Forwarded from نشر نوگام
تقویم نوگام: سلیمان حییم
👤 سلیمان حییم، پدر فرهنگنویسی دوزبانه ایران، مترجم، پژوهشگر، فرهنگنویس، زبانشناس، نویسنده، مشهور به «آقای لغت»، در سال ۱۲۶۶ در تهران، متولد شد. شغل پدرش لحافدوزی بود اما با موسیقی و آواز ایرانی هم آشنا بود. سلیمان نیز چند ساز مختلف مینواخت و آواز میخواند و از همان سالها تا همیشه تارش و کتابهایش یگانه مونسش بودند...
@nogaambooks
👤 سلیمان حییم، پدر فرهنگنویسی دوزبانه ایران، مترجم، پژوهشگر، فرهنگنویس، زبانشناس، نویسنده، مشهور به «آقای لغت»، در سال ۱۲۶۶ در تهران، متولد شد. شغل پدرش لحافدوزی بود اما با موسیقی و آواز ایرانی هم آشنا بود. سلیمان نیز چند ساز مختلف مینواخت و آواز میخواند و از همان سالها تا همیشه تارش و کتابهایش یگانه مونسش بودند...
@nogaambooks
Telegraph
آقای لغت
بیش از ۹۰ سال است که کتابش را در قطعهای گوناگون تهیه میکنیم. همهی ما که انگلیسی آموختیم، مهاجرت کردیم، دانشگاه رفتیم، استخدام شدیم،... حداقل یک نسخه از این کتاب را همراه داشتیم. آنها که دوسویهاش را داشتند، دیگر سری از سرها جدا بودند. کتابی که رویش نوشته…
خبر انتشار کتاب
مسئولیت و داوری مجموعهای است از هشت نوشتارِ مستقل و پیشترمنتشرنشده از هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) که متعلقاند به دههٔ پایانیِ عمر او. آرنت در آیشمان در اورشلیم این پرسشِ مهیب را پیش کشید که چطور میشود مردی که نه شیطان است نه هیولا عاملِ اصلیِ یکی از وحشتناکترین جنایات تاریخ بشر باشد. مسئولیت و داوری کوششِ او است در واپسین سالهای عمر برای درکِ معنا و مفهومِ این جنبه از ذاتِ بشر./ از وبسایت نشر نو
صفحاتی از کتاب
▪️ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | میثم محمدامینی | نشر نو | ۴۸+۳۱۸ صفحه | ۳۰۰,۰۰۰ تومان
#خبر_انتشار_کتاب
@kaaghaz
مسئولیت و داوری مجموعهای است از هشت نوشتارِ مستقل و پیشترمنتشرنشده از هانا آرنت (۱۹۷۵-۱۹۰۶) که متعلقاند به دههٔ پایانیِ عمر او. آرنت در آیشمان در اورشلیم این پرسشِ مهیب را پیش کشید که چطور میشود مردی که نه شیطان است نه هیولا عاملِ اصلیِ یکی از وحشتناکترین جنایات تاریخ بشر باشد. مسئولیت و داوری کوششِ او است در واپسین سالهای عمر برای درکِ معنا و مفهومِ این جنبه از ذاتِ بشر./ از وبسایت نشر نو
صفحاتی از کتاب
▪️ مسئولیت و داوری | هانا آرنت | میثم محمدامینی | نشر نو | ۴۸+۳۱۸ صفحه | ۳۰۰,۰۰۰ تومان
#خبر_انتشار_کتاب
@kaaghaz
معرفی و پیشنهاد کتاب تازه: هنر تصویری در ایران
کتاب تازهٔ رویین پاکباز، هنر تصویری در ایران، در نشر فنجان منتشر شد.
کتابی که رویین پاکباز بهعنوان درسگفتار تألیف و منتشر کرده درواقع طرح جامعی است برای تألیف تاریخ چندهزار سالهٔ هنر تصویری در نجد ایران.
پاکباز در این کتاب تاریخ هنر تصویری را ذیل تاریخ سیاسی بررسی نمیکند، بلکه مرحلهبندی متفاوتی را برای آن در پیش میگیرد. البته، او در تمام کتاب با اشاره به وقایع تاریخی و اجتماعی، تأثیر و تأثرات آنها را بر هنر نشان داده است. از این گذشته، خواننده میتواند تأثیر دورانها، تمدنها، گذارها و شیوههای مختلف هنری را بر هنر تصویری در ایران ببیند و سیر دگرگونی آن را دریابد.
ده درسگفتارِ کتاب در چهار بخش کلی تنظیم شده: دوران کهن، دوران میانه، دوران جدید و دوران معاصر. بدین ترتیب، خواننده تاریخ هنر تصویری را از حدود ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد تا امروز از نظر میگذراند؛ البته سهم سالهای پس از انقلاب ۵۷ دو سه پاراگراف مختصر بیشتر نیست.
موضوع کتاب صرفاً نگارگریهای موجود در نسخ خطی یا مرقعات نیست، بلکه از همهٔ انواع هنرهای تصویری در کتاب بحث میشود. در آخر هر درسگفتار، تصویر باکیفیتی از آثار مورد بحث ارائه شده است.
▪️فهرست و صفحاتی از کتاب
▪️هنر تصویری در ایران (ده درسگفتار) | نوشتهٔ رویین پاکباز | نشر فنجان | ۴۰۰ص. مصور رنگی | وزیری، شومیز | ۴۵۰,۰۰۰ تومان
#معرفی_کتاب_تازه #پیشنهاد_کتاب
@kaaghaz
کتاب تازهٔ رویین پاکباز، هنر تصویری در ایران، در نشر فنجان منتشر شد.
کتابی که رویین پاکباز بهعنوان درسگفتار تألیف و منتشر کرده درواقع طرح جامعی است برای تألیف تاریخ چندهزار سالهٔ هنر تصویری در نجد ایران.
پاکباز در این کتاب تاریخ هنر تصویری را ذیل تاریخ سیاسی بررسی نمیکند، بلکه مرحلهبندی متفاوتی را برای آن در پیش میگیرد. البته، او در تمام کتاب با اشاره به وقایع تاریخی و اجتماعی، تأثیر و تأثرات آنها را بر هنر نشان داده است. از این گذشته، خواننده میتواند تأثیر دورانها، تمدنها، گذارها و شیوههای مختلف هنری را بر هنر تصویری در ایران ببیند و سیر دگرگونی آن را دریابد.
ده درسگفتارِ کتاب در چهار بخش کلی تنظیم شده: دوران کهن، دوران میانه، دوران جدید و دوران معاصر. بدین ترتیب، خواننده تاریخ هنر تصویری را از حدود ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد تا امروز از نظر میگذراند؛ البته سهم سالهای پس از انقلاب ۵۷ دو سه پاراگراف مختصر بیشتر نیست.
موضوع کتاب صرفاً نگارگریهای موجود در نسخ خطی یا مرقعات نیست، بلکه از همهٔ انواع هنرهای تصویری در کتاب بحث میشود. در آخر هر درسگفتار، تصویر باکیفیتی از آثار مورد بحث ارائه شده است.
▪️فهرست و صفحاتی از کتاب
▪️هنر تصویری در ایران (ده درسگفتار) | نوشتهٔ رویین پاکباز | نشر فنجان | ۴۰۰ص. مصور رنگی | وزیری، شومیز | ۴۵۰,۰۰۰ تومان
#معرفی_کتاب_تازه #پیشنهاد_کتاب
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
معرفی و پیشنهاد کتاب تازه: هنر تصویری در ایران
نقد کتاب وزن شعر عروضی.pdf
263.4 KB
نقدی بر کتاب وزن شعر عروضی فارسی، نوشتهٔ دکتر امید طبیبزاده
فایل الصاقشده به این پست متن نقدی است به قلم مسعود راستیپور بر کتاب وزن شعر عروضی فارسی، نوشتهٔ دکتر امید طبیبزاده.
دو پست بعدی کانال درواقع متن همین نقد است برای کسانی که ترجیح میدهند در بستر تلگرام آن را مطالعه کنند.
▪️وزن شعر عروضی فارسی | نوشتهٔ امید طبیبزاده | انتشارات کتاب بهار | ۵۱۱ ص. وزیری
#نقد
@kaaghaz
فایل الصاقشده به این پست متن نقدی است به قلم مسعود راستیپور بر کتاب وزن شعر عروضی فارسی، نوشتهٔ دکتر امید طبیبزاده.
دو پست بعدی کانال درواقع متن همین نقد است برای کسانی که ترجیح میدهند در بستر تلگرام آن را مطالعه کنند.
▪️وزن شعر عروضی فارسی | نوشتهٔ امید طبیبزاده | انتشارات کتاب بهار | ۵۱۱ ص. وزیری
#نقد
@kaaghaz
نقدی بر کتاب «وزن شعر عروضی فارسی» نوشتۀ دکتر امید طبیبزاده
▪️مسعود راستیپور
چندی پیش، بهپیشنهاد چند تن از دوستان و با توجّه به اهمّیّت موضوع، بر آن شدم تا بر کتاب «وزن شعر عروضی فارسی؛ تحلیل و طبقهبندی براساس تقطیع اتانینی و نظریۀ واجشناسی نوایی» نقدی بنگارم. از این روی آغاز به مطالعۀ کتاب کردم و هرچه بیشتر خواندم آن را نقدنشدنیتر یافتم؛ در واقع میزان تناقضها و خلطهایی که مؤلّف بدانها دچار شده آنقدر بسیار است و رفع و رجوع آنها چنان وقتگیر و توانفرساست که نگاشتن کتابی دیگر بسیار سادهتر است، و البته سودمندتر.
آنچه از خطاهای جزئی در این کتاب یافتهمیشود موضوع نوشتۀ حاضر نیست، اما اشارهای گذرا به بعضی از این اشکالات را بیفایده نمیدانم؛ زیرا بعضی از این خطاهای جزئی نشانههای مهمّی از یک اشکال کلّیاند: آشنایی ناقص مؤلّف با وزن شعر فارسی در عمل، با وجود تسلّط نظریِ او بر علم عروض. مؤلّف در این کتاب:
- مکرّراً وزنی را که دوری نیست دوری در نظر میگیرد (نک. ص٧٣، بیت منقول از خواجو: ای رخت شمع بتپرستان شمع بیرون بر از شبستان - بر لب جوی و طرف بستان داد مستان ز باده بستان؛ این وزن بهصورت بالقوّه میتواند دوری به شمار رود، ولی شاعر آن را دوری ندانسته و در میان آن هجای کشیده نیاوردهاست، و این بیعلّت نیست. نیز نک. ص٣٢، بیت منقول از سیمین بهبهانی: بانو این هدیه به تو آن را از من بپذیر - گفت و بردش سرِ دست افکند از پلّه به زیر؛ این بیت بهعنوان نمونۀ وزن دوری آمده (!) و مؤلّف خود زیرِ «دست» خط کشیدهاست، به این معنی که هجای کشیدۀ «دست» وزن را دوری میکند، در حالی که در واقع همزۀ «افکند» میافتد و «دس تف» به دو هجای بلند تبدیل میشود)؛
- گاه وزنی را که دوری است غیردوری در نظر میگیرد (نک. ص٧٠، بیت منقول از خرّمشاهی: دیشب رسیدی از گرد غربت با کولهباری از مهربانی - رنجم بیفزود جانم بکاهید از بیم و امید دیدهبانی؛ شاعر هر مصراع را چهار پاره در نظر گرفته و باری در میان دو پاره هجای کشیده آورده و بار دیگر کلمهای را میان دو پاره انداختهاست. این برخورد دوگانه را، بهشرط صحّت نقل مؤلّف، باید حاصل ضعف شاعر دانست)؛
- گاه با شیوۀ خوانش خود نشان میدهد که وزن شعری را بهدرستی درنیافتهاست (نک. ص٢٧، شعر منقول از کمپانی اصفهانی: در عرصۀ میدان// چون غنچۀ خندان – وز عشوۀ جانان// سرمست و مخمور؛ «غنچۀ» نادرست است و باید به «غنچه» تبدیل شود؛ نیز نک. ص٣١، بیت منقول از سیمین بهبهانی: آهوی پرده نگاهم کرد – با سرمۀ سودۀ جادویی؛ «سرمۀ سودۀ» نادرست و «سرمهسودۀ» درست است)؛
- مکرّراً وزنی را فاقد تقطیع موسیقایی میداند[١] (مثلاً نک. ص۶۶-۶٧، وزن «مفاعیلتن مفاعیلتن مفاعیل»، که تقطیع موسیقاییاش با تقطیع عروضیاش یکسان است؛ نیز ص۶٢، وزن «فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن»، که تقطیع موسیقاییاش با تقطیع عروضیاش یکسان است، و اگر اصطلاح مجعول «تقطیع اتانینی» را بپذیریم نیز تقطیع اتانینی این وزن برابر با تقطیع عروضی آن است)؛
- و گاه تقطیع موسیقایی وزنی را نادرست گزارش میکند[٢] (مثلاً نک. ص٧٣، وزن «فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن» که تقطیع موسیقایی آن را مطابق تقطیع عروضیاش دانستهاست، در حالی که تقطیع موسیقایی این وزن «- فعلن فاعلات مفتعلن فاعلات فع» است، با یک هجای بلند، معادلِ دو مورا، سکوت در آغاز؛[٣] نیز در ص۵۶، برای وزن «مفعولُ مفعولُ فعلن»، که قدما آن را بهصورت «فعلن فعولن فعولن» تقطیع میکنند، تقطیع موسیقاییای با سه مورا سکوت در آغاز به دست داده، که تقریباً میتوان یقین داشت که از دشوارترین و غیرطبیعیترین خوانشهای این وزن است و صورت طبیعی تقطیع موسیقاییِ آن برابر با تقطیع نجفی است[۴]).
اما بازگردم بر سر مطلب اصلی، و آن اینکه کتاب مورد نقد در واقع نتیجۀ یک سوءتفاهم است: مؤلّف، اگرچه خلاف پیشکسوتان خود (یعنی الول ساتن و ابوالحسن نجفی) آشنایی تقریبی با موسیقی داشته و نزدیکی، بلکه یکسانیِ وزن شعر فارسی و موسیقی را تا حدودی پذیرفتهاست، نتوانستهاست از سیطرۀ نظریات آنان بیرون بیاید و کوشیده تا میان آنچه ایشان گفتهاند با نظریات موسیقیدانان جمع کند، به صورتی که هیچ یک از دو نظریه نقض نشود. نتیجه آن شده که تصوّر کردهاست شیوۀ خوانش شعر موجب قلب ذات آن میشود و اگر شعر را به شیوۀ ادبا بخوانیم وزنش عروضی است و اگر به شیوۀ اهل موسیقی بخوانیم اتانینی! این تصوّر بدان میماند که گفتهشود اگر کسی تصنیف «بت چین» را، برای مثال، بدون رعایت زمانبندی و با کوتاه و بلند کردن زمان نُتها بخواند، آن تصنیف دیگر تصنیف نیست. در واقع در این بخش میتوان با مؤلّف موافقت داشت که آن تصنیف، با آن طرز ادا، از صورت تصنیف به در میآید، اما آن طرز ادا ذات تصنیف را دگرگون نمیسازد و «بت چین»، ذاتاً دارای ضرباهنگ و زمانبندی است.
/ادامه در فرستۀ سپسین👇/
▪️مسعود راستیپور
چندی پیش، بهپیشنهاد چند تن از دوستان و با توجّه به اهمّیّت موضوع، بر آن شدم تا بر کتاب «وزن شعر عروضی فارسی؛ تحلیل و طبقهبندی براساس تقطیع اتانینی و نظریۀ واجشناسی نوایی» نقدی بنگارم. از این روی آغاز به مطالعۀ کتاب کردم و هرچه بیشتر خواندم آن را نقدنشدنیتر یافتم؛ در واقع میزان تناقضها و خلطهایی که مؤلّف بدانها دچار شده آنقدر بسیار است و رفع و رجوع آنها چنان وقتگیر و توانفرساست که نگاشتن کتابی دیگر بسیار سادهتر است، و البته سودمندتر.
آنچه از خطاهای جزئی در این کتاب یافتهمیشود موضوع نوشتۀ حاضر نیست، اما اشارهای گذرا به بعضی از این اشکالات را بیفایده نمیدانم؛ زیرا بعضی از این خطاهای جزئی نشانههای مهمّی از یک اشکال کلّیاند: آشنایی ناقص مؤلّف با وزن شعر فارسی در عمل، با وجود تسلّط نظریِ او بر علم عروض. مؤلّف در این کتاب:
- مکرّراً وزنی را که دوری نیست دوری در نظر میگیرد (نک. ص٧٣، بیت منقول از خواجو: ای رخت شمع بتپرستان شمع بیرون بر از شبستان - بر لب جوی و طرف بستان داد مستان ز باده بستان؛ این وزن بهصورت بالقوّه میتواند دوری به شمار رود، ولی شاعر آن را دوری ندانسته و در میان آن هجای کشیده نیاوردهاست، و این بیعلّت نیست. نیز نک. ص٣٢، بیت منقول از سیمین بهبهانی: بانو این هدیه به تو آن را از من بپذیر - گفت و بردش سرِ دست افکند از پلّه به زیر؛ این بیت بهعنوان نمونۀ وزن دوری آمده (!) و مؤلّف خود زیرِ «دست» خط کشیدهاست، به این معنی که هجای کشیدۀ «دست» وزن را دوری میکند، در حالی که در واقع همزۀ «افکند» میافتد و «دس تف» به دو هجای بلند تبدیل میشود)؛
- گاه وزنی را که دوری است غیردوری در نظر میگیرد (نک. ص٧٠، بیت منقول از خرّمشاهی: دیشب رسیدی از گرد غربت با کولهباری از مهربانی - رنجم بیفزود جانم بکاهید از بیم و امید دیدهبانی؛ شاعر هر مصراع را چهار پاره در نظر گرفته و باری در میان دو پاره هجای کشیده آورده و بار دیگر کلمهای را میان دو پاره انداختهاست. این برخورد دوگانه را، بهشرط صحّت نقل مؤلّف، باید حاصل ضعف شاعر دانست)؛
- گاه با شیوۀ خوانش خود نشان میدهد که وزن شعری را بهدرستی درنیافتهاست (نک. ص٢٧، شعر منقول از کمپانی اصفهانی: در عرصۀ میدان// چون غنچۀ خندان – وز عشوۀ جانان// سرمست و مخمور؛ «غنچۀ» نادرست است و باید به «غنچه» تبدیل شود؛ نیز نک. ص٣١، بیت منقول از سیمین بهبهانی: آهوی پرده نگاهم کرد – با سرمۀ سودۀ جادویی؛ «سرمۀ سودۀ» نادرست و «سرمهسودۀ» درست است)؛
- مکرّراً وزنی را فاقد تقطیع موسیقایی میداند[١] (مثلاً نک. ص۶۶-۶٧، وزن «مفاعیلتن مفاعیلتن مفاعیل»، که تقطیع موسیقاییاش با تقطیع عروضیاش یکسان است؛ نیز ص۶٢، وزن «فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلاتُ فاعلن»، که تقطیع موسیقاییاش با تقطیع عروضیاش یکسان است، و اگر اصطلاح مجعول «تقطیع اتانینی» را بپذیریم نیز تقطیع اتانینی این وزن برابر با تقطیع عروضی آن است)؛
- و گاه تقطیع موسیقایی وزنی را نادرست گزارش میکند[٢] (مثلاً نک. ص٧٣، وزن «فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن» که تقطیع موسیقایی آن را مطابق تقطیع عروضیاش دانستهاست، در حالی که تقطیع موسیقایی این وزن «- فعلن فاعلات مفتعلن فاعلات فع» است، با یک هجای بلند، معادلِ دو مورا، سکوت در آغاز؛[٣] نیز در ص۵۶، برای وزن «مفعولُ مفعولُ فعلن»، که قدما آن را بهصورت «فعلن فعولن فعولن» تقطیع میکنند، تقطیع موسیقاییای با سه مورا سکوت در آغاز به دست داده، که تقریباً میتوان یقین داشت که از دشوارترین و غیرطبیعیترین خوانشهای این وزن است و صورت طبیعی تقطیع موسیقاییِ آن برابر با تقطیع نجفی است[۴]).
اما بازگردم بر سر مطلب اصلی، و آن اینکه کتاب مورد نقد در واقع نتیجۀ یک سوءتفاهم است: مؤلّف، اگرچه خلاف پیشکسوتان خود (یعنی الول ساتن و ابوالحسن نجفی) آشنایی تقریبی با موسیقی داشته و نزدیکی، بلکه یکسانیِ وزن شعر فارسی و موسیقی را تا حدودی پذیرفتهاست، نتوانستهاست از سیطرۀ نظریات آنان بیرون بیاید و کوشیده تا میان آنچه ایشان گفتهاند با نظریات موسیقیدانان جمع کند، به صورتی که هیچ یک از دو نظریه نقض نشود. نتیجه آن شده که تصوّر کردهاست شیوۀ خوانش شعر موجب قلب ذات آن میشود و اگر شعر را به شیوۀ ادبا بخوانیم وزنش عروضی است و اگر به شیوۀ اهل موسیقی بخوانیم اتانینی! این تصوّر بدان میماند که گفتهشود اگر کسی تصنیف «بت چین» را، برای مثال، بدون رعایت زمانبندی و با کوتاه و بلند کردن زمان نُتها بخواند، آن تصنیف دیگر تصنیف نیست. در واقع در این بخش میتوان با مؤلّف موافقت داشت که آن تصنیف، با آن طرز ادا، از صورت تصنیف به در میآید، اما آن طرز ادا ذات تصنیف را دگرگون نمیسازد و «بت چین»، ذاتاً دارای ضرباهنگ و زمانبندی است.
/ادامه در فرستۀ سپسین👇/
/ادامۀ فرستۀ پیشین👆/
دربارۀ وزن شعر نیز کار از همین قرار است و بیتوجّهی به این نکته مؤلّف را دچار سوءبرداشت کردهاست. این سوءبرداشت موجب شدهاست که او دست به ایجاد نوع تازهای از تقطیع بزند، بهنام اتانینی، که از سویی در آن قصد حفظ چینش موسیقایی هجاها را دارد (با حفظ میزانبندیها) و از سوی دیگر عنصر سکوت را از آن بیرون مینهد! آنگاه برای آنکه بتواند بدون در نظر گرفتن عنصر سکوت نوعی از تقطیع را، بهعنوان تقطیع اتانینیِ هر وزن، ترجیح دهد، محدودیتهایی وضع میکند که در بسیاری موارد نقض میشوند و خواننده برای آنکه بداند چه زمانی نقض یک محدودیت مجاز است و چه زمانی نه، و اصلاً کدام محدودیت بر دیگری ارجحیت دارد (گذشته از آنکه خواننده درنمییابد این محدودیتها را با چه منطقی باید بپذیرد، جز با اعتماد به مؤلّف)، تنها یک راه دارد: اقتدا به مؤلّف! در واقع مؤلّف در کوشش برای جمعِ دو شیوۀ متناقض، قواعد متناقض بسیاری آفریده و آنگاه خوانندۀ سردرگم را، بهپشتوانۀ حجم کتاب و طنطنۀ نام آن و برفانبار اصطلاحات زبانشناسانه، ملزم به اقتدا به خود تصوّر کردهاست.
اما آنچه موجب شدهاست پیشکسوتان مؤلّف رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را منکر شوند، ناآشنایی ایشان با موسیقی و درکِ سماعی وزن شعر فارسی بودهاست. دربارۀ مرحوم ابوالحسن نجفی مشهور است که وزن هیچ شعری را سماعی تشخیص نمیداد و حتی سادهترین اوزان را نیز تنها از طریق تقطیع بیرون میآورد، و این بیگمان محسّنهای در او نبودهاست. نگارنده پیشتر در مقالۀ مشترکی با آقای بهراد بنایی (نک. «میزانبندی و سکوت؛ مقدّمهای بر تحلیل موسیقایی وزن شعر فارسی»، ص۴۵١) نشان دادهاست که مرحومان نجفی و ساتن، اگرچه آگاهانه منکر ارتباط وزن شعر و موسیقی بودند، ناخودآگاه از این ارتباط متأثّر بودند و نشانههای این تأثّر ناخودآگاه را در اظهارنظرهای ایشان میتوان دید. باری اگر مؤلّف کتاب حاضر، آقای امید طبیبزاده، میتوانستند از سیطرۀ نظریات اساتید و پیشکسوتان خود رهایی بیابند، شاید کتابی که در دست داریم میتوانست قدمی بهسوی درک درستتر و عینیتر از وزن شعر فارسی باشد (اگرچه بسیاری از نکات اصلی را نگارنده و بهراد بنایی در مقالۀ یادشده و آقای محسن مهدوی مزده در رسالۀ دکتری خود، با تفصیل بیشتر، پیش از این گفتهاند)، اما در صورت فعلی این کتاب تنها موجب سردرگمی خواننده و ایجاد نوعی شیوۀ غیراصولی برای تقطیع اوزان شعر فارسی شده، و در کنار آن موضوع رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را به شکلی تحریفشده و متناقض و پرمغالطه بازتاب دادهاست. تحلیل وزن شعر فارسی با این کتاب نه قدمی رو به جلو، که چندین قدم رو به بیراهۀ تحریف برداشتهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشتها
[١] علّت آن است که موسیقیدانان تقطیع موسیقایی آن را به دست ندادهاند و مؤلّف، که تقطیع موسیقایی اشعار را از آثار موسیقیدانان برداشتهاست، خود نتوانستهاست تقطیع موسیقایی این اوزان را به دست بیاورد.
[٢] این احتمالاً حاصل خطای موسیقیدانان در گزارش تقطیع موسیقایی آن اوزان است.
[٣] علّت تقطیع موسیقاییِ این وزن بدین صورت را بنائی و احمدیزاده در مقالۀ در حال انتشار خود بهشرح بازگفتهاند. توضیح کوتاه آنکه هرگاه «فعلاتن» در ابتدای این وزن به «فاعلاتن» تبدیل شود این وزن حتماً با سکوت آغاز شدهاست، اما اگر «فعلاتن» به «فاعلاتن» تبدیل نشود آغاز این وزن بدون سکوت محتمل است. در نمونهای که طبیبزاده به دست داده رکن نخست به «فاعلاتن» تبدیل شدهاست.
[۴] مؤلّفْ تقطیع نجفی را بدان علّت مردود میداند که یکی از محدودیتهای موضوعۀ او را نقض میکند، آنگاه تقطیع دیگری به دست میدهد که آن هم ناقض یکی دیگر از محدودیتهای موضوعۀ خود اوست!
@kaaghaz
دربارۀ وزن شعر نیز کار از همین قرار است و بیتوجّهی به این نکته مؤلّف را دچار سوءبرداشت کردهاست. این سوءبرداشت موجب شدهاست که او دست به ایجاد نوع تازهای از تقطیع بزند، بهنام اتانینی، که از سویی در آن قصد حفظ چینش موسیقایی هجاها را دارد (با حفظ میزانبندیها) و از سوی دیگر عنصر سکوت را از آن بیرون مینهد! آنگاه برای آنکه بتواند بدون در نظر گرفتن عنصر سکوت نوعی از تقطیع را، بهعنوان تقطیع اتانینیِ هر وزن، ترجیح دهد، محدودیتهایی وضع میکند که در بسیاری موارد نقض میشوند و خواننده برای آنکه بداند چه زمانی نقض یک محدودیت مجاز است و چه زمانی نه، و اصلاً کدام محدودیت بر دیگری ارجحیت دارد (گذشته از آنکه خواننده درنمییابد این محدودیتها را با چه منطقی باید بپذیرد، جز با اعتماد به مؤلّف)، تنها یک راه دارد: اقتدا به مؤلّف! در واقع مؤلّف در کوشش برای جمعِ دو شیوۀ متناقض، قواعد متناقض بسیاری آفریده و آنگاه خوانندۀ سردرگم را، بهپشتوانۀ حجم کتاب و طنطنۀ نام آن و برفانبار اصطلاحات زبانشناسانه، ملزم به اقتدا به خود تصوّر کردهاست.
اما آنچه موجب شدهاست پیشکسوتان مؤلّف رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را منکر شوند، ناآشنایی ایشان با موسیقی و درکِ سماعی وزن شعر فارسی بودهاست. دربارۀ مرحوم ابوالحسن نجفی مشهور است که وزن هیچ شعری را سماعی تشخیص نمیداد و حتی سادهترین اوزان را نیز تنها از طریق تقطیع بیرون میآورد، و این بیگمان محسّنهای در او نبودهاست. نگارنده پیشتر در مقالۀ مشترکی با آقای بهراد بنایی (نک. «میزانبندی و سکوت؛ مقدّمهای بر تحلیل موسیقایی وزن شعر فارسی»، ص۴۵١) نشان دادهاست که مرحومان نجفی و ساتن، اگرچه آگاهانه منکر ارتباط وزن شعر و موسیقی بودند، ناخودآگاه از این ارتباط متأثّر بودند و نشانههای این تأثّر ناخودآگاه را در اظهارنظرهای ایشان میتوان دید. باری اگر مؤلّف کتاب حاضر، آقای امید طبیبزاده، میتوانستند از سیطرۀ نظریات اساتید و پیشکسوتان خود رهایی بیابند، شاید کتابی که در دست داریم میتوانست قدمی بهسوی درک درستتر و عینیتر از وزن شعر فارسی باشد (اگرچه بسیاری از نکات اصلی را نگارنده و بهراد بنایی در مقالۀ یادشده و آقای محسن مهدوی مزده در رسالۀ دکتری خود، با تفصیل بیشتر، پیش از این گفتهاند)، اما در صورت فعلی این کتاب تنها موجب سردرگمی خواننده و ایجاد نوعی شیوۀ غیراصولی برای تقطیع اوزان شعر فارسی شده، و در کنار آن موضوع رابطۀ وزن شعر فارسی و موسیقی را به شکلی تحریفشده و متناقض و پرمغالطه بازتاب دادهاست. تحلیل وزن شعر فارسی با این کتاب نه قدمی رو به جلو، که چندین قدم رو به بیراهۀ تحریف برداشتهاست.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادداشتها
[١] علّت آن است که موسیقیدانان تقطیع موسیقایی آن را به دست ندادهاند و مؤلّف، که تقطیع موسیقایی اشعار را از آثار موسیقیدانان برداشتهاست، خود نتوانستهاست تقطیع موسیقایی این اوزان را به دست بیاورد.
[٢] این احتمالاً حاصل خطای موسیقیدانان در گزارش تقطیع موسیقایی آن اوزان است.
[٣] علّت تقطیع موسیقاییِ این وزن بدین صورت را بنائی و احمدیزاده در مقالۀ در حال انتشار خود بهشرح بازگفتهاند. توضیح کوتاه آنکه هرگاه «فعلاتن» در ابتدای این وزن به «فاعلاتن» تبدیل شود این وزن حتماً با سکوت آغاز شدهاست، اما اگر «فعلاتن» به «فاعلاتن» تبدیل نشود آغاز این وزن بدون سکوت محتمل است. در نمونهای که طبیبزاده به دست داده رکن نخست به «فاعلاتن» تبدیل شدهاست.
[۴] مؤلّفْ تقطیع نجفی را بدان علّت مردود میداند که یکی از محدودیتهای موضوعۀ او را نقض میکند، آنگاه تقطیع دیگری به دست میدهد که آن هم ناقض یکی دیگر از محدودیتهای موضوعۀ خود اوست!
@kaaghaz
شمارهٔ نوروزی اندیشه پویا منتشر شد
در این شماره، علاوه بر پروندهای دربارهٔ مهاجرت و معرفی ۵۰ کتاب منتخب سال، هفت مقاله از لشک کولاکوفسکی ترجمه و منتشر شده:
۱.«در ستایش تبعید»، ترجمهٔ عبدالله کوثری
۲.«روشنفکران: آفرینندگان کلمات»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۳.«"افسانهٔ آغاز جهان" و بینی کلئوپاترا»، ترجمهٔ جلال توکلیان
۴.«یک مرامنامه»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۵.«از سوسیالیسم چه بر جای مانده است؟»، ترجمهٔ رویا رضوانی
۶.«تئوری جامع باغبانی نکردن»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۷.«سوسیالیسم چیست؟»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
گفتوگو با علی مصفا، محمود سریعالقلم، مسعود نیلی، آلفرد یعقوبزاده و گلی امامی از مطالب دیگر این شماره است.
فهرست مطالب
▪️اندیشه پویا (شمارهٔ ۸۹) | سردبیر: رضا خجستهرحیمی | ۱۶۴ ص. رنگی وزیری | ۱۴۰,۰۰۰ تومان
#نشریات
@kaaghaz
در این شماره، علاوه بر پروندهای دربارهٔ مهاجرت و معرفی ۵۰ کتاب منتخب سال، هفت مقاله از لشک کولاکوفسکی ترجمه و منتشر شده:
۱.«در ستایش تبعید»، ترجمهٔ عبدالله کوثری
۲.«روشنفکران: آفرینندگان کلمات»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۳.«"افسانهٔ آغاز جهان" و بینی کلئوپاترا»، ترجمهٔ جلال توکلیان
۴.«یک مرامنامه»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۵.«از سوسیالیسم چه بر جای مانده است؟»، ترجمهٔ رویا رضوانی
۶.«تئوری جامع باغبانی نکردن»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
۷.«سوسیالیسم چیست؟»، ترجمهٔ رضا خجستهرحیمی
گفتوگو با علی مصفا، محمود سریعالقلم، مسعود نیلی، آلفرد یعقوبزاده و گلی امامی از مطالب دیگر این شماره است.
فهرست مطالب
▪️اندیشه پویا (شمارهٔ ۸۹) | سردبیر: رضا خجستهرحیمی | ۱۶۴ ص. رنگی وزیری | ۱۴۰,۰۰۰ تومان
#نشریات
@kaaghaz
Forwarded from مرورگر | Moroorgar
سروژ استپانیان؛ از آدمکشی تا ترجمهی چخوف!
سروژ استپانیان را امروز اگر چه بیشتر به عنوان چهرهای ادبی و مترجمِ چخوف میشناسیم اما زندگی سیاسی خودِ او احتمالا از تمام داستانهایی که ترجمه کرد، دراماتیکتر بود. استپانیان در قتلهای سیاسی «شعبهی تعقیب» حزب توده در کنار خسرو روزبه از چهرههای اصلی بود و چنانکه باقر مومنی در راهیان خطر مینویسد، استپانیان محسن صالحی را «با دستهای خودش» خفه کرده بود! استپانیان در یک خانوادهی ارمنی زاده شد و پس از دورهای زندگی در شوروی، در دهسالگی همراه خانوادهاش به ایران آمد و در رشت ساکن شد. از چهاردهسالگی چون به روسی و ترکی و ارمنی مسلط بود، در انجمن وکس (انجمن روابط ایران و شوروی) در رشت مترجم شد. کمی بعد به تهران کوچ کرد و دیپلماش را در تهران گرفت. او خیلی پیشتر در رشت فعالیت حزبی را آغاز کرده بود و ظرف چند سال مسئول شاخهی تعقیب در حزب توده شد که از فعالیتهایش ترور سیاسی امثال صالحی و حسام لنکرانی بود. استپانیان در تابستان ۳۳ دستگیر شد و چنانکه مسکوب اشاره میکند، احتمالا برای فاش نشدن پروندهی قتلها، خیلی زود با دستگاه امنیتی همکاری کرد اما اعترافات عباس اسلامی ترفند استپانیان را خنثی کرد و او به همراه آرسن، پوررضوانی و عباسی به اعدام محکوم شدند، با این همه همکاری همهجانبهی استپانیان با مسئولان زندان که تا حد سیلی زدن به مهندس عُلوی در ملاءعام، بالا گرفته بود، او را از اعدام نجات داد. استپانیان علیرغم همکاریاش با دستگاه امنیتی به دلیل لوطیمنشی و کمک همهجانبه به سایر زندانیان، در زندان چندان منفور نبود اما نفرت خودش از رهبران حزبی را هم پنهان نمیکرد و از همبندانش میخواست جلوی او حرف سیاسی نزنند چون او مجبور است گزارش کند! مومنی نقل میکند که روزی که مشخص شد خسرو روزبه شروع به اعتراف کرده استپانیان از شادی در پوست نمیگنجید و در زندان به هر که میرسید میگفت: «داره مینویسه!» استپانیان پس از آزادی از زندان کار ترجمه و تجارت را جدی گرفت و بعد از ترجمهی فیل در پرونده به سراغ مجموعه آثار چخوف رفت و در تجارت هم کارش به شراکت در مقاطعهکاری با عالیخانی در شرکت آکام رسید. باقر مومنی نقل میکند که استپانیان در تمام سالهای زندان و تجارت حتی یک روز هم ترجمه را کنار نگذاشت و در هر حال «روزی دو سه صفحه» ترجمه میکرد. حالا میراث عظیم مجموعه آثار چخوف با آن ترجمهی درخشان و یک زندگی غریب سیاسی از سروژ استپانیان به یادگار مانده است!
#سروژ_استپانيان
✍🏻 علیرضا اکبری
@moroor_gar
https://shorturl.at/nsQXY
سروژ استپانیان را امروز اگر چه بیشتر به عنوان چهرهای ادبی و مترجمِ چخوف میشناسیم اما زندگی سیاسی خودِ او احتمالا از تمام داستانهایی که ترجمه کرد، دراماتیکتر بود. استپانیان در قتلهای سیاسی «شعبهی تعقیب» حزب توده در کنار خسرو روزبه از چهرههای اصلی بود و چنانکه باقر مومنی در راهیان خطر مینویسد، استپانیان محسن صالحی را «با دستهای خودش» خفه کرده بود! استپانیان در یک خانوادهی ارمنی زاده شد و پس از دورهای زندگی در شوروی، در دهسالگی همراه خانوادهاش به ایران آمد و در رشت ساکن شد. از چهاردهسالگی چون به روسی و ترکی و ارمنی مسلط بود، در انجمن وکس (انجمن روابط ایران و شوروی) در رشت مترجم شد. کمی بعد به تهران کوچ کرد و دیپلماش را در تهران گرفت. او خیلی پیشتر در رشت فعالیت حزبی را آغاز کرده بود و ظرف چند سال مسئول شاخهی تعقیب در حزب توده شد که از فعالیتهایش ترور سیاسی امثال صالحی و حسام لنکرانی بود. استپانیان در تابستان ۳۳ دستگیر شد و چنانکه مسکوب اشاره میکند، احتمالا برای فاش نشدن پروندهی قتلها، خیلی زود با دستگاه امنیتی همکاری کرد اما اعترافات عباس اسلامی ترفند استپانیان را خنثی کرد و او به همراه آرسن، پوررضوانی و عباسی به اعدام محکوم شدند، با این همه همکاری همهجانبهی استپانیان با مسئولان زندان که تا حد سیلی زدن به مهندس عُلوی در ملاءعام، بالا گرفته بود، او را از اعدام نجات داد. استپانیان علیرغم همکاریاش با دستگاه امنیتی به دلیل لوطیمنشی و کمک همهجانبه به سایر زندانیان، در زندان چندان منفور نبود اما نفرت خودش از رهبران حزبی را هم پنهان نمیکرد و از همبندانش میخواست جلوی او حرف سیاسی نزنند چون او مجبور است گزارش کند! مومنی نقل میکند که روزی که مشخص شد خسرو روزبه شروع به اعتراف کرده استپانیان از شادی در پوست نمیگنجید و در زندان به هر که میرسید میگفت: «داره مینویسه!» استپانیان پس از آزادی از زندان کار ترجمه و تجارت را جدی گرفت و بعد از ترجمهی فیل در پرونده به سراغ مجموعه آثار چخوف رفت و در تجارت هم کارش به شراکت در مقاطعهکاری با عالیخانی در شرکت آکام رسید. باقر مومنی نقل میکند که استپانیان در تمام سالهای زندان و تجارت حتی یک روز هم ترجمه را کنار نگذاشت و در هر حال «روزی دو سه صفحه» ترجمه میکرد. حالا میراث عظیم مجموعه آثار چخوف با آن ترجمهی درخشان و یک زندگی غریب سیاسی از سروژ استپانیان به یادگار مانده است!
#سروژ_استپانيان
✍🏻 علیرضا اکبری
@moroor_gar
https://shorturl.at/nsQXY
ImgBB
4-CB05-A3-B-6-E5-D-4939-8-D04-3-C610-C71-F273 hosted at ImgBB
Image 4-CB05-A3-B-6-E5-D-4939-8-D04-3-C610-C71-F273 hosted in ImgBB
فرامرز اصلانی و بیژن الهی؛ کتابدوستی و پوشاکبازی
فرامرز اصلانی، دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه لندن که بعدها به موسیقی روی آورد، یکی از دوستان بیژن الهی در لندن بود که بعدتر همخانهاش هم شد. او که هنوز در لندن ساکن است وقتی دربارهٔ بیژن الهی صحبت میکند متأثر میشود. میگوید «نام بیژن خاطرات دوران شیرینی از زندگیام را زنده میکند و چون به یادش میافتم، باورم نمیشود که دیگر نیست».
فرامرز اصلانی روز آشنایی با بیژن را با جزئیات کامل به یاد دارد: «با دوست همخانه، همدل و زندهیادم، بیژن الهی، روزی در چایخانهای که در خیابان کنزینگتون لندن بود آشنا شدم. جایی که هرروز پس از نیمروز در آن بروبچههای ایرانیها که بیشتر دانشجو بودند، گرد هم میآمدند. روزی جوانی را دیدم با موی بلند چینخورده که با یکی از دوستانش، که پس از آشنایی دانستم نامش بهمن شاکری است، قهوه میخوردند. هر دو تازه به شهری آمده بودند که من دو سالی در آن زیسته بودم. بهمن کتابی از ژان ژنه و بیژن جزوهای از آپولینر پیش روی داشتند و این مرا کنجکاو کرد. آنان نیز دفتر سرودههای تی اس الیوت را پیش روی من گسترده یافته بودند. آن زمان من سال نخست دورهٔ روزنامهنگاری را در لندن آغاز کرده بودم و کتاب از دستم نمیافتاد. دیری نگذشت که هر سه دور یک میز نشستیم و گفتوگو آغاز کردیم. پس از زمانی کوتاه من و بیژن دریافتیم که هر دو در یک روز و در یک سال دیده به جهان گشوده بودیم. من در انجمن دانشجویان ایرانی با دوستانی چند به ایرانیانی که نیاز به کمک داشتند مددرسانی میکردیم. با آنها نزد دکترهای معالجشان میرفتیم و دردشان را میگفتیم که بیشتر آنان زبان انگلیسی نمیدانستند. دوست دیگر در این انجمن علیمحمد حقشناس بود که در رشتهٔ فونتیکس، به گمانم آواشناسی، درس میخواند. انجمن ماهنامهای نیز بیرون میداد به نام پژوهش. پس از چندی من سردبیر آن شدم و با همکاری بیژن و بهمن و شفیعی با دشواری بسیار نخستین شماره را چاپخش کردیم. در همهٔ مدت چیزی که توجه مرا جلب میکرد این بود که بیژن اهل کتاب بود. به گفتهٔ خودش آمده بود تا چندی زندگی در دیار شاعران و نویسندگانی را که از آنان دستمایه گرفته بود بیازماید. پل میرابو را از نزدیک ببیند و در کتابفروشیهای پاریس و لندن پرسه بزند. بهراستی من از او آموختم که برای آنکه کارم دگرگونه باشد، تا میتوانم با شعر و موسیقی جهان آشنا شوم».
با بازگشت اجباری بهمن شاکری به ایران بود که بیژن و فرامرز همخانه شدند؛ کارهای مشترکی را آغاز کردند و سبک زندگیشان زبانزد دانشجویان دیگر شد: «من و بیژن هر دو پوشاکباز بودیم! دوست داشتیم خوشپوش باشیم و این نیز یکی دیگر از گرایشهای دوستی میان ما بود. از شکم میزدیم ولی از پوشاک نه! این پوشاکبازی تنها وجه اشتراکمان نبود.
پس از چندی بیژن بر آن شد که چهار شاعر یونانی –کاوافی و الیتیس و سفریس و ریتسوس– را با یکدیگر به پارسی برگردانیم. من متن انگلیسی را ترجمه میکردم و بیژن آنها را واسازی میکرد. چون میخواستم بدانم این شاعران با چه وزن و ترکیبی میسرودند، الفبای یونانی آموختم که در بیان موسیقی کلام آنان و آنکه آیا قافیه در کار است یا نه، بیژن را گمراه نکرده باشم. این دانش من از زبان یونانی تنها تا مرز مقایسهٔ پایان بیتها بود و معنی آنها را نمیدانستم. گمانم این برگردانها در ماهنامهٔ اندیشه و هنر آن زمان با سرپرستی شمیم بهار چاپ شدند. پس از چندی کار بر روی شعرهای آرتور رمبو و گیوم آپولینر –که این آخری را فریدون رهنما ویراستاری کرده بود– بیژن که دلبستگی ویژهای به بانویی که در پاریس زندگی میکرد پیدا کرده بود بار سفر بست.»
▪️از «روشنفکر شاعر و کافهگرد عارف، گزارشی از زندگی شاعر "شعر دیگر": بیژن الهی»، امید ایرانمهر، اندیشهی پویا، شمارهٔ ۳۳، ویژهٔ نوروز ۱۳۹۵
تصویر: ترجمهٔ فرامرز اصلانی از شعر کاوافی
سرودهٔ دیگری از فرامرز اصلانی
#یاد
@kaaghaz
فرامرز اصلانی، دانشجوی روزنامهنگاری دانشگاه لندن که بعدها به موسیقی روی آورد، یکی از دوستان بیژن الهی در لندن بود که بعدتر همخانهاش هم شد. او که هنوز در لندن ساکن است وقتی دربارهٔ بیژن الهی صحبت میکند متأثر میشود. میگوید «نام بیژن خاطرات دوران شیرینی از زندگیام را زنده میکند و چون به یادش میافتم، باورم نمیشود که دیگر نیست».
فرامرز اصلانی روز آشنایی با بیژن را با جزئیات کامل به یاد دارد: «با دوست همخانه، همدل و زندهیادم، بیژن الهی، روزی در چایخانهای که در خیابان کنزینگتون لندن بود آشنا شدم. جایی که هرروز پس از نیمروز در آن بروبچههای ایرانیها که بیشتر دانشجو بودند، گرد هم میآمدند. روزی جوانی را دیدم با موی بلند چینخورده که با یکی از دوستانش، که پس از آشنایی دانستم نامش بهمن شاکری است، قهوه میخوردند. هر دو تازه به شهری آمده بودند که من دو سالی در آن زیسته بودم. بهمن کتابی از ژان ژنه و بیژن جزوهای از آپولینر پیش روی داشتند و این مرا کنجکاو کرد. آنان نیز دفتر سرودههای تی اس الیوت را پیش روی من گسترده یافته بودند. آن زمان من سال نخست دورهٔ روزنامهنگاری را در لندن آغاز کرده بودم و کتاب از دستم نمیافتاد. دیری نگذشت که هر سه دور یک میز نشستیم و گفتوگو آغاز کردیم. پس از زمانی کوتاه من و بیژن دریافتیم که هر دو در یک روز و در یک سال دیده به جهان گشوده بودیم. من در انجمن دانشجویان ایرانی با دوستانی چند به ایرانیانی که نیاز به کمک داشتند مددرسانی میکردیم. با آنها نزد دکترهای معالجشان میرفتیم و دردشان را میگفتیم که بیشتر آنان زبان انگلیسی نمیدانستند. دوست دیگر در این انجمن علیمحمد حقشناس بود که در رشتهٔ فونتیکس، به گمانم آواشناسی، درس میخواند. انجمن ماهنامهای نیز بیرون میداد به نام پژوهش. پس از چندی من سردبیر آن شدم و با همکاری بیژن و بهمن و شفیعی با دشواری بسیار نخستین شماره را چاپخش کردیم. در همهٔ مدت چیزی که توجه مرا جلب میکرد این بود که بیژن اهل کتاب بود. به گفتهٔ خودش آمده بود تا چندی زندگی در دیار شاعران و نویسندگانی را که از آنان دستمایه گرفته بود بیازماید. پل میرابو را از نزدیک ببیند و در کتابفروشیهای پاریس و لندن پرسه بزند. بهراستی من از او آموختم که برای آنکه کارم دگرگونه باشد، تا میتوانم با شعر و موسیقی جهان آشنا شوم».
با بازگشت اجباری بهمن شاکری به ایران بود که بیژن و فرامرز همخانه شدند؛ کارهای مشترکی را آغاز کردند و سبک زندگیشان زبانزد دانشجویان دیگر شد: «من و بیژن هر دو پوشاکباز بودیم! دوست داشتیم خوشپوش باشیم و این نیز یکی دیگر از گرایشهای دوستی میان ما بود. از شکم میزدیم ولی از پوشاک نه! این پوشاکبازی تنها وجه اشتراکمان نبود.
پس از چندی بیژن بر آن شد که چهار شاعر یونانی –کاوافی و الیتیس و سفریس و ریتسوس– را با یکدیگر به پارسی برگردانیم. من متن انگلیسی را ترجمه میکردم و بیژن آنها را واسازی میکرد. چون میخواستم بدانم این شاعران با چه وزن و ترکیبی میسرودند، الفبای یونانی آموختم که در بیان موسیقی کلام آنان و آنکه آیا قافیه در کار است یا نه، بیژن را گمراه نکرده باشم. این دانش من از زبان یونانی تنها تا مرز مقایسهٔ پایان بیتها بود و معنی آنها را نمیدانستم. گمانم این برگردانها در ماهنامهٔ اندیشه و هنر آن زمان با سرپرستی شمیم بهار چاپ شدند. پس از چندی کار بر روی شعرهای آرتور رمبو و گیوم آپولینر –که این آخری را فریدون رهنما ویراستاری کرده بود– بیژن که دلبستگی ویژهای به بانویی که در پاریس زندگی میکرد پیدا کرده بود بار سفر بست.»
▪️از «روشنفکر شاعر و کافهگرد عارف، گزارشی از زندگی شاعر "شعر دیگر": بیژن الهی»، امید ایرانمهر، اندیشهی پویا، شمارهٔ ۳۳، ویژهٔ نوروز ۱۳۹۵
تصویر: ترجمهٔ فرامرز اصلانی از شعر کاوافی
سرودهٔ دیگری از فرامرز اصلانی
#یاد
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
فرامرز اصلانی، بیژن الهی و کتابدوستی و پوشاکبازی
امحای ده هزار نسخه از نشریات و کتب کتابخانهٔ ملی
تعداد زیادی کتاب و نشریه (در حدود ۱۰ هزار نسخه) که در میان آنها کتب نفیس و قدیمی و نشریات با ارزش وجود داشته است، جهت امحا در گوشهای از محوطهٔ بیرونی کتابخانهٔ ملی بر روی هم دپو شده و در انتظار خارج شدن از کتابخانه هستند./ جماران
واکنش علیرضا مختارپور، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، به این خبر: «اینها بخشی از نشریات زاید و فرسوده هستند که پس از بررسی های متعدد غیرقابل استفاده تشخیص داده شدهاند و طبق ضوابط امحا میشوند. ضمنا بخشی از نشریات تکراری و زاید که قابل استفاده بودهاند به کتابخانههای کشور اهدا شدهاند.»/لیزنا
ماجرای امحای کتب و نشریات کتابخانهٔ ملی یک مشکل چندلایه است. اول اینکه چرا امحا؟ مگر جنس قاچاق گرفتید؟ مگر محموله تریاک و ویسکی کشف کردید؟ بعد اینکه چرا سایت جماران نگران از بین رفتن نشریات شده و به خطر بزرگتر بیتوجه است؟ از بین رفتن صدها نشریه شاید یک اشتباه باشد، اما تداوم سوءمدیریت خطر تکرار اشتباهات پیدر پی را دارد. به عکسها که نگاه میکنیم، تشخیص نام نشریات دشوار است. در یک نمونهٔ قابلتشخیص، فقط از یک شماره مجلهٔ خواندنیها دهها نسخه دیده میشود. اگر این مشت نمونهٔ خروار باشد، متاسفانه باید پذیرفت که مخازن کتابخانهٔ ملی کوچک و محدود است، نیازی نیست که فقط از یک شمارهٔ نشریهای، مثلاً ۵۰ نسخه در کتابخانهٔ ملی نگهداری شود. مدیریت فضای مخزن امری تخصصی است که بیشک مدیران نظام از آن بیبهرهاند. در قوانین کتابخانهٔ ملی فروش مازاد نشریات و حتی امحا و اهدا ذکر شده است، اما جداً باز هم باید بپرسیم خب چرا امحا؟! چرا این نشریات فروخته نشدند؟ در منطق شما اینها بیتالمال است، چرا بیتالمال امحا شده است؟ دیگر اینکه آن بخش از نشریات مازاد که به گفته رئیس کتابخانه طبق قانون «مبادله و اهدا»ی کتابخانهٔ ملی اهدا شده کدام نشریات بودند و به کدام کتابخانه اهدا شدند؟ چرا به دانشگاهها اهدا نشده؟ این مثلاً کتابخانهها چه تعداد از مازاد را دریافت کردند؟ آنچه خبرنگار جماران باید پی میگرفت این بود. وگرنه مدیریت مخزن ضروری است. اما مدیر میگوید فرسوده و زائد بود، خبرنگار هم نمیپرسد چرا امحا.
Gholip
#خبر
@kaaghaz
تعداد زیادی کتاب و نشریه (در حدود ۱۰ هزار نسخه) که در میان آنها کتب نفیس و قدیمی و نشریات با ارزش وجود داشته است، جهت امحا در گوشهای از محوطهٔ بیرونی کتابخانهٔ ملی بر روی هم دپو شده و در انتظار خارج شدن از کتابخانه هستند./ جماران
واکنش علیرضا مختارپور، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، به این خبر: «اینها بخشی از نشریات زاید و فرسوده هستند که پس از بررسی های متعدد غیرقابل استفاده تشخیص داده شدهاند و طبق ضوابط امحا میشوند. ضمنا بخشی از نشریات تکراری و زاید که قابل استفاده بودهاند به کتابخانههای کشور اهدا شدهاند.»/لیزنا
ماجرای امحای کتب و نشریات کتابخانهٔ ملی یک مشکل چندلایه است. اول اینکه چرا امحا؟ مگر جنس قاچاق گرفتید؟ مگر محموله تریاک و ویسکی کشف کردید؟ بعد اینکه چرا سایت جماران نگران از بین رفتن نشریات شده و به خطر بزرگتر بیتوجه است؟ از بین رفتن صدها نشریه شاید یک اشتباه باشد، اما تداوم سوءمدیریت خطر تکرار اشتباهات پیدر پی را دارد. به عکسها که نگاه میکنیم، تشخیص نام نشریات دشوار است. در یک نمونهٔ قابلتشخیص، فقط از یک شماره مجلهٔ خواندنیها دهها نسخه دیده میشود. اگر این مشت نمونهٔ خروار باشد، متاسفانه باید پذیرفت که مخازن کتابخانهٔ ملی کوچک و محدود است، نیازی نیست که فقط از یک شمارهٔ نشریهای، مثلاً ۵۰ نسخه در کتابخانهٔ ملی نگهداری شود. مدیریت فضای مخزن امری تخصصی است که بیشک مدیران نظام از آن بیبهرهاند. در قوانین کتابخانهٔ ملی فروش مازاد نشریات و حتی امحا و اهدا ذکر شده است، اما جداً باز هم باید بپرسیم خب چرا امحا؟! چرا این نشریات فروخته نشدند؟ در منطق شما اینها بیتالمال است، چرا بیتالمال امحا شده است؟ دیگر اینکه آن بخش از نشریات مازاد که به گفته رئیس کتابخانه طبق قانون «مبادله و اهدا»ی کتابخانهٔ ملی اهدا شده کدام نشریات بودند و به کدام کتابخانه اهدا شدند؟ چرا به دانشگاهها اهدا نشده؟ این مثلاً کتابخانهها چه تعداد از مازاد را دریافت کردند؟ آنچه خبرنگار جماران باید پی میگرفت این بود. وگرنه مدیریت مخزن ضروری است. اما مدیر میگوید فرسوده و زائد بود، خبرنگار هم نمیپرسد چرا امحا.
Gholip
#خبر
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
امحای ده هزار از نشریات و کتب کتابخانهٔ ملی
دنیل کانمن، روانشناس برجستهٔ برندهٔ نوبل، در نود سالگی درگذشت.
کانمن استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون بود و رشتهٔ اقتصاد رفتاری بر پایهٔ پژوهشهای او شکل گرفت. او هیچ تحصیلاتی در زمینهٔ اقتصاد نداشت، اما در سال ۲۰۰۲ برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد شد.
یکی از مشهورترین آثار کانمن، تفکر بیدرنگ و بادرنگ در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. مبنای اصلی این کتاب تحقیقاتی است که او در دههٔ ۱۹۷۰ با همکاری آموس توِرسکی به انجام رسانده بود.
او در این کتاب فرضیهٔ دیرپایی را دربارهٔ رفتار انسانها رد میکند، اینکه «انسان موجودی منطقی است و بر اساس علایق خودش رفتار میکند». بر اساس پژوهشهای کانمن، شیوهٔ تفکر و تصمیمگیری انسان از دو سیستم تبعیت میکند: سیستم بیدرنگ که شهودی و احساسی است و سیستم بادرنگ که آهستهتر و دقیقتر و منطقیتر است.
از این کتاب چند ترجمه منتشر شده است؛ فکر کردن، بیدرنگ و بادرنگ (نشر ققنوس) و تفکر، سریع و کند (نشر نوین). متأسفانه از کیفیت هیچیک از ترجمهها اطلاعی ندارم. برای مشاهدهٔ جلد این دو ترجمه روی تصویر کلیک کنید.
#خبر
@kaaghaz
کانمن استاد روانشناسی دانشگاه پرینستون بود و رشتهٔ اقتصاد رفتاری بر پایهٔ پژوهشهای او شکل گرفت. او هیچ تحصیلاتی در زمینهٔ اقتصاد نداشت، اما در سال ۲۰۰۲ برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد شد.
یکی از مشهورترین آثار کانمن، تفکر بیدرنگ و بادرنگ در سال ۲۰۱۱ منتشر شد. مبنای اصلی این کتاب تحقیقاتی است که او در دههٔ ۱۹۷۰ با همکاری آموس توِرسکی به انجام رسانده بود.
او در این کتاب فرضیهٔ دیرپایی را دربارهٔ رفتار انسانها رد میکند، اینکه «انسان موجودی منطقی است و بر اساس علایق خودش رفتار میکند». بر اساس پژوهشهای کانمن، شیوهٔ تفکر و تصمیمگیری انسان از دو سیستم تبعیت میکند: سیستم بیدرنگ که شهودی و احساسی است و سیستم بادرنگ که آهستهتر و دقیقتر و منطقیتر است.
از این کتاب چند ترجمه منتشر شده است؛ فکر کردن، بیدرنگ و بادرنگ (نشر ققنوس) و تفکر، سریع و کند (نشر نوین). متأسفانه از کیفیت هیچیک از ترجمهها اطلاعی ندارم. برای مشاهدهٔ جلد این دو ترجمه روی تصویر کلیک کنید.
#خبر
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
دنیل کانمن درگذشت
تولد رستم.
قابی از نگارههای آلبوم ديز. برلين
آلبوم Diez A fol. 71 در برلين . صفحه 14.
digital.staatsbibliothek-berlin.de
تصوير کامل:
https://content.staatsbibliothek-berlin.de/dc/635104741-0014/full/full/0/default.jpg
توضیح و لینک از Mehran DHN
#هنر_تصویرسازی
@kaaghaz
قابی از نگارههای آلبوم ديز. برلين
آلبوم Diez A fol. 71 در برلين . صفحه 14.
digital.staatsbibliothek-berlin.de
تصوير کامل:
https://content.staatsbibliothek-berlin.de/dc/635104741-0014/full/full/0/default.jpg
توضیح و لینک از Mehran DHN
#هنر_تصویرسازی
@kaaghaz
افکار هنرمند لخت و برهنه زاییده نمیشوند
روایت آندره ژید از اسکار وایلد
صبح یکی از روزها اسکار وایلد مقالهای را برای خواندن به من داد که در آن منتقدی ناشی او را تحسین کرده و نوشته بود که او «قصههای زیبا میآفریند تا افکارش را در قالب آنها عرضه کند.» و گفت:
«آنها خیال میکنند که همهٔ افکار لخت و برهنه زاییده میشوند. نمیفهمند که من نمیتوانم به صورت دیگری جز به صورت قصه فکر کنم. مجسمهساز نمیخواهد که فکر خود را در قالب مرمر بیان کند. او مستقیماً "با مرمر فکر میکند".
مردی بود که فقط میتوانست با "برنز" فکر کند. روزی در سر این مرد اندیشهای پیدا شد: اندیشهٔ شادی، شادی یک لحظه. و احساس کرد که باید آن را بیان کند. اما در تمام دنیا یک تکهٔ برنز باقی نمانده بود، زیرا مردم همه را مصرف کرده بودند. و آن مرد احساس کرد که اگر اندیشهاش را بیان نکند دیوانه خواهد شد.
و آنگاه به یاد تکه برنزی افتاد که به روی گور زنش بود، به یاد مجسمهای که برای زینت دادن گور زنش –یگانه زنی که در عمرش دوست داشت– ساخته بود. این مجسمه مجسمهٔ اندوه بود، اندوهی که در زندگی پایدار است. و آن مرد احساس کرد که اگر اندیشهاش را بیان نکند دیوانه خواهد شد.
آنگاه، آن مجسمهٔ اندوه را، اندوهی را که در زندگی پایدار است، برداشت و آن را در هم شکست و ذوب کرد. و از آن مجسمه شادی را ساخت، شادی یک لحظه را.
از کتاب:
▪️بهانهها و بهانههای تازه | آندره ژید | ترجمهٔ رضا سیدحسینی | نشر نیلوفر | ۲۴۰ ص. رقعی | نایاب
#بریده_کتاب
@kaaghaz
روایت آندره ژید از اسکار وایلد
صبح یکی از روزها اسکار وایلد مقالهای را برای خواندن به من داد که در آن منتقدی ناشی او را تحسین کرده و نوشته بود که او «قصههای زیبا میآفریند تا افکارش را در قالب آنها عرضه کند.» و گفت:
«آنها خیال میکنند که همهٔ افکار لخت و برهنه زاییده میشوند. نمیفهمند که من نمیتوانم به صورت دیگری جز به صورت قصه فکر کنم. مجسمهساز نمیخواهد که فکر خود را در قالب مرمر بیان کند. او مستقیماً "با مرمر فکر میکند".
مردی بود که فقط میتوانست با "برنز" فکر کند. روزی در سر این مرد اندیشهای پیدا شد: اندیشهٔ شادی، شادی یک لحظه. و احساس کرد که باید آن را بیان کند. اما در تمام دنیا یک تکهٔ برنز باقی نمانده بود، زیرا مردم همه را مصرف کرده بودند. و آن مرد احساس کرد که اگر اندیشهاش را بیان نکند دیوانه خواهد شد.
و آنگاه به یاد تکه برنزی افتاد که به روی گور زنش بود، به یاد مجسمهای که برای زینت دادن گور زنش –یگانه زنی که در عمرش دوست داشت– ساخته بود. این مجسمه مجسمهٔ اندوه بود، اندوهی که در زندگی پایدار است. و آن مرد احساس کرد که اگر اندیشهاش را بیان نکند دیوانه خواهد شد.
آنگاه، آن مجسمهٔ اندوه را، اندوهی را که در زندگی پایدار است، برداشت و آن را در هم شکست و ذوب کرد. و از آن مجسمه شادی را ساخت، شادی یک لحظه را.
از کتاب:
▪️بهانهها و بهانههای تازه | آندره ژید | ترجمهٔ رضا سیدحسینی | نشر نیلوفر | ۲۴۰ ص. رقعی | نایاب
#بریده_کتاب
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
روایت آندره ژید از اسکار وایلد
Forwarded from بهمن دارالشفایی
دنیاز:
«از این درگاه به اطلاعات تقریباً هر نسخهی خطی «مشرقی» که در کتابخانههای آلمان جا خوش کرده، دسترسی مییابید. در صورت وجود نسخهی اسکن شده به اصل اثر (با امکان دانلود هربار ۱۰۰ صفحه) هم.
زکات علمِ لاینفع»
.
«از این درگاه به اطلاعات تقریباً هر نسخهی خطی «مشرقی» که در کتابخانههای آلمان جا خوش کرده، دسترسی مییابید. در صورت وجود نسخهی اسکن شده به اصل اثر (با امکان دانلود هربار ۱۰۰ صفحه) هم.
زکات علمِ لاینفع»
.
کاغذ
یک راه مناسب برای باوراندن دروغ به افراد بازگویی مکرر آن است، زیرا حس آشنایی را نمیتوان بهراحتی از حقیقت متمایز کرد. نهادهای خودکامه و بازاریابها همیشه این واقعیت را میدانستهاند. – دنیل کانمن، فکرکردن، بیدرنگ و بادرنگ – [بر اساس ترجمهٔ نشر ققنوس] #نقل_قول…
کتاب خواب فرهاد در بیداری منتشر شد
تا به حال مطالب متعددی دربارهٔ فرهاد مهراد نوشته شده. مهمترینش تا پیش از این لابد کتاب چون بوی خوش تلخ کندر بود که بهرغم زحمات نویسنده، چندان «پژوهش» قابل تأملی از آب درنیامده بود.
کتاب خواب فرهاد در بیداری تازهترین کوشش در این زمینه است. نویسندهٔ کتاب، امیر بهاری، روزنامهنگار و نویسندهٔ صاحبنظر حوزهٔ موسیقی است و میتوان امیدوار بود که کتاب چیزی فراتر از تکرار طوطیوار روایتهای یکجانبهٔ معمول باشد. او در بخشی از مقدمه مینویسد:
«متن با محوریتِ چند روزِ بخصوص از زندگی فرهاد نوشته شده است؛ به بیان دقیقتر، فاصلهی زمانی روز آخر کاریِ اسفند که پوران گلفام به خانه میآید و خبر لغو کنسرت نوروز ۱۳۷۸ را میدهد، تا روز کنسرت، یعنی ۶ فروردین ۱۳۷۸، را مدنظرم قرار دادم. وقتی فرهاد خبر لغو کنسرت را میشنود تصمیم میگیرد گیتارش را بردارد و روز اجرا برود جلو سالن محل اجرا، یعنی جلو هتلاستقلال و کنسرت را پشت وانت اجرا کند. البته خانواده و دوستان درنهایت از این تصمیم منصرفش میکنند.»
پیدیاف کتاب را از اینجا دانلود کنید
خرید نسخهٔ کاغذی کتاب در خارج از ایران
▪️خواب فرهاد در بیداری | امیر بهاری | نشر بنیاد تسلیمی (سانتامونیکا-کالیفرنیا) | ۱۸۶ ص. رقعی
#خبر_انتشار_کتاب #کتاب_رایگان
@kaaghaz
تا به حال مطالب متعددی دربارهٔ فرهاد مهراد نوشته شده. مهمترینش تا پیش از این لابد کتاب چون بوی خوش تلخ کندر بود که بهرغم زحمات نویسنده، چندان «پژوهش» قابل تأملی از آب درنیامده بود.
کتاب خواب فرهاد در بیداری تازهترین کوشش در این زمینه است. نویسندهٔ کتاب، امیر بهاری، روزنامهنگار و نویسندهٔ صاحبنظر حوزهٔ موسیقی است و میتوان امیدوار بود که کتاب چیزی فراتر از تکرار طوطیوار روایتهای یکجانبهٔ معمول باشد. او در بخشی از مقدمه مینویسد:
«متن با محوریتِ چند روزِ بخصوص از زندگی فرهاد نوشته شده است؛ به بیان دقیقتر، فاصلهی زمانی روز آخر کاریِ اسفند که پوران گلفام به خانه میآید و خبر لغو کنسرت نوروز ۱۳۷۸ را میدهد، تا روز کنسرت، یعنی ۶ فروردین ۱۳۷۸، را مدنظرم قرار دادم. وقتی فرهاد خبر لغو کنسرت را میشنود تصمیم میگیرد گیتارش را بردارد و روز اجرا برود جلو سالن محل اجرا، یعنی جلو هتلاستقلال و کنسرت را پشت وانت اجرا کند. البته خانواده و دوستان درنهایت از این تصمیم منصرفش میکنند.»
پیدیاف کتاب را از اینجا دانلود کنید
خرید نسخهٔ کاغذی کتاب در خارج از ایران
▪️خواب فرهاد در بیداری | امیر بهاری | نشر بنیاد تسلیمی (سانتامونیکا-کالیفرنیا) | ۱۸۶ ص. رقعی
#خبر_انتشار_کتاب #کتاب_رایگان
@kaaghaz
Telegram
عکس و فایل کاغذ
کتاب خواب فرهاد در بیداری منتشر شد
این حسن شکسپیر است که تئاتر او آینۀ زندگی است؛ حسن اوست که آثارش مرهمی است بر شور هذیانآلود کسی که قوۀ خیالش را سرگشته از پی اشباحی فرستاده که نویسندگان دیگر در برابرش احضار کردهاند؛ آری، درمان این شور با خواندن آثار شکسپیر میسر میشود، با خواندن احساسات انسانی به زبانی انسانی، با صحنههایی که شاید سالک زاویهنشین آنها را اموری دنیوی ارزیابی کند و کشیش اعترافنیوش مقدمهای بر پیشروی شور و سودا.
– دکتر سمیوئل جانسن، از پیشگفتار شکسپیر–
به مناسبت سالروز درگذشت و شاید تولد شکسپیر
#نقل_قول #یاد
@kaaghaz
– دکتر سمیوئل جانسن، از پیشگفتار شکسپیر–
به مناسبت سالروز درگذشت و شاید تولد شکسپیر
#نقل_قول #یاد
@kaaghaz
pdf (1) (1).pdf
1.8 MB
نوشتن یعنی زندگی با «دیگری»
گفتوگو با احمد اخوت، به مناسبت انتشار نویسندگان مشغول کارند
(شبنم کهنچی، اعتماد)
▪️شما چطور مینویسید؟
▫️من بیشترِ كارم ذهنینويسی است. سالهاست تمرین كردم ذهنی بنویسم. بسیاری از قسمتهایی كه میخواهم بنویسم قبلاً در ذهن نوشتهام. كار جالبی است؛ مثلاً وقتی پیادهروی روزانه میكنید، میتوانید ذهنینويسی كنید، پیشینهنویسی كنید. بخشی از این مشكل كه قلم جلو نمیرود به این خاطر است كه پیشینه ننوشتهاید. پیشینه بسیار مهم است و در هر نویسندهای نیز متفاوت است. بعضی از افراد حتی از خوابهایشان نوشتن را شروع میکنند. گراهام گرین كتابی دارد به نام خاطرات خواب كه میتوان سرچشمهٔ بسیاری از داستانهایش را در آن دید؛ یعنی نطفهٔ اولیهٔ داستان در خواب بوده. كار جالبی كه میكرده این بوده كه بالای سر رختخوابش دفترچه گذاشته بوده. شبها از خواب بیدار میشده و هر چه میدیده را مینوشته. قصد چاپ این كتاب را هم نداشته، اما اواخر عمر آنها را به دخترش میسپارد و او هم گزیدهای را منتشر كرده است.
#نشریات
@kaaghaz
گفتوگو با احمد اخوت، به مناسبت انتشار نویسندگان مشغول کارند
(شبنم کهنچی، اعتماد)
▪️شما چطور مینویسید؟
▫️من بیشترِ كارم ذهنینويسی است. سالهاست تمرین كردم ذهنی بنویسم. بسیاری از قسمتهایی كه میخواهم بنویسم قبلاً در ذهن نوشتهام. كار جالبی است؛ مثلاً وقتی پیادهروی روزانه میكنید، میتوانید ذهنینويسی كنید، پیشینهنویسی كنید. بخشی از این مشكل كه قلم جلو نمیرود به این خاطر است كه پیشینه ننوشتهاید. پیشینه بسیار مهم است و در هر نویسندهای نیز متفاوت است. بعضی از افراد حتی از خوابهایشان نوشتن را شروع میکنند. گراهام گرین كتابی دارد به نام خاطرات خواب كه میتوان سرچشمهٔ بسیاری از داستانهایش را در آن دید؛ یعنی نطفهٔ اولیهٔ داستان در خواب بوده. كار جالبی كه میكرده این بوده كه بالای سر رختخوابش دفترچه گذاشته بوده. شبها از خواب بیدار میشده و هر چه میدیده را مینوشته. قصد چاپ این كتاب را هم نداشته، اما اواخر عمر آنها را به دخترش میسپارد و او هم گزیدهای را منتشر كرده است.
#نشریات
@kaaghaz