Telegram Web Link
نظریه‌های ناسیونالیسم (۳/۵)



۲. گفتمان مدرنیسم


در گفتمان فوق، ناسیونالیسم و ملیت محصول دوران مدرن تلقی می‌شود که پس از انقلاب فرانسه ظهور کرد و ثمرۀ فرآیندهای مدرنی نظیر سرمایه‌داری، صنعتی شدن، دولت دیوان‌سالار، شهرنشینی، فن‌آوری نوین ارتباطی و پیدایش صنعت چاپ و جداانگاری دین از دنیا بود. اریک هابسباوم با کتاب «ملت و ملی‌گرایی» پس از ۱۷۸۰ و بندیکت اندرسن با کتاب «جماعت‌های تصوّری» در کنار کتاب «ملت‌ها و ناسیونالیسم» ارنست گلنر، مؤثرترین تفسیرها را از ناسیونالیسم بر اساس گفتمان مدرنیسم ارائه کرده‌اند. به زعم هابسباوم، ناسیونالیسم و ملیت فرآورده‌های دست‌ساز، ابداعی و مهندسی اجتماعی هستند و ملت به مثابۀ شیوۀ طبقه‌بندی طبیعی و خداداد انسان‌ها به عنوان تقدیر موروثی و ... سیاسی تنها یک افسانه است. ملی‌گرایی گاه با اتکاء بر فرهنگ‌های از پیش موجود، آنها را به ملت‌ها بدل می‌سازد، گاه به اختراع دست می‌زند و در برخی موارد، فرهنگ‌های از پیش موجود را از میان بر می‌دارد. وی معتقد است که ناسیونالیسم به لحاظ تحلیلی بر ملت مقدم است و این ملت‌ها نیستند که دولت‌ها و ناسیونالیسم‌ها را می‌سازند بلکه عکس این رابطه صادق است. اما بندیکت اندرسن، ملیت و ناسیونالیسم را نوع خاصی از برساخته‌های فرهنگی می‌داند. از دیدگاه اندرسون، ملت یک جماعت سیاسی تصوری است، تصوری هم به دلیل محدودیت و حد و مرزهای ذاتی‌اش، و هم به دلیل بی‌چون و چرایی و قدرت مطلقی که به آن ربط داده می‌شود. ملت به این دلیل مفهومی تصوری است، چون که حتی اعضای کوچک‌ترین ملت نیز بیش‌تر هم‌میهنان خود را هیچ‌گاه نمی‌شناسند و با آنها مواجه نمی‌شوند و یا حتی دربارۀ آنها چیزی به گوش‌شان نمی‌رسد، اما در اذهان هر یک تصوری از این پیوند زنده است. از بین رفتن مشروعیت نظام پادشاهی و قلمروی سلسله‌مراتبی آن همراه با افول جوامع مذهبی بر اثر جنبش اصلاح دینی و انقلاب فرانسه، تغییر در برداشت از زمان و رشد سرمایه‌داری، صنعت چاپ و امکان انتشار کتاب و رسانه‌های چاپی در مقیاس کلان و تجاری، بخصوص به زبان‌های محلی، باعث شد که ریشه‌های فرهنگی ملت مدرن و اجتماعات تصوری به وجود آید.

همچنین از نظر ارنست گلنر، ناسیونالیسم بخش اجتناب‌ناپذیر جامعۀ مدرن، و محصول سازماندهی جامعۀ صنعتی در قرن نوزدهم است، و ملت‌ها زمانی می‌توانند ظهور کنند که اوضاع عمومی اجتماعی، استانداردسازی فرهنگ والا، و تجانس بخشیدن به آن و حفظ فرهنگ‌ها از مرکز، اقتضای آن را داشته باشد، فرهنگی که در میان تمام اهالی و نه اقلیت‌های نخبه، رخنه کند. گلنر در روایت خود بر نقش نظام‌های تعلیم و تربیت همگانی استوار بر زبان رسمی در حفظ فرهنگ والا و وحدت در جوامع صنعتی تأکید می‌کند. به دیگر سخن، فرهنگ زبان‌محور، منبع اصلی و متمرکز انسجام اجتماعی تلقی می‌گردد. گلنر معتقد بود که ناسیونالیسم واجد خصیصه‌ای اتفاقی یا غیر ذاتی است. ملت‌ها از پیش تعیین‌شده نیستند بلکه آنها را دولت‌ها و ناسیونالیست‌ها به وجود می‌آورند.

به عبارتی دیگر از دیدگاه گلنر، چند ویژگی جوامع مدرن به ظهور پدیدهٔ ناسیونالیسم منجر می‌گردد: اول این که جامعۀ صنعتی مدرن با توسعۀ اقتصادی سریع و تقسیم کار پیچیده قرین است. لازمۀ نظام صنعتی برقراری حکومت و دولتی است که کارآمدتر از گذشته باشد. دوم این که در جامعۀ مدرن انسان‌ها باید همواره با غریبه‌ها در تعامل باشند، چه، بنیان جامعه دیگر روستا یا شهر محلی نیست بلکه واحد بزرگتری است. آموزش و تعلیم و تربیت همگانی بر پایۀ زبان رسمی در مدرسه، وسيلهٔ اصلی سازماندهی جامعۀ بزرگ و حفظ فرهنگ والا و وحدت آن در جوامع صنعتی است.


منبع. عبدالرضا نواصری (۱۴۰۰)، ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران، تهران، گام نو، صص ۲۲-۳۱

@ilter
👍71
نظریه‌های ناسیونالیسم (۴/۵)



آنتونی د. اسمیت، پارادایم مدرنیستی را به گرایش‌های مختلف تقسیم کرده است:

الف) اجتماعی و اقتصادی: در این برداشت، ناسیونالیسم و ملت‌ها از عوامل اقتصادی و اجتماعی نوظهور مانند سرمایه‌داری صنعتی نابرابری منطقه‌ای و منازعات طبقاتی ناشی می‌شوند. تام نیرن، مایکل هچتر نمایندگان این گرایش هستند.

ب) اجتماعی و فرهنگی: ناسیونالیسم و ملت‌ها به لحاظ جامعه‌شناختی پدیده‌های ضروری عصر مدرن و صنعتی هستند که در گذار به مدرنیزاسیون ظاهر می‌شوند. ارنست گلنر و بندیکت اندرسون نمایندگان این تفکرند.

پ) سیاسی: در این گرایش ملت‌ها از طریق دولت تخصصی‌شدۀ مدرن، یا به طور مستقیم، و یا در تقابل با دولت‌های (استعماری / امپریالیستی) خاص به پیش می‌روند. از نظر متفکرانی مانند جان بریولی، آنتونی گیدنز و مایکل مان، دولت مدرن نه تنها بهترین پیشگوی ملت‌ها و ناسیونالیسم است بلکه رابطه‌اش با جامعه، آزمون دشواری را برای ناسیونالیسم از نو ادغام‌کننده فراهم می‌کند که در حاکمیت ملی اجتناب‌ناپذیر است.

ت) ایدئولوژیک: در این گرایش نقطۀ تأکید بر ریشه‌های اروپایی و مدرن ایدئولوژی ناسیونالیستی، قدرت شبه‌مذهبی، و نقش آن در گسستن از امپراطوری‌ها و ایجاد ملت‌هایی است که پیش از این وجود نداشته‌اند. الى خدوری نمایندۀ این تفکر است. از دیدگاه او، ناسیونالیسم جز یک اتفاق ایدئولوژیک نیست که در ابتدای قرن نوزدهم در اروپا ابداع شد.

ث) سازه‌انگاری: در این گرایش ضمن اذعان به مدرن بودن ناسیونالیسم و ملیت، بر خصلت به لحاظ اجتماعی ساخته‌شوندۀ آنها تأكيد می‌شود. اریک هابسباوم که نمایندۀ این تفکر است بر آن است که ملت‌ها بیشتر مرهون سنت‌های ابداعی و محصولات مهندسی اجتماعی هستند و اساساً برای تأمین علایق نخبگان حاکم از طریق هدایت کردن انرژی‌های توده‌های تازه حق‌رأی‌یافته، ایجاد شده‌اند.


منبع. عبدالرضا نواصری (۱۴۰۰)، ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران، تهران، گام نو، صص ۲۲-۳۱

@ilter
👍71
نظریه‌های ناسیونالیسم (۵/۵)



۳. گفتمان نمادپردازان قومی

گفتمان فوق در میانۀ پارادایم‌های مدرنیستی و جاویدانگاری و ازلی‌انگاری از ناسیونالیسم و ملیت قرار می‌گیرد. در این دیدگاه بر نقش پیوندها و احساسات قومیِ از پیش موجود در شکل‌گیری دولت‌های مدرن، و نیز بر عناصر ذهنی از قبیل احساسات، سنت‌ها، خاطره‌ها، اسطوره‌ها و نمادها در تداوم و استمرار اقوام در شکل‌گیری ملت‌ها و ناسیونالیسم تأکید می‌شود. مشهورترین صاحبنظر این تفکر آنتونی اسمیت است که معتقد است بسیاری از ملت‌ها با داشتن پیوندهای ماقبل مدرن، بر پایۀ علقه‌ها و احساسات از پیش موجود تشکیل می‌شوند. وی بر آن است که گفتمان نمادپردازان قومی ریشه در ناخرسندی نسبت به ادعاهای پارادایم‌های رقیب مدرنیست و جاویدانگار، و ناتوانی گفتمان ازلی‌انگار دارد. بنابر گفتمان نماد‌پردازان قومی، ملت‌ها نه کاملاً بسیار کهن و نه تکرارشونده هستند، و نه همه متأخر و محصول صرف مدرنیزاسیون. به همین دلیل، ناسیونالیسم ضمن مدرن بودن، حول سنت‌های قومی مشخصی شکل می‌گیرد. به بیانی دیگر، ذات و جوهری ملی / قومی (مجموعۀ نمادها و اسطوره‌ها) وجود دارد که اگر نه پایه و اساس همۀ ناسیونالیسم‌های معاصر، دست‌کم بنیان بسیاری از آنهاست و آنچه بسیاری از مردم سراسر جهان را وا می‌دارد تا جان‌شان را نثار ملت خویش کنند، دقیقاً همین جوهره است.

با توجه به این که نمادپردازان قومی برآنند که به تداوم و استمرار حلقه‌های قومی از گذشته در فرآیند ناسیونالیسم تأثیر داشته است، از این رو، دیدگاه آنان در اکثر موارد با دیدگاه‌های ازلی‌انگاران هویت قومی و ملی که معتقد به فطری بودن ملیت در انسان‌ها هستند، نزدیک می‌شود.

۴. گفتمان پسامدرنیسم

مدعای اصلی گفتمان پسامدرنیسم این است که عصر مدرن به سر آمده یا در جریان دگرگونی عمیق می‌باشد. سازمان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مدرنیته تغییر کرده یا در حال تغییر است، تغییری چنان بزرگ و بنیادی که اینک جهان نو و نوین پسامدرن را در برابر خود می‌بینیم. جهانی شدن سرمایه، اقتصاد، رشد نهادهای بین‌المللی و ارزش‌های جهانی همچون حقوق بشر، باعث ظهور نظم پساملّی، هویت و فرهنگ جهانی شده است و ضمن تکه‌تکه شدن هویت‌های ملی و رشد هویت‌های محلی و همگن شدن جهان، دولت‌های ملی و هویت‌های ملی و جمعی در این فرآیند تضعیف می‌شوند که بحران معنا و هویت در زیست انسان‌ها از پی‌آمدهای آن است و باعث از بین رفتن ناسیونالیسم در سطح ملی می‌شود. ولی از طرفی در سطح خرده‌ملی در حال بر آمدن خواهد بود. پسامدرنیست‌ها به طور کلی مخالف تعاریف ازلی‌گرا یا عینی‌گرا از قومیت، ملت و ناسیونالیسم هستند و ناسیونالیسم را در ارتباط تنگاتنگ با پیدایش دولت سرمایه‌داری مدرن تفسیر می‌کنند.


منبع. عبدالرضا نواصری (۱۴۰۰)، ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران، تهران، گام نو، صص ۲۲-۳۱

@ilter
👍71
نظریه‌های ناسیونالیسم


بخش اول

بخش دوم

بخش سوم

بخش چهارم

بخش پنجم


منبع. عبدالرضا نواصری (۱۴۰۰)، ناسیونالیسم نژادی در تاریخ معاصر ایران، تهران، گام نو، صص ۲۲-۳۱

@ilter
👍81
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی ِشدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۱/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



کریستف کلمب که با هدف یافتن راه دریایی به هندوستان، از دریای مدیترانه راهی اقیانوس اطلس شده بود در سال ۱۴۹۲ میلادی خود را در جزایر باهامای آمریکای لاتین یافت. مشهور است که کلمب تا پایان عمرش باور داشت که به هندوستان رسیده است. پنج سال بعد پادشاهی پرتغال در رقابت با دیگر دول اروپایی با دور زدن قارۀ آفریقا راه دریایی جدیدی به هندوستان کشف کرد. واسگو دوگاما دریانورد پرتغالی در سال ۱۴۹۷ از دماغۀ امید در جنوب آفریقا گذشت و به سواحل هندوستان رسید. این دو رویداد دهۀ پایانی سدۀ پانزدهم میلادی تاریخ جدیدی را برای قارۀ آمریکا و آسیا رقم زد. در کمتر از یک دهه بعد از اولین سفر واسگو دوگاما به هندوستان و همزمان با اولین سال‌های تأسیس دولت قیزیلباش صفوی، پرتغالی‌ها از تنگۀ هرمز گذشته و بعضی از بنادر و جزایر منطقه را اشغال کردند. آنها در سال ۱۵۰۹ نیروی دریایی متحد عثمانی، مملوکیان مصر و سلطنت گجرات را در نزدیکی دییو (شمال غربی اقیانوس هند و شمال شرقی دریای عرب) شکست داده، بر مسیرهای دریایی حاکم شدند. قدرت‌های در حال ظهور غربی که پس از پرتغالی‌ها به این منطقه هجوم آوردند، در مدت کوتاهی دریاها، اقیانوس‌ها و مناطق ساحلی از بندر بصره تا چین و نیوزلند را تحت کنترل خود در آوردند. ثروت وارداتی از مستعمره‌ها و پیشرفت‌های علمی به تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در اروپا شتاب بخشید. بدین‌ترتیب، غرب به سرعت به «مرکز» جهان تبدیل شد و مناطق مستعمره و تحت نفوذش وارد مدار غرب شدند.

اروپاییان با تأسیس کمپانی‌های هند شرقی تسلیحات و تجارت را در یک مرکز تجمیع کرده دورۀ «جهانی‌سازی استعماری» را در آسیا آغاز کردند. این شرکت‌ها به عنوان بزرگ‌ترین و منحصربه‌فردترین سازمان‌های تاریخ، بسیار فراتر از اهداف تجاری رفتند و قدرت تشکیل ارتش، انتصاب حاکمان، اشغال سرزمین‌ها، مالیات‌ستانی، نهادسازی، قضاوت، قانونگذاری و اجرایی را همزمان در اختیار خود گرفتند. ولی ترتیبات، سازمان‌ها و نهادهای استعماری بر همۀ استعمارشدگان تأثیرات مشابهی نگذاشتند. برای مثال دولت تیموری / گورکانی هند که در سال ۱۵۲۶ تأسیس گردید مجبور شد از تمام راه‌های دریایی و سواحل استراتژیک تحت کنترل کمپانی‌های هند شرقی دست بکشد. از طرف دیگر، با آغاز این دورۀ استعماری باد به بادبان اقلیت کوچک و ضعیف زرتشتیان هند (پارسیان) وزیدن گرفت.

در دورۀ اول جهانی‌شدن / جهانی‌سازی استعماری، ورود آسیای مستعمره به مدار غرب نتیجۀ برتری نظامی یا تجاری صرف نبود. این فرآیند به طور همزمان زمینه را برای شکل‌گیری شبکه‌ها، نهادها و گفتمان‌های جدیدی فراهم کرد که کارکردشان به نفع برخی و به ضرر دیگران بود. این تصادف تاریخی منجر به اوج‌گیری جامعۀ پارسی هند شد؛ به گونه‌ای که آنها را به یکی از ثروتمندترین جوامع در آسیا و بعدها در جهان تبدیل کرد. ثروت هنگفتی که تحت حمایت قدرت‌های غربی نصیب پارسیان هند گردید، ساختار اجتماعی ـ اقتصادی این جامعه را نیز متحول کرد. همکاری با شرکت‌های استعماری، معاشرت با اروپاییان و آموزش مدرن بر جهان‌بینی برخی از پارسیان تأثیر نهاد. این روند به گونه‌ای پیش رفت که در نیمۀ اول قرن نوزدهم، پارسی‌ها که به ثروت فراوان، شبکه‌های گسترده و اعتماد به نفس کافی دست یافته بودند، با هماهنگی انگلستان تلاش کردند تا جامعۀ اقلیت زرتشتی ساکن ایران را متحول کنند. در مدت کوتاهی جامعۀ هدف گسترش یافت و شامل نخبگان و تبعۀ غیر زرتشتی دولت قاجار گردید. این کتاب به تشریح این روند می‌پردازد که از اروپا آغاز گردید، در عصر جهانی‌شدن استعماری به جنوب آسیا رسید و از طریق شبکه‌ای از غربیان، پارسیان هند و نخبگان دورۀ قاجار جامعه، اقتصاد و سیاست را در ایران متحول ساخت.

@ilter
👍7
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۲/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



کتاب از هشت بخش تشکیل می‌شود و سال‌های قبل از ترور ناصرالدین شاه در ۱۸۹۶ را تحلیل می‌کند. در چهار بخش اول کتاب عوامل مؤثر بر اوج‌گیری پارسیان تحلیل شده است. در بخش اول عقاید آذرکیوانی به عنوان یکی از ستون‌های اصلی باورهای پارسی و روایت آنها از تاریخ در این عصر بررسی می‌شود. باورهای آذرکیوانی، زرتشتیان را ایرانیان اصیل می‌داند و ریشۀ عقاید آنان را تا سه میلیارد تریلیون سال پیش به عقب برمی‌گرداند. این روایت‌ها به آنان اجازه می‌دهد که زرتشتیان (به زعم آنها ایرانیان اصیل) را منشاء تمدن و ادیان بشری جلوه دهند. علاوه بر روایات آذرکیوانی، درک پارسیان از تاریخ‌شان از یک سرودۀ کوتاه به نام «قصۀ سنجان» تأثیر زیادی گرفته است. این سروده، که در اواخر سدۀ شانزدهم و یا اوایل سدۀ هفدهم میلادی به نظم درآورده شده است، زرتشتیان هند (پارسیان) را بازماندگان نظم زرتشتی ـ ساسانی‌ای معرفی می‌کند که ۱۴۰۰ سال پیش توسط مسلمانان از هم پاشید. این سروده با روایت رنج‌هایی که مسلمانان بر زرتشتیان تحمیل کرده‌اند «دیگریِ» جامعۀ پارسی را برمی‌سازد. در عصر جهانی‌شدن استعماری روابط زرتشتیان و شاخۀ آذرکیوانی آن با نهاد سیاست به لطف کمک‌های شرکت‌های غربی، تلاش‌های اکبرشاه در تأسیس «دین الهی» و رویکرد متساهلنۀ وی به تمام باورها برقرار گردید. همچنین، در این دوره آذرکیوانیان سعی کردند گونه‌ای از فارسی سره، پیراسته از زبان عربی و تورکی، مرموز و البته ساختگی را ترویج دهند. سده‌ها طول کشید تا همۀ محققین و طرفداران زبان و روایات آذرکیوانی در باب جعلی بودن این کلمات و روایات اجماع نمایند. روایات آذرکیوانی پادشاهان مجعول ایرانی را همزمان اولین و بزرگ‌ترین پیغمبران و صوفیان تاریخ قلمداد می‌کنند. برقراری رابطه بین تصوف و «ایرانیان اصیل» پیش و بیش از همه طریقت نعمت‌اللهی را شیفتۀ خود می‌گرداند. بدین‌ترتیب افسانه‌های آذرکیوانی وارد روایات برخی از طریقت‌ها و جریان‌های تصوف اسلامی می‌گردد. نفوذ روایات و عقاید آذرکیوانی در بین متصوفین مسلمان و ارتباطات بین آنها (علی‌الخصوص سران نعمت‌اللهی و آذرکیوانی) راه را بر گسترش باورهای آذرکیوانی در ایران می‌گشاید.

@ilter
👍4👏1
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۳/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در بخش دوم کتاب، تصادف‌های تاریخی‌ای که در صعود پارسیان نقش عمده‌ای داشته‌اند و روابط چندوجهی بین پارسیان منتفع از شرایط استعماری و غربیان توضیح داده می‌شود. به این منظور ابتدا روابط بین پارسیان و پرتغالی‌ها، و سپس هلندی‌ها در شبه قارۀ هند بررسی می‌گردد. در قدم بعدی تحت‌الحمایگی پارسیان توسط امپراطوری بریتانیا و بویژه نقشی که از نیمۀ دوم قرن هیجدهم میلادی در قاچاق و تجارت تریاک بر عهده گرفتند به تفصیل مورد کنکاش قرار می‌گیرد. ثروت حاصل از تریاک سنگ بنای اصلی شکل‌گیری طبقۀ سرمایه‌دار پارسی می‌گردد. سرمایه‌داران محلی‌ای که از طریق شراکت با استعمارگران در استثمار منابع کشور خود شکل گرفته‌اند در ادبیات مربوطه به سرمایه‌داران کمپرادور و یا سرمایه‌داران همدست معروف‌اند. سرمایه‌داران همدست پارسی که ثروت عظیم خود را به واسطۀ شراکت با استعمارگران در جنگ و یا تجارت با مردم منطقه کسب کردند نقش پیشرو را در تحولات جامعۀ سنتی پارسیان هند بازی کردند. با نزدیک شدن به اواسط قرن نوزدهم میلادی افزایش حساسیت‌های بین‌المللی در مورد نقش ویرانگر تریاک و بویژه محدودیت‌های شدید دولت چین بر واردات آن باعث کاهش شدید در تجارت تریاک شد. هرچند پارسیان با همدستی بریتانیا و حمایت مالی از لشکرکشی این کشور به چین بطور موقت درهای چین را بر روی تجارت تریاک گشودند اما آگاهی بین‌المللی سد بزرگی در مقابل تجارت تریاک بود. بدین‌ترتیب ثروتمندان پارسی چاره‌ای جز تنوع‌بخشی به فعالیت‌های اقتصادی خود نداشتند. همچنین با آشکار شدن نقش‌شان در اعتیاد و همدستی با استعمارگران، پارسیان ثروتمند نیاز به ایجاد راهکار جدیدی برای حفظ ثروت خود و مصون ماندن از انتقام احتمالی جوامع محلی داشتند. در این مرحله سرمایۀ هنگفت حاصل از تجارت تریاک با چین «سرمایۀ اولیه» و ستون اصلی صنایع نوظهور نساجی، بانکداری، فولاد و چاپ ـ نشر پارسی شد. از دهۀ ۱۸۴۰ میلادی پارسیان به طور فزاینده‌ای به اهمیت تأسیس خیریه‌ها، دانشگاه‌ها، مدراس و مراکز بهداشتی پارسی در زدودن بدنامی و آوردن خوشنامی به جامعۀ خود پی بردند. مطبوعات و انتشارات پارسیان نیز این جامعه را به برند تولید، توسعه، وطن‌دوستی و امور خیریه در هندوستان تبدیل کردند. همچنین نهادینه کردن ثروت تریاک در قالب خیریه‌ها و کارخانه‌ها، انتقال آن را به نسل‌های بعدی پارسی تضمین نمود. این فرآیندها علت و معلول توسعۀ گونه‌ای از جامعۀ مدنی در هندوستان مستعمره بودند که باعث تحول در درون جامعۀ پارسی شدند. در این نوع از جامعۀ مدنی سرمایه‌داران پارسی در هماهنگی با کارفرمایان غربی سازمان‌ها، نهادها و شبکه‌های ماسونی بسیاری را بنا نهاده و هدایت کردند. این فصل با ارائۀ اسناد مهمی به تفصیل در مورد این سازمان‌ها، شبکه‌ها و نخبگان بحث می‌کند.
علاوه بر روایات زرتشتی و آذرکیوانی جامعۀ پارسی بویژه در قرن نوزدهم میلادی از ایدئولوژی ـ گفتمان آریایی‌گری نیز تأثیر پذیرفت. این ایدئولوژی ـ گفتمان با ادعای برتری تاریخی و نژادی به‌اصطلاح آریایی‌ها در تمدن‌سازی جایگاه ممتازی برای ایران قبل از اسلام، دین زرتشتی و بازماندگان آنها یعنی پارسیان در تاریخ تمدن بشری لحاظ می‌کرد. آریایی‌گری پارسیان را خویشاوندان «غربیان آریایی» و پیشرو «تمدن‌های آریایی» در «ایران قبل از اسلام» معرفی می‌کرد. از این رو، پارسیان به مقام و جرگۀ «خودی»های تمدن جدید غربی ارتقاء می‌یافتند.

@ilter
👍1
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۴/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



با توجه به نقش ایدئولوژی‌ها در عصر استعمار، بخش سوم کتاب به تحلیل شکل‌گیری ایدئولوژی ـ گفتمان آریایی‌گری در غرب می‌پردازد. نویسنده برای بررسی دیالکتیکی تطور اندیشۀ آریانیزم آثار اروپاییان در قرون وسطی و عصر روشنگری را مورد کنکاش قرار می‌دهد. در قرون وسطی اروپاییان اطلاعات بسیار محدودی دربارۀ دین زردتشتی و زرتشتیان داشتند. در همین اشارات جسته و گریخته زرتشتیان غیرخودی و جادوگرانی مرموز توصیف می‌شوند. با ورود به عصر روشنگری چندان بر اطلاعات اروپاییان از زرتشتیان افزوده نمی‌شود اما شکل‌گیری گونه‌ای از ایدئولوژی ـ گفتمان پروتوآریایی‌گری راه را بر توصیفات و تحسینات اغراق‌آمیز از زرتشت و دین زرتشتی باز می‌کند. در اوایل این دوره به جای نژاد آریایی بر برتری نژاد سفید تأکید می‌شود. اندیشمندان دورۀ روشنگری که از جنبه‌ای خود محصول تحولات اقتصادی ناشی از استعمار و غارت قاره‌های دیگر هستند سعی می‌کنند موقعیت برتر جدید خود را طبیعی و نرمال نشان دهند. به این منظور نیاز می‌بینند ثابت کنند وضعیت جدیدشان از غارت ملل دیگر نشات نگرفته است؛ بلکه ریشه در برتری ذاتی یعنی خون، اراده و ذهن برتر آنها دارد. بدین‌منظور نشان دادن برتری و تمدن‌سازی پیوسته سفیدپوستان (بعداً آریایی‌ها) در همۀ ادوار تاریخ الزامی می‌گردد. از طرف دیگر، تنش سیستم فئودالی ـ کلیسا با نخبگان جدید و تنفر از یهودیت و اسلام باعث می‌گردد نخبگان عصر روشنگری به دنبال ادیان بومی غیرسامی باشند. بدین‌ترتیب تمدن یونان و سپس هند و همچنین ادیانِ به اصطلاح غیرسامی آریایی (زرتشتی، بودایی و برهمایی) مورد توجه قرار می‌گیرد. مشکل اصلی در مورد آشنایی با ادیان زرتشتی، بودایی و برهمایی عدم آشنایی غربیان با زبان‌های سانسکریت و اوستایی بود. راهبان و موبدان این زبان‌ها را در انحصار خود گرفته بودند تا موقعیت مرجع و ممتاز خود را در بین پیروان‌شان حفظ نمایند. در نتیجه تا اواخر عصر روشنگری کتاب اوستا و دیگر آثار زرتشتی در اروپا ناشناخته باقی مانده بودند. با این وجود روشنفکران اروپایی از زرتشت پیغمبری روشنگر، عقل‌گرا، ضد خرافات و نقطۀ مقابل پیامبران سامی (موسی، محمد و تاحدودی عیسی) ساختند. وقتی در اواخر این دوره دوپرون توانست با مشقت فراوان اوستا را از موبدان پارسی گجرات تهیه کرده، زبان اوستایی را یاد بگیرد و ترجمۀ فرانسوی آن را چاپ کند، آب سردی بر روی نویسندگان اروپایی ریخته شد. اوستا مملو از روایات و آموزه‌هایی بود که نخبگان عصر روشنگری آن را خرافه و گزافه می‌دانستند. ولتر که با هیجان تمام منتظر چاپ ترجمۀ اوستا بود نمی‌توانست به آنچه در ترجمۀ فرانسوی کتاب می‌دید باور کند. کتاب مملو از عبارات تکراری، سطحی، خرافه و داستان‌های خسته‌کنندۀ خدایان و فرشتگان بود. بنابراین دوپرون را شیّاد و ترجمه‌اش را جعلی خواند. از نظر روشنفکران عصر روشنگری زرتشت خیالی و فرزانۀ آنها نمی‌توانست آورندۀ چنین کتاب سخیفی باشد. اگر قبول می‌کردند دوپرون اوستای واقعی را ترجمه کرده است، اوتوپیای زرتشتی آنها به آوردگاه فرشتگان و خدایان خیر و شر تبدیل می‌شد و دین زرتشتی چیزی برای فخرفروشی بر یهودیت، مسیحیت و اسلام نمی‌داشت. علیرغم حیرت، انکار و سخنان تمسخرآمیز نخبگان آریانیست اروپایی دوپرون اوستای واقعی را یافته و ترجمه کرده بود. اما روشن شدن این حقیقت باعث نشد آنها از زرتشت و زرتشتی‌گری خیالی خود صرف‌نظر نمایند. بجای آن محتوا و آموزه‌های اوستا را از برنامۀ خود خارج کردند اما زرتشت به عنوان پیامبر فرزانگی، عقلانیت و دانش، و دین زرتشتی به عنوان دین روشنگری و دشمن جهالت و خرافه به حیات اسطوره‌ای خود در اندیشۀ اروپاییان ادامه داد.

@ilter
👍3
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۵/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در فصل چهارم کتاب، به برکشیدن ایدۀ نژاد برتر آریایی در اواخر دورۀ روشنگری و تبدیل مفروضات آن به پارادایم شبه‌علمی پرداخته می‌شود. حاصل این روند شکل‌گیری ایدئولوژی ـ گفتمان آریایی‌گری و تسلط آن بر اذهان اندیشمندان و تودۀ اروپایی بود. در فرآیند جهانی شدن اندیشه‌ها و نهادهای غربی این مفروضات شناختی به تمام جهان صادر گردید و وارد کتب درسی مدارس و دانشگاه‌ها شد. با غربیزه شدن جهان، آریایی‌گری به پارسیان «آریایی»، دین آنها و دوران حاکمیت اجدادشان در قبل اسلام تشخص و مشروعیت بخشید. تحولات مزبور که در هندوستان مستعمره و اروپا جریان داشت از اوایل قرن نوزدهم دولت و جامعۀ قاجار را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. نفوذ پارسیان هند بر زرتشتیان ایران و نخبگان و جامعۀ قاجار از دهۀ ۱۸۵۰ (اوایل حکومت ناصرالدین شاه) آغاز گردید.

@ilter
👍2
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۶/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در فصل پنجم، برای نشان دادن تأثیر این عوامل بیرونی و برون‌زا بر جامعۀ زرتشتی ایران، وضعیت این جامعه و دین زرتشتی در ایران قبل قاجار بررسی شده است. به این منظور دلیل ناپدید شدن و عقب‌رفت جامعه و دین زرتشتی بعد از شکست ساسانیان مورد مطالعه قرار گرفته است. شرق‌شناسان آریایی‌گرای غربی، زرتشتیان و ناسیونالیست‌های ایرانی بر این باورند که فشارها و سرکوب‌های اعراب و در درجۀ بعدی تورکان مسلمان عامل این پسرفت و ناپدید شدن زرتشتیان و جامعۀ زرتشتی در ایران بوده است. نویسنده در این فصل نشان می‌دهد چگونه بعد از سقوط دولت ساسانی و نظام زرتشتی پیروان این دین، جایگاه ممتاز خود را از دست دادند، با سختی‌ها و تبعیض‌های مختلف روبرو شدند و به جایگاه رعیت درجه دوم سقوط کردند. اما نویسنده با استناد به متون مختلف تاریخی زبان فارسی روشن می‌کند که این تعصبات، پیشداوری‌ها و تبعیض‌ها بیشتر از طرف نخبگانی بوده است که زرتشتیان، شرق‌شناسان آریایی‌گرا و ناسیونالیست‌های ایرانی آنها را ایرانیان اصیل و فخر ایرانیان (سعدی، مولوی، عطار و ...) معرفی می‌کنند. همچنین در این فصل بر تأثیر قدرت بر برداشت انسان‌ها و جوامع از مشروعیت و حقانیت تأکید می‌شود. ارزش‌ها و انگاره‌های زرتشتی بعد از مغلوبیت در مقابل مسلمانان به ارزش‌های مادون تبدیل شد. بدین‌ترتیب زرتشتیان مجبور شدند در جامعه‌ای که تحت سلطۀ مسلمانان و ارزش‌های اسلامی بود بسیاری از پندارها، گفتارها و کردارهای «نیک» زرتشتی را فراموش یا پنهان نمایند. برای مثال، ازدواج با محارم که در بسیاری از کتب مقدس زرتشتی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین فریضه‌های این دین لحاظ شده، از نظر مسلمانان کفر و ضدارزش بود. در هندوستان مستعمره نیز ارزش‌های غربیان اجازه نمی‌داد مادر با پسر، خواهر با برادر و یا پدر با دختر ازدواج کند. غسل با ادرار گاو و نوشیدن آن تنها در روستاهای دورافتادۀ یزد و کرمان و دور از چشم مسلمانان تا دهۀ بیست میلادی ادامه یافت. همچنین در عصر جدید با گسترش شهرها و از میان رفتن جمعیت کرکس‌ها زرتشتیان نمی‌توانستند مردگان خود را در دخمه رها کنند تا خوراک پرندگان شوند. بوی ناشی از اجساد پوسیده و بنابراین فشار بر جامعۀ زرتشتی باعث شد تا آنها در قرن بیستم مردگان خود را به سبک ادیان سامی دفن نمایند و یا به سبک هندوها بسوزانند. در این بخش نشان داده می‌شود که برخلاف تصورات ناسیونالیست‌های ایران و آریایی‌گرایان منظور دین زرتشتی از توصیه به «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک» باور به فرایض زرتشتی و انجام آنها (همانند ازدواج با محارم و یا طهارت با انواع ادرار گاو) بوده است. سرانجام در این بخش نشان داده شده است که علی‌رغم تبعیضات بر علیه جامعه زرتشتی در ایران آنها تا قرن نوزدهم موقعیت برتر دینی خود را در برابر پارسیان هند حفظ کرده بودند. مکاتبات بر جای مانده از «عصرهای مختلف روایت» نشان می‌دهد زرتشتیان و موبدان ایران در مقام استاد و مفتی و زرتشتیان هند در مقام شاگرد و مقلد بودند. در این بخش جدل‌ها و تنش‌های بعضاً خونین بین دو فرقۀ شهنشاهی و قدیمی پارسیان هند در باب مواردی همچون همکاری با دول رقیب استعماری و مناقشۀ تقویم زرتشتی آورده شده و دخالت زرتشتیان ایران در این موضوعات به تفصیل بحث شده است.

@ilter
👍4
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۷/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در بخش ششم، تأثیر هندوستان مستعمره بر دولت و جامعۀ قاجار بین سال‌های ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ بررسی می‌شود. قبل ازآغاز فعالیت‌های لابی‌گری پارسیان هند در ایران در دهۀ ۱۸۵۰، میسیونرها، دیپلمات‌ها و شرق‌شناسان غربی سعی کردند بر روندهای سیاسی و نخبگان در دولت قاجار تأثیر بگذارند. این افراد تحت تأثیر روایات آریایی‌گرایانه و آذرکیوانی تصویری جدید از ایران برساختند. علاوه بر این، افسانه‌ها و زبان ساختگی آذرکیوانیان تأثیر هرچند محدودی بر روی برخی از نخبگان قاجار در این برهۀ زمانی داشته است. ثروت سرمایه‌دارن کمپرادور پارسی و تحولات اقتصادی ـ اجتماعی جامعۀ پارسی هند به سرعت آنها را در مقام ممتازی قرار داد. به گونه‌ای که از دهۀ ۱۸۵۰ در نقش استادان و رهبران جامعۀ زرتشتیان ایران ظاهر شدند.

@ilter
👍3
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۸/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در بخش هفتم، نویسنده نشان می‌دهد که روابط با قدرت‌های استعماری، تجربه ناشی از آن، حمایت سیاسی و دیپلماتیک غربیان، عضویت در شبکه‌های فراملی نوین همچون لژهای ماسونی، شراکت در کمپانی‌های بزرگ چندملیتی با مرکزیت اروپاییان، شکل‌گیری جامعۀ مدنی مدرن در هند مستعمره، راه‌اندازی و ادارۀ خیریه‌ها، آموزش مدرن و دسترسی به مطبوعات در کنار ثروت هنگفت، جامعۀ پارسی هند را حائز شرایط لابی‌گری کرده بود. اما تا دهۀ ۱۸۵۰ پارسیان تنها به حمایت از زرتشتیان مهاجر به هند بسنده کردند و اقدامی در جهت بهبود وضعیت زرتشتیان در داخل قلمرو دولت قاجار نکردند. نویسنده در این بخش از سه عاملی بحث می‌کند که پارسیان را مجاب و یا تحریک کرد بصورت سازماندهی‌شده با زرتشتیان ساکن یزد و کرمان رابطه برقرار کند و دست به لابی‌گری در دربار قاجار بزنند. مهم‌ترین اقدام پارسیان در این راستا، تشکیل «انجمن بهبود شرایط زرتشتیان ایران» مشهور به «انجمن اکابر صاحبان پارسی» در سال ۱۸۵۳ بود. مؤسسین و رهبران انجمن اغلب نسل دوم تجار تریاک و جزو ثروتمندترین افراد هندوستان و جهان بودند. انجمن در سال ۱۸۵۴ اولین سفیر خود به نام «مانکجی لیمجی هوشنگ هاتاریا» را به ممالک محروسۀ ایران اعزام کرد. بدین‌ترتیب، مأموریت ۳۶ سالۀ هاتاریا در خاک دولت قاجار آغاز گردید. پارسیان برای موفقیت در لابی‌گری از ثروت و همچنین شبکۀ وسیعی که از بمبئی تا لندن و تهران گسترده بود بهره جستند. این شبکه که ثروتمندان پارسی، دیپلمات‌ها و سیاستمداران ایرانی، شاهزادگان قاجار، آریانیست‌ها، سیاستمداران غربی، میسیونرها، اقلیت‌های دینی تبعۀ دولت قاجار و طریقت‌هایی همانند نعمت‌اللهیان و اسماعیلیان را به هم مرتبط می‌کرد محصول عصر جهانی شدن استعماری و مدرنیزاسیون بود. پارسیان و سفیر / میسیونر انتخابی آنها (هاتاریا) با بهره‌گیری از این امکانات جامعۀ زرتشتی ایران را در راستای اهداف خود تربیت کرده، تغییر دادند. بدین‌ترتیب «مرکز» (غرب) در عمق «حاشیه» بیش از پیش گسترش یافت و بعد از هند مستعمره، زرتشتیان ایران در مدار این مرکز گرانش قرار گرفتند. این یافته‌ها و نتایج نحوۀ غربیزه شدن حاشیه و مکانیزم تحول در مناطق حاشیه همچون هندوستان و ایران را نشان می‌دهد.

@ilter
👍3
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی شدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان» (۹/۹)

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل



در بخش پایانی کتاب نحوۀ گسترش اهداف اولیۀ شبکۀ مزبور از زرتشتیان تبعۀ قاجار به نخبگان مسلمان بحث می‌شود. در سال‌های دهۀ ۱۸۶۰ و ۱۸۷۰ اولین نسل ناسیونالیست‌های ایرانی که به ملغمه‌ای از آریایی‌گری و اسطوره‌های آذرکیوانی باور داشتند در ایران و قفقاز ظهور کردند. این بخش به تفصیل روابط بین آریانیست‌ها، هاتاریا، نسل نخست ملی‌گرایان و رهبران طریقت‌ها را مورد کنکاش قرار می‌دهد. با نزدیک شدن به اواخر قرن نوزدهم، تعداد آثار ترجمه شده از منابع غربی افزایش می‌یابد و باعث تفوق دیدگاه آریایی‌گری بر آذرکیوانی در بین ناسیونالیست‌های دورۀ قاجار می‌گردد. تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی ایران که از این گرایش‌ها الهام گرفته بود، مجموعه‌ای از روایات تاریخی صرف نبود؛ بلکه به سرعت به ستون اصلی هویت ملی دولت ـ ملت ایران تبدیل شد. بدین‌ترتیب در دورۀ پهلوی برداشت آریایی‌گرایانه با رگه‌های آذرکیوانی از ایران و ایرانی نهادینه و رسمی گردید. علاوه بر این، تحولات دورۀ قاجار به عرصۀ اندیشه و شبکه‌های فراملی خلاصه نمی‌شود. از دهۀ ۱۸۶۰ ادغام اقتصاد دولت قاجار در اقتصاد جهانی شروع گردید. افزایش تقاضا برای کالاهای تولید شده در غرب و هند مستعمره باعث کسری حساب‌های تجارت خارجی شد. بنابراین، دولت قاجار برای بهبود تراز تجاری چشم به کشت و صادرات تریاک دوخت. بدین‌ترتیب پارسیان هند که در تجارت تریاک دارای تجربه و شبکه‌های گسترده‌ای بودند، از طریق زرتشتیان ایران و سایر همدستان، تولید و تجارت تریاک را به دست گرفتند. این تحولات علاوه بر تأثیرگذاری بر کشاورزی و تجارت در ایران دورۀ قاجار، زمینه را برای ظهور افراد و خاندان‌های مرتبط با پارسیان فراهم کرد. این اشخاص و خاندان‌های نوظهور در انقلاب مشروطه و تشکیل نظم نوین بر اساس ناسیونالیزم فارسی در دورۀ پهلوی نقش تعیین‌کننده‌ای بازی کردند. سرانجام، بخش دوم فصل هشتم کتاب به تأثیر پارسیان و هاتاریا بر تاریخ‌نگاری منطقه‌ای در ایران می‌پردازد. در این بخش بر جعل کتاب‌ها و اسناد مختلف از طریق یاران هاتاریا برای القاء هویت جدید در بین اهالی مناطق مختلف ایران تأکید می‌شود. برای مثال نقش جعلیات مختلف در نوشتن تاریخ خاندان دنبلی با جزئیات کنکاش شده است. همچنین نقش کتاب‌های جعلی همچون کتاب انساب الاکراد در مرتبط کردن کردها به زرتشتیان قبل از اسلام به تفصیل بحث گردیده است. کتاب حوادث و تحولات بعد از ترور ناصرالدین شاه در سال ۱۸۹۶ را پوشش نمی‌دهد.

@ilter
👍3
معرفی کتاب «ایران و هندوستان در عصر جهانی ِشدن استعماری: آریایی‌ها، زرتشتی‌ها و همدستان»

نویسنده: ناصرالدین علیزاده، دانشیار روابط بین‌الملل
انتشارات: غازی کیتاب‌ائوی ـ آنکارا
تاریخ نشر: ۲۰۲۱

مشخصات و اسم کتاب به زبان اصلی (تورکی):

Alizadeh, Naseraddin. Sömürgeci Küreselleşme Çağında İran ve Hindistan: Aryanlar, Zerdüştiler ve İşbirlikçiler (Ankara: Gazi kitabevi, 2021).

مقدمه

فصل یکم

فصل دوم

فصل سوم

فصل چهارم

فصل پنجم

فصل ششم

فصل هفتم

فصل هشتم

نسخۀ پی‌دی‌اف
@ilter
👍101👏1
İran'da Askerî Islahatlar ve Batılı Subayların Faaliyetleri (1/2)



İngiltere’nin askeri islahat, gerçekte ise Safevi idaresini Osmanlı Devleti’ne karşı ayakta durabilecek bir seviyede tutmak amacıyla bölgeye girişi, Şah II. Abbas döneminde (1587-1629) Shirley kardeşlerin İran’a gönderilmesiyle başlamıştır. III. Murad döneminde yoğunlaşan Osmanlı-İran Savaşları, IV. Murad ile devam etmiş, bu süre içerisinde her iki devlet güç kaybettiği gibi bölgede tam bir hâkimiyet de sağlanamamıştır. Safevi idaresi, güç kaybı yaşadığı 1721’de Afgan istilasına maruz kalmış ve iç karışıklığa sürüklenmiştir. Bu dönemde Avrupa’da cereyan eden Otuz Yıl Savaşları ve İngiltere’nin bu savaşlara müdahil olması, bölgeye girişini bir süre engellemiştir. İran’da Nadir Şah’ın iç karışıklığa son vererek iktidarı ele almasıyla tekrar fetihlere başlayan İran ordusu, Hindistan’a kadar gitmiş, burada ele geçirilen hazinelerle güçlenmiştir. Ancak Nadir Şah’ın ölümünden sonra iktidara gelen Zend Hanedanı döneminde giderek zayıflamıştır. Fars Körfezi’nde Portekizlilerin nüfuzunu kırıp etkili olmaya başlayan İngiltere, artık bölgeden çıkmamaya başlamıştır. İngiltere, kuzeyde güçlü bir şekilde ortaya çıkan Rusya’nın güneye sarkmaması için sürekli İran ordusunu takviye etmeye başlamıştır. Bu durum Kaçar dönemine kadar gelmiştir.

Kaçar şehzadesi ve Tebriz valisi Abbas Mirza, İran-Rus Savaşları’nda alınan yenilgilerin sebebini orduda aramaya başlayınca, Avrupa orduları tarzında yeni bir ordunun oluşturulması amacıyla batıya devlet adamı ve öğrenci göndermeye başlamıştır. Ancak Avrupa’ya gönderilen devlet adamı ve öğrencilerin Osmanlıda olduğu gibi esas vazifelerini bırakarak mason localarında elde edilmeleri, bu insanların batı başkentlerinde eğlencelerle günlerini geçirmelerini, ülkelerine zararlı bir şekilde dönmelerini beraberinde getirmiştir.

Şehzade Abbas Mirza’nın başlangıçta, elden çıkan toprakları geri alma ve ülkeyi hârici saldırılara karşı koruma hususundaki niyeti, ölümünden sonra, orduyu o günün şartları için kullanma amacına dönüşmüştür. Rusya tarafından ele geçirilen kuzey vilayetlerini geri almak için takviye edilmeye çalışılan İran ordusu, dâhili güç odaklarını özellikle de aşiret kuvvetlerini ezme fikrine dönüşmüştür. Bu anlamda ordunun en önemli fonksiyonu, şahın huzurunda geçit törenleri icra edebilmek ve bu amaçla pratik yapmak olmuştur. Bu dönemdeki askerler yeni tüfek ve yeni üniformaları kuşanmış, törenlerden sonra da tüfek ve üniformaları ambarlara iade etmişlerdir.


Yılmaz Karadeniz, İngilizlerin İslam Ülkelerini Parçalama Politikası ve İran, İstanbul, 2016, 109-111.

@ilter
👍4
İran'da Askerî Islahatlar ve Batılı Subayların Faaliyetleri (2/2)



Kaçarlar döneminde Abbas Mirza tarafından başlatılan, ancak istenilen seviyeye getirilemeyen orduda istihdam edilen yabancı subaylar, askerlerin hangi kıyafetleri giyecekleri işi ile uğraşmış ve yeni üniformalar için büyük miktarda paraların harcanmasına sebep olmuşlardır. İngiliz ve Fransız subayların İran ordusundan ziyade ülkelerinin menfaatleri için çalışmaları, bu alandaki bütün çabaları sonuçsuz bırakmıştır. Ordu içerisinde garantili bir maaş ile çalışma, makamların para karşılığı alınıp satılması devam etmiştir. Nasırüddin Şah’ın güçlü sadrazamı Mirza Taki Han (Emir-i Kebir), ordunun bu şekildeki halini, İngiliz ve Fransız subayların asıl niyetlerinin orduyu takviye etmek olmadığında fark etmiş, bu yüzden Prusya ve Avusturya’dan uzman subay istihdamına giderek gerçek manada orduyu tahkim ve tanzim etmeye başlamıştır. Nizam-ı Cedid ismiyle yenilikler yapmaya başlayan sadrazam Emir-i Kebir, ordunun teknik ve bilgi açısından gelişmesi için Darülfünûn Medresesi’ni kurmuş, buradan yetenekli İranlı subayların yetişmesini istemiştir. Ancak İran ordusunun güçlenmesini kendi çıkarlarına uygun görmeyen İngilizler, sadrazam aleyhinde çalışmaya başladıkları gibi, şah nezdinde kötüleyerek sadrazamın devlet kaynaklarını zimmetine geçirdiği yalanlarıyla şahı ikna etmiş ve katledilmesine sebep olmuşlardır.

Sadrazam Emir-i Kebir’i bertaraf eden İngilizler, bundan sonra İran’da istedikleri gibi hareket etmişlerdir. İran’da yeni bir askerî birim olarak kurulan Kazak Tugayı’nda görevli Rus subayların ülkelerine gönderilmesini sağladıktan sonra manevra alanlarını iyice genişletmişlerdir. İngilizler, yıpranmış ve kendi içerisinde birliğini kaybetmiş bir ordu haline getirdikleri İran ordusunun geriye kalan gücünü de I. Dünya Savaşı’nda yok edip işgali gerçekleştirmişlerdir. İran’ın resmen işgal edilmesine kadar geçen sürede yıprattıkları Kaçar idaresini sonlandırıp, onların yerine sürekli kendilerine sadık kalacak bir askerî diktatör aramaya koyulmuşlardır. Ordu içerisinde hiçbir yeteneği ve özelliği olmayan Riza Han’ı bulup parlatmaya başlamışlar ve askerî darbe ile İran idaresinin başına getirmişlerdir. Bu zamana kadar sürekli yıpratılmış ve iç bütünlüğü kalmamış olan ordu, İngilizlerin bu teşebbüsüne ses çıkarmamış ve İslâm Devrimi’ne kadar İran’da İngilizlerin menfaat bekçiliğini yapmıştır.


Yılmaz Karadeniz, İngilizlerin İslam Ülkelerini Parçalama Politikası ve İran, İstanbul, 2016, 109-111.

@ilter
👍4
İran'da Askerî Islahatlar ve Batılı Subayların Faaliyetleri


Birinci Bölüm

İkinci Bölüm


Kaynak. Yılmaz Karadeniz, İngilizlerin İslam Ülkelerini Parçalama Politikası ve İran, İstanbul, 2016, 109-111.

@ilter
👍4
معنای هویت و رویکردهای مختلف به آن (۱/۴)

معنای هویت


اصطلاح هویت در علوم مختلف به عنوان یک مفهوم دارای معانی متعدد و متفاوتی است. توسعۀ دامنۀ علوم جدید و گسترش حوزه‌های آن حیطۀ معنایی واژۀ هویت را بسیار فراخ کرده است. به طوری که امروز می‌‌توان با مراجعه به فرهنگ اصطلاحات علوم مختلف، انواع متفاوتی از دسته‌های معانی را ذیل اصطلاح هویت به دست آورد. بعلاوه، پیدایش مکاتب مختلف در حوزۀ علوم انسانی ـ به معنای اعم ـ باعث ظهور قلمروهای مفهومی متفاوت و در عین حال متعددی از این اصطلاح گردید. به بیان دقیق‌تر، ظهور انواع و اقسام نظریه‌ها و مکاتب گوناگون در حوزه‌های متعدد علوم انسانی، پیدایش انواع حوزه‌های مفهومی را ذیل مشترک لفظی به نام هویت، فراهم آورد. هویت، اصطلاحی است که در دستگاه‌های نظام‌های فکری و الگوهای نظری، متضمن معانی متفاوت و گاه متضاد شد. یعنی این مکاتب فکری و الگوهای نظری بودند که چارچوب مفهومی خاصی به هویت می‌‌بخشیدند.

از بررسی آراء و دیدگاه‌های مختلف دربارۀ هویت و معنای آن، چنین بر می‌‌آید که در این باره سه رویکرد نظری عمده وجود دارد: رویکرد جوهرگرایانه، رویکرد جامعه‌پذیری و رویکرد گفتمانی.


منبع. اکبری، محمدعلی (۱۳۹۳)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، صص ۳۱۷-۳۲۳.

@ilter
👍2
معنای هویت و رویکردهای مختلف به آن (۲/۴)

رویکرد جوهرگرایانه


رویکرد جوهرگرایانه به یک معنی، رویکردی فلسفی است. لاک و دکارت را چهره‌های مشهور رویکرد جوهرگرایانه باید دانست. مفهوم مدرن فلسفی از هویت بر این عقیده استوار گردیده است که در انسان هستۀ درونی یا «خود»ی وجود دارد. این خود، از بدو تولد ظاهر می‌‌شود و در طی زمان به تدریج گشوده می‌‌شود. جان لاک معتقد است، خود به عنوان خاطرۀ خوبی‌ها و بدی‌ها و به عنوان یک امر واقعی در آگاهی و استمرار آگاهی در خط زمان شکل می‌‌گیرد. از نظر او هویت شخصی به خاطره بستگی دارد. استمرار آگاهی به هویت امکان بقا می‌‌دهد و این امر، از نظر وی، مبنای مسئولیت اخلاق فردی است.

به نظر می‌‌رسد که پیروان نظریۀ «منش اجتماعی» و «شخصیت اساسی» را باید از شاخه‌های رویکرد جوهرگرا در حوزۀ مباحث علوم اجتماعی به حساب آورد. پیروان نظریۀ منش اجتماعی، عقیده دارند که «در هر جامعه با توجه به شرایط ویژۀ آن، شخصیتی ویژه و متمایز از مردم دیگر جوامع تکوین می‌‌یابد.» نظریۀ شخصیت اساسی نیز بر این پایه استوار است که «خصوصیات فکری، عقیدتی، نظری و همچنین الگوهای رفتاری و ساخت‌های شناختی که از آغاز در انسان تجلی می‌‌یابند تا پایان عمر با اندک تغییراتی بر جای می‌‌مانند». این ویژگی‌ها از سویی هویت شخص را می‌‌رسانند و از سوی دیگر نوعی تشابه بین آنان که در قومی خاص حیات آغاز کرده‌اند و تحت تأثیر عواملی یکسان با جامعه، پیوسته‌اند، پدید می‌‌آورد.

روی‌هم‌رفته، باید گفت که رویکرد جوهرگرایانه، در بنیاد، به وجود هستۀ سخت و پایداری در هویت انسانی اعتقاد دارد. این هستۀ سخت، خصوصیاتی را به نحو ذاتی و جبلی در هویت انسانی پدید می‌‌آورد. هر فرد ـ در رویکرد فردگرایانه ـ و هر جماعتی ـ برابر رویکرد جامعه‌گرایانه ـ دارای هستۀ هویتی سختی است که هویت او را پدید می‌‌آورد، قوام می‌‌بخشد و از توالی تاریخی برخودار می‌‌سازد.

با ظهور «ملت» و پیدایش دیدگاه‌هایی دربارۀ همبستگی ملی، نظریه‌ای تحت عنوان «خُلق و خوی ملی» یا «کاراکتر ملی» به وجود آمد که به نوعی از زیرساخت «جوهرگرایانه» برخوردار بود. بر پایۀ نظریۀ کاراکتر ملی، «خلق و خوی ملی مجموعۀ یکپارچه‌ای از منابع ملی، سنن ملی و آرزوها و آرمان‌های ملی است که به سبب اهمیت خاص در زندگی ملت‌ها، تصور از هر ملت را هم در ذهن افراد آن ملت و هم در ذهن ملل دیگر ـ شکل می‌‌دهد». متفکران عصر رمانتیک بر این عقیده بودند که «هر ملت دارای خلق و خوی مشخصی است که می‌‌توان آن را در تاریخ آن ملت یافت». این نظریه در قرن‌های هجدهم و نوزدهم و اوایل قرن کنونی هواداران زیادی در بین تاریخ‌نگاران و ادیبان و فیلسوفان اجتماعی داشت. همچنین، می‌‌توان گفت که «خوی ملی به ویژگی‌های بالنسبه بادوام شخصیت، صفات فرهنگی یا ساختی و نهادی خاص یک جامعه اطلاق می‌‌شود که آن جامعه را از دیگر جوامع متمایز می‌‌کند. توکویل از جمله پژوهشگرانی بود که در مورد خصلت‌های ملی در آمریکا به تحقیق پرداخت. سپس انسان‌شناسان، خصوصاً انسان‌شناسان فرهنگی بدان توجه نمودند. گورر در سال ۱۹۹۵ اثری به نام مروری بر خلق و خوی انگلیسی نوشت. بر این پایه گروهی از محققان بر این امر تأکید داشتند که شیوه‌های مشابه تربیتی در یک جامعه، پرورش جهات مشابهی در افراد را پدید می‌‌آورد. در می‌ان صاحبنظران ایرانی گروهی طرفدار نظریۀ کاراکتر ملی بودند، از جملۀ آنها می‌‌توان به کاظم‌زادۀ ایرانشهر و محمدعلی جمال‌زاده اشاره کرد.


منبع. اکبری، محمدعلی (۱۳۹۳)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، صص ۳۱۷-۳۲۳.

@ilter
👍2
معنای هویت و رویکردهای مختلف به آن (۳/۴)

جامعه‌پذیری


جامعه‌پذیری، رهیافتی است جامعه‌شناختی، که موضوع هویت را از رهگذر کنش متقابل بین فرد و جامعه بررسی می‌‌کند. از این منظر، انسان همچنان حامل هسته‌ای باطنی است که همان «منِ واقعی» اوست، منی که از طریق عوالم فرهنگی «خارج» و «داخل» و هویت‌هایی که از آنان ساطع می‌‌شود، شکل می‌‌گیرد و تعیین هویت می‌‌شود. هویت در این دیدگاه، می‌ان شکاف حوزۀ «شخصی» و «عمومی» پل می‌‌زند. همچنین جامعه‌شناسان هویت جمعی یا اجتماعی را محصول فرآیند «اجتماعی شدن» انسانی می‌‌دانند. «اجتماعی شدن»، فرآیند آموزش ارزش‌ها، تشکل طرز تلقی‌ها و فراگیری رفتارهای متناسب با هنجارهای پذیرفته‌شدۀ یک جامعه است. در این رویکرد، فرد با تحقق فرآیند اجتماعی شدن، هویت یا «منِ» اجتماعی می‌‌یابد، همچنین دانستنی‌های ضروری و پیشینی را برای انجام درست نقش‌های اجتماعی کسب می‌‌کند. اجتماعی شدن در روان‌شناسی اجتماعی، فرآیندی را می‌‌رساند که از طریق آن فرد با اکتساب رفتاری که گروه می‌‌پسندد، یاد می‌‌گیرد تا با آن سازگاری یابد. خانواده، گروه همسالان، مدرسه و وسایل ارتباط جمعی، عوامل فرآیند اجتماعی شدن انسان‌ها هستند. از جانب دیگر، پارسونز کانون اصلی در فرآیند اجتماعی شدن را «در پذیرش قبلی فرهنگی می‌‌داند که کودک در آن متولد شده است». از این رو، وی معتقد است که راه مؤثر اجتماعی شدن، قرار گرفتن در وضع اجتماعی است که در آن اشخاص قدرتمند و مسئول، خود در نظام ارزشی فرهنگ مورد نظر جذب گردیده‌اند».


منبع. اکبری، محمدعلی (۱۳۹۳)، تبارشناسی هویت جدید ایرانی (عصر قاجاریه و پهلوی اول)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دوم، صص ۳۱۷-۳۲۳.

@ilter
👍2
2025/10/27 07:52:03
Back to Top
HTML Embed Code: