دستور خط فارسی
ویراست جدید دستور خطّ فارسی در ۸۸ صفحه و با شمارگان ۳ هزار نسخه در ادارۀ نشر فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. برای دسترسی به نسخۀ الکترونیک این کتاب به پیوند زیر در وبگاه #فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی مراجعه کنید:
https://apll.ir/wp-content/upl
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
ویراست جدید دستور خطّ فارسی در ۸۸ صفحه و با شمارگان ۳ هزار نسخه در ادارۀ نشر فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. برای دسترسی به نسخۀ الکترونیک این کتاب به پیوند زیر در وبگاه #فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی مراجعه کنید:
https://apll.ir/wp-content/upl
فرهنگستان زبان و ادب فارسی
Twitter
ویراست جدید دستور خطّ فارسی در ۸۸ صفحه و با شمارگان ۳هزار نسخه در ادارۀ نشر فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شده است. برای دسترسی به نسخۀ الکترونیک این کتاب به پیوند زیر در وبگاه #فرهنگستان_زبان_و_ادب_فارسی مراجعه کنید:
https://t.co/739DPeHBG1
https://t.co/739DPeHBG1
.
#ایران_واقعیت_سرزمینی (۶)
قرن پنجم و ششم هجری
قلمرو ایرانویچ در نصوص دینی باستان، و نیز قلمرو ایران در متون تاریخی و جغرافیایی کهن غالباً میان دو رود جیحون و فرات (در ترکمنستان و عراق) است که در قصاید درباری فارسی نیز همین گستره، مملکت ایران و قلمرو حکومتی بسیاری از دربارهای ایرانی معرفی شده است. نمونۀ نزدیک به واقع آن در اشعار شاعران عصر غزنوی و آل سلجوق و نیز شاعران عصر ایلخانی و صفوی است.
مثلاً امیر معزی (ف ۵۲۱ ق) در مدحِ سنجر سلجوقی گفته است:
از پدر بگذشتهای در ملک و گیتی داشتن
حجت آن هست نزدیک خردمندان مبین
بود ملک او ز جیحون و فرات و ملک توست
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
کتاب تاریخی راحة الصدور نوشتۀ راوندی تاریخنگار دربار آل سلجوق گزارشی دارد منطبق با همین ابیات امیر معزی. راوندی، آمدوشد پادشاهان سلجوقی و لشکریانشان را در سرزمینهای میان رود جیحون تا دریای روم گزارش کرده است. شهرهایی را که در قلمرو حکمرانی دربار سلجوقی بود برشمرده و گفته پادشاه به لشکریانش در اغلب آن شهرها املاک و اقطاعاتی بخشیده بود تا همیشه هزینه و علوفۀ برای آنان آماده باشد (ص ۱۳۱). در وصف گسترۀ فرمانروایی ملکشاه سلجوقی پدر سنجر حکایتی آورده بسیار شنیدنی:
«چون لشکر به #جیحون بگذشت نظامُ الملک [توسی] رسم اُجرَت ملاّحان بر #انطاکیه (در ترکیه) نبشت، چون سلطان برنشست ملاحان فریاد کردند که ما قومی درویشانیم معیشت ما از این آب است اگر جوانی از اینجا به انطاکیه رود پیر باز آید. سلطان نظام [الملک] را گفت ای پذر! این چه سردی است؟ ما را در ین ولایت چندان دسترس نیست که حواله به انطاکیه میباید کرد؟
وزیر گفت: ای خداوند! ایشان را به جایی رفتن حاجت نباشد؛ حواشی ما برات ایشان به زر نقد باز خرند؛ بنده این را جهت تعظیم مُلک و بسطت پادشاهی فرمود تا جهانیان بدانند که فُسحَت ممکلت ما و نفاذ حکم پادشاه از کجا تا به کجاست و ناقلان در تاریخ بنویسند».
(راحة الصدور، ص ۱۲۸- ۱۲۹).
راوندی در ادامه گوید که:
« سلطان ملکشاه در مدت پادشاهی دو بار از انطاکیه (در ترکیه) به #اوزکند (شهری در #قرقیزستان) شده بود نوبت آخرین در سنۀ احدی و ثمانین و اربعمائه (۴۸۱ ق) به انطاکـیّه شد و از آنجا به #لاذِقیـّه (بندری در سوریه) شد به کنار دریا و اسپان را از دریا آب دادند؛ سلطان سجاده خواست و آنجا دو رکعت نماز گزارد شکرانۀ آن که ملک او از اقصای مشرق تا به کنار دریای مغرب رسیده است. ... بندگان خاص خویش را سلطان از اقصای ولایت #شام و ساحل مُحیط اِقطاع داد و شهر #حلب (در سوریه) به قسیم الدوله آقسنقر داد و# رُها (شهری میان #موصل و #شام) به عماد الدوله بوژان، و #مُوصِل به جرکمش داد و از آنجا بازگشت و به #سمرقند شد.»
(همان، ص ۱۲۹؛ و نیز نک. راحة الصدور ذیل خوارزم و کاشغر، بغداد، انطالیه، انطاکیه، قونیه ص ۴۰۴ ).
تصویری که این مورخ از جغرافیای پادشاهی آل سلجوق به دست میدهد با آنچه قصیدهسرایان همزمان وی امیر معزی و انوری دربارۀ گسترۀ ایران سلجوقی از جیحون تا فرات، سرودهاند کاملاً منطبق است. امیر معزی گفته است :
هند و ترکستان و خوارزم و عراق و روم و شام
هرکه دارد بندهٔ فرمان سلطان سنجرست
گرچه فرسنگی بود بالای میدان ملوک
از #حلب تا #کاشغر میدان سلطان سنجرست
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
کیست کاو را زهرهٔ عِصیان سلطان سنجرست
پایتخت کشور وسیع ایران سلجوقی شهر اصفهان بود. نقشۀ ایرانزمین در پادشاهی ملکشاه و سلطان سنجر (قرن پنجم و ششم هجری) از آموی تا فرات و بل تا دریای روم را در بر میگیرد که منطبق است با همان ایرانویچ که در اوستا (وندیداد) آمده و نیز منطبق با قلمرو ایران ساسانی است که وصف شهرها و نواحی آن در دیوارنوشت کعبۀ زردشت و کتیبه موبد کرتیر
....
راوندی، محمدبن علی. ( تألیف ۶۰۳ ق). راحة الصدور و آیة السرور. در تاریخ آل سلجوق. به سعی و تصحیح محمد اقبال. تهران: اساطیر. ۱۳۸۵ ش.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
#ایران_واقعیت_سرزمینی (۶)
قرن پنجم و ششم هجری
قلمرو ایرانویچ در نصوص دینی باستان، و نیز قلمرو ایران در متون تاریخی و جغرافیایی کهن غالباً میان دو رود جیحون و فرات (در ترکمنستان و عراق) است که در قصاید درباری فارسی نیز همین گستره، مملکت ایران و قلمرو حکومتی بسیاری از دربارهای ایرانی معرفی شده است. نمونۀ نزدیک به واقع آن در اشعار شاعران عصر غزنوی و آل سلجوق و نیز شاعران عصر ایلخانی و صفوی است.
مثلاً امیر معزی (ف ۵۲۱ ق) در مدحِ سنجر سلجوقی گفته است:
از پدر بگذشتهای در ملک و گیتی داشتن
حجت آن هست نزدیک خردمندان مبین
بود ملک او ز جیحون و فرات و ملک توست
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
کتاب تاریخی راحة الصدور نوشتۀ راوندی تاریخنگار دربار آل سلجوق گزارشی دارد منطبق با همین ابیات امیر معزی. راوندی، آمدوشد پادشاهان سلجوقی و لشکریانشان را در سرزمینهای میان رود جیحون تا دریای روم گزارش کرده است. شهرهایی را که در قلمرو حکمرانی دربار سلجوقی بود برشمرده و گفته پادشاه به لشکریانش در اغلب آن شهرها املاک و اقطاعاتی بخشیده بود تا همیشه هزینه و علوفۀ برای آنان آماده باشد (ص ۱۳۱). در وصف گسترۀ فرمانروایی ملکشاه سلجوقی پدر سنجر حکایتی آورده بسیار شنیدنی:
«چون لشکر به #جیحون بگذشت نظامُ الملک [توسی] رسم اُجرَت ملاّحان بر #انطاکیه (در ترکیه) نبشت، چون سلطان برنشست ملاحان فریاد کردند که ما قومی درویشانیم معیشت ما از این آب است اگر جوانی از اینجا به انطاکیه رود پیر باز آید. سلطان نظام [الملک] را گفت ای پذر! این چه سردی است؟ ما را در ین ولایت چندان دسترس نیست که حواله به انطاکیه میباید کرد؟
وزیر گفت: ای خداوند! ایشان را به جایی رفتن حاجت نباشد؛ حواشی ما برات ایشان به زر نقد باز خرند؛ بنده این را جهت تعظیم مُلک و بسطت پادشاهی فرمود تا جهانیان بدانند که فُسحَت ممکلت ما و نفاذ حکم پادشاه از کجا تا به کجاست و ناقلان در تاریخ بنویسند».
(راحة الصدور، ص ۱۲۸- ۱۲۹).
راوندی در ادامه گوید که:
« سلطان ملکشاه در مدت پادشاهی دو بار از انطاکیه (در ترکیه) به #اوزکند (شهری در #قرقیزستان) شده بود نوبت آخرین در سنۀ احدی و ثمانین و اربعمائه (۴۸۱ ق) به انطاکـیّه شد و از آنجا به #لاذِقیـّه (بندری در سوریه) شد به کنار دریا و اسپان را از دریا آب دادند؛ سلطان سجاده خواست و آنجا دو رکعت نماز گزارد شکرانۀ آن که ملک او از اقصای مشرق تا به کنار دریای مغرب رسیده است. ... بندگان خاص خویش را سلطان از اقصای ولایت #شام و ساحل مُحیط اِقطاع داد و شهر #حلب (در سوریه) به قسیم الدوله آقسنقر داد و# رُها (شهری میان #موصل و #شام) به عماد الدوله بوژان، و #مُوصِل به جرکمش داد و از آنجا بازگشت و به #سمرقند شد.»
(همان، ص ۱۲۹؛ و نیز نک. راحة الصدور ذیل خوارزم و کاشغر، بغداد، انطالیه، انطاکیه، قونیه ص ۴۰۴ ).
تصویری که این مورخ از جغرافیای پادشاهی آل سلجوق به دست میدهد با آنچه قصیدهسرایان همزمان وی امیر معزی و انوری دربارۀ گسترۀ ایران سلجوقی از جیحون تا فرات، سرودهاند کاملاً منطبق است. امیر معزی گفته است :
هند و ترکستان و خوارزم و عراق و روم و شام
هرکه دارد بندهٔ فرمان سلطان سنجرست
گرچه فرسنگی بود بالای میدان ملوک
از #حلب تا #کاشغر میدان سلطان سنجرست
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
کیست کاو را زهرهٔ عِصیان سلطان سنجرست
پایتخت کشور وسیع ایران سلجوقی شهر اصفهان بود. نقشۀ ایرانزمین در پادشاهی ملکشاه و سلطان سنجر (قرن پنجم و ششم هجری) از آموی تا فرات و بل تا دریای روم را در بر میگیرد که منطبق است با همان ایرانویچ که در اوستا (وندیداد) آمده و نیز منطبق با قلمرو ایران ساسانی است که وصف شهرها و نواحی آن در دیوارنوشت کعبۀ زردشت و کتیبه موبد کرتیر
....
راوندی، محمدبن علی. ( تألیف ۶۰۳ ق). راحة الصدور و آیة السرور. در تاریخ آل سلجوق. به سعی و تصحیح محمد اقبال. تهران: اساطیر. ۱۳۸۵ ش.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
.
#ایران_واقعیت_سرزمینی (۷)
قرن ۱۱ هجری/۱۷میلادی
شاه عباس صفوی از ۹۹۶ تا ۱۰۳۸ قمری، مرزهای ایران را به قلمرو فرمانروایی ساسانی از فرات تا جیحون بازگرداند. گزارشی که در سال ۱۰۲۵ قمری اوحدی بلیانی در هند نوشته حاکی از آن است که شاه عباس اول، سرزمینهایی (الکایی) که هفت هشت شهریار - هرکدام با لقب پادشاه ایران- بر آنها حکم میراندند "یکقلمه" ساخت یعنی زیر فرمان یک قلم درآورد. مرزهای ایرانزمین در آن روزها در شرق خراسان تا ماوراء النهر (جیحون)، در شمال تا گیلانات و گرجستان، و در غرب آذربایجان تا مرز عثمانی و از جنوب تا بحرین گسترده بود.
خلاصۀ سخن اوحدی بلیانی این است:
«...پادشاه عالمگير با تدبير، ... داراى #ايران، حكمفرماى توران، شاه عبّاس صفوى ... در زمان وى ... جميع ظلمه مجبور و مقهور شدهاند و الكاى (سرزمین) موروثى جدّ خويش را مع شئ زايد ... به نيروى بخت و دولت گرفته ... و الكايى كه هفت هشت شهريار حكم مىراندند ... يكقلمه ساخته ... امروز كه ۱۰۲۵ است، پنج مرتبه سپاه #روم را ... زير و زبر ساخته، #گرجستان را تمام مسخّر نموده، #گيلانات بل دارالمرز را تمام تا #بحرين و غيره كه هيچ پادشاهى بر آنها دست نداشته متصرّف شده ...
و چون داراى #توران عبداللّه خان و ولدش عبدالمؤمن خان درگذشتند.[ سال ۱۰۰۶ قمری] ... #خراسان يكقلم به دست عسكر ظفرقرين [ایران] درآمده قليلى از #ماوراءالنّهر به دست تركان ماند و در اين ايّام پادشاه اوزبك ولیمحمّدخان نيز به شرف ملازمت آن حضرت در #صفاهان رسيده، [شاه عباس] مهماندارى وى چنان كرد كه بالاتر از آن ممكن نيست و چون خاطرش از طرف #خراسان و اوزبك جمع است ... بر سپاه #روم زده ... شكست متواتر به ايشان رسانيده باز در كار است.» (عرفات، ۵/ ۲۸۸۲)
ــــــــ
اوحدیبلیانی، تقیالدینمحمدبنمحمد (۱۰۲۵). عرفات العاشقین. تصحیح محمد قهرمان. تهران: کتابخانه مجلس و نشر میراث مکتوب. ۱۳۸۹ ش.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
#ایران_واقعیت_سرزمینی (۷)
قرن ۱۱ هجری/۱۷میلادی
شاه عباس صفوی از ۹۹۶ تا ۱۰۳۸ قمری، مرزهای ایران را به قلمرو فرمانروایی ساسانی از فرات تا جیحون بازگرداند. گزارشی که در سال ۱۰۲۵ قمری اوحدی بلیانی در هند نوشته حاکی از آن است که شاه عباس اول، سرزمینهایی (الکایی) که هفت هشت شهریار - هرکدام با لقب پادشاه ایران- بر آنها حکم میراندند "یکقلمه" ساخت یعنی زیر فرمان یک قلم درآورد. مرزهای ایرانزمین در آن روزها در شرق خراسان تا ماوراء النهر (جیحون)، در شمال تا گیلانات و گرجستان، و در غرب آذربایجان تا مرز عثمانی و از جنوب تا بحرین گسترده بود.
خلاصۀ سخن اوحدی بلیانی این است:
«...پادشاه عالمگير با تدبير، ... داراى #ايران، حكمفرماى توران، شاه عبّاس صفوى ... در زمان وى ... جميع ظلمه مجبور و مقهور شدهاند و الكاى (سرزمین) موروثى جدّ خويش را مع شئ زايد ... به نيروى بخت و دولت گرفته ... و الكايى كه هفت هشت شهريار حكم مىراندند ... يكقلمه ساخته ... امروز كه ۱۰۲۵ است، پنج مرتبه سپاه #روم را ... زير و زبر ساخته، #گرجستان را تمام مسخّر نموده، #گيلانات بل دارالمرز را تمام تا #بحرين و غيره كه هيچ پادشاهى بر آنها دست نداشته متصرّف شده ...
و چون داراى #توران عبداللّه خان و ولدش عبدالمؤمن خان درگذشتند.[ سال ۱۰۰۶ قمری] ... #خراسان يكقلم به دست عسكر ظفرقرين [ایران] درآمده قليلى از #ماوراءالنّهر به دست تركان ماند و در اين ايّام پادشاه اوزبك ولیمحمّدخان نيز به شرف ملازمت آن حضرت در #صفاهان رسيده، [شاه عباس] مهماندارى وى چنان كرد كه بالاتر از آن ممكن نيست و چون خاطرش از طرف #خراسان و اوزبك جمع است ... بر سپاه #روم زده ... شكست متواتر به ايشان رسانيده باز در كار است.» (عرفات، ۵/ ۲۸۸۲)
ــــــــ
اوحدیبلیانی، تقیالدینمحمدبنمحمد (۱۰۲۵). عرفات العاشقین. تصحیح محمد قهرمان. تهران: کتابخانه مجلس و نشر میراث مکتوب. ۱۳۸۹ ش.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
نقشۀ جغرافیایی ایران در عهد شاه عباس صفوی
از اطلس تاریخی ایران (نقشۀ 21)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
از اطلس تاریخی ایران (نقشۀ 21)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
من نوشتم باران /ترانه سرا احمدرضا احمدی / موسیقی فریبرز لاچینی /…
Sepehr Tajpour 2
احمدرضا احمدی در اسلوبهای شاعرانۀ بیرون از نظم کلاسیک فارسی، به قول قدما از شعرای «صاحب طرز» است. در یکی دو هفته پس از درگذشتش - که جامعۀ فرهنگی و ادبی فارسیزبان بیش از تمام عمر شاعر به او اقبال میآورد - میتوان دامنۀ تاثیر فرهنگی و اجتماعی هنر وی را تشخیص داد.
شعرش چقدر به حوزههای بیرون از شعر و شاعری رفته؟ به موسیقی، به فیلمهای سینمایی، به نقاشی، به رمان، به کارت پستالها، به خوشنویسی، و نیز به بیرون از زبان فارسی از رهگذر ترجمه؟
نام ترانه: «من نوشتم بارون...»
خواننده: سیمین قدیری
آهنگساز: فریبرز لاچینی
شاعر: احمدرضا احمدی
https://m.soundcloud.com/sepehr-tajpour-2-1/3a8xfq3blceq
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
شعرش چقدر به حوزههای بیرون از شعر و شاعری رفته؟ به موسیقی، به فیلمهای سینمایی، به نقاشی، به رمان، به کارت پستالها، به خوشنویسی، و نیز به بیرون از زبان فارسی از رهگذر ترجمه؟
نام ترانه: «من نوشتم بارون...»
خواننده: سیمین قدیری
آهنگساز: فریبرز لاچینی
شاعر: احمدرضا احمدی
https://m.soundcloud.com/sepehr-tajpour-2-1/3a8xfq3blceq
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
اشتباه اروپائیان در نامیدن ایران
کسانی با قطعیت میگویند که رضاشاه نام کشور ما را از فارس به ایران تغییر داد. این ادعا نادرست و بیسند است. در تمام منابع کهن داخل ایران از ادوار باستان تا امروز این سرزمین، "ایران" نام دارد. لسترنج (۱۸۵۴-۱۹۳۳) شرقشناس بریتانیایی که در زمان ناصرالدینشاه چند سالی در تهران بوده در کتاب سرزمینهای خلافت شرقی میگوید ما اروپائیان به خطا ایران را پرشیا مینامیم:
«ایالت فارس مُوطن پادشاهان هخامنشی و مرکز دولت آنهاست. یونانیان این ایالت را به نام Persis میشناختند. و این کلمه را که فقط اسم آن ایالت بود اشتباهاً بر تمام ایران اطلاق میکردند. این اشتباه یونانیان تا کنون در تمام اروپا باقی و شایع است و ما اروپائیان تمام مملکت ایران را به نام Persia که مشتق از همان Persis و است میخوانیم در صورتیکه خود ایرانیان مملکت خود را ایران مینامند و فارس که همان پرسیس قدیم باشد فقط یکی از ایالتهای جنوبی ایران است».
The Lands Of The Eastern Caliphate,1905, p 248.
گی لسترنج. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. ترجمۀ محمود عرفان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۶۴ ش.
@karvandparsi
اشتباه اروپائیان در نامیدن ایران
کسانی با قطعیت میگویند که رضاشاه نام کشور ما را از فارس به ایران تغییر داد. این ادعا نادرست و بیسند است. در تمام منابع کهن داخل ایران از ادوار باستان تا امروز این سرزمین، "ایران" نام دارد. لسترنج (۱۸۵۴-۱۹۳۳) شرقشناس بریتانیایی که در زمان ناصرالدینشاه چند سالی در تهران بوده در کتاب سرزمینهای خلافت شرقی میگوید ما اروپائیان به خطا ایران را پرشیا مینامیم:
«ایالت فارس مُوطن پادشاهان هخامنشی و مرکز دولت آنهاست. یونانیان این ایالت را به نام Persis میشناختند. و این کلمه را که فقط اسم آن ایالت بود اشتباهاً بر تمام ایران اطلاق میکردند. این اشتباه یونانیان تا کنون در تمام اروپا باقی و شایع است و ما اروپائیان تمام مملکت ایران را به نام Persia که مشتق از همان Persis و است میخوانیم در صورتیکه خود ایرانیان مملکت خود را ایران مینامند و فارس که همان پرسیس قدیم باشد فقط یکی از ایالتهای جنوبی ایران است».
The Lands Of The Eastern Caliphate,1905, p 248.
گی لسترنج. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی. ترجمۀ محمود عرفان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. ۱۳۶۴ ش.
@karvandparsi
.
شاعر کامل کیست؟
«شاعر کامل کسی است که لااقل بیست هزار بیت از غزل و قصیده و رباعی و مثنوی گفته باشد ... و از آن بیست هزار بیت، هزار بیت در آن مرتبه باشد که بر زبانها جاری و مذکور گردد ... نه آنکه در مدت شصت سال شاعری کلیات اشعارش از هزار بیت تجاوز نکند و آن که نظم کرده نیز از دیگران برداشته و هرمعنی که به خاطرش خوش آمده از شاعری، آن را به حبالۀ تصرف و قید ملکیّه در آورده و آن را معنی تازۀ خود نام نهاده»(۱)
میر تذکره این معیار سنگین را در شرح حال میرداماد، فیلسوف مشهور روزگارش آورده و اشعاری ازو نیز برگزیده است. با این معیار تقی کاشی، تاریخ شعر فارسی خلوت میشود.
او معیار شاعر کامل در شعر منظوم را به دست داده، اما معیار شاعر کامل در شعر منثور معاصر را چگونه میشود برساخت تا شاعر از مُتشاعر، و شُوَیعِر از شُعروُر بازشناخته شود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. تذکرۀ خلاصة الاشعار، تقیالدین کاشانی. دستنویس ۱۰۱۳ قمری. کتابخانۀ مجلس. ش۳۳۳. (گ۳۷۲ ر)
پ.ن. درجات سخنسرایان: فحل> شاعر> شُوَیعِر> شعرور (اقرب الموارد)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
شاعر کامل کیست؟
«شاعر کامل کسی است که لااقل بیست هزار بیت از غزل و قصیده و رباعی و مثنوی گفته باشد ... و از آن بیست هزار بیت، هزار بیت در آن مرتبه باشد که بر زبانها جاری و مذکور گردد ... نه آنکه در مدت شصت سال شاعری کلیات اشعارش از هزار بیت تجاوز نکند و آن که نظم کرده نیز از دیگران برداشته و هرمعنی که به خاطرش خوش آمده از شاعری، آن را به حبالۀ تصرف و قید ملکیّه در آورده و آن را معنی تازۀ خود نام نهاده»(۱)
میر تذکره این معیار سنگین را در شرح حال میرداماد، فیلسوف مشهور روزگارش آورده و اشعاری ازو نیز برگزیده است. با این معیار تقی کاشی، تاریخ شعر فارسی خلوت میشود.
او معیار شاعر کامل در شعر منظوم را به دست داده، اما معیار شاعر کامل در شعر منثور معاصر را چگونه میشود برساخت تا شاعر از مُتشاعر، و شُوَیعِر از شُعروُر بازشناخته شود؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. تذکرۀ خلاصة الاشعار، تقیالدین کاشانی. دستنویس ۱۰۱۳ قمری. کتابخانۀ مجلس. ش۳۳۳. (گ۳۷۲ ر)
پ.ن. درجات سخنسرایان: فحل> شاعر> شُوَیعِر> شعرور (اقرب الموارد)
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi
.
«به نظر شما بهترین و مهمترین کتاب دکتر شفیعی کدکنی کدام است؟»
یکی از دوستان گرامی این سؤال را از بنده پرسیدهاند:
درود و آروزی شادی و تندرستی
نام بردن از «بهترین و مهمترین» کتاب استاد شفیعی کدکنی برایم خیلی دشوار است؛ چون تعیینِ "بهترین و مهمترین،" بدون معیار مشخص، قاعدتاً یک کنش ذوقی و شخصی خواهد بود. دیگر این که همه کتابهای استاد را با دقت نخواندهام و دربارۀ دامنۀ تأثیر آنها نیز اطلاعات متمایز کنندهای ندارم. اما برای این که اجابت امر کرده باشم دست و پایی میزنم و فهم خودم از استادُنا را خدمتتان تقدیم میکنم.
نوشتار و گفتار دانشگاهی استاد شفیعی کدکنی دربارۀ ادبیات سه خاستگاه دارد: دانش، تحلیل، سلیقه؛ که به ظهور سه گونه سخن در آثار ایشان انجامیده است:
1. استنادی: بر اساس ارجاع به اسناد اصیل و معتبر (در پژوهشهای متن شناختی، بررسیهای ادبی، تاریخی و فرهنگی)
2. تحلیلی: اندیشهها و فکرهای انتقادی، یا کاربست روش در تحلیل موضوعات
3. سلیقهای: ارزشگذاری و موضعگیری گاه اغراقآمیز دربارۀ مسائل ادبی
رویکرد اول به او مرجعیت علمی و صفت علامه را عطا کرده است؛
رویکرد دوم به او خلاقیت فکری و پیشگامی در تفکر ادبی بخشیده است؛
رویکرد سوم از او چهرهای تناقضآلود و مخالفتراش ساخته است.
در کتابها و مقالات استاد هر سه رویکرد دیده میشود. هرچه از پژوهشهای آغازین ایشان به امروز میآییم رویکرد سلیقهای آشکارتر و تندتر میشود. مثلاً در آثار اولیۀ ایشان مثل کتاب صور خیال در شعر فارسی سلیقه دخالت کمتری دارد تا در کتاب با چراغ و آینه، که واکنشهای بسیار و گاه تند طرفداران شعر پسانیمایی را در پی داشته است.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi..
«به نظر شما بهترین و مهمترین کتاب دکتر شفیعی کدکنی کدام است؟»
یکی از دوستان گرامی این سؤال را از بنده پرسیدهاند:
درود و آروزی شادی و تندرستی
نام بردن از «بهترین و مهمترین» کتاب استاد شفیعی کدکنی برایم خیلی دشوار است؛ چون تعیینِ "بهترین و مهمترین،" بدون معیار مشخص، قاعدتاً یک کنش ذوقی و شخصی خواهد بود. دیگر این که همه کتابهای استاد را با دقت نخواندهام و دربارۀ دامنۀ تأثیر آنها نیز اطلاعات متمایز کنندهای ندارم. اما برای این که اجابت امر کرده باشم دست و پایی میزنم و فهم خودم از استادُنا را خدمتتان تقدیم میکنم.
نوشتار و گفتار دانشگاهی استاد شفیعی کدکنی دربارۀ ادبیات سه خاستگاه دارد: دانش، تحلیل، سلیقه؛ که به ظهور سه گونه سخن در آثار ایشان انجامیده است:
1. استنادی: بر اساس ارجاع به اسناد اصیل و معتبر (در پژوهشهای متن شناختی، بررسیهای ادبی، تاریخی و فرهنگی)
2. تحلیلی: اندیشهها و فکرهای انتقادی، یا کاربست روش در تحلیل موضوعات
3. سلیقهای: ارزشگذاری و موضعگیری گاه اغراقآمیز دربارۀ مسائل ادبی
رویکرد اول به او مرجعیت علمی و صفت علامه را عطا کرده است؛
رویکرد دوم به او خلاقیت فکری و پیشگامی در تفکر ادبی بخشیده است؛
رویکرد سوم از او چهرهای تناقضآلود و مخالفتراش ساخته است.
در کتابها و مقالات استاد هر سه رویکرد دیده میشود. هرچه از پژوهشهای آغازین ایشان به امروز میآییم رویکرد سلیقهای آشکارتر و تندتر میشود. مثلاً در آثار اولیۀ ایشان مثل کتاب صور خیال در شعر فارسی سلیقه دخالت کمتری دارد تا در کتاب با چراغ و آینه، که واکنشهای بسیار و گاه تند طرفداران شعر پسانیمایی را در پی داشته است.
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
@karvandparsi..
Harekat 2
حرکت جوهری
.
سخنرانی:
تأثرات صائب تبریزی از نظریه اصالت وجود ملاصدرا
00:01:07 : معرفی خود و پژوهش
00:09:06 در بیان روش
00:17:38 نسبت ملاصدرا و صائب
00:26:20 اصالت وجود در نزد صدرا
00:35:08 ملارجبعلی مخالف اصالت وجود
00:36:17 عالم ایجاد ابداع صائب
00:51:15 اضطراب صائب از عالم ایجاد
00:55:23 تناقض در نگاه صائب به عالم وجود
00:59:17 نقصی در مطالعات فکر و فرهنگ ما
01:01:07 استعارههای وجود صائب
01:09:24 سه مفهوم صدرایی در استعاره باغ برای وجود
01:12:50 وجود کانون شعر نازک خیال
01:18:52 اسلوب معادله شناخت بر اساس وجود عینی
01:22:30 سخنان دکتر ادیب
01:33:59 پاسخ
01:36:28 دکتر ادیب
01:38:24 پاسخ
01:40:56 دکتر محسنیان، پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم
01:45:23 پاسخ
01:51:37 مهندس مقصودلو
01:53:51 دکتر مکریچی
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
.
سخنرانی:
تأثرات صائب تبریزی از نظریه اصالت وجود ملاصدرا
00:01:07 : معرفی خود و پژوهش
00:09:06 در بیان روش
00:17:38 نسبت ملاصدرا و صائب
00:26:20 اصالت وجود در نزد صدرا
00:35:08 ملارجبعلی مخالف اصالت وجود
00:36:17 عالم ایجاد ابداع صائب
00:51:15 اضطراب صائب از عالم ایجاد
00:55:23 تناقض در نگاه صائب به عالم وجود
00:59:17 نقصی در مطالعات فکر و فرهنگ ما
01:01:07 استعارههای وجود صائب
01:09:24 سه مفهوم صدرایی در استعاره باغ برای وجود
01:12:50 وجود کانون شعر نازک خیال
01:18:52 اسلوب معادله شناخت بر اساس وجود عینی
01:22:30 سخنان دکتر ادیب
01:33:59 پاسخ
01:36:28 دکتر ادیب
01:38:24 پاسخ
01:40:56 دکتر محسنیان، پوزیتیویسم یا اگزیستانسیالیسم
01:45:23 پاسخ
01:51:37 مهندس مقصودلو
01:53:51 دکتر مکریچی
سخنرانیهای محمود فتوحی
#محمودفتوحی
#کاروندپارسی
#سخنرانی_فتوحی
@karvandparsi
.
.
منتشر شد:
صُوَرِ خیالِ مُتعالیه
(خوانش صدرایی اندیشههای صائب تبریزی)
محمود فتوحی
انتشارات سخن
شهریور 1402
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
منتشر شد:
صُوَرِ خیالِ مُتعالیه
(خوانش صدرایی اندیشههای صائب تبریزی)
محمود فتوحی
انتشارات سخن
شهریور 1402
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
تاریخ ادبیات، خرابآباد سخنوری
«بدون شک زادنِ اسلوب تازه در سخنوری، مولود پیدایی نگرش تازه یا دگرگونی گفتمانی است. هر گفتمان ادبی تازه، با سرپیچی از چارچوبهای نظام گزارهایِ گفتمان مسلط آغاز میشود. یک نظم گفتاری تازه در واقع، تخریبِ خلاقانۀ گفتمان حاکم است؛ شکلی از واژگوننوسازی یا خرابآبادگری است. تخریب خلاق، پیشرانِ تحولات گفتمانی در تاریخ است و در ادبیاتشناسی، تاریخ ادبی را "خرابآبادِ سخنوری" توان نامید. ساحتی که در آن یک سبک تازه در دژهای سبک کهنه ترک میاندازد و از آن ترکها جوانه میروید.»
کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، دیباچه، ص 11
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
«بدون شک زادنِ اسلوب تازه در سخنوری، مولود پیدایی نگرش تازه یا دگرگونی گفتمانی است. هر گفتمان ادبی تازه، با سرپیچی از چارچوبهای نظام گزارهایِ گفتمان مسلط آغاز میشود. یک نظم گفتاری تازه در واقع، تخریبِ خلاقانۀ گفتمان حاکم است؛ شکلی از واژگوننوسازی یا خرابآبادگری است. تخریب خلاق، پیشرانِ تحولات گفتمانی در تاریخ است و در ادبیاتشناسی، تاریخ ادبی را "خرابآبادِ سخنوری" توان نامید. ساحتی که در آن یک سبک تازه در دژهای سبک کهنه ترک میاندازد و از آن ترکها جوانه میروید.»
کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، دیباچه، ص 11
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
تکبیتخوانی در سبک هندی
مشهور است که در سبک هندی، میدان اندیشه و دید شاعر محدود به وسعت تکبیت است. دلیل این امر را جهاننگری ذرهبینی و باریکاندیش شاعر میدانند و استدلال میکنند که چون اندیشۀ شعری مولود لحظۀ رمنده و کوتاه است خیالات باریک شاعر از قلمرو تکبیت فراتر نمیرود؛ هر بیت مستقلاً حاوی مضمونهای خرد و باریک است و میان ابیات یک غزل پیوند معناداری برقرار نمیشود. این نظریه که چندان هم بیپایه نیست از آنجا برآمده است که خواندن شعر سبک هندی را بر تکبیت خوانی متمرکز کردهایم و دو سه قرن این شیوۀ خوانش شعر در زبان فارسی رایج بوده است. اما اگر کلیت دیوان شاعر را چونان متن واحد (جهان متن) در نظر بگیریم به وجود نظام مفهومی و گزارهای در همان تکبیتهای پراکندۀ وی پی خواهیم برد. به هیچ روی نمیتوان وجود منظومۀ فکری همبسته و سامانمند را در دیوان صائب تبریزی یا بیدل دهلوی انکار کرد.
کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، دیباچه، ص 15
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
مشهور است که در سبک هندی، میدان اندیشه و دید شاعر محدود به وسعت تکبیت است. دلیل این امر را جهاننگری ذرهبینی و باریکاندیش شاعر میدانند و استدلال میکنند که چون اندیشۀ شعری مولود لحظۀ رمنده و کوتاه است خیالات باریک شاعر از قلمرو تکبیت فراتر نمیرود؛ هر بیت مستقلاً حاوی مضمونهای خرد و باریک است و میان ابیات یک غزل پیوند معناداری برقرار نمیشود. این نظریه که چندان هم بیپایه نیست از آنجا برآمده است که خواندن شعر سبک هندی را بر تکبیت خوانی متمرکز کردهایم و دو سه قرن این شیوۀ خوانش شعر در زبان فارسی رایج بوده است. اما اگر کلیت دیوان شاعر را چونان متن واحد (جهان متن) در نظر بگیریم به وجود نظام مفهومی و گزارهای در همان تکبیتهای پراکندۀ وی پی خواهیم برد. به هیچ روی نمیتوان وجود منظومۀ فکری همبسته و سامانمند را در دیوان صائب تبریزی یا بیدل دهلوی انکار کرد.
کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، دیباچه، ص 15
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
صائب: وجودگرای نازکخیال
ما شاهد یک چرخش فکری و بوطیقایی در دیوان صائب تبریزی بزرگترین شاعر قرن یازدهم هستیم. با گراییدن به اندیشههای وجودی، این شاعر بزرگ، روش خود را از شاعران مشهوری که برای آنها احترام بسیار قائل بود جدا کرد، و اسلوب شعری نوینی را ساخت که خود او آن را شیوۀ «نازکخیالان» مینامید. این مکتب جدید با روش میکروسکوپی، به ذرات هستی در درونۀ وجود و انسان مینگریست و همین نگرش بود که در جان شاعران این مکتب اضطرابهای وجودی انداخت و شکلی از وجودگرایی ذرهگرا از درون شعر فارسی برآمد. (کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، ص 71)
برای این مدعا دهها بیت در سخن خود صائب میتوان یافت:
به چشم دقت اگر در وجود سیر کنی
عیان شود که دل ذره تنگمیدان نیست
(دیوان صائب، 2/ 888)
باریک شو چو رشته درین بوتۀ گُداز
در قطره سیرِ بحرِ گهربار را ببین
(همان، 6/ 3114)
در خوشقماشی از برِ رو دست بردهام
باریک شو مشاهده کن تار و پود را
(همان، 6/ 3639)
بـه فکر معـنی نازک، شدم چو مو باریک
چـه غم ز مــویشکافان خُردهبین دارم
(همان، 5/ 2772)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
صائب: وجودگرای نازکخیال
ما شاهد یک چرخش فکری و بوطیقایی در دیوان صائب تبریزی بزرگترین شاعر قرن یازدهم هستیم. با گراییدن به اندیشههای وجودی، این شاعر بزرگ، روش خود را از شاعران مشهوری که برای آنها احترام بسیار قائل بود جدا کرد، و اسلوب شعری نوینی را ساخت که خود او آن را شیوۀ «نازکخیالان» مینامید. این مکتب جدید با روش میکروسکوپی، به ذرات هستی در درونۀ وجود و انسان مینگریست و همین نگرش بود که در جان شاعران این مکتب اضطرابهای وجودی انداخت و شکلی از وجودگرایی ذرهگرا از درون شعر فارسی برآمد. (کتاب صُوَرِ خیالِ مُتعالیه، ص 71)
برای این مدعا دهها بیت در سخن خود صائب میتوان یافت:
به چشم دقت اگر در وجود سیر کنی
عیان شود که دل ذره تنگمیدان نیست
(دیوان صائب، 2/ 888)
باریک شو چو رشته درین بوتۀ گُداز
در قطره سیرِ بحرِ گهربار را ببین
(همان، 6/ 3114)
در خوشقماشی از برِ رو دست بردهام
باریک شو مشاهده کن تار و پود را
(همان، 6/ 3639)
بـه فکر معـنی نازک، شدم چو مو باریک
چـه غم ز مــویشکافان خُردهبین دارم
(همان، 5/ 2772)
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
Forwarded from نشر سخن (sokhan publication)
کتاب آیین نگارش ؛ مقالۀ علمی-پژوهشی تالیف دکتر محمود فتوحی به چاپ بیست و پنجم رسید.
آیین نگارش | محمود فتوحی | 332 صفحه | چاپ بیست و پنجم | جلد نرم (شمیز) | 150000 تومان
به مدت هفتاد و دو ساعت میتوانید این کتاب را با بیست درصد تخفیف ویژه تهیه کنید.
https://b2n.ir/e71838
آیین نگارش | محمود فتوحی | 332 صفحه | چاپ بیست و پنجم | جلد نرم (شمیز) | 150000 تومان
به مدت هفتاد و دو ساعت میتوانید این کتاب را با بیست درصد تخفیف ویژه تهیه کنید.
https://b2n.ir/e71838
.
چرایی نوشتن
ما این کتاب که مینویسیم امیدی را مینویسیم که در قحطسال، نان خوشتر بود و اگر نه چه جای این سخن است؟!
قومی این کتاب را فرو نگرند از بهر آن را تا چه بتوانند گرفت؛ و قومی فرو نگرند تا خود چون است؛ و در یکدیگر نگرند اگر مردمان گویند نیک است نیک باشد و اگر گویند بد است بد باشد.
ما این از بهر قومی میکنیم که ایشان را دردی گرفته است و از این نوع در دل ایشان است. آنگه[که] ایشان را از این کتاب فایده باشد آن ما راست آمد.
احمد جام ژندهپیل، سراج السائرین.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
چرایی نوشتن
ما این کتاب که مینویسیم امیدی را مینویسیم که در قحطسال، نان خوشتر بود و اگر نه چه جای این سخن است؟!
قومی این کتاب را فرو نگرند از بهر آن را تا چه بتوانند گرفت؛ و قومی فرو نگرند تا خود چون است؛ و در یکدیگر نگرند اگر مردمان گویند نیک است نیک باشد و اگر گویند بد است بد باشد.
ما این از بهر قومی میکنیم که ایشان را دردی گرفته است و از این نوع در دل ایشان است. آنگه[که] ایشان را از این کتاب فایده باشد آن ما راست آمد.
احمد جام ژندهپیل، سراج السائرین.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
#ایران_واقعیت_سرزمینی(۸)
قرن ۳ هجری/ ۱۰ میلادی
در سال ۲۹۰ ق ابن رسته، نگارش کتاب جغرافیایی الأعلاق النفيسة را در اصفهان به پایان برد و در جلد هفتم ایرانشهر را با دقت معرفی کرد.
صفة ايرانشهر والسواد
ایرانشهر چند بخش است، بخش خراسان، میان برآمدنگاه بلندترین تا کوتاهترین روز است؛ بخشی از ایرانشهر ... را خُربران (مغرب خورشید) گویند. ... بخشی به نام نیمروز ... و بخشی به نام باختر. بخش میانۀ اینها سورستان است به آن دل ایرانشهر گفتندی چونان سینه در پیکر انسان. و باز سورستان در میان دیگر بخشهای ایرانشهر مانند قلب در سینه است.
آنگاه حدود سورستان و فاصلۀ شهرها و روستاهایش را از موصل تا بندر بصره و آبادان گزارش کرده است.
بخشهای ایرانشهر دربرگیرندۀ این سرزمینهاست: بلاد خراسان و سجستان و كرمان و فارس و اهواز و جبل و آذربيجان و ارمنستان، و موصل و جزيرة و شام و سورستان که این آخری میانۀ این سرزمینهاست؛ پس كور خراسان شامل دو طبْسَيْن و قهستان و نيشابور و هرات ... وبلخ و بخارا و سمرقند و ...
إبن رسته، (۲۹۰ ق). الأعلاق النفيسة. تصحیح دي خويه، لایدن: بريل ۱۸۹۲ م.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
#ایران_واقعیت_سرزمینی(۸)
قرن ۳ هجری/ ۱۰ میلادی
در سال ۲۹۰ ق ابن رسته، نگارش کتاب جغرافیایی الأعلاق النفيسة را در اصفهان به پایان برد و در جلد هفتم ایرانشهر را با دقت معرفی کرد.
صفة ايرانشهر والسواد
ایرانشهر چند بخش است، بخش خراسان، میان برآمدنگاه بلندترین تا کوتاهترین روز است؛ بخشی از ایرانشهر ... را خُربران (مغرب خورشید) گویند. ... بخشی به نام نیمروز ... و بخشی به نام باختر. بخش میانۀ اینها سورستان است به آن دل ایرانشهر گفتندی چونان سینه در پیکر انسان. و باز سورستان در میان دیگر بخشهای ایرانشهر مانند قلب در سینه است.
آنگاه حدود سورستان و فاصلۀ شهرها و روستاهایش را از موصل تا بندر بصره و آبادان گزارش کرده است.
بخشهای ایرانشهر دربرگیرندۀ این سرزمینهاست: بلاد خراسان و سجستان و كرمان و فارس و اهواز و جبل و آذربيجان و ارمنستان، و موصل و جزيرة و شام و سورستان که این آخری میانۀ این سرزمینهاست؛ پس كور خراسان شامل دو طبْسَيْن و قهستان و نيشابور و هرات ... وبلخ و بخارا و سمرقند و ...
إبن رسته، (۲۹۰ ق). الأعلاق النفيسة. تصحیح دي خويه، لایدن: بريل ۱۸۹۲ م.
#کاروندپارسی
#محمودفتوحی
@karvandparsi
.
چه کسی نخستین بار حافظ را لسان الغیب گفت؟
لسان الغیب، پرکاربردترین و آشناترین لقب برای حافظ شیرازی است. از هوش مصنوعی پرسیدم: «مشهورترین صفتِ حافظ شیرازی چیست؟».
علامۀ قرن بیست و یکم در پاسخ نوشت:
«بر اساس جستجوی من، مشهورترین و محبوبترین صفت حافظ شیرازی، "لسان الغیب" است. این صفت به این دلیل او داده شده که به طور شگفتآوری به پیشبینی و تفسیر ماهیت انسانی و وقایع زندگی اشاره میکند. به نظر میرسد وی از دیدگاهی عمیق، پیامهای پنهان و تفسیرناپذیری از جهان معنوی به مخاطبان خود میدهد. شعرهای او به ارزش فرهنگی و ادبی بالایی دست یافته است.»
پاسخ هوشِ مصنوعی فشردهای است از اطلاعات موجود در فضای مجازی که میلیونها کاربر آن را در صفحات و سامانههای مجازی ثبت و منتشر میکنند. پس میتواند گویای جایگاه و شخصیت حافظ در ذهن فرهنگی جهان پارسیزبان امروز باشد. گواه دیگر برای غلبۀ صفتِ لسان الغیب بر دیگر صفات شعر حافظ، درج این صفت روی جلد دیوان حافظ توسط بسیاری از ناشران ایرانی است.
چنان نیست که صفت لسان الغیب را به تازگی و در قرن اخیر به حافظ یا به دیوان وی داده باشند. در سدۀ نهم هجری مرکز فرهنگی هرات، نقش ویژهای در تقدسبخشی به شخصیت و شعر حافظ داشت. عبدالرحمان جامی (ف 898 ق) صوفی طریقت نقشبندی که در محیط فرهنگی هرات و خراسان نفوذ فکری فراوانی داشت، روند قدسی شدن شخصیت و سخن حافظ را که از زمان حیات خود شاعر آغاز شده بود سرعت بخشید. او در کتاب نفحات الانس (نگارش 883 ق) حافظ را " لسان الغیب و ترجمان الاسرار" خوانده و در کتاب دیگرش بهارستان (نگارش 892) شعر حافظ را تا سر حد اعجاز برکشیده و آن را لسان الغیب نامیده است.
البته جامی واضع این لقب برای حافظ نبوده است. این لقب در میانۀ قرن نهم برای حافظ تقریباً تثبیت شده بود چنان که گاه به خود حافظ و گاه به دیوانش صفت " لسان الغیب" دادهاند. کتاب تاریخ دیاربکریه (نگارش، 875 ق) این لقب را به دیوان حافظ داده میگوید «درویشان صاحب ذوق آن [دیوان] را لسان الغیب میگویند». پیشتر از آن یعنی کمتر از پنجاه سال از درگذشت حافظ، آذری اسفراینی (840 ق) در کتاب جواهر الاسرار برای حافظ لقب لسان الغیب را آورده است. پیشتر که برویم، ده سال قبل از آذری در کتاب لطایف اشرفی (مجموعۀ سخنان یکی از صوفیان کبروی مقیم هند به نام سید اشرف جهانگیر سمنانی زنده در 709 تا 832 ق) - آمده است که اکابر صوفیان روزگارِ حافظ، وی را " لسان الغیب" نامیدهاند. میبینیم که وقتی جامی در پایان سدۀ نهم، حافظ را لسان الغیب مینامد سالها پیشتر از وی در میان همگان از دیاربکر ترکیه تا هندوستان و خراسان حافظ به "لسان الغیب" شهرت داشته است.
گفتنی است که اصطلاح "لسان الغیب" در فرهنگ اسلامی بسیار کهنتر از روزگار حافظ است. نخستین کاربرد آن احتمالاً به قرن سوم هجری میرسد در شعری از حسین بن منصور حلاج (ف 303 ق ) که "لسان الغیب" را در برابر " لسان العلم" طرح کرده و میگوید:
فإنَّ لسانَ العلم للنطق و الهُدی
وانَّ لسانَ الغیب جلَّ عن النطقِ
«زبان علم برای نطق و هدایت است و زبان غیب از نطق والاتر است».
در زبان پارسی، اصطلاح "زبان غیب" را در شعر خاقانی شروانی و مولوی بلخی میبینیم؛ فریدالدین عطار نیشابوری نیز در تذکرة الاولیاء "زبان غیب" را در وصف زبان صوفیان آورده بود؛ گرچه این تعبیر پیشینۀ دور و درازی در زبان عربی و فارسی داشت اما پیش از حافظ در زبان فارسی کسی را به "لسان الغیب" ملقب نکرده بودند.
با آن که حافظ سخنش چندان مقبول طبع متشرعان نمیآمده چگونه و چرا به این لقب اشتهار یافته است؟
بخشی از پژوهش در دست تألیف «قرآن پارسی، آرمان ایرانیان»،
چه کسی نخستین بار حافظ را لسان الغیب گفت؟
لسان الغیب، پرکاربردترین و آشناترین لقب برای حافظ شیرازی است. از هوش مصنوعی پرسیدم: «مشهورترین صفتِ حافظ شیرازی چیست؟».
علامۀ قرن بیست و یکم در پاسخ نوشت:
«بر اساس جستجوی من، مشهورترین و محبوبترین صفت حافظ شیرازی، "لسان الغیب" است. این صفت به این دلیل او داده شده که به طور شگفتآوری به پیشبینی و تفسیر ماهیت انسانی و وقایع زندگی اشاره میکند. به نظر میرسد وی از دیدگاهی عمیق، پیامهای پنهان و تفسیرناپذیری از جهان معنوی به مخاطبان خود میدهد. شعرهای او به ارزش فرهنگی و ادبی بالایی دست یافته است.»
پاسخ هوشِ مصنوعی فشردهای است از اطلاعات موجود در فضای مجازی که میلیونها کاربر آن را در صفحات و سامانههای مجازی ثبت و منتشر میکنند. پس میتواند گویای جایگاه و شخصیت حافظ در ذهن فرهنگی جهان پارسیزبان امروز باشد. گواه دیگر برای غلبۀ صفتِ لسان الغیب بر دیگر صفات شعر حافظ، درج این صفت روی جلد دیوان حافظ توسط بسیاری از ناشران ایرانی است.
چنان نیست که صفت لسان الغیب را به تازگی و در قرن اخیر به حافظ یا به دیوان وی داده باشند. در سدۀ نهم هجری مرکز فرهنگی هرات، نقش ویژهای در تقدسبخشی به شخصیت و شعر حافظ داشت. عبدالرحمان جامی (ف 898 ق) صوفی طریقت نقشبندی که در محیط فرهنگی هرات و خراسان نفوذ فکری فراوانی داشت، روند قدسی شدن شخصیت و سخن حافظ را که از زمان حیات خود شاعر آغاز شده بود سرعت بخشید. او در کتاب نفحات الانس (نگارش 883 ق) حافظ را " لسان الغیب و ترجمان الاسرار" خوانده و در کتاب دیگرش بهارستان (نگارش 892) شعر حافظ را تا سر حد اعجاز برکشیده و آن را لسان الغیب نامیده است.
البته جامی واضع این لقب برای حافظ نبوده است. این لقب در میانۀ قرن نهم برای حافظ تقریباً تثبیت شده بود چنان که گاه به خود حافظ و گاه به دیوانش صفت " لسان الغیب" دادهاند. کتاب تاریخ دیاربکریه (نگارش، 875 ق) این لقب را به دیوان حافظ داده میگوید «درویشان صاحب ذوق آن [دیوان] را لسان الغیب میگویند». پیشتر از آن یعنی کمتر از پنجاه سال از درگذشت حافظ، آذری اسفراینی (840 ق) در کتاب جواهر الاسرار برای حافظ لقب لسان الغیب را آورده است. پیشتر که برویم، ده سال قبل از آذری در کتاب لطایف اشرفی (مجموعۀ سخنان یکی از صوفیان کبروی مقیم هند به نام سید اشرف جهانگیر سمنانی زنده در 709 تا 832 ق) - آمده است که اکابر صوفیان روزگارِ حافظ، وی را " لسان الغیب" نامیدهاند. میبینیم که وقتی جامی در پایان سدۀ نهم، حافظ را لسان الغیب مینامد سالها پیشتر از وی در میان همگان از دیاربکر ترکیه تا هندوستان و خراسان حافظ به "لسان الغیب" شهرت داشته است.
گفتنی است که اصطلاح "لسان الغیب" در فرهنگ اسلامی بسیار کهنتر از روزگار حافظ است. نخستین کاربرد آن احتمالاً به قرن سوم هجری میرسد در شعری از حسین بن منصور حلاج (ف 303 ق ) که "لسان الغیب" را در برابر " لسان العلم" طرح کرده و میگوید:
فإنَّ لسانَ العلم للنطق و الهُدی
وانَّ لسانَ الغیب جلَّ عن النطقِ
«زبان علم برای نطق و هدایت است و زبان غیب از نطق والاتر است».
در زبان پارسی، اصطلاح "زبان غیب" را در شعر خاقانی شروانی و مولوی بلخی میبینیم؛ فریدالدین عطار نیشابوری نیز در تذکرة الاولیاء "زبان غیب" را در وصف زبان صوفیان آورده بود؛ گرچه این تعبیر پیشینۀ دور و درازی در زبان عربی و فارسی داشت اما پیش از حافظ در زبان فارسی کسی را به "لسان الغیب" ملقب نکرده بودند.
با آن که حافظ سخنش چندان مقبول طبع متشرعان نمیآمده چگونه و چرا به این لقب اشتهار یافته است؟
بخشی از پژوهش در دست تألیف «قرآن پارسی، آرمان ایرانیان»،
📖 رویداد کُدبیات | Codabiat 📖
✻ درباره فرهنگ و ادبیات در عصر فناوری؛
بههمراه نمایشگاه تعاملی آثار ادبی الکترونیک و رونمایی از نخستین اثر ادبی الکترونیک فارسی بر پایه واقعیت مجازی و هوش مصنوعی.
با حضور :
🔹 دکتر لئوناردو فلورنس، استاد دانشگاه ایالتی آپالاچی
🔸 دکتر مارک مارینو، استاد دانشگاه کالیفرنیا آمریکا
🔹 دکتر محمود فتوحی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد
🔸 دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد
🔹 دکتر احمدهاشمی، متخصص علم داده
🔸 دکتر کتی اینمان برنز، دانشیار دانشگاه ایالتی پورتلند
🔹 دکتر مسعود مکرهچی، دانشیار دانشگاه انتاریو کانادا
🔸 عاطفه عطری، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی
🗓 زمان:
پنجشنبه، ۲۷ مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۳۰ الی ۲۰
📌 مکان:
سهراه ادبیات، فرهنگسرای جهاد دانشگاهی
🔔 کدبیات رو در اینستاگرام دنبال کنید. 🔔
کانال خبری سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی خراسان رضوی
✻ درباره فرهنگ و ادبیات در عصر فناوری؛
بههمراه نمایشگاه تعاملی آثار ادبی الکترونیک و رونمایی از نخستین اثر ادبی الکترونیک فارسی بر پایه واقعیت مجازی و هوش مصنوعی.
با حضور :
🔹 دکتر لئوناردو فلورنس، استاد دانشگاه ایالتی آپالاچی
🔸 دکتر مارک مارینو، استاد دانشگاه کالیفرنیا آمریکا
🔹 دکتر محمود فتوحی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد
🔸 دکتر محمدجعفر یاحقی، استاد دانشگاه فردوسی مشهد
🔹 دکتر احمدهاشمی، متخصص علم داده
🔸 دکتر کتی اینمان برنز، دانشیار دانشگاه ایالتی پورتلند
🔹 دکتر مسعود مکرهچی، دانشیار دانشگاه انتاریو کانادا
🔸 عاطفه عطری، دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی
🗓 زمان:
پنجشنبه، ۲۷ مهرماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۶:۳۰ الی ۲۰
📌 مکان:
سهراه ادبیات، فرهنگسرای جهاد دانشگاهی
🔔 کدبیات رو در اینستاگرام دنبال کنید. 🔔
کانال خبری سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی خراسان رضوی
حماسه های صربی
به کوشش: محمود فتوحی رودمعجنی
تهران: نشر ناژ 1382
پهلوانان هر ملتی، نمایندگان هویت ملی و خصایل اخلاقی و سنتها و آداب آن قومند. من وقتی با مارکو کرالیهویچ آشنا شدم او را نماینده تمام عیار یک دلاور مرد صرب دیدم؛ چنانکه رستم را نماینده ملیت ایرانی. در بخش زندگی و شخصیت مارکو کرالیهویچ به این نکته اشاره کردهام. به نظر میرسد که برای شناخت هویت صربی دو شخصیت: یکی ساوای مقدس و دیگری مارکو کرالیهویچ بیش از دیگر مردان تاریخی صرب اهمیت داشته باشند. زیرا این دو شخصیت دو نمود مهم ملیت صرب (مذهب و ملیت) را نمایندگی میکنند. این دو شخصیت، هم ریشه در واقعیت تاریخی صربستان دارند و هم در گذار زمان، انبوهی از تجربه های ملی و تاریخی قوم صرب بر گرد شخصیت آنها نشسته و به آن دو جلوهای اساطیری و ملی بخشیده است.
این کتاب را در سالهای آموزگاری زبان فارسی در شهر بلگراد ترجمه و تدوین کردم.
دریافت کتاب از کتابناک
به کوشش: محمود فتوحی رودمعجنی
تهران: نشر ناژ 1382
پهلوانان هر ملتی، نمایندگان هویت ملی و خصایل اخلاقی و سنتها و آداب آن قومند. من وقتی با مارکو کرالیهویچ آشنا شدم او را نماینده تمام عیار یک دلاور مرد صرب دیدم؛ چنانکه رستم را نماینده ملیت ایرانی. در بخش زندگی و شخصیت مارکو کرالیهویچ به این نکته اشاره کردهام. به نظر میرسد که برای شناخت هویت صربی دو شخصیت: یکی ساوای مقدس و دیگری مارکو کرالیهویچ بیش از دیگر مردان تاریخی صرب اهمیت داشته باشند. زیرا این دو شخصیت دو نمود مهم ملیت صرب (مذهب و ملیت) را نمایندگی میکنند. این دو شخصیت، هم ریشه در واقعیت تاریخی صربستان دارند و هم در گذار زمان، انبوهی از تجربه های ملی و تاریخی قوم صرب بر گرد شخصیت آنها نشسته و به آن دو جلوهای اساطیری و ملی بخشیده است.
این کتاب را در سالهای آموزگاری زبان فارسی در شهر بلگراد ترجمه و تدوین کردم.
دریافت کتاب از کتابناک