پذیرش بفهمش
دکتر محسن محمدی نیا
#صوتی

💎دکتر محسن محمدی نیا(معین)
زوج درمانگر و
روانشناس رابطه
تحکیم روابط زوجین
@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#تلنگر


باید یاد بگیرید که جسمتان را دوست داشته باشید. این موضوع همسرتان را خیلی تحریک می کند.

او از اینکه بخواهید مدام در مورد نواقص و اشکالاتتان غر بزنید خسته می شود.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_دلبری

یه ایده جالب دارم.🙈 همسر من که خیلی استقبال کرد.

مردا دوست دارن که لباس خودشون رو تو تن خانمشون ببینن. مخصوصا تیشرت و پیرهن. وقتی که تیشترت اقاتون رو میپوشین، موهاتونم خرگوشی ببندین. برای اقایون جذابه.

تیپی مردونه، قیافه ای بچه گونه 🙃

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌ 

گـــذشتن
از تـو سادہ نیسـت
تو برگ‌ برنده ے منی...!! !!



#یغماگلرویی

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_780

لبهاش از دو طرف کش اومد.مکث کرد و بعد گفت:
_با نامزدم.

متعجب بهش نگاه کردم.خبرش خبر عجیبی نبود اما راستش من اصلا فکر نمیکردم و حتی حدس هم
نمیزدم قراره همچین چیزی اون بگه و من بشنوم.
لبخندی زدم که خیلی هم غلیظ و از ته دل نبود و بعد پرسیدم:
-نامزد!؟
سری تکون داد و بعداز زدن یه لبخند ملیح گفت:
-آره..
-فکر نمیکردم تو رسما نامزدی کرده باشی...
دستاشو تو جیب شلوار طوسیش که ترکیب خوبی با پیرهن سفیدش داشت فرو برد و گفت:
-خب آره...تو ترکیه باهم آشنا شدیم...
-پس ترک...!؟
خندید:
-نه...ایرانیه!
-واقعا!؟ ایرانیه!؟
متعجب جواب داد:
-آره...ایرانیه.ولی تو استانبول باهم آشنا شدیم دختر خوبیه...
سرم رو به نشونه ی متوجه شدن حرفهاش تکون دادم و گفتم:

اهوم...متوجه ام...خیلی برات خوشحالم.خوشحالم که اونی که دوست داری رو پیدا کردی....
گفت:
_ممنونم _شانار...
-و فکر کنم این دوسه روز پیش اون بودیی
با خجالت خندید و گفت:

آره یه جوری ..دوری ازش سخت....

چشمای پر ذوقش رو تماشا کردم.یه زمانی اگه اون همچین حرفی میزد من تا مرز سکته می رفتم اما حالا...حالا نه...
با مکث پرسیدم:
-خب...حالا کی قراره این دختر خوشبخت رو ببینیم؟
سرخوش گفت؛
فردا....فردا میارمش
-فکر خوبیه ..اینجوری جمعمون جمع...خب .مزاحمت نمیشم مرسی که برای امیر اون گربه  رو
خریدی !
با همون لحن صمیمانه و مهربونش گفت:
-آاااا...راستش کاری نکردم.دلم میخواست خوشحالش بکنم و خوشحالم که خوشحال شده...
آهسته گفتم:
-ممنون....شبت بخیر بوراک!
خیلی آروم لب زد:
-شب تو هم بخیرشانار..
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت امیر.صداش زدم و گفتم:
-هیییی...بدو بیااا...وقت خواب...
گربه اش رو بغل کرد و گفت:
-کریس رو هم میتونم بیارم!
چون میدونستم اگه بگم نه ممکنه حسابی اذیت کنه گفتم:
-باشه...بیار.

خوشحال شد و با بغل کردن گربه اش بدو بدو اومد سمتم.آهسته کنار گوشش گفتم:

به عمو بوراک شب بخیر بگو

از اونجایی که بوراک بخاطر آوردن این گربه براش شده بود به یه موجود بی نظیر بی چک و چونه
چرخید سمتش و با صدای بلند داد زد:
-شبت بخیرعمو بوراک...خیلی باحالی دمت گرم
بوراک خندید و بعداز اینکه براش دست تکون داد گفت:
-شب توهمبخیر مرد قهرمان!
با اخم گفتم:
-این چه ادبیاتیه بچه....!؟
گربه اشو ناز کرد و عین نوجوونای قالتاق و یا بهتره بگم بیشتر شبیه به پدرش گفت:

سخت نگیر مامان

-سعی نکن ادای باباتو دربیاریی.

اوووف....مامان نق نقو...باشه


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
   👇تقویم نجومی اسلامی دوشنبه👇
 ✴️ دوشنبه 👈 9 تیر  / سرطان 1404
👈4 محرم  1447 👈30 ژوئن 2025
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌕خطبه ابن زیاد ملعون در مسجد کوفه و تحریک مردم بر جنگ با امام حسین علیه السلام.
🔘 فتوای شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین علیه السلام.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
صید و شکار و دام گذاری.
خرید وسیله سواری.
صلح دادن بین افراد.
انواع معاملات.
و امور زراعی و کشاورزی خوب است.

🚘 سفر: مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.

🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد شایسته و محبوب مردم و دوست داشتنی خواهد بود.

🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج سنبله و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است:
✳️لباس مشکی نو پوشیدن.
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قولنامه و قباله نوشتن.
✳️خرید مسکن و آپارتمان.
✳️و تعلیم و تعلم نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب: فرزند مهربان و نرم دل و زبانش از دروغ و تهمت مبرا است.
💇‍♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات،
#اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث درد در سر می شود.

🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای
#گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن
#لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت
#استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه
#یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.

💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به
#حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.

😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 5 سوره مبارکه "مائده"  است.
الیوم احل لکم الطیبات...
و از معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و به شکلی خوشحال شود ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚 منبع مطالب ما.
تقویم همسران:نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهماالسلام
قم:پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
02537747297
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بفرست واسه اونایی که دنیا کنارشون واست قشنگتره 🥹🫂
صبحتون بخیر

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#ایده_متن


نسیم صبح خبر از عطر تنت آورده
خبر از دکمه ی باز پیراهنت آورده

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#نامزدی

💢ناز کشی اضافه ممنوع

در دوران نامزدی و عقد خیلی مهمه که چجور عادت هايی رو پرورش می دين و اين عادت ها ميشن بنای زندگی تون

يکی از عادت ها اينه که وقتی اختلافی پيش مياد و نامزدتون مقصره اون بياد جلو و نازتون رو بکشه و شما نرين جلو، چون اگه شما پيش قدم بشين عادت می کنه که هميشه شما پيش قدم بشين و نازش رو بکشين و اين خوب نيست...

ناز کردن مال زنه و ناز کشيدن مال مرده


ص
بر کنين و دندون روی جيگر بذارين تا خودش بياد جلوو وقتهايی هم که خوب ميشين به بيان های مختلف و با ناز و مهربونی بدون اشاره به ماجرای اختلاف های قبل بگين:

انقدر دوست دارم وقتايی که از هم ناراحتيم هوامو داشته باشی اونجور وقتهاست که ادم احساس می کنه واسه طرفش چقدر ارزش داره.

يه جوری تو موقعيتی قرارش بدين که حس کنه چقدر براش افت داره که موقع ناراحتی ها نياد سمتتون و منتظر بشه که شما بياين..

ولي يادتون باشه که اصلا ناز کشي اضافه ( اگر تقصير شما نيست) نکنين...
چون اينجوری اولا خودتون رو مقصر جلوه می دين و دوما عادت می کنن که هميشه شما واسه آشتی پا پیش بزارین.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
.
❤️🔞#پوزیشن قیچی | sexy scissors


👠در شروع مانند رو در رو است بعد خودتان را به عقب بکشید و پاهای شریکتان را تا ۹۰ درجه بالا ببرید و از زانو به شکل ضربدری بگیرید

🖤می توانید پاها را به شکل عادی برگردانید و با فاصله از هم بگیرید بعد به هم نزدیکشان کنید و دوباره ضربدری کنید تا باعث تحریک هر دویتان شود

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#زنان



🔞توهم همیشه واژنت عفونت میکنه و عذاب میکشی ؟!

راه درمانت اینجاس
✔️


🔞کافیه قبل و بعد از رابطه خودتو بشوری وادرار کنی و از همسرت هم بخای همین کار رو انجام بده..😉

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#همسرانه
#تلنگر

اشتباهی که شما در رابطه با همسرتان انجام ‌می‌دهید این است که با حرف‌های‌تان، احساس بی‌لیاقتی و کوچک‌بودن و حقارت به او می‌دهید.

به عنوان‌‌ مثال زمانی که کاری انجام ‌می‌دهد یا حرفی می‌زند، به او می‌گویید:
_ یکم منطقی فکر کن!
_ چرا این‌قدر بی‌فکر و ساده‌ای؟
_ چرا میزاری این‌قدر راحت گولت بزنن؟
_ چقدر بچه‌گانه فکر می‌کنی!

با بیان‌ این‌ جملات، همسرتان برای اثبات خودش یا راه لجبازی را پیش می‌گیرد یا این‌که از شما دور می‌شود. اوبرای این‌که سرزنش نبیند و نشنود، ترجیح می‌دهد مخفیانه اقدام کند و شرح کارها و حرف‌هایش را هرگز با شما در میان‌ نگذارد.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#آموزشی
#آقایون_بخوانند



😈🔞چندتا از برندای معروف کاندوم :

🔞ساگامی : گرون ترین و نازک ترین کاندوم

🖤کاپوت : تنوع طعمی بالااااا

🔞کدکس : مدلای خیلی متنوع و جالب

🖤اورز : در دسترسه و ارزون

🔞چرچیل : تنوع کم ولی اقتصادی


@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تلنگر



⛔️قاتل عشق : #بی_توجهی ❗️

❣️ بی‌توجهی، سمی که زندگی مشترک را تلخ می‌کند

❣️یکی از بزرگترین دشمنان زندگی مشترک #بی‌توجهی است،
هیچ چیز مانند #نگاه_کردن به همسر و توجه به او
زندگی را شیرین نمی‌کند؛

❣️اگر همسرتان لباسی پوشید که او را بسیار مرتب و آراسته نشان می‌داد حتی واکنش نشان دهید
و مورد تمجید و تعریف قرار دهید چرا که تعریف و تمجید در صورتی که به جا و اندازه باشد عشق شما و همسرتان را زیاد می‌کند.

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
#پارت_781


برای راضی کردن امیرسامی که از سر شوق گربه ی پشمالوش خواب به چشمش نمی رفت ، مجبور
شدم کریر بچگیش رو برای اون گربه آماده کنم و اون گربه رو بزارم داخل....
نگاهی به امیر انداختم و گفتم:
-خب...بفرما...خوبه؟ میپسندی!؟ حالا دیگه بخواب ساعت 11/5تو نباید تا این ساعت بیدار باشی بچه!
پتورو زیر گلوش سفت نگه داشت و گفت:
-یه چیزی هم بزار روش تا سردش نشه....
سرمو به سمتش برگردوندم و گفتم:
-امیرجان....اون سردش نمیشه.حیوونها که سردشون نمیشه
بااخم گفت:
اون حیوون نیست یه گربه است اسمشم کریس....
باشه باشه کریس...
کلافه نفسمو بیرون فرستادم و بعد به ناچار یه پتوی کوچیک از داخل کمد برداشتم و رو گربه اش پهن
کردمو پرسیدم:
-خب عالیجناب! راضی شدی!؟
سرشو با لبخند تکون داد و گفت:
-آره حالا راضی شدم
بلند شدم و رفتم سمتش.پیشونیش رو بوسیدم و بعد گفتم:
-شب بخیر عزیزم
-نمیخواد واسش قصه بگی!؟
-برای گربه!؟
-آره دیگه....
باخشم گفتم:
-امیررررر
خودش میدونست داره منو عصبی میکنه برای همین سرش رو برد زیر پتو گفت"
_شب تو هم بخیر مامان.
چراغ اتاق رو خاموش کردم ودرحالی از اتاقش زدم بیرون که گربه خپل و تمبلش مدام میومیو میکرد و
امیرسام این میومیوهارو شب بخیر گفتن تلقی میکرد.
از اتاق رفتم بیرون...
قبل از اینکه برم توی اتاق خواب سرو صدای بوراک و مادرش از کتابخونه توجه ام رو جلب کرد.
ناخواسته تغییر مسیر دادم و نگاهی به اون سمت انداختم.
یولاندا شنلی خوش رنگی دور شونه ها و باروهای لختش انداخته بود و از بوراک سوال میپرسید:
- پس میخوای فردا بیاریش؟
-آره بهش پیشنهاد دادم اونم قبول کرد.

-میدونی که من خیلی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم؟
-چرا...اون دختر خوبیه!
-بنظر که اینطور میاد ولی از نظر من بیشتر شبیه این دخترایی هست که قبلا باهزار نفر....
بوراک اجازه نداد مادرش ادامه ی حرفش رو بزنه و گفت:
-مامااااا
تنها مورد خوبش اینکه از شانار خوشگلتره...البته اگه بیشتر از این لباشو باد نکنهه
مامااا....اینو نگو...اون خوبه..خوشگله و منو دوست داره
باشه باشه .....
قبل از اینکه متوجه حضورم بشن از اونجا دور شدم و رفتم سمت اتاق خواب.اونا داشتن راجب دوست
دختر بوراک حرف میزدن.
دختری که ظاهرا قرار بود فردا بوراک اونو به اینجا بیاره و ما روی ماهشو ببینیم.
درو باز کردم و رفتم داخل....
ارسلان پشت میز نشسته بودو با لپتاپش ور می رفت.
متوجه من که شدپرسید:
-بالاخره اومدی!؟
-منتظرم بودی شوهرمهربان!؟
_یه جورایی...
قبل از هرکاری رفتم و لباسهام رو با یه لباس خواب صورتی حریر عوض کردم دمپایی خرسی های
روفرشی رو پوشیدم و اومدم پیش ارسلان.
پشت صندلیش ایستادم و پرسیدم:
تمام مدت داشتی با این کار میکردی!؟

آره...همچی گاهیی توی این کوفتیه
یه آبنبات کوچیک دهنم گذاشتم و بعد دستامو دور گردنش حلقه کردم و گفتم:
-خسته نشدی؟؟

-مجبورم...دوست ندارم کارام عقب بمونن...
درحالی که آبنباتو توی دهنم می چرخوندم خم شدم و لاله ی گوششو بوسیدم....
سرشو تکون داد و گفت:
-نکن دختر
خندیدم و دستامو تو همون حالت رو سینه اش کشیدم و گفتم :
-فردا قراره سورپرایز بشیم
حین کار کردن با لپتاپش گفت:
-سور پرایز؟
-اهوووم!
دوباره پرسید:
-با چی!؟
_با نامزد بوراک....

تا اینو گفتم دیگه انگشتاش رو صفحه کلید حرکت نکرد.یه چند ثانیه ای به صفحه لپتاپ نگاه کرد و بعد گفت :

-نامزدش...؟؟؟
بیشتر خم شدم.اونقدر که چونه ام رو گذاشتم روی شونه اش و بعد جواب دادم:
-آره..نامزدش!
میخواست بیخیال و بیتفاوت رفتار کنه اما نتونست چون درادامه پرسید:
-حالا کی هست این نامزدش!؟
سرمو فرو بردم تو گردنش و با فوت کردن نفس داغم رو پوست صاف تنش گفتم:
-اووومممم...خب نمیدونم.باید صبر کنیم تا فردا
سرش رو تکون دادو گفت:
-نکن شانار...
تو گوشش خندیدم و گفتم:
-چراااا!؟؟ چی رو نکنم!؟ مگه اصلا من دارم چیکار میکنم!؟
درحالی که تو اون حالت صورتم در دیدرسش نبود تا باهام چشم تو چشم بشه گفت:
_داری شیطونی میکنی!
من میدونستم اونم مثل همه ی مردها روی سینه اش حساس هست برای همین خندیدم و بعد با شیطنت
بیشتری دستمو روی سینه اش کشیدم و همزمان گردنشو عمیق بوسیدم و بعد گفتم:
-خب من اگه با تو شیطونی نکنم با کی اینکارو انجام بدم!؟؟
همین بوسه ی عمیق باعث شد سرش رو به عقب و روی صندلی تکیه بده و اون مدلی نگاهم بکنه.
از همون زاویه!
خم شدم و سرم رو به صورتش نزدیک کردم و گفتم:
-من یه پیشنهاد بهتر از کار کردن دارم...
لب زد:
-چی!؟
به سیبک گلوش که بدجور منو وسوسه میکرد تا ببوسمش نگاه کردم و بعد گفتم:
اومممم....بوسه....

صندلیش رو یکم کشیدم عقب و بعداز پشت سرش اومدم کنار و دستامو رو دو طرف دسته های صندلی گذاشتم و گفتم:
پیشنهادم چطوره!؟
لبخند زد:
_بد نیست..
درحالی که تو چشماش خیره بودم لنگهام رو بلند کردم و نشستم روی پاهاش و بعد با گرفتن یقه ی
پیرهنش گفتم:
-بد نیست!؟ انتظار شنیدن یه جواب دیگه رو داشتم...
چشمامو ریز کرد و گفت:
-مثلا چی!؟
دستامو آروم آروم از روی سینه اش تا نزدیک کمربندش پایین آوردو گفتم؛
-مث اینکه" پیشنهاد عالیه"
خندید ولی خیلی آروم...
دستشو به سمت سینه ام دراز کرد.
حتی سوتین هم نپوشیده بودم. لبخند زدم و دستشو پس زدم.
چیزی نگفت...سرمو به صورتش نزدیک کردم ولی بجای بوسیدنش زبونم رو لبهاش کشیدم و لیسش
زدم
چشمامو بازو بسته کرد و آه کشید....
لبخندی خبیث زدم و سرمو بردم عقب و مشغول باز کردن کمربندش شدم..

@harimezendgi👩‍❤️‍👨🦋
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 🔖برترین های تلگرام🔖 via @chToolsBot
🍇🍇🍇

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd
2025/07/01 02:19:06
Back to Top
HTML Embed Code: