ادامه دارد ...


#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
👆#مینابستره_داتیس (نقاشی بدون بهره گیری از قلم مو ) با بیش از هفت هزار نقطه رنگی
اثر ؛ #داتیس_مهرابیان
اندازه ۱۵۰ در ۱۵۰ سانتیمتر

(مینابسٔتِره ؛ نوآوری داتیس ، سبک برگزیده بنیاد نخبگان البرز در سال ۱۴۰۳)

جشنواره فروش پاییزی آثار داتیس مهرابیان
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴
🍂🍁🌻🍁🍂

#پاییزان۶

پاییز ، مرا عاشق و حیرانت کرد
آشفته ی موهای پریشانت کرد

یک عمر از آن فصلِ غزل رفت که اشک
افتاد و مرا تشنه ی چشمانت کرد


#داتیس_مهرابیان

#کانال_آثار_شعر_و_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabian_datis
Forwarded from Datis mehrabian art
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍂🍁🌻🍁🍂

#پاییزان۷

آوای دو صد چنگ و نوا ، در باد است
سی تارِ به رُخ مانده جدا ، در باد است

از پرده ی افتاده به ماهت خواندم
پاییز همان موی رها در باد است

#داتیس_مهرابیان

#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده؛داتیس مهرابیان #استوره_ها(اسطوره) #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی #بخش_۳۰ اسپند یاد که روانش از شنیدن آن آواهای سپنته ، آرامش یافته بود، گفت ؛ ای آوای فرحبخش به من بیاموز که چگونه از گذرگاه درک و معنا بگذرم و به انارام که روشنایی…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#استوره_ها(اسطوره)
#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی

#بخش_۳۱_در_جان_سکوت

❤️🌹 اسپندیاد از آوای سپنه پرسید ؛
_ آیا نخستین اندام از هفت اندام آگاه من ، که گفتی خوشه ی کیهانی وجودِ من است ، فرمان پذیرِ مغز و قلب است یا فرمانده آنان؟

آوای سپنه ، در پردیسِ روانِ اسپندیاد ، روی درخت "آسوریک " از شاخه ای به شاخه ی دیگر ، پرید و خواند؛
پیش از این گفتم ، تو بر درگاهِ درک و معنا ، در بالاترين پله ی پرواز که همانا پله ی سکوتِ عشق است ، ایستاده ای ، بالهایت را که بگشایی ، عشق به زبانِ خاموش بر تو فرمان خواهد راند.
سکوت ، خاموشی و دم فروبستن است ، آرامش است .
در خاموشی و دم فروبستن ، جانت از غوغا و هیاهو به دور است .

هر عشق ، "آنی" دارد و خاموشی ، "آنِ" زنده ی عشق است .

چون موسیقیِ چنگ و "شهین" را بنوازی ، اوج و فرودِ آواها به سکوت میرسد ، آنجا ، در می یابی ، که سکوت ، همان "آنِ" آهنگ و آواست.
و چون با کاروان خاموشی ، سفر کنی ، همانند مسافران از ابریشم تا بابِل ، در هر فرود بر سرزمینی نو ، بُتی به زیباییِ اندام "سکوتِ نبوث " از پیکره ی قلب و مغزت ساخته می شود که پرستش و ستایشش را رهگذرانی به جا خواهند آورد و رهگذرانی دیگر ، کفرش خواهند پنداشت. تو اگر در آرامش باشی ، از ستایشِ ستایشگران ، شرمگین می شوی و بر ناسزاگویی کفر پنداران ، سکوت خواهی کرد و هیچ ، در پیِ پاسخ و شناساندن اندیشه و باورت به تلاش و شور نخواهی افتاد .
فرزندان " آنو " ، "انلیل و اِنکی " ، که سوار بر گوی های مسین -رنگ ، بر فراز زمین ،پرواز می کنند ، هرمِ سکوتی ، پُر نور ، بر نوکِ پرنده ای که بر آن سوارند ، پویاست که از آن ، پیامی به زمینیان نمی رسد ، چرا که هِرمِ سکوت ، بالاترین فضای پرواز آنهاست و نیازی به شناساندن ندارد ، پس بی موجی در نوکِ هرمِ سکوت است و پُر موجی از جایگاهی پایین تر ، با زمین پیوند می خورد.
اسپندیاد ! بر قله ی سکوت و خاموشی به سنگینی و پابرجاییِ هرم های سه گانه ی مصر باش.

چون پاسخِ هر "های" ، "هوی" است ، پس در هیاهو ، هر کسی بر کسی دیگر ، توانایی چیره شدن دارد ، اما در سکوت ، کسی بر کسی چیره نیست که آزادی و رهایی بر این گونه درخت ، میوه خواهد داد.

بدان خاموشی ، شیوه ای نکو از سخن گفتن است و نیکو سخن گفتن ، نوری از روزنه های سکوت.

سخنرانی ، توانایی زبان است که از دروازه ی گوش ها وارد می شود و گاه چون میخ در سنگ فرو نمی رود ، اما سکوت ، هنرِ ذهن است که از دیوارِ پولادین هم گذر می کند و بر جان می نشیند.

در خاموشی به هزار توی ناشناخته ها در جانِ جهان و جانِ خویش می رسی ، چرا که خاموشی ، روشن ترین چراغ است ، آویخته بر خوشه ی کیهانی وجود .
آن چراغ را بردار و در پیش راهت گیر که انارامِ دانایی و روشنایی را فرا راه خود خواهی داشت .

ادامه دارد ...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabian_datis
🍂🍁🌻🍁🍂

#بیداری۷۸

ای دخترِ پاییز ! بده مو ، بر باد
کز موی تو بنیانِ فقیهان افتاد

یک نیمه از این قرن ، به دزدی ، به فریب
در بندِ حجاب آمد و شد ، در بیداد


#داتیس_مهرابیان

#کانال_آثار_شعر_و_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabian_datis
داتیس مهرابیان
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه #سروده_داتیس_مهرابیان (بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن ) #پهلوان_نامه در پهلوان نامه ؛ #سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و... #ابیات_۸۶۹۱_تا_۸۷۲۲…
#خرد_نامه_پایان_شاهنامه
#سروده_داتیس_مهرابیان

(بازخوانی خردمندانه ی تاریخ و سرگذشت پهلوانان ایران در برابر دژخیمان و  یورشگران به خاک پاکِ میهن )

#پهلوان_نامه
در پهلوان نامه ؛
#سنباد_نامه  #بهزادان_نامه #به_آفرید_نامه #استاذسیس و...

#ابیات_۸۷۲۲_۸۷۵۶
#سنباد_نامه
#بخش_شست‌_و_هفتم


در این دَم رسید آن خردمندِ پیر
و گفتا درود ای یلانِ دلیر

درست است گفتارِ آموزگار
که گوید ز پندارِ ادیانِ تار

از آیین و دین آنچه برداشتند
پَراهیمی آورده پنداشتند

پَراهیمی از دین زرتشت بود
بَراهیم گشت و نیای یهود

براهیمی ادیان به بار آمدند
چنین یکه تاز و سوار آمدند

به ساتان_ مُغان ، اَنگِ شیطان زدند
به سیمرغِ هستی ، چه سنگان زدند

از آیینِ مهر و مُغانِ اِران
گرفتند جان ، بهرِ آیینشان

و اسلام چون برگه ی سوم است
ز ادیانِ ابرامی آمد به دست

در این هنگام موبَد آموزگار سرِ رشته سخن از پیر دانا گرفت و گفت ؛

درود ای فروزنده فرزانِ مهر
اَبَر پیرِ دانای خورشید چهر

به پیوستِ گفتارِ پُر مغزتان
بگویم از ادیانِ سامی نشان

سه دین ، مطلق اندیش و یکسویه بین
به هر باورِ دیگری ، پُر ز کین

برانداختند ایزدان را به شَر
به یکتا پرستی نهادند ، سر

خداوندی از آخشیگان گسست
مدارا و نسبی گرایی شکست

دو گوهر به هستی ، کهن زاد بود
سیاه و سفیدی ، دو بنیاد بود

به گیتی ، چنان روز و شب ، بر مدار
به جانِ جهان گردشِ پایدار

گرفتند ، آن گوهران را ، به هیچ
به تاراج ایران ، حجازی بِسیچ

نکویی_ گُهر را خود انگاشتند
درفشِ پلیدی ، برافراشتند

شد امشاسپَندان و دیوان ، نهان
و یکسویه بینی ، شد آیینشان

ندیدند نیمِ جهان را به کار
دو گوهر ، به گردونه ی روزگار

ندیدند دیوی و نیکی به هم
چو تاریکی افتاده بر نورِ جَم

و یکسویه بین ، روشنا را به خویش
گرفتند ،در بندِ گاوان ، چو خیش

و گیتیکِ نسبی‌گرا ، شخم خورد
که یکسویه بینی ، شد آیینِ بُرد

که حق ، دین من باشد و ، من به حق
دگر باورانند دشمن ، به حق

به کفر است هر باوری ، غیرِ ما
بجنگیم با دشمنانِ خدا

که زیبایی و نیکی از دینِ ماست
و شیطانی است آنچه از ما جداست

بدین سان ، جهان شعله ور شد به جنگ
به یکسویه بینی ، نَفَس گشت تنگ

و نسبی‌گرایی فراموش گشت
خردورزی آیینِ خاموش گشت

سپس رو به بهزادان (ابومسلم خراسانی) کرد و گفت ؛

کنون ای تو بهزادِ زادان ، به مهر
به خیزش ، سرافراختی بر سپهر

ببین ! در روانِ خود آن ، گوهران
که نیک و بدی در روان است و جان

نِکویی کنی ، نیکی افزون شود
نگاهت ، نکو ، رو به گردون شود

بدی گر کنی ، بَد شوی در نهاد
نیاید دگر ، از تو کاری به داد

کنون راهِ خیزش ، دراز است و سخت
روا باشدَت پادشاهی ، به تخت

بَرافراز بهرِ رهایی ، درفش
همان کاویانی ، درفشِ بنفش

نمان تا به پایان ، به دینِ عرب
که ایران نگردد کُنامِ شَغَب

راستا دارد ...


#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabian_datis
👆فرنام ؛ باغ انتظار
از انبوهه  ؛ پاییز در باد
آفریده ؛  داتیس مهرابیان

اندازه اثر ؛ ۱۴۰ در ۱۵۰
(مینابستره داتیس نقاشی بدون بهره گیری از قلم مو )

🍂🍁🌻🍁🍂

#پاییزان۹

پاییز ! مرا لخت کن از برگِ حجاب
شاید که بغلتیم از این خواب ، بر آب

چون دینِ تبر ، دار به دوش آمد و گفت
هر سرو که افتَد ، بنویسند ثواب


#داتیس_مهرابیان

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabian_datis
🌹#پاییزان۱۰🌹

دو فنجان ، قهوه ی بغضِ خزان ریز
غزل -اشک از شبِ مژگانم آویز

نشستم ، پشتِ ذهنِ پنجره ،خیس
کجایی آفتابِ عشق ! برخیز

#داتیس_مهرابیان

🍂🍁🍃🍁🍂

#کانال_آثار_شعر_و_نقاشی_داتیس
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
ما در فصلی به دنیا آمدیم
که روباهی شَل
شکوهِ دویدنِ یوزها را پیامبر بود

و مترسک ها
مؤمن
به سفیرِ‌ صدای کلاغ ها در ابر

غروب
ما کافران
شَتَک می زد ایمانمان خاموش
بر لبِ خُمخانه
خراب

و از بوسه های
مانده بر لبِ ساغر
مدهوش


#داتیس_مهرابیان


#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
رمان نوزایی (رنسانس ایرانی )
نویسنده ؛ داتیس مهرابیان

https://www.tg-me.com/datismehrabianart
داتیس مهرابیان
#نوزایی_و_بازآفرینی #نویسنده_داتیس_مهرابیان #استوره_ها(اسطوره) #عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی #بخش_۳۱_در_جان_سکوت ❤️🌹 اسپندیاد از آوای سپنه پرسید ؛ _ آیا نخستین اندام از هفت اندام آگاه من ، که گفتی خوشه ی کیهانی وجودِ من است ، فرمان پذیرِ مغز و قلب است یا…
#نوزایی_و_بازآفرینی
#نویسنده_داتیس_مهرابیان

#کالبد_شکافی_فرهنگ_ایران_و_شرق_باستان
#استوره ها(اسطوره)
#عشق_اسپندیاد_و_پری_دریایی
#بخش_۳۲_

اسپندیاد چون دانست که عشق با زبان سکوت بر مغز و قلبش فرمان می راند به آوای سپنته گفت ؛

- نخستین اندام آگاهم را که به گفته ی تو ، خوشه ی کیهانی وجود است ، در چشم جان ،به رنگ بنفش دیده ام.
و بنفش که آمیخته ای از رنگ قرمز و آبیست ، مرا افسون می کند ، بیم آن را دارم که بین سرخی تپنده ی قلبم که شور زندگی است و مغزم که آبی آرام و اقیانوسی اش جزیره ی زیبای اندیشه هاست ، هماهنگی رسا ، بروز نکند و بال پروازم بر شانه های دروازه ی درک و معنا گشوده نگردد.

آوای سپنته که از حنجره ی رنگین کمان ، در آسمان پر گرفته بر شاخه های آسوریک جانش نشسته بود از نو ، به آسمان پرید و رها ، چنین خواند ؛

ای جوان عاشق !
سرخی قلبت را که سر چشمه ی زندگی و آرزوست ، همیشه شاداب نگه دار!
چرا که برای عشق ورزیدن به معشوق ، باید در "آنِ" زمان و در اکنونِ احساس ، مانند رودی در گذر باشی و لب بر لبِ جامِ جانش ، مستی مدام را بنوشی و همینکه گام به شاهراهِ نیایشگاهِ آناهیتا بگذاری ، خونِ پیروزی را در رگهایت پویاتر از پیش ، چون اسبهای سرخِ شفق بتازاند.

و بدان ! آبیِ سکوت ، برای تو ، رها شدن در آغوش معشوق ، گم شدن در نیستی ، پرواز در عطر گیسوان مرگ و چشیدن لبهای شیرینش است.

آبی ، رنگ وفاداری به عشق است ، ژرفنای احساسِ آرامش یافته با شعله ی آبی سوزِ آرزوها و اندیشه های آگاهی که از زیر خاکسترِ آتشدانهای نیمه -خاموش ، سر بر می دارد و موجی از مهر و مهربانی را از جانها گذر می دهد تا آرامشِ همیشه فروزانِ عشق در جانهای سرد ، نیز شعله بکارد.

با قرمز بجوش و برقص و با آبی بنشین و بیاندیش که ترازوی جانت به خرسندی برابری ، همترازِ آسودگیِ ابدیت شود.
آری هاله ی زیبای بنفش را بر گرد خوشه ی کیهانیِ جانت ، ژرف دیده ای که شرابِ چنین انگوری ، از مستیِ شهود و دیدار ، کامروایت خواهد کرد.
بنفش اولین رنگ از هفت رنگ پرهای رنگین کمانی من و رنگ نخستین اندام آگاه توست.
بدان ! خوشه کیهانی وجود که مغز و قلبت را به هماغوشی عشق می خواند ، به رنگ بنفش آشکار می گردد .
رنگ بنفش ، رنگ دادگری و هماهنگی جان توست ، که هیجان قرمز را با آرامش آبی ، در هم می آمیزد تا جانِ جهان را و جهانِ جان تو را به "قانونِ اِشا " و هماهنگی ، پیوند دهد.
این همانندگری ، شناسه ای رمزآلود و سحرآمیز دارد که با نیرویی از مهر و خرد ، دوستی و حساسیت ، دنیای ذهنی آرزوهای تو را به دنیای بودن و شدن ، گره می زند.

آن گاه ، دوست خواهی داشت که در افسون هر آن و دمی ، چنان جاری شوی که هر چه بخواهی آن شود .
اینست کامروایی و بر آورده شدن هر آرزویی که از زمزمه ی عشق در گوش معشوق ، به جانت بخشیده باشند.
رها در افسونِ این رنگِ مینویی ، نخستین اندامِ آگاهِ وجودت را بیشتر بشناس.
اکنون به سوی معشوقت ، پری دریایی برو و سپیده دم فردا ، باز به زیر درخت آسوریکِ جان برگرد تا واکاویِ هفت اندام آگاهِ وجودت ، تو را برای سفر و جنگاوری آماده سازد .

ادامه دارد...

#درگاه_نگارین_چکامه_داتیس_مهرابیان
@esmaeilmehrabiandatis
Forwarded from Datis mehrabian art
🍂🍁🍃🍁🍂

🌹 #پاییزان۸

شمیمِ عشق آوردم ، گل افشان
نسیم آسا رسیدم ، شاد و خندان

درود ای ، از درودِ من ، گریزان
تو را من  دوست دارم ، رو نگردان



#داتیس_مهرابیان


#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
Forwarded from Datis mehrabian art
جشنواره تخفیفات پاییزی ، فروش آثار نقاشی و مینابسْتِره داتیس مهرابیان
۰۹۱۴۰۱۴۴۵۴۹
ارسال به سراسر ایران


#درگاه_نوسروده_ها_و_نقاشیها
https://www.tg-me.com/datismehrabianart
2025/10/19 21:35:40
Back to Top
HTML Embed Code: